به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح دوشنبه ، ششم دی ماه 1395 در جلسه 144 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، به بررسی تنبیه سوم مربوط به شرط دوم وجوب امر به معروف و نهی از منکر پرداخت.
خلاصه مباحث گذشته:
در انتهای شرط دوم، تنبیهاتی را مطرح کردیم. تنبیه اول این بود که مقصود از «اثر» در امربهمعروف چیست؟ ذیل این تنبیه، دو بحث را مطرح کردیم؛ در بحث اول گفتیم: امربهمعروف اگر تأثیر فعلی در نفس مأمور نداشت اما تأثیر استقبالی داشت، آیا امربهمعروف واجب است یا خیر؟ بحث دوم این بود که: آیا خصوص اثر در نفس مأمور شرط است یا مطلق آثار؟ نتیجه این شد که اطلاقات ادلهی امربهمعروف، اقتضای اثبات مطلق اثر را ندارد، به علاوهی این که مقیِّد روایی هم داریم که وجوب امربهمعروف را مقیدمیکند به خصوص اثر در نفس مأمور.
دیروز تنبیه دوم را مطرح کردیم؛ که این شرط (احتمال تأثیر)، آیا شرط مرتبهی قلبی هم هست یا نه؟ این بحث را موکول کردیم به این که مرتبهی قلبی» را بعداً توضیح بدهیم؛ که این مرتبه، آیا صرف یک عمل جوانحی است و درنتیجه تقیید وجوب این مرتبه به «احتمال تأثیر» دربارهی آن بیمعناست؟ یا این که مقصود از این مرتبه اظهار تنفّر قلبی تست و درنتیجه تقیید معنادار است؟
لذا از تنبیه دوم هم فارغ شدیم، به تنبیه سوم رسیدیم.[1]
تنبیه سوم: اماره بر عدم تأثیر
تنبیه سوم این است که اگر امارهی غیرعلمیه مثل خبرثقه یا خبر عدل واحد یا بیّنه قائم بشود بر این که این امربهمعروف تأثیری ندارد، اما خود شخص آمر احتمال تأثیر میدهد، آیا امربهمعروف باز هم واجب است چون خودش احتمال میدهد؟ یا وجوبش به خاطر این اماره ساقط میشود؟
مرحوم امام در مسألهی دوم تحریر متعرض این تنبیه شدهاند؛ فرمودهاند: «لو قامت البینة العادلة على عدم التأثیر فالظاهر عدم السقوط مع احتماله.»[2] . «ظاهر» یعنی فتواست؛ اما میخواهد به اهل فنّ بفهماند که اشکالاتی هست و لذا جا دارد کسی این حرف ما را نزند، ما چون اشکالاتش را جواب دادهایم، این نظر را داریم.
در این مسأله دو قول است: یک قول، قول مرحوم امام است مبنی بر عدم سقوط، و یک قول هم این است که وجوب امربهمعروف به قیام بیّنه ساقط میشود.
وجه اول برای اثبات عدم سقوط: شهادت حدسی
کسانی که قائل شدهاند به قیام بیّنه ساقط نمیشود، به وجوهی استدلال کردهاند:
وجه اول را که عدهای از شرّاح تحریر هم فرمودهاند؛ که «بیّنه» در امور حسّیه حجت است، و درمانحنفیه که این امربهمعروف در آن شخص اثرنمیگذارد، از امور حدسی است نه از امور حسّی، فلذا بیّنه حجت نیست.
جواب اول: دو نقض
نقض اول: نقض به مسألهای دیگر و لزوم تفصیل
این استدلال، اولاً نقضاً ممکن است بگوییم: محل اشکال است؛ چون حضرت امام در مسألهی اول ذیل شرط سوم (که باید تارک معروف مصرّ بر ترک باشد)، فرمودهاند که: «لو ظهرت منه أمارة الترک فحصل منها القطع فلا إشکال. فی سقوط الوجوب، و فی حکمه الاطمئنان، و کذا لو قامت البینة علیه إن کان مستندها المحسوس أو قریبا منه، و کذا لو أظهر الندامة و التوبة.»[3] ؛ بیّنه میگوید: «همین یک دفعه را انجام داده، از این به بعد انجام نخواهدداد.»، مرحوم امام اینجا تفصیل میدهند؛ میفرمایند: اگر آن بیّنه بر اساس شواهد و قرائن محسوسی این حرف را میزند، حرفش حجت است. ولی اگر صغریکبری چیده و حدس زده، قولش حجت نیست.
اینجا ممکن است اشکال بشود که: در این تنبیه (ذیل شرط ثانی) هم مرحوم امام باید همین تفصیل را میدادند که: «اگر مستند بیّنه محسوسات است، وجوب ساقط میشود.». یا باید بگوییم: فتوای حضرت امام در این دو مسأله با هم تهافت دارد، یا باید بگوییم: در مسألهی ذیل شرط ثالث نکتهای است که اینجا نمیآید.
