vasael.ir

کد خبر: ۵۳۴۶
تاریخ انتشار: ۱۳ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۶:۲۶ - 03 June 2017
خارج فقه جهاد/ آیت الله کعبی/ جلسه 21

هدف از هجرت تمکن یافتن بر انجام واجبات شرعی و حفظ شئون انسانی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - یکی از موارد هجرت، کوچ از سرزمین ظلم و جنایت است. یعنی انسان در جایی است که می تواند نماز و روزه داشته باشد و حج برود، اما حقوق انسانی اش از بین می رود، تحقیر می شود، ممکن است زندانی و شکنجه شود. چه بسا جان او تهدید شود؛ آن موقع هجرت واجب است. مگر برای کسانی که ماندن آنها در بلاد ظلم، باعث مبارزه و در نهایت براندازی ظلم شود.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله عباس کعبی، صبحسه یکشنبه ، دوازدهم آبان ماه 1395 در جلسه بیست و یکم درس خارج فقه جهاد در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، به بررسی احکام انواع هجرت پرداخت.

هجرت حرام

هجرت حرام یعنی هجرت معکوس. از بلاد اسلام به بلاد شرک یا جایی که نمی تواند شعائر اسلامی را اجرا کند، برود. این حرام است.

استاد عالی حزه علمیه قم ضمن بر شمردن احکام هجرت در نتیجه گیری خود عنوان کرد که از مجموع روایات و سیره ائمه استفاده نمی شود که شیعیان در یک جا تمرکز کنند و بلاد خلاف را ترک کنند بلکه باید در بلاد خلاف منتشر شوند. اما در بلاد  کفر، اصلش مطلوبیت ندارد و بلکه مغبوضیت دارد. هجرت از اسلام به کفر ممکن است به تقویت کفر شود. مگر وسیله ای برای تمکین شود که جنبه مثبت پیدا می کند.

نماینده مردم خوزستان در مجلس خبرگان  در ادامه موضوع انواع جهاد و جهاد هجرت به بحث تمکن و چگونگی وجوب هجرت مبتنی بر عدم تمکن در اظهار دین پرداخت:

تمکن یعنی اظهار شعائر اسلام به گونه ای که وجوب هجرت را ساقط کند. اگر اذیت شود و در اجرای احکام دین مخالفت شود و دین را نتواند اجرا کند، برای تمکین اجرای دین، جه در واجبات چه مستحبات باید هجرت صورت بگیر

 

مشروح این جلسه درس خارج فقه آیت الله کعبی را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

 

بحث درباره ما یحصل به التمکین بود. به معنای اقتدار. که یکی از آنها هجرت بود. هجرت از نظر احکام بر سه قسم است: هجرت واجب. هجرت مستحب و هجرت مباح.

هجرت حرام

اینطور که منتهی(علامه حلی) نقل کرده است. البته هجرت چهارمی هم می توان تعریف کرد: هجرت حرام. یعنی هجرت معکوس. از بلاد اسلام به بلاد شرک یا جایی که نمی تواند شعائر اسلامی را اجرا کند، برود. این حرام است. چون حفظ دین واجب است. توانمندی برای اجرای شعائر اسلامی واجب است و اگر کسی هجرت کند به بلاد مشرکین و کفار، و آنجا شرط کند که جواز اقامت و سکونت می دهند مشروط به اینکه از هویت اسلامی دست بردارد. یا بخشی از قوانین اسلام را که با قوانینشان منافات دارد، دست بردارد. این هجرت حرام است.

آیا چنین هجرتی ممکن است؟ بله. امروز اوپایی به دنبال ترویج اسلام اروپایی، فراونسوی، دانکارکی هستند. به بچه مسلمانها شرط می کنند که در مدارس مسیحی درس بخوانند. یا مثلا در ورزش ها، استخر مختلط بروند. یا در روابط جنسی دوست پسر و دختر، پدر حق اعتراض ندارد حتی اگر یک کافر با یک دختر مسلمان دوست شود و ارتباط جنسی بگیرد حتی در خانواده پناهنده!

اگر چنین هجرتی باشد، ولو بتواند برود مسجد و حسینیه، در کنارش چنین منافاتی هم باشد، این هجرت حرام است.

