vasael.ir

کد خبر: ۵۶۹۸
تاریخ انتشار: ۲۵ تير ۱۳۹۶ - ۱۱:۱۲ - 16 July 2017
درس گفتار فلسفه حق؛ حجت الاسلام نبویان مطرح کرد/ جلسه ۴

بررسی دیدگاه حضرت امام خمینی و آیت الله خویی پیرامون معنای حق

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- حجت الاسلام نبویان با اشاره به دیدگاه حضرت امام خمینی(ره) و آیت الله خویی(ره) در خصوص معنای حق گفت: همانگونه که حق شامل امور اعتباری می شود امور تکوینی را نیز دربردارد.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام محمود نبویان؛ عضو هیئت علمی مؤسسه پژوهشی آموزشی امام خمینی(ره) در درس گفتار فلسفه حق که با همکاری مرکز مطالعات عالی انقلاب اسلامی و گروه حقوق عمومی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد به بررسی دیدگاه مختلف پیرامون معنای حق پرداخت.

حجت الاسلام نبویان در ادامه صحبت های جلسه گذشته خود که در معانی حق بود پس از ذکر خلاصه ای از نظریات مرحوم علامه مبتنی بر امتیاز بودن حق و نظر غالب اندیشمندان که قائل به سلطه بودن حق بودند، به ذکر چندی دیگر از نظریات در خصوص این موضوع پرداختند:

برخی دیگر که حق را مشترک معنوی می دانند می گویند حق یک امر اعتباری است که اثرش سلطنت است نه اینکه خودش به معنای سلطنت باشد. این نظریه متعلق به مرحوم آخوند خراسانی و همچنین امام رضوان الله است. مرحوم امام مثالی که می زند مربوط به حق شفعه است در همین مثال شریک که سهم خود را از ملک به شخص ثالثی می فروشد شریک دیگر حق شفعه پیدا می کند که معامله را بر هم بزند و بگوید به خودم بفروش. در اینجا شریک یک سلطه ای پیدا کرده است. مرحوم آخوند تملک بلا عوضی مثل حق تحجیر را مثال می زند که این حق تحجیر یک حق سلطه ای بوجود آورده بدون هیچ عوضی.

سپس وی به نکاتی که از فرمایشات حضرت امام مستفاد می گردید اشاره کردند:

 

نکته اول

حق یک معنا دارد به این خاطر که تنها یک معنای عرفی از آن در ذهن متبادر می گردد. به این خاطر است که ذهن به سرعت یک معنا را در خود مجسم می کند.

 

نکته دوم

این نکته که بسیار مهم است این است که حق از یک سو غیر از سلطه و سلطنت است؛ زیرا جاهایی هست که ما حق داریم اما سلطنت صدق نمی کند مثل حالتی که یک حقی به صغیر داده می شود اما او سلطه بر اجرای آنرا ندارد و تنها نسبت به آن حق دارد. پس حق از یک سو غیر از سلطنت است و از سویی دیگر حق غیر از ملکیت است. مثل آنکه شخصی در اماکن عمومی همانند پارک زمانی که در جایی مستقر شده است نسبت به آنجا حق تقدم پیدا کرده است اما مالک آن قسمت یا آن چیز که نمی شود. پس حق غیر از ملکیت است.  امام می فرماید که سه مفهوم سلطه، حق و مالکیت سه چیز جداگانه هستند. امام مثالی می زنند، مثلا شما قوه بینایی داری، قلب داری، گوش داری و… شما به اینها سلطه داری اما نه مالک آنها هستی و نه هیچ گونه حقی نسبت به اعضای بدنت داری. نتیجه آنکه حق غیر از ملکیت است و همینطور غیر از سلطنت هم هست.

 

در ادامه حجت الاسلام نبویان به چند نکته دیگر اشاره کردند:

نکته نخست

 آنکه تعریف حق به یک امر اعتباری صحیح نمی باشد؛ زیرا حق های بسیاری وجود دارند که تکوینی هستند همانند حق خلقت؛ زیرا که این حق را کسی اعتبار نمی بخشد. آیا خدا می تواند خودش برای خودش حقی را اعتبار ببخشد؟  چون ما در اینجا دچار تسلسل در اعتبار بخشی می شویم و تسلسل محال است باید به آنجایی برسیم که آن حق را قائم به ذات خدا بدانیم و این دیگر اعتباری نیست.

