vasael.ir

کد خبر: ۴۹۶۳
تاریخ انتشار: ۳۰ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۴۷ - 19 April 2017
درس گفتار مبانی تمدن نوین اسلامی؛ آیت الله میرباقری/جلسه ۱

مهمترین پایگاه نفوذ تمدن غرب در دنیای اسلام ادبیات توسعه است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل- آیت الله میرباقری با اشاره به تقابل تمدن غرب با تمدن اسلامی گفت: مهمترین سرمایه غرب در مواجهه با دنیای اسلام، ادبیات توسعه است، دنیای غرب از یکی دو دهه گذشته شبکه سازی جریان های همسو در دنیای اسلام را طراحی کردند، آن جریان همسو طرفدار ادبیات توسعه است و مهمترین پایگاه نفوذ تمدن غرب در دنیای اسلام، همین ادبیات توسعه است.

به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل- آیت الله سیدمحمد مهدی میرباقری؛ رئیس فرهنگستان علوم اسلامی قم در جلسه اول دوره تبیین مبانی گفتمان «تمدن نوین اسلامی» که در جمع نخبگان استان البرز در 23 اردیبهشت 95 برگزار شد با اشاره به جریان تجدد و توسعه تعریف شده توسط تمدن مادی غرب گفت: عالم اسلام در مواجهه با این مسئله سه رویکرد داشته است: رویکرد اول اعتقاد به جریان تمدن غرب است. رویکرد دوم بدنبال اصلاح و گزینش از غرب هستند. رویکرد سوم جریان غرب و تجدد را یک امر واحد به هم پیوسته می بیند و مواجهه گزینشی از تمدن غرب را صحیح نمی داند. در واقع توسعه در تمدن غرب یک برنامه ریزی جامع و همه جانبه برای تحول همه عرصه ها و لایه های اجتماعی به سمت آرمان های خاصی است.

وی در ادامه با اشاره به تفاوت های مختلف این سه رویکرد به تبیین نگاه به عصر ظهور در این سه رویکرد می پردازد و با جملاتی از حضرت امام(ره) بیان می کند: ایشان معتقد به تصرف حداکثری اسلام در عرصه اجتماعی و مدیریت عالم بوده اند.

 

متن سخنرانی/ جلسه1

ضرورت بحث تمدن اسلامی در مواجهه با تمدن غرب

بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین. یک دوره مبانی فکری را که می تواند چارچوب های یک تمدن دینی را تبیین بکند، مورد گفتگو قرار می دهیم. البته عنوان خیلی گسترده و پردامنه ای است و همه بحث ها و زوایای آن را در این مجال کوتاه نمی شود مورد بحث قرار داد. برای این امر باید کارهای گسترده تری انجام بگیرد ولی یک چارچوب فکری کلی را که می تواند بنیان های یک اندیشه تمدنی را شکل بدهد، ان شاء الله موضوع بحث قرار می دهیم.

قبل از شروع بحث در شرایط کنونی چه ضرورتی اقتضا می کند که ما این بحث ها را به طور جدی پیگیری کنیم؟ باید توجه کرد یک درگیری تاریخی بین جبهه حق و باطل و در واقع بین جبهه انبیاء و فراعنه و مستکبرین تاریخ وجود دارد. این درگیری مربوط به زمان یا دوران خاصی نیست. موضوع درگیری هم بر سر منابع مادی و منافع طبیعی نیست، بلکه اصل و اساس درگیری بر سر پرستش خدای متعال و خدا پرستی و استکبار در مقابل خدای متعال و نفس پرستی است. موضوع اصلی نزاع که بین انبیاء و فراعنه است ایمان و کفر، پرستش خدای متعال و استکبار در مقابل خدای متعال است. این نظریه در مقابل رویکرد های دیگری است که تعارضات اصلی تاریخی را بر محور دیگری تفسیر می کنند. برای مثال عده ای روابط تولیدی را مبنای شکل گیری طبقات اقتصادی و طبقات اجتماعی می دانند و طبقات اجتماعی را هم موضوع اصلی درگیری قرار می دهند. در نگاهی که بیان کردیم موضوع اصلی درگیری بین جبهه حق و باطل، ایمان و کفر است و این تعارض تاریخی رو به پیچیدگی هم بوده است.

در دوران ما یکی از مظاهر اصلی این درگیری، نزاع بین تمدن جدید غرب و اسلام بوده است بویژه بعد از رنسانس و نوزایی که در غرب اتفاق افتاد. زمانیکه این تمدن مادی غرب به نقطه شکوفایی و اوج خودش رسید، این درگیری آشکارتر شده است.

