vasael.ir

کد خبر: ۵۰۴۷
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۸:۲۵ - 29 April 2017
مقاله اقتصادی:

چالش های موجود نظام آموزش اقتصاد اسلامی (1)

پایگاه اطلاع رسانی وسائل _با وجود تأکیدهای قانونی و تدوین و تصویب دستورالعمل های اجرایی، هنوز در زمینه عمل، اجرای قانونمندی های اقتصاد اسلامی فراهم نیامده است و کماکان، کارکرد نظام اقتصادی جامعه تحت تأثیر آموزه ها و توصیه های اقتصاد متعارف قرار دارد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل بیش از دو دهه از پیروزی انقلاب اسلامی سپری شده است. یکی از اهداف انقلاب اسلامی، گسترش و نهادینه سازی اصول و مبانی اسلام در عرصه های گوناگون و انطباق و سازگارکردن کارکرد نظام های مختلف جامعه با موازین شرع و فقه اسلامی است. از جمله نظام هایی که تحول و مهندسی مجدد در آن بر مبنای اصول اسلامی ضروری به نظر آمد، نظام اقتصادی جامعه است که نخستین گام عملیاتی آن، تدوین قانون بانکداری اسلامی بود و تدوین این قانون به مثابه پیش درآمدی برای ورود به اقتصاد اسلامی در عرصه عمل، تصویب و ابلاغ شد. در حوزه های دیگر نظام اقتصادی، ضرورت بازنگری، تجدیدنظر و انطباق قوانین و مقررات (پولی، مالی، معاملاتی و ...) با موازین شرعی مدنظر قرار گرفت. بدیهی است که چنین تحول شگرف و گسترده ای، نیازمند عزم جدی، برنامه ریزی، سیاستگذاری و نظارت مستمر در عرصه های علمی و اجرایی به ویژه از طرف مراکز تولید علم و دانشگاه ها بود. در بدو پیروزی انقلاب اسلامی، چنین به نظر رسید که نظام اقتصادی جامعه باید بیش از عرصه های دیگر تحت تأثیر تحولات اسلامی و ارزشی قرار گیرد؛ امّا امروز با گذشت نزدیک به سه دهه به رغم دگرگونی های گسترده در عرصه های فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، نظام اقتصادی جامعه، کماکان بر مبنای ساختار سنتی خود عمل می کند و سیاست های اقتصادی و رویکردهای کلان نظام اقتصادی در زمینه بانکداری، بیمه، تجارت، مالکیت و ... بر مبنای مبانی و نظریه های اقتصاد متعارف است و تدوین راهبردها، سیاست ها و برنامه ها بر مبنای اصول و مبانی اقتصاد لیبرالیسم یا دست کم اقتصاد متعارف شکل می گیرد و رویکردهای اقتصادی پیش از این که از مبانی و اصول اقتصاد اسلامی متأثر باشند، تحت تأثیر مشخصه های تعدیل شده اقتصاد لیبرالیستی و آموزه های اقتصاد متعارف قرار دارد.
به رغم اقدام های به عمل آمده از جمله تأکیدهای قانونی و تدوین و تصویب دستورالعمل های اجرایی، هنوز در زمینه عمل، اجرای قانونمندی های اقتصاد اسلامی فراهم نیامده است و کماکان، کارکرد نظام اقتصادی جامعه تحت تأثیر آموزه ها و توصیه های اقتصاد متعارف قرار دارد.
اگرچه علل متعددی برای ناکامی در اجرای اقتصاد اسلامی در محافل آکادمیک و اجرایی ذکر کرده اند می توان دلیل ناکامی را از زوایای گوناگون کاوید؛ امّا رسالت و مأموریت نظام رسمی آموزش اقتصاد در تولید دانش در عرصه های جدید و تلاش برای سازگاری دانش متعارف با ضرورت ها و الزام های نو از جمله عناصری است که می تواند نقش تعیین کننده ای در تبیین مسأله موردنظر داشته باشد. روند شکل گیری دانش اقتصاد در جهان و انتقال این دانش به ایران در کنار روند بومی سازی دانش اقتصاد در مراکز علمی و دانشگاهی و قدرت درک و استنباط مراکز دانشگاهی از تازه های دانش اقتصاد از یک سو و انطباق آن با تحولات اقتصاد ایران و فرایند تولید علم اقتصاد در ایران همراه با شکاف تولید دانش اقتصاد در ایران با مرزهای دانش از سوی دیگر، از جمله عناصری هستند که هر یک به نوعی می توانند در ترسیم علل تعامل یا ناسازگاری دانش اقتصاد متعارف در ایران با اقتصاد اسلامی و ناکامی فرایند تولید دانش اقتصاد در ایران در جهت بسترسازی لازم برای نظریه سازی و در نهایت اجرای اقتصاد اسلامی تأثیرگذار باشند؛ البته وضعیت خاص دانشگاه ها در سال های پس از پیروزی انقلاب و کمبود استادان مجرب در این زمینه را نیز نباید در تبیین وضع موجود مباحث اقتصاد اسلامی در دانشگاه ها از نظر دور داشت.
این مقاله می کوشد در بخش نخست، روند شکل گیری دانش اقتصاد در ایران و متعاقب آن، آغاز مطالعات اقتصاد اسلامی در نظام آموزش رسمی کشور را بررسی کند و در بخش دوم، به بررسی جایگاه دانش اقتصاد در ایران و تأثیر آن بر مطالعات اقتصاد اسلامی با تکیه بر شکاف سطح موجود دانش اقتصاد با مرز دانش بپردازد. بخش سوم به تبیین عناصر کلیدی اثر گذار بر فرایند آموزش رسمی اقتصاد و ارتباط آن با دانش اقتصاد اسلامی می پردازد. در بخش چهارم، ماهیت عرضه و تقاضای دانش اقتصاد اسلامی بررسی می شود و بخش پنجم به نتیجه گیری اختصاص دارد.

