به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح دوشنبه ، سیزدهم دی ماه 1395 در جلسه 148 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم؛ به بررسی تنبیه پنجم در امر به معروف پیرامون بحث انجام امر و نهی به یک جمع پرداخت.
تنیبه پنجم: امر به معروف مقابل جمع
فرع دیگری که محقق امام قدس سره مطرح فرموده، این است که اگر آمر علم دارد یا احتمال میدهد که امر او منفرداً و پنهانی اثر ندارد ولی اگر در جمعی و نزد عدهای بگوید: «این معروف را انجام بده» مؤثر خواهدبود، اینجا وظیفه چیست؟ آیا امربهمعروف نزد جمع واجب است؟ یا واجب نیست؟ و یا حتی جایز هم نیست؟
حضرت امام مسأله را در دو فرع مطرح میکنند؛ میفرمایند: اگر متجاهر به آن فسق است، جاز و وجب. ولی در صورتی که متجاهر به فسق نباشد، میفرمایند: امربهمعروف، نه تنها وجوب ندارد، بلکه حتی جوازش محل اشکال است.[1]
مقصود این است که میخواهد علنی امربهمعروف کند. اگر جلوی جمع درِ گوشش بگوید، اظهارنکرده و علنی نگفته، این، مورد کلام ما نیست. مورد مسألهی ما آن جایی است که میخواهد اظهارکند طوری که دیگران هم میفهمند: «مأمور، فاعل حرام است.».
فرع دوم: غیر متجاهر به فسق
ما فرع دوم را مقدم میکنیم بر فرع اول؛ چون جهاتی در آن هست که به فرع اول کمک میکند. پس فرع دوم این است که اگر کسی نمازنمیخواند ولی کسی نمیداند و ما میدانیم: «اگر در خفا به او بگوییم اثر ندارد، ولی اگر در مقابل جمع بگوییم اثر دارد.»، آیا امربهمعروف جلوی جمع واجب است یا واجب نیست؟
تعارض بین دو طایفه روایات
در اینجا ما با دو طائفه از ادله مواجهایم؛ یک طائفه، ادلهی امر به معروف است که اطلاقش اینجا را هم میگیرد. طائفهی دوم، ادلهی متعددهای است که منع میکند از امر به معروف؛ یک دسته ادلهی حرمت جهر بالسوء است؛ یعنی آشکارا یک عمل خلاف و ناروایی را آشکارکنی. طبق این دسته روایات، در بین جمع گفتن، ممنوع است، حرام است، این دسته معارضه میکند با روایات وجوب امر به معروف. دستهی دوم روایات حرمت «غیبت» است طبق این مبنا که غیبت مطلق ذکر «ما یکرهه» است[2] . دستهی سوم ادلهی هتک مؤمن است و ما إلیه من العناوین از قبیل ایذاء مؤمن.
راه اول: تقدیم روایات امر به معروف و درنتیجه جواز غیبت
در مقابل این دو طائفه چه باید گفت؟ اتّجاهات مختلفی است؛ مطلب اول، مطلبی است که از کلام شیخ در «غیبت» فهمیده میشود؛ ایشان در باب «غیبت» از موارد استثناء، موردی را دانستهاند که برای ردع مغتاب از منکر است. پس ایشان ادلهی امر به معروف را مقدم کردهاند؛ فرمودهاند: به این خاطر که این کار، احسان به اوست، بنابراین غیبت، اولی است از ستر آن منکر بر او.
توضیح: وقتی به ادلهی طائفهی ثانیه که حرمت غیبت و ایذاء و هتک است نگاه میکنیم، میفهمیم این ادله برای این است که مکانت مؤمن حفظ شدهباشد. در اینجا ما اگر کاری کنیم که دست از این حرام بردارد، به او احسان کردهایم، و چه احسانی بالاتر از این که او را از عذاب الهی نجات دهیم؟! پس علنیگفتن، احسان به اوست و لذا منافاتی با ادلهی دیگر ندارد؛ چون فلسفه و حمت و مصلحت آن عناوین دیگر، احسان به او و حفظ آبرویش بود. این کار ما، شبیه کار جرّاح است؛ که اگرچه دارد دست طرف را قطع میکند، اما این کارش احسان به اوست.
در این باره، یک روایت هم داریم: «وَ رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ إِنَّ أُمِّی لَا تَدْفَعُ یَدَ لَامِسٍ قَالَ فَاحْبِسْهَا. قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَامْنَعْ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهَا قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَقَیِّدْهَا فَإِنَّکَ لَا تَبَرُّهَا بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَهَا مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ.»[3] .
