vasael.ir

کد خبر: ۵۴۱۹
تاریخ انتشار: ۱۸ تير ۱۳۹۶ - ۱۴:۵۳ - 09 July 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه 30

تشخیص مصداق فقیه عادل نیازمند رجوع به خبرگان است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی با اشاره به ولایت فقهاء در عصر غیبت گفت: حکم راندن بر اساس کتاب الله تنها به احبار یهود و حاکمان به تورات اختصاص ندارد و عالمان فقیه در عصر غیبت را نیز شامل می شود و عنوان «نصب عام» در مسأله رهبری و فرمانروایی سیاسی یک عنوان عام است که تطبیق آن بر موضوع احتیاج به کارشناسی دارد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در بیست و هشتمین جلسه سال تحصیلی 96-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز سه شنبه هفتم دیماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد؛ در ادامه بحث ولایت فقیه در عصر غیبت پس از بیان مقدماتی، اولین دلیل قرآنی نصب عام فقهاء برای رهبری سیاسی را مطرح کرد که ذیلاً گزیده ای از مطالب بیان شده در این جلسه تقدیم می شود.

1. نصب فرمانروای سیاسی از سوی خدای متعال به دو شیوه است: به نحو قضیه شخصی و به نحو قضیه حقیقی؛ در نوع اول شخص یا اشخاص خاصی برای رهبری سیاسی معین می شوند و در نوع دوم اوصاف رهبر و حاکم منصوب بیان می شود.

2. چنانکه گفته شد فقهاء عادل منصوبین خدای متعال در عصر غیبت برای فرمانروایی سیاسی جامعه هستند؛ باید دانست «نصب عام» و «منصوب عام» عنوانی است که انطباق آن بر مصداق و تشخیص مصداق آن نیازمند کارشناسی و رجوع به خبره است، حجیت رأی خبره نیز نه از باب حجیت خبر واحد، بلکه فی نفسه است و با سیره و ادله شرعی قابل اثبات است.

3. آیاتی از قرآن کریم بر نصب عام فقهاء در عصر غیبت دلالت دارد؛ از جمله آیه کریمه 43 از سوره مائده. اگرچه آیه شریفه در مورد علماء یهود که حاکم به تورات بودند نازل شده است؛ اما به لحاظ برخی جهات این آیه دلالت بر تعمیم حکم دارد و فقهاء عصر غیبت را نیز شامل می شود.

4. در آیه شریفه مذکور فقره «فلا تخشون الناس و اخشونی» قرینه است، بر اینکه محل کلام مقام رهبری سیاسی جامعه است؛ چون خشیت از مردم با این مسأله مناسبت دارد.

تقریر جلسه سی ام درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

مقدمه

بحث ما درادلّه نصب فقیهان عادل برای فرمانروایی در قرآن کریم بود؛ گفتیم نصب فرمانروا و رهبر سیاسی به وسیله خدای متعال با دو شیوه انجام گرفته است و به عبارت دیگر دو نوع جعل حاکم به وسیله خدای متعال انجام گرفته است.

 

نوع اول؛ جعل به نحو قضیه شخصیه.

انبیا و اوصیاء آنان یعنی ائمه اطهار علیهم السلام برای مقام حکم و فرمانروایی به نحو قضیه شخصیه جعل و نصب شده اند؛ آیات و روایاتی در مورد این نحو جعل وجود دارد؛ ازجمله «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ» یا « من کنت مولا فعلی مولاه» یا «انی تارک فیکم خلیفتین کتاب الله و عترتی اهل بیتی».

 این آیات و روایات همگی به  نصب بر اساس قضیه شخصی اشاره دارد؛ یعنی خدای متعال شخص یا اشخاص معینی را به عنوان فرمانروا معین کرده است.

 

نوع دوم؛ جعل به نحو قضیه حقیقیه.

در این نوع، جعل به عنوان کلی تعلق می گیرد؛ نظیر اینکه می فرماید: «العلماء ورثة الانبیاء» یا «خلفایی الذین یأتون من بعدی و یروون حدیثی و سنّتی» یا «ینظران من کان منکم من روی حدیثنا و نظر فی احکامنا و عرف حلالنا و حرامنا فلیبقوا به حکماً فإنی قد جعلته علیکم حاکماً».

