vasael.ir

کد خبر: ۵۲۴۷
تاریخ انتشار: ۲۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۱ - 14 June 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه 26

پیامد عدم تبعیت از ولایت فقیه پذیرش حاکمیت طاغوت است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی بر لزوم حاکمیت نائب معصوم در عصر غیبت تأکید کرد و گفت: نتیجه عدم پذیرش چنین ولایتی تبعیت و پذیرش ولایت و حاکمیت طاغوت خواهد بود؛ چون جامعه نیازمند حاکم است و عدم وجود حاکم منتهی به هرج و مرج شده و به حکم عقل مردود است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در بیست و ششمین جلسه سال تحصیلی 96-95 درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز سه شنبه سی ام آذرماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد در ادامه بحث ولایت فقیه در عصر غیبت به بیان دو دلیل عقلی دیگر دالّ بر لزوم حاکمیت نائب معصوم در عصر غیبت پرداخت که گزیده ای از مطالب بیان شده در ذیل تقدیم می شود.

1. مدعا این نیست که فقیه در عصر غیبت همچون معصوم در حال ظهور می تواند اقامه عدل و احکام الهی کند بلکه آنچه ما قائلیم این است که فقیه در غیاب معصوم احکام الهی را در بعض محدوده ها و در حد مقدور اجراء می کند؛ به نحوی که ناگزیر از تبعیت حکومت طاغوت نباشیم.

2. عدم پذیرش ولایت فقیه در عصر غیبت منتهی به تبعیت و پذیرش ولایت و حاکمیت طاغوت می شود؛ چون جامعه نیازمند حاکم است و عدم وجود حاکم منتهی به هرج و مرج شده و به حکم عقل مردود است.

3. به عنوان دومین دلیل عقلی دالّ بر ولایت فقیه در عصر غیبت می گوییم اولاً بنا به نصّ «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» امامت الهی تعطیل بردار نیست ثانیاً جریان امامت در جامعه نیازمند مُجری و مجراست و مجرای آن، جانشینان امام معصوم علیه السلام هستند که به نیابت از طرف او اِعمال فرمانروایی می کنند.

4. در آیه شریفه «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» اگرچه قوام و دوام حیات اهل زمین منوط به وجود حجت الهی شده است اما باید دانست مراد از حجت آن حجتی است که مُطاع بوده و از طریق اطاعت از او اقامه عدل و احکام الهی تعطیل نشود؛ این امر نیز میسور نخواهد شد الا با وجود یک حاکم نائب که از طریق او اِعمال امامت شود.

5. وجود و اقامه عدل الهی مقوّم حیات و وجود جامعه بشری است؛ به این معنا که اگر جامعه بشری نه بالفعل محل استقرار عدل باشد و نه زمینه ساز استقرار عدل الهی باشد محکوم به نیستی است. از سوی دیگر وجود یک حاکم نائب عادل که فراهم کننده زمینه عدل است خود مقوّم فرصت عدل در جامعه است.

6. اطاعت خداوند از طریق قوانین کلی میسور نیست چون قوانین کلی در مقام عمل و در تطبیق با مصادیق و جزئیات مورد اختلاف قرار می گیرد؛ از این رو بیان و تبیین جزئیات احکام کلی مورد نیاز ضروری جامعه است. این وظیفه از وظایف حاکم منصوب الهی در جامعه است که در صورت غیبت از طریق نائب وی تداوم می یابد.

7. به گواهی تاریخ، دخالت فقهاء در امور سیاسی امر نوپدیدی نیست؛ بلکه در همه ادوار تاریخی فقهاء شیعه در شؤون سیاسی و حکومتی در حدی که مقدور بوده است دخالت کرده و اعمال نظر می کردند.

 

تقریر بیست و ششمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.        

مطالب درون پرانتز اضافات مقرر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

 

مقدمه

در بیان دلیل عقلی اول دالّ بر وجوب نصب حاکم در زمان غیبت از سوی خدا به دو مقدمه پرداختیم. چنانکه گفتیم حاکمیت و فرمانروایی خدای متعال تعطیل پذیر نیست و در دوران غیبت معصوم نیز خدای متعال فرمانروایی می کند.

گفتیم قول به عدم نصب حاکم از سوی خدا در دوران غیبت یکی از دو تالی فاسد و یا هر دو را در پی خواهد داشت. تالی فاسد نخست تعطیلی حاکمیت خدای متعال است که البته مُحال است و دومین تالی فاسد مضطر ساختن مردم به پذیرش حکومت طاغوت یا هرج و مرج است که این نیز باطل است.