نقض دوم: نقض به شهادت بر اجتهاد و اعلمیت
جواب ثانی اینجور داده شده که اعلمیت و اجتهاد به واسطهی بیّنه ثابت میشود، چطور آنجا بینه در امور حدسی حجت است؟ اینجا هم کذلک.
وجه اول در اکتفا به بیّنه در اجتهاد و اعلمیت: حدس قریب به حس
دربارهی این که «چطور در اجتهاد میتوانیم به بیّنه اکتفاکنیم؟»، بعضی در عروه جواب دادهاند که تشخیص اجتهاد، از امور حدسیای است که قریب من الحس است، و بینه در امور قریب به حس حجت است؛ مثل «عدالت» که یک امر درونی است اما دارای یک امارات و نشانههای واضحی است. اجتهاد هم اماراتی دارد؛ مثلاً بارها دیده که چطور تفریع فروع میکند و از ادله استفاده میکند، همینها باعث میشود که بفهمند مجتهد است. این حدسها، ملحق به حسّ است.
مرحوم محقق خوئی قدس سرّه، در «اجتهاد و تقلید» از این شبهه که «اینها از امور حدسی هستند و بیّنه در اینها حجت نیست» اینطور جواب دادهاست.
سؤال: فرق حدسزدن با فکرکردن در چیست؟
پاسخ: در «فکر» جرقهزدن نیست؛ به قول مرحوم حاجی: «الفکر حرکة من المبادی، و من المبادی إلی المرادی.»، ولی در «حدس» جرقه میزند؛ صغری کبری اقامه نمیکند. این حدس، حجت نیست مگر در امور تخصصی. در بیّنه حجت نیست. و حدسیات بر دو قسم است: تارتاً صرفاً بر اساس یک جرقه است، و تارتاً بر اساس امارات و نشانههایی است که هر کسی میدهدی، به همین نتیجه میرسید. این اماره، ملحق به حسّ است و در باب عدالت و اجتهاد حجت است.
وجه دوم: عدم تخلل بین آثار و امر حدسی
تلمیذه المحقق شیخنا الاستاذ جواد تبریزی بر او ایرادگرفتهاست که امور حدسی که از رهگذر آثار به آنها میرسیم، بر دو قسم است:
اگر همه چنین حدسی دارند
آن جایی که آثار، جوری هست که انتقال از آن آثار به امر حدسی، احتیاجی به آن حدس ندارد؛ چون هر کسی آن آثار را ببیند، همان حدس را میزند؛ مثلاً بدون ملاحظه هر چه دارد را در اختیار دیگران میگذارد، آدم میفهمد این شخص، جواد و سخیّ است.
اگر فقط اهل خبره چنین حدسی دارند
اما یک جاهایی هست که کار هر کسی نیست که از آن آثار بتواند حدس بزند و فقط عدهی خاصی حدس مینند؛ مثل علائم خیلی از بیماریها؛ آن کسی میتواند حدس بزند که خودش اهل فنّ باشد. اجتهاد هم همینطور است؛ آن کسی که میخواهد حدس بزند، خودش باید اهل فنّ باشد.
نتیجه: فقط بیّنة اهل خبره بر اجتهاد حجت است
پس بین «دیدن آثار» و «رسیدن به آن امر حدسی» اگر حدس فاصله میشود، لایلحق بالحسیات. پس با قسم اول یعامل معاها معاملة الحس، ولی با قسم دوم لایعامل معه معاملة الحس، نیاز به اهل خبره است. مثلاً اگر یک پزشک عادل بگوید: «فلانی مجتهد است»، آیا این شهادتش قابل اعتماد است؟!
پس مرحوم آقای خوئی فرمودند که چون حدسزدن اجتهاد مثل حدسزدن عدالت از امور قریب به حس است، پس بیّنه بر آن حجت است. مرحوم آقای تبریزی فرمودند: اگر مناط حجیت بیّنه بر اجتهاد «قریب به حس»بودن باشد، پس شهادت هر کسی باید حجت باشد، ولی اینطور نیست، بلکه فقط شهادت بیّنهای که اهل فنّ باشد حجت است. پس مناط حجیت بیّنه بر اجتهاد این است که چون بین دیدن آثار با پیبردن به امر حدسی فاصله هست، پس فقط شهادت اهل فنّ حجت است.[4]
تطبیق بر مانحنفیه طبق تفصیل مرحوم آقای تبریزی
مرحوم آقای تبریزی فرمود که اگر بیّنه بر «امر حدسی»ای شهادت میدهد که هر کسی آن آثار را میدید همان حدس را میزد، شهادت چنین بیّنهای حجت است. و الا، فلا.[5]
در مانحنفیه آیا اینچنین است؟ این که «آیا حرف در او اثرمیگذارد یا نمیگذارد؟»، از طریق دیدن چه آثاری حدس زده؟ آیا از طریق آثاری بوده که هر کسی میدید همین حدس را میزد؟ در این صورت، شهادتشان حجت است. و الا، فلا. پس این جواب که «اینها، از امور حدسی نیست و حسّی است؛ چون دارای مقدماتی هستند که به واسطهی آن مقدمات یلحق به امور حسیه.» را نمیتوان به طور کلی گفت؛ مورد به مورد متفاوت است.
