به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح شنبه ، هجدهم دی ماه 1395 در جلسه 149 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ ادامه مطالب فرع پنجم از فروع معنای امر به معروف را مطرح نمود.
خلاصه مباحث گذشته:
بحث، در این فرع بود که اگر آمر و ناهی علم دارند که امر و نهی مؤثر نیست اگر انفراداً و پنهانی انجام بشود، بلکه اگر تارک معروف را در جمع امرکنند آنجا مؤثر خواهدبود، چه علماً و چه احتمالاً. آیا در اینجا این امرونهی جایز است یا جایز نیست؟ واجب است یا واجب نیست؟
دو فرع در اینجا بود؛ فرع اول این بود که این شخص متجاهر به آن گناه است، و فرع دوم این بود که متجاهر نیست. گفتیم: بر خلاف تحریرالوسیلهی مرحوم امام، چون ادلهی فرع دوم در استنباط فرع اول مؤثر است، ابتداءً فرع دوم را بحث میکنیم.
در این مسأله با دو طایفه روایات روبهرو هستیم:
طایفهی اول، ادلهی امربهمعروف است که ادعامیشود اطلاقش این موارد را هم میگیرد.
طایفهی دوم، ادلهای است که این کار را حرام میکند و شامل چند دسته است:
دستهی اول، روایات حرمت جهر بالسوء را: «لایحبّ الله الجهر بالسوء إلا من ظلم» و چنین امربهمعروفی هم جهر بالسوء است؛ با امربهمعروف در مقابل جمع، سوئی را آشکارمیکنیم.
دستههای دیگر، روایات حرمت هتک مؤمن، تحقیر مؤمن، آبروریزی مؤمن، ایذاء مؤمن، که همهی اینها در شرع روایات دارد و هر کدام بعنوانه حرام است.
در جمع بین این ادله گفتیم: چهار موقف وجود دارد: موقف اول، این است که در اینجا ادلهی امربهمعروف مقدم است به خاطر این که آن ادله اصلاً انصراف از این مورد دارد و نمیگیرد، پس اصلاً نوبت به تعارض و تزاحم اصلاً نمیرسد. چرا آن ادله مانحنفیه را نمیگیرد؟ یک تقریبی شیخ اعظم فرمودند که حاصلش این بود که: چون تمام آن ادله برای دفع ضرر از مؤمن است، برای این است که به او احسان بشود. جایی که خود اینها باعث برونرفت از یک امر آکد و اشدّی میشود، قهراً انصراف دارد؛ چون هدف از آن ادله و فلسفهی وجود آن ادله، این است که او را در حصن منفعت و عدم تضرّر نگه دارد. پس اگرچه ضرر دنیوی برایش دارد، ولی چون به او کمک میکند که از ضرر اخروی نجات یابد، پس اینجا را شامل نمیشود. وقتی شامل نشد، پس فقط ما میمانیم و ادلهی امربهمعروف، و آن ادله نسبت به این مورد شمول ندارد. این، فرمایش شیخ اعظم بود در بحث غیبت. اشکالاتی محقق خوئی فرمودند، آن اشکالات را متعرض شدیم و جواب دادیم. ایشان فقط همینقدر فرموده که: این، احسان به اوست، و ادلهی امربهمعروف هم اینجا را شامل میشود، نه اسمی از تعارض برده و نه اسمی از تزاحم.
گفتیم: این جوابی که مرحوم شیخ دادند، راجع به آن ادله درست بود، اما راجع به «لایحبّ الله الجهر بالسوء» درست نیست؛ ممکن است شارع منفعت عموم را درنظرگرفته و نمیخواهد این حرف گفته بشود؛ چون ممکن است باعث بدآموری و اشاعهی فاحشه بشود، و درنتیجه اگرچه در حق مأمور احسان است، اما چون به مصلحت جمع نیست، چنین امربهمعروفی را جایز نکردهاست.
آیا میتوانیم برای «لایحبّ الله الجهر بالسوء» جوابی داشته باشیم؟ یا این که به خاطر این ادله، ادلهی امربهمعروف شامل این فرع نمیشود؟
معنای جهر بالسوء
در این آیهی مبارکهی «لایحبّ الله الجهر بالسوء» بدواً سه احتمال وجود دارد:
احتمال اول: یعنی یک سوءی که محقق شده، جهر به آن و حکایتش را آشکارا گفتن، خدا دوست ندارد. پس خود این کلام، سوء نیست، بلکه حاکی از سوء است.