بنابراین حکم عقل چنین اقتضاء می کند که خدای متعال حاکمی را به طور موقت تعیین کند تا حاکم اصلی منصوب از غیبت به درآید و حکومت را به دست گیرد.

 

اشکال و جواب؛ اِعمال حاکمیت الهی در حد مقدور

اشکال؛ در عصر غیبت آنچه واقع شده است این است که خدای متعال حاکم را منصوب کرده است و این حاکم همان امام معصوم علیه السلام است اما این خود مردم هستند که موجبات غیبت این منصوب الهی را فراهم کرده اند.  بنابراین از جانب خدای متعال هیچگونه الجاء و اضطراری به پذیرش حکومت طاغوت وجود ندارد.

نتیجه اینکه نمی توان نیاز به فقیه و ولایت او را در عصر غیبت نتیجه گرفت چون حاکم منصوب الهی وجود دارد و اگر مانعی هم برای حاکمیت او وجود دارد از جانب خود مردم است.

جواب؛ آنچه بیان شد درباره حاکمیت تام و مطلق معصوم علیه السلام درست است اما در محدوده های مقدور چنین نیست و در این محدوده ها حاکمیت الهی قابل تنفیذ و اجراست.  بسیاری از مردم در بعض محدوده ها همچون قضاوت و برخی اقسام ولایت حاضر به پذیرش چنین حاکمیتی هستند.

(این قول که فقیه می تواند در همه محدوده های ولایتی به نیابت از امام معصوم و عیناً همچون آن حضرت اقامه حکم الهی کند البته مدعای ما نیست اما باید دانست «ما لایدرک کلّه لایترک کلّه»؛ مدعا این است که در غیاب معصوم و به نیابت از آن حضرت اقامه احکام و حدود الهی حداقل در بعض محدوده ها و در حد مقدور ممکن است و اگر این امر مقدور نیز تعطیل شود الا و لابد منتهی به پذیرش حاکمیت طاغوت خواهیم شد)

علاوه بر این فرض کنید فردی به عنوان شاه در یک محدوده حکمرانی می کند و سرانجام از قدرت برکنار و فراری می شود، آیا باید گفت پس از او لزوماً باید شاه دیگری بر شما حاکم باشد؟ اگر ولایت فقیه را به دلیل گفته شده لازم ندانیم چنین تالی فاسدی خواهد داشت؛ یعنی چون امام علیه السلام غایب است و دسترسی به امام نداریم ناچار از پذیرش حاکمیت طاغوت و عدم قبول حاکمیت خدای متعال می شویم.

در بعض ادوار تاریخ شاهد آن بوده ایم که حاکمیت یک حاکم از هم پاشیده است و او از حکومت ساقط شده است و مردم نیز حاضر بودند از فقیهی که در حد مقدور توانایی پیاده کردن حدود الهی را داشته است حمایت کنند؛ آیا در چنین حالتی می توان گفت حاکم نباید فقیه باشد؟

بنابراین معنای این قول که هیچ حاکمی در زمان غیبت وجود ندارد که به نیابت از معصوم علیه السلام حکومت کند، این است که هر گاه به معصوم علیه السلام دسترسی وجود نداشت مردم می بایست از حاکمیت حاکم طاغوتی پیروی کنند و این همان الجاء مردم به پذیرش حاکمیت طاغوت است.

 

دلیل عقلی دوم

این دلیل نیز از دومقدمه تشکیل شده است.

مقدمه اول؛ غیبت امام به معنای غیبت شخص اوست و نه غیبت امامت او، چون امامت قابل تعطیل نیست؛ چنانکه می فرماید: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها». اگر امامت از زمین برداشته شود زمین درهم می ریزد.

مقدمه دوم؛ اگر غیبت به معنی غیبت امامت نیست اِعمال امامت متوقف بر وجود جانشینانی است که این امامت را اِعمال کند و اِعمال امامت به معنی اِعمال فرمانروایی و امر و نهی است. امامت همچنان حاضر و فعال است؛ یعنی همه ما در افعال اختیاری خود مأمور به اطاعت از امام هستیم، امام نیز در دسترس نیست تا از او فرمان بگیریم؛ بنابراین امر دائر است بر اینکه یا امامت را تعطیل شده بدانیم که این امر مسلماً باطل است یا اینکه امامت تداوم دارد و تعطیل شده نیست.

