vasael.ir

کد خبر: ۵۰۲۷
تاریخ انتشار: ۰۶ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۵:۱۷ - 26 April 2017
خارج فقه جهاد/ آیت الله کعبی/ جلسه12

بررسی موارد عینی شدن جهاد در اسلام

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- جهاد که واجب کفایی است متعین بر اشخاص نمی شود مگر با حکم خاص امام بر افراد مانند اینکه امام معصوم حکم یا ماموریت دهد و یا بر گروه و دسته هایی خاص حکم کند که باید شرکت کند. حالت دیگر برای عینی شدن جهاد جایی است که بدلیل ضعف نیرو یا امکانات دفاع شکل نمی گیرد مگر با حضور همگانی که در این زمان بر همگان واجب عینی است.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله عباس کعبی، صبح سه شنبه ، بیست و هفتم مهرماه 1395 در جلسه دوازدهم درس خارج فقه جهاد در موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره) ، پس از اتمام بررسی کفایی بودن جهاد بحث عینی شدن جهاد را آغاز نموده و به بررسی حالات مختلف آن پرداخت.

استاد عالی رتبه حوزه علمیه قم عنوان کرددر درجه اول چون جهاد امر حکومتی است بر عهده حکومت و ولی امر است و با حکم او می تواند عینی بر فرد یا گروه های خاصی شود. اگر امام معین نکند و آزاد بگذارد، حضور و اجرایی کردن این واجب کفایی هم به اشخاص واگذار می شود. همانطور که اصلش واجب کفایی است. البته این کار سختی است. چون افراد باید علم یا گمان داشته باشند. ممکن است تواکل شود.

 

موارد تعیُن جهاد

 

عضو جامعه مدرسین حوزه علمیه با مبنا قرار دادن تقسیم صاحب جواهر در باب عینی شدن جهاد موارد تعیُن جهاد را برشمرد.

یک: تنظیم شئون

معنای وجوب جهاد کفایی، تحدید و تفاصیلش بر عهده ولی امر جهاد و دستگاه دولتی است که از سوی ولی امر جهاد عهده دار این کار است و مسئولیت سازماندهی امور مکلفین بر عهده آنهاست و بر این اساس اگر برای تنظیم الزامات جهاد حکم به بسیج عمومی دهد بر همگان واجب عینی است که برای جهاد قیام کنند.

دو: انصراف حین درگیری

اگر شخصی بنا به هر دلیل به جبهه رفته، اما متعین بر او نبوده و داوطلبانه رفته است. در لحظه مبادا و در میدان مبارزه، التقی الزحفان! که می خواهد درگیری صورت بگیرد بگوید بدلیل مشکلی حتما باید برگردم نمی توانم بمانم. آیا یجوز یا لایجوز؟! هر چند داوطلبانه آمده است اما باید مقاومت کند چون اگر میدان را خالی کند، از مصادق فرار از زحف است و فرار از زحف از گناهان کبیره است. مگر اینکه بخواهند تاکتیک عوض کنند که بحث نظامی است.

سه: دفاع از اسلام و مسلمین

مورد سوم که جهاد کفایی متعین می شود، در دفاع از اسلام و مسلمین است.

 

مشروح این جلسه درس خارج فقه آیت الله کعبی را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

بعد از ذکر موارد وجوب کفایی جهاد، موارد تعیُن جهاد است. در چه مواردی بر افراد یا حتی سازمان ها و نهاد ها متعین می شود؟ یعنی اعم از شخصیت های حقیقی و حقوقی. چون گفته شد واجب کفایی هم بر عهده حکومت است هم بر عهده اشخاص.

در درجه اول چون جهاد امر حکومتی است بر عهده حکومت و ولی امر است.