پس افضل بِرّها این است که انسان آنها را از محرّمات الهی دورکند. اینجا هم شیخ میفرماید: چون این کار احسان است و آن ادله هم بر اساس احسان است، پس آن ادلهی هتک و حرمت شامل نمیشود و ادلهی امر به معروف بدون معارض شامل میشود. این، دلیل اولی است که شیخ فرموده.
به این وجه، در فقه در همان بحث «غیبت» اشکالاتی به شیخ اعظم شده که اینجا هم قابل تطبیق است.
اشکال اول: استدلال، اخصّ از مدعاست
اشکال اول این است که این، اخصّ از مدعاست؛ چون وقتی شما احتمال «تأثیر» میدهی، پس احتمال «احسان» میدهی، پس موضوع حکم احرازنشدهاست. پس این استدلال شما فقط آن جایی را اثبات میکند که یقین به تأثیر داشته باشیم. در «مصباح الفقاهه» فرموده: اخص است.[4] مرحوم امام دو فرع داشت: «علم او احتمل». این اشکال، به «احتمال» واردمیشود.
پاسخ: صِرف تذکر، احسان است
این اشکال را ممکن است دفع کنیم به این که همین پند و اندرز به دیگران، احسان است. او وقتی قبول کرد و معروف را انجام داد، به خودش احسان کردهاست. اگر یک پزشک یک بیمار را بررسی کرد و درمانش را به او گفت ولی بیمار عمل نکرد، آیا پزشک احسان نکردهاست؟! آیا خدای متعال با فرستادن دین، به گناهکاران احسان نکردهاست؟! احسان آمر به معروف هم همین است که موعظه و نصیحت کند. و حرف شیخ اعظم هم همین است که ولو با این امرکردن هم «غیبت» و «آبروبردن» و «هتککردن» هم صدق میکند، ولکن همهی این هتک و ایذاء و غیبت، درواقع احسان است.
اشکال: این کار، اگر او قبول نکند، تالیفاسد دارد بدون این که فایدهای داشته باشد؛ هم آبرویش رفته و هم احسان به او نشده. آن کار پزشک هم اگر تالیفاسد داشته باشد، کار درستی نیست.
پاسخ: کار آمر به معروف تالیفاسد ندارد، تالیفاسدش که آبرویش میرود و معروف را هم اتیان نمیکند، از ناحیهی آمر نیست، از ناحیهی مأمور است. پس از ناحیهی آمر لیس إلا احساناً محضاً.
اشکال دوم: احسان، به حرام ممکن نیست
اشکال دومی که در بحث «غیبت» شده، این است که احسان به امر محرّم درست نیست؛ مثل این است که بروی مالی را بدزدی و با آن اطعام کنی. بعضی منحرفین (که در زمان ائمه هم بودهاند) چیزی را میدزدیدهاند و به دیگران میدادهاند. اینجا هم هتک و ایذاء مؤمن حرام است، اگر بخواهیم با اینها احسان کنیم، مثل همان است که با مال دزدی بخواهیم انفاق کنیم.
پاسخ: احسان به حرام نیست
طبق تقریبی که گفتیم، این اشکال به شیخ اعظم وارد نیست؛ چون اصلاً حرام نیست. شیخ میفرماید: این ادله، برای منفعت آن شخص است، پس انصراف دارد به جایی که احسان در حقش نباشد و باعث نفعش نباشد. این، مثل ادلهی حرمت قطع عضو میماند که اگر پزشک تشخیص بدهد که اگر آن عضو را قطع نکنند باعث فوت طرف میشود، آیا ادلهی حرمت قطع عضو اینجا را هم شامل میشود؟! شامل نمیشود چون به نفع طرف است. بنابراین این فرمایش شیخ اعظم در کمال دقت و متانت است؛ این ادلهی دالهی بر حرمت، از اینجاهایی که احسان به آن شخص است انصراف دارد.
اشکال: «هتک حرز» حتماً میشود، ولی «نفع طرف» احتمالی است.
پاسخ: مشرّع و قانونگذار، منفعت اینها را درنظرگرفته و این احکام را جعل کردهاست؛ این گفتن، به نفع اوست و لذا شارع جایز بلکه واجبش کرده. اگر او قبول نکند، تقصیر خود اوست، اما دلیل نمیشود بر این که آن کار آمر احسان در حق او نباشد؛ مثل همان است که پزشک با نوشتن نسخه در حق بیمار احسان کردهاست اگرچه بیمار به آن نسخه عمل نکند.