این، یک جواب.
جواب دوم: اطلاق روایات حجیت بیّنه
جواب دوم این است که: چرا بیّنه در موارد حدسی حجت نیست؟ اگر دلیل ما بر حجیت بینه سیرهی عقلا بود، میگفتیم: عقلا به بیّنهای اعتمادمیکنند که حدسی نباشد.
ولی دلیل ما بر حجیت بیّنه «روایت» است؛ روایت فرموده: «وَ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى یَسْتَبِینَ لَکَ غَیْرُ ذَلِکَ- أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَیِّنَةُ.»[6] ، و این هم اطلاق دارد؛ سواءٌ که بیّنه عنحسٍّ شهادت داده باشد یا عنحدسٍ. یا فرموده: «کلُّ شیءٍ لک حلال حتی یجیئک شاهدان یقولان: أن فیه المیتة.»[7] ؛ چه حدس زدهاند، چه عنحسٍّ دارند میگویند. مثلاً ممکن است آن شخصی که شهادت به نجاست یک آبی میدهد استدلال کردهباشد که: «یک موشی فرارکرد، سوراخی نیست که در آن سوراخ رفته باشد، پس حتماً در این آب افتاده.». این، شبههی قویای است در این مقام که: «چرا دست از اطلاقات برمیداریم؟».
مناقشهی اول: قدرمتیقَّن
جواب این شبهه، این است که کلمهی «بینه» و «شاهدان» اصطلاح شده، و ما حدود و ثغور معنای متشرعهاش را نمیدانیم؛ خصوصاً که میبینیم فقها سَلفاً و خَلفاً در موارد حدس اشکال میکنند. پس آن مصطلح و معنای شرعی که برای آن معنا وضع تعیّنی پیداکرده، برای ما مردّدمیشود که: «آیا خصوص دو شاهد عادلی است که بدون حدس دارند میگویند؟ یا مطلق است؟»، قدر متیقنش آن جایی است که حسّی میگویند. هذا اولاً.
مناقشهی دوم: معنای لغوی بیّنه
ثانیاً قدیقال که خود واژهی «بیّنه» و «شاهدان» چنین معنایی در آن باشد؛ «شاهدان» یعنی شهودکرده، «بیّنه» را هم بعضی گفتهاند: از «بان» است؛ یعنی برایش ظاهر و آشکارشدهاست. البته این مطلب (معنای لغوی) در «بیّنه» برای من خیلی واضح نیست، ولی بالاخره بعضی ادعاکردهاند. شیخنا الاستاد مرحوم آقای قاروبی فرقی بین اِخبار و شهادت قائل نبودند.
معتمد ما در جواب از مناقشه، همان حرف اول است. حرف ثانی هم برای تأیید لابأس به.
نتیجه: عدم تمامیت جواب دوم
پس نمیتوانیم به اطلاق روایات تمسک کنیم و مطلق بیّنه را حجت کنیم، بلکه حق این است که باید تفصیل بدهیم بین شهادت عنحسٍّ با شهادت عنحدسٍ.
