vasael.ir

کد خبر: ۵۴۰۳
تاریخ انتشار: ۲۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۰ - 19 June 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه 27

اذن الهی شرط لازم برای مشروعیت حاکم و رهبر سیاسی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ استاد درس خارج فقه نظام سیاسی اسلام با ادامه بررسی ادلّه عقلی وجوب نصب حاکم در عصر غیبت دو شرط عالم و عادل بودن حاکم را شروطی دانست که اگر لزوم آن به حکم عقل است، ولی کافی نبودن آن نیز بنا به ادلّه شرعی معلوم است و بر این اساس اذن به حاکمیت و فرمانروایی از سوی خدای متعال سومین شرط لازم برای حاکم و فرمانروایی سیاسی است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در بیست و هفتمین جلسه سال تحصیلی 96-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز شنبه چهارم دیماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد به طرح و بررسی چهارمین دلیل عقلی دالّ بر وجوب نصب حاکم در دوران غیبت پرداخت که گزیده مطالب بیان شده ذیلاً تقدیم می شود.

1. بنا به چهارمین برهان عقلی دالّ بر وجوب نصب حاکم در دوران غیبت اولاً اقامه عدل در جامعه وجوب عقلی دارد و این وجوب نیز عام و در همه گستره تاریخ جاری است فارغ از حضور و عدم حضور معصوم علیه السلام ثانیاً اقامه عدل ممکن نیست مگر با وجود حاکم مقیم عدل.

2. حاکمی که برپایی عدل و دفع و رفع ظلم را بر عهده می گیرد لازم است عادل باشد؛ چون فاقد الشیء لایعطیه و از ظالم نمی توان داد و تساوی و عدل را انتظار داشت، دیگر اینکه چنین حاکمی به حکم عقل می بایست عالم به عدل باشد؛ چون جاهل به عدل آلوده به ظلم می شود ولو سهواً.

3. دو شرط علم و عدالت برای استحقاق حکمرانی حاکم کفایت نمی کند بلکه حاکم عالم عادل می بایست مأذون به فرمانروایی نیز باشد. در موارد بسیاری اقامه عدل اجرای حدود الهی و کیفر مجرمین را طلب می کند و این دو تنها در صلاحیت کسی است که دارای حق حاکمیت باشد.

حق حاکمیت و فرمانروایی بالاصالة از آن حضرت حق است و سپس از سوی خدای متعال به انبیاء الهی و اوصیاء ایشان اعطاء شده است؛ در دوره غیبت ولیّ الهی نیز حق حاکمیت در اختیار جانشین و فرد مأذون از ناحیه اوست. خلاصه اینکه سه شرط برای استحقاق حکمرانی لازم است: عدل، علم به عدل، اذن معصوم.

4. عدالـت درجـاتی دارد و در هـر مسئولیتی که وجود عدالت برای فرد متصدی آن لازم است وجود درجه ای از عدالت متناسب با آن نیز لازم است، عدالت معتبر در حاکمیت بالاترین درجه عدالت یعنی ملکه راسخه و تضمین شده عدالت است، احراز چنین عدالتی در فرد تنها با رصد رفتاری او در طی زمان طولانی ممکن است؛ به گونه ای که عدم صدور خطای مغایر با عدل از او احراز شود.

تقریر بیست و هفتمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.     

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

مقدمه

بحث ما درباره براهین عقلی پیرامون وجوب نصب حاکم در زمان غیبت معصوم بود. سه برهان را در جلسات پیش توضیح دادیم. برهان سوم دو مقدمه داشت:

اول؛ اطاعت خداوند در همه افعال اختیاری یک واجب عقلی است و این وجوب عقلی اختصاص به زمان ندارد.

دوم؛ اطاعت خداوند در افعال اختیاری متوقف بر وجود حاکم است؛ با توضیحی که پیش از این دادیم.

 

ادامه؛ برهان چهارم

این برهان و دلیل عقلی نیز دو مقدمه دارد.

 

مقدمه اول؛ وجوب عقلی اقامه عدل

اقامه عدل در جامعه و دفع و رفع ظلم عقلاً واجب است و این وجوب اختصاص به زمان حضور و ظهور معصوم ندارد؛ بلکه در هر زمان به حکم عقل اقامه عدل و دفع و رفع ظلم یعنی منع از ظلم حدوثاً و بقائاً واجب است.

این وجوب عقلی بدیهی است و به تأمل و تفکر زیاد نیاز ندارد و هر عاقلی که از وجدان عقلی برخوردار باشد به این وجوب اذعان دارد. اگر این وجوب انکار شود هیچ امر الزام آوری در زندگی بشر قابل تصور نیست؛ چون همه الزامها به این الزام برمی گردد.

 

مقدمه دوم؛ توقف اقامه عدل بر وجود حاکم عادل

اقامه عدل در جامعه و دفع و رفع ظلم یعنی منع از ظلم حدوثاً و بقائاً متوقف است بر وجود حاکم عالم عادل منصوب از سوی معصوم علیه السلام.

این مقدمه خود سه بخش دارد:

بخش اول؛ اقامه عدل و رفع و دفع ظلم متوقف بر وجود حاکم است.