این، بیان شیخ اعظم بود، و دو اشکالی که محقق خوئی بر ایشان گرفتهاند، و جوابش هم عرض شد.
اشکال سوم: لایحبّ الله الجهر بالسوء
یک نکته باقی میماند؛ «لایحبّ الله الجهر بالسوء» را چطور با این طائفه جمع کنیم، نمیتوانیم از باب «احسان» درستش کنیم. این آیه، یعنی شارع دوست ندارد کارهای بد دائماً گفته بشود؛ شاید برای این که قبح این امور از بین نرود، یا برای این که کسانی که در این فکرها نیستند به فکر این گناهان نیفتند. لذا در منبرها هم باید به این مسائل دقت داشته باشیم؛ نگوییم: «فلان گناه را نکنید» در حالی که آنها اصلاً به فکر آن گناه نبودهاند! نگوییم: «در تلگرام فلان گناه انجام میشود»، بعضی که اصلاً نمیدانند، میروند ببیند چه گناهی است!
پس فرمایش شیخ اعظم، فعلاً این مناقشه را دارد؛ که بخشی از ادلهی طائفهی ثانیه را جواب میدهد اما بخش دیگری را جواب نمیدهد.
اشکال: چرا این احتمال را در «غیبت» هم ندادید؟ شاید علت حرمت غیبت، همین بوده که گناهان گفته نشود و عادی نشود، پس حتی غیبت متجاهر به فسق هم جایز نیست!
پاسخ: از ادلهی «حرمت غیبت» فهمیدهایم که علتش حفظ حرمت است؛ مثلاً میگوید: «غیبت مؤمن جایز نیست»، پس غیبت دیگران اشکالی ندارد؛ چون مؤمن است که آبرو و حرمت دارد. یا میفرماید: «غیبت متجاهر به فسق جایز است؛ چون جلباب حیا را انداختهاست.»، لذا بعضی گفتهاند: «متجاهر به فسق (که مثلاً حلق لحیه میکند) را میشود در گناهان مخفیاش هم غیبت کرد.»، پس این ادله هم درصدد حفظ حرمت غیبتشونده و احسان به او هستند.
اشکال: امام عسکری فرمودند: امر به معروف برادر دینی مخفیانه زینت اوست، و آشکارا باعث زشتی اوست. این روایت هم جزء روایات است که معارضه دارد با این فرمایش حضرت امام مبنی بر لزوم امر به معروف جلوی جمع.[5]
پاسخ: این روایتی که میفرمایید، محمول است بر این که میدانی اگر مخفیانه بگویی، اثر میگذارد. صحبت سر این است که اگر مخفیانه بگوییم، اثر ندارد، ولی اگر در یک جمعی بگوییم اثر دارد. به علاوهی این که جماعت را هم باید رعایت کنیم؛ اگر جلوی برادرها و خواهرهایش بگوییم اثر دارد، حق نداریم در جمعهای بزرگتری بگوییم.
پس این مقدار از فرمایش شیخ اعظم ماند که اگرچه این طوائف را جواب میدهد، اما این جوابها نسبت به «لایحبّ الله الجهر بالسوء» نمیآید.