نتیجه: تفصیل
پس فرمایش حضرت امام که «چرا به قیام بیّنه بر عدم تأثیر، وجوب امربهمعروف نمیشود؟»، به این خاطر است که بیّنه حدسی است، و ادلهی حجیت بینه موارد حدسی را نمیگیرد. لکن باید همان تفصیلی که ایشان در مسألهی اول ذیل شرط ثالث دادهاند را اینجا هم باید بدهیم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
تنبیه دیگری که در این بحث وجود دارد این هست که اگر به واسطهی امارهی غیر علمیه مثل خبر ثقة یا خبر عدل واحد یا بیّنة قائم بشود بر این که این امر به معروف یا نهی از منکر ثأثیری ندارد، دو شاهد عادل میگویند آقا ما با این آقا آشنا هستیم میشناسیم سالیانی با ایشان بودیم میدانیم حرف تو در او یک ذرّه هم اثر ندارد این مُحرّمی را که دارد انجام میدهد یا این واجبی را که دارد ترک میکند دست از آن برنمیدارد ولی خود شخص آمر و ناهی احتمال تأثیر را میدهد آیا در این موارد این وجوب امر به معروف و نهی از منکر به واسطهی قیام اماره، امارهی غیر علمیه بر عدم تأثیر ساقط میشود یا نه، چون خودش احتمال میدهد ساقط نمیشود؟ بله اگر گفتهی آنها موجب علم او میشود یا اطمینان او میشود که اثری ندارد اینجا مثل این است که ابتداءً خودش علم پیدا میکند که اثر ندارد یا ابتداءً خودش به واسطهی قرائن و شواهدی اطمینان پیدا کرده اثر ندارد اینجا گفتیم که واجب نیست. اگر نه، از گفتهی آن امارات غیر علمیه برای او اطمینان و علم حاصل نمیشود ولایزال در نفس خودش احتمال تأثیر میدهد اما اماره قائم شده که اثر ندارد، آیا در این موارد ساقط میشود وجوب امر به معروف و نهی از منکر یا ساقط نمیشود؟
مرحوم امام قدس سره در مسئلهی دو خصوص بیّنهاش را طرح فرمودند و فرمودند که ظاهر عدم سقوط است «لو قامت البیّنة العادلة علی عدم التأثیر فالظاهر عدم السقوط مع احتماله» مع احتماله، این ضمیر فاعلیاش برمیگردد به آن آمر و ناهی و ضمیر ظاهرش برمیگردد به تأثیر، یعنی مع احتمال التأثیر، ظاهر این است که ساقط نمیشود ولو بیّنة میگوید اثر ندارد.
س: اینجا تعدد فتواست یا واحد است؟
ج: ظاهر یک فتوا است اما میخواهد به کسانی که اهل فن هستند بفرماید که اینجا جای دغدغههایی وجود دارد مسئله آنطور صاف و صد در صد نیست جای إن قلتُ قلت وجود دارد ولیکن ما ترجیح دادیم بالاخره در نهایت امر این که ساقط نمیشود اما جای این دارد که شاید کسی بگوید ساقط میشود اینجور نیست که اگر کسی آمد فتوا داد ساقط میشود بگوییم باید از حوزه بیرونش کرد حرف خیلی دور از آبادیای زده است، نه یک وجوه علمیِ فنی میتواند داشته باشد.
یا لیت که حضرت امام قدس سره مسئله را أوسع از آنچه که ذکر فرمودند مطرح میفرمود: لو قامت البیّنة العادلة أو سائر الاماراة الشرعیة، که بقیه مثل خبر واحد و خبر عدل واحد و ثقة و اینها را هم شامل میشود.
این بحث بحث مهمی است چون بسیاری از موارد اینجوری هست که عدهای به انسان میگویند فایدهای ندارد، اثری ندارد ولی انسان خودش احتمال تأثیر را میدهد ولو احتمال اندک، احتمال پایین، ولی احتمال بالاخره میدهد که اثر داشته باشد و شاید اینها اشتباه دارند میکنند آیا اینجا بالاخره وجوب ساقط میشود یا ساقط نمیشود؟ در مسئله دو قول است یک قول همین فرمایش حضرت امام است که بله ساقط نمیشود و یک قول هم این است که نه در این موارد ساقط میشود، اما وجوهی که میتوان به آن استدلال کرد برای فرمایش ایشان و این قول که ساقط نمیشود وجوهی میتوان بیان کرد:
وجه اول که عدهای از شراّح حتی تحریر الوسیلة هم اینجور فرمودند و جاهای دیگر هم همینجور بیان شده این است که بیّنة و سایر امارات شرعیه مثل خبر واحد ثقة یا عادل در امور حسیّه حجت است نه در امور حدسیّه، و این جا این امر که این تأثیر در نفس او میگذارد یا نمیگذارد امر حسّی نیست امر حدسی است، بنابراین ادلّهی حجیت امارات بیّنه یا غیر بیّنه اینجا را شامل نمیشود چون این امرٌ حدسیٌ، حدس میزند به واسطهی شواهد و امارات شخص حدس میزند که در او تأثیر نمیگذارد تأثیر یک امر جوانحی است درونی است یک امری نیست که با ظواهر و اینها انسان بتواند ببیند یا بشنود یا حسّ بکند بنابراین مثل اجتهاد میماند، مثل اعلمیّت میماند و امثال اینها، چهطور آنها امور حدسی هستند این هم امر حدسی هست فلذا حجت نیست. عدهای به این استدلال کردند. این استدلال اولاً نقضاً ممکن است بگوییم محل اشکال است چون خود حضرت امام در مسئلهی هفده که راجع به شرط سوم است، شرط سوم این است که باید این فاعل منکر مصرّ بر انجام باشد یا تارک معروف مصرّ باشد اما میدانیم یک دفعه میخواهد انجام بدهد و دیگر هم نه، مثلاً این حالا شب عروسیاش هست همین یک دفعه میخواهد ریشش را بتراشد دیگر هم نمیتراشد، همین یک دفعه را تراشیده و دیگر هم نخواهد تراشید آن به خاطر آن شب تراشیده، نه اینجا واجب نیست نهی از منکر کردن او. اصرار باید داشته باشد اصرار هم به این که یک بار دیگر ولو بخواهد انجام بدهد لازم نیست حالا دهها بار همینطور، نه یک بار انجام داده اگر بنا دارد یک بار دیگر هم انجام بدهد گفتند اصرار، صادقانه انشاالله در بحث خودش میآید که اصرار یعنی چه؟ ولی این است گفتند یک بار دیگر بخواهد انجام بدهد اما اگر میدانی که نه همین یک بار را انجام میدهد و دیگر هم نخواهد انجام داد ...