بخش اوّل: دانش اقتصاد ایران و اقتصاد اسلامی (تاریخ تحول)
1-1. شکل گیری آموزش رسمی اقتصاد در ایران
بررسی اسناد و مدارک موجود، نشان می دهد که بیش از یک قرن از سابقه تولید و انتشار معرفت علمی در حوزه اقتصاد و حدود 70 سال از شکل گیری برنامه آموزش رسمی دانشگاهی در ایران سپری می شود و سابقه تولید و انتشار دانش اقتصاد به صورت دانش مدون و محصول عصر نو، از سابقه آموزش دانشگاهی علوم جدید در کشورمان بیشتر و عمیق تر است(درخشان، 1381: ص23).
اگر وقوع انقلاب صنعتی و شکل گیری نهضت علمی در اروپا را منشأ زایش علم اقتصاد در جهان بدانیم، شکاف معرفت علمی در حوزه اقتصاد در ایران و کشورهای پیشرفته نزدیک به دو قرن است و آغاز رسمی آموزش اقتصاد در ایران با بیش از دو قرن تأخیر همراه بوده است. این تأخیر قابل توجه در مواجهه علمی با دگرگونی های اقتصادی جامعه در عرصه نظر و عمل سبب شد تا همواره جامعه ایران موضعی منفعل در زمینه نظریه پردازی و عملیاتی کردن دستاوردهای علمی دانش اقتصاد اتخاذ کند. در چنین فضایی، فرایند بومی سازی دانش اقتصاد و تولید علم با تأخیر دنبال شد و به رغم تلاش های صورت گرفته در قرن گذشته، ظرفیت دانش اقتصاد ایران که محصول نظام آموزش رسمی کشور بود نتوانست خود را به مرز دانش در این حوزه نزدیک سازد و به تبع آن، تعدیل در نظریه های وارداتی با هدف متناسب سازی آن با الزام ها و وضعیت داخلی همواره یکی از عرصه های چالش برانگیز کارکرد نظر و عمل در اقتصاد ایران بوده است. مروری بر عملکرد نظام آموزش رسمی اقتصاد ایران و عملکرد فارغ التحصیلان اقتصاد به صورت محصولات این نظام آموزشی نشان می دهد که تلاش اقتصاددانان کشور چه در عرصة آموزش و پژوهش و چه در عرصه های اجرایی قابل توجه است. تلاش اقتصاددانان کشور فقط به آموزش و پژوهش خلاصه نمی شود؛ بلکه سهم و نقش آنان در برنامه ریزی و سیاستگذاری اقتصادی از همان ابتدای سیاستگذاری در عرصة اقتصاد از سوی دولت و حتی پیش از تدوین نخستین برنامه عمرانی کشور مشهود و غیرقابل انکار است.
اگرچه، همواره سایه رویکرد ایدئولوژی مهندسی از یک سو و محدودیت سیاستگذاران از سوی دیگر، سایه سنگینی بر نوآوری ها و روشنگری های اقتصاد افکنده، هر جا این زبان مشترک و ابزار تفاهم و دانش مهم تجربی اهمیت و مجال بیشتری یافته، آثار و پیامد آن تحول برانگیز بوده است.1

