vasael.ir

کد خبر: ۵۷۹۳
تاریخ انتشار: ۰۴ مرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۹ - 26 July 2017
درس گفتار مبانی تمدن نوین اسلامی؛ آیت الله میرباقری/جلسه 6

تبیین فلسفه تاریخ و قواعد حاکم بر سیر جریان حق و باطل

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- آیت الله میرباقری با بیان تفاوت تاثیر اراده‌ انسانها در شکل‌گیری تاریخ گفت: گرچه اراده های انسانی در شکل گیری تاریخ سهیم هستند ولی سطح این اراده ها یکسان نیست؛ بعضی اراده ها، اراده هایی هستند که محور تکامل تاریخ هستند، تصرفات آنها، مسیر اساسی تاریخ را شکل می دهد و بر محور این تصرف، یک جامعه عظیم تاریخی، یک تمدن تاریخی بلکه یک چیزی فراتر از تمدن شکل می گیرد که مثلا عصر ظهور است، اما بعضی اراده ها، سطح تصرف شان پایین تر است و همینطور ادامه دارد تا می رسد به اراده های متعارف.

متن زیر جلسه ششم بحث جناب آیت الله سیدمحمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم می باشد که در جمع نخبگان استان البرز به تاریخ 8 مهرماه 95 برگزار شده است. ایشان در این بحث که با عنوان دوره تبیین مبانی گفتمان «تمدن نوین اسلامی» در استان البرز برگزار شده است، در ادامه بحث فلسفه تاریخ که در جلسه قبل شروع شده بود بیان می کنند این مسئله از مبانی اندیشه کلان و تمدن اسلامی است که نگاهی به قواعد کلیه تاریخ و بدء و ختم و قواعد سیر تاریخ عالم می اندازد و ثمرات متعددی بر این مسئله از جهت فرهنگی و هدایتی و برنامه ریزی بار خواهد شد. در ادبیات دینی دو جریان اجتماعی و تاریخی حق و باطل بر محور اولیاء حق و باطل وجود دارد که از عوالم قبل شروع شده و در این عالم به یک اختلاط و مسائلی رسیده است و این جریان تجمیع اراده ها در عوالم بعدی هم سیر خود را خواهند داشت و البته تفکیک خواهد شد و بهشت و جهنمی را درست خواهد کرد. البته باید توجه داشت که حضور اراده ها در این جریان مشاع و سطح تاثیرگذاری آنها یکسان نبوده و بالاترین اراده ها از آن اولیاء الهی است که تصرفات تاریخی دارند لذا در تحلیل واقعه ای مثل عاشورا باید امام را تصرف تاریخ لحاظ کرد نه تصرفی در سطح سیاست دوره خودشان که این تحلیلی ناقص خواهد بود. خداوند متعال به هردو جریان امداد کرده است و اراده ها را متصرف در جریان حیات بشری امداد کرده است لکن باید توجه داشت این نه دست خدا را می بندد و نه قوانین حاکم بر اصل تاریخ که سیر به سمت تفکیک و عصر ظهور خواهد بود را کنار خواهد زد و از طرفی جبر بر اراده ها هم قول صحیح نیست. نکته مهم پایانی اینکه امداد خداوند به جریان باطل و اختلاط در این عالم بشکل دارایی آنها از ظاهر دنیا و تمدن پرجلوه مادی و نیز ابتلائات سنگین و سختی های جبهه مومنین خواهد بود و این دو امر بزرگ ترین شبهات علیه جریان حق و رهزن بسیاری شده است که معارف از این مسئله پرده برداری و حقیقت و راهکار برون رفت از آن را آشکار کرده است.

 

بررسی موضوع و ضرورت فلسفه تاریخ و مسائل مورد لحاظ

بسم الله الرحمن الرحیم الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. در مباحث گذشته در باب بحث های مبانی تمدن اسلامی منتهی شدیم به بحث «فلسفه تاریخ» یا به تعبیر دقیق تر «الهیات تاریخ». ابتدا موضوع بحث را مطرح می کنیم و در ادامه به ضرورت آن خواهیم پرداخت. موضوع فلسفه تاریخ یا الهیات تاریخ، بحث از تاریخ اجتماعی بشر است که آیا آغاز و انجامی دارد یا نه؟ چه مراحلی را طی می کند؟ چه سنت هایی بر حرکت تاریخی بشر حاکم است؟ آیا حرکت تاریخ، تحت تاثیر اراده های انسان ها نیز قرار دارد یا یک حرکت منسوب به عوامل فراتر از اراده ما است و ما در واقع نقشی در آنجا نداریم؟ آیا این سیری که تاریخ دارد، به سمت یک آینده مطلوب و آینده قابل دفاعی است یا خیر؟ چه حوادثی در طول حرکت اجتماعی تاریخ بشر اتفاق افتاده است؟ درگیری هایی که در طول تاریخ حیات اجتماعی بشر اتفاق افتاده، مستند به چه عواملی است؟ پایان این درگیری ها، به غلبه کدام جبهه ختم می شود؟ و سوالاتی دیگری نیز از این جنس مطرح می باشد. لذا در این بحث به تاریخ اجتماعی بشر توجه کرده و از این جنس عوامل و موضوعات مورد بررسی قرار می گیرد. و البته این مباحث فی الجمله از دیرباز در حوزه حکمت و فلسفه مورد توجه بوده و در سده های اخیر نیز بویژه به آن توجه شده است.

بدیهی است در این بحث، واحد مطالعه امری فراتر از فرد و جامعه است لذا یک دانش مستقل از علوم اجتماعی و انسان شناسی است و نمی توان آنرا زیرمجموعه جامعه شناسی و دانش های وابسته به آن قرار داد. مقیاس بحث، تاریخ اجتماعی بشر است. ثمرات این بحث هم مهم است. بطور مثال برنامه ریزی برای آینده جامعه جهانی از فروعات این مسئله است. اگر ما بخواهیم معطوف به آینده جامعه جهانی برنامه ریزی کنیم، حتما باید چنین اندیشه ای داشته باشیم.

بطور مثال با توجه به معارفی که از انبیاء الهی به ما رسیده است، درمی یابیم انبیاء الهی چون موضوع کارشان صرفا معطوف به زمان خودشان یا حتی جامعه خودشان نبوده - خصوصا انبیاء اولوالعزم و بویژه وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اوصیاء ایشان علیهم السلام - حتما ناظر به یک افق روشنی در آینده تاریخ عمل می کردند؛ این طور نبوده که آینده کار خودشان را ندانند و امر برایشان مبهم باشد، یا صرفا ناظر به وضعیت حال عمل کنند. لذا از مسلماتی همه ادیان الهی این است که خودشان را ادامه راه انبیاء گذشته می دانستند و ادیان گذشته را تایید می کردند. قرآن کریم در این باره فرموده است: «آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِه»(بقره/285) و یا در تعبیر دیگری در مورد وجود مقدس نبی اکرم(ص) فرموده است او «مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ» بوده است.(مائده/48) همه انبیاء این گونه بودند و پیشینیان را تصدیق می کردند و نسبت به آینده و انبیاء بعدی هم وعده و بشارت می دادند. در واقع یک مسیر و یک راه بوده است. و نکته دیگر اینکه همه انبیاء به بیان های مختلفی، وعده به دوران غلبه حق و دوران عصر ظهور می دادند که یک آینده روشنی پیش روی است و بعد از یک حوادث طولانی، آن آینده اتفاق خواهد افتاد.

 

جریان دیالکتیک تاریخی و نتایج آن برای فهم ضرورت فلسفه تاریخ

برای فهم بیشتر و روشن شدن ضرورت مسئله مثال دیگری می زنیم. دوره ای عده ای مدعی بودند فلسفه تاریخ انسان مبتنی بر ماتریالیزم تاریخی است – که البته دوران این حرف ها گذشته – به این بیان که همانطور که عالم ماده بر اساس منطق دیالکتیک تحول پیدا می کند، تاریخ اجتماعی بشر نیز در جریانی مبتنی بر منطق دیالکتیک، از کمون اولیه آغاز می شود و به دوره های بعد سیر می کند؛ با تشکیل مثلا تز و آنتی تز سیر جریان تحول بشری رخ خواهد داد و همه تحولات اجتماعی را هم بر این اساس تحلیل می کردند. یعنی تاریخ اجتماعی بشر بر اساس تضاد درونی جامعه بشری، تاریخ اجتماعی تکامل پیدا می کند به این بیان که هر مرحله ای ضد خودش را در درون خودش پرورش می دهد؛ درگیری اتفاق می افتد و در این درگیری، به یک مرحله کاملتری می رسیم که از او تعبیر به سنتز می کردند.