احتمال دوم: جهر بالسوء، یعنی خود آن سوء را آشکارکردن تحریم میکند؛ خود فحشدادن را تحریم میکند، نه نقل سوء که فلانی چنین فحشی داد.
احتمال سوم: هر دو مصداق ذکرشده، مصداق جهر بالسوء است.
این، از نظر این که «معنای جهر بالسوء چیست؟»، که گفتیم: سه احتمال دارد.
حکم مستفاد از «لایحبّ الله»
از نظر این که از «لایحبّ الله» چی فهمیده میشود؟
بعضی گفتهاند: عرفاً کنایه از «حرمت» است.
بعضی فرمودهاند: معنایش «کراهت» است الا این که قرینه بر خلاف باشد.
قول سوم هم این است که جامع بین «حرمت» و «کراهت» فهمیده میشود؛ چیزی که خدا دوست ندارد، ممکن است حرام باشد، ممکن است مکروه باشد. برخی محقق خوئی قائل به این نظر سوم هستند.[1]
جواب اول: طبق عدم دلالت بر حرمت
طبق قول سوم، سخنی که حکایت میکند از سوء، خدا این را دوست ندارد و لذا حرمت فهمیده نمیشود و این نمیتواند معارضه کند با ادلهی وجوب امربهمعروف؛ چون حکم الزامیای از آن استفاده نمیشود که بتواند با حکم الزامیای که از ادلهی امربهمعروف استفاده میشود معارضه کند.
مناقشه: به خاطر دلالت بر «عدم محبوبیت» تعارض میکند
این سخن، قابل قبول نیست؛ چون ولو ما بگوییم: «استفادهی حرمت نمیشود»، ولی بالاخره دلالت بر محبوبیت میکند. پس این آیه به دلالت التزامی میگوید: «امربهمعروف اینجا محبوب نیست»، و ادلهی امربهمعروف میگوید: «امربهمعروف اینجا محبوب است»؛ چون هر واجبی محبوب خداست. بنابراین این که خواستهاند به این وسیله که از این آیه جامع بین کراهت و حرمت فهمیده میشود، برای رفع معارضه با ادلهی امربهمعروف استفاده کنند، تمام نیست.
جواب دوم: تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه
جواب دیگری که یمکن أنیقال، نظیر همان کلامی است که بعضی در باب «غیبت» فرمودهاند؛ که تطیبق «لایحب الله الجهر بالسوء» تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهاش است؛ که اگر حرام باشد جهر بالسوء است، و اگر واجب باشد جهر بالسوء نیست، بلکه جهر به یک امر حسنی است. پس باید «جهر بالسوء» صرف نظر از این آیه برای ما روشن باشد. بنابراین نباید خود این آیه را در مقابل ادلهی «امربهمعروف» قرارداد؛ اگر توانستیم به یک نحوی امربهمعروف را مقدم کنیم، تخصصاً از تحت «لایحبّ الله الجهر بالسوء» خارج میشود؛ چون سوء نیست. و اگر نتوانستیم مقدم کنیم، شبههی مصداقیهی جهر بالسوء است. این مطلب هم یمکن أنیقال.
مناقشه: بستگی دارد به معنای آیه
این، وابسته به این است که «جهر بالسوء» را در «لایحبّ الله الجهر بالسوء» را چطور معناکنیم.
حکایت «فعل سوء»
اگر معنانکنیم به این که «خود آن کلام، سوء باشد.»، بلکه به حکایت «سوء» معناکنیم (به این نحو که سوءی که از قِبل دیگران یا خودت انجام شده را آشکارکنی[2] )، در این صورت، این عمل، حکایت «سوء» است و درنتیجه «جهر بالسوء» است و موضوع این دلیل محقق است، پس تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهاش نمیشود.
قولی که سوء است
اما اگر «الجهر بالسوء» یعنی قول سوء را آشکارا گفتن، یا اگر بگوییم: هر دو معنا را شامل میشود، در این صورت نمیدانیم که: «این آیه آیا شامل مانحنفیه میشود یا نه؟» و درنتیجه تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهاش است.
