vasael.ir

کد خبر: ۵۴۲۲
تاریخ انتشار: ۲۴ تير ۱۳۹۶ - ۱۹:۱۱ - 15 July 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه 32

فقیه عادل هدایتگر و شایسته زعامت سیاسی جامعه است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی سوره یونس را دلیل دیگر قرآنی دالّ بر ولایت فقیه در عصر غیبت دانست و گفت: کسی که در هدایت به سوی حق نیازمند دستگیری دیگران است شایسته تبعیت نیست و تنها فقیه عادل است که به خاطر علم به حق و عمل به آن شایستگی اطاعت امر و پیروی را دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در سی و دومین جلسه سال تحصیلی 96-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام، که روز یکشنبه دوازدهم دیماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد در ادامه بحث ولایت فقیه، دومین دلیل قرآنی دالّ بر نصب عام فقهاء در عصر غیبت را مطرح کرد و در این زمینه به بیان مطالبی پرداخت که گـزیده ای از آن در پی می آید.

1. دومین آیه دالّ بر نصب فقیه عادل از سوی خدای متعال برای فرمانروایی آیه 35 سوره یونس است که می فرماید: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام لا یهدِّی الا ان یهدی فما لکم کیف تحکمون».

2. آیه شریفه به صراحت بیان می فرماید تنها کسی که هدایتگر به سوی حق است شایسته پیروی و اطاعت است. از سوی دیگر لازمه هدایت به حق این است که شخص هادی اولاً خود عالم به حق باشد و ثانیاً به علم خود نیز پایبند باشد؛ چون اگر پایبندی به حق نباشد ولو عالم به حق هم باشد اتصاف به «هادی الی الحق» درمورد او صحیح نیست. عالم به حق فقیه و عامل به حق شخص عادل است؛ بنابراین آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آنکه احقّ به اتباع است تنها فقیه عادل است.

3. آنچه مشرکین قریش را به مقابله با رسول خدا صلی الله علیه و آل واداشت دعوت آن حضرت به پرستش خدای متعال و التزام به عباداتی همچون نماز و روزه نبود بلکه دعوت به انقیاد و اطاعت از آن حضرت به عنوان فرمانروای مُطاع سیاسی بود.

تقریر سی و دومین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.  

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

 

نصب عام فقهاء؛ ادلّه قرآنی، دلیل دوم

دومین آیه از آیاتی که بر فرمانروایی فقیه عادل به طور کل به عنوان نصب عام از سوی خدای متعال دلالت دارد آیه 35 سوره یونس است که می فرماید: «أَفَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ».

این آیه در سیاق آیات دیگری آمده است که سیاق این آیات سیاق دلیل و دلالت بر حاکمیت و حصر حاکمیت در ذات اقدس خدای متعال است. قبلاً این آیه را به مناسبت بحث حصر حاکمیت برای خدای متعال اجمالا متعرض شدیم.

آیات قبل از این آیه می فرماید: «وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ فَکَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلینَ هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ»[1]

 

عبادت قرآنی؛ خضوع کامل

سابقاً بحثی داشتیم و گفتیم که مراد از عبادت در قرآن کریم خضوع کامل است که مصداق جلیّ آن همان اطاعت است؛ یعنی مراد از عبادت اطاعت است نه اینکه عبادت به معنی سجود و رکوع باشد. از همین رو گفتیم سجده برای آدم عبادت خدا بود چون اطاعت خدا بود. اگر سجود و رکوع و این قبیل  کارها به امر خدا بود، اطاعت خدا به شمار می آید.

 

شریک خدا، شریک در اطاعت

 بنا به آنچه گفته شد وقتی در قرآن کریم «شرکائی» گفته می شود غالباً به معنی شریک در اطاعت است؛ یعنی آن کسانی که مردم از آنها اطاعت می کنند و آنها را در کنار خدای متعال مستحق اطاعت می دانند. گفتیم بزرگترین شرک که در قرآن کریم به آن توجه شده و غالب آیات شرک نیز مربوط به همین نوع از شرک است شرک در اطاعت هست.

