vasael.ir

کد خبر: ۵۰۳۹
تاریخ انتشار: ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۷:۳۸ - 29 April 2017
ولایت و حکومت؛ حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی/ جلسه 27

اصل ولایت فقیه به قرآن و اهل بیت متصل است

پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل- حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی گفت: مرحوم نراقی مؤسس بحث ولایت فقیه نیست بلکه مفصِّل و تفصیل‌دهنده این بحث است؛ زیرا اصل ولایت فقیه به قرآن و اهل بیت (ع) متصل است.

به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع‌رسانی وسائل، حجت‌الاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه بیست و هفتم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که پنجم دی‌ماه 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، در ادامه روایات اثبات‌کننده موضوع ولایت فقیه، به بررسی کلمات مرحوم نراقی پرداخته است.

 

خلاصه درس گذشته:

امام جمعه بجنورد در ادامه روایات اثبات‌کننده موضوع ولایت فقیه، با اشاره به روایت «مشهوره ابی خدیجه»، اظهار کرد: امام صادق(ع) در این روایت تأکید می‌کند که هرگاه بین شیعیان خصومت، دعوای حقوقی و اختلافی پیش آمد، از اینکه برای گرفتن و یا دادن حق و یا اصلاح خصومت بین خود قضات فاسق را حَکم قرار دهند، بپرهیزند.

وی با اشاره به اینکه امام (ع) پس از آن می‌فرماید برای رفع اختلافات خود به سلطان عادل مراجعه کنید؛ زیرا «انی قد جعلته علیکم قاضیا»، افزود: در اینجا قضاوت تنها به معنای مصطلح آن نیست؛ چراکه قضاوت تنها یکی از شئون ولایت فقها است در حالی که فقیه افزون بر شأن تبلیغ و ترویج دین، شئون قضاء، افتاء و تصرف در امور را هم دارد.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: وقتی شارع مقدس می‌گوید به طرف سلطان جائر و ستمگر نروید، شیعه را همان طور بلاتکلیف نگذاشته بلکه از لحن حدیث پیدا است که وقتی می‌گوید به طرف سلطان جائر نروید مفهوم آن این است که به طرف سلطان عادل بروید.

وی به کلام امام خمینی پیرامون مشهوره ابی خدیجه اشاره کرد و گفت: فرمایش امام (ره) آن است که صدر روایت در مورد رفع اختلاف و قضاوت است و ذیل روایت مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی و اجرایی است، اینکه اگر به کشور حمله شد چه کسی باید فرمان مقابله صادر کند و متجاوز را بیرون کنند این موارد دیگر به قاضی مربوط نیست. پس معلوم می‌شود صدر و ذیل این روایت می‌خواهد دو نکته را بگوید؛ صدر روایت مربوط به قضاوت و منازعات حقوقی بوده و ذیل روایت در مورد منازعات سیاسی و اجتماعی و بین‌المللی است.

 

خلاصه درس حاضر:

امام جمعه بجنورد با اشاره به نظرات مرحوم نراقی پیرامون ولایت فقیه در کتاب عوائدالایام، اظهار کرد: مرحوم نراقی مؤسس بحث ولایت فقیه نیست بلکه مفصِّل و تفصیل‌دهنده این بحث بوده و در مورد آن به‌صورت گسترده بحث کرده است.

وی تصریح کرد: ولایت فقیه به قرآن و اهل بیت (ع) وصل بوده و ردپای ولایت کاملاً در سیره فقها هم دیده می‌شود؛ هرچند که بعضی از فقها حوزه ولایت را محدودتر و برخی گسترده‌تر می‌دانستند.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی افزود: اصل اول در کلام مرحوم نراقی در بحث ولایت فقیه این است که از مجموع روایات نقلی و دلایل عقلی می‌فهمیم که ولایت پیامبر (ص) و ائمه(ع) 100 درصد بوده و هیچ شکی در آن نیست.

وی ادامه داد: بنا به نظر مرحوم نراقی اصل این است که در این عالم هیچ کس بر کسی ولایت ندارد و هر کس مستقل است؛ مگر کسی که خدا به او ولایت داده است، یا پیامبر این ولایت را به وی تفویض کرده است و یا یکی از اوصیای پیامبر (ص) ولایت را به کسی بدهد و تفویض کند.