از جهت واقعه خارجی هم توضیح می دادند که زندگی بشر از یک دورانی شروع شده که در آن دوران، همه به نحو مشاع زندگی می کردند و مالکیت فردی نبوده؛ دین و دولت نبوده است. بعد حرکت پیدا شده و با پیدایش روابط تولیدی جدید و ابزار تولید جدید، دوران جدیدی از زندگی اجتماعی بشر یعنی دوره برده داری شروع شده است. وقتی بشر با دستش کشاورزی می کرده و میزان تولیدِ شخص و مصرف او تناسب داشته است، وجهی نداشته که یکی، دیگری را استخدام کند. با پیدایش ابزار تولید از ساده ترین شکلش که مثلا بیل است، بشر ظرفیت تولیدش افزایش پیدا کرده است و ابزار جدید طبیعتا روابط تولیدی جدید را شکل داده است و یک ساختار اجتماعی جدیدی شکل گرفته است. نظام برده داری پیدا شده است. این نظام، دارای فرهنگ خاص خودش است، دارای ساختار سیاسی خاص خودش است که این فرهنگ و سیاست، روبنای نسبت به مناسبات و روابط تولیدی جامعه هستند. در مرحله بعد به تدریج روابط تولیدی تغییر کرده و از دل این جامعه برده داری، ضد خودش پیدا شده است. همین مسیر طی می شود تا به دوران مثلا بورژوازی و سرمایه داری می رسیم و در انتها بشر دوباره به دوران کمون ثانوی می رسد که در آنجا باز مالکیت و دین و دولت نیست؛ همه مردم به نحو مشاع دارای کار و مسکن و خوراک هستند.

بر اساس این نگاه که فرض کنید نظام سیاسی و فرهنگ جامعه، روبنای نسبت به روابط تولیدی و اقتصادی است و مناسبات اقتصادی، زیربنای فرهنگ و نظام سیاسی جامعه هستند؛ وقتی روابط تولیدی تغییر می کند، فرهنگ هم تغییر می کند. از جمله دین، روبنای نظام اقتصادی می شود. بنابراین ادیان مربوط به دوران تکامل نایافته تاریخ هستند و وقتی تاریخ اجتماعی بشر به مرحله تکامل یافته خودش می رسد، دیگر دوره ادیان به پایان می رسد. کما اینکه دوران مالکیت خصوصی و دولت ها خاتمه می یابد.

در این نگاه و از دل این فلسفه تاریخ، برنامه ریزی برای آینده تاریخ اجتماعی بشر پیدا می شود. همین کار را هم می کردند. بر اساس او، صف بندی های اجتماعی، ساماندهی مبارزات اجتماعی هم شکل می گرفت؛ به قول خودشان علم مبارزه هم داشتند. درگیری هایی جدی بر این اساس در تاریخ شکل گرفت و تلفات زیادی هم در تاریخ داشته است. ولی می بینید از دل این تفکر، هیچ وقت دفاع از حکومت دینی، دفاع از دین به عنوان یک امر حقیقی که باید نقش مثبت در تکامل اجتماعی بشر ایجاد کند، ایجاد نمی شود. حال فرض کنید این جریان را عوض کنید و سیر دیگری برای تاریخ بشر تصور کنید مثلا «دوران کشاورزی، صنعت، فراصنعت» باز هم همین است. بر این اساس، شما نمی توانید از یک حکومت و جامعه دینی، دفاع کنید.

اگر اندیشه شما در حوزه فلسفه تاریخ نتواند تکامل تاریخ را بر اساس اراده الهی و بر اساس نزول ادیان تعریف بکند، جایی برای دفاع از حکومت دینی و برنامه ریزی اجتماعی مبتنی بر دین باقی نمی ماند. لذا اگر ما بخواهیم در مسیر تمدن اسلامی حرکت بکنیم و معتقد باشیم که واقعا دین تمدن ساز است و می شود مبتنی بر دین اسلام، تمدنی برای بشر تعریف کرد، قاعدتا باید یک فلسفه تاریخ اسلامی را هم تعریف کنیم که این از مبانی برنامه ریزی برای تمدن اسلامی است. البته همه بنیان های معرفتی تمدن اسلامی، در حوزه فلسفه تاریخ شکل نمی گیرد اما بخشی از آن مربوط به حوزه فلسفه تاریخ است که به ما کمک هم می کند که معطوف به آینده خصوصا در مقیاس جامعه جهانی تدبیر و برنامه ریزی کنیم. لذا این بحث صرفا بحث نظری نیست، بلکه دفاع از حکومت دینی و حقانیت آن و در گام بعد برنامه ریزی برای یک جامعه دینی در مسیر حرکت به سمت یک تمدن اسلامی، پیش نیاز ها و بنیان های معرفتی دارد که بخشی از آن در دانشی به نام الهیات تاریخ یا فلسفه تاریخ رقم می خورد.

 

روش دست یابی به فلسفه تاریخ و منابع آن

نکته دیگر اینکه بحث در حوزه تاریخ اجتماعی بشر و عوامل حاکم بر آن با دو رویکرد ممکن است. یکی رویکرد فلسفی که ما با اتکاء به صرفا داده های عقلی خودمان می خواهیم تاریخ و تکامل تاریخ را تحلیل کنیم. البته فلسفه به معنای اعم خودش که شامل فلسفه اولی و فلسفه های مضاف است. یعنی دانشی است که مبتنی بر بدیهیات عقلی یا حتی گاهی بدیهیات تجربی شکل می گیرد و با یک منطق و روشی، از دل این بدیهیات، استنتاج های نظری می شود. فلسفه دانشی است که راجع به واقعیت یا به تعبیر دیگر راجع به موجود بما هو موجود با کمی مسامحه بحث می کند و روش بحث هم کاملا روش عقلی است. یعنی از بدیهیات آغاز می کند و با یک شیوه عقلی از ترکیب و تنظیم این بدیهیات، به نظریات می رسد. بنابراین فلسفه، دانشی است که به لحاظ روش، متکی به منابع دینی نیست. منطقا هیچ ضرورتی ندارد که ما برای دستیابی به فلسفه، رجوع به منابع دینی و وحی کنیم. فلسفه، دانشی است که مسیرش منطقا مستقل از وحی است.

البته فلسفه در دوران اسلامی، به شدت تحت تاثیر فرهنگ اسلام و فرهنگ مذهب و اهل بیت(ع) قرار گرفته ولی باز این امر، به لحاظ منطقی نیست. سیر پیدایش اندیشه فلسفی، به لحاظ روشی و منطقی، از رجوع به منابع دینی پیدا نمی شود. گرچه در دوران اسلامی، فلسفه با درجات مختلفی تحت تاثیر منابع اسلامی بوده است؛ مثلا در حکمت متعالیه، بسیاری از مطالبی که طرح می شود، منسوب به معارف است ولی این بدین معنا نیست که معیار صحت در فلسفه، تبعیت از وحی است یا روش دانش فلسفی، روشی است که با استناد به وحی به دست می آید. بله، فیلسوفی که متدین بوده است تلاش کرده است آموزه های دینی خود را در قالب برهان، تنظیم و تبیین کند. لذا فلسفه مسلمین، در دوران اسلامی، تحت تاثیر معارف بوده و در بسیاری از موارد این مسئله آشکار است و حاصل این دانش فلسفی، متفاوت با دوران های پیشین خودش بخصوص فلسفه یونان شده است. ولی این امر برای دینی شدن یک دانش کفایت نمی کند. در حوزه فلسفه های مضاف هم همین طور است. فلسفه مضاف به معرفت، مثل فلسفه معرفت، فلسفه مضاف به تاریخ و امثال آن، فلسفه مضاف به علم می شود. در این علوم نیز روش بحث، مستقل از وحی است و با اتکاء به بدیهیات نظری و تجربی شکل می گیرد.

تلقی بنده این است که اگر ما بدنبال یک معرفت صحیح هستیم، حتما باید عقل ما، قوای حسی ما بلکه بالاتر شهود ما، به کار گرفته بشود، لکن همه اینها تحت هدایت وحی باشد. طبیعتا در همه این حوزه ها، دانشی که تولید می شود، دانشِ تحت هدایت وحی است. بنابراین ما دیگر فلسفه و یا فلسفه های مضافی که مستند به عقل یا تجربه مستقل از وحی باشند، نخواهیم داشت و اگر هم داشته باشیم، قابل دفاع نیست. شکل صحیح بحث این است که اگر ما در باب تاریخ اجتماعی بشر بحث می کنیم و می خواهیم سرنوشت تاریخ اجتماعی بشر را به دست بیاوریم و از او در برنامه ریزی های کلان استفاده بکنیم، باید به منابع دینی و وحی رجوع کنیم. اگر عقل را هم به کار می گیریم و از تجربه و روش های تجربی هم استفاده می کنیم، در زیر چتر دین و آموزه های دینی باشد. بر همین اساس اگر ما بحث از فلسفه تاریخ می کنیم، باید الهیاتی باشد که به لحاظ روش، تحت تاثیر تعلیمات دینی است.