راه دوم: تقدیم آیه و ادعای انصراف ادلهی امربهمعروف
راه دوم و اتجاه ثانی این است که بگوییم: ادلهی امربهمعروف مانحنفیه را نمیگیرد و فقط ادلهی هتک مؤمن اینجا را میگیرد. چرا ادلهی امربهمعروف اینجا را نمیگیرد؟ للانصراف؛ ممکن است در توضیح این مطلب گفته بشود که فلسفهی امربهمعروف این است که گناه انجام نشود، شما چطور میخواهی به خاطر عمل به این ادله گناه کنی؟!
بله؛ ما یک جا را میپذیریم، که البته آن هم ربطی به ادلهی امربهمعروف شاید نداشته باشد؛ که اگر یک واجب بسیار شدید شرعی (مثل حفظ مؤمن از هتک) متوقف باشد بر انجام حرامی مثل غیبت (مثلاً کسی که غیبت میکرده غیبتش را بکنیم که دست از غیبت بردارد)، اینجا میتوانیم بگوییم: اگرچه چنین «امربهمعروف»ی به عنوان اولیه حرام است، ولی ادلهی امربهمعروف (که هدفش حذف گناه از صحنهی جامعه است) اینجا را شامل میشود. پس ادلهی امربهمعروف اینجا را نمیگیرد، الا این که از هماهمّ اموری باشد که مد نظر شارع است. این بیان، لایخلو عن قوة؛ چرا که خود «امربهمعروف» برای جلوگیری از گناه است. اگر هم مقطوعالانصراف نباشد، لااقل اطلاقش مشکوک است.
راه سوم: تعارض
اتجاه ثالث این است که هر دو طرف اطلاق دارد، و به نحو عموم و خصوص منوجه است؛ یک جا هتک است امربهمعروف نیست، یک جا برعکس، یک جا هم با هم جمع میشوند، پس تعارض میکنند.
بعضی گفتهاند: شیخ همین را میخواهد بگوید؛ وقتی میفرماید: «ادلهی امربهمعروف داریم»، این با عظمت شیخ چطور جوردرمیآید که آن ادلهی حرمت را درنظر نداشته باشد؟! لذا مطویاتی در کلام شیخ هست؛ که دو طرف با هم تعارض میکنند تساقط میکنند، شک میکنیم که: «آیا این غیبت جایز است یا جایز نیست؟»، برائت جاری میکنیم؛ چون نه دلیل حرمت داریم نه دلیل وجوب. پس این که شیخ فرموده: «برای رد مغتاب میتوانیم غیبت کنیم و احسان به اوست مضافاً به این که ادلهی امربهمعروف را داریم.»، یعنی اگر هم ادلهی دو طرف اطلاق داشته باشد، تعارض میکنند و تساقط میکنند، لذا برائت جاری میکنیم.
آیا این تعارض به «تساقط» میانجامد؟ یا مرجحاتی داریم؟ إنشاءالله جلسهی بعد.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
بحث در این فرع بود که اگر آمر و ناهی علم دارند که امر و نهی مؤثّر نیست اگر انفرداً و پنهانی امر و نهی کند بلکه اگر این فاعل منکر را یا تارک معروف را در جمع امر یا نهی کنند آنجا مؤثّر خواهد بود حالا یا علماً یا احتمالاً. آیا در اینجا این امر و نهی جایز است یا جایز نیست؟ واجب هست یا واجب نیست؟ دو فرع در اینجا بود: فرع اول این بود که این شخص متجاهر به آن گناهی که دارد انجام میدهد هست و فرع دوم این که متجاهر نیست. گفتیم ابتداءً فرع دوم را بحث میکنیم که متجاهر نباشد و بعد فرع اول که در تحریر خلاف آنچه که در تحریر ذکر شده چون ادلهی آن در آنجا مؤثّر است این جور بحث میکنیم. گفتیم مجموعاً در این مسئله ما با دو طایفه از ادله و دو دسته از ادله روبرو هستیم:
یک؛ ادلهی امر به معروف و نهی از منکر که اطلاق آن ادعا میشود این موارد را هم میگیرد تو امر کن، نهی کن ولو این که در جمع هست در حضور دیگران هست اینجا میبیند که اثر دارد همینجا امر بکن، همینجا نهی بکن، در حضور جمع. اطلاقات ادلهی امر به معروف و نهی از منکر از یک طرف.