البته هجرت مکروه هم می توان تصور کرد. هجرتی است که دین را می توان حفظ کرد اما به سختی و با خوف از دست دادن دین. در حالی که در بلاد اسلام از نظر توانمندی نسبت به اظهار شعائر هیچ محدودیتی ندارد. حتی اگر اصل هجرت هم جایز باشد، و شخص توانمند بر حفظ دین باشد، اما خطراتی دارد. اللهم الا ان یقال: اصل بر هجرت بلاد کفر حرمت است الا ما خرج بالدلیل. به دلیل تقویت سیاسی و اجتماعی بلاد کفر.

از مرحوم صاحب جواهر گفتیم« و على کل حال ف‍ الهجرة باقیة ما دام الکفر باقیا کما صرح به الفاضل و الشهیدان و غیرهم، بل لا أجد فیه خلافا بیننا، بل ظاهر المسالک انحصار المخالف فی بعض العامة و لا إشکالا لإطلاق الأدلة السابقة، و‌ النبوی «لا هجرة بعد الفتح» مع عدم ثبوته من طرقنا معارض‌ بالآخر «لا تنقطع الهجرة حتى تنقطع التوبة، و لا تنقطع التوبة حتى تطلع الشمس من مغربها»،[1] تا رسیدیم به هجرت بعد الفتح. گفتیم این از نظر ما ثابت نیست و ثانیا معارض است با روایات دیگر. مثل: دو روایت فوق. تا زمانی که توبه امکان دارد، هجرت هم هست.

وجه جمع: فیجب حمله على إرادة نفیها عن مکة لصیرورتها بالفتح بلد إسلام: چون لاهجره بعد الفتح، چون مکه بلاد اسلام است . أو على إرادة نفی الکمال على نحو قوله تعالى: یا بخواهد نئفی هجرت کامل کند.آنجا که خدا می فرماید: «لایَسْتَوِی مِنْکُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْح»[2]. هجرت قبل از فتح، ارزش بیشتری دارد. اما بعد الفتح، هجرت کاملی نیست. این تمام کلام در هجرت از بلاد کفر به بلاد شرک.

بنابراین هجرت استمرار دارد. اما در مورد بلاد خلاف. آیا از هجرت از بلاد خلاف، به بلاد ایمان، چه حکمی دارد؟ زندگی در کشوری که اکثریت آن اهل سنت اند، آیا باید به کشوری هجرت کند که اکثریت آن شیعه اند؟

متن: «عن الشهید إلحاق بلاد الخلاف التی لا یتمکن فیها المؤمن من إقامة شعار الإیمان، فتجب علیه الهجرة مع‌ الإمکان إلى بلد یتمکن فیها من إقامة ذلک»[3] هجرت از منطفه ای که نمی تواند شعائر ایمان را اجرا کند، به جایی که بتواند شعائر را اجرا کند، واجب است. در شرح لمعه هم آمده است.

مرحوم کرکی هم «و استحسنه الکرکی». لکن قال: «الظاهر أن هذا إنما یکون حال وجود الإمام علیه السلام و ارتفاع التقیة» یعنی هنگامی که امام (ع) هست و تقیه از بین رفته، هجرت از بلاد خلاف به بلاد ایمان، درست است. اما در زمان غیبت: «أما مع غیبته و بقاء التقیة فهذا الحکم غیر ظاهر». عصر ما زمان تقیه و غیبت امام است. عصر اضطرار است. آیا در عصر اضطرار و غیبت امام زمان(ع) مهاجرت از بلاد خلاف به بلاد ایمان یا بلادی که ملحق به ایمان است مثلا آزادی های مذهبی در آن وجود دارد، چگونه است؟

گفته می شود به خاطر تقیه و احکام آن و عدم رفع آن، و ائمه نیز از نظر سیره بلاد ایمان و خلاف را تفکیک نکرده اند، بلکه همه شیعیان در بلاد خلاف زندگی می کردند، امر هست که در مساجدشان حاضر شوید، نماز بخوانید و حسن معاشرت داشته باشید. عیادت از مریضشان کنید، در تشییع جنازه شان حاضر شوید و... «حتی ورد أن المصلی معهم کمن صلى مع رسول اللّٰه صلى اللّٰه علیه و آله فی الصف الأول[4]، و أنها دینهم علیهم السلام[5]و النصوص[6] الواردة فی الأمر بحسن المعاشرة و المصاحبة معهم و استعمال عیادة مرضاهم و تشییع جنائزهم، و السیرة المستمرة على کثرة الممارسة لهم و المجاورة و نحو ذلک».