حجت‌الاسلام والمسلمین یعقوبی اضافه کرد: بر اساس استدلال مرحوم نراقی اصل سوم این است که ما والی و مولی زیاد داریم و این جور نیست که همیشه اصل عدم ولایت کسی بر کسی باشد، در شرع ما این باب باز شده که بسیاری از افراد بر افراد دیگر یک نوع ولایت دارند که این ولایت را اعمال هم می‌کنند و تشریفاتی نیست.

 

تقریر درس:

بسم‌الله الرحمن الرحیم

یکی از علمای بزرگی که در بحث ولایت فقیه سنگ تمام گذاشته و حدود و ثغور، موارد و مبانی این بحث را به زیبایی و با استدلال مطرح کرده مرحوم نراقی است، اولاً دو نراقی داریم؛ یک نراقیِ پدر که نامش مهدی بوده و یک نراقیِ پسر که نامش احمد است و این دو را نراقیین می‌گویند؛ نراقیِ پسر که نامش احمد است به فاضل نراقی معروف است، گرچه هر دو فاضل هستند؛ اما آن که به فاضل نراقی معروف است مرحوم احمد نراقی است.

ایشان در قرن سیزدهم در زمان فتحعلی شاه زندگی می‌کرد، حدود 193 سال پیش و در سن 60 سالگی فوت کرده است، عمر این عالم 60 سال بیشتر نبوده اما به‌اندازه دو برابر عمرش خدمت کرده است.

مرحوم نراقی به دلیل آنکه با دستگاه فتحعلی شاه در ارتباط بود و در آن زمان هم علما در امور قضایی و اجرایی جایگاه ویژه‌ای داشتند، این عالم فقه حکومتی را در عمل تجربه کرد؛ یعنی فقط فقه نظری نبوده بلکه در عمل هم با مسائلی که باید فقه و نظریه فقهی را اعمال کند، درگیر بوده است؛ ازجمله در جنگ روس که مرحوم سید مجاهد فتوای جهاد داد، مرحوم نراقی یکی از اعضای شورای فتوا بود که هم دستور جهاد در جنگ علیه روس داد و هم در آن شرکت کرد.

ویژگی ایشان این است که فقه الحکومة که برگرفته از ولایت فقیه است را هم نظرا هم عملاً تجربه کرده است، این عالم بزرگوار کتاب‌های فراوانی دارد؛ یعنی با اینکه عمر طولانی نداشته اما جامع معقول و منقول بوده و در زمینه‌های مختلف تألیفات و نظریات بکر و تازه‌ای دارد.

مهم‌ترین کتابی که از مرحوم احمد نراقی در فقه معروف است کتاب «مستند الشیعه» بوده که یک دوره فقه است، در اهمیت این کتاب همین‌قدر بس که وقتی مرحوم سید یزدی کتاب «عروة الوثقی» را می‌نوشته، یکی از سه کتابی که در روی میز و جلوی رویش گذاشته بوده، کتاب مستندالشیعه مرحوم نراقی بوده است.

الآن کتاب مستندالشیعه چاپ جدید شده اما قبلاً دو جلد قطور بود، کتاب بسیار خوبی است و مرحوم نراقی در این کتاب نظرات جدید و بکری در بحث فقه دارد.

مرحوم نراقی در اصول هم کتاب‌های زیادی ازجمله «مناهج الاحکام فی الاصول»، «مفتاح الاحکام فی الاصول» و ... را نوشته و در اخلاق هم صاحب‌نظر است، پدر مرحوم نراقی (مهدی نراقی) کتابی با عنوان «جامع السعادات» نوشته که سه جلد است، پسرش احمد نراقی این کتاب را با چاشنی‌های ادبیات فارسی به فارسی برگردانده است، مرحوم نراقی پسر هم خود شاعر بوده و هم در این کتاب از شعرا استفاده کرده است؛ لذا کتاب «معراج السعاده» یک کتاب اخلاقیِ ادبیِ روان و در عین حال مستدل است. معراج السعاده کتاب پسر بوده و جامع السعادت کتاب پدر است.

مرحوم نراقی در علم کلام هم کتاب دارد و شرح تجرید الاصول را نوشته است، در علم هیئت و نجوم صاحب نظر بوده و شرح محصل الهیئه را نوشته است، جالب این است که مرحوم نراقی در عین حال که فقیه است یک شاعر زبردست هم هست، ایشان هم‌وزن مثنوی مولوی کتابی به نام طاقدیس دارد، من چندی پیش که می‌خواستم مقاله‌ای بنویسم این کتاب را دومرتبه زیر و رو کردم کتاب بسیار قشنگی است، مرحوم نراقی آن را هم‌وزن مثنوی معنوی مولوی سروده و آیات قرآن را هم چاشنی کرده است.