این بخش از مقدمه دوم بیّن است چون بدون وجود حاکم اقامه عدل و رفع و دفع ظلم امکانپذیر نیست؛ تا حاکمی وجود نداشته نباشد و این حاکم دارای قدرت نباشد طوریکه بتواند مردم را گردآورد، نمی توان اقامه عدل کرد و در این صورت اقامه عدل و مقابله با ظلم رفعاً و دفعاً در جامعه بشر ممکن نیست.

 

بخش دوم؛ حاکم باید عالم و عادل باشد؛ چون حاکم غیر عادل ممکن نیست اقامه عدل کند.

ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش؛ کسی که خود ظالم است چگونه اقامه عدل کند؟  صدور عدل از غیر عادل ممتنع است، همچنین حاکم باید عالم باشد؛ چون کسی که عالم به عدل نیست و نمی داند عدل چیست، خواه ناخواه ولو جهلاً ظلم می کند.

بخش سوم؛ حاکم عالم عادل باید منصوب از طرف امام معصوم باشد؛ چون عالمان عادل نیز در تشخیص عدل مختلف هستند. به عنوان مثال ممکن است یک عالم بگوید عدل اینگونه است و دیگری بگوید آنگونه است و نتیجه این خواهد بود که یک عالم می خواهد اقامه عدل کند و دیگری چون آن را عدل نمی داند مخالفت می کند.

علاوه بر این، کسی که عالم عادل باشد اما منصوب امام نباشد حکم او نافذ نیست؛ چون چنانکه پیش از این گفتیم صرف اینکه کسی عادل باشد و علم به عدل نیز داشته باشد کفایت نمی کند؛ در اینکه بتواند اجرای عدل کند و دستور او در اجرای عدل نافذ باشد.

توضیح اینکه ممکن است عالم عادل غیر منصوب بخواهد آنچه را عدل می داند اجرا کند؛ ولی دیگری که عدل در مورد او باید اجرا شود بگوید آنچه را تو عدل می دانی من عدل نمی دانم؛ بنابراین الزامی وجود ندارد که دیگری به اجرای عدل توسط این حاکم تن دهد.

 

اتصاف به عدالت؛ عدم کفایت در اجرای عدل

نکته مهم دیگر اینکه صرف عادل بودن، حق اجرای عدل در مورد دیگران را به انسان عادل نمی دهد؛ یعنی اگر یک انسان عادل باشد، صرفاً به خاطر اتصاف به عدالت این حق را ندارد که بتواند عدل را در مورد دیگران اِعمال کند، اجرای عدل در موارد بسیاری متوقف بر کیفر کردن متخلفان از عدل و به کاربردن قوه قهریه  در مورد آنها است و اگر حاکم عادل عالم چنین اختیاری نداشته باشد اجرای عدل ممکن نخواهد بود.

چنانکه پیش از این به عنوان یک بحث اساسی بیان کردیم حق کیفر مخصوص کسی است که حق حاکمیت داشته باشد و این حق اختصاص به خدای متعال دارد. از این رو در قرآن کریم کراراً اقتران بین «له ملک السوات  و الارض» و «یعذب من یشاء و یغفر لمن یشاء» ذکر شده است؛ هم «یعذّب» وجود دارد و هم «یغفر»؛ این دو از خصوصیات کسی است که حق مُلک و حاکمیت و حق تصرف در دیگران دارد.

عقلاء عالم چنین حقی را به  شخص عالم عادل نمی دهند که در خیابان راه برود و اگر فردی را دید که خلاف عدل عمل می کند او را کیفر کند؛ چون در اینصورت در دنیا هرج و مرج می شود. بنابراین اجرای عدل متوقف بر این است که فرد مُجری عدل حکم نافذ داشته باشد. نفوذ حکم شرط تمکن اجرای عدل است و به معنی حق کیفر در جایی است که تخلّف از حکم او شده باشد.

وقتی گفته می شود حکم حاکم نفاذ دارد یعنی حکم او واجب الاجراء است؛ واجب الاجراء بودن نیز به معنی آن است که اگر کسی آن را اجراء نکرد حاکم حق کیفر او را دارد؛ می تواند او را به زندان بیاندازد یا تعزیر کند، حق کیفر اثری است که بر نفوذ حکم حاکم بار می شود.

 

سؤال و اشکال؛ عدالت اجتماعی؛ عدم اقتران با عدالت فردی

سؤال؛ آیا داشتن عدالت اجتماعی به عنوان شرط عدالت حاکم کافی نیست؟ به عبارت دیگر ممکن است شخصی عدالت را در رفتار فردی خود رعایت نکند ولی ملزم به رعایت عدالت اجتماعی باشد.

جواب؛ وقتی از عدالت به عنوان یکی از شرط لازم برای حاکم سخن می‌گوییم مراد این است که عدل او تضمین شده باشد. اگر کسی در احکام فردی خود عدل را رعایت نمی کند و مثلاً نماز نمی خواند چه تضمینی وجود دارد که عدل را در احکام اجتماعی رعایت کند؟ ممکن است برای مدتی – مثلاً یکساله –  عدل را اجراء کند ولی پس از آنکه نفوذ حکم پیدا کرد و مورد قبول مردم قرار گرفت شروع به ظلم و ستم کند.