 

بررسی تمدن مادی غرب در لایه های مختلف

برای تمدن غرب این چند لایه را می توان ذکر کرد. یکی لایه ایدئولوژی بنیادینِ این تمدن است که مقصود از «ایدئولوژی» ایده ها و اهداف اساسی این تمدن است که تبدیل به ایده های اجتماعی شده است و جامعه به دنبال دستیابی به آن ایده ها است. یعنی به تعبیر دیگر بر اساس این ایدئولوژی ایجاد انتظارات اجتماعی شکل می گیرد.

عمیق ترین لایه این تحول تمدنی در همین لایه است که ایده های اجتماعی خاصی است و جامعه را به دنبال این ایده ها سوق می دهد. بنیادی ترین این ایده ها امانیسم، لیبرالیسم و راسیونالیسم یا در یک کلمه، عرفی سازی و سکولاریسم است. یعنی یک تمدنی است که مبتنی بر اصالت انسان شکل گرفته است. این اصالت انسان هم، متفاوت با آن کرامت انسانی است که انبیاء درباره آن صحبت می کنند. بحث این است که انسان، مدار حق و باطل است و حق و باطل به خود انسان برمی گردد. ورای انسان، پایگاهی برای ارزش گذاری نیست که انسان بخواهد نسبت به آن ارزش ها، متعبد باشد. همه ارزش ها را خود انسان ها معین می کنند. روح امانیسم همین یک کلمه است که انسان خودش مدار همه ارزش ها و حقایق است. به دنبال این مسئله آزادی های فردی بویژه از مفاهیم قدسی و تقیدات معنوی و همچنین حاکمیت عقلانیت خودبنیادِ انسان به جای آموزه های دینی و انبیاء جایگزین می شود. این مسیر در نهایت جامعه ای با مناسبات عرفی و بدون استناد و اتکاء به آموزه های دینی و تعالیم انبیاء ایجاد می کند. این یک لایه جامعه غربی است.

البته شاخصه های دیگری هم برای این تمدن گفته شده است ولی اصل در این تمدن همین نکات بود که منتهی به عرفی سازی زندگی انسان می شود. یعنی به جای اینکه زندگی انسان – حداقل در لایه اجتماعی - مبتنی بر ارزش های قدسی شکل بگیرد، با ارزش های مادی و زمینی شکل می گیرد. دیگر مفاهیم و آموزه های انبیاء الهی کنار گذاشته می شود. حضور مفاهیم قدسی، حضور ادیان الهی، دخالت انبیاء، عالمان دینی و معارف دینی در عرصه حیات اجتماعی حذف می شود؛ که البته این کار با یک تدبیر و برنامه ریزی و در یک فرآیند تاریخی اتفاق افتاده و چالش هایی هم در خود غرب ایجاد کرده است.

لایه دوم تمدن امروز غرب مرحله فلسفه سازی است؛ یعنی تفکرات بنیادین فلسفی را بسط دادند که بتواند یک پایگاه عقلانی سیالی برای این ایده ها ایجاد کند. لذا فلسفه ها شکل گرفت و به دنبال آن انقلاب علمی رخ داده و علوم مدرن پیدا شدند که خود اینها دوران های متفاوتی داشته است. در لایه بعد هم فناوری ها و تکنولوژی و صنعت و انقلاب صنعتی و بعد هم تغییر ساختار های اجتماعی و ایجاد ساختار های مدرن صورت گرفته است.

لذا جامعه مدرنی با این مختصات که دارای ایده های خاص، تفکر فلسفی خاص، نظام دانشی خاص، فناوری ها و تکنولوژی خاص و ساختار های اجتماعی خاص و در نهایت دارای یک سبک زندگی خاصی است شکل گرفته است و مردم در این فضا به شیوه خاصی زندگی کنند. تمدن غربی که ایده دین زدایی از عرصه حیات اجتماعی را داشته ـ و البته گاهی تعارض با دین را هم پنهان می کنند ولی در واقع دنبال حذف دین از عرصه زندگی بشر بوده است ـ تمدن خودش را شکل داده است و تدریجاً نقش معنویت و مفاهیم قدسی را در زندگی عمومی و اجتماعی انسان، کم رنگ کرده و پا به عرصه خصوصی انسان نیز گذاشته و حتی تا جایی که می توانسته، عرصه خصوصی زندگی انسان ها را هم به همین شکل سامان داده و به جای دین، عناصر جایگزین تعریف کرده است. یعنی این حوزه را هم آرام آرام، تحت سیطره خودش درآورده است.

