vasael.ir

کد خبر: ۵۴۲۴
تاریخ انتشار: ۲۸ تير ۱۳۹۶ - ۱۷:۱۳ - 19 July 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه33

تصدی رهبری جامعه از سوی غیرعالم خلاف شرع و عرف عقلا است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی پیرامون نصب عام فقهای عادل در عصر غیبت گفت: اصل عدم استواء عالم و غیر عالم به عنوان اصل منصوص شرعی در خطیرترین مسأله جامعه بشری یعنی حق حاکمیت و فرمانروایی نیز جریان دارد؛ بر این اساس مادام که امکان تصدی عالم وجود داشته باشد تصدی غیر عالم ناحق و برخلاف شرع و عرف عقلاء است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در جلسه سی و سوم سال تحصیلی 96-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز دوشنبه سیزدهم دیماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد؛ در ادامه بحث ولایت فقیه در عصر غیبت با طرح دو دلیل قرآنی دیگر به بیان مطالبی در این زمینه پرداخت که گزیده ای از آن درپی می آید.

1. سوّمین دلیل قرآنی برای اثبات نصب عام فقهاء آیه نهم سوره مبارکه زمر است: «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»؛ یعنی عالم با غیر عالم برابر نیست؛ نفی استواء در آیه شریفه اطلاق دارد؛ از این رو در هر امری که علم در انجام آن مدخلیت دارد عالم بر غیر عالم اولویت دارد و تصدی غیر عالم مادام که عالمی وجود دارد تصدی ناحق است.

2. با پذیرش عدم استواء عالم و غیر عالم و برتری و اولویت عالم بر غیر عالم به عنوان قاعده مستفاد از نصّ شرع و نیز حکم عقل می‌گوییم، مهمترین موضعی که در آن موضع، برتری بیش از هر موضع و جایگاه دیگر اثر بخش است و تمام موارد دیگر متأثر از آن خواهد بود برتری در حق حاکمیت و فرمانروایی است.

3. اولویت عالم بر غیر عالم در حق حاکمیت به گونه ای مبرهن است که می توان گفت اگر در حق حاکمیت عدم استواء انکار شود در هیچ زمینه دیگری نمی توان عدم استواء عالم و غیر عالم را پذیرفت.

4. قانونگذار به عنوان یک اصل فرموده است: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» یعنی عالم و غیر عالم با هم برابر نیستند؛ خطیرترین مقوله در حیات اجتماعی بشر حاکمیت و رهبری سیاسی جامعه است؛ آیا ممکن است در چنین مسأله ای قانونگذار اصل مسلّم خود را نقض کرده و قائل به برابری عالم و غیر عالم شود؟!

5. وقتی قانونگذار اعلام می کند: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» یعنی عالم نسبت به غیر عالم اولویت دارد، در عصر غیبت که امام معصوم به عنوان حاکم منصوب الهی به نصب خاص در میان مردم نیست و جامعه نیز بالضروره نیازمند حاکم است حاکم منصوب خدای متعال عالم است و تصدی غیر علماء تصدی ناحقّ است.

6. چهارمین دلیل قرآنی دالّ بر نصب عام در عصر غیبت آیه شریفه 43 از سوره مریم است: «انّی قد جائنی من العلم ما لم یأتک فاتّبعنی»؛ در این آیه شریفه از فاء تفریع چنین به دست می آید که به دنبال علم وجوب اتباع می آید، وجوب اطاعت و تبعیت فرع بر حاکمیت و فرمانروایی است؛ بنابراین آیه شریفه دلالت بر مقام فرمانروایی عالم دارد.

تقریر سی و سومین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.

مطالب درون پرانتز اصافات مقرر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطهارین

 

  مقدمه

در جلسات پیش به دو آیه از آیات قرآن کریم متعرض شدیم و بیان کردیم که به این دو آیه برای اثبات نصب عام الهی می توان استدلال نمود؛ به این معنا که خدای متعال فقیهان عادل، آشنایان به عدل الهی و قادران به اجرای این عدل را خلیفگان خود و منصوبان برای فرمانروایی قرار داده است.

آیه اول از سوره مائده بود: «بمستحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهداء».

آیه دوم هم از سوره یونس بود: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام لا یهدِّی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون».

استدلال به هر دو آیه را توضیح دادیم.