چنانکه گفتیم در این نوع جعل گویا خدای متعال یا انبیاء و اوصیاء آنان فرموده اند، هرکس چنین صفاتی را داشته باشد نائب و جانشین من در مسئله حکومت و فرمانروایی است، منصوب برای فرمانروایی است و حق فرمانروایی دارد، در ادامه خواهیم گفت آنجا که نصب علی نحو قضیه حقیقی است جعل به عنوان کلی تعلق گرفته است.

 

ادامه بحث

الف. مقدمه

1. تشخیص و بیان مصداق

1.1. هرجا که حکم شرعی به نحو قضیه شخصی بیان شده باشد حکم شرعی به موضوع جزئی خود تعلق گرفته است. در این حالت مصداق موضوع به وسیله خود شارع معین شده است و شارع زحمت تعیین موضوع وتشخیص موضوع را از دوش مکلف برداشته است؛ مثلاً می فرماید: «علی امیرکم» یا «علی امامکم».

2.1. هر جا که حکم شارع روی موضوع کلی بار شده باشد تشخیص موضوع و مصداق و تطبیق عنوان بر مصداق به وسیله خود جاعل و شارع انجام نگرفته است بلکه تشخیص مصداق بر عهده خود مکلف است.

 

2. انواع عنوان کلی

عناوین کلی که تشخیص موضوع آنها بر عهده مکلف است دو نوع است.

1.2. عناوین کلی که تطبیق آنها بر مصداق نیاز به کارشناسی ندارد، این گونه عناوین، عناوین کلی عرفیه ای هستند که انطباق آنها بر مصداق انطباق بدیهی یا شبه بدیهی است؛ یعنی عرف در تطبیق عنوان بر مصداق دچار خطا و شک و تردید نمی شود.

به عنوان مثال وقتی می فرماید: «و انزلنا من السماء ماء طهورا» یا «فتطهّر بالماء» یا «اغسل یدیک بالماء» یا «اغتسل بالماء»؛ تطبیق آب بر مصداق را خود مکلف می تواند انجام دهد چون شناخت مصداق ماء کار مشکلی نیست، ماء یک عنوان عرفی عام است که تطبیق آن بر مصداقش معمولا احتیاجی به کار کارشناسی نیاز ندارد.

مثال دیگر «فتیمموا صعیدا طیبا» است؛ تطبیق صعید بر مصداق احتیاج به کارشناسی ندارد؛ به عنوان مثال سوم، اگر فرضاً شارع فرمود «دم الانسان نجس یجب اجتنابه» تطبیق دم بر مصداق آن نیاز به کارشناسی ندارد؛ در تمام این موارد خود مکلف می تواند عنوان عام را بر مصداقش تطبیق کند و به تکلیف خود عمل کند.

2.2. عناوین کلی که تطبیق آنها بر مصداق یا تشخیص مصداق آن به کارشناسی نیاز دارد. چنین عناوینی پیچیده اند و عناوینی هستند که تطبیق آنها بر مصداق بدیهی یا شبه بدیهی نیست؛ بلکه احتیاج به استدلال دارد، مثلاً عناوین عالم، فقیه یا عنوان «متخصص توانای بر انجام یک کار».

«توانایی» در عربی کفائت و در فارسی کفایت گفته می شود. تطبیق عنوان «توانا بر انجام کار معین ونسبتاً پیچیده» بر مصداق خارجی آن بدیهی و آسان نیست، نمی‌توان با دیدن یک فرد به راحتی تشخیص داد که آیا او توانا بر انجام کار بزرگی هست یا خیر؛ همچنانکه نمی توان تشخیص داد آیا این فرد واقعا عالم است؟ و اگر عالم است در چه درجه ای از علم قرار دارد؟ تشخیص این امور احتیاج به کارشناسی دارد.

 

3. وظیفه مکلف در عناوین نوع دوم

درآنجا که تطبیق عنوان بر موضوع و تشخیص موضوع و تطبیق عنوان بر مصداق احتیاج به کارشناسی دارد مکلف وظیفه دارد برای تشخیص موضوع از نظر کارشناسی کمک بگیرد و به کارشناس و اهل خبره رجوع کند.