 

انواع مواجهه دنیای اسلام با جریان تجدد و تمدن غرب

این تمدن داعیه عبور از مرزهای جغرافیایی خودش را داشته و آرام آرام وارد حوزه فرهنگ های دیگر از جمله دنیای اسلام شده است. از آغاز ورود این تمدن و این فرهنگ به دنیای اسلام، موضع گیری ها و مواجهه ها و درگیری های مختلفی با این تمدن وجود داشت. گروهی این تمدن را پذیرفتند و حتی آرمان های اساسی آن را هم قبول کردند و تلاش کردند که مناسبات اجتماعی خودشان را به سمت تمدن غربی سوق بدهند. به تعبیر دیگر سعی کردند مسیر طی شده و تجربه شده غرب را برای جامعه خودشان طراحی بکنند و جامعه خودشان را در همان مسیر به حرکت در درآورند.

طبیعتاً چالشی بین تفکرات مذهبی، اعتقادات مذهبی و فرهنگ دینی جامعه با این نوع برنامه ریزی پیش آمد و صاحبان این فکر تلاش کردند که در این تعارض و چالش، درگیری را به نفع جریان تمدن جدید حل و فصل بکنند. به بیان دیگر از آن دوره ای که اینها با ایده «ترقی» وارد دنیای اسلام شدند و «ترقی خواهی» در مقابل گرایش مذهبی قرار گرفت، در جهت ایده هایی که به اصطلاحِ خودشان در یک کلمه با «ترقی» از آن یاد می شد برنامه ریزی کردند تا جامعه را به سمت آن اهداف، به حرکت در بیاورند و طبیعتاً اگر بین فرهنگ مذهبی و سنتی جامعه با این تحولات اجتماعی چالشی در جامعه پیدا می شد، به نحوی این چالش ها را به نفع جریان ترقی و نوسازی و تجدد و مدرن سازی جامعه، حل می کردند. این یک رویکرد بوده که طرفدارانی هم داشته است و منحصر به کشور ما نیز نبوده است بلکه در کل دنیای اسلام چنین مواجهه هایی بوجود آمد. البته در محدوده حاکمیت فرهنگ اهل بیت و دنیای تشیع این مسئله بطور ویژه وجود داشته است.

رویکرد دیگری در مقابل این تمدن به این شکل بوده است که آن را می پذیرفت ولی آنرا به خوب و بد تجزیه می کرده است. یعنی اینگونه تلقی داشتند که این تمدن، یک مجموعه ای است که تجزیه و تفکیک کرد به خوب و بد می شود. خوبی های آن قابل نسخه برداری است و بدی آن را باید کنار بگذاریم و نتیجه این نگاه هم طبیعتاً ترکیب مُثبَتات و ارزش های دینی جامعه خود با مُثبَتات تمدن غرب است. یعنی می توانیم بخشی از این تمدن را در حیطه فرهنگ خودمان به کار بگیریم و در مسیر فرهنگی و جامعه دینی از آن استفاده بکنیم. می توانیم از تکنولوژی مدرن استفاده کنیم و اگر جایی آفتی هم داشت آن را کنترل کنیم. اگر یک جایی با ارزش های دینی در تعارض بود، آنجا را محدود کنیم؛ ولی می شود از دانش و تجربیات غرب، از فناوری ها و تکنولوژی غرب و حتی از محصولات مدرن استفاده کرد. و البته این یک تلقی غالب و رایج بوده است.

نتیجه این نگاه رایج این بود که تعاملی بین این تمدن و دنیای اسلام برقرار شد و این ارتباط آرام آرام عمیق تر شده است. یعنی ابتداء یک سری محصولات مدرن، وارد جامعه اسلامی شد. بعد دانش مدرن آمده است و دارالفنون ها شکل گرفت. به دنبال آن ساختارهای اجتماعی و مناسبات سیاسی هم تغییر کردند؛ مثلاً نهضت مشروطه برای تغییر نظام سیاسی جامعه بر پا شد. لذا این تعامل عمیق تر شده و این طور نبوده که فقط غرب بخواهد محصولات فرهنگی یا اقتصادی خودش را در کشور ما بیاورد و ما مصرف کننده محصولات بشویم؛ بلکه آرام آرام لایه های عمیق تر تمدن خودشان را هم در کشورها و دنیای اسلام نفوذ دادند و سعی کردند عمق تفکر و تمدن خودشان را در جوامع مقابل خودشان محقق بکنند.

 

تکامل نگاه ها به تمدن غرب و شکل گیری نگاه تمدنی و پیوسته

در سیر پیشرفت این تعامل، تفکر سومی از درون این مواجهه بیرون می آمد؛ زیرا هر چقدر نفوذ غرب بیشتر می شد لایه های عمیق تری از دنیای اسلام در معرض مواجهه و تهدید تمدن غرب قرار می گرفت. به عبارت دیگر یک زمان نگاه به تمدن غرب، نگاه ساده ای بود و اینگونه تلقی می شد که غرب عبارت از همین محصولات مصرفی و برق و ماشین و نظم خیابانی و امثال اینهاست. به نظر می رسید اینها تعارضی با دین ندارد و اگر جایی تعارض هم داشته باشد، اصلاح می کنیم لکن کم کم متوجه شدند که غرب، صرفا محصولات صنعتی نیست؛ بلکه عبارت است از یک انقلاب صنعتی. غرب، صرفا یک تکنولوژی نیست بلکه یک نظام سیاسی و نظام فرهنگی خاص است.