خلاصه اینکه اگر امامت همچنان برقرار باشد تنها راه اِعمال امامت از طریق نصب جانشین و نائبان است تا امام از طریق آنها بتواند در هر حدی که مقدور و میسور است اختیارات امامت را اِعمال کند.

 

امام؛ تشبیه به آفتاب

در روایت آمده است: «فکیفَ یَنتَفِعُ النّاسُ بالحُجّةِ الغائبِ المَسْتورِ  قالَ  کما یَنْتَفعونَ بالشَّمسِ إذا سَتَرها السَّحابُ». امام در عصر غیبت به آفتاب پشت ابر تشبیه شده است؛ خود آفتاب دیده نمی شود ولی آثار آفتاب بر مردم منعکس می شود.

در این روایت به انتفاع مردم اشاره شده است. این انتفاع، انتفاع به امامت است؛ نه اینکه یک انتفاع نیشغولی باشد. در انتفاع امامت رهبری و امر و فرمان وجود دارد و رسیدن این امر و فرمان به ما نیازمند وجود یک حاکم نائب است.

 

دلیل دوم؛ خلاصه

در دلیل دوم می گوییم غیبت، غیبت امامت نیست بلکه غیبت امام است. عدم غیبت امامت نیز متوقف بر اِعمال امامت است و اِعمال امامت نیز متوقف بر این است که حضرت ولی عصر صلوات الله علیه یک جانشین و نائبی داشته باشد که از طریق او اِعمال امامت کند.

 

اشکال و جواب؛ وساطت فیض؛ نتیجه امر و نهی امام

اشکال؛ امام واسطه فیض خداست و روایت «لولا الحجة لساخت الارض باهلها» نیز اشاره به این معنا دارد که زمین خالی از واسطه فیض نیست (به بیان دیگر نباید امامت را مقام امر و نهی تعریف کنیم بلکه آنچه فیض الهی است از مجرای آن یعنی وجود مبارک امام علیه السلام بر خلق خدا سریان و جریان دارد و امام در یک تعبیر جامع واسطه فیض خدای متعال است).

جواب؛ واسطه فیض الهی بودن در نتیجه اِعمال امامت و امر و نهی امام است. اگر واسطه فیض بودن را جدای از امر و نهی بدانیم نیازی به وجود امام نیست؛ چون – به عنوان مثال – جبرئیل و بلکه همه ملائکة الله واسطه فیض هستند. واسطه فیض بودن امام به این خاطر است که امر و نهی الهی به واسطه امام به مردم ابلاغ می شود و مردم تمکن از اطاعت خدای متعال پیدا می کنند.

اگر روایـت می فرماید: «لولا الحجة لساخت الارض باهلها»، مراد شخص حجت الهی به تنهایی نیست بلکـــه آن حجتی است که در معیـت او مـأمـومینی باشنـد کـه به دستـور او عمل کنند؛ به همیـن خاطـر می بایست حاکم نائبی وجود داشته باشد که از طریق او اِعمال امامت شود و در صورت نبود حاکم نائب آن انتفاعی که از امام میسور است تحقق پیدا نمی کند.

 

اشکال و جواب؛ چگونگی تسری مقام فرمانروایی از امام به نائب امام

اشکال؛ پیشتر چنین بیان شد که امامت اداره سیاسی جامعه بشری است. از سوی دیگر امامت وابسته به شخص خاصی است که جایگاه خاص خود را دارد. چگونه می توان این مقام را به ولی فقیه در عصر غیبت تنزل داد؟

جواب؛ اگر امام زمان اکنون حاضر بود چگونه در نقاط دور دست اِعمال ولایت می کرد؟ مالک اشتر از جانب امیرالمؤمنین علیه السلام در مصر اِعمال ولایت می کرد؛ یعنی در حالتی که امام علیه السلام غیبت مکانی داشت از طریق منصوب خود اِعمال ولایت می کرد. حال می گوییم  در غیبت زمانی نیز امر همینگونه است و امام از طریق نائب و منصوب خود اِعمال ولایت می کند.

اشکال؛ اما این خود مردم هستند که موجبات غیبت امام را فراهم کرده اند!

جواب؛ عامل غیبت امام مردم هستند ولی این بدین معنا نیست که امامت باید تعطیل شود. اگر امامت به این سبب تعطیل شود به معنای آن است که مردم قدرت خدا را تعطیل کرده اند و بر اراده خدا غالب شده اند!

 

جامعه بشری؛ حیات و دوام مشروط

وجود جامعه بشری در دو حالت عقلاً قابل توجیه است:

اول؛ جامعه بشری به تمام معنا محکوم عدل باشد.