از همه اینها استفاده می شود که هجرت در عصر غیبت واجب نیست. ولو بتواند در کشوری برود که شعائر شیعی را اجرا کند:« إن تمکن من بلاد یظهر فیها شعار الإیمان».

از مجموع روایات و سیره ائمه استفاده نمی شود که شیعیان در یک جا تمرکز کنند و بلاد خلاف را ترک کنند بلکه باید در بلاد خلاف منتشر شوند. اما در بلاد  کفر، اصلش مطلوبیت ندارد و بلکه مغبوضیت دارد. هجرت از اسلام به کفر ممکن است به تقویت کفر شود. مگر وسیله ای برای تمکین شود که جنبه مثبت پیدا می کند.

چرا؟« لأن الزمان زمان تقیة حتى یظهر ولی الأمر روحی له الفداء بل لعل ذلک معلوم من مذهب الإمامیة قولا و فعلا»،چون عصر غیبت است و این مساله در مذهب امامیه معلوم است هم سیره نشان می دهد هم مجموع روایات.   

«فمن الغریب ما سمعته عن الشهید، و لم أعرف ذلک لغیره، بل و لا له أیضا فی کتاب من کتبه المعروفة». اما این جمله شهید که هجرت از بلاد خلاف به بلاد ایمان واجب است، عجیب است و کسی غیر از او نفرموده. بلکه در هیچ کتابهای معروف شهید هم این مطلب ذکر نشده است.

به نظر می آید شاید منظور شهید آنجایی باشد که شیعیان را به خاطر شیعه بودن می کشند. اعراضشان را مورد تهدید واقع می کنند. اموال را می برند. تحقیرشان می کنند و فقط بحث «اظهار تمکن از شعائر اسلام» نیست.

همچنان که در لبنان در زمان دولت عثمانی شده بود. که شیعیان مظلوم جنوب لبنان را به بدترین شکل ممکن از حقوق انسانی سلب می شدند و بسیاریشان برای نجات جان و مال و آبرویشان، دینشان را از تشیع به مسیحیت تغییر می دادند تا اهل ذمه شوند و جان و مالشان حفظ شود. اگر جنین اتفاقی بیفتد، می توان هجرت کرد به دلیل اتحاد و فشار روحی روانی.

اصلا آیات هجرت در همین زمینه است: «أَ لَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا»[7] آن زمان منطقه وسیعی از لبنان مسیحی شد. بلکه خیلی از سادات علوی، طایفه های بزرگی از آنها مسیحی شدند. حتی این آقای میشل عون که الان رئیس جمهور لبنان شد، خودش می گوید که من از همان طوائفی هستیم که سید بودند و بر اثر فشارها مسیحی شدند.

بنابراین اگر شرایط چنین باشد، یا شرایط فعلی در کفریا و فوعا(سوریه) که محاصره است و تکفیری ها می گویند اگر زنانتان را بگیریم برده می کنیم و مردان را می کشیم و پسران را تربیت داعشی می کنیم. اگر اهل این منطقه بتوانند هجرت کنند، هجرت واجب است. شاید منظور شهید این باشد. وگرنه در اصل، هجرت از بلاد خلاف به بلاد ایمان واجب نیست.

بلکه اگر شیعه در مناطق اهل سنت زندگی نکند، مطلوب هم نیست. خلاف سیره و روش اهل بیت است. مثل قضیه ای که در سوریه اتفاق افتاده. کل شیعیان در زینبیه جمع می شوند و این مطلوب نیست. بلکه اصل این است که معاشرت و مخالطت باشد. اینکه شیعه جزء لا یتجزء از امت اسلامی به حساب بیاید.

یکی از موارد هجرت، که مرحوم صاحب جواهر و دیگران به آن اشاره نکرده اند، و به نظرم باید اضافه شود، هجرت از سرزمین ظلم و جنایت است. یعنی انسان در جایی است که می تواند نماز و روزه داشته باشد و حج برود، اما حقوق انسانی اش از بین می رود. تحقیر می شود، ممکن است زندان و شکنجه هم بشود. چه بسا تهدید جانی شود. مثل عراق در دوران صدام، آن موقع هجرت واجب است. مگر برای کسانی که ماندن آنها در بلاد ظلم، باعث مبارزه و در نهایت براندازی ظلم شود. البته شرایط افراد متفاوت است.