 

الهیات و نگرش عالم مبنای فلسفه تاریخ

بحث از فلسفه تاریخ یا الهیات تاریخ اجتماعی بشر گرچه خودش نسبت به دانش های بعدیِ خودش یک دانش پیشینی است اما مبتنی بر مقدمات و دانش هایی است که بنیان و ریشه فلسفه تاریخ خواهد بود. بخشی از این مبانی که هر اندیشه فلسفه تاریخ باید مبتنی بر او شکل گیرد، اندیشه و نگرش نسبت به جهان است. ما نمی توانیم تاریخ اجتماعی بشر را مستقل از نگرشی که نسبت به جهان داریم، تحلیل کنیم. بر این اساس، بی تردید فلسفه تاریخی که ادیان الهی ارائه می کنند، مبتنی بر جهان نگری اسلامی است. الهیاتی که کل آفرینش را تفسیر و تحلیل می کند، مقدمه و مبنایی برای نگرش به تاریخ خواهد بود. حتما تاریخ اجتماعی بشر هم مثل کل نظام آفرینش، مخلوق خدای متعال است و الوهیت حضرت حق بر کل آفرینش و بر تاریخ اجتماعی بشر هم حاکم است. ما اصل پیدایش جهان را تصادفی و بر اساس یک انفجار و امثال اینها نمی دانیم. آفرینش، مخلوق حضرت حق است و خدای متعال، اله عالم است و اسماء حسنای او است که مبدأ پیدایش خلقت و ربوبیت و هدایت عالم هستند. به تعبیر دیگر الوهیت حضرت حق، بر همه آفرینش، حاکم است؛ نسبت به تاریخ اجتماعی بشر هم همین طور می اندیشیم. تاریخ اجتماعی بشر هم بخشی از آفرینش است و لذا الوهیت حضرت حق، بر همه حرکت تاریخ اجتماعی بشر از ابتدا تا انتها، حاکم است.

فلسفه های مادی هم وقتی به فلسفه تاریخ می رسند؛ همانطور که جهان را مستقل از حضرت حق تعریف می کنند، تکامل تاریخ را هم مستقل تعریف می کنند. همین طوری که حرکت ماده را مستند به خود ماده می کنند، نظام آفرینش را هم مستقل تعریف می کنند. مثلا می گویند حرکت و تکامل ماده از تضاد درون خود ماده بوجود می آید و به خصلت های خود ماده برمی گردد؛ تکامل تاریخ هم بخشی از تکامل مادی است. ماده در تکامل خودش، به حیات و بعد به حیات اجتماعی بشر رسیده و همان عواملی که بر تکامل مادی عالم حکومت می کنند، بر تکامل تاریخ اجتماعی بشر هم حکومت می کنند.

بر اساس الهیات ادیان الهی و اسلامی، کل آفرینش مخلوق حضرت حق است و اسماء حسنای الهی بر او حاکم هستند. علم الهی، حکمت الهی، قدرت الهی، ربوبیت الهی، مبنای آفرینش و هدایت آفرینش است؛ تاریخ اجتماعی بشر هم همین طور است. از آغاز شکل گیری این تاریخ اجتماعی تا مراحل پایانی اش، تحت ربوبیت حضرت حق و خالقیت حضرت حق و در یک کلمه، تحت اشراف الوهیت حضرت حق است. در مباحث سابقا توضیح دادیم که «الله» اسم جامعی است که همه اسماء حسنیِ دیگر خدای متعال، ذیل این اسم هستند. وقتی می گوییم «الله» یعنی صاحب همه اسماء حسنی. مقام الوهیت، مقام جمعی است که در آنجا همه اسماء الهی حضور دارند و همه آفرینش و هدایت هستی، ذیل الوهیت حضرت حق تعریف می شود. لذا تاریخ اجتماعی ما هم مثل حیات فردی ما، ذیل الوهیت حضرت حق است. خلقت و هدایت عالم به اراده خداوند متعال است.

 

جایگاه اراده های انسانی در سیر جریان تاریخ بشر

نکته دیگر اینکه در شکل گیری تاریخ اجتماعی بشر، اراده های انسانی هم حضور دارند. این طور نیست که حرکت تاریخی حیات اجتماعی بشر، یک حرکت کاملا جبری و فارغ از اراده های ما است. اراده های مخلوقات و اراده های انسانی ـ موثر بر حرکت و مسیر تاریخ هستند. به تعبیر دیگر همانطور که جبر مادی، بر تکامل تاریخ، حاکم نیست و ما مجبور به جبر مادی نیستیم؛ جبر الهی هم بر رفتار ما و بر تکامل تاریخ اجتماعی ما حاکم نیست. گرچه عالم، ذیل ربوبیت حضرت حق تعریف می شود ولی خدای متعال برای ما اراده ای قرار داده و ما می توانیم با تولی نسبت به حضرت حق، در ساخت تاریخ اجتماعی بشر، حضور داشته باشیم. همانطور که در ساخت خودمان حضور داریم و خدای متعال ما را مجبور نیافریده و در شکل گیری هویت و آینده خودمان دخیل هستیم و متناسب با تقاضایی که از حضرت حق می کنیم، امداد می شویم و متناسب با آن امداد الهی، آینده ما ساخته می شود. لذا قرآن کریم می فرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ»(شوری/20) پس متناسب با اراده ما خداوند متعال ما را امداد می کند و همین مسئله در مورد آینده اجتماعی بشر نیز وجود دارد. اراده هایی که خدای متعال برای انسان قرار داده، در شکل گیری جامعه و ساخت تاریخ اجتماعی بشر هم حضور دارند.

البته باید توجه کرد اراده های انسانی یک اراده های یکسان نیستند. برخی از اراده ها هستند که حاکم بر تکامل تاریخ هستند و محور تکامل تاریخ هستند. آن اراده ها هستند که اساسِ تکامل تاریخ اجتماعی بشر هستند. ظرفیت آن اراده ها، ظرفیت تاریخ ساز است و محور حرکت تاریخ هستند. اراده انبیاء و اولیاء الهی اینگونه است و محور این اراده های خاص نیز وجود مقدس نبی اکرم(ص) و اهل بیت شان(ع) هستند. تصرفات آنها معطوف به تاریخ است و ذیل این تصرف است که تاریخ شکل می گیرد. لذا این امر بخشی از حوزه اختیار و اراده معصومین علیهم السلام است؛ همانطور که آنها به اذن الهی، بر تکوین حکومت می کنند؛ بر تاریخ اجتماعی بشر هم حکومت می کنند و اراده آنها است که در ساخت تاریخ اجتماعی بشر، نقش ایفا می کند.

 

نگاهی به واقعه عاشورا و تحلیل اراده سیدالشهداء در مسیر تاریخ

به عنوان مثال ما اگر می خواهیم واقعه عاشورا را تحلیل کنیم باید توجه کنیم که امامی در محور جریان بوده است که در مقیاس عصمت کلیه و صاحب زیارت جامعه کبیره است. اقدام او در مقیاس تاریخ است و حرکت آن را معماری کرده است. تحلیلی که افق فعل حضرت را در حد مدینه و عراق و شام ببیند حتما ناتمام است. حضرت در مقیاس ساخت یک کوفه سال 61 قیام نکردند. اگر می خواستند در آن مقیاس عمل کنند، حتما به شکل دیگری عمل می کردند. حتما سیدالشهدا دنبال این نبودند که ساختار قدرت را در سال 61 به دست بگیرند.

تفاوت دید امام حسین علیه السلام با کسانی مثل ابن عباس و دیگران که به حضرت مشورت می دادند که شما از مدینه خارج نشوید و یا به سمت کربلا نروید و یا به نحو دیگری قیام کنید، در همین مسئله است. افق دید آنها در همان فضای اجتماعی دوران خودشان بوده و بدنبال تصرفی اثرگذار بر شرایط اجتماعی زمان خودشان بوده است. بدنبال پیروزی ظاهری در سال 61 بودند که حضرت ساختار قدرت را به دست بگیرند.

لکن سیدالشهداء دنبال یک تصرف در تاریخ اجتماعی بشر و معماری تاریخ اجتماعی بشر است. برنامه ای هم که حضرت دارد یک برنامه گسترده ای است که طبق روایتی که در کافی است حضرت نامه سر به مهری دارند که بخشی از آن را عمل کردند و بخشی از آن در رجعت خودشان عملی خواهد شد.(1) لذا تصرف، معطوف به یک امر عظیم تاریخی است. می خواهند تاریخ حیات بشری را معماری کنند. عاشورا، یک امر حقیقی اثرگذار بر کل سرنوشت تاریخی بشر به سمت ظهور بوده است. لذا روایات بیان می کند که یکی از پاداش هایی که خدای متعال در مقابل به سیدالشهداء عطاء کرده است، وجود حضرت حجت در نسل ایشان است.(2)

اقدام سیدالشهداء در راستای تاریخ بوده است. روشن بود که با به دست گرفتن قدرت در سال 61 چیزی تغییر نمی کند. مردم، بعد از شهادت امام هم رو به امام سجاد علیه السلام نیاوردند و تحمل حکومت معصوم را نداشتند. این ظرفیت، هنوز ایجاد نشده بود تا چه رسد به قبل از شهادت. با به دست گرفتن ساختار قدرت، برپایی یک حکومت دینیِ مطلوب شدنی نبوده است. حضرت می دانستند که یک تصرف عظیم دیگری باید انجام شود. آن تصرف، از بستر یک جنگ تمام عیار مکارم اخلاقی و رذایل اخلاقی و یک شهادت فوق العاده اتفاق می افتاد. آنچه ما امروز می بینیم بخشی از آثار عاشوراست که به تدریج در حال تجلی و ظهور است.