1-2. بومی سازی اقتصاد اسلامی
تأخیر در ورود و بومی سازی دانش اقتصاد در ایران، نه تنها روند تکامل، شکل گیری و نظریه پردازی اقتصاد را تحت تأثیر قرار داد، بلکه جریان رشد خوشه ای و خلق گرایش های مرتبط را کند ساخت؛ به طوری که به رغم ظهور و بروز گرایش های متنوع در دانشگاه های گوناگون کشورهای صنعتی، ایجاد و خلق گرایش های جدید در نظام آموزش رسمی اقتصاد در ایران بسیار کند و توأم با تأخیر بود و به استثنای چند گرایش مطرح مانند گرایش نظری و بازرگانی در مقطع کارشناسی، گرایش های تجارت بین الملل، منابع پول و بانک ایران در مقاطع کارشناسی و دکتری، روند خلق گرایش های جدید و تنوع بخشی به آن ها در دستور کار قرار نگرفت و این امر سبب شد تا برخی گرایش ها به ویژه گرایش هایی که با مسائل اقتصادی اجتماعی ارتباط دارند، مانند تاریخ تحولات اقتصادی، اقتصاد سیاسی و گرایش هایی از دانش اقتصاد که آمیزه ای از مقولات وصفی و ارزشی هستند، نظیر اقتصاد اسلامی [به دلیل سیطره آموزه های اقتصاد کلاسیک که به طور عام به کاربرد روش های کمی، آماری و ریاضی تمایل دارد و به وسیلة دانش آموختگان دانشگاه های غرب به ویژه مراکز دانشگاهی امریکا توصیه و ترویج می شود]، به طور جدی مورد بی مهری و در حاشیه قرار گیرد (بازرگان، بی تا).
این امر سبب شد تا ورود مباحث اقتصاد اسلامی به نظام آموزش رسمی کشور حتی در مقایسه با سایر کشورهای مسلمان و در حال توسعه با دست کم 4 دهه تأخیر صورت گیرد. اگرچه سابقه پژوهش در زمینه اقتصاد اسلامی با مبانی علمی نو در دیگر کشورها، به دهه 40 برمی گردد، درج متون درسی اقتصاد اسلامی در سرفصل برنامه های آموزشی مراکز دانشگاهی به دهه های 60 و 70 میلادی مربوط می شود. کشورهای عربستان سعودی و پاکستان، نخستین کشورهایی هستند که موضوعات اقتصاد اسلامی را در برنامه های آموزش رسمی قرار داده اند و پس از آن ها، کشورهای مصر، عراق، مالزی و برخی از کشورهای اسلامی به بازگشایی رشته و گرایش اقتصاد اقدام کردند؛ به طوری که در عربستان سعودی و پاکستان آموزش رسمی اقتصاد اسلامی تا مقطع دکتری ارتقا یافت و کشورهایی مانند مالزی و پاکستان به تأسیس دانشگاه بین المللی اسلامی اقدام کردند که یکی از گروه های فعال در این مراکز، اقتصاد اسلامی است. به رغم این اقدام های گسترده و زیربنایی، ورود مباحث اقتصاد اسلامی به نظام آموزش رسمی کشور با تأخیر صورت گرفت و پس از پیروزی انقلاب و متعاقب آن وقوع انقلاب فرهنگی با وجود بازنگری در متون درسی دانشگاهی، در مجموع 5 واحد دروس مرتبط با اقتصاد اسلامی در مقطع کارشناسی و 3 واحد در مقطع کارشناسی ارشد به برنامه های درسی مصوب در نظام آموزش رسمی کشور افزوده شد و به استثنای دو دانشگاه پایتخت که به برگزاری گرایش در مقاطع کارشناسی ارشد و دکتری موفق شدند، رشته اقتصاد اسلامی به طور مستقل در هیچ مقطعی مورد موافقت شورای گسترش آموزش عالی قرار نگرفت2 و این امر، فاصله دانش اقتصاد اسلامی در ایران را با مرز دانش موجود حتی در کشورهای مسلمان بیشتر کرد و این در حالی اتفاق افتاد که دانش اقتصاد متعارف کشور فاصله معنا داری با مرز دانش جهانی داشت.3

