vasael.ir

کد خبر: ۵۲۹۰
تاریخ انتشار: ۰۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۱ - 28 May 2017
گزارش از مقاله؛

فرآیند تدوین معرفت‌شناسی و روش‌شناسی فقه سیاسی شیعه

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ زایش تمدن‌ها، نتیجه تلاقی و تأثیر و تأثر دو عنصر قدرت و دانش می‌باشد. تمدن اسلامی نیز از این قاعده مستثنی نبوده و در طول تاریخ همواره مناسبات گسترده‌ای میان قدرت و دانش در آن شکل گرفته است. در این میان دو دانش فقه و فلسفه بیش از دیگر دانش‌ها در فرود و فراز تمدن اسلامی نقش داشته‌اند.

به گزارش خبرنگار سرویس سیاست پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ مقاله «فرآیند تدوین معرفت‌شناسی و روش‌شناسی فقه سیاسی شیعه» نوشته شجاع احمدوند می‌باشد که سعی دارد نگاهی جدید بر نقش دانش فقه سیاسی در تمدن اسلامی از منظر معرفت‌شناختی و روش‌شناختی داشته باشد؛ نویسنده در این مقاله با تأکید بر نظریه‌های کلامی شیخ مفید و نظریات اصولی شیخ مرتضی و برجسته ساختن نقش عقل در اجتهاد شیعی، تأثیرات آن را بر نظریه‌پردازی سیاسی شیعه بازشناسی کرده است.

در مقدمه نویسنده ابتدا به جایگاه دانش فقه در میان سایر دانش‌ها می‌پردازد؛ وی به نقل از فارابی، دانش فقه را جزو شاخه علوم عملی می‌داند که به ویژه در زمانی که رئیس اول که به عنوان واضع نوامیس شناخته می‌شود، در جامعه حضور نداشته باشد، فقه به عنوان دانشی که کار استنباط امور جدید از اصول را بر عهده دارد، بسیار اهمیت می‌یابد.

از سوی دیگر اسلام، دینی است مبتنی نص. نص از کتاب و سنت متشکل شده است، سنت مفسر قرآن می‌باشد؛ اما اسلام دینی نص‌گراست که به منظور سامان حیات اجتماعی آمده است، فقه دانشی است که حاصل تلاقی عمل اجتماعی و نص می‌باشد، یعنی فقه متشکل از مجموعه احکامی است که از برخورد نص با واقعیت بیرونی شکل گرفته است.

از یکسو حجیت احکام ناشی از ارتباط با نص ثابت است و از سوی دیگر باید نص نسبت به شرایط متغیر زمان پاسخگو باشد؛ حال مسئله چگونگی استخراج احکام متغیر از اصول ثابت است، روش‌شناسی دانش فقه در دانش اصول فقه دنبال می‌شود؛ در این دانش منابع چهارگانه فقهی برای استنباط احکام توضیح داده شده و همچنین در مواردی که نمی‌توان مستقیماً از منابع حکمی را استخراج نمود، قاعده استفاده از اصول عملیه را بیان می‌کند.

جایگاه اصول فقه نزد شیعه به دلیل اهمیت مسئله «اجتهاد» نزد ایشان، بسیار برجسته است؛ در ابتدای دوران غیبت کبری، علم فقه مشتمل بر جمع نصوص بود؛ اما بعدها با کمک علم اصول فقه، دانش فقه وجهه اجتهادی پیدا کرده و همچنین چارچوب کاملی برای اصول اندیشه عقلی به ویژه از سوی علمای بزرگی چون شیخ مفید و سید مرتضی نگاشته شد.

در حالی که فقه اهل سنت در تداوم سنت اجتهاد شافعی گسترش و تداوم پیدا کرده است، تقابلی گسترده در طول تاریخ میان اهل رأی و اهل حدیث به مناسبت تحولات اجتماعی رخ نمود که نوسانات تاریخی، گاهی از طریق استحسان عقلی محض، رأی فربه می‌گشت و گاهی نیز جعل حدیث صورت می‌گرفت؛ فقه شافعی به منظور قاعده‌مند سازی این نوسانات بسیار تلاش نمود.