مرحوم صاحب جواهر می فرماید: «و کیف کان فلا یتعین إلا أن یعینه الإمام علیه السلام على شخص خاص أو أشخاص کذلک لاقتضاء المصلحة فی الخصوصیة أو لقصور القائمین عن القیام به أو الدفع إلا بالاجتماع فیعین الإمام علیه السلام من یتم به القیام بذلک، و إلا وجب کفایة أیضا کأصله أو یعینه على نفسه بنذر و شبهه کالعهد و الیمین و الإجارة أو غیر ذلک مما یکون سببا للتعیین المخرج له عن الکفائیة، و منه إذا التقى الزحفان و تقابل الفئتان، قال الله تعالى «إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا»[1]  و «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ»[2]  هذا، و قد أطنب فی المسالک فی بیان قصور العبارة من حیث عطف قوله: «أو لقصور» على المستثنى أو على قوله: «مصلحة» و لکن لا فائدة مهمة بعد وضوح المراد، و الله العالم».[3]

جهاد که واجب کفایی است متعین بر اشخاص نمی شود مگر اینکه امام معین کند و حکم یا ماموریت بدهند. یا بر گروه و دسته هایی که هر مثلا هر کس ده سال سابقه حضور در نیروهای مسلح داشته باشد در این عملیات باشد یا هر کس سرباز وظیفه را طی کرده باشد باید شرکت کند یا کسانی که الان جهاد را بر عهده دارند، ضعف نیرو یا محتوا دارند یا اینکه دفاع انجام نمی شود مگر با حضور همگانی.

از آنجا که درباره جهاد ابتدایی بحث می شود،  مرحوم صاحب جواهر معتقد است جهاد ابتدایی به امر امام معصوم است و اینجا هم حضور امام شرط است. اما ما به موقع خواهیم گفت که جهاد  مشروط به حضور امام نیست؛ به نحو جواز. یعنی  فقیه مبسوط الید که ولایت امور مسلمین را به دست می گیرد می تواند تعیین کند.

ایشان در ادامه می فرمایند: «وجب کفایه ایضا کاصله». اگر امام معین نکند و آزاد بگذارد، حضور و اجرایی کردن این واجب کفایی هم به اشخاص واگذار می شود. همانطور که اصلش واجب کفایی است. البته این کار سختی است. چون افراد باید علم یا گمان داشته باشند. ممکن است تواکل شود.  در حالی که جهاد یک امر حکومتی است و نمی توان شیوه اجرایش را به عهده اشخاص گذاشت. مانند نماز میت که نیست. بلکه امر حکومتی است و جان و مال و اعراض مطرح است.

در ادامه می فرماید: یا اینکه خود اشخاص نذر کنند. «لله علی نذر ان قضی الله لی حاجه فلان...» این متعین می شود چون نذر کرده. یا شبه نذر مانند عهد و قسم یا اجاره. البته تصور اجاره در جهاد را خواهیم گفت چون بحث جداگانه ای است.

«او غیر ذلک مما یکون سببا للتعین». یا موارد دیگری که سبب تعیین می شود و از کفایی بودن خارج می شود. مانند اینکه شخص در جبهه حاضر شد و درگیری اتفاق افتاد. دیگر نمی تواند رها کند چون فرار از زحف و از گناهان کبیره است؛ در حالی که دستور به ثبات و مقاومت است. به دلیل قول خداوند: «إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا»[4] یا «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفاً فَلا تُوَلُّوهُمُ الْأَدْبارَ»[5]

نکته اول : عرض شد که اشخاص اعم از افراد و سازمان هاست. ممکن است منظور شخصیت های حقوقی هم باشد. مانند نیروی دریایی هوایی، ارتش، بسیج، جهاد کشاورزی، وزارت بهداشت ، حوزه و... این نیست که اشخاص یعنی افراد بلکه گروهها و اصناف هم هست.

نکته دوم اینکه جهاد کفایی، متعین می شود. این را بعضی از فقها تعبیر می کنند که جهاد کفایی، واجب عینی می شود. این تعبیر به نحو حقیقی درست نیست مگر تجوزا. چون واجب کفایی هیچ گاه به واجب عینی تبدیل نمی شود. واجب کفایی خصوصیاتی دارد که آن را از دست نمی دهد و قوام واجب کفایی به تحقق غرض است. به سد حاجت است. خود واجب که تغییر نمی کند. بلکه طبق آن خصوصیات خصوصیات واجب کفایی که «فالکل مخاطبون به و اذا قام به البعض سقط عن الاخرین» ، می خواهیم ببینم «اذا قام به البعض» چه شرایطی دارد که برای بعضی منجز و متعین می شود. اگر بگوید «یتحول الواجب الکفایی الی واجب العینی» تجوزا است نه حقیقتا و این در عبارات فقها زیاد به کار برده شده است. از جمله ابن حمزه در وسیله که می فرماید: «و ربّما یصیر الجهاد فرض عین»[6] یعنی یتیعین علی الاشخاص، ولی لا یتحول الی واجب عینی. این یک نکته مهم.

