به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله سید احمد علمالهدی، نمایندهی ولی فقیه در خراسان رضوی و امام جمعه شهر مقدس مشهد در بیست و هشتمین جلسه درس خارج فقه حکومتی که سهشنبه بیست و سوم آذرماه سال 95 در مدرسه علمیه عالی نواب برگزار شد، در ادامهی تبیین بحث «جواز اقامه الحکم فی عصر الغیبه» به نظرات مرحوم فیض کاشانی رحمه الله درباره نظریه ولایت فقیه پرداخت.
خلاصه درس گذشته
آیت الله علم الهدی به تفاوت دوره اول فقها با دوره دوم آنها اشاره کرد و گفت: فقهای قبلی مسألهی ولایت فقیه را به عنوان مسألهای جنبی و حلال مشکلات در مسائل تکلیفی بحث میکردند؛ اما علمای مرحله دوم مانند مرحوم محقّق کرکی و علمای بعد از ایشان مانند صاحب مفتاح الکرامه مسألهی ولایت فقیه را به عنوان مسألهی جدّی از موضع قدرت بحث نمودهاند.
وی با اشاره به حجت اجماع محصل و اینکه اگر اتفاق علما در همه اعصار بر مطلبی باشد آن مسأله جزو ضرورت مذهب شناخته می شود افزود: به اعتقاد مرحوم صاحب مفتاح الکرامه معقد اجماع، نیابت فقیه از جانب امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف است که این نیابت ضروری مذهب شده است؛ زیرا اگر ایشان در دوران غیبت نائبی نداشته باشند، بایستی حتماً امام ظهور فرمایند؛ امکان ندارد که امام معصوم علیه السلام که حجّت الهی است، مردم را به حال خود رها کرده باشند.
امام جمعه شهر مقدس مشهد در خصوص نظر صاحب مفتاح الکرامه پیرامون توقیع شریف امام زمان(عج) اذعان کرد: اگر نظر ولی فقیه نباشد، هیچ مبدأ مشروعیّتی در امور سیاست نخواهد بود. بایستی خیلی مراقب باشیم که هیچ پرتگاهی خطرناکتر از عرصهی سیاست نیست که از طرفی نمیتوان آن را رها نمود و تکلیف الهی را فرو گذاشت و از طرف دیگر در ورود به آن هم بایستی مراقب بود که به هیچ وجه جز از طریق مبدأ مشروعیّت الهی نباید وارد شد.
خلاصه درس حاضر
آیت الله علم الهدی با اشاره به دیدگاه غزالی که نقش حاکم را فقط تأمین معاش مردم می داند، گفت: به نظر مرحوم فیض کاشانی وظیفهی حاکم فقط تأمین زندگی مادّی و دنیایی مردم نیست؛ حاکم بایستی زمینهی رشد اخلاقی و معنوی جامعه را فراهم نماید و در کنار آن امورات دنیوی ایشان را نیز اداره نماید.
وی در ادامه افزود: ویژگی اندیشهی سیاسی اسلام این است که قائمهی حکومت، قدرت حاکمیّت بر مردم نیست؛ بلکه ارتباط قلبی امّت با حاکمیّت است؛ این معنا از تعبیر زیبای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر خم نیز دانسته میشود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
نظر مرحوم فیض کاشانی رحمه الله درباره ولایت فقیه
بحث امروز ما دربارهی نظریهی مرحوم فیض کاشانی از فقهاء بزرگ همعصر مرحوم محقّق کرکی و مقدّس اردبیلی است. ایشان مسألهی ولایت فقیه را ابتدائاً در مباحث سیاسی، اجتماعی مطرح فرموده و سپس وارد مباحث فقهی آن شدهاند؛ روش ایشان با تمام فقهای گذشته متفاوت بوده است. همهی فقهاء در مباحث فقهی (حتّی امام خمینی رحمه الله در کتاب بیع) به ولایت فقیه پرداختهاند، لیکن مرحوم فیض در کتاب «محجه البیضاء» که در تهذیب احیاء العلوم غزالی نوشتهاند به بحث حکومت پرداخته و مباحث ولایت فقیه را مطرح نمودهاند.