در این میان تأکید بر علم لغت و شناخت مسئله زبان عرب بسیار مهم شد؛ چرا که نص قرآن به زبان عربی نازل شده و هدف از آن ایصال معنا به مخاطب بوده است؛ این ایصال معنا از طریق زبان عربی قابل فهم انجام شده است، قاعده‌مند سازی فهم این زبان از طریق علم «مباحث الالفاظ» در اصول فقه دنبال گردید؛ در حالی که برخی رابطه لفظ و معنا را انطباقی می‌دانند، برخی دیگر چون جاحظ ضرورتی برای ارتباط میان آن دو قائل نیست و آنها را به جسم و روح تشبیه می‌کند، لذا رباطه‌ای قراردادی و توافقی برقرار می‌شود.

نزد شافعی، فهم نص مبتنی بر شناخت زبان عربی است، علم شناخت بیان الهی نیز از طریق کتاب و سنت، قیاس و اجماع حاصل می‌شود. تأکید بر قیاس، هم منطق روشی استحسان ابوحنیفه (اهل رأی) و هم استصلاح مالکی (اهل حدیث) را فرو می‌ریزد؛ چرا که قیاس باید مبتنی بر نص برگرفته از کتاب یا سنت باشد تا حجیت داشته باشد.

فقه سیاسی اهل سنت تا حد زیادی در واکنش به نظریه امامت شیعی طراحی شده است، به اعتقاد شیعه، بعد از پیامبر خلافت به امامان معصوم می‌رسد. شیعیان این نظر را به نص مستند کرده و برای اثبات نص به رأی مراجعه می‌کنند؛ در مقابل اهل سنت امر خلافت را به اختیار دانسته و برای فهم راه و روش آن به تاریخ و سیره سلف صالح مراجعه می‌کنند.

در این روش بازتولید گذشته امری ضروری است؛ به همین خاطر نقش ابوالحسن اشعری به عنوان نخستین متکلم سنی بسیار برجسته می‌شود؛ در کلام اشعری، تلاش فراوانی می‌شود تا مطابق با اصول چهارگانه فقه شافعی مشروعیت دینی خلفای راشدین اثبات گردد؛ در واقع اشعری و شافعی همدیگر را تکمیل کرده‌اند و البته هر دو متأثر از ساختار و روابط قدرت زمانه خود بوده‌اند؛ لذا باید توجه داشتکه امر خلافت در تصادق با واقعیت‌های سیاسی و بر اساس بازسازی شرایط، تدوین گردید و نتایجی چون اقتدار، تغلب و خرگریزی را به دنبال آورد.

در ادامه مقاله نویسنده به عناصر گفتمانی فقه سیاسی شیعه می‌پردازد؛ وی ابتدا به این امر اشاره می‌کند که تکوین فقه سیاسی شیعه همزمان با بنیان‌گذاری اندیشه عقلانی فلاسفه بوده است؛ بزرگانی چون فارابی، عامری و ابن‌سینا در این وادی قابل ذکرند، از منظر دانش فقه نیزز بزرگانی چون شیخ مفید و سید مرتضی بسیار مهم و سرآمد می‌باشند، تدوین دانش اصول فقه بر مبنای کلامی امامت شیعه، راه اندیشیدن برای علمای بعدی درباره امر حکومت شیعه را باز نمود.

به نظر نویسنده مبانی فقه سیاسی شیعه به صورت ترکیبی از مبانی معرفت‌شناسی کلامی و مبانی روش‌شناسی اصول فقه تدوین شده است؛ کلام متکفل بحث از عقاید و اصول است و فقه به احکام فرعی و افعال مکلفین می‌پردازد؛ در حالی که فقه خصلتی نقلی و روایی دارد، کلام خصلت عقلی قدرتمندتری دارد. تمام تلاش در فقه سیاسی شیعه بر تدارک بنیادی عقلانی برای نص متمرکز بوده است.