من با مطالعه این کتاب مقاله‌ای 50،40 صفحه‌ای با عنوان «آیه‌های قرآنی در سروده‌های نراقی» نوشتم و کل آیاتی که ایشان در لا‌به‌لای اشعار خود استفاده کرده را استخراج کرده و توضیح دادم.

مرحوم نراقی در کتاب طاقدیس اشعار خوبی دارد، هم شاعر و ادیب بود، هم علم هیئت و نجوم می‌دانست، هم عالمی زبردست در علم اصول و هم فقیه ژرف‌نگر بود درواقع مرحوم نراقی مصداق «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری» است.

 

نگاهی به کتاب عوائدالایام

مطالب فوق مقدمه این صحبت بود که ایشان کتابی به نام «عوائد الایام» دارد، عوائد جمع عائده به معنای سود و بهره است، در زبان عوام هم ریشه دارد و می‌گوییم امسال عائده باغمان کم شد؛ یعنی درآمد، سود، بهره و حاصل ما کم شده است.

عوائد الایام؛ یعنی حاصل روزگار، سود روزگاران و آنچه در ایامم به دست آورده‌ام، این کتاب 88 فصل یا 88 عائده داشته و هر فصل و عائده‌ یک بحث جمع و جور اصولی، فقهی و یا اخلاقی دارد که البته بیشتر فقهی است.

عوائد الایام کتاب خیلی خوبی است. کتاب یک‌جلدی قطوری بوده و تازه چاپ شده است که 88 قطعه و قاعده دارد و در ابتدای کتاب زندگی‌نامه مرحوم نراقی هم آمده است.

یکی از عائده‌های این کتاب عائده 54 «فی بیان ولایة الحاکم و ما له فیه الولایة» در صفحه 529 است که مرحوم نراقی در این عائده دو موضوع را در 50 صفحه بحث کرده است که ولایت حاکم چیست و حوزه ولایتش چقدر است؟

مرحوم نراقی در این کتاب برخی مسائل اخلاقی را هم طرح کرده است، وی در این کتاب برای نخستین بار در مورد اسراف به‌صورت مفصل بحث کرده به‌گونه‌ای که در کتاب قواعد دیگر اسراف نمی‌بینیم، او در این کتاب موضوع اسراف را از آیات و روایات و مسائل فقهی مطرح کرده است.

به دلیل آنکه قصد داریم با استفاده از این کتاب درباره ولایت فقیه بحث کنیم لازم است مقداری این کتاب را بشناسیم، عوائد الایام چند ویژگی دارد؛ این کتاب هم در گزینش و هم در پردازش یک روش ابتکاری دارد، گزینش عناوین کتاب جدید بوده و پردازش این عناوین هم جدید است، مرحوم نراقی به این عناوین خوب و جمع و جور پرداخته است.

این کتاب هم قواعد فقهی و هم قواعد اصولی دارد، هم در مورد مسائل ادبی کتاب مهمی بوده و هم راجع به رجال مسائل و مطالبی دارد، حتی اِعراب کلمات رجالی را روشن کرده است. در علم رجال نمی‌توانیم بعضی از کلمات و اسامی را به درستی بخوانیم و مرحوم نراقی در این کتاب گفته این اسم را این‌گونه بخوانید و اِعراب اسامی رجال را هم آورده است. درمجموع کتاب بسیار خوبی است، نظم این کتاب زیبا بوده و پژوهش‌ آن با آیات و روایات ممزوج است.

کتاب عوائد الایام در طول 200 و چند سالی که از نگارش آن می‌گذرد، بسیار مورد توجه علما و فقها بوده و به‌عنوان یک کتاب مرجع، محور بحث علما و فقهای بزرگ ما بوده است.

مرحوم نراقی در عائده 54 ویژه ولایت فقیه مباحث خوبی دارد، آنچه می‌خواهیم در این مقدمه نتیجه بگیریم این است که ایشان تمام روایاتی که ما تاکنون در 26 جلسه قبلی درس خارج فقه گفتیم را آورده و علاوه بر آنها 9 روایت دیگر هم ذکر کرده است.

ما تاکنون در جلسات درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی در بحث ولایت فقیه 10 روایت را بحث کردیم اما مرحوم نراقی 9 حدیث بیشتر از ما آورده و 19 روایت دارد. ما از این تعداد 10 حدیث را انتخاب کردیم، ایشان 19 حدیث ازجمله مشهوره، مقبوله، توقیع شریف، «العلما امناء الرسل»، «العلما ورثة الانبیاء» و ... را آورده است. البته در مورد همه این روایات بحث نکرده بلکه تنها ردیف کرده است.