اینجا حضرت امام فرمودند که اگر بیّنه قائم شد بر این که ایشان تکرار نخواهد کرد آیا اینجا چه طوری هست آیا ثابت میشود عدم اصرار یا ثابت نمیشود؟
مسئله یک از آن شرط سوم: «لو ظهرت منه امارةُ الترک فحصل منها القطع فلااشکال فی سقوط الوجوب و فی حکمه الاطمینان و کذا لو قامت البیّنة علیه إن کان مستندها المحسوس أو قریباً منه و کذا لو أظهر الندامة و التوبة» بیّنه میآید میگوید آقا همین یک دفعه را میخواهد انجام بدهد یا انجام داده حالا ما انجام داده را میگوییم میخواهد بگوید را نمیگوییم میگوید آقا یک کسی میخواهد بلند شود نهی از منکر کند بیّنه میگوید آقا همین یک دفعه هست دیگر انجام نخواهد داد آیا اینجا ساقط میشود یا ساقط نمیَشود؟ اینجا تفصیل میدهند میگویند اگر آن بیّنه بر اثر شواهد و قرائن محسوسی دارد این حرف را میزند بله پذیرفته است اینجا حجت است و اگر نه بر اساس شواهد محسوس نیست یک حدسی میزند میگوید ایمان دارد فلان دارد یک کبری ضغرایی برای خودش دارد میچیند که حدس میزند اینجا قولش حجت نیست. بنابراین فرض میشود اینجا که اگر مستند فرمایش امام در آن مسئلهی قبل این باشد که بیّنه در حدسیّات حجت نیست در محسوسات حجت است بنابراین ماالفرق بین آن مسئله و این مسئله؟ اینجا هم این که بعداً ترک خواهد کرد او تصمیم بر تکرار ندارد بر اصرار ندارد این هم یک امر دورنی است، بین المسألتین فرقی نیست بنابراین نمیَشود این را تعلیل کرد یا باید ملتزم شد که امام رحمة الله علیه در این دو مسئله، فتوایَشان با هم تفاوت دارد یا باید گفت یک وجه دیگری در ذهن شریف ایشان است که آنجا میآمده و اینجا این وجه نمیآید.
و اما ثانیاً:
و ثانیاً همان طور که در عبارت ایشان یک کلمهای هست که راه را باز میکند و نشان میدهد جواب ثانی این جور داده شده که این جواب را در باب اجتهاد و تقلید هم دادند آن جا هم گفته شده آقا اجتهاد مجتهد به واسطهی بیّنه ثابت میَشود، اعلمیّت به واسطهی بیّنه ساقط میَشود، آنجا اشکال شده که بابا اجتهاد و اعلمیّت اموری هستند که حسّی نیستند حدسی هستند، چه طور بیّنه در آنجا حجت است؟ جواب دادند بعض أعلام در تنقیح عروة به این که بله امور حدسی است اما امور حدسیای که قریب من الحس باشد یعنی یک امارات و یک نشانههایی که قریب به حس است داشته باشد در اینجور موارد حجت است آن قول، آن بیّنه، مثل عدالت. عدالت یک امر درونی است اگر گفتید ملکه هست این ملکهی عدالت یک امر درونی است، این که در منهاج دینی یک امر درونی است، ایمان یک امر درونی است اما این دارای یک امارات و نشانههای واضحی است که هر کسی اینها را ببیند میتواند بگوید که بله این جوری هست، ده سال است که دارد با او زندگی میکند یک بار ندیده که کار حرامی انجام بدهد ترک واجبی انجام بدهد هر جا پیش آمده که، خیلی آدمها آنجاها پایشان میلغزد آن دیده نه پایش نلغزیده، استقامت طریقه داشته، از این میفهمد چنین ملکهای در آن هست بدون ملکه باید بالاخره یک جاهایی میلغزید، اینها یک اماراتی است که آدم از آن میفهمد اجتهاد هم همینجور است، یک امارات بارزه دارد مثل این که بارها از او در مقام استنباط و تفریع فرع بر اصل میبیند چجور قشنگ دارد استدلال میکند به روال اجتهاد وارد است از کجا شروع میکند به کجا ختم میکند یک بار، دو بار، سه بار، ده بار، از او دید اطمینان پیدا میکند که بله، و اینها همه چه میشود؟ اینها حدسی دیگر نیست اینها ملحق به حس است.