به تعبیر دیگر اندیشه شیعه نسبت به امر واقع در سیاست پیشینی بوده است؛ در حالی که نزد اهل سنت اندیشه سیاسی جنبه پسینی به امر واقع داشته و در جهت تطبیق نظر بر عمل تلاش شده است، از سوی دیگر باید توجه داشت در حالی که کلام اهل سنت جریانی ضد نص بوده، اما نزد شیعه کلام در متن سنت و حدیث جای دارد.

کلام شیعه، وامدار شیخ مفید است؛ وی در دوره میانه توانسته مبانی کلامی ـ معرفتی دانش سیاسی شیعه را تأسیس نماید. این نظریه در تقابل با اهل سنت قرار دارد و عنصر عقل در آن بسیار برجسته می‌باشد؛ گرچه نوعی نخبه‌گرایی در آن مشاهده می‌شود؛ در منظومه کلامی شیخ مفید چهار عنصر اصلی اعتقاد به حضور معصوم در جهان به ویژه مسأاله فرج و غیبت، صدور افعال آدمی و مسأله اراده، ابتنای معرفت بر عقل و استدلال و نهایتاً استمداد عقل از وحی به ویژه از مسیر قاعده لطف وجود دارد که دستاوردهای مهمی در دانش سیاسی دارد.

بر اساس اصل اول، به اعتقاد شیعه برتری اهل بیت در امر رهبری جامعه حتمی است، هدف رسالت که هدایت بشر است، استمراری بوده و دراز مدت است، بعد از رسول الله این وظیفه بر عهده امامت نهاده شده است؛ از این رو اساس اندیشه سیاسی شیعه مفهوم «امامت» می‌باشد که در ادامه به مسأله فرج و غیبت پیوند می‌خورد، گرچه برخی شیعیان بنا بر اقتضای مسئله فرج، به انفعال سیاسی روی آوردند، اما برخی دیگر اندیشه امامت را مقدمه و اساسی برای تشکیل دولت اسلامی دانسته‌اند.

بر همین اساس شیخ مفید نیز معتقد است که هدف نهایی زندگی اجتماعی و سیاسی کمال انسانی است و این امر جز به مشقت حاصل نمی‌شود، همچنین معرفت به امامت در کانون این رستگاری است و این ضرورت اطاعت از امام غایب را می‌رساند؛ فسلفه غیبت جز تمهید شرایط و مقدمات با مشقت فراوان برای معرفت و طاعت امام نیست؛ همین مصلحت و حکمت ناظر بر ظهور امام معصوم هم بوده و این امر از رفتار پادشاهان با امامان نمودار است؛ به نظر شیخ مفید اقامه حدود الهی به دست سلطان اسلامی است کهاز جانب خدا منصوب شده و او کسی نیست جز یکی از امامان معصوم از آل محمد(ص).

بر اساس اصل دوم، شیخ مفید از حجیت عقل در زندگی سیاسی دفاع تام و تمام می‌کند و در مقابل دیدگاه کلامی اهل سنت قرار می‌گیرد؛ مفید در استدلال خود به دو واقعه تاریخی استناد می‌کند، یکی طلب فسخ بیعت از سوی ابوبکر چس از آنکه مردم با او بیعت کردند و دیگر آنکه مردم عثمان را دعوت به خلع خود از خلافت کردند و او نپذیرفت، این هر دو متناقض هستند؛ چرا که مشخص نیست امامت به اختیار امام است یا مردم، در هر دو مورد نیز مردم خلاف مسیر را دنبال می‌کنند، پیشنهاد ابوبکر را نمی‌پذیرند و عثمان را هم می‌کشند.