آنچه که از آن به عنوان «توسعه» یاد می کنند و در گذشته به عنوان «ترقی» یاد می کردند و حالا امروز جامع تر و پیشرفته تر آن را با عنوان «توسعه همه جانبه» یاد می کنند، صرفاً یک انتقال تکنولوژی نیست؛ این طور نیست که یک جامعه توسعه نیافته یا عقب افتاده – در نگاه خودشان – از طریق انتقال تکنولوژی به توسعه برسد. با انتقال تکنولوژی پیشرفته مثلا کره جنوبی یا ژاپن به کشوری عقل افتاده، آن کشور به توسعه نمی رسد بلکه همه لایه های جامعه، متناسب با آن باید تغییر کنند. توسعه، یک تحول همه جانبه است که منتهی به آرمان توسعه یعنی منتهی به رشد دائم التزاید ثروت و سرمایه می شود.

از جمله این تحولات هم تغییر در بافت انسانی جامعه است. این بافت به لحاظ روحی، دانش، مهارت و فرهنگ باید تغییر کند تا انسان متناسب با توسعه به وجود آید. اگر آحاد این جامعه توسعه یافته نباشد، شما نمی توانید از طریق توسعه تکنولوژی، یک جامعه توسعه یافته درست بکنید؛ زیرا بافت انسانی این جامعه، متناسب با این تکنولوژی نیست. اقتضائات این تکنولوژی را هم نمی تواند مراعات بکند. پس باید یک تحول انسانی اتفاق بیفتد. تغییر دیگر در نظام و ساختار سیاسی این جامعه است که باید تحول پیدا کند تا توسعه واقع شود. بطور مثال نظام پادشاهی با اقتضائات خودش، به هیچ وجه نمی تواند حامل اقتضائات توسعه غربی باشد. بلکه اگر بنا است توسعه غربی، از مدخل توسعه اقتصادی، وارد یک جامعه ای بشود، حتماً باید متناسب با آن توسعه سیاسی و فرهنگی هم اتفاق بیفتد. ارتکازات و باورهای اجتماعی هم باید متناسب با آن تغییر کند. با تمام پیچیدگی هایی که باورها و فرهنگ جامعه دارند، باید دستخوش تحول بشود. مثلا جامعه ای که معتقد به معاد و خداپرستی و معتقد به زهد در دنیاست، به سادگی زیر بار جریان توسعه غربی نمی رود و باید این فرهنگ تغییر کند. بنابراین توسعه یعنی یک برنامه ریزی جامع و همه جانبه برای تحول همه عرصه ها و لایه های اجتماعی. اگر چنین اتفاقی بیفتد که شما بتوانید یک جامعه با همه ابعاد و زوایا و عرصه ها و مقامات و اعماق را متناسب با آرمان های خودتان دستخوش یک تحول بکنید، می توانید بگویید جامعه را به سمت آن توسعه مطلوب هدایت کردید.

غرب در تعامل با دنیای اسلام سعی در این مهم داشت لذا ابتدا از دریچه محصولات مصرفی در دنیای اسلام نفوذ کرده و این نفوذ را آرام آرام تعمیق کرده است. زمانی دعوا بر سر این بوده که آیا از برق استفاده کنیم یا نه؟ چه فوائد یا مضراتی دارد؟ و یا در مورد ماشین و بلندگو و آب آشامیدنی در شبکه آب رسانی مدرن. ابتدا اینها مطرح بوده و گاهی هم مقاومت هایی بسیط در مقابله با آن بوده است. این استقامت ها دوام نیاورده و در مقابلش هم یک جریان کلی بوده که می گفتند مگر اسلام با آسایش و رفاه و ترقی انسان مخالف است؟! و در یک مواجهه حداقلی فقهی هم حکم به حلیت آنها شده است. ولی کم کم مواجهه و نفوذ از این حد گذشت و به دنبال آن بحث دانشگاه و دارالفنون و تغییر نظام علمی کشور و در گام بعد تغییر نظامات و ساختارهای سیاسی – از ساختارهای استبدادی به سمت دموکراتیک - پدید آمده است.