حالا این مواردی که یتعین علی الاشخاص اگر تعین پیدا کرد، اتکال علی الاخرین جایز نیست. چون گناه کرده در امتثال آن. بلکه نسبت به این گناه اگر مثلا امر، امر ولی جهاد باشد، و او تخلف کند، این گناه کبیره کرده و تمرد از حکم ولی است که خواهیم گفت.

موارد تعیُن جهاد

این عبارت مرحوم صاحب جواهر را توضیح دهیم. در چه مواردی جهاد متعین می شود؟ چند مورد بر اساس عبارت صاحب جواهر آورده ایم:

یک: تنظیم شئون

مورد اول: تنظیم شئون مکلفین جهاد توسط ولی امر جهاد است. یعنی مثلا آن فرمانده جهاد چه بالاصاله چه بالنیابه، می خواهد مشخص کند که کفایت چگونه حاصل می شود. مگر نمی گوییم جهاد کفایی؟ برای تامین غرض می خواهد سازمان درست کند که به نفرات و برنامه و مدیریت و هماهنگی نیاز دارد. متناسب با این، اشخاصی را معین می کند. پس لتحدید الکفایه بواسطه من بید زمام امور المسلمین و امر الجهاد. حالا این تحدید، چه از نظر کمی که بگوید من ده هزار نفر نیرو می خواهم، تا زمانی که نیاید، من به الکفایه محقق نمی شود. حالا چه از گروه هایی مشخص کند یا بگوید هر که زودتر آمد. یا من به الکفایه را از نظر کیفی مشخص کند. مثلا بگوید من این قدر متخصص یا آرپی چی زن یا پرستار می خواهم. یا نه اینقدر اسلحه می خواهم یا فرمانده دسته می خواهم. همه مربوط به تحدید کفایت است که به دست ولی امر و مسئول جهاد است وگرنه محقق نمی شود.

یا اینکه تنظیم شئون و سازماندهی امور جهاد، در پشت جبهه صورت بگیرد مدیریت جنگ صورت بگیرد. چون مدیریت جنگ همیشه مدیریت میدان نیست بلکه فراتر از میدان را هم شامل می شود. مثلا از نظر تبلیغات صدا و سیما فلان شبکه را باید اختصاص بدهد. این مسایل مربوط به من بیده الجهاد است.

و ممکن است برخی اوقات به مدیریت جنگ بازگشت نکند، بلکه به ویژگی های ممتاز برگردد که اینان باید به جبهه بیایند که سابقه دارند یا می توانند گرهی باز کنند. بر این عده واجب می شود. یا بگوید یگان ویژه باید بیاید. پس بر این عده واجب می شود.

گاهی ولی امر جهاد می بیند نه در جبهه نقطه ضعف و خلا هایی وجود دارد و شکست هایی حاصل شده که باعث می شود برنامه تغییر کند و سیاست جهادی تغییر یابد و فراخوان بسیج عمومی بدهد که در زمان دوران دفاع مقدس زیاد اتفاق می افتاد که می گفتند هر کس حاضر است سلاح بردارد، به جبهه بیاید. آن موقع اگر فرمان بسیج عمومی داده شود، بر همگان متعین می شود و کسی نمی تواند بگوید واجب کفایی است و می روند به ما ربطی ندارد. حتی اگر اعلام آمادگی نکند، این شخص معصیت کرده است چون متعین بر همه است و مبادرت واجب می شود. به چه دلیل: طاعه للامام که به مباحث ولایت فقیه و امامت بر می گردد. از جمله:« یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم‏»[7] یا آیات شریفه قبل که خواندیم: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّه»‏.[8] علامه طباطبایی می فرماید منظور شخص رسول الله(ص) نیست؛ بلکه تخلف از فرمان های حکومتی است که شامل همه فرماندهان واجب الاطاعه می شود و تخلف جایز نیست.