مرحوم نراقی بعد از آوردن این 19 حدیث و با توجه به همین روایات، بحث درباره مبانی ولایت فقیه را شروع کرده است.

 

یک شبهه فقهی پیرامون ولایت فقیه

نکته‌ای که لازم است در اینجا عرض کنیم این است که متأسفانه برخی از روشنفکران غرب‌زده که ملبس به لباس روحانیت هم هستند ازجمله محسن کدیور، تهمتی زده‌اند که ولایت فقیه را مرحوم نراقی تأسیس کرده؛ یعنی بحث ولایت فقیه از قدیم مطرح نبوده، مرحوم نراقی آن را مطرح کرده و بعد از او امام خمینی (ره) مطرح کرده است و این‌گونه ولایت فقیه به یک نظریه تبدیل شده است در حالی که این نظریه ریشه در فقه ندارد!

این تهمت بزرگی است که کدیور زده است، البته او در این زمینه کتاب مفصلی دارد که ان‌شاء‌الله بعد به نقد و نظر آن می‌رسیم. ما اکنون بحث را کوتاه می‌کنیم اما در آخر بحث به شبهاتی که برخی به موضوع ولایت فقیه وارد کرده‌اند می‌رسیم و پاسخ می‌دهیم؛ اما اکنون اجمالاً بدانید یکی از کسانی که ادعا کرده ولایت فقیه را مرحوم نراقی تأسیس کرده و تا پیش از آن در فقه مطرح نبوده است، محسن کدیور است.

اشتباه کدیور این است که سیر کتب فقهی ما را ندیده و مطالعه نکرده است، ما ان‌شاءالله پس از این بحث سیر نگاه‌های فقهی فقها را مطالعه خواهیم کرد، از مرحوم شیخ مفید شروع کرده و جلو می‌آییم و ثابت می‌کنیم که در کلمات فقهای ما ردپای بحث ولایت فقیه بوده و به تدریج گسترده‌تر شده است.

اما به دلیل آنکه مبتلابه نبوده و فضا خفقانی بوده است علما و فقهای قبل نتوانسته‌اند در مورد آن به‌صورت مبسوط بحث کنند در حالی که مرحوم نراقی در زمانی بوده که اولاً حکومت صفویه ادعای دین و دین‌داری داشته و بعد هم در زمان قاجاریه فضایی ایجاد شده که فضای تشنگی نسبت به معارف اسلام بوده است.

ظاهراً شاهان هم در آن زمان و شرایط تاریخی بدشان نمی‌آمد که تشیع در مقابل حکومت عثمانی مقداری تقویت شود؛ درنتیجه در این زمان مباحث فقهی مقداری اوج گرفته و فقها را به دربار کشانده است.

به تعبیر امام راحل این فقها درباری نشدند بلکه رفتند که دربار را به اسلام آشنا کنند؛ چون یکی از افرادی که کتاب‌های فراوانی هم دارد گفته اینها علمای درباری بوده‌اند و اصطلاح تشیع صفوی را به کار برده است که این بحث مفصلی است.

این علما نمی‌خواستند تشیع صفوی و علوی درست کنند، این بحث حاشیه‌ای است، این علما قصد داشتند از این فرصت تاریخی برای پیشرفت فقه اسلام و تشیع استفاده کنند، اتفاقاً خدمت زیادی هم کردند، در زمان صفویه و قاجاریه بسیاری از فقها به‌عنوان قاضی‌القضات مطرح بوده، جایگاه مهمی در کشور داشتند و حرف آنها متّبع بود؛ یعنی پادشاه اگر می‌خواست کاری انجام بدهد ابتدا می‌گفت با فقیه و فقها مشورت کنید، معلوم می‌شود که فرصت تاریخی به دست آمده بود.

درست است که حکومت اسلامی نبوده؛ اما حکومت‌ها دوست داشتند با پشتوانه فقها حکومت‌داری کنند و دشمنان را کنار بزنند.

در این فرصت میدان فقه حکومتی برای مرحوم نراقی و بزرگانی دیگر پیدا شد و توانستند فقه را باز کرده و مباحث را گسترده‌تر بحث کنند، ازجمله اینکه مرحوم نراقی در مورد ولایت فقیه به‌صورت مبسوط بحث کرد.