 

سطوح حضور در جریان حق و باطل و مشارکت مشاع

خلاصه اینکه گرچه اراده های انسانی در شکل گیری تاریخ سهیم هستند و ما هم به نحوی حضور در تاریخ اجتماعی بشر داریم ولی سطح این اراده ها یکسان نیست. بعضی اراده ها، اراده هایی هستند که محور تکامل تاریخ هستند. تصرفات آنها، مسیر اساسی تاریخ را شکل می دهد و بر محور این تصرف، یک جامعه عظیم تاریخی، یک تمدن تاریخی بلکه یک چیزی فراتر از تمدن شکل می گیرد که مثلا عصر ظهور است. اما بعضی اراده ها، سطح تصرف شان پایین تر است و همینطور ادامه دارد تا می رسد به اراده های متعارف. این اراده ها نیز همانطور که در سرنوشت شخصی خودشان دخیل اند و مجبور نیستند، در سرنوشت اجتماعی شان نیز دخالت دارند و به همین نسبت، در سرنوشت تاریخی هم حاضرند و مشارکت می کنند. ما یکی از عناصر تاریخ اجتماعی بشر هستیم. یکی از عناصر جامعه تاریخی هستیم. حال یا در جامعه انبیاء قرار می گیریم یا در جامعه فراعنه و به نسبتِ خودمان هم تاثیر داریم ولو اندک باشد.

در معارف ما آیات و روایات مکرری داریم که بیان می کند انسان ها اگر در نیت با یک قومی مشارکت داشته باشند یا عمل آن قوم را دوست بدارند؛ یعنی با نیات و قلوب با آنها همراه باشند، در ثواب آنها شریک هستند. در واقع ما در صحنه آن اعمال با نیت هایمان حضور داریم. در روایت نهج البلاغه نقل شده است فردی به حضرت عرض کرد که اِی کاش برادر من هم بود و پیروزی شما را در جنگ جمل می دید. حضرت فرمودند «أَ هَوَى أَخِیکَ مَعَنَا» یعنی دلش با ما است؟ عرض کرد بله. حضرت فرمودند او در ثواب، با ما شریک است. بعد حضرت فرمودند اقوامی با ما در ثواب شریک هستند که هنوز به دنیا نیامدند منتهی دل شان با ما است.(3) لذا ما می توانیم به یک معنا حاضر در صحنه عاشورا باشیم، به یک معنا حاضر در صفین و جمل باشیم و به یک معنا حاضر در رکاب امام زمان(عج) باشیم. به ما این اذن را دادند، این اجازه را دادند که در آنجا حضور پیدا کنیم. در روایات فرموده اند اگر کسی منتظر باشد، مثل کسی است که در اردوگاه حضرت است، مثل کسی است که در رکاب نبی اکرم(ص) شمشیر زده است.(4) در واقع این جریان یک جبهه است و ما می توانیم در این جبهه تاریخی، حضور پیدا کنیم.

لذا اول جایی که به ما اختیار و اراده دادند و اراده ما موثّر است این است که می توانیم جزو یکی از دو جامعه بشویم. می توانیم جزو جامعه حق باشیم یا می توانیم جزو جامعه باطل باشیم. بنابراین به ما حق مشارکت در ساخت تاریخ اجتماعی داده شده است. البته روشن است این اراده ها، سطوح مختلفی دارند. بعضی اراده ها، محور تکامل تاریخ هستند. بعضی سهم شان یک سهم تبعیِ بسیار محدودی است. در امر ظهور اراده محوری در شکل گیری آن عصر نورانی، همان اراده وجود مقدس امام زمان علیه السلام است. یک اراده هایی ذیل اراده حضرت، اثر گذار هستند مثل یاران خاص حضرت ولی یک اراده هایی هم هستند که بالاخره حداقل نقشی که دارند، می توانند در این جبهه مشارکت کنند. مشارکت شان گاهی فقط از طریق نیت و دل و قلب است. گاهی همفکری و همکاری هم می کنند. درجات مشارکت و مناصب مختلف است ولی برای طیف گسترده اراده های انسانی، در شکل گیری تاریخ اجتماعی، سهم تاثیر وجود دارد.

 

بررسی معنای امداد الهی نسبت به اراده های انسانی و وجود قوانین حاکم بر عالم

البته همه اراده های انسانی از اراده محوری - اراده امام - تا اراده های بسیار نازله، همه بر مدار امداد الهی و الوهیت حضرت حق حرکت می کنند. این طور نیست که خدای متعال استعفا داده و ساخت تاریخ اجتماعی بشر را واگذار به ما کرده است. اراده خداوند حاکم بر تاریخ است و در عین حال ما نیز مجبور نیستیم. اینکه می گوییم اراده ما مشارکت در ساخت تاریخ دارد به این معنی نیست که یک قوانینِ خارج از اختیار ما وجود ندارد. (البته منظور از قانون در این بحث اراده های مافوق است که بر ذیل خود مسلط خواهد بود. مانند اراده خداوند بر خاصیت اشیاء که ما متصرف در این اراده نبوده و محکوم آن هستیم) خداوند متعال اراده کرده است که خورشید از شرق عالم طلوع کند و ما محکوم این اراده هستیم لذا حضرت ابراهیم(ع) در احتجاج با نمرود فرمود: «فَإِنَّ اللَّهَ یَأْتی بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذی کَفَر»(بقره/258) یعنی اگر تو ادعای خدایی داری چرا اراده تو در این مسئله نافذ نیست. ولی اینکه خورشید تحت اراده خداوند است بستر تصرفات ما در امور دیگر و استفاده های ما می باشد. نماز ما در بستر حرکت همین خورشید است و ما می توانیم با آن فیض برسیم. حرکت ماه دست ما نیست ولی شب قدر ما را رقم می زند که می توانیم از آن بهره مند شویم.

لذا اگر می گوییم ما در تاریخ اجتماعیِ بشر نقش ایفا می کنیم و جبر مادی و الهی بر عالم حاکم نیست، منظورمان این است که جریان اسماء الهی در عالم و تاریخ بشریت نتیجه اش جبر مطلق نیست که ما هیچ نقشی نداریم. اما از آن طرف این گونه هم نیست که ما می توانیم در قوانین اصلیِ حاکم بر تاریخ دخالت کنیم. اگر تاریخ اجتماعی بشر تدبیر شده که به سمت ظهور یا رجعت حرکت کند و بعد به سمت قیامت برود، اراده ما توان متوقف کردن این جریان را ندارد. وقتی خداوند فرموده است: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ »(قصص/5) یا فرموده است: «وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ أَنَّ الْأَرْضَ یَرِثُها عِبادِیَ الصَّالِحُون»(انبیاء/105) و نیز فرموده: «یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون * هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ»(صف/8-9) دیگر نمی شود اراده های متراکم انسانی مقابل این اراده بایستد! لذا اراده هایی هستند که حاکم بر حرکت کلی تاریخ هستند ولی ما در درون این قوانین و سنن و اراده های الهی، می توانیم تصرفاتی داشته باشیم و یک بخشی از شکل گیری این تاریخ، به ما سپرده شده است. البته همان بخشی هم که به ما سپرده شده، بدون امداد الهی کاری انجام نمی شود.

خلاصه مطالب اینکه عالم بر محور الوهیت حضرت حق اس و او بر سرنوشت تاریخ اجتماعی ما حاکم است. این طور نیست که تحت تاثیر جبر مادی، حرکت تاریخ شکل بگیرد. نیز در عین اینکه اراده حضرت حق، محور تکامل عالم و تکامل تاریخ اجتماعی است، حضرت حق برای اراده انسانی هم سهم تاثیری قرار داده است. این سهم تاثیر اولاً دارای یک طیف است و ثانیاً خود این سهم تاثیر هم با امداد الهی به نتیجه می رسد. و الا اگر حضرت حق فرض کنید اراده های شیطانی را امداد نکند، قدم از قدم نمی توانند بردارند. لذا در روایات باب جبر و اختیار بیان شده است که خدای متعال بعضی امور را راضی نیست و اراده می کند. بعضی امور را راضی هست و اراده نمی کند. اگر خدای متعال اراده نکند آن جایی که ما معصیت می کنیم و از دایره بندگی خارج می شویم، که فعلی واقع نمی شود. کسی می خواهد شرب خمر کند یا گناهان بزرگ تاریخی انجام دهد و مثلا می خواهد انسداد تاریخی در مقابل جبهه حق ایجاد کند (مثل جریان سقیفه) اگر خدای متعال اراده و امدادشان نکند، که واقع نمی شوند ولی خدای متعال راضی هم نیست. یا در طرف مقابل خداوند راضی به بندگی است ولی چون انسان تصمیم بر عبودیت ندارد، خداوند آنرا اراده نمی کند. البته این امداد بر اساس حکمت است و این طور نیست ما هرچه بخواهیم، امداد شویم. «کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ»(اسراء/20) هم دستگاه حق، هم دستگاه باطل، امداد می شوند. بنابراین تاریخ اجتماعی بشر، بر اساس نسبتی که بین اراده های ما با اراده حضرت حق برقرار شده و متناسب با حکمت الهی امدادی که می شود، شکل می گیرد.