در واقع هجرت وسیله مبارزه می تواند باشد. مرحوم علامه طباطبایی(ره) در «المیزان» در ذیل آیه «وَ مَنْ یُهاجِرْ فی‏ سَبیلِ اللَّه‏»[8] هجرت را چنین تعریف می کند: «فالمعنى وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، أی طلبا لمرضاته فی التلبس بالدین علما و عملا یجد فی الأرض مواضع کثیرة کلما منعه مانع فی بعضها من إقامة دین الله استراح إلى بعض آخر بالهجرة إلیه لإرغام المانع و إسخاطه أو لمنازعته المانع و مساخطته، و یجد سعة فی الأرض». یعنی هدف از هجرت رفع موانع است. ارغام یعنی مبارزه.

بنابراین این ملاک مبارزه، هر جایی که ظلم و فشاری باشد و با مهاجرت بتواند مبارزه کند، باید هجرت کند تا قدرت پیدا کند. و این واژه «مراغمه» و اطلاقات آیات هجرت، استفاده می شود که هجرت فقط برای حفظ دین نیست. بلکه برای کسب اقتدار برای دین است و این در جلسات گذشته هم تاکید شده است.

متن: «ثم إن الظاهر کون المراد بالتمکن من إظهار شعار الإسلام الذی یسقط معه وجوب الهجرة هو عدم المعارضة و الأذیة من العمل على ما یقتضیه دینه فی واجب أو ندب» منظور از تمکن چیست که هجرت برای آن جایز است؟

تمکن یعنی اظهار شعائر اسلام به گونه ای که وجوب هجرت را ساقط کند. اگر اذیت شود و در اجرای احکام دین مخالفت شود و دین را نتواند اجرا کند، برای تمکین اجرای دین، جه در واجبات چه مستحبات باید هجرت صورت بگیرد.

متن: فلو تمکن من بعض دون بعض وجبت خصوصا إذا کان المتروک مثل الصوم و الصلاة و الحج و نحوها مما هو من أعظم الشعائر، بل الظاهر إرادة التجاهر بما یقتضیه الإسلام»،

اگر در جایی که هست بتواند بعضی واجبات را انجام دهد و برخی را نمی تواند، مانند روزه و نماز و حج و مانند اینها از شعائر. یا برخی مستحبات را نمی گذارند مثل اذان گفتن یا عزاداری عاشورا، مانع بشوند. اسلام می خواهد توانمندی ایجاد شود تا مسلمان اقامه دین را اظهار کند و کسی هم با آن معارضه نکند. زمانی در همین ایران اسلامی ، عده ای که در جلسه قرآن شرکت می کردند جرم بود. معلوم بود می خواهند ضد شاه اند. ریش گذاشتن علامت تدین و مذهب بود و تحت تعقیب قرار می گرفت. در حالی که اسلام می گوید باید تجاهر کنید.

«فلا یکفی فی عدم وجوبها الإتیان بها متخفیا، فلا یکفی فی عدم وجوبها الإتیان بها متخفیا، کما أنه لا یکفی الإتیان بها على مقتضى مذهبهم تقیة، فإن التقیة الدینیة غیر مشروعة فی مذهبنا من غیر أهل الخلاف من المسلمین، و اللّٰه العالم».

انجام وظایف به صورت مخفیانه کافی نیست.  ما تقیه مذهبی داریم، اما تقیه دینی در مقابل مسیحیان و یهودیان، تقیه نداریم. بله اگر امر دائر شود بین تقیه دینی و امحاء نام اسلام، آن موقع تقیه جایز نیست ولو جان هم در خطر باشد.

از عبارت «بل الظاهر إرادة التجاهر بما یقتضیه الإسلام» و اینکه تمکن از اظهار شعائر اسلام، و امثال آن استفاده می شود که اظهار شعائر اسلام و تجاهر به اسلام، نزد شارع مطلوبیت دارد. اگر هجرت نه از بابا حفظ دین شخصی بلکه حفظ دین عمومی و تقویت آن و بستر سازی برای اقامه دین، آیا احکام هجرت بر آن بار می شود؟ بعید نیست.هذا تمام الکلام فی الهجره. بنابراین هجرت یکی از ابزار تمکین فی سبیل الله است.