 

عدالت؛ لزوم وجود ملکه

صرف اینکه یک شخص عدل را در رفتار خود رعایت کند کافی نیست بلکه می بایست دارای ملکه عدالت باشد. فرض کنید کسی فاسق بوده است و اکنون اگرچه توبه کرده است ولی هنوز ملکه عدل در او احراز نشده است؛ این کافی نیست بلکه ملکه عدل لازم است.

 

اجتناب از همه معاصی؛ شرط نفاذ حکم

سوال؛ ممکن است فردی دارای ملکه عدالت در مورد همه معاصی نباشد ولی ترک یک گناه خاص – مثلاً دروغگویی – برای او ملکه شده است و به هیچ وجه مرتکب آن نمی شود؛ چنین فردی ملکه راستگویی در وجود او محقق شده است. آیا در مورد چنین فردی می توان گفت عادل نیست و صلاحیت نفوذ حکم در میان مردم را ندارد؟

جواب؛ هیچ تضمینی وجود ندارد که در شرائطی که یک منفعت بزرگ – مثلاً حفظ قدرت – بر دروغگویی چنین شخصی بار شود، آنجا نیز واقعاً این ملکه کارگر باشد. ملکه عصمت ایجاد نمی کند و تنها نسبتی از تضمین را نسبت به افراد می تواند بدهد.

 

سوال و جواب؛ احراز ملکه عدالت

سوال؛  اگر عدالت مورد نظر برای حاکم باید عدالت تضمین شده باشد چگونه می توان چنین عدالتی را برای فقهاء احراز کرد؟

جواب؛ مراد از ملکه عدل که وجود آن را برای حاکم قائل هستیم فراتر از ملکه عدلی است که امام جماعت باید دارا باشد و حتی فراتر از ملکه عدل برای قاضی است، این ملکه عدل چنین احراز می شود که می بایست در طی زمان نسبتاً طولانی شخص آزمایش شده باشد و از او خطایی سر نزده باشد به نحوی که ملکه عدل در او رسوخ کرده باشد.

اگر ملکه عدل به گونه ای باشد که پشتوانه آن و قرین آن تقوای الهی نباشد، در واقع نه ملکه عدالت بلکه عادت است و عادت قابل تغییر است و چنین ملکه ای تضمین شده نیست. اگر کسی تقوای الهی و خوف از عقاب و معاد نداشته باشد در واقع بازدارنگی از انجام معصیت الهی را ندارد ملکه ای که او دارد یک ملکه سست بنیاد است.

در تاریخ آمده است که عبدالملک مروان عابد بود و شبانه روز معتکف در مسجد بود. وقتی به او خبر آوردند که مروان مُرد و ملکش به تو رسیده است، قرآنی را که در دست داشت و در حال خواندن آن بود بست و گفت: «هذا فراق بینی و بینک». عبدالملک مروان از اظلم ظالمین شد و حجاج بن یوسف ثقفی یکی از حکّام او بود. دوران او یکی از بدترین و سخت ترین دوره هایی است که بر جامعه اسلامی گذشته است.

ملکه آن قدرتی است که با پشتوانه تقوای الهی امکان صدور خلاف را از انسان قریب به صفر می کند اگرچه در حد عصمت نیست چون در عصمت صدور خلاف مستحیل است. عصمت الهی که برهان الهی را به همراه دارد عصمت کامل و تضمین شده است.

تضمینی که به وسیله ملکه راسخه به وجود می آید یک تضمین قریب به صد در صد است و اگرچه تضمین کامل نیست اما به حدی قوی است که احتمال صدور خلاف از صاحب چنین ملکه ای در حدی اندک است که لایعتد به العقلاء؛ یعنی احتمال عقلی هست ولی احتمال عقلایی داده نمی شود.

به عنوان مثال مردم در مورد شیخ انصاری ره احتمال مال مردم خوردن را نمی دهند یا اینکه در مورد مرحوم آیت الله بروجردی احتمال ظلم به مردم را نمی دهند. مرحوم بروجردی شصت هفتاد سال در میان مردم زندگی کرده است و در فراز و نشیب های حوادث زندگی مردم او را آزموده اند و دیده اند که قدم خلاف برنداشته است. این نشانه یک رسوخ است که این رسوخ مستند به خوف الهی است. چنین رسوخی نزد مردم امکان صدور یک ظلم از او را قریب به صفر می کند.

 

حکم و موضوع؛ عقلی و عقلائی

مرجع در تشخیص موضوع عقلاء هستند؛ اگرچه خود حکم عقلی است، حکم این است که شخص واجد صلاحیت کسی است که عادل باشد؛ عادلی که لایصدر منه الظلم عادتاً، تشخیص اینکه آیا یک فرد عادل است به نحوی که عدالت او تضمین شده باشد یک امر عقلایی است و نه عقلی.

و صلی علی محمد و آله الطاهرین./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