در جایی گفته اند تاخیر در اجرای فرمان ولی امر، گناه کبیره است. در جهاد بغات بحث شده است. اگر فرمان بدهد بیایید با بغات و فتنه گران و آشوب گران مقابله کنید که می خواهند نظام را از بین ببرند، و فراخوان بدهد و تاخیر شود، گناه کبیره است. و این البته خاص جهاد بغات نیست. شامل همه اقسام جهاد هم می شود. صاحب جواهر می فرمایند: «بلا خلاف و لا اشکال بعد استنحاض الامام» این واژه «استنحاض الامام» در کتب قدما زیاد آمده است. استنحاض یعنی فراخوان عمومی امام. کسی حق ندارد تخلف کند و این عمل به آیه شریفه است.

بحث دیگر درباره چگونگی فرمان امام است. این ولی امر جهاد و امام، آیا ضابطه ای برای فرمانبری هست یا نیست؟ قطعا ضابطه مند است و آن لحاظ مصالح و مفاسد امر جهاد و میدان جنگ است. و اینجا قاعده ای است: «الامام لا یلزم ما هو لیس بلازم». این نیست که عده ای خواهش تمنا کنند که ما می خواهیم برویم، و ایشان بگویند بفرمایید. یا عده ای را مقدم بدارد و ندارد. ضابطه دارد. اگر بدائل وجود داشته باشد، مثلا به کسی فرمان بدهد و بگوید بلند شو برو جبهه. اما می دانیم آقای الف صد ها نفر هستند و منحصر در او نیست. آیا امام به آقای الف می گوید شما بیا؟! خیر به آن صد نفر می گوید بر یکی از شما متعین است. اگر به صد نفر نگفت و یکی را معین کرد و گفت زید از این صد نفر لازم و حاضر شود، ایا بر زید واجب است یا می تواند بگوید 99 نفر دیگر هم هستند، چرا من؟ اینجا دو جواب داده اند. برخی گفته اند طاعه للامام باید برود. عده ای دیگر گفته اند بر اساس «الامام لا یلزم بما هو لیس بلازم»، می تواند بگوید چرا من!

اما به نظر، آن الزام و این تعین بر آن شخص، واجب است چون اطاعت امام اطلاق دارد و مقید به این نیست که یلزم بما هو لازم یا چگونه فرمان می دهد، مصلحت و مفسده دست امام است و اگر هر کسی بخواهد بگوید «بدائل هست، من نمی روم»، چه اتفاق می افتد؟ نقض غرض می شود. امر جهاد تعطیل می شود. فلسفه تعیُن از بین می رود.

حالا اگر شخص مشکلاتی داشت که گفت نمی توانم، امام اجازه داد، اشکال ندارد و خارج از موضوع است. اما بالفرض که امام بگوید باید بیایید و این آقا بگوید بدائل هست چرا من؟ پاسخ این است که اطاعت از فرمانده اطلاق دارد و باید برود. وگرنه اختلال در امر جبهه می شود.

همچنین «امام یقسم الاعمال یوزع الادبار حسب الکفائات». بر اساس لیاقت ها و شایستگی ها و توانمندی ها تقسیم کار و توزیع نقش می کند. «و علی اساس قاعده الانصاف». وجه انصاف این است که امام اینجا در جبهه رفتن تبعیض قائل نمی شود. عده ای را ببرد و عده ای را نبرد. از بابت اینکه جبهه فضیلت است و تسابق است. خیلی ها می خواهند بروند ولی عده ای به صورت ویژه مقدم بدارد، این وجهی ندارد مگر اینکه خصوصیتی داشته باشند. این جزو صلاحیات ولی امر جهاد است و خود او می فرماید «من هی الجهه او من هو الشخص الذی یجب علیه الحضور».