بخش دوم: آموزش اقتصاد ایران و اقتصاد اسلامی
2-1. ماهیت فرایند تولید علم اقتصاد در ایران
پویایی نظام آموزشی و کارآمدسازی آن با اهداف دستیابی به مرز دانش و تولید علم، مستلزم فراهم ساختن سازوکار و تمهیدهایی است که دانشگاه و نظام آموزش رسمی، به حرکت به آن سمت ملزم است. برای بررسی دقیق میزان کارآمدی نظام آموزشی اقتصاد در ایران و نظام آموزشی دانشگاه های معتبر دنیا و سرانجام میزان عقب ماندگی علمی در کشور از تولید دانش جهانی اقتصاد، باید به تحلیل روابط بین نظام آموزشی و نظام پژوهشی و نظام تولید دانش اقتصاد پرداخت. نمودار شماره 1 روابط ساختاری نظام آموزشی و پژوهشی و سازوکار فرایند تولید علم را در مراکز دانشگاهی کارآمد دنیا نشان می دهد. آموزش و پژوهش، دو عنصر محوری این نظام شمرده می شوند. براساس حلقه های به هم پیوسته این ساختار، اقتصاددانان، رکن اصلی نظام پژوهشی به شمار می آیند که خود محصول نظام آموزشی اند و حیات نظام آموزشی به پویایی نظام پژوهشی وابسته است. تفاوت ساختاری نظام آموزشی ما با نظام آموزشی دانشگاه های معتبر در این است که آن جا نظام آموزشی، نظریات جدید اقتصادی و نوآوری های علمی را از نظام پژوهشی می گیرد و این در وضعیتی است که محور اصلی نظام آموزشی یعنی پژوهشگران و اقتصاددانان، حاصل همان نظام آموزشی هستند.

 