پس بنابراین مرحوم نراقی مؤسس و بنیان‌گذار ولایت فقیه نبوده است بلکه فرصت خوبی برای باز و گسترده‌ کردن این بحث به دست آورده است و بحث ولایت فقیه را بیشتر از فقهای پیشین مطرح و عملیاتی کرده و آن را وارد میدان کرده است.

به این شبهه بعداً می‌پردازیم؛ اما اجمالاً بدانید مرحوم نراقی مؤسس بحث ولایت فقیه نیست بلکه مفصِّل و تفصیل‌دهنده این بحث بوده و در مورد آن به‌صورت گسترده بحث کرده است نه اینکه بگوییم موضوع ولایت فقیه را تنها نراقی مطرح کرده، بعد هم امام خمینی (ره) آن را اضافه کرده و بر اساس آن حکومت تشکیل داده است و این‌گونه ولایت فقیه را به مرحوم نراقی وصل کنیم، نه ولایت فقیه به قرآن و اهل بیت (ع) وصل است و ردپای ولایت کاملاً در سیره فقها هم دیده می‌شود، هرچند که بعضی از فقها حوزه ولایت را محدودتر و برخی گسترده‌تر می‌دانستند که ان‌شاء‌الله به آن می‌‌رسیم.

نخستین کاری که مرحوم نراقی در کتاب عوائد الایام انجام می‌دهد این است که روایات را مطرح و از آنها برداشت می‌کند، این روایات را یکی‌یکی مطرح و بحث نمی‌کند بلکه تمام روایات را پشت سر هم آورده و بعد گفته ما از مجموع این روایات چه می‌فهمیم و چگونه باید وارد بحث ولایت فقیه شویم.

ایشان چند مقدمه دارند که مقدمه ورود به بحث ولایت فقیه است؛ نخستین نکته‌ای که مرحوم نراقی از روایات برداشت کرده و نتیجه می‌گیرد این است که «اعلم ان الولایه من جانب الله سبحانه علی عباده ثابته لرسوله و اوصیائه المعصومین علیهم‌السلام»؛ از مجموع روایات به دست می‌آید ولایت برای پیامبر (ص) و ائمه (ع) از سوی خدا ثابت است و این را مسلم می‌داند.

بعد از این روایات اصطیاد می‌کند و می‌فرماید: «و هم سلاطین الانام و هم الملوک والولاة والحکّام وبیدهم ازمة الامور و سائر الناس رعایا والمولى علیهم»؛ پیامبر و ائمه (ع) سلطان، مالک، والی و زمامدارهستند.

پس اصل اول در کلام مرحوم نراقی در بحث ولایت فقیه این است که از مجموع روایات نقلی و دلایل عقلی می‌فهمیم که ولایت پیامبر (ص) و ائمه (ع) 100 درصد بوده و هیچ شکی در آن نیست، تعابیری هم که به کار می‌برد این است که این بزرگواران سلطان، مالک و ملوک، حکام، زمامدار و والی هستند؛ به‌گونه‌ای که ایشان تمامی تعابیری که در لابه‌لای روایات پیشین دیدیم را جمع کرده و می‌فرماید اصل اول این است که هیچ شکی در ولایت پیامبر و اهل بیت (ع) نیست.

اصل دوم می‌فرماید: «و اما غیر الرسول و اوصیائه فلا شک ان الاصل عدم ثبوت ولایه احد على احد الا من ولاه الله سبحانه إو رسوله او احد اوصیائه على احد فى امر»؛ اگر عقل خود را به کار بگیریم غیر از پیامبر و جانشینان او که ائمه معصومین (ع) هستند، نمی‌توانیم بگوییم کسی بر کسی ولایت دارد.

اصل این است که در این عالم هیچ کس بر کسی ولایت ندارد و هر کس مستقل است؛ اما مگر کسی که خدا به او ولایت داده است، یا پیامبر این ولایت را به وی تفویض کرده است و یا یکی از اوصیای پیامبر (ص) ولایت را به کسی بدهد و تفویض کند.

پس اصل عدم ولایت کسی بر کسی است؛ مگر اینکه خدا، پیامبر و یا امام معصوم ولایت را به کسی بسپارند، «و حینئذٍ فیکون هو ولیاً» اگر در روایات و منابع دینی در جایی دیدیم که خدا و پیامبر و ائمه (ع) ولایت را به کسی داده‌اند او هم ولی می‌شود؛ یعنی پیامبر و امام نیست اما می‌تواند ولی باشد.