گفتیم بدترین شرک این است که کسی برای یک بشر حق اطاعت قائل باشد بدون اینکه خدای متعال چنین حقی را به آن بشر داده باشد. اغلب آیات مربوط به شرک و عبادت غیرخدا مربوط به این مطلب است و این آیات هم در همین سیاق است.

 

ادامه؛

آیه شریفه می فرماید: «قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ» این فقرات در بیان حصر حاکمیت و فرمان در جهان هستی برای ذات اقدس الهی صراحت دارد. می فرماید در جهان آفرینش چه کسی دستور می دهد؟ چه کسی امر را تدبیر می کند و رفع و وضع می کند؟ البته جز خدا کسی نیست.

 

یک بحث تفسیری

چنانکه پیشتر گفتیم قرآن کریم در چند موضع سبک خاصی از بیان را بکار برده است و می فرماید : «فسیقولون الله»؛ یعنی وقتی از آنها بپرسی چه کسی شما را تدبیر می کند و رزق و روزی می دهد؟  در جواب می گویند: الله.

برخی مفسرّین چنین گفته اند که چون مشرکان در فطرت خود ایمان فطری به خدا داشتند عبارت «فسیقولون الله» اشاره به همان ایمان فطری آنهاست. چون اگر مشرکان معتقد بودند که خدای متعال همه این کارها را انجام داده است و خلق و تدبیر در اختیار خداست دیگر بحثی میان ما و مشرکین باقی نمی ماند.

باید گفت «فسیقولون الله» ظاهرا اشاره به مسلمین است و این بحث یک بحث درون اسلامی است؛ یعنی کسانی ایمان به ربوبیت و حاکمیت خدا دارند ولی با این وجود در رفتار اجتماعی خود از فرمانی غیر فرمان خدا تبعیت می کنند. به عبارت دیگر این بیان قرآنی اشاره به شرک در اطاعت دارد.

خلاصه اینکه شرکی که در این آیات با آن مقابله می شود شرک در اطاعت است. قرآن می فرماید آنها که در اطاعت خدا شرک می ورزند همانها هستند که به خدا و رسول و دین اسلام ایمان دارند.

در حقیقت خدای متعال عتاب کرده و می فرماید  چرا در مسئله اطاعت و در مقوله فرمانروایی از کسی که خداوند اذن به فرمانروایی او نداده است تبعیت می کنند و در اطاعت خدا شرک ورزی می کنند؟

در امر اطاعت وقتی از آنها سوال کنی چه کسی فرمانروای هستی است، می پذیرند که خدا فرمانروا است. حال که خدا تنها فرمانروای هستی است پس چرا شما اطاعت نمی کنید از کسی که خدا او را برای فرمانروایی انتخاب کرده است و از کسی تبعیت می کنید که خدا اذن فرمانروایی او را نداده است؟؟!!

قرآن کریم می فرماید اگر از آنها سوال کنی «من یرزقکم من السماء والارض» یا «من یدبر الامر» یا «من یملک السمع و الابصار» قبول دارند که خداست؛ قبول دارند که حاکمیت در جهان هستی از آن اوست؛ اما با این وجود برای فرمانروایی جامعه به سراغ کسانی می روند که خداوند آنها را برای فرمانروایی معین نکرده است و اذن به فرمانروایی آنها نداده است.

چنین رفتاری البته با ایمان به فرمانروایی خدا در تنافی است؛ اگر خدا فرمانرواست و اگر قبول دارید که «له الخلق و الامر» و «لم یکن له شریک فی الملک» و «یوتی ملکه من یشاء» پس چگونه از کسی اطاعت می کنید که از سوی خدا به او اعطاء ملک نشده است و به او اجازه فرمانروایی داده نشده است؟

بنابراین آنچه با این نوع خطاب یعنی با خطاب «فسیقولون الله» سازگار است شرک در اطاعت است.