 

ادامه؛ سومین دلیل قرآنی

بحث امروز ما استدلال به دلیل سوم از کتاب الله است. آیه نهم از سوره زمر می فرماید: «قل هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون انّما یتذکر اولوا الالباب».

استدلال به این آیه را در ضمن چند بند بیان می کنیم.

بند اول؛

«هل» در اینجا هل استفهام انکاری است که مفید نفی است. معنی «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» این است: «لایستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون». گویا سائل یا مستفهم مطلب را آنچنان بیّن دانسته است که با این «هل» می خواهد اقرار طرف را بر عدم استواء جلب کند؛ یعنی گویا مخاطب هم می داند که این دو با هم برابر نیستند.

بند دوم؛

نفی استواء اطلاق دارد؛ یعنی در هرجا که علم در حسن اجرای کار دخیل است عالم و غیر عالم با هم برابر و مساوی نیستند. دلیل اطلاق و اینکه می گوییم هرجا علم در آنجا دخیل است عدم استواء وجود دارد این است که مناسبت بین حکم و موضوع چنین اقتضایی دارد.

معنای نفی برابری و نفی استواء عالم و غیر عالم در کار اولویت عالم بر غیر عالم در آن کار است؛ یعنی عالم اولی و احقّ است. پس درهر جا که علم در یک کار دخالت دارد تصدی غیر عالم تصدی ناحق است.

بنابراین در آیه شریفه از اطلاق نفی استواء، نفی استواء در کل «ماللعلم دخل فیه» استفاده می شود.

 

معنای اولویت

معنای اولویت یک فرد در یک کار این است که با وجود این فرد، دیگری نسبت به آن کار حقی ندارد. اولی بودن عالم به غیر عالم  یعنی اینکه در کنار عالم، فرد دوم و «من لا یعلم» حق ندارد؛ به عبارت دیگر در اینجا این حق برای طرف دارای علم ثابت است نه برای کسی که غیر عالم است.

وقتی رقابتی در بین نیست و دو گزینه عالم وغیرعالم وجود ندارد سخن از اولویت و عدم اولویت نیز مطرح نیست؛ اما هرجا در یک کار دو گزینه عالم و غیر عالم وجود داشته باشد غیر عالم حق ندارد متصدی آن کار شود وعالم برای تصدی آن کار نسبت به او اولویت دارد.

معنای اولویت در تمام امور همین است؛ حتی در مقام ولایت. به عنوان مثال می گوییم زوج اولی به زوجه است از دیگری یا ابن اولی به اب است از دیگری؛ یعنی با وجود ابن دیگری حق دخالت ندارد.

 

سوال و جواب؛ انحصار حق برای عالم

سوال؛ چرا می گویید حق منحصراً از آن عالم است؟ آیا نمی توان گفت غیر عالم نیز دارای حق است اما عالم نسبت به او احق است؟ براساس آیه شریفه از کجا می توان انحصار حق را برای عالم فهمید؟

جواب؛ از «لایستوی» می فهمیم. بحث در این است که حق یا برای این یا برای آن باشد؛ یعنی دائر بین امرین است. بنا به آیه شریفه در هر کاری که امر دائر است بین اینکه یا این فرد متصدی امر شود و یا فرد دیگر اولویت با فرد عالم است.

 

عدم استواء، حکم عقلی  

عدم استواء یک حکم عقلی است و پیش از این بحث عقلی آن را مطرح کردیم؛ اما از لحاظ شرع هم این حکم تثبیت شده است و حالا بحث ما جهات شرعی آن است.  در واقع حقی که عقلاً برای عالم وجود دارد در نص شرعی نیز این حق برای عالم وجود دارد و تثبیت شده است.

فقره «انّما یتذکّر اولوالالباب» از آیه شریفه به این واقعیت اشاره دارد که اگر در این مسأله به عقل رجوع شود، عقل هم حکم به عدم استواء می کند.

 

حق حاکمیت و فرمانروایی؛ قدر متیقن عدم استواء

وقتی به حکم عقل و به نص شرع دانستیم که عالم و غیر عالم مساوی نیستند، این پرسش مطرح می شود که برتری عالم بر غیر عالم در چیست؟

حساس ترین و مهمترین نقطه برتری حق حاکمیت است؛ یعنی برتری به حاکمیت و فرمانروایی. آنجا  که بیش از هر جای دیگر استواء و عدم استواء اثر بخش است و بر آن نتیجه بار می شود، استوا و عدم استوا در حق حاکمیت است. بنابراین حق حاکمیت قدر متیقن خواهد بود.