«فیکون هو ولیاً علی من ولاه فیما ولاه فیه» کسی که ولایت به او داده شده، در همان محدوده و افراد تعیین شده، دارای ولایت خواهد بود که این اصل دوم است.

اصل اول این است که خدا به پیامبر و ائمه (ع) ولایت داده و در این هیچ بحثی نیست، اصل دوم این است که اصل عدم ولایت کسی بر کسی است مگر اینکه از خدا و پیامبر و ائمه بر ولایت او دلیلی اقامه شود.

اصل سوم؛ ما وقتی نگاه می‌کنیم می‌بینیم اولیای زیادی داریم، «والاولیاء کثیرون» آنهایی که خدا و پیامبر به آنها ولایت داده‌اند زیاد هستند؛ یعنی وقتی سرتاسر فقه را نگاه می‌کنیم ولیّ زیادی پیدا می‌کنیم و کسانی که اسلام به آنها ولایت داده زیادند مثل «کالفقها الحدود و الآباء و الاجداد والاوصیاء والازواج والموالید والوکلاء فانهم الاولیاء علی العوام»؛ مثل فقهای عادل، پدران بر فرزندان، اجداد، اوصیاء، مردان بر زنان، مولی بر عبد و وکلا که این چند دسته اولیای بر عوام هستند؛ یعنی این افراد بر کارهای عرفی و روزمرگی مردم ولایت دارند و برای این افراد یک نوع ولایت ثابت شده است.

قسم دوم از همین اقسام «والاولاد والموصی له والزوجات والممالیک والموکلین ولکن ولایتهم مقصورة علی امور الخاصة علی ما ثبة من ولاة الامر» ولایت بر اولاد، ولایت موصی له، ولایت بر زن، ولایت بر مملوکات و ولایت موکل بر وکیل؛ اما ولایت این افراد محدود بوده و به امور خاصی که از سوی والیان امر ثابت شده، محدود است.

پس اصل سوم این است که ما والی و مولی زیاد داریم و این جور نیست که همیشه اصل عدم ولایت کسی بر کسی باشد در شرع ما این باب باز شده است که بسیاری از افراد بر افراد دیگر یک نوع ولایت دارند و این ولایتشان را اعمال هم می‌کنند و تشریفاتی نیست.

اصل چهارم «ولا کلام لنا هنا فی غیرالفقها»؛ ما در این کتاب و بحثمان به اولیای غیر فقیه را کاری نداریم؛ زیرا در سرتاسر ابواب فقه ما از اینها صحبت شده است، از باب طهارت تا دیات در هر جا به مناسبتی سخت از این اولیای غیرفقیه آمده است مثلاً در باب حجر که مربوط به منع کردن کسی از تصرف در اموال خود از طرف قاضی است می‌گوییم کسی که جنون دارد، ضعیف است یا یتیم است و ... به ولی نیاز دارد که ولی او فقیه است یا اینکه مرد بر زن خود و مولا بر عبد و بنده خویش ولایت دارد که این موارد به مناسبت کتاب‌های فقهی در لابه‌لای فقه مطرح شده است.

مرحوم نراقی می‌گوید اکنون نمی‌خواهیم درباره ولایت غیرفقها بحث نمی‌کنیم و در این فصل قصد داریم تنها ولایت فقها را مطرح کنیم؛ زیرا سرنوشت مابقی اولیاء به مناسبت مباحث فقهی در لابه‌لای فقه مطرح شده است. مثلاً «السلطان ولی من لا ولی له» کسی که فوت کرده و هیچ کس را ندارد باید چه کسی ولی او باشد؟ سلطان ولی او است که این موارد را قسمت فقها بحث می‌کنیم.

پس اجمالاً ما اکنون نمی‌خواهیم ولایت والد بر فرزند، مرد بر زن و ولایت مولا بر عبد را مطرح کنیم این موارد در لابه‌لای کتب فقهی به مناسبت مباحث مختلف مطرح شده است، مرحوم نراقی می‌فرماید آنچه می‌خواهیم در این کتاب و بحث مطرح کنیم منحصر به ولایت فقها است که این اصل چهارم می‌شود. ان‌شاءالله ادامه بحث که چند روزی طول می‌کشد را در جلسات بعد مطرح می‌کنیم.

/902/236/ر

مقرر: هادی رحیمی کوهستان

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۷ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۴۹:۱۳
طلوع افتاب
۰۶:۲۱:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۴:۴۳
غروب آفتاب
۱۹:۴۷:۴۶
اذان مغرب
۲۰:۰۵:۳۵