مرحوم شیخ طوسی عبارتی دارد: «الجهاد فریضة من فرائض الإسلام و رکن من أرکانه و هو، فرض على الکفایة. و معنى ذلک أنّه إذا قام به من فی قیامه کفایة و غناء عن الباقین، و لا یؤدّی الى الإخلال بشی‌ء من أمر الدین، سقط عن الباقین.»[9] یعنی اخلال در امر جبهه ها باعث اخلال در امر دین می شود و تنظیم امر دین به عهده امام است. الامام رئاسه العامه فی امور الدین و الدنیا که تنظیم آن بر عهده امام است. سپس می فرماید: «و متى لم یقم به أحد، لحق جمیعهم الذّمّ، و استحقّوا بأسرهم العقاب». همه عذاب می شوند چه از نظر کمی و کیفی هر چه باعث تضعیف جبهه شود، اخلال در امر دین است.

اما تنظیم این مطلب به عهده کیست؟ بر عهده ولی امر جهاد است. یعنی هر کسی که ولی امر جهاد بگوید بیایید جبهه و نروند، همه مستحق عقابند. بگویند کار داریم یا مشکلات زندگی داریم. این نمی شود.

بنابراین این معنای وجوب جهاد کفایی، تحدید و تفاصیلش بر عهده ولی امر جهاد و دستگاه دولتی است که از سوی ولی امر جهاد عهده دار این کار است و مسئولیت سازماندهی امور مکلفین بر عهده آنهاست.

این مطلب اول که جهاد معین می شود.

دو: انصراف حین درگیری

مورد دوم که جهاد متعین می شود: مواجهه میدانی و درگیری است. یک طرف بنا به هر دلیل به جبهه رفته، اما متعین بر او نبوده است. داوطلبانه رفته است. حالا وقت عملیات شده، در لحظه مبادا و در میدان مبارزه، التقی الزحفان! نیروی دشمن آمده، نیروی ما هم آمده، می خواهد درگیری صورت بگیرد. بعد طرف بگوید من الان مشکلی برایم پیش آمده حتما باید برگردم نمی توانم بمانم. آیا یجوز یا لایجوز؟! داوطلبانه آمدی اما باید مقاومت کنی! چون اگر میدان را خالی کند، از مصادق فرار از زحف است. و فرار از زحف از گناهان کبیره است. مگر اینکه بخواهند تاکتیک عوض کنند که بحث نظامی است.

اگر این غلبه بدهد و احتمال نود درصد بدهد که اگر در این درگیری شرکت کند، شهید می شود. و این نمی خواهد شهید شود! آیا می تواند میدان را خالی کند یا نه؟ ما پاسخ می دهیم حتی لو غلب علی ظنه الاستشهاد، خیر، نمی تواند. البته بحث مفصل را در کیفیت قتال و عملیات استشهادی عرض می کنیم. اما در اینجا اجمالا می گوییم: تزاحم بین وجوب حفظ نفس و وجوب ثبات در جبهه است. کدام مقدم است؟ «ِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة»[10]، حالا نود درصد می گوید کشته می شوم و نمی توانیم مقاومت کنیم؟ دستوری در مقابل این حفظ نفس است و آن وجوب مقاومت است به دلیل اطلاق آیات ثبات. آیه می فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْکُرُوا اللَّهَ کَثیراً لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[11] چه بگوید این فرمانده اشتباه می کند یا نمی کند. دیگر واجب است بماند.

یک تبصره قائل می شویم. استثناء، ولی امر جهاد است. اگر او بگوید و اجازه بدهد، اشکال ندارد. که مثال های فراوانی دارد. از جمله حادثه عاشوراست. شاهد مثال در شب عاشوراست. که اباعبد الله الحسین(ع) بنابر مصلحتی بفرماید«هَذَا اللَّیْلُ قَدْ غَشِیَکُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا وَ تَفَرَّقُوا فِی سَوَادِه‏».[12]

شخصی هم به نام ضحاک بن عبد الله المشرقی الهمدانی بود که با حضرت از قبل شرط کرده بود که من می آیم اما اگر ببینم حضورم فایده ای ندارد و کاری نمی توانم انجام دهم، رها می کنم و می روم. حضرت فرمود: مگر شما در عمل می توانی چنین کنی؟ گفت بله می توانم. کربلا شد و روز دهم. وقتی شرکت کرد، چند نفر را به درک واصل کرد و عده ای را زخمی کرد. وقتی دید حضرت تنها شده، و نبرد فایده ای ندارد، خدمت حضرت رسید و گفت: الوعده وفا! حضرت رخصت داد. او اسبش را مخفی کرده بود. در لحظه مبادا سوار اسب شد و تاخت و از میدان فرار کرد چون می دانست صد در صد کشته می شود و حضرت هم اجازه فرمود.