دستهی دوم ادلهی دوم ادلهای است که حرام میکند جهر به سوء را، «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم» (نساء، 148) این جهر به سوء است، سوئی را آشکار میکنیم، در مقابل جمع میگوییم. این یک طایفه از ادله، و همچنین هتک مؤمن، تحقیر مؤمن، آبروریزی مؤمن، ایذاء مؤمن، که همهی اینها هم عناوین مختلفهای هستند که در شرع روایات دارد نصوص دارد و هر کدام به عنوانه حرام است. پس این طرف هم این ادله را داریم. در جمع بین این دو ادله و حاصل جمعی که پیدا میشود در مقام، گفتیم چهار موقف وجود دارد:
موقف اول این است که در اینجا ادلهی امر به معروف مقدم است بخاطر این که آن ادله اصلاً انصراف از این مورد دارد و نمیگیرد پس نوبت به تعارض و تزاحم و امثال ذلک اصلاً نمیرسد. چرا آن ادله مانحن فیه را نمیگیرد؟ به تقریب شیخ اعظم حاصل فرمایش ایشان این میشد؛ که چون تمام آن ادله برای دفع ضرر از مؤمن است، برای این است که به او احسان بشود، آبرویش نرود، ضرر نکند اذیت نشود، این برای این است حالا جایی که خود اینها باعث برون رفت او از یک امر آکد و اشدّی میشوند قهراً انصراف دارد چون با هدف سازگار نیست هدف از آن ادله این است که او را در حصن احترام نگه دارد، در حصن منفعت نگه دارد، در حصن عدم تضرّر نگه دارد اصلاً فلسفهی وجودی آن ادله این است. پس آنجایی که خود این عناوین ولو یک ضررٌ مایی برایش دارد ولی از ضرر اشد و آکد که عذاب قیامت باشد، مؤاخذهی ابدی باشد از آنها او را محفوظ نگه میدارد. پس بنابراین ادله نمیگیرد، وقتی نگرفت پس ماییم و فقط ادلهی امر به معروف، آن ادله نسبت به این مورد شمول ندارد. این فرمایش شیخ اعظم در مکاسب بود در بحث غیبت، خوب اشکالاتی محقق خویی فرمودند آن اشکالات را متعرّض شدیم جواب دادیم.
گفتیم فقط در «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» این ...
گفتیم این جوابی که ما میدادیم راجع به آن ادله درست است اما «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» آن چه؟ خدای متعال جهر به سوء را دوست ندارد، این ممکن است یک امر اجتماعی در نظر گرفته شده است. نمیخواهد این حرف، جهر به سوء، برای این که موجب بد آموزی میشود، ممکن است موجب اشاعهی فاحشه میشود و امثال ذلک در نظر گرفته، منفعت شخص خاصی را در نظر نگرفته است، میگوید باشد حالا این که در پنهانی دارد انجام میدهد شما در علن نیا بگو، در جمع نیا بگو که یک کسی هم جرأت کرده چنین گناهی را انجام بدهد. این کاری به این ندارد ممکن است اینجوری باشد.
آیا برای «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» میتوانیم جوابی داشته باشیم یا نه این باقی میماند؟ ادلهی امر به معروف از یک طرف لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم» از ناحیهی دیگر میگوید. در این آیهی مبارکهی «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» بدواً سه احتمال وجود دارد:
یکی این است که «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» یعنی یک سوئی که محقق شده جهر به او و حکایت آن را جهراً، آشکارا گفتن این حرام است، نه که حرام است، خدا دوست ندارد. پس خود این کلامی که داریم میگوییم خودِ این کلام سوء نیست این حاکی از سوء است، این یک احتمال.
احتمال دوم این است که نه، جهر به سوء، یعنی خود آن سوء را شما آشکار کنید یعنی فحش مثلاً، فحش سوء است دیگر، جهر به فحش، جهر به شتم، این را دارد تحریم میکند، نه این که بیایی بگویی فلانی فحش داد، فلانی دشنام داد، این نقل سوء است جهر به سوء یعنی خود آن سوء را، آن کلامی که سوء است آن را آشکار کنی، بلند بگویی. این هم احتمال دوم است.