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
فرع دیگری که محقق امام قدس سره مطرح فرموده این هست که اگر آمر و ناهی علم دارد یا احتمال میدهد که امر و نهی او منفرداً در پنهانی اثر ندارد ولی اگر در جمعی این امر و نهی را انجام بدهد مؤثّر خواهد بود، پیش یک عدهای بگوید آن کار حرام را انجام نده یا آن واجب را ترک نکن، اثر دارد آیا در این موارد وظیفه چی هست؟ باید در جمع بگوید و یا این که جایز نیست یا حرام است و یا واجب فقط نیست؟ مسئله را ایشان به دو قسم تقسیم میکنند که میفرمایند تارةً این شخص متجاهر به آن فسق است دارد فسق علنی انجام میدهد و تارةً متجاهر به آن فسق نیست، در صورت تجاهر به فسق میفرمایند که جاز و وجبَ، ولی در صورتی که متجاهر به فسق نباشد در آن صورت میفرمایند که محل اشکال هست و این که حالا حتی جایز است یا جایز نیست هم ممکن است بگوییم جایز نیست، وجوب که ندارد جوازش هم محل اشکال است. این مسئله، مسئلهی بسیار مهمی است موارد فراوانی پیدا میَشود قهراً مقصود این است که میخواهد علنی امر به معروف و نهی از منکر بکند. یک وقت هست که انسان میداند در جمع اگر امر و نهی کند مؤثّر است اما به این که برود توی گوش او بگوید چون آن توی جمع است و میترسد که این یک وقت علنی بشود بیشتر در او اثر میگذارد اما این اظهار نمیکند که دیگران هم بفهمند ولی توی جمع میرود به او میگوید تا این که او احساس این خطر را بکند که اگر گوش نکند ممکن است این علنی بگوید، این مورد کلام نیست، بله اینجا حتماً باید همان در جمع برود بگوید و پنهانی هم باید بگوید، مورد مسئله آنجایی است که میخواهد اظهار بکند که دیگران هم متوجه میشوند که این فاعل این حرامی است که تجاهر به او ندارد اینجا مورد کلام هست ابتداءً ما فرع دوم را مقدم میداریم بر فرع اول، چه آن جهاتی در فرع دوم هست که تأثیر در فرع اول میگذارد. پس ابتداءً اینجا را بحث میکنیم که اگر این متجاهر به فسق نیست، یک گناهی دارد مثلاً العیاذ بالله نماز نمیخواند ولی کسی نمیداند، روزه نمیگیرد با این که شرایط روزه را دارد ولی کسی نمیداند، ما میدانیم اگر در خفا به او بگوییم اثری ندارد اما اگر در جمع بگوییم که آقا چرا روزه نمیگیری؟ روزهات را بگیر. نمازت را بخوان، این اثر دارد. آیا اینجا جایز هست یا جایز نیست؟
در اینجا ما با دو طایفه از ادله مواجه هستیم یکی ادلهای که به ما میگوید واجب است امر به معروف و نهی از منکر بکنید که همین ادلهی امر به معروف و نهی از منکر است که اطلاقش اینجاها را هم میگیرد، مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر اینجا را هم میگیرد طایفهی دوم ادلهی متعددهای است که در اینجا منع میکند از امر به معروف و نهی از منکر و میگوید نه.
یک: ادلهی حرمت جهر بالسوء، «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» (نساء، 148) جهر به سوء یعنی آشکارا یک عمل خلاف و ناروایی را آشکار کند که این بندهی خدا دارد این کار را انجام میدهد. در بین جمع گفتن این ممنوع است، حرام است به خاطر ادلهی حرمت جهر بالسوء.
دو: غیبت این مؤمن است، مردم نمیدانند که این روزه نمیگیرد مردم نمیدانند که این نماز نمیخواند یا هر گناه دیگری که تجاهر به او نمیکند. اینجا این امر به معروف که فلان کار را انجام نده فلان حرام را انجام نده این موجب غیبت او میشود حتی اگر نام نبرد بگوید آن حرامی را که انجام میدهی ترک کن. در حضور جمع که میگوید این هم اگر بگوییم غیبت یعنی گفتن چیزی که یکرهُهُ، معنایش این نیست که آن نباشد، اظهار چیزی که یکرههُ، پس ادلهی غیبت هم این را شامل میَشود.
سه: ادلهی دیگری که در مقام است، هتک المؤمن، این هتک مؤمن است، آبرو بردن مؤمن است و امثال این و ما الیه من العناوین، ایذاء مؤمن ممکن است باشد، در بین مردم گفتند باشد. پس هتک مؤمن هست، آبرو بردن مؤمن هست، ایذاء مؤمن هست. پس این عناوین را هم از این طرف ما داریم. ادلهی امر به معروف و نهی از منکر از یک طرف، این ادله هم از یک طرف، در مقابل این دو طایفه از ادله چه باید گفت اتّجاهات مختلفی وجود دارد.
اتّجاه اول مطلبی است که از فرمایش شیخ اعظم قدس سره در باب غیبت استفاده میشود که ایشان در باب غیبت از موارد استثناء موردی را دانستند که غیبت برای ردع مُغتاب عن المنکر باشد مغتاب یک منکری را انجام میدهد اگر غیبتش بکنیم دست برمیدارد. ایشان در این مورد فرموده است که آن ادلهی امر به معروف و نهی از منکر مقدم است بر ادلهی غیبت است و حرمت غیبت است، چرا؟ فرموده به خاطر این که این احسان به اوست؛ بنابراین غیبت اولی است از ستر آن منکر بر او.