این بنی همدان هم تعقیبش کردند وقتی شناختند، رهایش کردند. و از جمله کسانی که مقتل ابی مخنف را روایت می کند، همین ضحاک است. حالا شاهد ما چیست؟ کار نداریم که اهل بهشت است یا جهنم؟! کار نداریم. (شاید به دلیل دنیاطلبی و ترس، مردود است و جهنمی. جان او برایش عزیزتر از جان معصوم است. البته بحثی هم هست زمانی که امر دائر شود بین نفس انسان و نفس معصوم، نفس انسان باید فدای نفس معصوم شود. به دلیل آیه شریفه : ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ[13] اما اینجا این آقا می داند صد در صد کشته می شود، نمی تواند جلوی کشتن امام را هم بگیرد، حسابگر و دنیاطلب هم بوده، گفته چرا جانم را از دست بدهم؟ حفظ نفس هم واجب است و اجازه بگیرد و فرار کند. مثل اینکه بگوییم نماز قضا ندارد اما هزار گناه هم دارد و بگوییم انما یتقبل الله من المتقین! اما در فقه ظاهری، ضحاک مشرقی، تکلیفش را انجام داده است. جهنم رفتنش از بابت دنیا طلبی و شح نفس، نجات نمی یابد: وَ مَنْ یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[14])

عمده شاهد بحث ماست. او چون ماذون بود فرارش حرام نیست. اذن ولی می خواست، که او داشت و فرار از زحف محسوب نمی شود. بلکه ولی امر ممکن است برخی را اجازه درگیری ندهد. حتی در التقی الزحفان! تشخیص با ولی امر جهاد است. لذا گفته ایم در نظیم و مدیریت امور جهاد حتی در درگیری های سخت، بر عهده ولی امر جهاد است.

 

سه: دفاع از اسلام و مسلمین

مورد سوم که جهاد کفایی متعین می شود، در دفاع از اسلام و مسلمین است. البته بحث ما جهاد دفاعی نیست. اما می گوییم کجا جهاد متعین می شود؟  ابن حمزه می نویسد: «هو أن یدهم أمر یخشى بسببه على الإسلام وهن أو على مسلم فی نفسه أو ماله إذا حصل ثلاثة شروط حضوره و قدرته على دفع ذلک و وجود معاون إن احتاج إلیه و لا یجوز‌ الجهاد بغیر الإمام و لا مع أئمة الجور‌»[15]

اگر برای اسلام موجب وهن باشد یا برای جان و مال مسلمان و عرض و آبروی مسلمان موجب وهن باشد، به سه شرط جهاد کفایی، متعین می شود:

شرط اول حضور شخص.

شرط دوم قدرت دفاع 

شرط سوم وجود معاون برای دفاع از اسلام و مسلمین.

به این سه شرط، جهاد کفایی، بر اشخاص متعین می شود.

پنج مورد از موارد جهاد کفایی مانده که خواهیم گفت.

 

پایان جلسه دوازدهم.

 


.[1] (انفال/45)

.[2] (انفال/15)

[3] . (جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 14)

 

[4] (انفال/45)

[5]  (انفال/15)

[6]  (موسوعة الینابیع الفقهیّة ج 9/ 159.)

[7] (نساء/ 59)

[8] (توبه/120)

[9] (النهایة فی مجرد الفقه و الفتاوى؛ ص: 289)

[10] . بقره/ 195.

[11] (انفال/ 45)

[12] . بحارالأنوار، ج44 ، ص315.

[13] . (توبه/ 120)

[14] .  (حشر/9)

[15] الوسیلة إلى نیل الفضیلة؛ ص: 199.

 

120/901/د

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۰:۴۰
طلوع افتاب
۰۶:۰۷:۰۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۵۵
اذان مغرب
۲۰:۱۷:۲۳