در واقع یک مجموعه تحولاتی طراحی شده و در عالم اسلام نفوذ کرد که هرچه نخبگان دنیای اسلام و تشیع، با این مجموعه مواجه شدند، نگاه شان نسبت به این امر تغییر کرد. بطور مثال ابتدا عده ای طرفدار مشروطه بودند، بعد آرام آرام وقتی پرده کنار رفت، متوجه شدند که جریان صرف آزادی مردم در مقابل استبداد نیست بلکه یک امر دیگری است.  بحث حرکت جامعه به سمت لیبرالیزم به معنای آزادی انسان از همه تقیدات است و نهضت مشروطه، مقدمه تحولات عمیق تری است. هرچه زوایای این امر برایشان بیشتر آشکار شده و پیوستگی و عمق این مجموعه تحولات، مشخص شده، موضع گیری ها متفاوت شده است. لذا ملاحظه می کنید عده ای در مقابل مشروطه ایستادند و گفتند «مشروطه باید مشروعه باشد» یعنی اگر تحولاتی در ساختار قدرت پیدا می شود، باید حتماً مقید به چارچوب های شرعی باشد. و نیز عده ای هم بودند که بالاصاله با مشروطه گری، مخالفت کردند و گفتند اصلاً حقیقت مشروطه، یک تحولی است که به هیچ وجه دینی شدنی نیست. مثل مرحوم میرزا صادق تبریزی که مجتهدی در طالقان بود که آن مناطق هم مقلّد ایشان بودند. ایشان از کسانی است که به شدت، مقابل مشروطه ایستاده و تشبیه های خیلی تندی هم دارد که می گویند به هیچ وجه اصلاً مشروطه، مشروعه شدنی نیست. لذا هرچه به عمق مدرن شدن جامعه نزدیک تر شدیم و مدرنیزاسیون، ابعاد و اعماق خودش را بیشتر ظاهر کرد، یک رویکرد سومی در مقابلش شکل گرفت، و آن رویکرد این است که این تمدن، یک مجموعه به هم پیوسته ای است با مبانی و بنیان ها و اهداف و آرمان های خودش که قابل کپی برداری برای دنیای اسلام نیست و نمی شود به هیچ وجه، این تمدن را اسلامی کرد.

لذا اگر بخواهیم سه رویکرد اصلی، در مقابل جریان تجدد را ارزیابی بکنیم، اول رویکردی است که معتقد به تمدن غرب است و آن را تنها راه پیشرفت و تعالی و حتی سعادت بشر می داند و می گویند سعادتمندی بشر در این است که این مسیرِ طی شده ای را که در این قرون، در غرب طی شده، دیگران هم طی بکنند و آن فرآیند پیچیده تجربه شده را به شکلی در کشور و جوامع خودشان مهندسی بکنند که جوامع شان مدرن شود؛ حتی اگر اقتضاء آن، تغییر در عرصه فرهنگ، فرهنگ بومی، فرهنگ مذهبی جامعه و سنت های جامعه بود. یعنی جامعه در تغییر فرهنگ و سنت خودش به سمت تجدد هیچ اباء نکند.

حتی در دوره های اخیر، بعضی از روشنفکرهای دینی تلاش کردند که منطق تحول معرفت دینی به نفع جریان توسعه و تجدد را هم تبیین بکنند که معرفت های دینی چگونه می شود در فرآیند تجدد و توسعه، تغییر کنند که هماهنگ با مدرن سازی باشند. در واقع این چالش و تعارضی که بین فرهنگ مذهبی جامعه و مدرن سازی است و تبدیل به بحران اجتماعی هم می شود، سعی در حل آن به نفع مدرنیته کردند تا چالشی بین معرفت های دینی و اقتضائات جریان تجدد و مدرن سازی پیدا نشود. گفتند بیایید معرفت های دینی را متناسب با توسعه تغییر بدهید و حتی تلاش کردند منطق تحول معرفت دینی را هم تولید بکنند. نظریه قبض و بسط، یک نمونه از آن اندیشه هایی است که تحول معرفت دینی به نفع توسعه مدرن را مقنّن می کند و بیان می کند چطور معرفت های دینی به نفع علم و توسعه آن تغییر کند و همراه با تحول علم و تکنولوژی و سبک زندگی معرفت دینی نیز متحول شود.

 