نمودار شماره 1. مدار چرخشی تولید علم در نظام های آموزشی کشورهای پیشرفته


این چرخه پویا که بیانگر اتصال نظام آموزشی و نظام پژوهشی و سیکل تولید علم اقتصاد در فرایند داده ستانده ای است، مبنای رشد و توسعه علم اقتصاد قرار می گیرد (درخشان، 1381: ص24). حال پرسش اساسی این است که این مدار پیوسته و مدار اتصال که در دانشگاه های معتبر دنیا منشأ تولید علم و نوآوری در عرصه اقتصاد است، در نظام آموزشی رسمی و تولید علم اقتصاد در ایران و متعاقب آن در عرصه اقتصاد اسلامی چگونه عمل می کند. در وضعیت فعلی، جریان تولید دانش اقتصاد و به طریق اَوْلا تولید اقتصاد اسلامی پویایی لازم را ندارد. در این مجال، فرصت تبیین علل این امر برای فرایند تولید علم اقتصاد در نظام آموزشی و پژوهشی کشور وجود ندارد؛ امّا کوشش می شود چرایی این امر تا حدودی در حوزه اقتصاد اسلامی پاسخ داده شود؛ بنابراین، محور موردنظر این نوشتار این است که چه سازوکار و سازماندهی در دانشگاه های شاخص وجود دارد که سبب شده است، مدار آموزش و پژوهش در تولید علم به هم پیوسته باشد و چرا این سازوکار در نظام آموزشی ما برای اقتصاد اسلامی وجود ندارد.
چنین به نظر می رسد که هدف نظام آموزشی ما، رسیدن به سطح دانشگاه های شاخص دنیا و پیوستن به حلقه جهانی آموزش و پژوهش اقتصاد نبوده است؛ به طوری که متون درسی رایج در نظام آموزشی اقتصاد شامل کتاب ها و جزوات درسی حدود 5 سال و مقالات علمی و پژوهشی منتشرشده بین 2 تا 3 سال از مرز دانش عقب ترند. این در حالی است که این فاصله در زمینه اقتصاد اسلامی نه تنها با مرز دانش جهانی، بلکه با سطح دانش اقتصاد در کشورهای مسلمان نیز قابل مشاهده است. اگر هدف نظام آموزشی، توسعه و نوآوری در دانش اقتصاد باشد، نه صرفاً تربیت دانشجو در مقاطع گوناگون، بلکه باید نظام آموزشی قادر باشد دانشجو را در حداقل زمان به مرز دانش رساند، و این در حالی است که دو دهه تلاش و برنامه ریزی نظام آموزشی ما در حوزه دانش اقتصاد تاکنون نتوانسته بستر لازم را برای تحقق هدف فراهم سازد.
2-2. اقتصاد اسلامی و آموخته های اقتصاددانان کشور
برونداد و سازوکار نظام های آموزشی متفاوت است. اگر هدف نظام آموزشی، تربیت برای نوآوری در کاربرد علم یا اساساً تولید علم باشد، بستر لازم از طریق منابع و مآخذ، نحوه تدریس، پرسش های امتحانی، گزینش دانشجو و ... باید فراهم شود. سازوکار آموزش علم اقتصاد در ایران مانند سایر حوزه ها از آغاز در یک بستر دولتی شکل گرفته، همان ویژگی و ساختاری را دارد که سایر مقولات وابسته به دولت، در نیم قرن اخیر داشته اند. نظام آموزشی اقتصاد ایران تاکنون شاهد ظهور چهار نسل دانش آموختگان اقتصاد بوده است و شناخت اجمالی توانایی ها و رویکردهای آنان در جایگاه خود می تواند توضیح دهندة بخشی از علل حاشیه ای بودن یا انزوای اقتصاد اسلامی، در نظام آموزش رسمی کشور باشد.
نسل اوّل اقتصاددانان که متولیان نظام آموزش رسمی اقتصاد در ایران بودند، در مقطعی از حیات سیاسی و اقتصادی کشور ظهور یافتند که فرصت لازم برای اندیشه در مبانی علم اقتصاد، تعمق در تاریخ عقاید اقتصادی و توجه به مقولات وصفی اقتصاد را یافتند و به مسائل اقتصاد رویکردی علمی تر داشتند. این نسل با وجود شناخت و توانایی در مسائل اقتصاد ایران، بیشتر در عرصه آموزش و پرورش حضور یافت و نقش چندانی در سیاستگذاری و مدیریت کلان اقتصادی ایفا نکرد. در عصر ظهور این نسل از دانش آموختگان اقتصاد، مباحث اقتصاد اسلامی در ایران و سایر کشورهای مسلمان در محافل آکادمیک و مراکز تصمیم ساز و سیاستگذار مورد بحث و چالش نبود و این نسل که به طور عام فارغ التحصیلان قبل از پیروزی انقلاب و اغلب، محصول نظام آموزشی دانشگاه های غربی بودند، به شدّت تحت تأثیر رویکردهای کمی قرار گرفتند و به روش های تحلیلی وصفی تمایل چندانی نداشتند و گرایش عمده آن ها به طور عام معطوف به کاربرد روش کمّی، آماری و ریاضی در اقتصاد بود. بی میلی نظام حاکم و تأکید افراطی بر روش های کمی، باعث شد تا این نسل از دانش آموختگان اقتصاد، از توجه به مبانی فلسفی و روش شناختی علم اقتصاد و پرداختن به زمینه های تاریخی، سیاسی و اجتماعی نظام اقتصادی غافل شوند و ماحصل سیطره چنین رویکردی سبب شد تا به رغم این که در این مقطع مباحث اقتصاد اسلامی در محافل آکادمیک کشورهای مسلمان و حتی برخی دانشگاه های غربی از مباحث اصلی و کلیدی به شمار می آمد، هیچ برنامه ریزی و اقدامی در جهت بهره گیری از مبانی اقتصاد اسلامی در نظام آموزش رسمی اقتصاد کشور به عمل نیاید. 4 جو علمی حاکم بر حوزه های علمیه در این دوران، تعمیق فقه سنتی بود و مباحث جدید اقتصاد در کرسی های درس فقه و همچنین طلبه های جوان مورد اقبال واقع نمی شد.