الفکر حرکةٌ من المبادی و من مبادیِّ الی المرادٍ، در فکر ما دو تا حرکت داریم؛ ذهن ما متوجه به مبادی میشود توی مبادی میچرخد آنها را جفت و جور میکند، قیاس تشکیل میدهد و من مبادیّ الی المراد، بعد از اینجا میآید نتیجه میگیرد اما در حدس آن حرکت اول نیست جرقّه میزند تا یک چیزی را میبیند جرقّه توی ذهنش میزند که این اینجوری هست اگر هم بخواهد دلیل از او بپرسد صغری کبری اقامه نمیکند میگوید همین است آقا برو فسخ کن. این میشود حدس، این حدس حجت نیست مگر در امور تخصصی، اما بیّنه برای افراد عادی که اخبار میکنند حجت نیست، برای امور تخصصی از افراد متخصص آن فنّ حدسشان حجت است و مشروط به عدالت و تعدد و امثال ذلک نیست به خلاف بیّنه که دو تا باید باشد، عدالت هم باید داشته باشد ولی در امور تخصصی نه، یک متخصص که البته وثاقت داشته باشد که خلاف آنچه که میفهمد نمیگوید این وثاقت را باید داشته باشد که خلاف آنچه که میفهمد و حدس میزند نمیگوید این کفایت میکند و لذا باب رجوع به اهل خبره، غیر از باب بیّنه است در باب رجوع به اهل خبره ما همین که خبرهی آن فن است کفایت میکند نه تعدد میخواهد و نه عدالت میخواهد اما در باب بیّنات نه، اینجا تعدد میخواهد. و حدس حجت نیست در اینجا. اما حدسیّات کدام است؟ این حدسیّات بر دو قسم است آنهایی که حدس میزنند تارةً حدس میزند بر اساس یک جرقهای که توی ذهنش میزند، تارةً نه بر اثر یک امارات و نشانههایی که عقلاءً هر کس هم این امارات و نشانهها را میبیند میفهمد بله مطلب اینجوری هست، این ملحق به حسّیات است فلذا در باب عدالت اتّکاء بر آن میشود در باب اجتهاد اتّکاء بر آن میشود در باب اعلمیّت اتّکاء بر آن میشود و هکذا. مرحوم محقق خویی قدس سره در اجتهاد و تقلید از این شبهه که اینها امور حدسیّه هستند لاحسّی، و بنابراین بیّنه در اینها حجت نیست به این شکل جوال داده است. أوردَ علیه تلمیذه المحقق شیخ الاستاد آقای آشیخ جواد تبریزی قدس سره، به این که امور حدسی بر دو قسم است و به تعبیر بهتر امور حدسیای که از رهگذر آثار ما به آنها میرسیم بر دو قسم است: یک؛ آنجایی که آثار جوری هست که انتقال از این به آن امر حدسی احتیاج دیگر خودش ندارد مثلاً اگر دیدند فلان قهرمان اینجا، آنجا، آنجا کشتی میگیرد این بار، آن بار، آن بار، چند بار که آدم میبیند که آدمهای قدر را میزند زمین، آدم دیگر حدس میزند که این شجاع است، این شجاعت که امری است درونی، حدس زده میشود به واسطهی این آثار، ولی این آثار، آثاری است که هر کسی ببیند این حکم را میکند، این فهم را دارد این قضاوت را دارد که این آدم شجاعی است. یا آدم جود و سخا، اینجا دید آن جا دید هر مسئلهای پیش آمد این بدون ملاحظه آنچه که در اختیار دارد در اختیار آن کار میگذارد آن افراد میگذارد، نه اینجا، نه آنجا، بدون این که در خفا و در جلا، همهجا در همهی شرایط، آدم میفهمد این آدم صفت جود و سخا دارد.
پس امور حدسی است که از آثار حدس زده میشود اما اینها احتیاج به حدس دیگری ندارد یعنی بین این آثار و بین رسیدن به آن امر حدسی دیگر حدس لایتخلّل، هر کسی میبیند آن را میفهمد، اینجا درست است اما یک جاهایی هست که تازه آن آثار را که میبینی این کار هر کسی نیست این آثار هم که میبینی تازه باید حدس بزنی، فلذا عدهی خاصی این حدس را میزنند این آثار هست مثل چی؟ مثل علائم خیلی از بیماریها، هر چه این رو برانداز کند نمیتواند بگوید این بیماری هست یک کسی که تضلّع پیدا کرده، مدتها درس خوانده، تجربه آموخته، اینجا آنجا اینجا، حالا این علائم را که میبیند میفهمد که فلان بیماری هست باز حدس میزند. ایشان میفرماید اجتهاد همینجور است هر کسی مگر میتواند حالا بیاید سرِ درس بنشیند بفهمد، باید خودش اهل فن باشد بعد از مدتی که گوش کرد شنید دید نوشتههایش را دید حرفهایش را شنید بعد بفهمد که بله این حالا ملکهی اجتهاد را دارد یا قوّتش از دیگران بالاتر است، اعلمیت را دارد و هکذا. پس بین دیدن آثار و رسیدن به او، جاهایی که تخلّل حدس تازه اینجا هم میشود این لایُلحقُ بالحسّیات، و عرف به اینها نمیگوید حسّی.
