vasael.ir

کد خبر: ۵۰۲۸
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۶:۱۶ - 26 April 2017
در پنجاه‌وششمین جلسه درس خارج آیت‌الله نوری‌همدانی مطرح شد :

ما نیز قائلیم مفهوماً وجود وحدت دارد

پایگاه اطلاع رسانی وسائل_حضرت آیت‌الله نوری همدانی در جلسه پنجاه‌وششم درس خارج فقه خود به ادامه نقد و بررسی فرقه صوفیه پرداخت و نکاتی از علم کلام را با محوریت کتاب کشف‌المراد بیان کرد.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حضرت آیت‌الله حسین نوری‌همدانی در جلسه پنجاه‌وششم درس خارج فقه خود که در تاریخ 3 بهمن 95 برگزار شد، به ادامه نقد و بررسی فرقه صوفیه پرداخت و نکاتی از علم کلام را با محوریت کتاب کشف‌المراد بیان کرد.
وی یکی از محورهای نقد فرقه صوفیه را ناظر بر مباحث علم کلام دانست و خاطر نشان کرد:‌ صوفیه قائلند خداوند در وجود اقطاب آنها حلول کرده! در حالی که خداوند متعال حال نیست زیرا اگر حال باشد نیاز به محل دارد و اگر حلول در محلی کند مرکب از حال و محل می شود و خداوند مرکب نیست.
این استاد درس خارج حوزه علمیه قم همچنین در مورد اتحاد واجب‌الوجود با اقطاب صوفیه ابراز داشت: تفاوت خداوند با غیر خداوند متعال در این است که غیر خدا مثل ما انسان ها علم و سخاوت و شجاعت و امثال ذلک معانی متعددی عارض بر وجود ما هستند اما خداوند اینطور نیست بلکه صفاتش عین ذاتش می باشد.
آیت‌الله نوری‌همدانی در بحث اتحاد در وجود که صوفیه به آن قائل هستند نیز اشکال گرفت و گفت: سومین چیزی که آنها قائلند وحدت وجود می باشد، اگر مفهوما مراد باشد بله ما نیز قائلیم مفهوماً وجود وحدت دارد و وجود یعنی هستی منتهی هستی مراتب دارد و مشکک می باشد، گاهی واجب الوجود است و گاهی ممکن الوجود است.