 

تحلیل وسعت جریان اجتماعی بشر در عوالم قبل و بعد از جهان مادی

نکته دیگر اینکه که تاریخ اجتماعی ما که از یک دورانی در این جهان شروع شده و به یک دورانی هم ختم می شود، بخشی از حرکت عظیم ما می باشد. نه ما آغازمان از این دوران است و نه انتهای حرکت ما این جهان است. بر اساس معارف دینی، تاریخ اجتماعی بشر از یک نقطه دوردستی شروع شده است که قرآن تعبیر کرده است «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً»(انسان/1) این آیه فقط ناظر به تک تک انسان ها نیست بلکه اصل حیات انسانی، اعم از حیات فردی و اجتماعی مورد بحث است. دورانی بوده است که ما چیزی بودیم ولی قابل ذکر نبوده است.

در همین آیات اشاره می کند در مرحله بعد خلقت ما در این عالم شکل گرفته و بعد هم مراحل سیر ما در این عالم، به سرعت عبور می کند. می فرماید: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً» سرمایه های حرکتِ در این وادی اختیار را به انسان دادیم ولی مهم امر هدایت است؛ «إِنَّا هَدَیْناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً». اگر راهی به سوی توحید در عالم قرار داده نمی شد؛ همه امکاناتی که به ما دادند، برای رشد ما کافی نبود و سوال و جوابی هم در کار نبود. ولی چون سبیل به سوی خدا در عالم قرار داده شده است – که راه امام است – حال بستر شکر و کفر فراهم شده است. اگر این سرمایه ها در سبیل الهی قرار گرفت، شکر شده است وگرنه کفران است. بلافاصله در آیه می فرماید: «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْکافِرینَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالاً وَ سَعیراً * إِنَّ الْأَبْرارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْسٍ کانَ مِزاجُها کافُورا» کافران به غل و زنجیر می افتند و شاکران در نعمات بهشت خواهند بود. در چند آیه کوتاه کل سیر تاریخی بشر را تبیین کرده است.

پس اینطور نیست که سیر تاریخ اجتماعی ما، از دنیا آغاز شده و به دنیا هم ختم شود. بر خلاف اندیشه های مادی که شروع و پایان تاریخ اجتماعی بشر، در همین دنیاست. لذا همانطور که حیات انسانی فراتر از دنیاست، تاریخ اجتماعی ما هم همین طور است. حیات اجتماعی هم یک حیات مستمری است که از جایی شروع شده و ادامه خواهد داشت. لذا در روایات در باب عالم ارواح فرموده اند جنود مجنده بوده اند(5) و نیز در قیامت فرموده اند: «یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ»(اسراء/71) یعنی در قیامت هم امت ها ذیل امام شان می آیند و آنجا هم انسان ها آحاد و منفرد نیستند. در این مباحث آیات و روایات فوق العاده ای وجود دارد که در تحلیل تکامل تاریخ اجتماعی بشر دخالت می کنند. تفاوت اندیشه وحی با فلسفه حتی اسلامی، در همین مباحث معلوم می شود. ظرافت ها و معارف بلندی در روایات وجود دارد که نه فیلسوف و نه عارفی اصلا امکان پرواز در آن افق برایش نیست.

 

پیدایش دو جریان ایمان و کفر در حیات اجتماعی و تاریخی بشر

نکته بعد اینکه با توجه به اراده و سهم مشارکتی که برای انسان ها در نظر گرفته شده است و موضع گیری ها متفاوت خواهد بود، دو جریان در عالم شکل می گیرد که جریان رشد و غی است که البته انسان برای حرکت در این دو جریان آزاد است. ایندو جریان در واقع همان جریان ایمان و کفر، نور و ظلمت یا بهشت و جهنم است که دو جریان اجتماعی و تاریخی برای بشر ایجاد می کند. اراده بر پرستش خدای متعال، خضوع و تواضع و خشیت و یا در مقابل استکبار و تفرعن و انانیت نفس و خودپرستی و نفس پرستی، دو مسیر تاریخی فراهم می کند.

ایندو جریان با ادبیات مختلفی در معارف دینی توضیح داده شده است. مثلا در آیه الکرسی بعد از بیان جریان توحید در عالم بیان شده است «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ»(بقره/256) بر اساس توحید، دو مسیر غی و رشد شکل می گیرد. مسیر رشد، مسیر توحید و مسیر غی، مسیر انحراف از توحید است. نیز انسان ها مجبور نیستند و می توانند در مسیر توحید حرکت بکنند و موحد باشند و می توانند در مسیر استکبار و کفر حرکت کنند که مسیر غی است. در ادامه می فرماید: «فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقى لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ * اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا... وَ الَّذینَ کَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ». این مطلب در حوزه حیات فردی واضح است اما در حوزه حیات اجتماعی و تاریخی گاهی غفلت می شود.

بر همین اساس، ما دو نوع جامعه هم داریم که جامعه مومنین و جامعه کفار است. جامعه مومنین، اراده های ایمانی است که با همدیگر پیوند می خورند و نظام پیدا می کنند و حول اراده اولیاء الهی و با همدیگر یک پرستش مشاع اجتماعی تشکیل می دهند. جامعه کفار هم جامعه است که ارواحی که استکبار نسبت به حضرت حق داشتند، با همدیگر ارتباط برقرار کرده و یک نظم بزرگ درست می کنند؛ گویی یک روح بزرگ بر محور اولیاء طاغوت و فراعنه و مستکبرین پیدا می شود و کفرِ و دنیاپرستی و شیطنت مشاع دارند.

همین را در مقیاس تاریخ هم تحلیل کنید. تاریخ اجتماعی بشر هم یک تاریخی است که در آن یک قطب هدایت و ایمان و نور و یک قطب کفر و ضلال و ظلمت وجود دارد که البته شروع آن از قبل این دنیا بوده و در عوالم بعدی نیز ادامه دارد. در ضمن این جریان با عوالم ملائکه و شیاطین و... نیز در ارتباط است و در تحلیل با هم لحاظ می شود.

 

اختلاط و ارتباط بین دو جریان ایمان و کفر

باید توجه کرد این دو جریان موازی نیز نیستند که هیچ ارتباطی با هم نداشته باشند. عالم اراده های حق و باطل بهم آمیختگی دارند. قرآن می فرماید: «جَعَلْنا بَعْضَکُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً»(فرقان/20) در این عالم، این دو تا اراده به هم نزدیک شدند و همه ابتلائات عالم، از این شکل می گیرد. بله در مرحله ای از جریان عالم این اتفاق خواهد افتاد که ایندو از هم جدا می شوند و اراده های نورانی و اهل عبادت و پرستش تجمیع شده و مجموع این اراده ها یک اراده نورانیِ دور از معصیت و خطا شکل خواهند داد که بهشت خداوند است. در طرف مقابل نیز اراده های ظلمانی متراکم می شوند و در جهنم قرار می گیرند «فَیَرْکُمَهُ جَمیعاً فَیَجْعَلَهُ فی جَهَنَّمَ»(انفال/37) ولی در آغاز راه اینطور نیست. آغاز راه از قبل از این عالم و بویژه در این عالم که آمدیم، این دو تا جریان کاملا به هم آمیخته شدند. این آمیختگی، مسیر بسیار عجیبی در عالم ایجاد کرده است. مومنین و کفار، با هم زندگی می کنند. همین آمیختگی است که رنگ کفار را به مومنین داده است. اینکه امروز مدل لباس و خوراک و مسکن و حمل و نقل و روابط اجتماعی مان همرنگ کفار شده است بخاطر همین است. حتی بعضی از صفات رذیله آنها گاهی در مومنین دیده می شود و به عکس گاهی صفات حمیده مومنین در آن طرف دیده می شود.

لذا اختلاطی که بین دستگاه حق و باطل، در تاریخ اجتماعی بشر بوده است، بستر عظیم تاریخی درست کرده که یک درگیری تاریخیِ عظیم بین این دو جبهه اتفاق افتاده است. دو دستگاه اراده ای که آمدند، یکی می خواهد بندگی بکند، دیگری می خواهد طغیان بکند و در یک محیط هم به هم مرتبط شدند و در یک دنیا، با هم زندگی می کنند. برخلاف بهشت و جهنم که تفکیک کامل است که قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِدینَ فیها أُولئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِیَّةِ * إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ»(بینه/6-7) یعنی دو جریان کاملا جدا خواهند شد. هرگز جهنمی ها هیچ نفوذی در بهشت ندارند. مثل عالم دنیا نیست که ابلیس وسوسه می کند و می تواند در اعماق قلب ما هم رفت و برگشت کند.