 

 نکته ی دوم

خب سلمنا اصلا همه ی حق ها را اعتباری فرض کنیم. حالا اینجا چه چیزی اعتبار شده است؟ سلطنت؟ ملکیت؟ امتیاز؟

 

نکته ی سوم

این است که اعتباری بودن حق عنصر مشترک میان حق، ملک و سلطنت است و لذا تعریف حق به امر اعتباری تعریف به امر جامع جنسی است. ما می گوییم حیوان یک جنس است. اسب حیوان است، میمون حیوان است، انسان هم حیوان است. حالا شما بگویید که بله من به یک تعریف درستی از انسان دست یافته ام. انسان حیوان است. خب این که اصلا درست نیست. اسب و پرنده و … هم حیوان است. اما شما می آیید که فصلی هم برایش ذکر می کنید می گویید انسان حیوان ناطق است. این می شود یک نوع جدید. شما وقتی بگویید انسان حیوان است که تعریفش نکردید. یک امر جامع جنسی را گفته اید. حال برگردیم به بحث خودمان. حالا اگر شما در تعریف حق بگویید که یک امر اعتباری است این یک امر جامع جنسی بین حق و ملک و سلطنت و… است. شما برای تعریف حق باید یک فصل بعلاوه امر اعتباری ذکر کنید.

 

نکته ی چهارم

وی این مطلب را با نقلی از مرحوم امام (ره) اینگونه بیان کرد که: امام می فرماید که حق از احکام وضعیه است. اما فرق حق با حکم در چیست؟ حکم در ید کسی نیست. در ید مکلف نیست. اما حق در دستان صاحب حق است و می تواند با آن هر کاری که می خواهد انجام دهد. حکم قابل اسقاط نیست و بدست کسی است که آن حکم را جعل کرده است اما حق در سلطه ی صاحب حق است و می تواند آنرا ساقط کند. البته همیشه این امر ثابت نیست و استثنائاتی دارد.

 

نکته ی پنجم

 آنکه استدلال به عرف و لغت برای اثبات وحدت معنای حق، نادرست است. چرا که اولا شما به معانی دایره اللغات که رجوع کنید با یک معنا مواجه نخواهید شد و معانی بسیاری برای کلمه حق وجود دارد. پس در عرف و لغت یک معنا نیامده است. ثانیا سلمنا، فرض کنیم یک معنا آمده است. آنچه که دنبالش هستیم معنای اصطلاحی لغت است نه معنای لغوی آن. نقد بعدی کمی دقیق تر است. مرحوم امام فرمودند که حق با چه چیزهایی تباین دارد؟ سلطنت نیست، ملک نیست. ما دو نوع تباین داریم. یک نوع است که تباین مفهومی است که مثلا مفهوم انسان با هر مفهوم دیگری تباین دارد مثل انسان و حیوان، غیر از مترادفات خودش مثل بشر. اما ما یک نوع تباین دیگر داریم که در نسب اربعه وجود دارد که تباین در مصادیق است نه مفاهیم. اگر در بحث مصادیق سنجیدیم اینجا تباین ندارند. بعضی حیوانات را داریم که انسان اند. اینجا چهارتا نسبت بین دو مفهوم کلی از منظر مصادیق بوجود می آید. یک تساوی مثل انسان و آدم. گاهی اوقات تباین است مثل انسان و سنگ. گاهی اوقات عموم و خصوص مطلق است همانند انسان و حیوان. چهارم عام و خاص من وجه مثل انسان و سفید. مرحوم امام فرمودند که حق غیر از ملکیت و سلطنت است. حالا می خواهیم ببینیم که تباین کلی دارد یا تباین جزئی. اینکه شما چند مصداق را گفتید که با مفهوم حق تباین دارند چطور می توانید تباین کلی را از آن استنباط کنید؟ ممکن است بین حق و ملک رابطه عموم خصوص من وجه باشد نه تباین کلی. لذا این فرمایش امام را نمی توانیم بپذیریم.