ایشان چند خصوصیت داشتهاند، یکی این که در زمان صفویه موقعیت خاصی داشتهاند؛ خصوصیت دیگرشان این بود که به کتاب غزالی پرداختهاند که عالمی مشهور در بین شیعه و سنی بوده و کتابش -احیاء العلوم- جزء کتب ممتاز اخلاقی است. مرحوم فیض این کتاب را از نظر علمی و به خاطر نوع و کیفیت استدلال مباحث اخلاقی که غزالی به آن ورود نموده است مورد بررسی قرار دادند. شیعیان در مسائل اجتماعی و ... اصرار داشتند که استقلال خودشان را حفظ کنند و کمتر از دیگران تأثیر بگیرند، لیکن احیاء العلوم بسیار جا باز کرد تا جایی که برخی احتمال دادند ممکن است نفوذ آن باعث از بین رفتن استقلال فکری ولائی شیعه بشود.
به همین دلیل مرحوم فیض کاشانی احیاء العلوم را برداشته و احادیث و روایات جعلی و ضعیف آن را نقد نموده و در عوض احادیث و روایات اهل بیت علیهم السلام را به آن افزودند و در نتیجه وقتی منطق ائمه علیهم السلام در مقابل آن قرار گرفت، آن جلاء و درخشش احیاء العلوم از بین رفت و همه به محجه البیضاء پرداختند.
توصیه میکنم همهی مبلّغین و اهل منبر و نیز نویسندگان و اهل قلم از این کتاب بهرهمند شوند؛ زیرا روایات آن بسیار ناب و جالب و در عین حال استدلالی است.
دو اثر مرحوم فیض کاشانی بسیار مشهور شدهاند، یکی همین محجه البیضاء و دیگری تفسیر صافی. ایشان اصولاً فردی فیلسوف، عارف و محدّث بودهاند و در کنار اینها اشعار نابی نیز داشتهاند.
از نظر سیاسی ایشان در زمان صفویه ابتدائاً جذب صفویه و آن جریان فقاهتی و علمی که در اطراف صفویه بود نشدند. مرحوم فیض رحمه الله داماد ملاصدرا بودند؛ ملاصدرا علیرغم این که شاگرد میرداماد بود و میرداماد از علمای مرتبط با دربار بود، لیکن ایشان از دربار بریده بودند و دلیل آن این بود که برخی علمای درباری ایشان را بسیار تخریب نمودند.
فیض کاشانی شاگرد بسیار مقرّب ملاصدرا بود که با وی از اصفهان هجرت نمود، تا این که به جایی رسید که با دختر ایشان که از شاگردان ممتاز و برجستهی پدر بود و در درسهای ایشان شرکت نموده و با فیض مباحثه میکرد، ازدواج نمود. به علاوهی همهی این برجستگیها، ایشان از نظر فقهی نیز بسیار جایگاه عظیمی داشتند و به همین سبب در اواخر مورد عنایت صفویه قرار گرفته و امام جمعهی اصفهان شدند.
ایشان در کتاب «محجه البیضاء فی تهذیب الاحیاء» که به آن «محجه البیضاء فی احیاء الاحیاء» نیز گفتهاند، ابتدائاً نظریهی غزالی را در حکومت نقض مینمایند.
غزالی میگوید که بشر به واسطهی زندگی اجتماعی نیازمند حکومت است و بدون حکومت نمیتواند زندگی کند و بعد نتیجه میگیرد که این سلاطینی که وجود دارند نباید به جنبهی ظلم و جورشان توجّه کنیم، بلکه بایستی جنبهی مدیریت ایشان را بنگریم و وجودشان با همان تخت و تاج و قدرت و جبر را لازم بدانیم. این تفکّری است که از زمان بنی عبّاس در میان مسلمانان به عنوان تفکّری سیاسی جا افتاد و مؤسّس این تفکّر معاویه بود. معاویه در شام معتقد بود که بایستی در مقام حکومت همانند امپراطوریهای ایران و روم و ... حکومت کنیم و با زهد پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی علیه السلام نمیتوان حکومت نمود.
این تفکّر تا آنجا نفوذ کرد که یکی از انگیزههای خائنین به امام حسن علیه السلام که به معاویه گرویدند نیز همین بود. بنی عبّاس هم، همین تفکّر را جا انداختند و طوری وانمود کردند که نزدیک شدن به حکومت به معنای دنیاطلبی است و لذا یکی از اهداف مأمون از جریان ولایت عهدی امام رضا علیه السلام تخریب وجههی معنوی و زاهدانهی ایشان بود.