در روایات ذیل سوره مبارکه انسان بیان شده است که بهشت دار «ملک کبیر» است. ملک کبیر جایی است که ملائکه نیز بدون اذن وارد نمی شوند.(6) اصل ملک کبیر متعلق به امام است که ملائکه نیز بدون اذن اقدامی نمی کنند و مومنین نیز به تبع امام در این ملک قرار دارند. اما در این دنیا که اختلاط هست و ما وارد آن ملک کبیر نشده ایم، شیاطین هم در خانه ما رفت و آمد می کنند. بلکه در رگ های ما جریان دارند که فرمودند: «یَجْرِی مِنِ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ فِی الْعُرُوقِ»(7) یعنی آنها مثل خون در رگ و اندام ما نفوذ و رفت وآمد می کنند.

البته روشن است که برنامه و تدبیر الهی در این مسیرِ حرکت و درگیری، به نحوی است که منتهی به تفکیک شود. در سوره مبارکه بینه اشاره شده است: «لَمْ یَکُنِ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ وَ الْمُشْرِکینَ مُنْفَکِّینَ حَتَّى تَأْتِیَهُمُ الْبَیِّنَةُ» تفکیک و جدایی جریان کفر از ایمان با آمدن بینه است. بینه این صف ها را از هم، آرام آرام جدا می کند. بیّنه هم رسول است که فرمود: «رَسُولٌ مِنَ اللَّهِ یَتْلُوا صُحُفاً مُطَهَّرَةً فیها کُتُبٌ قَیِّمَةٌ».

لذا این دو تا جریان ایمان و کفر که دو تا جریان اراده به هم پیوسته است، در دار دنیا با هم آمیخته شدند و اصلا خصلت دنیا همین است. همه سختی و امتحان دنیا در همین نکته است. اگر جریان ولایت اولیاء طاغوت در دنیا، مسیری جدای از جریان مومنین را طی می کرد و آنها قدرت نفوذ و تصرف نداشتند، سیر حرکت عالم به نحو دیگری بود و حتما رشد هم در آن واقع نمی شد. مسیر رشد اراده های انسان و کمال اراده های انسانی حتی کمال جامعه تاریخی مومنین به سمت ظهور و رجعت و قیامت، از بستر همین آمیختگی عبور می کند. نیز جامعه مومنین در این میدان اختلاط وظائفی هم به عهده دارند. باید بر مدار ولی حق، به لعن و تبری، صف و درگیری و قتال و سازندگی بپردازند.

موید مطلب مذکور بحث جنگ احد است که سوره مبارکه آل عمران از آن بحث کرده است. در آنجا بعد از اشاره به شکست ظاهری سپاه مسلمین می فرماید این جنگ برای این است که خدای متعال صف ها را از هم جدا کند. صف ها، در این درگیری، از هم جدا می شوند. اگر مثل احد نباشد، صف ها از هم جدا نمی شوند. در مثل احد و صفین است که در اوج آن فرق مالک اشتر و شمر مشخص می شود وگرنه ابتدای جنگ ایندو در یک سپاه هستند. لذا این اختلاط برای امتحان و روشن شدن است. خداوند ما را به این عالم آورده است و بر سر امتحان توحید قرار داده است تا آمیختگی برطرف شود. صفوف را خدا کم کم جدا می کند و حتی اختلاطی که در ارواح شده است نیز باید تفکیک شود. گاهی این آمیختگی تا حتی خبایای وجود ما رفته است لذا حضرت در دعای ماه رجب می فرمایند: «أَصْلِحْ لَنَا خَبِیئَةَ أَسْرَارِنَا»(8) گاهی باطل خودش را در آن عمق پنهان می کند. این آمیختگی باید در درون مومن هم تسویه شود. قرآن می فرماید: «وَ لِیَبْتَلِیَ اللَّهُ ما فی صُدُورِکُمْ وَ لِیُمَحِّصَ ما فی قُلُوبِکُمْ»(آل عمران/154) این جنگ اُحد و این درگیری ها برای همین است. برای این است که اهل صدق و کذب از هم جدا شوند. لذا در سوره مبارکه عنکبوت می فرماید: «أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ * وَ لَقَدْ فَتَنَّا الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ»(عنکبوت/2-3)

لذا این بحث مهم است که تحلیل شود که این اختلاط بخاطر چیست و چرا عالم انبیاء و شیاطین جدا خلق نشدند؟ وقتی خداوند در انتها می خواهد ایندو جریان را کاملا جدا کند (که بر محور بینه و رسول و کتاب و امام جدا می شود) و «خیرالبریه» و «شرالبریه» شکل بگیرد، چرا اختلاط را بوجود آورده است؟ در روایات عالم ذر بیان شده است وقتی خداوند انسان ها را در قالب ذر آفرید، امتحانی فراهم کرد و آتشی برافروخت و فرمود داخل آن شوید. اصحاب میمنه وارد شدند ولی اصحاب مشئمه اعراض کردند و این امتحان سه بار تکرار شد. بعد از آن خداوند گل های ایندو دسته را با هم قاطی کرد و صفات اینها قاطی شد و صفات مومن به طرف مقابل رفت و صفات رذیله مقابل به اهل ایمان منتقل شد.(9) حال در سیر تاریخی دوباره خداوند می خواهد تفکیک انجام دهد. و بستر این تفکیک هم امتحان ها و فتنه هاست؛ سقیفه و صفین و عاشوراست؛ درگیری انبیاء بر سر نصب اوصیاء خودشان است. مهم این است که این جریان را بفهمیم و اسرار آن را دریابیم که حکمت خدا در این تدبیر عالم چیست.

خلاصه اینکه یکی از نکات مهمِ در سیر تاریخ اجتماعی بشر این است که این سیر، از دنیا شروع نشده، به دنیا هم ختم نمی شود. ولی به یک مرحله ای می رسد که این دو تا می شوند دو تا جریان کاملا از هم جدا که جریان باطل، به هیچ وجه در حوزه حق نفوذ ندارد. و رحمت رحیمیه الهی مطلقا دیگر در جهنم نیست. ولی یک جایی اینها با هم قاطی شدند و این اختلاط، منشأ فتنه ها و امتحان های سنگین و درگیری های عظیم شده است. و انبیاء الهی نیز برای تسویه جریان و جبهه حق آمده اند تا صف مومنان را جدا کنند و آنها را نجات دهند. لذا در باب سیدالشهداء بیان شده است: «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَیْرَةِ الضَّلَالَةِ»(10) خداوند نمی خواسته است که مومن از اول زیر چتر امام حسین(ع) خلق شود. او را به عالمی آورده است که ظلمانی است و برای او سفینه و مصباح قرار داده است؛ «إِنَ الْحُسَیْنَ مِصْبَاحُ هُدًى ». به تعبیر دیگر خدا پوشش انداختن شب بر روز را اجازه داده است که فرمود: «وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشى * وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى»(لیل/1-2) این اختلاطی است که رخ داده است و برکاتی داشته است و با اموری از این دوران باید عبور کرد و به عصر ظهور رسید. عصر ظهور آغاز عصر تفکیک است و بعد در قیامت هم کاملا تفکیک می شوند.

از نکات این اختلاط بنظر می رسد این است که این اختلاط بستر اشتداد در خیر و شر بودن است. یعنی این فتنه ها برای خوب تر شدن خوب ها و بدتر شدن بدهاست؛ خیرالبریه شدن و شرالبریه شدن است. لذا در آیه قرآن می فرماید: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهین»(آل عمران/178) کفار خیال می کنند مهلتی که ما به آنها می دهیم، به نفع آنها است درحالیکه این فرصت، بستر ازدیادِ اثم است که آنها را شرالبریه می کند. در ادامه نیز می فرماید: «ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیِّبِ»(آل عمران/179) مومنین را اینطور خدای متعال رها نمی کند و باید خبیث و طیب از هم جدا بشوند. امر ابتلائات دنیا برای همین است.

 

دنیا و مظاهر تمدن مادی ابزار فتنه جریان حق

حال با توجه به این دو جریان حق و باطل و درگیری آنها در بستر اختلاطی که رخ داده است، باید دانست که یکی از امتحانات جدی و سختی که برای مومنین است این است که خدای متعال جبهه شیطان را یک امدادهای ظاهری می کند و یکسری رزق های ظاهری، در اختیار آنها قرار می دهد که این امداد موجب سخت تر شدن کار بر مومنین می شود. این مظاهر قدرت و ثروتی که در اختیار کفار قرار گرفته و به حسب ظاهر، رفاهی که در دنیا دارند و خوشی ای که در دار دنیا دارند، از همین جنس است و خیلی از مومنین را هم گرفتار کرده است. امروز آنها دارای زندگی به حسب ظاهر خوب، دارای رفاه و امنیت، دارای بهداشت و همین شاخص هایی که خودشان برای توسعه می گویند. گاهی همین امر، فتنه و امتحان سنگین برای مومنین می شود که اگر ما بر حق هستیم یا آنها بر باطل هستند، چرا آنها این قدر امکانات دارند؟ نکند ما یکجا داریم راه را اشتباه می رویم و آنها درست می روند؟!