امام فرمودند که حق غیر از ملک و سلطنت است. سلمنا، قبول. اما این تعریف نمی شود که ما تعریف هایی که از اشیا می کنیم دو دسته است. یا تعریفش را بلدیم مثل انسان می گوییم حیوان ناطق است و یا آنهایی که تعریفشان را بلد نیستیم مثل ماژیک که می گوییم غیر از تخته است، غیر از آسمان است. دسته اول می شود تعریف اثباتی و دسته دوم می شود تعریف سلبی. خب حق غیر از ملک و سلطنت است. حالا خودش چیست؟ پس نظریه دوم که حق امر اعتباری و غیر از سلطنت است را نتوانستیم قبول کنیم.

 

وی به نظریه بعدی که نظریه آقای خوئی (ره) است که می گوید حق همان حکم است پرداخت. وی حکم را یا تکلیفی می داند یا وضعی. ایشان معتقد است که ماهیت حق و حکم یکی است؛ زیرا هر دو اعتباری اند. دوم آنکه حق به معنای ثابت است و لذا شامل هر امر ثابت و از جمله حکم می شود و به همین جهت با حکم یکی است.

حضرت آقای خوئی معتقد است که حق غیر از ملکیت است چراکه حق در خصوص صغیر صدق می کند اما حق تصرف ندارد در نتیجه ملکیت صدق نمی کند. اینکه متعلق حق فقط فعل است اما متعلق ملک علاوه بر فعل، اشیا هم می شود.

حجت الاسلام نبویان نقد هایی را بر این نظر آقای خوئی وارد دانستند:

اگر چون ماهیت حق و حکم اعتباری بودن است پس حق همان حکم است باید حق را بتوان ملکیت نیز دانست چون یکی از اقسام ملکیت، ملکیت اعتباری است در حالیکه شما حق را غیر از ملک می دانید.

نکته بعدی این است که خیلی از آقایان معتقدند که حق یک معنا دارد آن هم ثبوت. ایشان می فرمایند که حکم هم ثابت است برای یک عده ای. پس چون حق و حکم هر دو ثابت اند این دو یکی هستند. این اصلا صحیح نیست. پس حق انسان هم است چون انسان ثبوت دارد و حق به معنای همه موجودات عالم هم است.

نکته ی بعد اینکه چه چیزی اعتبار شده است. سلطنت اعتبار شده، امتیاز اعتبار شده و… که این خودش ضعف کلام این آقایان است.

وی پس از اتمام نقد های وارد بر این نظریات گفت: برخی حق را مشترک معنوی می دانستند و عده ای هم مشترک لفظی می دانند. در خصوص مشترک لفظی مرحوم اصفهانی می فرماید که حق در لغت فقط یک معنا دارد و به معنای ثبوت است. اینجا خودش تعارض نیست؟ ما می گوییم اینها مشترک لفظی می گیرند اما می گویند حق یک معنا دارد. جواب این است که مشترک لفظی در معنای اصطلاحی یعنی حق در اصطلاح معانی مختلفی دارد. ایشان می فرمایند که در مورد معنای حق در اصطلاح سه تفسیر وجود دارد که خودش یکی را قبول دارد:

یکی آنکه حق به معنای سلطنت است.

نظریه دوم نظریه ملکیت است که ایشان می گوید قبول ندارد.

نظریه سوم که می گوید که حق در اغلب استعمالات خودش به معنای مضاف علیه خودش و متعلق خودش است. مثل حق رای، حق آزادی، حق ولایت، حق حضانت و… به قول طلبه ها این اضافه، یک اضافه بیانیه است. مثلا حق حضانت به معنای حضانت است یا حق ولایت به معنای ولایت است فقط برخی موارد استثنا است. ما همانطور که می دانیم حق شامل موارد تکوینی هم است و نمی توانیم بگوییم که حق فقط اعتباری است./ف

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۰:۴۰
طلوع افتاب
۰۶:۰۷:۰۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۵۵
اذان مغرب
۲۰:۱۷:۲۳