حالا توضیح این مطلب، توضیح این مطلب این است که ما وقتی به آن ادلهی طایفهی ثانیه نگاه میکنیم که حرمت غیبت باشد، حرمت ایذاء باشد، حرمت هتک باشد، همهی اینها برای چیه؟ برای این است که مَکانت مؤمن محفوظ بماند احسانی به او شده باشد، برای این است در اینجایی که دارد فاعل یک منکری است یا تارک یک واجبی است ما اگر کاری بکنیم که دست از این محرم بردارد به او احسان کردیم و چه احسانی بالاتر از این که ما او را از آتش جهنم نجات دادیم از غضب الهی نجات دادیم. بنابراین در این مورد علنی گفتن، این احسان به اوست و منافاتی با آن ادلهی دیگر ندارد، با ادلهی حرمت هتک ندارد، چرا؟ برای این که آنها همه فلسفهاش و حکمتش و مصلحتش احسان به او بود نجات دادن او بود آبرو نرفتن او بود، ما با این کار، با این امر به معروف و نهی از منکر داریم او را، ولو یک ضربهای حالا ممکن است اینجا پیش این چند نفر بخورد اما این مثل کار جراح است جراح که جراحی میکند دارد احسان به او میکند، جراحی که فرض کنید دست کسی را قطع میکند دارد احسان به او میکند، این احسان است، پس ادلهای که میگوید حرام است قطع ید، اینجا را نمیگیرد چون این احسان است پس از راه ادلهی احسان و این احسان است و این مسئله که این احسان است علاوه بر این که امرٌ بدیهی واضحٌ از بعض روایات مبارکات هم این مسئله استفاده میشود مثل صحیحهی عبدالله بن سنان، تعبیر به صحیحه از خود شیخ است:
«عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَقَالَ إِنَّ أُمِّی لَا تَدْفَعُ یَدَ لَامِسٍ» هیچ مراجعه کنندهای را رد نمیکند «قَالَ فَاحْبِسْهَا» حضرت فرمود محبوسش کنید «قَالَ قَدْ فَعَلْتُ» ولی باز فایدهای ندارد «قَالَ فَامْنَعْ مَنْ یَدْخُلُ عَلَیْهَا» جلوی کسانی که میآیند را بگیر، «قَالَ قَدْ فَعَلْتُ قَالَ فَقَیِّدْهَا» آن را یک جا ببندش، «فَإِنَّکَ لَا تَبَرُّهَا بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَنْ تَمْنَعَهَا مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل» هیچ برّی و نیکوییای نسبت به این مادرت افضل از این نیست که او را از کارهای حرام خدا جدا کنی و ممنوعش کنی. پس افضل احسانها و بِرها به اشخاص چه هست؟ این است که آدم از محرّمات الهی، از گناه آنها را دور بکند. پس بنابراین شیخ رضوان الله تعالی علیه میفرماید به این دلیل که این احسان به اوست و آن ادله هم بر اساس احسان است دیگر، آن ادلهای که حرام کرده بر اساس احسان است، بنابراین اینجا ادلهی حرمت هتک و غیبت و امثال اینها را شامل نمیشود و ادلهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر، مانعی جلوی آن نیست، معارضی ندارد، چیزی جلوی آن نیست، طبق آنها باید بکند و امر به معروف و نهی از منکر بکند. این دلیل اولی که شیخ فرموده و بیان اول.
به این وجه در فقه، در همان بحث غیبت اشکالاتی به شیخ اعظم شده که آن اشکالهایی که آنجا در بحث غیبت شده اینجا هم قابل تطبیق است.
اشکال اول این است که این اخص از مدعا است چون وقتی که شما احتمال تأثیر میدهی، احتمال احسان میدهی نه این که جزم به احسان داری. لعلّ این اثر نکند در او، بله اگر آن در اثر گفتهی شما دست بردارد از آن محرمی که دارد انجام میدهد یا آن واجبی که دارد ترک میکند، این احسان است و الا اگر آن دست برنمیدارد، قبول نمیکند این تحقق احسانی نشده. در مصباح الفقاهه فرموده به این دلیل این اخص از مدعا است، آنجاهایی است که واقعاً اثر بکند آنجا که اثر نمیکند چه احسانی میشود؟
میداند در خفا فایدهای ندارد در خفا فایدهای نداشتن را میداند در جلاء و عند الجماعة چی؟ یعلم أو یحتمل. این اشکال اول.