عده ای هم در داخل کشور این مسئله را با صدای بلند اعلام کردند و گفتند اصلا علت اینکه غرب به توسعه رسیده، یک عامل عمده اش این است که زمینی و عرفی شده و ادیان را کنار گذاشته است. در عرصه حیات اجتماعی، به عقل خودبنیاد خودش بسنده کرده و ارزش هایی را که دین بیان کرده، رها کرده است. به تعبیر دیگر دین را منزوی و محدود به حوزه خصوصی کرده اند – اگر به این هم رضایت دهند - و همین عامل موفقیت شان است. لذا امر سنگینی است که انسان ببیند که آنها که از دین عبور کرده اند، به حسب ظاهر وضع خوبی دارند و آنها که پشت سر دین استاده اند، اینگونه نیستند.

از این سخت تر این است که نه فقط آنها در خوشی هستند بلکه سختی های فراوانی فقط متوجه به جامعه مومنین است. شما ببینید جمعیت شیعه را در عالم و اینکه همه فشارها روی شیعه است؛ از گرسنگی تا قحطی تا محاصره تا حمله نظامی و امثال اینها. آن طرف هم در اروپا مشغول خوشگذرانی و عیاشی هستند. این واقعا امتحان سختی برای مومنین بوده و گاهی تزلزل و تردید هم ایجاد کرده است. خدا رحمت کند استاد ما را می فرمود این مظاهر تمدن غرب، شبهه ای که نسبت به حقانیت اسلام ایجاد می کند، کمتر از شبهات نظری نیست؛ اینها شبهات عملی هستند. ایشان آن موقع که خیلی تکنولوژی هم وارد ایران نشده بود مثال می زدند به اینکه تلویزیون نشان می دهد که فلان اروپایی از طبقه پانزدهم برجش، ماشین آخرین سیستمش را روشن و گرم می کند یا در زمستان کولرش را روشن می کند و بعد سوار ماشین می شود.

نتیجه این امتحان سنگین هم این می شود که حتی بزرگانی به فرنگ می روند و می گویند در اروپا اسلام هست ولی مسلمانی نیست ولی اینجا مسلمانی هست و اسلام نیست. احساس می کند اسلام همین نظم خیابانی و قطار برقی و امور دیگر است. بخصوص اگر خیلی عمیق نباشد و نتواند تمدن غرب را در لایه های پنهانی خودش مشاهده بکند، احساس می کند تمدن غرب همین نظم خیابانی و اداری و وقت شناسی آنهاست. لذا می آید و تعریف می کند که قطار برقی شان به فاصله حداکثر چند ثانیه از زمانی که برای شما مقرر کرده بودند، در ایستگاه می ایستاد. نظم شان به ثانیه است. حداکثر با اختلاف چند متر از آن نقطه ای که برای توقفش به شما بلیط فروختند در این ایستگاه بایستید، درب واگن شما باز می شد. یا دیگری از بزرگان می گفت به فروشگاه بزرگ زنجیره ای رفتم و خرید کردم و مالیات از من گرفته شد. بعد که فهمید من خارجی هستم و این اجناس را از کشور خارج می کنم، مالیات را محاسبه کرده و به من برگرداند. این همان اخلاق انبیاء است!

البته بنده نمی خواهم بگویم که ما بعضی از این کارها را هم مذمت کنیم بلکه غرضم این است مسئله ساده نباید تحلیل شود. این امتحان سنگینی است. اینها کسانی هستند که فقر و ناامنی خودشان را به جهان صادر کردند؛ ملأ و مترفینی دور خودشان درست کردند؛ با این ملاء و مترفین، دیگران را تحقیر کرده و بر آنها تسلط پیدا می کنند. حال ما باید آنها را بپذیریم و بعد هم احساس کنیم که حق هم آنجا است؟! آن وقت جایی هم اگر بر خلاف اسلام حرف زدند – مثل مسئله حقوق زن و خانواده و یا ارتباط انسان با طبیعت و حیوانات – بگوییم این حرف از همان انسان ها متمدن است!

 

اشاره معارف بر مسئله امداد جریان باطل در دنیا

نکته مذکور بشکل های مختلفی در آیات و روایات اشاره شده است. گاهی از امکاناتی که خدا به آنها داده است بحث می کند که خیال نکنید که برای آنها خیر است. فرمود: «وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أَنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا إِثْماً» در تعابیر دیگری اشاره شده است که دارایی های آنها شما را شگفت زده نکند. فرمود: «فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ»(توبه/55) این مال و فرزندی که ما به آنها دادیم، موجب شگفتی شما نشود، شما را مشغول به خودش نکند. خدا با همین امکانات، آنها را در دنیا عذاب می کند. همین امکانات است که مانع می شود این فرد بتواند سرمایه ایمان را به عالم آخرت ببرد. در واقع خدای متعال باطن قصه را برای ما توضیح می دهد که شما ظاهر قصه را می بینید. یک نوع تحلیل دیگری از امکانات کفار، خدای متعال می کند.

در آیه دیگری خدای متعال می فرماید: «وَ لا تَمُدَّنَ عَیْنَیْکَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى»(طه/131) نگاه تان دنبال این امور و امکانات نباشد. ظاهر خطاب به رسول اکرم(ص) است لکن خطاب در اصل به ما است. شاید هم معنای آیه نگاه رسول خداست لکن به جهت نگرانی برای امت است که فریفته اینها نشوند. همه کلیدهای خزائن الهی را برای حضرت آوردند و ایشان برگرداندند و بندگی خداوند را برگزیده است. نگاه ایشان بخاطر این است که احساس می کنند، امت تحمل این فتنه را شاید نمی کند لذا نگران هستند. همانطور که در مورد حضرت موسی(ع) بیان شده است: «فَأَوْجَسَ فی نَفْسِهِ خیفَةً مُوسى»(طه/67) حضرت در نهج البلاغه فرمودند این خوف، نگرانی برای خودشان نبود بلکه خوف از این بود که نکند این سحرِ سَحَره، مردم را به اشتباه اندازد؛ مردم فرق سحر و معجزه را متوجه نشوند و این مغالطه در آنها تاثیر کند. رسول خدا(ص) نیز نگران این هستند که این تمدن مادی، مومنین را از دین الهی برگرداند و چشم مردم را پر کند لذا اصل خطاب «لاتَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ» به امت است.

آیه بیان می کند دو چشم خود را به این مظاهر جبهه مقابل ندوزید. امتداد دادن نگاه یعنی چشم دوختن. «مد» یعنی امتداد دادن نگاه. یکبار آدم نگاهش می افتد ولی یک بار امتدادِ نگاه می دهد. چشمش دنبال سر آنها می رود. همین کاری که ما می کنیم؛ همین کاری که برنامه ریزانِ توسعه در کشورهای اسلامی می کنند. خداوند نهی می کند که چشم به امکاناتی که ما به گروه های مختلف آنها دادیم، ندوزید. گویی به هر گروه چیزی داده اند و مظاهر مختلفی از دنیا در دست آنهاست. خداوند گروه های مختلف آنها را به جلوه های مختلف دنیا متمتع کرده است. این امکانات شکوفه های دنیاست که در بوستان آنها سبز شده است «زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا». شما چشم تان بدنبال اینها نباشد.

در انتهای آیه فرموده است خداوند رزق بهتری برای شما در نظر گرفته است «وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى». تعبیر لطیفی که در آیه آمده عبارت «ربک» است. پروردگار تو، در مرحله ربوبیت تو، رزق بهتری برای تو و امتت قرار داده است. این رزقی است که خدا در پرورش تو به امت می دهد. بله کفار هم رزقی دارند و رزق آنها همین است که در نظر شماست. ولی رزق شما بهتر است. البته چه وقت می شود آن رزق خیر را فهمید؟ وقتی نگاه انسان، دنبال امکانات در دست کفار نباشد. اگر نگاه بدنبال آنها باشد، همان راه را می رود و به تبعیت کشانده می شود. دنبال رزق آنها که رزق کفار است، راه می افتد و خودش هم ملحق به کفار می شود و تحت سلطه کفار قرار می گیرد. در حالی که اگر از امکانات آنها چشم پوشید، به آن رزق بزرگ دست پیدا می کند. ما اگر از توسعه ای که غرب می گوید، چشم بپوشیم، آن وقت می توانیم دنبال راه خودمان برویم و الا در مسیر توسعه غربی قرار خواهیم گرفت. مسیر توسعه آنها «وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى» نیست.

در تعبیر دیگری در قرآن فرموده است: «وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُون»(زخرف/33) یعنی اگر تحمل شما بیشتر از این هم بود و زمین گیر نمی شدید، خدای متعال بیش از اینها، جریان کفر را در دنیا امداد می کرد. اگر نبود که مردم، یک امت می شدند و مومنین هم دچار غفلت می شدند و خیال می کردند همه عالم همین مظاهر است؛ ما به آنها این قدر می دادیم که خانه های خودشان را از فلزهای قیمتی و نقره بسازند. یعنی اگر خداوند اینگونه به آنها امکانات می داد نوع مردم بهشت را در همین دنیا دنبال می کردند و به انبیاء می گفتند بهشت نقد را اینها دارند و شما به ما وعده بهشتِ نسیه می دهید. همان حرفی که لوتر و امثال او زدند. در آغاز حرکت رنسانس در غرب، آن کشیش مسیحی حرفش همین بود که بهشت، همین ها است. شما بهشت را رها کردید و دنبال چه می گردید؟! بعد هم می گفت هر کسی در دنیا در بهشت است، در آخرت هم بهشت است که همان حرف یهود است. یعنی هر کسی از این امکانات برخوردار هست، سعادت مند آخرت هم خواهد بود.