 

مکاتب تفسیری؛ متأثر از حکومتهای طاغوتی

تفکر تفسیری ما در بسیاری از تفاسیر تحت تاثیر مکاتبی بوده است که غالبا زیر چتر حکومتهای طاغوتی عمل می کردند. درحقیقت نه تنها تدوین تاریخ ما تحت تاثیر حکومت های طاغوتی بوده بلکه تدوین تفسیر ما هم تحت این تاثیر قرار داشته است؛ از این رو غالباً آیات به نحوی تفسیر شده است که تقابلی با حکومتهای طاغوتی ایجاد نکند.

 

حاکمیت و فرمانروایی؛ محل نزاع اصلی

آنچه محل نزاع و درگیری رسول خدا صلی الله علیه و آله با مشرکین قریش بود نه شرک در طاعت خدای متعال بلکه مسأله حاکمیت و فرمانروایی بود. اگر مسأله تنها منحصر در عبادت و رکوع و سجود بود مشرکین با رسول اکرم وارد بحث و درگیری نمی شدند.

از ابتدا که رسول اکرم اعلام رسالت کرد و مشرکین را به توحید دعوت فرمود، آنها متوجه شدند که این دعوت، دعوت به فرمانروایی رسول خداست و به همین خاطر با رسول خدا به  مقابله و جنگ برخاستند.

اگر مسأله فقط این بود که خدا پرستش شود، برای خدا نماز خوانده شود و برای بتها سجده نشود برای مشرکین خیلی تفاوت نمی کرد؛ همچنانکه بعدها جاهلیونی که مسلمان شده بودند دوباره به جاهلیت خود برگشتند.

در قرآن کریم واژه «جاهلیة الاولی» وجود دارد. از این واژه می توان نتیجه گرفت که جاهلیت ثانیه هم داریم. این جاهلیت ثانیه همان جاهلیت اولی را احیا کرد. جاهلیت اولی و جاهلیت ثانیه از این ناحیه یکسان بودند که فرمانروایان غیر الهی را می پسندیدند و قبول می کردند.

 

ادامه؛ دلالت آیه بر شرط اجتهاد حاکم

می فرماید: «فَذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ قُلِ اللَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ»[2]  

در ادامه می فرماید: «قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکائِکُمْ مَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ قُلِ اللَّهُ یَهْدی لِلْحَقِّ أَ فَمَنْ یَهْدی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلاَّ أَنْ یُهْدى‏ فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُون‏»[3]. این آیه شاهد بحث ماست.

مشرکین مدعی بودند که شرکاء به سوی حق هدایت می کنند؛ اگر این شرکاء بت بودند بت که حرف نمی زند که به سوی حق هدایت کند؟!

در اینجا قرآن کریم بین دو قضیه، عقل بشر و وجدان عقلی بشر را به داوری فرا می خواند و می فرماید عقل خود را داور قرار بدهید؛ آیا کسی که دانش حق را دارد، به حق عمل می کند، به حق هدایت می کند و راهی که می رود راه حق است و پا را جز در جاده حق نمی گذارد به اتّباع اولی تر است یا کسی که به راه حق هدایت نمی شود مگر اینکه دست او را بگیرند و دیگری او را به حق هدایت کند؟

ما به همین آیه استدلال می کنیم برای اثبات اینکه حاکم باید مجتهد باشد یعنی باید در معرفت احکام نیازمند به کسی دیگر و نیازمند به سوال نباشد.  

 

فقیه تقلیدی؛ غیر محقّ برای تبعیت

برخی که در این عرصه ها گاهی قلم می زنند می گویند اگر کسی از روی تقلید هم فقه را بیاموزد او نیز فقیه است. این آیه به او می گوید خیر «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی». کسی که فقیه تقلیدی است یعنی راه را پیدا نمی کند مگر اینکه از دیگری سوال کند «لیس بحق ان یتبع» است. آن کسی «احق ان یتبع» است که خود دانشی دارد و راه را می شناسد و در راه قدم برمی دارد و برای راهیابی به حق نیازی به دیگری و دستگیری از دیگری ندارد.