احتمال سوم هم این است که هر دو باشد، هر دو مصداق جهر به سوء است. چون اخبار از سوءهم یتلوّن باللّون المحکی و مخبرٌ عنه. پس خود این هم کأنّ میشود سوء، اگر خودش هم سوء است مثل این که خودش فحش است این هم بله. این از نظر این که معنا و مفاد جهر به سوء چه هست؟ که پس سه احتمال در آن هست.
از نظر این که لایحبّ الله، از آن چه فهمیده میشود؟ آیا از آن حرمت فهمیده میشود؟ بعضی گفتند بله «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» عرفاً معنایش این است این کنایهی از حرمت است. بعضی فرمودند نه، «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» و هر جا لایحبّ معمولاً فرموده الا این که قرینهای برخلاف باشد معنایش کراهت است، خدا این را دوست ندارد این معنای اولی آن کراهت است مگر قرینه باشد.
سوم این است که نه لایحبّ جامع است دوست ندارد، دوست نداشتن جامع است بین حرمت و کراهت است، چیزی که دوست ندارد ممکن است حرام باشد ممکن است مکروه باشد «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء».
قد یجاب به این که این آیه و اینجور ادله حالا ولو در روایات هم اینجور باشد این دلالت بر حرمت نمیکند برای این که ظاهر آن که درست است این است که جامع است، خدا دوست ندارد اعم است محقق خویی کلماتش مختلف است، بعضی جاها میفرماید ظاهرش ظاهراً میفرماید حرمت است ولی آن که بیشتر ظاهراً فرموده همین است که جامع است و فقهای دیگر هم فرمودهاند که جامع است خدا دوست ندارد دوست نداشتن اعم از این است که حرام است یا مکروه است.
پس گفته میشود که چی؟ آن «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» هم حالا شما هر کدام از آن معانی را بگیرید حالا در مانحن فیه حکایت در حقیقت چه هست؟ خود کلام که سوء نیست میگوید این کار را انجام نده، دارد حکایت سوء را میکند.
پس بنابراین از مجموع این استفاده میشود که سخنی که حکایت میکند از سوء، که این جا به دلالت التزام حکایت میکند چون وقتی میگوید این کار را انجام نده این حکایت از این دارد میکند که او انجام دارد میدهد او انجام داده یا میخواهد انجام بدهد، حکایت از سوء است. خدا این را دوست ندارد میشود مکروه. یعنی حرمت را نمیفهمد اعم است. پس این دیگر نمیتواند معارضه کند با ادلهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر، با ادلهی امر به معروف و نهی از منکر نمیتواند معارضه بکند چون از این حکم الزامی در نمیآید که در مقابل حکم الزامی بخواهد بایستد، ادلهی امر به معروف، حکم الزامی از آن استفاده میشود، از این ادله حکم الزامی استفاده نمیشود جامع بین حکم الزامی و غیر الزامی استفاده میشود پس درگیری با او پیدا نمیکند.
این سخن قابل قبول نیست در جواب، چرا؟ برای خاطر این که ولو ما بگوییم لایحبّ از آن حرمت در نمیآید ولی این که محبوب نیست که بالاخره دلالت میکند بنابراین به دلالت التزام میگوید امر به معروف و نهی از منکر در اینجا محبوب نیست، ادلهی امر به معروف به دلالت التزام میگوید محبوب هست چون هر واجبی محبوب خداست، هر محرمی مبغوض خدای متعال است حالا این دلالت بر حرمت نکند ولی دلالت میکند بر این که این محبوب نیست، بنابراین نمیشود چیزی محبوب نباشد و واجب باشد.