بررسی سه نگاه به غرب و تفاوت های آن

رویکرد اول در مواجهه غرب توجه دارد که جریان تجدد یک جریان به هم پیوسته، دارای عمق و سطح، ابعاد و درجاتی است و معتقد است که قابل تجزیه هم به راحتی نیست؛ تقریباً تمامیت این جریان را هم به رسمیت می شناسد و دنبال خوب و بد کردن و اصلاح کردن و تغییرات نیست. اگر هم در دوران های جدید، گاهی بومی سازی جریان تجدد را مطرح می کنند، در واقع جریان توسعه را با ملاحظه تکثر فرهنگی برنامه ریزی می کنند. لذا این بومی سازی هم ابدا به این معنا نیست که عرصه ای را باید برای فرهنگ های دیگر خالی بگذاریم؛ بلکه می گویند باید آن فرهنگی که فرهنگ اساسی است، فرهنگ توسعه و تجدد باشد و فرهنگ های دیگر به عنوان اقتضائات موجود در نظر گرفته و ملاحظه بشوند، نباید برای رسیدن به توسعه یک نسخه واحد برای همه جوامع نوشته شود. لذا فرآیند مدرن سازی فرآیند یک تحول همه جانبه است که متناسب با اقتضائات جوامع در فرهنگ، سیاست، اقتصاد و مذهب می باشد. ولی این برنامه ریزی، معطوف به یک فرهنگ مسلط و واحدی است که باید همه جوامع به آن سمت حرکت کنند؛ منتهی این طور نیست که شما مختصات جوامع بویژه مختصات فرهنگی شان را در نظر نگیرید، بلکه این تکثر فرهنگی موجود را باید ملاحظه کنید و برنامه ریزی توسعه، متناسب با این تکثر فرهنگی موجود باشد. شما برای جامعه ایران، یک برنامه ریزی توسعه باید داشته باشید و این برنامه غیر از برنامه لازم برای کره جنوبی و کشورهای آسیای شرقی است. این آخرین رویکرد در توسعه و مدرن سازی است.

رویکرد دوم، رویکردی است که این نگاه را به توسعه ندارد. احساس می کند که جریان مدرن سازی، یک جریانی است که عرصه های متفاوتی دارد. بعضی از عرصه ها در فرآیند نو شدن و مدرن شدن، عرصه های مطلوبی اند و بعضی هم نامطلوب. باید خوب و بد آن را جدا کرد. لذا باید ترکیبی از ارزش های فرهنگی و سنتی خودمان با جریان توسعه و تجدد فراهم کنیم که در آن هم توسعه معیشت اتفاق می افتد و هم سعادت اخروی تأمین می شود. این رویکرد دوم طرفداران کثیری داشته و هنوز هم طرفداران فراوانی دارد.

رویکرد سومی که به تدریج پیدا شده و یک طیف است و عمق هم پیدا کرده است، معتقد است جریان تجدد و توسعه غربی، یک جریان به هم پیوسته دارای اعماقی است که اگر بخواهید در آن مسیر حرکت کنید، باید همه عرصه های اجتماعی را به نفع آنها دستخوش تحول بکنید و تمامیت توسعه و چارچوب های اصلی آن در تعارض با فرهنگ ادیان از جمله فرهنگ اسلام و مکتب اهل بیت است و نمی شود توسعه را اسلامی کرد. توسعه غربی، قابل اسلامی شدن نیست. آن برنامه ریزی جامعی که اتفاق می افتد، برنامه ریزی است که به هیچ وجه، اسلامی شدنی نیست. شما باید به سمت ایجاد یک جامعه دینی و به سمت ایجاد یک تمدن دینی باشید. باید توجه هم کرد که بعد انقلاب اسلامی، این رویکرد ها شفاف تر شده است.

 

انقلاب اسلامی؛ مهمترین گام در مقابله با تمدن غرب

به نظر بنده انقلاب اسلامی، تنها انقلاب حقیقی است که بعد از رنسانس در جهان اتفاق افتاده و دقیقاً نقطه مقابل جریان رنسانس هم قرار دارد. آنها به دنبال نفی قدسیت و معنویت و دخالت انبیاء در عرصه حیات اجتماعی بشر بودند، می خواستند تمدن عاری از دین بسازند و سعادت بشر را در إعراض و رویگردانی از دین در عرصه حیات اجتماعی تعریف می کنند. این حرف را هم با بیان های مختلفی در مکاتب مختلف بیان کرده اند ولی همه این مکاتب، هر کدام به نحوی همین ایده را دنبال می کردند. اما انقلاب اسلامی، در مقابل آنها به دنبال این است که یک گفتمان جدیدی را در جهان ایجاد بکند که گفتمان عدالت معنوی است، گفتمان پیشرفت همراه با معنویت است، گفتمان سعادتِ همراه با پیروی از انبیاء است. یک گفتمان جدیدی است که به دنبال این بوده که در مقابل این تک راهه ای که اینها در جهان ایجاد کردند یک راه و مسیر دیگری را پیش روی بشریت باز کنند. در این مسیر، بشریت برای رسیدن به سعادت، برای رسیدن به امنیت، رفاه و عدالت نیازمند به مبارزه با دین و معارضه با آن و کنار گذاشتن آموزه های دینی نباشد بلکه مسیری را دنبال بکند که زیر سایه هدایت انبیاء، به سمت سعادت و پیشرفت و تعالی حرکت بکند. این یک کلمه ساده است ولی بسیاری از معادلات را تغییر می دهد. اگر بناست آموزه های دینی در مسیر سعادت بشر در همین دنیا نقش ایفا بکنند، طبیعی است که باید در عرصه های مختلف حیات اجتماعی، به نحوی ظهور و بروز پیدا بکنند.