این اشکال را ممکن است دفع کنیم به این که احسان کسی به دیگری به همین پند و اندرز و راهنمایی و اینها احسان است، احسان دیگری به این نیست که آن انجام بدهد او احسان به خودش میکند وقتی ترک میکند یا انجام میدهد احسان دیگری به این چه هست؟ به این که موعظه بکند او را، امر بکند او را، یا نهی بکند او را، این احسان است بالاخره به اوست حالا او انجام میدهد مثل پزشک، میگوید آقا میخواهی خوب بشوی باید این دارو را بخوری آن دارو را بخوری، او حالا نمیخورد اینجا احسان نکرده پزشک؟ پزشک احسانش را کرده، احسان پزشک به چیه؟ به این که او را معاینه کند دردش را تشخیص بدهد درمانش را هم به او ارائه بدهد، حالا اگر او به آن درمان عمل نمیکند اینجا دکتر احسان نکرده؟ دکتر احسان کرده، خدای متعال احسان نفرموده به عبادی که گناه کار هستند؟ چرا، هدایت کرده، دستوراتش را داده اما آنها عمل نمیکنند. پس صدق احسان به این نیست که او عمل بکند، عمل او احسان خودش دربارهی خودش است، احسان امر به معروف و ناهی از منکر همین است که امر بکند نهی بکند موعظه بکند تحزیر بکند این احسان صادق است در این موارد. پس بنابراین شیخ اعظم حرفشان چه هست؟ حرفشان این است که با این امر و نهی کردن، ولو این امر و نهی دارد غیبت هم صدق میکند که غیبت دارد میکند ولو با همین صدق میکند که آبروی آن را دارد میبرد، ولو همین امر و نهی کردن صدق میکند که هتک حرمتش را دارد میکند، درست است و لکن اینها همه چیه؟ این هتک در اینجا احسان است در واقع، و این ایذاء در واقع احسان است و هکذا.
این هتک احسانی است اگر گفتند هتکش نکن، برای چی هست؟ برای این است که به نفعش هست شارع میخواهد کار بکند اینجا هتکی است که به نفع او هست اینجا آبرو بردنی است که به نفع او هست چون از یک امر اهمّی که عذاب خدای متعال باشد، سخط خدای متعال باشد دارد او را نجات میدهد، پس بنابراین این هتکی نیست که به ضرر او باشد، هتک این است که این روایات غیبتی را منع دارد میکند که به ضرر شخص است، هتکی را دارد منع میکند که به ضرر شخص است ایذائی را دارد منع میکند که به ضرر شخص است و بر اساس این که میخواهد احسان به او بکند خدای متعال اینها را حرام فرموده است اینجا نه، این هتک به نفعش هست این آبرو رفتن به نفعش است، این غیب به نفعش هست، چون این چنین است پس ادلهی حرمت این عناوین، نمیگیرد انصراف دار از این، وقتی انصراف داشت پس میماند فقط ادلهی امر به معروف و نهی از منکر ...
اما اشکال دوم این است که احسان به امر محرّم،... اینجور اشکال کردند گفتند آقا... در آن بحثها گفتند غیبت محرم است، احسان به محرم چه معنا دارد مثل این که شما بروید یک کسی گرسنهاش هست یک مالی را بدزدید بیایید اطعام کنید، این احسان به محرّم است؟ مثل بعضی از، به قول ایشان میفرمایند بعضی از منحرفین شاید بعضی از اصناف صوفیه و امثال اینها، بله، بوده در زمان ائمه و در بعضی از روایات هم هست که از اینجا چیزی میدزدید از آنجا چیزی میدزدید بعد میبرد میداد به فقرا، اینها انحراف است دیگر. میگوییم احسان باید به چیز حلال باشد، به حرام که نمیشود. آبروی مؤمن بردن حرام است، غیبت مؤمن حرام است، هتک مؤمن حرام است، اینها حرام است شما با کار حرام میخواهی احسان بکنی؟ این مثل این است که با مال دزدی میخواهی اطعام بکنی، میفرماید:
«أنّ الغیبةَ محرّمةٌ علی المعتاب بالکسر (یعنی غیبت کننده) و لایجوز الاحسان بالامر المحرّم فإنّه إنّما یتقبّل الله من المتّقین و هل یتوهّم احدٌ جواز الاحسان بالمال المغصوب و المسروق؟ إلا إذا کان الاعمی البصیرة کبعض المُنحرفین عن الصراط المستقیم» مگر اینجوری باشد.
