به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل؛ حجتالاسلاموالمسلمین الهی خراسانی در جلسه بیست و نهم سلسله دروس خارج فقه با موضوع «امربهمعروف و نهی از منکر با رویکرد تربیتی ـ حکومتی» به بررسی معنای لغوی امرونهی پرداخت و به جایگاه علو و استعلاء در معنای امر اشاره نمود.
متن کامل این جلسه به شرح ذیل تقدیم میگردد.
بسمالله الرحمن الرحیم
بحث درباره امرونهی بود و به بحث علو و استعلا رسیدیم. به نقدهای هر دو بحث علو و استعلا پرداختیم و گفته شد باید تحلیل مجدد شود. آنچه مورد انکار است آیا استعمال است یا اعتقاد آمر است یا فعل آمر؟ یعنی زمانی که میخواهیم ثابت کنیم علو یا استعلا دخیل در امر است و میگویم اگر یک یا هر دو عنصر یا یکی از این عناصر را نداشته باشد عرف به این چه میگوید؟ اگر بگوید این امر درست نیست این مردد بین سه جهت است.
1. یکجهتش استعمال یعنی اگر ثابت شود استعمال صحیح نیست مطلب ثابت است. یعنی علو و استعلاء در آن رعایت نشده لذا استعمال غلط میشود.
2. یا استعمال درست است ولی چون این استعمال ملازم با علو است یا اگر فرضاً اگر معلوم شود فرزند خود را در مقام علو نسبت به پدر میداند معلوم میشود این تکبر اخلاقی است
3. یا اگر امر کند این امر قبیح است. امر دانی به عالی قبیح است. نفس صدور امر از دانی به عالی قبیح است. یک زاویه مهم این است که علو با استعلا فرق دارد. اما در علو باید ملاحظه شود که علو در نزد خود آمر لحاظ است یا علو در نظر کسی که مستعمل کلمه امر است؟
ظاهراً دومی درست است یعنی اگر خود آمر بگوید که من امر میکنم و شما بگویید علو شرط است معلوم میشود که اگر پدری یا حاکمی به زیردستش بگوید نامه را به فلانی بده، در گفتن این نامه را بده هیچ جهت استعلایی نباشد یعنی در آن تحکمی وجود نداشته باشد، من که گزارشگر این صحنه هستم با توجه به آن گفته که هر کس صیغه امر را به کار میبرد باید جهت علو یا استعلا را تصدیق کند.
سؤال: اگر من بدانم این شخص رئیس است و دیگری مرئوس است و اینکه گفته این نامه را به فلانی بدهید، من اگر تعبیر کردم که ایشان امر کرده این استعمال غلط است یا صحیح؟ یعنی گزارش من به لحاظ ادبی صحیح است آیا غلط؟
ظاهراً گزارش من صحیح است، تحلیل من را هم میگویند صحیح است تا اینجا لااقل روشن میشود که استعلاء دخیل نیست، از طرف دیگر میتواند شاهدی بر این باشد که من آن آقا را عالیتر از طرف مقابلش دانستم. اگر عین این کلام را یکی به دیگری بگوید یعنی امر کند که من نمیدانم کدام بالاتر است ممکن است از من بپرسند از کجا دانستی که یکی بالاتر از دیگری است، باید بگویی از طرف مقابل خود خواست، نه اینکه امر کرد. لذا اگر دو دوست باشند که من علم به همرتبه بودنشان دارم دیگر نمیتوان گفت امر کرد. پس میتوان گفت که علو شرط است. شرط چه؟ نه شرط اینکه اگر علو باشد آمر حق دارد افعل را بکار ببرد. این حرف غلطی است.
هر کس که میخواهد از استعمال صیغه افعل امر را انتزاع کند و به صدور افعل به کسی نسبت دهد چه خود تعبیر امر از آن بکند چه دیگری این نیازمند مصححی است که در معنا باید باشد و آن علو است. لذا اگر کسی به کسی دستوری بدهد باید پرسید که مگر آن شخص بالاتر است؟
اما چرا استعلا شرط نیست؟ چون به وجدان لغوی و با استقرا موارد استعمال صادق است که در همه مواردی که یک نفر بالاتر است چیزی را درخواست کند یا خواهش کند یا امر کند همه امر را برداشت میکنند. و کسی نمیگوید که امر نیست. چراکه مردم در این موارد امر را به طریق درخواست مطرح میکنند یعنی تنزیل میکنند طلب را بهمنزله امر.
اشکالی که بر تعبیرات عرفی وجود دارد این است که متوجه تنزیلهای عرفی نیستیم. یعنی فرمایش آقای خویی در اینجا صحیح نیست. چراکه عرف تنزیل میکند درخواست و خواهش را بهمنزله امر. باید به این تنزیلات توجه شود. مثال دیگری برای تنزیلات عرفی: مرحوم امام در مکاسب محرمه میگویند معیار کذب عدم مطابقت با واقع است و ربطی به اراده متکلم ندارد یعنی قصد اخبار غیر واقعی لازم ندارد. مرحوم آقای خویی چون ایشان دلالت را تابع اراده میدانند طبعاً کذب را تفسیر به اراده اخبار غیرواقع میکنند. لذا اگر متکلم قصد اخبار غیر واقع نداشته باشد مثل حال خطا دیگر نمیتوان اسم دروغ بر آن گذاشت.