 

انقلاب اسلامی و لوازم رسیدن به تمدن اسلامی

در این مرحله این سؤال پیش می آید که چه اتفاقاتی باید بیفتد؟ چطور می شود یک تمدنی مبتنی بر دین ایجاد کرد؟ در چه مراحلی می شود این مسیری را که غرب طی کرده و یک تمدن مادی را ایجاد کرده و بعد سیطره بر جهان یافته است، در مسیرِ مقابل آن یک تمدن جدیدی را احیاء و ایجاد کرد که سعادت را با معنویت، توأمان دنبال کند؛ عدالت را با بندگی خدای متعال، توأمان دنبال کند؛ دنبال عدالت اجتماعی است و می خواهد عدالت اجتماعی را هم قاعده مند بکند، می خواهد ساختارها و مناسبات عادلانه در جامعه ایجاد بکند و در عین حال این عدالت را زیر چتر هدایت انبیاء دنبال می کند. می خواهد بشر را به امنیت برساند اما امنیتِ توأم با معنویت، توأم با پرستش خدای متعال. می خواهد آزادی مبتنی بر عبودیت و بندگی را تأمین بکند. رفاه توأم با بندگی را ایجاد بکند. در ابتدا این یک حرف است ولی اگر بخواهد محقّق شود، الزامات فراوانی دارد. چطور می شود شما یک جامعه ای را ایجاد بکنید که این جامعه، مسیر تعالی اجتماعی را طی بکند، به دنبال پیشرفت باشد اما پیشرفت اسلامی؛ به دنبال عدالت و امنیت باشد، اما عدالت و امنیت مبتنی بر دین. لذا ملاحظه می کنید که آرام آرام این معادله، سخت می شود.

اول خیال می کردیم یک انقلاب اسلامی می کنیم، قدرت را از دست یک جریان سیاسی ای می گیریم و همه چیز تمام می شود. رساله هم داریم، به این رساله عمل می شود و همه چیز اصلاح می شود. تلقی ها این بود؛ اما کم کم معلوم شد راهی که در آن قدم گذاشتیم، یک راه خیلی طولانی، با الزامات بسیار جدی است. ارائه یک راه جدید به بشر، ارائه یک سبک زندگی جدید به جای الگوی توسعه غربی، اقتضائاتی دارد. تحولات جدی ای باید در عرصه فرهنگ اتفاق بیفتد. باید علم و دانش نوینی تولید بشود. باید فناوری های جدیدی تولید بشود، باید فرهنگ دینداری توسعه پیدا بکند؛ یعنی فرهنگ مذهب در جامعه، باید از عمق و گستره بیشتری برخوردار بشود. این اقتضائات، آرام آرام، خودش را نشان داد و معلوم شد که اگر ما بخواهیم یک راه جدیدی پیش روی بشریت باز بکنیم که واقعاً سعادت بشر را تأمین بکند و یک معیشت سعادتمندانه ای داشته باشد؛ این امر، اقتضائات و الزامات فراوانی دارد.

در دنیای معاصر چالش بین جبهه حق و باطل بین اسلام و تمدن غرب و بین مکتب اهل بیت و تمدن غرب است و آن حجاب اصلی ای که الآن بر حقیقت و بر معارف حقه افتاده، حجاب تجدد است و ما نمی توانیم از طریق مدرن سازی، به آن سعادتی که ادیان گفتند، دست پیدا کنیم بلکه باید مسیر دیگری را در مقابل آن طراحی بکنیم و از یک مسیر دیگری، جامعه را حرکت بدهیم تا به آن آرمان های دینی دست پیدا بکنیم. مسیر مدرنیزاسیون، مسیر اصلاحات دینی نیست بلکه اصلاحات و توسعه دینی و پیشرفت اسلامی باید از مسیر استحاله جریان تجدد حرکت کند. کما اینکه مسیر اصلاحاتِ سکولار و عرفی سازی جامعه از مسیر استحاله دینی جامعه عبور می کند.