نسل دوم دانش آموختگان اقتصاد در دوران پس از اصلاحات ارضی تا انقلاب اسلامی، دوره رشد، آموزش و تحصیل خود را پیمود و در عرصه های علمی و آموزشی کشور حضور یافتند. با پایان جنگ، عرصه جدیدی برای حضور گستردة نسل دوم در عرصه های سیاستگذاری و مدیریت های کلان و بخش فراهم شد. و افزون بر حضور گسترده در مراکز آموزشی، با درگیرشدن در مسائل اجرایی، عملاً مجالی برای پژوهش، تولید علم و نوآوری در عرصه دانش اقتصاد به ویژه مباحث اقتصاد اسلامی که در آن مقطع به طور جدی مورد بحث محافل علمی و اجرایی و حتی جامعه بود نیافتند و در نتیجه، به بازسازی خود نیازی نمی دیدند؛ پس این اقتصاددانان، نه تنها از مرز دانش در قلمرو سرحدی دانش جهانی فاصله گرفتند، بلکه فرصت و امکانی برای تعمق در مبانی فلسفی، روش شناختی و تاریخی علم اقتصاد و مطالعه و شناخت ساختارها و سازوکارهای جامعه و اقتصاد ایران نیافتند و از این ناحیه بیشترین آسیب به مباحث مربوط به اقتصاد اسلامی که می بایست با نگرش جامع مورد بررسی علمی قرار می گرفت، وارد شد. نگاه مکانیکی و ساده انگارانه، کنار تأکید صرف بر رویکردهای کمی و ریاضی بدون شناخت مسائل روز جامعه ایران، سبب شد که دانش آموختگان اقتصاد در ایران به جای تعدیل مسائل اقتصاد ایران با مبانی ارزشی جامعه، نگاه خود را معطوف به تعدیل اقتصاد ایران بر مبنای آموزه های اقتصاد کلاسیک کنند و تداوم این امر سبب شد تا پس از گذشت نزدیک به سه دهه، هنوز این پرسش باقی بماند که چرا اقتصاد ایران براساس آموزه های دینی اداره نمی شود!
از طرفی، این نسل مجبور بود جای نسل اول دانشگاه ها را پر کند و با حجم انبوهی از تدریس درگیر شود؛ بدین جهت، تدریس گسترده، امکان پژوهش را از این نسل گرفت و از سوی دیگر، با پذیرش مسؤولیت های بیرون دانشگاه ها و درگیرشدن در مسائل روزمره مدیریتی، دیگر فرصتی برای پژوهش منظم و روشمند نیافت. حاصل این وضعیت چنین شد که نسل دوم دانش آموختگان نه تنها از پیشرفت مرزی دانش اقتصاد در قلمرو سرحدی دانش جهانی فاصله گرفت، بلکه فرصت و امکانی برای تعمق در مبانی فلسفی، روش شناختی و تاریخی علم اقتصاد و نیز مطالعه و شناخت ساختارها و سازوکارهای جامعه و اقتصاد ایران [از جمله مباحث مربوط به اقتصاد اسلامی] نیز نیافت.5 در این دوره نیز همانند دوره پیشین، رویکرد سنتی در حوزه ها حاکم بود. این نگرش به طور عمده از فقدان نظام اسلامی و احساس عدم نیاز به این گونه مسائل ناشی می شد؛ البته حرکت هایی به صورت فردی در جهت پاسخگویی به مشکلات فکری جدید به وسیله برخی صاحبنظران آغاز شده بود که می توان به حرکت پرتلاش علامه بزرگوار شهید مطهری، و شهید بهشتی اشاره کرد. همچنین می توان شهید آیت الله صدر را نام برد که با نگارش کتاب اقتصادنا، البنک الاربوی و ... تلاش نظام مندی را در این زمینه آغاز کرد.
نسل سوم دانش آموختگان اقتصاد در سال های پس از انقلاب، آموزش خود را آغاز کرد این نسل به طور عمده در دوران فقدان تعامل دانشگاهی و علمی ایران با خارج در دانشگاه های داخل کشور آموزش دید. با توجه به ارتباط علمی منسجم میان دانشگاه های داخل و خارج و نیز دورماندن نسل دوم از قلمرو سرحدی دانش، نسل سوم نیز به طور طبیعی با فاصله بسیاری از قلمرو سرحدی دانش آموزش دید.
این نسل به دلیل برخورداری از نظام آموزشی داخلی تا حدودی توانست خود را به مباحث اقتصاد اسلامی نزدیک سازد؛ امّا به دلیل بیگانگی نسبی نسل دوم و فقدان مبانی نظری منسجم در زمینه اقتصاد اسلامی، تلاش این نسل صرفاً به نگارش چندین رساله در مقاطع کارشناسی ارشد و تعداد معدودی رساله در مقطع دکتری معطوف شد. یکی از ویژگی های این نسل، نزدیک شدن دانش آموختگان دو عرصه دانش، یعنی حوزه و دانشگاه است. دانشجویان رشته های علوم انسانی و از جمله اقتصاد، اقبال بیشتری به آموزه های اسلامی نشان داده، کوشیدند اندیشه های تجربی خود را با ارزش های اسلامی هماهنگ سازند. از طرفی در حوزة علمیه نیز تحولات چشمگیری در این زمینه رخ داد. برخی از فقیهان گرانقدر، موضوعات جدید اقتصادی را با اقبال بیشتری در درس خارج فقه خود مورد بحث و تدریس قرار دادند و تعداد قابل توجهی از دانش آموختگان حوزوی نیز به فراگیری علوم دانشگاهی و از جمله اقتصاد پرداختند و همچنین تألیفات در زمینه اقتصاد اسلامی هرچند گام های اولیه خود را می گذراند، بین این نسل رونق بیشتری یافته و امید این است که با اقبال بیشتر مسؤولان برنامه ریزی و مدیران اجرایی کشور بتواند جایگاه حقیقی خود را بیابد.
نسل چهارم، هم اکنون در حال تجربة دوران تحصیلات تکمیلی است و آموزه های این نسل، بیشتر از اندوخته های نسل دوم و سوم تأثیر می پذیرد. فرایند آموزش این نسل، به صورت تولید انبوه بدون توجه جدی به استانداردهای علمی جهانی است. انتظار از این نسل به دلیل وضعیت ویژه اقتصادی و اجتماعی کشور به ویژه در زمینه انسجام مبانی نظری اقتصادی اسلامی و کاربردی کردن آن، بیش از نسل های دیگر است. این نسل که آگاهی بیشتری از نسل های قبل دربارة عقب ماندگی علمی کشور دارد، باید با تأمل بیشتر، مسائل اقتصاد ایران را مورد توجه قرار دهد و پرداختن به مسائل اقتصاد اسلامی، یکی از چالش های اقتصاد ایران است که باید به وسیله این نسل جایگاه خاصی داشته باشد.