امام میگوید شاخص مطابقت با واقع است. بعد اشکالی را خودشان بر خود وارد میکنند که اگر بنا باشد که معیار کذب عدم مطابقت با واقع باشد چرا مردم در مورد علمایی که اشتباه میکنند نمیگویند دروغ گفت بلکه میگویند اشتباه کرد. در بحثهای علمی نمیگویند دروغ گفت. مرحوم امام در جواب میگویند این از باب ادب مردم است چون به عالم احتارم میگذارند نمیگویند دروغ گفت. مردم اگر از استعمال کذب دوری میکنند نه اینکه این استعمال را غلط میدانند اما مودبانه نمیگویند. اینجا تنازل از استعماال به خاطر رعایت ادب است. به تنازل میتواند جنبه تنزیل ادبی هم بگیرد.
حال در بحث امربهمعروف مردم از روی ادب آن بزرگتر را که درخواست کرده از روی ادب گزارش میکنیم که امر کرد اما معلوم نمیشود که استعمال صحیح است. مصحح این امر چیست؟ چطور مردم بازهم میگویند امر کرد؟ به خاطر ادب.
راهش این است که بگوییم تنزیل خواهش به امر است. یعنی خواهش فرد عالی از دانی را تنزیل میکنیم بهمنزله امر. بااینکه منشأ انتزاع در اینجا به تعبیر آقایان باید استعلا باشد. حال بااینکه منشأ انتزاع رد اینجا استعلا نبوده بازهم میگوییم امر. این تنزیل ادبی است که مصحح آنهم اولاً یکپارچگی درخواست و طلب است که در هر دو وجود دارد و ثانیاً ادبی که میخواهد به خرج دهد. از روی ادب التماس و خواهش او را امر تعبیر میکنیم.
اگر مردم تنزیل میکنند سؤال این است که با تنزیلی که انجام میدهند اثر این تنزیل آن است که آن لزوم امتثال و آثار مترتب به امر درجایی که نیست
در اینجا نسبت به برداشت فرد از خطاب بحث میکنیم که آیا در این خطاب صدق استعمال امر وجود دارد و مخاطب امر را میفهمد؟ ظاهراً در همه موارد این صدق استعمال وجود دارد. لذا در همه این موارد تفاوت در علو لحاظ میشود و کفایت یکاند.
نکته دیگر: اگر شخص عالی نخواهد دستور بدهد بلکه بهصورت نرم خواهشی را بیان کند به این چه تعبیری کنیم؟ اگر علو را شرط بدانیم دیگر راهی جود ندارد؟
چون فرمایش آقای خویی به این کار میآید که عامر میتواند تصمیم بگیرد که امر بکند یا نکند. حسن این فرمایش در این است. اگر با تحکم بگوید امر است و اگر با تحکم نباشد امر نیست. ولی اگر گفتیم علو شرط است و امر حقیقی است دیگر استعلاء در آن شرط نیست، لذا اگر هر چه بگوید آیا امر محسوب میشود؟ البته امر انواعی دارد. امر با تحکم و امر با رفق و مدارا. همه اینها امر است. لذا امربهمعروف از نگاه ما منافاتی با رفق و مدارا ندارد. لزومی هم ندارد که چون امر است جنبه استعلا داشته باشد. یعنی حتماً باید با حالت تحکم گفته شود.
نکته ظریف این است که تعبیر امرونهی از منکر خود این تعبیر نشانگر این است که خود کسی که نسبت به معروف و منکر واکنش نشان میدهد دست بالا دارد یعنی شارع برای او علو را فرض گرده است. لذا میگوید امر. نمیگوید خواهش کن بلکه میگوید امر کن یعنی تو معیار امر را داری. مسئول هستی. لذا اگر مفسر تعبیر امربهمعروف و نه دعوت به معروف باشیم مصحح آن این تعبیر است که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعیه». یعنی در مقام مسئولیت نسبت به کل جامعه امر میکنید. این جهت علو همان جهت مسئولیت است یعنی در رتبه مسئولیت اجتماعی دارید مداخله میکنید برای امر به معروف و نهی از منکر. لذا علو در آن لحاظ است. لذا نیاز به تحکم ندارد و علو هم وجود دارد. لذا اگر رعیتی به حاکم امر به معروف کند چون شارع او را مسئول میداند لذا دست بالا را دارد و علو در آن وجود دارد. ضمناً اگر بنابر شرط بودن استعلا باشد امر به رفق تناقض پیدا میکند. از این بابت میگویم استعلا شرط نیست.
120/907/د