اصل سوم به اراده انسان مرتبط است، مسأله آن است که انسان در افعال سیاسی اجتماعی و فردی تا چه میزان اختیار و آزادی دارد، در حالی که اشاعره اختیار را از انسان به طور کل سلب می‌کنند و پیامد سلطه متغلبانه را به دنبال می‌آورند، شیخ مفید در نقد آنها، خواست الهی را جز نفی تغلب و سلطه ظالمانه نمی‌داند.

از سوی دیگر با دیدگاه معتزله نیز در تقابل قرار می‌گیرد. به نظر شیخ مفید هر دو دیدگاه هم با توحید افعالی و هم با نیازمندی انسان به خدا در تضاد است؛ لذا وی به نظریه «امر بین امرین» می‌رسد؛ پیدایش حوادث تابع علل و اسبابی است که خداوند مقرر کرده و اراده انسان در این میان در حلقه آخر سلسله علل قرار می‌گیرد، خداوند انسان را مختار آفریده ولی کابرد این اختیار از ناحیه انسان است.

بر همین اساس اصل چهارم یعنی استمداد عقل از وحی مطرح می‌شود، یعنی عقل با هدایت وحی می‌تواند مصالح و مفاسد زندگی سیاسی را بازشناسد، این اصل را شیخ مفید با تکیه بر قاعده وجوب لطف بر خالق به خاطر صفت عدالت در او، توضیح می‌دهد. به نظر وی خداوند مصلحت بندگان خود را در امور دینی و دنیوی رعایت می‌کند.

در حالی که شیخ مفید مبانی معرفتی کلام شیعی را تدوین می‌کرد، بعد از او سید مرتضی دانش اصول فقه شیعی را سامان و قاعده‌مند می‌سازد؛ دانش فقه شیعه در حد فاصل دو جریان قوی معتزله عقل محور و اشاعره نص محور توانست با حفظ دیدگاه نص‌گرایاانه، عقل را در روش‌شناسی نوین خود وارد کند؛ منابع چهارگانه اصول فقه نزد شیعه کتاب، سنت، اجماع و عقل بودند.

به نظر سید مرتضی قرآن به عنوان نص اولی، معیار و مقیاس سنت است؛ در فهم قرآن نیز علم زبان و مباحث الفاظ برجسته می‌شود. از طریق اصول علم زبان ومباحث الفاظ، می‌توان به ظاهر قرآن تمسک کرد و آن را حجت دانست؛ سنت به عنوان دومین منبع، مفسر قرآن است، مجمل آن را مفصل و مطلق آن را مقید می‌کند.

اجماع نیز به شرط آن که کاشف از قول معصوم باشد، معتبر خواهد بود؛ متفاوت با اهل سنت که اجماع همه صحابه را معتبر می‌دانند، شیعه تنها اجماعی را که در آن معصوم حضور داشته باشد، حجیت می‌بخشد؛ تأکید سید مرتضی بر عقل، موجب می‌شود که او بتواند پا را از دایره نص فراتر نهد، وی دایره عقل را فراختر از مفید می‌داند؛ چرا که معتقد است که شناخت خدا مرحله مقدماتی شناخت تکلیف از ناحیه خداوند است، خداوند را هم تنها از طریق عقل می‌توان شناخت.

تدوین این دستگاه کلامی و فقهی، مقدمات نظریه‌پردازی اندیشه سیاسی شیعه را فراهم می‌کند و مسئله مشروعیت را نزد شیعه متفاوت با اهل سنت مطرح می‌کند؛ در حالی که نزد اهل سنت نظریه‌ها برای توجیه تغلب‌ها ساخته می‌شدند، در شیعه اندیشه سیاسی البته به دور از دغدغه اقتدارگرایی تکوین یافته است.

مقاله «فرآیند تدوین معرفت‌شناسی و روش‌شناسی فقه سیاسی شیعه» نوشته شجاع احمدوند می‌باشد که در مجله پژوهشنامه‌ متین، بهار 1380، شماره 10 انتشار یافته است./205/823/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۷:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۴:۴۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۱:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۵۲