مقدمه بحث بعد

بحث بعدی و مما یحصل به التمکین السعی لاقامه حکم الله و تاسیس دوله الاسلامیه. از جمله چیزهایی که باعث کسب قدرت واجب می شود، تلاش و مبارزه برای تشکیل دولت اسلامی است.

تشکیل دولت اسلامی و مبارزه برای آن، در زمان ما، متوقف بر چند مساله است. مساله اول این است که حکومت و تاشکیل دولت، جزو احکام اسلام است. یعنی همانطور که حکم نماز و روزه و حج داریم، یک حکم اسلامی هم داریم بنام «وجوب اقامه حکم الله» و تشکیل دولت با همه لوازم آن. از جمله لوازم ان، اینکه در راس این دولت در عصر غیبت نایب عام امام زمان(ع) رئیس دولت باشد. یعنی ولی فقیه.

شبهه: اما این تمام کار نیست. ممکن است ما قائل شویم که در اسلام حکومت هست، ولایت فقیه هم اختیارات وسیعی دارد. اما آیا مبارزه و اقدام برای تشکیل دولت که در راس آن ولی فقیه باشد، این هم واجب دیگری است یا نه؟ ممکن است کسی چنین اشکال کند که دولت و ولایت فقیه هست اما ما که نمی توانیم! حکومت دست ظالمین و جائرین است و مبارزه واجب نیست. چون متوقف بر قدرت است و قدرت یکی از شرایط تکلیف است. و آن موقع تحصیل این شرط واجب نیست چون واجب مشروط خواهد شد. مثل استطاعت برای حج. همانطور که تحصیل استطاعت واجب نیست، تحصیل قدرت برای تشکیل دولت و حکومت ولی فقیه هم واجب نیست.

اگر دو دستی تقدیم کردند که آقای عالم بیا حکومت کن و حکم اسلام را اجرا کن، بله، اما تلاش و مبارزه و سعی در این راه، جان ها و مالها و آبروها را در معرض خطر قرار دهیم که دولت تشکیل بدهیم، دلیل دیگری می خواهد.

بنابر این در سه مقام بحث است: یک: وجود دولت در اسلام، دو: وجود ولی فقیه در راس دولت. سه: وجوب مبارزه برای تشکیل دولت.

استناد به اثبات این سه مقام، مباحث مفصلی دارد که ممکن است به عنوان اصل موضوعی از آن عبور کنیم و فقط ادله مبارزه برای تشکیل دولت را بپردازیم. به عبارت دیگر فقه تشکیل حکومت و برقراری نظام اسلامی و مبارزه و انقلاب نمودن. بر این پایه می توان به دست آورد که ادله فقهی انقلاب اسلامی چه بود؟ چون انقلاب بر این پایه شکل گرفت.

السعی لاقامه حکم الله بتاسیس الدوله. این هم جهاد مبارزه برای تشکیل دولت است. بعد از این بحث، مطلب دیگری است که مما یحصل به التمکین، یحصل التمکین بقبول الولایه یا طلب الولایه. یعنی قبول پست و مقام یا طلب آن. رئیس جمهوری، نماینده مجلس، قاضی، مدیر کل و... آیا واجب است یا نه؟ گاه ممکن است به حد وجوب برسد. قبول الولایه فی دوله العدل یا قبول الولایه فی دوله الجور. این مباحث مربوط به جهاد تمکین در جلسات آینده است.

پایان جلسه بیست و یکم

***

 


[1] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 36 و 37.

[2] . حدید/ 10.

[3] . جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج‌21، ص: 37‌.

[4] . الوسائل- 5 من أبواب صلاة الجماعة.

[5] . الوسائل- الباب 24 من أبواب الأمر و النهی الحدیث 3 و 23 من کتاب الأمر بالمعروف.

[6] . الوسائل- الباب 75 من أبواب صلاة الجماعة و الباب 26 من أبواب الأمر و النهی من کتاب الأمر بالمعروف.

[7] . نساء/97.

[8] . نساء/ 100.

 

120/904/د

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۲ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۲:۱۴
طلوع افتاب
۰۶:۱۵:۳۷
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۰۲
غروب آفتاب
۱۹:۵۱:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۹:۴۹