پس قسم اول را عرف میگوید حسّی یا ملحق به حسّ است یُعاملُ معها معاملة الحسّ، اما قسم دوم را لایُعامل معها معاملة الحس، اینها را میگویند اهل خبره میخواهد میگوید آقا به هر کسی که نمیشود مراجعه کرد قیمت خانه میبخواهد نمیشود به هر کسی مراجعه کرد دو تا شاهد عادل آمدند گفتند، دو تا طلبهی خیلی عادل مقدس آمدند گفتند قیمت خانه اینقدر است. این میگوید یک معمار باید بیاید بگوید یک مهندس ساختمان که کارش این است او باید بیاید بگوید آنجا، پس بنابراین خود عرف آنجا، این حدس او را قبول نمیکند حدس مهندس را قبول میکند، حدس معمار را قبول میکند اینجا هم همینجور، یا یک عوامی همینجور میگوید که این آقا اعلم است شما چه میگویی؟ حالا ولو این که مثلاً رشتههای علمی خیلی بالایی هم خوانده باشد ولی ربطی به این بحث نداشته باشد واقعاً هم همینجور است من بعضی رفقایی دارم که در فنّ خودشان، پزشک هستند خیلی هم، از آن وقتی که دانشجوی پزشکی بودند با هم آشنا بودیم ولی واقعاً گاهی مسئلهی فقهی از من میپرسد میخواهم حالیش کنم این مشکل است. مسئلهی فقهی، چون توی این وادی نیست همین مسئلهی فقهی را بخواهی حالی او بکنی باید توضیح بدهی، پس بنابراین در اینجور موارد قبول نیست. حالا ...
حالا مثلاً فرض کنید که هر روز هم مشکلتر میشود که این قوّه را دارد، یک وقت قوّهی فهم است، یک وقت آن قوّهی اجتهاد است یعنی حالا یک کسی یک حرفهایی میزند اما اینقدر بلد است که کتابها را که میخواند میفهمد چه گفتند حالا ممکن است دارد استدلال میکند حرف هم میزند ولی اینها اندوختههایی است که از اینجا و آنجا مطالعه کرده دارد آنها را میآید میگوید اما از خودش نمیجوشد اگر اشکال به او بکنی نمیتواند جواب بدهد اگر امثال و اشباهش را نشان بدهد کسی حرفی نزده باشد نمیتواند حرفی دربیاورد و بگوید پس معلوم میشود این ملکه در او پیدا نشده است.
ایشان فرموده است که پس بنابراین باید ما مورد را ببینیم و آیا حالا در مانحن فیه اینچنین است؟ این که این حرف در او اثر میگذارد یا این اثر نمیگذارد این مواردش ممکن است بگوییم مختلف است که از کدام آثار؟ بعضی آثار است که از دیدن آنها آدم میتواند حدس بزند همه ببینند حدس میزنند مثلاً میبیند که دهها بار این، آن، افراد مختلف با وجاهتهای مختلف به این آقا گفتند که این کار را نکن، این تأثیری در او نکرده است، خیلی آدمهای بالا و پایین را گفته حالا این آقایی که میخواهد بگوید یک آدم غیر معروف است خیلی برایش وقعی قائل نیست احترامی هم قائل نیست اینجا هر کسی این اطلاعات را داشته باشد میگوید بله این گفتن شما اثر ندارد، اما یک وقتی اینچنین نیست، این آثار و قرائن اینچنینی وجود ندارد باید تازه از آن قرائن حدس بزنی که در این اثر نمیکند این جا نه.
پس بنابراین این جواب که ما بخواهیم بگوییم که اینها امور حدسی نیستند و حسّی هستند چون دارای مقدّماتی هستند که یُلحقُ به واسطهی این مقدمات به امور حسّیه، این به طور کلّی نمیشود گفت مورد به مورد، موارد با هم تفاوت میکند بعضی از موارد میشود پذیرفت ولی بعضی از موارد را نمیشود پذیرفت. این یک جواب.