از تقریبی که بیان کردیم برای فرمایش شیخ اعظم روشن میشود که این اشکال به شیخ وارد نیست. شما مفروض گرفتید محرّم را میگویید جایز نیست، حرف شیخ اعظم اگر این باشد توضیحش، ولو توضیح و تفصیل نداده شیخ اعظم. ولی توضیح کلام شیخ اعظم رضوان الله علیه این است که احسان است، میخواهد این را بگوید که این ادله بر اساس احسان است، حفظ آبروی شخص است، برای منفعتش هست، پس بنابراین انصراف دارد اینها به آن جایی که آن هتک، احسان به او نباشد مضرّت باشد برایش، آن غیبت اینچنین باشد آن ایذاء اینچنین باشد اما اگر آن هتک به نفعش هست آن ایذاء به نفعش هست آن را دیگر نمیگیرد. این مثل کجا میماند؟ مثل ادلهی این میماند که فرموده قطع ید حرام است، قطع عضو حرام است برای افراد. حالا جایی را که پزشک تشخیص داده که اگر این عضو بریده نشود این سرطانی هست که سرایت میکند دو روز دیگر فوت خواهد شد، آیا ادلهی حرمت قطع ید این ید را هم میگیرد، اینجا را هم میگیرد؟ ممکن است بگوییم نه این که گفتند دستش را قطع نکنید بخاطر نفع او گفتند اینجا که بریدن به نفعش هست. پس ادلهی حرمت ید، قطعیت این مورد را نمیگیرد انصراف دارد.
این استحسانات در مقابل اطلاقات ادله نمیتواند کاری بکند، شارع حساب این چیزها را کرده فرموده مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، اطلاقات را که ما با این حرفها نمیتوانیم، او خودش به قول مرحوم آقای حائری قدس سره میفرمود که شارع حسابش را کرده است، فقیه باید مُرّ ادله را نگاه کند و بگوید دیگر خودش سلیقههای خودش را دخالت ندهد، هر چی شارع گفت، شارع حسابش را کرده، حساب مصالح و مفاسد و این امور با شارع است، شارع حسابش را کرده فرموده مُروا بالمعروف و انهوا عن المنکر، اطلاق دارد همهی این موارد را میگیرد فالیغیره، باید تغییر بدهی، همهجا را میگیرد حالا ما ببینیم به حسب ادله چیزی داریم که جلوی این را بیاید بگیرد؟ شما آمدید این ادله را آوردید در قبال آن ادله، شیخ میفرماید این ادله انصراف دارد. اینجا یک نکته باقی میماند و آن این است که لایحبّ الله الجهر بالسوء چی؟ آن دلیل حرمت غیبت، دلیل هتک، دلیل اعراض و ایذاء، اینها نسبت به آن احسان است اما آن لایحبّ الله الجهر بالسوء، آن مفاد دیگری دارد، کاری به این و آن ندارد یعنی خدا دوست ندارد و این را محرم کرده که امور حرام سر زبانها بیفتد، دائم گفته شود این یک مصلحت دیگری دارد یک جهت دیگری دارد، میخواهد گفته نشود توی جمع، توی افراد دائم گفته نشود چرا؟ شاید برای این که تجرّی حاصل نشود این امور قبحش کمکم به گفتنها چی نشود یا اینکه اصلاً خیلیها توی این فکرها نیستند ولی این حرفها که زده میشود آنها هم توی این فکرها میافتند اصلاً ذهنشان مُنشغل است از خیلی از چیزها، اصلاً بعضی از گناهها اصلاً نامش برده نشود، توی جمع گفته نشود کسی به ذهنش نمیآید چنین گناهی هم ممکن است ولی وقتی در علن گفته میشود بله، فلذا است که در منبر و توی سخنرانی هم آدم باید توجه کند حالا رفته یک جایی، یک گناهایی را دائم نام ببرد بگوید مردم این کارها را نکنید که اصلا اگر نمیگفت اینها توی ذهنشان نمیآمد چنین چیزهایی هم هست. حالا این دائم آنها را می گوید دائم جوانها و آنها را توی این فکرها میاندازد تلگرامها یک امکاناتی دارد که میشود چه کارهایی کرد دائم اینها را نام میبرد و میگوید که اصلاً اگر نمیگفت آنها بلد نبودند.