در راستای همین مطلب آیات سوره مبارکه «الضُّحى» است که خدای متعال به این وجود مقدس نبی اکرم(ص) می فرماید: «وَ الضُّحى * وَ اللَّیْلِ إِذا سَجى * ما وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَ ما قَلى»(ضحی/1-3) قسم به پرتوی خورشید و شبی که تاریک می شود، پروردگارت نه به تو غضب کرده و نه تو را رها کرده است. مگر توهم این بود که خدا پیغمبرش را رها کرده است؟ این توهم از کجا آمده است؟ کفار خیال می کردند پیغمبر که می آید، وعده هایی می دهد و همه مشکلات در دنیا حل می شود و بساط خورد و خوراک و لذت فراهم می شود. مقایسه با روم و ایران که می کنند که مشغول عیاشی و خوشگذرانی هستند و جبهه نبی اکرم(ص) پشت سر هم جنگ و قحطی دارند – که گاه یک خرما در روز رزق چند نفر بوده است - می گویند خدایت تو را فرستاده و میان درگیری رها کرده است و یا کاری کرده ای که مورد غضب او قرار گرفته ای. سوره جواب می دهد اینگونه نیست بلکه ما امر بهتری برای شما در نظر گرفتیم و بلکه «وَ لَسَوْفَ یُعْطیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى» یعنی امکانات کفار که چیزی نیست؛ آن قدر بدست تو می دهیم تا به امتت بدهی که راضی شوی. و البته امروز هم عده ای می گویند همین تفکرات، مانع توسعه ما شده است. شما مردم را دعوت به زهد کردید لذا به توسعه نرسیدند. می گویند همین نگرش دینی، مانع توسعه است.

در آیات دیگری نیز غیر از سنت امداد جریان کفر، جریان بلاها و امتحان های سنگین مومنین اشاره شده است. فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرین»(بقره/155) جنگ های سخت، شهادت های سنگین و مانند آن نیز ممکن است سبب شبهه در حقانیت جریان حق شود. در جای دیگر قرآن می فرماید: «لَوْ کانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَیْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا»(آل عمران/154) یعنی عده ای می گویند اگر حق با ما بود که ما نباید کشته بدهیم. چرا ما گرفتاریم؟ پس پیداست ما جایی داریم اشتباه می رویم و حق با طرف مقابل است! به تعبیر دیگر وقتی کار سخت می شود، تردید پیدا می شود. قرآن می فرماید اینطور نیست و اینها لوازم مسیر شما است. توجه کنید که «إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْکَ الْأَیَّامُ نُداوِلُها بَیْنَ النَّاسِ»(آل عمران/140) اینها که معنایش باطل بودنِ شما نیست.

 

تحلیل جریان حق و امداد و رزق آنها

خلاصه اینکه یکی از امتحانات سخت در مسیر این درگیری تاریخی این است که خدا آنها را امداد به امکانات دنیا می کند درحالیکه چنین دارایی هایی بدست مومنین نیست و نیز ابتلائات و سختی های متنوعی بر جریان حق وارد می شود لکن باطن امر چیز دیگری است. اگر کسی جزء ابرار شد قرآن فرموده است: «إِنَّ الْأَبْرارَ لَفی نَعیمٍ * وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفی جَحیمٍ»(انفطار/13-14) البته این آیه در مورد آخرت هم هست. اگر کسی چشمش را به روی مظاهر دنیای کفار نبندد و دلش به دنبال چشمش برود، دیگر بیشتر از افق دنیا را نمی تواند ببیند. ولی اگر کسی چشم برداشت و باطن عالم را دید، می بیند که باطن این مظاهر، جهنم است. قرآن در مورد زندگی دنیای آنها فرموده است: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا»(توبه/55) مومن می فهمد که این مظاهر دنیا، جهنم شان شده است. البته جهنم آخرت آنها تازه در راه است. و از طرف دیگر باطن وضعیت جامعه مومنین هم که بهشت است، را می شود رویت کرد. مومن می بیند که سلمان در همین دنیا درون بهشت بوده است. ولی اگر انسان افق دیدش به دنیای آنها دوخته شد، دیگر نمی تواند عوالم غیب را ببیند. این حجاب ظلمانی، نمی گذارد حقایق را بفهمد و عالم غیب در پرده خواهد ماند. اگر انسان بدنبال آنها حرکت نکرد، عوالم دیگری برایش مشهود می شود و آن وقت حرکت، آسان می شود.

حتی در مسئله زندگی دنیایی هم جریان حق وعده های خودش را دارد. فرمود: «وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ»(اعراف/96) که این مسئله به شکل اجتماعی اش، در دوران ظهور اتفاق می افتد. اصلا دوران ظهور، قابل مقایسه با هیچ یک از امپراطوری های بزرگ دنیا نیست؛ قابل مقایسه با مُلک حضرت سلیمان نیست. یک مُلک دیگری است که در واقع جلوه ای از آن مُلک عظیم مذکور در ادبیات قرآنی است. در باطن امر هم برای آن کسانی که اهل راه خدا هستند، در همین دنیا اتفاق می افتد لذا فرمود: «وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى».

مومن اگر مومن بود و در این مسیر تبعیت کفار را نکرد، باطن بهشت و جهنم را به او نشان می دهند. همانطور که در قیامت این اتفاق می افتد. در سوره مبارکه مطففین این مسئله اشاره شده است که همانطور که کفار در دنیا به مومنین می خندند، در آخرت اهل ایمان نسبت کفار خنده شان می گیرد. فرمود: «إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ * وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ * وَ إِذَا انْقَلَبُوا إِلى أَهْلِهِمُ انْقَلَبُوا فَکِهینَ * وَ إِذا رَأَوْهُمْ قالُوا إِنَّ هؤُلاءِ لَضالُّونَ * وَ ما أُرْسِلُوا عَلَیْهِمْ حافِظینَ * فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ * عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ * هَلْ ثُوِّبَ الْکُفَّارُ ما کانُوا یَفْعَلُونَ»(مطففین/29-36) یعنی در قیامت که پرده ها کنار می رود، مومنین بر اریکه ها نشسته اند و سرنوشت کفار را می بینند و خنده شان می گیرد. البته نمی خواهند کسی را مسخره کنند که مومن اهل مسخره کردن نیست. ولی واقعا خنده اش می گیرد؛ می گوید اینها دنبال چی بودند؟

همانطور که کفار در دنیا به ما می خندند و مظاهر دنیای خودشان را می بینند و ما را استهزاء می کنند که اینها دنبال چی هستند؟! توسعه را رها کردند، دنبال چی می روند؟! روز قیامت هم مومنین وقتی سرنوشت آنها را می بینند، واقعا خنده شان می گیرد. می گوید شما برای این، تلاش می کردید؟ بلکه بنظر می رسد در دنیا هم همین اتفاق می افتد و مومنین کامل نگاه می کنند «عَلَى الْأَرائِکِ یَنْظُرُونَ» و واقعا می خندند که این کفار بدنبال چه هستند؟! در قیامت این امر نسبت به همه مومنین رخ می دهد ولی در دنیا مومنین خاص این باطن را می بینند و کار کفار بنظرشان مضحک است. گویی هردو از کار یکدیگر در حال خنده هستند. آنها می خندند که اینها روزه می گیرند و گرسنگی می کشند و انفاق می کنند! ما هم به آنها می خندیم که آنها دنبال بازی های دنیا هستند.

لذا باید توجه کرد که این مسئله مهم است و در جریان اختلاط امداد کفار و ابتلائات مومنین در کار است و همین سبب حجاب برای عده ای می شود که بسیار هم خطرناک است. این امر از دیرباز، برای انبیاء مشکل ایجاد کرده است و طرفداران انبیاء به آنها می گفتند چرا شما ندارید و اینها دارند؟! چرا خانه های شما مانند آنها نیست؟ چرا شما طلا و امکانات ندارید؟! دور و بری های فرعون، وضع شان خوش است. چرا شما آمدید، چیزی به ما نرسید؟! و نیز کفار به مومنین هجمه می کردند که اگر این فرد پیغمبر است باید با خودش طلا و جواهرات و امکانات بیاورد. لذا نگاه ها باید اصلاح شود و شرط عبور از این سختی های دنیا و مقاومت در جبهه حق، همین اصلاح نگاه است که با زبان های مختلف، قرآن توضیح داده است. و الحمد لله رب العالمین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم....

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۲ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۲:۱۴
طلوع افتاب
۰۶:۱۵:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۰۲
غروب آفتاب
۱۹:۵۱:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۹:۴۹