میگوییم محبوب نیست یعنی من آن را دوست ندارم، در عبادات که نیست که بگوییم آنجا ناچاریم به قرینهی عقلیه معنا بکنیم چون عبادت نمیشود مفروض باشد عبادت باشد و بگوییم کراهت دارد فلذا آنجا حالا آمدند معنا کردند به معنای قلّت ثواب، کنایه گرفتند کراهت را از قلّت ثواب، چون فرض این است که عبادت است درست است اگر چه آنجا هم بعضی از بزرگان گفتند کراهت آن جا هم تصویر دارد ولی آنجا به این لحاظ این حرف را آمدند زدند، قرینهی عقلیه وجود دارد. بنابراین اگر این آیه دارد میفرماید خدا دوست ندارد جهر به سوء را و ما بگوییم اینجا هم جهر به سوء هست، پس این آیه به دلالت التزام میگوید من امر به معروف و نهی از منکر را در اینجا دوست ندارم، از آن طرف ادلهی امر به معروف و نهی از منکر میگوید دوست دارم پس مدلول التزامی هر دوی اینها با هم چیست؟ یا مدلول التزامی این، ادلهی امر به معروف و مدلول مطابقی «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» چون «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» به مدلول مطابقیاش، به اطلاقش میگوید اینجا محبوبیت وجود ندارد، آن ادلهی وجوب امر به معروف میگوید محبوب است به دلالت التزام. پس دلالت التزام آن با دلالت مطابقی این تعارض میکند. بنابراین این که در بعضی از کلمات خواستند تخلّص کنند به این که این آیه دلالت بر حکم نمیکند؛ نه حرمت از آن استفاده میشود... جامع بین کراهت و حرمت است یا اصلاً حکم از آن استفاده نمیشود میگوید من دوست ندارم. این جواب تمام نیست که ما بخواهیم اینجور تخلّص بکنیم، چون به همین توضیحی که دادم تعارض باز بین این کلام و ادله درمیگیرد.
جواب دیگری که اینجا قد یقال أو یمکن أن یقال، این است که این میگوید ...
راه دیگر برون رفت از این مشکله این است که ممکن است گفته شود نظیر کلامی که در باب غیبت بعضی فرمودند. که تمسک به «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم» در امثال ما نحن فیه، تمسک به دلیل در شبههی مصداقیهی دلیل است. چون اگر اینجا امر به معروف و نهی از منکر حرام باشد این جهر به سوء است اما اگر اینجا این گفته واجب باشد این که جهر به سوء نیست جهر به یک امر حسن است. پس شما باید در «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» خارج از این آیه برایتان روشن باشد یا به حکم شرع یا به حکم عقل و عقلا، که این حسن است یا سوء است.
«لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» این اگر حرام باشد جهر به سوء است. اگر حرام نباشد حلال باشد واجب باشد جهر به سوء دیگر نیست پس بنابراین خود این آیه را نباید در مقابل ادلهی امر به معروف قرار بدهیم بگوییم از یک طرف ادلهی امر به معروف داریم از یک طرف «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» داریم. اگر ما به یک وجهی توانستیم ادلهی امر به معروف را اینجا بگوییم مقدم است تخصصاً از تحت این آیه خارج است. «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» چون این سوء نیست، امر واجبی است، امر حسنی است. و اگر نتوانستیم از ادلهی امر به معروف را اینجا بگوییم شبههی مصداقیهی آن میشود که این جهر به سوء هست یا جهر به سوء نیست. این مطلب هم قد یقال، أو یمکن أن یقال در مقام. این وابسته به این است که در آن «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» جهر به سوء را چهجور معنا کنیم؛ اگر معنا بکنیم به این که جهر به سوء یعنی سوئی که انجام شده از قِبَل دیگران یا از قِبل خودت، بیایی آن را آشکار کنی. او شرب خمر کرده در خانهاش کسی هم نمیداند و بنا دارد شرب خمر بکند، ادامه بدهد که شرایط امر به معروف باشد، شما میدانی اگر این را بیایی در فامیلش بگویی، در جمع به او بگویی که آقا شرب خمر نکن این اثر دارد. این معنای اول جهر به سوء هست یا نه؟ یعنی یک امر سوئی که از او انجام شده یا میخواهد انجام بشود در این که شرب خمر شده که حرفی نیست، این که جهر به سوء هست، موضوع محقق است پس بنابراین تمسّک به دلیل در شبههی مصداقیه نمیشود، چون جهر به سوء را چه معنا کردید؟ جهر به سوء را نیامدید معنا بکنید یعنی خود آن کلام سوء باشد اگر معنا کردید که یعنی سوء را حکایت بکنی جهراً، اینجا دارد سوء را حکایت میکند جهراً. شرب خمری که از او انجام شده سوء بوده است. پس ببینید این دقتها در این که فهم آیات، خیلی اینها مهم است که اینها آدم دقت بکند این بزرگانی که اینجا تدقیق کردند، دقت کردند همینجوری رد نشدند بگویند معنای آیه این است. پس بنابراین «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» اگر ما معنای اول معنا بکنیم، یا معنای اخیر را معنا بکنیم که جامع باشد هر دو را بگوییم شامل میشود، نه این تمسک به دلیل در شبههی مصداقیه نیست و بله در مقابل ادلهی امر به معروف ما این آیه را داریم باید ببینیم باید چکار بکنیم ولی اگر بگوییم بله معنایش این است که خود آن «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء مِنَ الْقَوْلِ» یا این که بگوییم اجمال دارد. قدر مسلّم آنجایی است که هم آن کلام خراب باشد و هم منقولٌ منه، محکی آن خراب باشد. یک کلامی باشد که آنجا مجمع العنوانین و خلاصه هر کدام باشد آیه شامل آن میشود اگر گفتیم اجمالی دارد برای ما این جمله که کدام را دارد حرام میکند بنابراین از راه اجمال بیاییم بگوییم یا این که از آن استظهارها را بیان بکنیم.