پی نوشت:
1- از همین جا می توان به طور تلویحی دریافت که ناکامی در اجرای نظام اقتصاد اسلامی، دست کم در عرصه های عملیاتی متوجه اقتصاددانان و نظام آموزشی رسمی اقتصاد در ایران نیست؛ اگرچه تلاش دوچندان نظام آموزش رسمی اقتصاد در ایران و اقتصاددانان در گسترش نظام اقتصاد اسلامی و بومی سازی آن بی تأثیر نخواهد بود.
2- البته هیچ یک از دانشگاه های کشور به طور رسمی درخواست اجرای کارشناسی اقتصاد اسلامی را به این شورا ارسال نکردند.
3- به طور مثال، کتاب های اصلی مورد استفاده دانشگاه های ما در زمینه دانش اقتصاد 5 سال از حلقه جهانی دانش اقتصاد عقب تر است و مقالات علمی پژوهشی 2 یا 3 سال و توان تولید علم کشور به تبع این، از تولید علم جهانی عقب تر است.
4- این بی توجه
ی در وضعیتی رخ داد که در آن مقطع، بسیاری از نیروهای مذهبی دانشگاهی و روشنفکران جامعه، طرح مباحث مربوط به اقتصاد اسلامی را امری ضرور می دانستند.
5- نگارنده بر این عقیده است که نسل دوم، افزون بر این که فرصت برای تعمق در مسائل ساختاری و تنگناهای اساسی آن را نیافت، به استثنای محدود افرادی که تلاش های علمی در زمینه اقتصاد اسلامی داشتند مانند آقایان دکتر صدر، دکتر توتونچیان و برخی از استادان حوزه، این نسل توجه کافی به مسائل اقتصاد اسلامی نداشت و این مباحث کماکان در حاشیه باقی ماند.


 

 

علی محمد احمدی استادیار دانشگاه تربیت مدرس

 

چالش های موجود نظام آموزش اقتصاد اسلامی: fafs35_95862.pdf

323/701/ع

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۳ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۸:۱۹
طلوع افتاب
۰۶:۰۵:۳۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۰:۲۹
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۰۲