مشروح تقریرات این درس در ادامه آمده است؛
صوفیه
علماء بزرگ ما اعلی الله تعالی مقامهم در چند جبهه برای حفظ دین و بیان احکام آن کار کرده اند که یکی از آنها بُعد کلامی است که در بحثمان با صوفیه با آن مواجه هستیم از این جهت در بُعد کلامی نیز باید بحث کنیم و سه موضوع در اینجا مورد بحث قرار می گیرد:
اول موضوع حلول ، دوم موضوع اتحاد و سوم موضوع وحدت وجود.
بحث را از کتاب بزرگ و ارزشمند "کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد" پی می گیریم، تجرید الاعتقاد تالیف خواجه نصیرالدین طوسی است که شاگرد او یعنی علامه حلی آن را شرح کرده و نامش را کشف المراد گذاشته و از لحاظ عقاید شیعه امامیه خوب بحث کرده و جواب تمام مخالفین را داده.
در بحث توحید و خداشناسی بحث را اینطور شروع کرده اند:«و اعلم أن الترکیب قد یکون عقلیا و هو الترکیب من الجنس و الفصل(مثل انسان که جنسش حیوان و فصلش ناطق است)، و قد یکون خارجیا(مثل اعضاء و جوارح انسان)کترکیب الجسم من المادة(همان هیولاست که شکل خاصی ندارد ولی قابلیت تشکل دارد)و الصورة(تشکل هیولا به اشکال مختلف)و ترکیب المقادیر من غیرها و الجمیع منفی عن الواجب تعالى لاشتراک المرکبات فی افتقارها إلى الأجزاء فلا جنس له و لا فصل له و لا غیرهما من الأجزاء العقلیة و الحسیة»[1] .
مسئله 11: «المسألة الحادیة عشرة فی أنه تعالى لا ضد له‌(زیرا ضد از اعراض است، وجود اینگونه تقسیم شده: اول واجب الوجود و بعد ممکن الوجود و ممکن الوجود نیز به جوهر و عرض تقسیم شده، اگر ممکن الوجود قائم به ذات باشد و نیاز به موضوع نداشته باشد می شود جوهر مثل سنگ اما آن چیزی که حلول در اینها دارد و از مقوله کیف است مثل سفیدی و سیاهی عرض می باشد و ضد نیز یعنی چیزی که اگر در جایی حلول کند با چیز دیگر ترکیب نمی شود مثلا اگر سیاه باشد دیگر سفید نیست و خداوند متعال ضد نیز ندارد زیرا ضد متعلق به اعراض می باشد و جوهر و عرض هر دو پایین تر از واجب الوجود هستند و خداوند متعال فوق جوهر و عرض می باشد) قال: و الضد »[2] .
مسئله 12: «المسألة الثانیة عشرة فی أنه تعالى لیس بمتحیز(متحیز یعنی اینکه در مکانی قرار بگیرد و خداوند متحیز نیست و نمی شود گفت مثلا در آسمان و یا زمین است زیرا اگر چیزی متحیز باشد به مکان محتاج است و خداوند غنی مطلق است) قال: و التحیز. أقول: و الدلیل على ذلک أنه لو کان متحیزا لم ینفک عن الأکوان الحادثة»[3] .
خب واما مسئله ای که به بحث ما در مورد صوفیه مربوط است مسئله 13 می باشد:«المسألة الثالثة عشرة فی أنه تعالى لیس بحال فی غیره(صوفیه قائلند خداوند در وجود اقطاب آنها حلول کرده! در حالی که خداوند متعال حال نیست زیرا اگر حال باشد نیاز به محل دارد و اگر حلول در محلی کند مرکب از حال و محل می شود و خداوند مرکب نیست)قال: و الحلول.
أقول: هذا عطف على الزائد فإن وجوب الوجود یقتضی کونه تعالى لیس حالا فی غیره و هذا حکم متفق علیه بین أکثر العقلاء و خالف فیه بعض النصارى القائلین بأنه حل فی المسیح(در قران نیز به حضرت عیسی اینطور گفته شده:"وَ إِذْ قالَ اللَّهُ یا عیسَی ابْنَ مَرْیَمَ أَ أَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونی‌ وَ أُمِّیَ إِلهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قالَ سُبْحانَکَ ما یَکُونُ لی‌ أَنْ أَقُولَ ما لَیْسَ لی‌ بِحَقٍّ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فی‌ نَفْسی‌ وَ لا أَعْلَمُ ما فی‌ نَفْسِکَ إِنَّکَ أَنْتَ عَلاَّمُ الْغُیُوبِ"[4] ) و بعض الصوفیة القائلین بأنه حال فی أبدان العارفین و هذا المذاهب لا شک فی سخافته لأن المعقول من الحلول قیام موجود بموجود آخر على سبیل التبعیة بشرط امتناع قیامه بذاته و هذا المعنى منتف فی حقه تعالى لاستلزامه الحاجة المستلزمة للإمکان»[5] .
مسئله 14 که باز مربوط به بحث ما در مورد صوفیه است این است که: « المسألة الرابعة عشرة فی نفی الاتحاد عنه تعالى‌(صوفیه معتقدند خداوند با اقطاب آنها متحد است!)قال: و الاتحاد.