عنوان «نصب عام» در مسئله رهبری و فرمانروایی سیاسی یک عنوان عام است که تطبیق آن بر موضوع احتیاج به کارشناسی دارد؛ به عنوان مثال وقتی می فرماید: «انظرو من کان منکم نظر فی حلالنا و حرامنا و عرف احکامنا»؛ عنوان «عرف احکامنا» یک عنوان کلی است که تشخیص مصداق آن نیازمند کارشناسی است؛ از کجا معلوم می شود که یک فرد معین در حدی از علم است که عنوان «عرف احکامنا» بر او صدق می کند؟ هرکسی نمی تواند عنوان «عرف احکامنا» را بر مصداق آن تطبیق کند.

خلاصه اینکه در عناوین عامه ای که انطباق آنها بر مصداق نیاز به کارشناسی دارد رجوع به اهل خبره در تعیین مصداق لازم است و چنین رجوعی هم راه عقلی و هم راه عقلایی برای تشخیص موضوع و تطبیق عنوان عام بر موضوع است.

 

4. تشخیص مصداق خبرویت

نکته دیگر اینکه تشخیص خبرویت و تعیین مصداق خبره خود نیاز به کارشناسی دارد و در این زمینه باید به کارشناس مراجعه شود؛ اما معمولا در هر جامعه ایی خبرگانِ معلومِ به شیاع وجود دارند، مراد از «معلومِ به شیاع» این است که مثلاً شما اگر در قم بخواهید دنبال یک عالم برجسته خبره بگردید قدر متیقن هایی از عالمان خبره ای وجود دارد که عنوان «خبرویت» بر آنها صدق عرفی عام دارد.

از سوی دیگر شناخت عالم عارف مجتهد دارای شرایط ویژه علم برتر یعنی مجتهد اعلم با مراجعه به خبره ای که مجتهدشناس است در امکانپذیرتر است، در سایر فنون هم به همین منوال است؛ مثلاً اگر بخواهید به یک مهندس خوب مراجعه کنید مهندس شناس بیشتر از خود مهندس پیدا می شود چون بسیاری از مردم با مهندسان سرو کار داشته اند.

به هر حال راه تشخیص یک موضوع پیچیده مراجعه به خبرگان آن موضوع است؛ فرض کنید قصد دارید فیلسوف مجرّبی را بیابید؛ بسیاری فلسفه خوانده اند و به فلسفه آشنا هستند؛ اما فیلسوف درجه بالا نیستند، این افراد می توانند تشخیص دهند که چه کسی فیلسوف‌تر و تواناتر است و همین افراد، محل رجوع مردم هستند؛ تعداد این افراد که فیلسوف شناس هستند خیلی بیشتر است، تا افراد فیلسوف توانای بر نظریه پردازی فلسفی؛ بنابراین کسانی که صاحب نظران در یک فن را می توانند تشخیص دهند از خود افراد صاحب نظر شمار بیشتری دارند.

 

5. لزوم رجوع به اعلم

 صاحبان نظر غالباً خود اختلاف نظر دارند و لذا ناچاراً می‌بایست به اقوی و اعلم و ادری رجوع شود، تشخیص اقوی و اعلم بودن نیز احتیاج به یک خبرگی ویژه دارد، خبرگان زیادی وجود دارند که اگر چه شاید خود آنها مجتهد نباشند، ولی بخاطر آشنایی با مباحث اجتهادی، اعلم شناس هستند؛ به این افراد نیز اهل خبره گفته می شود؛ بنابراین اهل خبره مجتهدشناس نیاز نیست حتماً خودش مجتهد باشد.

 

6. حجیت قول خبره

حجیت قول خبره از باب حجیت خبر واحد نیست، بلکه خود فی نفسه حجیت دارد؛ یعنی خبرویت خبره خود حجیت دارد. حجیت قول خبره را با سیره و ادله شرعی می توان اثبات کرد، آیه شریفه «فاسألوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون» می تواند دلالت کند بر وجوب رجوع به اهل خبره.

 

ب. اصل بحث؛

نصب عام فقهاء برای فرمانروایی

موضوع بحث نصب فقیهان عادل برای فرمانروایی در دوران غیبت یا به طور کلی نصب فقهاء عادل برای فرمانروایی است. گفتیم چنین نصبی نصب عام است و به همین خاطر تعیین مصداق آن احتیاج به رجوع به اهل خبره و کارشناس دارد. ابتدا به ادلّه قرآنی جعل عام می پردازیم.