به خدمت شما عرض شود که پس این یک راه که ما بیاییم اینجا چکار بکنیم؟ ادلهی امر به معروف را داریم این ادله را هم داریم، بیاییم بگوییم که این ادلهی دستهی مقابل امر به معروف، اینها شامل نمیشود این موارد را، چند تای آن بخاطر آن بیان شیخ و «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَنْ ظُلِم» هم به این بیاناتی که گفتیم. بگوییم حجت نیست برای ما.
راه دوم و اتّجاه ثانی فعلاً در اینجا این است که بیایین بگوییم ادلهِی امر به معروف مانحن فیه را نمیگیرد و آن چه که در مانحن فیه پیاده میشود در اینجا همان ادلهِی تحقیر مؤمن و هتک مؤمن و امثال اینهاست، آن ادله این جا جاری میشود، چرا ادلهِی امر به معروف را نمیگیرد؟ للإنصراف، ادلهی امر به معروف گفتند انصراف از این موارد دارد، چطور؟ ممکن است گفته بشود در توضیح این مطلب که فلسفهی امر به معروف و نهی از منکر این است که گناه نشود شما با گناه میخواهید بیایید امر به معروف و نهی از منکر بکنید، عِرض مؤمن و هتک مؤمن و غیبت مؤمن و ایذاء مؤمن، مگر اینها محرّم نیست؟ امر به معروف و نهی از منکر برای این است که حرام انجام نشود شما با حرام میخواهی امر به معروف و نهی از منکر کنی؟ بر خلاف فلسفهی امر به معروف و نهی از منکر است، پس انصراف دارد این ادله.
آن اطلاقات که میگوید هست، آن حرف این بود که، میدانید فرق آنجا با اینجا این است که شیخ آنجا حرفش این بود که ادلهی هتک حرمت، ایذاء، انصراف دارد اطلاق ندارد این مورد را شامل بشود پس حرامی نیست ادله نمیگیرد که بگویی حرام است. آقای خویی که آمدند جواب دادند به ایشان که این احسان نیست چون اینها حرام است گفتیم حرف شیخ است است که اینها اصلاً حرام نیست، بخاطر این ادله نمیگیرد اینجا را. در این جواب این میپذیرد که دیگر آنها اطلاق دارد. نمیگوید آنها انصراف دارد میخواهد از این طرف کار را حل بکند. آن قبلی رفت سراغ آن طایفه، این دارد میآید سراغ این طایفه، میگوید ادلهی امر به معروف اینجا را نمیگیرد چون حرمت هتک و آبروریزی و ایذاء و تحقیر مؤمن و غیبت مؤمن و همهی اینها که حرام است این که مفروض است آیا با این راه شارع میگوید برو امر به معروف و نهی از منکر بکن؟ نمیگوید. چون اصلاً امر به معروف و نهی از منکر برای این است که حرام در خارج محقق نشود، ترک واجب نشود، فعل حرام نشود. چطور با خود فعل حرام میگوید؟ بله ما یک جا را میپذیریم که آن هم ربطی به ادلهی امر به معروف شاید نداشته باشد اگر یک واجب بسیار شدید شرعی متوقف باشد بر این که یک کار حرامی انجام بشود مثل این که قتل مؤمنی بخواهد رخ بدهد و این متوقف باشد بر چه؟ بر این که حالا یک غیبتی انسان بکند اینجا بله میتوانیم بگوییم. اما حالا آن دارد غیبت میکند آن آدمی است که غیبت میکند ما برای این که او غیبت نکند با یک غیبت بخواهیم، غیبتش بکنیم که این غیبت میکرد در خانهَشان تا از غیبت دست بردارد. میدانیم که اگر در خانه به او بگوییم که غیبت نکن فایدهای ندارد، بیاییم در جمع بگوییم آقا غیبت نکن این فایده دارد برای چه؟ برای این که از غیبت کردن آن، این امر به معروف و نهی از منکر که برای قلع الغیبة است چطور خودت داری غیبت میکنی؟ بابا میخواهی این کار را انجام بدهی. پس بنابراین ادلهی امر به معروف و نهی از منکر، منصرف است و اصلاً اینجا را نمیگیرد این موارد را نمیگیرد مگر آن که از مهامّ اموری باشد که انسان به مذاق شرع و اینها بداند. این هم راه دوم که لایخلو من قوّةٍ این بیان که شارع که میگوید مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، آنجایی است که خود این امر به معروف و نهی از منکر شما مصداق یکی از محرمات شرعیه نشود خودش مصداق محرمات شرعیه نشود اما اگر خود این دارد مصداق محرمات شرعیه میشود، خودش دارد ایذاء المؤمن میشود، خودش دارد هتک المؤمن میشود، خودش دارد غیبت المؤمن میشود، نه. چون این برای دفع اینها است، برداشته شدن اینها است، چطور میشود خودش مصداق اینها را ایجاد بکند و بگوید ولو با اینها.
اتّجاه ثالث این است که نه، آنها اطلاق دارد این هم اطلاق دارد پس تعارض میکند به نحو عموم و خصوص من وجه. یک جا هتک است تحقیر است، امر به معروف و نهی از منکر نیست، یک جا امر به معروف و نهی از منکر است هتک و تحقیر نیست یک جا هم جمع شدند با همدیگر. پس تعارض است بین الطائفتین است، تعارض که شد بعضی گفتند شیخ همین را میخواهد بگوید میگوید ادلهی امر به معروف داریم این ظاهرش این است که ادلهی امر به معروف تنها میآید کار را حل میکند با عظمت شیخ چهجور جور درمیآید؟ گفت ادلهی امر به معروف داریم همه میدانیم داریم این چهجور میشود مستند باشد با اینها؟ پس یک چیزهایی مطوی در کلامش است یعنی ادلهی امر به معروف داریم از آن طرف هم آنها را داریم اینها با هم تعارض میکنند تساقط میکنند بعد حالا شک میکنیم این غیبت جایز است یا جایز نیست (چون بحث ایشان در غیبت است) برائت جاری میکنیم، چون نه دلیل حرمت دارد و نه دلیل وجوب. شیخ حرفش این است که برای ردع مغتاب میتوانیم غیبت بکنیم فرموده از آن طرف این احسان به اوست پس آن ادله نمیگیرد مضافاً به این که ادلهِی امر به معروف داریم معنای عبارت شیخ این است مضافاً به این که ادلهی امر به معروف را داریم یعنی حالا فرض کن آنها اطلاق داشته باشد، ادلهی امر به معروف هم اطلاق دارد اینها تعارض میکنند تساقط میکنند شک میکنیم این غیبت در این موردی که برای ردع مغتاب است جایز است یا جایز نیست؟ برائت جاری میکنیم.
پس بنابراین یک راه هم هست که کسی اینجوری بخواهد بگوید. حالا این حرفی که ایشان الان زدند این حرف قابل توجهی است که آیا اینجا اینجوری هست؟ یعنی تعارض که کردند به تساقط میانجامد یا مرجحاتی اینجا وجود دارد؟ در باب غیبت بعضیها گفتند مرجّحی وجود دارد آیا در ما نحن فیه چه مرجحی وجود دارد یا ندارد انشاالله برای جلسهی بعد.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم.
پایان.
120/904/د