اگر در حق حاکمیت استواء بود در هر چیز دیگر به طریق اولی استواء حاصل خواهد شد یعنی اگر  عدم استواء در اینجا انکار شود دیگر هیچ زمینه و مسأله ای باقی نمی ماند که بتوان عدم استواء را در آن قائل شد؛ چون برترین مسئله ای که استواء و عدم استواء در آن نقش دارد و اثر گذار است در عرف عقلا استواء در حق حاکمیت و فرمانروایی است.

بنابراین باید گفت حق حاکمیت و حق فرمانروایی قدر متیقن «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» است و اگر کسی اطلاق را نپذیرد و به هر بهانه ای بخواهد شک در اطلاق کند قدر متیقن «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» مسئله برتری در حاکمیت است.

نتیجه اینکه بنا به آنچه در این آیه شریفه آمده است در شرع  و در قانون قانونگذاری که چنین کتابی دارد و به عنوان یک اصل اعلام می کند «لایستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون»، ممکن نیست در آنجا که در مسئله حاکمیت امر دائر شود بین «من یعلم و من لا یعلم» بگوید: «کلاهما مستویان»؛ این با «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» که خودش اقرار به آن کرده است سازگار نیست.

(قانونگذار به عنوان یک اصل فرموده است: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» یعنی عالم و غیر عالم با هم برابر نیستند. خطیرترین مقوله در حیات اجتماعی بشر حاکمیت و رهبری سیاسی جامعه است. آیا ممکن است در چنین مسأله ای قانونگذار اصل مسلّم خود را نقض کرده و قائل به برابری عالم و غیر عالم شود؟!)

 

سوال و اشکال، جواب؛ حق حاکمیت ابرز مصادیق عدم استواء

سوال؛ درمورد آیه شریفه ظاهرا دو نکته اساسی در بحث وجود دارد: تبیین احکام الهی و حاکمیت در احکام الهی. چرا در اینجا تنها حاکمیت الهی را قدر متیقن گرفتید؟

جواب؛ بحث بر سر استواء و عدم استواء است. استواء و عدم استواء در جامعه بشر و در جمع عقلاء بیش از هر جای دیگر در جایی برترین اثر بر آن بار می شود که مسأله برتری در حق حاکمیت مطرح باشد. این برتری در حق حاکمیت بارزترین مصداق عدم الاستواء است.

اشکال؛ یکی از موارد عدم استواء می تواند تبیین احکام الهی باشد.

جواب؛ بله. تبیین، یکی از مصادیق است؛ اما مصداق حاکمیت اعلی و ابرز مصادیق عدم استواء است.

اشکال؛ کسی ممکن است بگوید زیر بنای حاکمیت تبیین احکام الهی است.

جواب؛ بحث بر سر برتری است. یک برتری وجود دارد که برترین برترین هاست و همه برتری ها تحت شعاع آن قرار می گیرد برتری در فرمانروایی و حاکمیت است؛ چون این حاکم است که فرمان و حاکمیت به دست اوست و حتی علم عالم تحت تاثیر اوست، او می تواند جلو علم عالم را بگیرد و جلوی بیان عالم را بگیرد.

پیش از این در محل خود گفتیم هرجا یک معنا مصادیق مشککه دارد یعنی مصادیق آن ذو مراتب است اولی ترین مصادیق به صدق، فرد اعلای آن مشکک است به نحوی که اگر آن مفهوم بر آن مصداق صدق نکند بر سایر مصادیق هم صدق نخواهد کرد.

به عنوان مثال، عالم مصادیق و درجات مختلفی دارد. احق و ابرز مصادیق عالم فرد اعلم است؛ اگر عالم بر اعلم صدق نکند به طریق اولی بر غیر اعلم هم صدق نمی کند. به همین ترتیب می گوییم قدرمتیقن مصداق آیه فردی است که اولی از همه افراد است به صدق این مفهوم بر آن.