 

ادلّه قرآنی نصب عام فقهاء

دلیل اول؛ آیه کریمه 43 سوره مائده می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْراةَ فیها هُدىً وَ نُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذینَ أَسْلَمُوا لِلَّذینَ هادُوا وَ الرَّبَّانِیُّونَ وَ الْأَحْبارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ کِتابِ اللَّهِ وَ کانُوا عَلَیْهِ شُهَداءَ فَلا تَخْشَوُا النَّاسَ وَ اخْشَوْنِ وَ لا تَشْتَرُوا بِآیاتی‏ ثَمَناً قَلیلاً وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُون‏».

آیه شریفه اگرچه درباره تورات و حاکمان به تورات نازل شده است؛ اما حیثیاتی در این آیه وجود دارد که دلالت بر تعمیم حکم دارد و نشان می دهد آنچه در این آیه آمده است تنها به عالمان تورات اختصاص ندارد.

 

فقرات محل استناد

(1) «یحکم» عام است و شامل تمام موارد حکم می شود و نمی توان گفت تنها به معنی قضاوت است، علاوه بر این در آینده خواهیم گفت که اگر ولایت قضاء  برای ولی ثابت شود همه اقسام ولایت برای او ثابت است؛ چون ولایت قضاء عالی ترین مرحله ولایت و قمّه ولایت است و اگر برای کسی چنین ولایتی ثابت شد همه ولایت های مرتبه ادنی به طریق اولی ثابت خواهد شد.

(2) در آیه سه دسته نبیّون، ربانیّون و احبار به عنوان افرادی که حاکمیت به تورات دارند ذکر شده است. ربانیون اوصیاء نبیون هستند و احبار نیز عالمان تورات اند.

(3) «بمااستحفظوا من کتاب الله و کانوا علیه شهدا»؛ باء در «بمااستحفظوا» باء تحلیلی است نه باء تعدی؛ به این دلیل که قبلا یک باء تعدیه آمده است و این باء اخیر را دیگر نمی توان باء تعدیه دانست. پس «بمااستحفظوا» به معنی «یحکمون بمااستحفظوا» نیست بلکه به معنی «لمااستحفظوا» است.

 در جواب از اینکه چرا این افراد اهل حکم هستند و حکم می کنند، باید دو نکته را متذکر شد. اول اینکه این افراد «استحفظوا من کتاب الله» یعنی حافظان کتاب الله هستند و عالم به محتوای کتاب الله هستند. دیگر اینکه «کانوا علیه شهداء» شاهدان بر کتاب خدا هستند.

توضیح خواهیم داد که مراد از شهادت در این آیه و در سایر آیات شهادت قولی نیست؛ بلکه شهادت عملی است، شهادت عملی شامل شهادت قولی نیز می شود، مراد از شاهد عملی بر قرآن کسی است که به همه آنچه که در قرآن هست عمل می کند. و در عمل تعالیم قرآن را اجرا می کند.

بنابراین شاهد یعنی عامل؛ آنهم نه عامل احیانی چون عامل احیانی را نمی توان شاهد دانست، شاهد عملی به عاملی گفته می شود که همیشه عامل است، پس عاملان عالم یا عالمان عامل چون عالم عاملند لذا «یحکمون بالتوراة».

(4) «فلا تخشون الناس و اخشونی»؛ این فقره خود قرینه دیگری است بر اینکه مسأله در اینجا مسأله رهبری است؛ چون تنها برای مسأله رهبری  بیان خشیت و نهی از عدم خشیت از مردم وجود دارد، در آینده خواهیم گفت هر جا در قرآن کریم به مسئله رهبری تعرض شده بیان خشیت و عدم خشیت وجود دارد؛ مثل مسأله غدیر که می فرماید: «والله یعصمک من الناس»، به این معنا که این مقام مقامی است که مردم در آن رقابت می کنند و به آن متعرض می شوند.

(5) «ولا تشتروا بایاتی ثمنا قلیلا»؛ مراد از اشتراء در این فقره تحریف است؛ یعنی کلام خدا را تحریف نکنید.

(6) «و من لم یحکم بما انزل الله فاولئک هم الکافرون»؛ «ما انزل الله» مطلق است و کل ما انزل الله را شامل می شود که خود قرینه دیگری است مبنی بر اینکه این مسأله مربوط به تمام ما انزل الله است و مخصوص قضاوت نیست./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۷ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۵:۳۷
طلوع افتاب
۰۶:۱۰:۴۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۵
غروب آفتاب
۱۹:۵۵:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۱۴:۰۲