أقول: هذا عطف على الزائد فإن وجوب الوجود ینافی الاتحاد لأنا قد بینا أن وجوب الوجود یستلزم الوحدة(آن دو بیت شعر را اینجا باید در نظر داشته باشید: صفات ثبوتیه: عالم و قادر حی است و مرید و مدرک/هم قدیم و ازلی پس متکلم خالق . صفات سلبیه: نه مرکب بود و جسم نه مرئی نه محل/بی شریک است و معانی تو غنی دان خالق . تفاوت خداوند با غیر خداوند متعال در این است که غیر خدا مثل ما انسان ها علم و سخاوت و شجاعت و امثال ذلک معانی متعددی عارض بر وجود ما هستند اما خداوند اینطور نیست بلکه صفاتش عین ذاتش می باشد لذا خداوند متعال همانطور که بی شریک است معانی نیز در او راه ندارد زیرا معانی متعدد هستند و تعدد ذات و صفات لازم می آید در حالی که خداوند متعال از همه جهات واحد است)فلو اتحد بغیره لکان ذلک الغیر ممکنا فیکون الحکم الصادق على الممکن صادقا على المتحد به فیکون الواجب ممکنا و أیضا فلو اتحد بغیره لکانا بعد الاتحاد إما أن یکونا موجودین کما کانا فلا اتحاد و إن عدما أو عدم أحدهما فلا اتحاد أیضا و یلزم عدم الواجب فیکون ممکنا هذا خلف»[6] .
اینها همه مقدمه ای هستند برای بیان انحرافات صوفیه و اما سومین چیزی که آنها قائلند وحدت وجود می باشد، اگر مفهوما مراد باشد بله ما نیز قائلیم مفهوماً وجود وحدت دارد و وجود یعنی هستی منتهی هستی مراتب دارد و مشکک می باشد، گاهی واجب الوجود است و گاهی ممکن الوجود است و خود ممکن الوجود اقسامی دارد اما همگی مفهوماً وحدت دارند، ممتنع الوجود نیز یعنی چیزی که وجودش محال است، شیء وجود ذهنی و وجود خارجی دارد و وجود ذهنی مخلوق ذهن شما می باشد و شما خودتان ممکن الوجود هستید و چیزی که مخلوق ذهن شما باشد معلوم می شود که مثل خود شماست و شریک شما در وجود می شود درحالی که خداوند شریک کسی نیست پس مخلوق ذهن شما نمی تواند شریک خداوندی که واجب الوجود است باشد.
میرزای قمی در جامع الشتات چندین صفحه در مورد وحدت وجود بحث کرده و اول شروع کرده و از شاه نعمت الله ولی گفته که یکی از اقطاب صوفیه می باشد، شاه نعمت الله اهل ماهان کرمان است و الان نیز در آنها گنبد و بارگاهی دارد او در اشعارش در مورد خودش اینطور گفته:
بهر الفی الف قدی بر آید
الف قدم که در الف آمدستم
خلاصه میرزای قمی شروع به بحث از صوفیه کرده و بسیار خوب در مورد آنها بحث کرده و این شعر را به عنوان نمونه از ملای رومی ذکر کرده:
هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
دل برد و نهان شد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
گه پیر و جوان شد
گه نوح شد و کرد جهانی به دعا غرق
خود رفت به کشتی
گه گشت خلیل و به دل نار بر آمد
آتش گل از آن شد
یوسف شد و از مصر فرستاد قمیصی
روشنگر عالم
از دیده یعقوب چو انوار بر آمد
تا دیده عیان شد
حقا که هم او بود کاندر ید بیضا
میکرد شبانی
در چوب شد و بر صفت مار بر آمد
زان فخر کیان شد
می گشت دمی چند بر این روی زمین او
از بهر تفرج
عیسی شد و بر گنبد دوار بر آمد
تسبیح کنان شد
بالجمله هم او بود که می آمد و می رفت
هر قرن که دیدی
تا عاقبت آن شکل عرب وار بر آمد
دارای جهان شد
منسوخ چه باشد؟ نه تناسخ به حقیقت
آن دلبر زیبا
شمشیر شد و در کف کرار بر آمد
قتال زمان شد
نی نی که هم او بود که می گفت انا الحق
در صوت الهی
منصور نبود آن که بر آن دار بر آمد
نادان به گمان شد
رومی سخن کفر نگفته ست و نگوید
منکر مشویدش
کافر بود آن کس که به انکار بر آمد
از دوزخیان شد.
خلاصه اینها قائل به وحدت وجود مفهوماً و مصداقاً هستند و می گویند کلاً یک وجود بیشتر نیست و آن وجود خداست منتهی العیاذ بالله خداوند به شکلهای مختلفی در می آید، توضیح بیشترش بماند برای بعد إن شاء الله تعالی... .

پی‌نوشت
[1] کشف المراد، علامه حلی، ج1، ص292.
[2] کشف المراد، علامه حلی، ج1، ص292.
[3] کشف المراد، علامه حلی، ج1، ص293.
[4]  .
[5] کشف المراد، علامه حلی، ج1، ص293.
[6] کشف المراد، علامه حلی، ج1، ص293.
326/907/ع

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