 

گذری به اصول فقه؛ مفاهیم مشکّک

اصول فقه مهم است و مباحث اصولی مبناهای استنباطی است. هر نحو تشکیک در اهمیت مسائل اصول  زیر بنای اجتهاد و استنباط  را می کوبد و دانش استنباط را دچار اختلال می کند.

به عنوان یکی از مسائل اصولی، گاهی یک مفهوم افراد و مصادیقی دارد که مشکّک هستند؛ مثلاً «سفید» مصادیقی دارد که این مصادیق یکسان نیستند. یک مصداق خیلی سفید است مثل برف یا تخم مرغ. وقتی گفته می شود سفید، صدق این مفهوم بر سفید برتر اولی از صدق آن بر سفیدهای درجه پایین است؛ اگر بر آن صدق نکند بر افراد دیگر نیز صدق نمی کند.

این قاعده اصولی یک قاعده کلی است که در تفسیر و فقه اثر دارد. وقتی می گوییم عالم بر غیر عالم برتر است برتری، مصادیق زیادی دارد. مصداقی که از همه مصادیق مهمتر و ذو اثرتر است و منشا اثر بیشتری است برتری در حاکمیت است؛ چون همه برتری های دیگر تحت شعاع این برتری قرار می گیرند: برتری در مال، برتری درعلم، برتری در قوت بدنی و غیره.

وقتی می فرماید «الذین یعلمون» برترند از «الذین لا یعلمون»؛ اگر اطلاق کلام را نپذیریم این برتری باید به طریق اولی و به عنوان قدر متیقن بر برتری حاکمیت و فرمانروایی صدق کند. اما  کلام اطلاق دارد یعنی مثل همه احکامی که بر موضوعات خود بار می شود در اینجا نیز قائل به اطلاق می شویم. وقتی اطلاق را برای کلام بپذیریم همه مصادیق برتری را شامل می شود؛ از جمله برتری در فرمانروایی. از سوی دیگر برتری در فرمانروایی ابرز مصادیق برتری است چون همه آثاری که بر برتری های دیگر بار می شود تحت شعاع اثری است که بر این برتری بار می شود بنابراین برتری در فرمانروایی قدر متیقن مصداق برتری در «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» خواهد بود.

 

سوال و جواب؛ تکرار بیان

سوال؛ بحث درمورد نصب حاکم که دلالت عقلیش گذشت اما این آیه مورد بحث شرایط حاکم راصدق میکند باید عالم باشد و برترین فرد عالم

جواب؛ مقدمه ای بیان شد که می بایست مورد التفات قرار گیرد. گفتیم وقتی یک مُشرِّع یک قانون را اعلام می کند و می فرماید: «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» یعنی در قانون و در منطق من عالم با غیر عالم برابر نیست، در جایی که امام معصوم به عنوان حاکم منصوب به نصب خاص در میان مردم نیست و از سوی دیگر تعیین حاکم نیز ضرورت دارد حاکم منصوب او عالم است.

گفتیم تا وقتی که موضوع نصب خاص متحقق است نوبت به فاعلیت نصب عام نمی رسد. وقتی موضوع نصب خاص به هر دلیل - به دلیل غیبت مکانی، غیبت زمانی یا به هر دلیل دیگر-  در دسترس نبود نصب عام کارگر می افتد و فعلیت پیدا می کند و در این صورت باید به نصب عام رجوع کنیم.

 قاعده «هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون» کشف می کند از اینکه در شرع قانونگذار در عالمان و غیر عالمان مساوی نیستند؛ پس در مواردی که نیاز به حاکم منصوب است و دسترسی به به حاکم منصوب به نصب خاص نیست کشف می کنیم که منصوب از طرف او در چنین موردی عالم است نه غیر عالم. این خلاصه استدلال به این آیه است.

 

ادلّه قرآنی؛ دلیل چهارم

آیه چهارم که به آن استدلال خواهیم کرد آیه کریمه 43 سوره مریم است. قرآن کریم از قول ابراهیم خطاب به پدر خوانده اش می فرماید: «یا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جاءَنی‏ مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنی‏ أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا»؛ ای پدر من علمی دارم که تو نداری پس از من پیروی کن.

 

خلاصه استدلال

فاء تفریع نشان دهنده آن است که علم وجوب اتباع می آورد. وجوب اتباع نیز چنانکه گفتیم فرع بر فرمانروایی است یعنی باید فرمانی باشد تا اتباعی در کار باشد./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