پس بنابراین شارع میگوید لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء، بنابراین آن یک فلسفهی دیگری دارد، ما چهجور از این خارج بشویم؟ حالا آنها را شاید شیخ اینجوری جواب داد اما این که میگوید آقا فلان کار حرام را انجام نده، یا فلان واجب را ترک نکن، این جهر بالسوء است و در جمع، جواب این را چه بدهیم؟ پس فرمایش شیخ اعظم این مناقشه را فعلاً دارد تا بعد ببینیم راه حلهای دیگر، که این بخشی از ادلهی طایفهی ثانیه را جواب میدهد.
س: ...
ج: ببینید آن از ادله اینجوری استنباط میشود مثل این که فرموده لحم أخیه را میخورد که در قرآن شریف فرموده است یعنی توجه به آن دارد یا میفرماید که غیبت مؤمن اشکال دارد اما اگر کسی مؤمن نباشد نه، آنجا فرموده چون احترام ندارد او، پس معلوم میشود اینجاها چه چیزی را در نظر میگیرند؟ این احترام شخص را در نظر میگیرد اما اگر مؤمن نیست کافر است این غیبتش اشکالی ندارد و الا اگر مصالح دیگر بود جهات دیگری بود ، پس بنابراین از ادلهی غیبت که انسان ملاحظه میکند تعبیرات در آنجا و بیانات و فلسفهای که در آنجا ذکر شده، آن جا. میگوید کسی که جلباب حیا را انداخته دیگر غیبت ندارد، اگر حتی در روایاتی که حالا فتوای عدهای هم این است که انشاالله در فرع بعدی عرض میکنیم، بعضیها میگویند که غیبت متجاهر به فسق فی غیر ما تجاهرَبه هم اشکال ندارد، چرا؟ چون دیگر خودش آبروی خودش را برده دیگر، چون تجاهرَ به این گناه، این اگر باشد این آدم یک گناه دارد میکند فرض کن حلق لحیه میکند، میگوید حلق لحیه حرام است، کسی حلق لحیه میکند تمام عیبهایش را دیگر بگو، اشکالی ندارد، چرا؟ چون جلباب حیا را انداخته، یعنی در درگاه خدای متعال و در پیشگاه حضرت حق این پردهدری کرده است، این آدمی که در مقابل احکام الهی پردهدری کرده، احترام حضرت حق را نگه نداشته است و ماها خدا را نمیبینیم (خودم را عرض میکنم) آنجور که باید خدای متعال در چشمهای ما عظمت او مورد توجه باشد و بدانیم گناه یعنی چی؟ این حالت گاهی ما غفلت از آن داریم میگوید جلباب حیا را انداخته امر خدا را گوش نکرده است، نهی خدا را گوش نکرده است، آدمی که اینجوری هست دیگر احترام ندارد، خدا را وقتی اینجور میبیند احترام ندارد.
این موارد محمول است بر جایی که میدانید در خفا بروید نصیحتش بکنید اثر میکند و یا چیزی است که حرام نیست اما کسی که فاعل حرام است و میدانی دست از این حرام بر نمیدارد الا این که در جلاء و عند الجماعة، آنجا هم باید البته توجه داشته باشید آن مقدار جماعت را، باید هر مقداری، بیخودی بیایی در علن بوق کنی در عالم نه، اگر میدانی پیش سه نفر، پیش رفقایش فقط بگویی حق نداری این را توی مسجد بیایی و بگویی، ببینید صحبت سر این است که جماعتی که احتمال میدهید، در بین آن جماعت، نه گستردهتر از آن جماعت، نه فراتر از آن جماعتی که دیگر تأثیر میگذارد، همین که دیدی بیایی توی شهر بوق کنی و بگویی، نه، پیش برادرانش و خواهرانش بگویی اثر میکند همانجا باید بگویی، باید آن جماعت هم به اندازهای باشد که احتمال تأثیر یا علم به تأثیر میآورد نه فراتر از آن.
پس بنابراین فعلاً پس این جهت ماند که فرمایش شیخ اعظم در مورد ادلهی هتک حرمت، در مورد ادلهی غیبت، ایذاء، و آبرو بردن و این ادله و ماشابَهَ ذلک، میتوانیم بگوییم اما مثل دلیل «لا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوء» نسبت به آن جوابهایی که شیخ اعظم دادند فعلاً تمام نیست.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم.
پایان.
120/907/د