دوم؛ در جامعه بشر فرصت عدل فراهم باشد.

یکی از مقوّمات فرصت عدل وجود یک حاکم نائب است که زمینه عدل یعنی زمینه حضور امام را فراهم می کند.

(نتیجه اینکه اگر جامعه بشری چنان شود که نه بالفعل محل استقرار عدل باشد و نه زمینه استقرار عدل الهی را داشته باشد محکوم به برچیده شدن از صحنه حیات است)

 

دلیل عقلی سوم

این دلیل نیز از دو مقدمه تشکیل شده است.

مقدمه اول؛ اطاعت خداوند بر مردم واجب است عقلاً.

مقدمه دوم؛ اطاعت خداوند از طریق قوانین کلی میسور نیست چون قوانین کلی آنگاه که بخواهد مورد عمل قرار گیرد در تطبیقات خود مورد اختلاف قرار می گیرد.

در نتیجه ضرورت اقتضاء می کند که حاکمی از سوی امام معصوم نصب شده باشد که مردم به وسیله تبعیت از او بتوانند خدای متعال را اطاعت کنند و حاکم نیز رافع اختلاف باشد؛ چون با وجود اختلاف، جامعه دچار هرج و مرج  می شود و اطاعت خدا میسور نیست.

مادام که یک حاکم وجود نداشته باشد که مبیّن و مفسّر جزئیات موارد قوانین کلی باشد اطاعت از خدای متعال در جامعه میسور نیست. تبیین جزئیات قوانین کلی توسط حاکم به این نحو است که مثلاً وی تعیین می کند: نسبت به این شخص چنین باید کرد و نسبت به دیگری چنان؛ نسبت به این مورد چنین باید عمل کرد و نسبت به فلان مورد چنان باید رفتار کرد و به همین ترتیب جزئیات را تعیین و تبیین می کند.

اگر کسی به عنوان حاکم منصوب وجود نداشته باشد که تطبیق جزئیات را انجام بدهد منتهی به یکی از دو نتیجه خواهیم شد: یا باید گفت اطاعت خدا واجب نیست و یا با قبول وجوب اطاعت خدای متعال هرکس بر اساس اجتهاد و فهم خودش قوانین الهی را اجرا می کند که فرض اخیر منجر به هرج و مرج اجتماع می شود.

خلاصه اینکه باید کسی وجود داشته باشد که امر او امر امام، نهی او نهی امام و تفسیر او از قوانین کلی تفسیر امام به شمار آید و اطاعت او همچون اطاعت امام واجب باشد تا بشود از طریق او به احکام خدا عمل کرد و اطاعت خدا در جامعه محقق شود.

 

فقهاء شیعه؛ مرجعیت سیاسی و فقهی

در عصر غیبت هیچ دوره ای وجود نداشته است که در آن دوره مرجعی به عنوان ولی فقیه برای رجوع مردم و تشخیص تکالیف - حتی تکالیف جزئیه - وجود نداشته باشد. فقهاء و مراجع تنها در فتوا محل رجوع مردم نبودند بلکـه برای تعیین تکلیف خود و در تکالیـف شرعیه جزئیـه خود نیز به آنان رجوع می کردند.

مردم همچنانکه در اموری همانند انفال و خمس به مراجع رجوع می کردند برای حل اختلافات میان خود نیز به آنها مراجعه می کردند و کلمة الفصل از آنِ فقهاء و مراجع دینی بوده است. فقهاء در فصل اختلافات و در تعیین جزئیات امور مرجعیت داشتند به گونه ای که اگر اظهار نظری می کردند و امری می دادند امر آنها واجب شمرده می شد و این مرتکز متشرعه شیعیان در طول دوران غیبت کبری تا به امروز بوده است.

علاوه بر این فقهاء دستور جهاد و صلح نیز می دادند. یک نمونه تاریخی از دخالت سیاسی فقهاء  زمانی بود که فتحعلی شاه قاجار قصد تشکیل ارتش را داشت. وی به شیخ جعفر کاشف الغطاء رجوع کرد و کاشف الغطاء به او اذن تعیین فرماندهان و صاحب منصبان ارتشی را داد.

بنابراین علمای شیعه نه تنها در کبرویات احکام بلکه در تنفیذ امور نیز مرجعیت داشتند و درهمه ادوار تاریخ در حدی که امکان اجرای حاکمیت برای آنها وجود داشته است به اِعمال حاکمیت می پرداختند.

و صلی علی محمد و آله الطاهرین./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