غزالی نیز از همین تفکّر تأثیر گرفته و وجود سلاطین را لازم و نقش فقهاء و علماء را به عنوان مرشد و معلّم سلاطین میدانست و میگفت که آنان باید سلاطین را اصلاح نمایند تا جامعه اصلاح شود و لذا فقه را جریانی دنیوی برای زندگی دنیوی مردم میدانست.
مرحوم فیض این اصل که حکومتی باید بر سرکار باشد را پذیرفتند، لیکن وظیفهی حاکمیّت را هدایت و مدیریّت جنبهی بشری مردم میدانستند. به نظر ایشان وظیفهی حاکم فقط تأمین زندگی مادّی و دنیایی مردم نیست؛ حاکم بایستی زمینهی رشد اخلاقی و معنوی جامعه را فراهم نماید و در کنار آن امورات دنیوی ایشان را نیز اداره نماید. فقه نیز در ابتداء متکفّل زندگانی معنوی انسان است و بعد از آن زندگی مادّی بشر را مدیریّت مینماید.
فکأنّ أبا حامد لم یفرّق بین الخلافة النبویّة الحقّة الّتی یعتبر فیها رعایة قلوب الرعیّة من الإمام الداعی و إصلاحها و بین السلطنة المتغلّبة الجائرة الّتی لا یعتبر فیها ذلک فصار ذلک منشأ خطائه...[1]
ایشان در این عبارت میفرمایند اباحامد [غزّالی] بین خلافت نبوی حقّه که در آن رعایت قلوب رعیّت و هدایت ایشان و بعد از آن اصلاح دنیای ایشان معتبر است و بین سلطنت متغلّبانه و ظالمانه فرق نگذاشته است و این منشأ خطای او میباشد.
ویژگی اندیشهی سیاسی اسلام این است که قائمهی حکومت، قدرت حاکمیّت بر مردم نیست؛ بلکه ارتباط قلبی امّت با حاکمیّت است؛ این معنا از تعبیر زیبای پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در غدیر خم که در ابتداء از مردم اعتراف گرفتند که من به شما اولی هستم و بعد فرمودند من کنت مولاه فهذا علی مولاه نیز دانسته میشود.
همهی حکومتها یا به مالکیّت و سلطهشان بر اموال مردم تکیه داشتهاند یا به قلدری و زورمداریشان؛ تنها کسی که ادّعا فرمود که نبی بر مردم اولویت دارد –با استناد به آیهی قرآن- پیامبر اعظم صلّی الله علیه و آله و سلّم بودند و بعد این ولایت را به امیرالمؤمنین علیه السلام نسبت دادند و بلافاصله دعا فرمودند که اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله. این جملهی بلند پیامبر ثابت فرمود که لشکر امیرالمؤمنین علیه السلام قلوب مردم است.
به تعبیر مرحوم فیض کاشانی، حکومت حقّهی نبویّه قائمهاش دلهای مردم است و بایستی با ارتباط محکم قلبی مردم با حاکمیّت شکل گیرد و این در مقابل قدرت متغلّبهی جابره است که با زورمداری و قلدری در مقام تثبیت حاکمیّت خود است.
نقل شده که روزی شاه عبّاس به مرحوم فیض رحمه الله گفت تیغ ما از تیغ زبان تو برانتر است، و ایشان در جواب فرمودند: اگر تیغ عالم بجنبد ز جای، نبرد رگی تا نخواهد خدای.
هر نظام غیر الهی، حتّی اگر لیبرال دمکراسی باشد، حکومت متغلّبهی جائره است و تنها نظامی که مبتنی بر جور و سلطه نیست، نظام دینی است که قائمهی آن توجّه دلهاست.
همین امروز هم این تفاوت در اندیشهِی حکومت اسلامی وجود دارد؛ یک عدّه میگویند وظیفهی حکومت ادارهی کشور است، این که جامعه را از نظر امنیّت و اقتصاد و امکانات مادّی تأمین نماید و در شعارهای انتخاباتیشان هم روی همین نکات تأکید میکنند. امّا در جریان ارزشی، به دنبال افرادی هستند که به دنبال دین مردم باشد و معتقدند که هرچند رئیس جمهور بایستی به مسائل مادّی جامعه و کشور بپردازد، لیکن مهمتر از آن رشد جامعه از جهت فرهنگی و دینی است.
/902/238/ر