«ما لکم کیف تحکمون»؛ شما به سراغ رهبران دیگری رفتید؛ رهبرانی که خود به خود هادی به حق نیستند و برای اینکه به حق برسند نیاز به دستگیری دیگران دارند. چگونه شما حکم می کنید؟ حکمی که با وجدان عقلی خودتان سازگار نیست.

 

حقّ؛ حقیقت غیر مشکّک

حقّ واژه ای نیست که قابل تشکیک باشد؛ به این معنی که یک حق وجود داشته باشد و یک احق و بالاتر از احق بازهم یک احق وجود داشته باشد و به همین ترتیب الی آخر. خیر، حق در مقابل آن باطل است. اگر چیزی حق نباشد باطل است.

اگر در آیه شریفه واژه احق به کار رفته است به این خاطر است که آیه می خواهد بین دو گزینه مقایسه کند. واژه احق را به دلیل این مقایسه به کار برده است و لذا در اینجا احق تفضیل را نمی رساند؛ مثل «ان تصوموا خیرٌ لکم» است که «خیر» در خیلی از موارد برای تفضیل به کار برده نمی شود بلکه به معنی اسم فاعل یا صفت مشبه بکار برده می شود. در این آیه نیز احق به معنی تفضیل نیست بلکه به معنی فاعل یا صفت مشبه است.

 

دوران امر بین حق و باطل؛ قرائن قرآنی

بر این مطلب قرائن قرآنی زیادی داریم.

(1) «فماذا بعد الحق الا الضلال»؛ یعنی جز حق و ضلال چیز دیگری وجود ندارد.

(2) «إِنَّا أَوْ إِیَّاکُمْ لَعَلى‏ هُدىً أَوْ فی‏ ضَلالٍ مُبین‏»؛ یا هُداست یا گمراهی؛ دو راه بیشتر وجود ندارد. چنین نیست که یک راه احق و یا حق باشد و راه دیگر ضلال.

(3) «فریقاً هدی و فریقاً حق علیهم الضلالة».

(4) «فمن اهتدی فانما یهتدی لنفسه و من ضل فانما یضل علیها».

در تمام این آیات قرآنی روشن شده است که دو راه بیشتر در مقابل بشر نیست؛ راه حق و هدایت یا راه ضلال. بنابراین در جایی که می فرماید «احق» منظور تفضیل نیست که طرف دیگر آن هم حق باشد.

 

نتیجه؛ صراحت دلیل در مدعا

اگر طرف مقابل حق باز هم  حق بود، صحیح نبود بفرماید: «فمالکم کیف تحکمون».

بنابراین در این آیه به صراحت چنین بیان شده است که آن کس که در هدایت به سوی حق نیاز به دستگیری دیگری دارد شایسته پیروی نیست. گفتیم پیروی به معنی عمل به فرمان است و پیرو در مقابل رهبر و فرمانروا است. فرمانروا فرمان می دهد و پیرو عمل می کند.چه کسی احق است که دستور دهد؟ آن کس که نیازی به هدایتگری دیگران نداشته باشد و خود هدایتگر باشد.

می فرماید: «افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لایهدی الا ان یهدی». در این بیان شریف کسی که «یهدی الی الحق» است و به حق هدایت می کند چون هدایتگر به حق است هم به علم نیاز دارد و هم به پایبندی به این علم و با این دو شرط است که هادی  به حق خواهد بود.

بنابراین خود عنوان «هادی الی الحق» هم دلالت بر شرط فقاهت و علم به حق می کند و هم دلالت به شرط پایبندی به این علم می کند؛ چون اگر پایبندی به حق نباشد ولو عالم به حق هم باشد عنوان  «هادی الی الحق» درمورد او تحقق پیدا نمی کند.

نتیجه اینکه آیه شریفه دلالت دارد بر اینکه آن کس که احقّ به اتباع است و تبعیت از او حق است و اتباع  جز او حق نیست، او فقیه عادل است./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه


[1] یونس /31-28

[2] یونس /34-32

[3] یونس / 35

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۷ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۹:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۱:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۴۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۷:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۵:۳۵