جواب دومی که اینجا از این مطلب داده میشود این است که شما چرا اصلاً میگویید بیّنه در مقام حدس و حجت نیست، اگر دلیل ما بر حجیت بیّنه سیرهی عقلا بود بله میگفتیم در بین عقلا به بیّنهای اعتماد میکنند که حدسی نباشد حسی باشد اما دلیل ما بر حجیت بیّنه روایت است روایت فرموده «الاشیاء کلّها علی ذلک حتی یستبین لک غیر ذلک أو تقوم به البینة» سواءٌ کان این بیّنه حدساً گفته باشد یا حسّاً گفته باشد «کلُّ شیءٍ لَک حَلالٌ حتّى یجیئک شاهدان یقولان أنّ فیه المیتة» دو تا شاهد بیایند بگویند که در آن میته است. حالا این که یقولان فیه المیته حدس زدند یا دیدند و از حسّاً دارند میگویند.
س: حسی است یا حدسی؟
ج: امر حسّی را ممکن است با حدس دارد میگوید مثلاً دیده است که یک موش از آنجا داشت رد میشد بعد هر چه نگاه کرد دید که آن طرفها که ندیدش، حدس میزند که پس افتاده در این آب، یا افتاده در این خلّ. با صغری و کبری میگوید، ندیده، میگوید یک موش اینجا بود دیدم هر چه هم گشتم جایی پیدایش نکردم هیچ سوراخ موراخی هم که اینجا وجود ندارد پس کجا رفته؟ حتماً افتاده در این، این حدس است دیگر، این استدلال است شاید به خاطر این دارد اینجوری میگوید، میگوید آقا باران میآید از کجا فهمیدی دیدی باران میآید؟ میگوید نه خوابیده بودم همینجور چک چک صدا میآید، چک چک که نمیشود که وجهی داشته باشد لابد داشته باران میآمده این حدس است. اینها به خدمت شما عرض شود که بگوییم به اطلاق این ادله تمسک میکنیم جواب این شبهه.... این هم یک شبههی قویّهای است در مقام که شما چرا دست از اطلاقات برمیدارید؟
جواب این شبهه این است که کلمهی بیّنه و شاهدان شده یک اصطلاح، در متشرّعه، این اصطلاح ما نمیدانیم درست حدود و ثغور، آن معنای متشرعی آن برای ما واضح نیست به خصوص که میبینیم فقها صدراً و ذیلاً، سلفاً و خلفاً در موارد حدس اشکال میکنند پس این به ما نشان میدهد که حداقل آن معنای شرعی و مصطلح شرعی که وضع تعیّنی برای او پیدا کرده مردّد میشود برای ما که خصوص دو شاهد عادلی است که بدون حدس یا حس هستند یا مایُلحقُ به دارند میگویند یا نه مطلق است. قدر متیقّن این اصطلاح آنجایی است که حسّی میگویند و حدسی نیست هذا اولاً.
ثانیاً قد یُقال که خود واژهی شاهد و واژهی بیّنه توی مفهوم لغویاش این مطلب افتاده است، شَهِدَ یعنی شهود کرده است، لمس کرده، دیده است. و در بیّنه هم گفتند از بانه هست یعنی بر او ظاهر و آشکار شده حالا بعضی اینجا و آنجا هم این را ادعا کردند که در بینه هم این هست حالا من خیلی برایم واضح نیست این مطلب که در بیّنه این مطلب باشد ولی ادعا کردند همانطور که در شاهد هم حالا گفته میشود «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هو» (آل عمران، 18) یعنی چی؟ یعنی حواس؟ نه اینها نیست ولی حالا شیخ الاستاد مرحوم قاروبی قدس سره فرقی بین شهادت و خبر قائل نبودند این حرفها را هم قبول نداشتند که معروف است که فرق میگذارند بین خبر و شهادت این فرق را میگذارند قبول ندارد.
حالا من برای این که این هم یک نظریهای است که گفته میشود عرض میکنم که بعضیها هم گفتند از خود این دو واژهی شاهد و شهادت و بیّنه استفاده میشود که باید چه باشد؟ حسّی باشد و حدسی نباشد معتَمَد ما در جواب از مناقشه و تمسک به اطلاق همان حرف اول هست حرف ثانی هم حالا برای تأیید لابأس به، پس بنابراین از این راه هم نتوانستیم استدلال کنیم برای این فرمایش که بگوییم یعنی این دلیل، دلیل قابل توجهی بود که چرا امام رضوان الله علیه فرموده که ثابت نمیشود میگویم آقا برای خاطر همین که این حدسی است و ادلهی حجیت بیّنه موارد حدسی را نمیگیرد منتها باید چه کار کنیم؟ باید تفصیل قائل بشویم همان تفصیلی که ایشان در مسئلهی حسی، فرموده اگر مستندشان حسّی باشد یا قریب به حسّ باشد بله قبول میشود اگر این نباشد قبول نمیشود اگر بخواهیم دلیلمان این باشد این یک دلیل. دلیل دوم که حالا وقت گذشته انشاالله فردا.
و صلی الله علی محمد و آله و سلم.
پایان.
120/907/د