در واقع چه اقتضائاتی لازم است و چه اتفاقاتی باید در حوزه دانش، در حوزه فناوری و تکنولوژی، در حوزه تحولات ساختاری جامعه، در حوزه عقلانیت نظری و فلسفی و در حوزه های دیگر بیافتد که یک جامعه، هم دینی تر بشود هم سعادتمندانه تر زندگی بکند و هم هرچه می گذرد، درکش از بندگی خدا گسترش پیدا کند و در عرصه های بیشتری خدا را عبادت بکند؟ چگونه ظرفیت عبادت و پرستش اجتماعی توسعه پیدا کند که در کنار آن عدالت و امنیت و رفاه حقیقی و آزادی انسان ها و همه شاخصه های مورد قبول اسلام هم رشد کند. چگونه می شود جامعه هرچه می گذرد بیشتر معطوف به عالم غیب بشود، پرده ها از جلوی چشمش کنار برود. یعنی به جای اینکه بشر را دعوت به دنیا و حرص کنیم و شدت روانی به دنیا در آنها ایجاد کنیم و حجاب بین او و عوالم غیب را غلیظ تر و شدیدتر بکنیم، سعی بکنیم بشر را به سمت سعادت، به سمت عبور از مرز ها و حجاب ها هدایت بکنیم. دائما جامعه، مؤمن تر، نورانی تر، مرتبط با عوالم گسترده تر با برنامه ریزی های جامع تر، متناسب با عوالم وسیع تر و در عین حال سعادت مند تر زندگی بکند. این یک مسأله خیلی جدی است. شما در این رویکرد باید ابعاد دینداری و حیات اجتماعی انسان را تعریف بکنید، الزامات رسیدن به پیشرفت را تعریف بکنید و این الزامات را مقید به دینی بودن کنید. الگوی پیشرفت اسلامی، علم اسلامی، تکنولوژی اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، باید طراحی بشوند. لذا این رویکرد سوم بعد از انقلاب اسلامی، بسیار جدی تر شد.

کما اینکه رویکرد اول هم بسیار فعال است و به دنبال مدرن سازی و توسعه غربی واقعی هستند. جریان همسوی با غرب در دنیای اسلام، طرفدار توسعه و ادبیات آن است. غرب برای گسترش تمدن خود و برای حل کردن این نزاع تمدنی به نفع خودش؛ برای اینکه تمدن اسلامی را از پیشرفت باز بدارد، روی آن سرمایه گذاری می کند. مهمترین سرمایه غرب در مواجهه با دنیای اسلام، ادبیات توسعه است. دنیای غرب شبکه سازی می کند و از یکی دو دهه گذشته شبکه سازی جریان های همسو در دنیای اسلام را طراحی کردند، آن جریان همسو طرفدار ادبیات توسعه است و مهمترین پایگاه نفوذ تمدن غرب در دنیای اسلام، ادبیات توسعه است. تا به اینجا یک دورنمای اجمالی از این سه جریان ارائه شد. البته اختلافات این سه جریان در مسائل کلان را باید بعدها بررسی بیشتری کنیم.

 

نگاه حضرت امام(ره) و رهبری به جریان غرب و انقلاب اسلامی

لذا مسیر و رویکرد سوم بعد از انقلاب اسلامی که دخالت دین در یک مقیاس دیگری اتفاق افتاده و دین، مدعی حکومت و اداره زندگی بشر است، خیلی جدی تر شده است. بنده معتقدم حضرت امام (رضوان الله تعالی علیه) و حتماً مقام معظم رهبری، طرفدار این رویکرد سوم هستند. البته این رویکرد سوم، خودش یک طیف است.

مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در منشور روحانیت شان، مطالبی دارند که به دو نکته اشاره می کنیم. یکی این است که ایشان آنجا می فرمایند که «باید نبض زمان، در اختیار روحانیت باشد»؛ یعنی این طوری نباشد که حوادث بر ما پیشی بگیرند، دیگران حادثه ها را بسازند و ما به دنبال حادثه ها حرکت کنیم، بخواهیم پاسخگوی حوادثی باشیم که آنها ایجاد کردند، پاسخگوی مسائل مستحدثه باشیم. آنها در حوزه اقتصاد، مسأله سازی بکنند، بانک ربوی درست کنند، ما بیاییم یک طوری این بانک را اسلامی اش بکنیم! در حوزه سیاست مثلاً ساختارهای سیاسی جدید مبتنی بر مبانی و دانش هایی که فرادست علوم سیاسی هستند، طراحی و ایجاد بکنند، بعد ما بیاییم پاسخگو باشیم تا ببینیم می شود به شکلی دموکراسی را اسلامی کرد! ما نباید منتظر باشیم آنها پیشدستی بکنند و حادثه ها را اعم از حادثه های کوچک و بزرگ طراحی بکنند و ما پاسخگوی به آن حادثه ها باشیم. بلکه ما باید نبض زمان در اختیارمان باشد، ما حوادث را ایجاد بکنیم و آنها به دنبال حادثه ها حرکت کنند.

تعبیر دیگر از حضرت امام اینکه فرمودند: «استراتژی حاکم بر جهان را قدرت های استکباری تنظیم می کنند، طراحی می کنند؛ این کار را ما باید انجام بدهیم» یعنی بحث این است که تحولات جهان باید با استراتژی و سیاست گذاری به سمت دیگری مدیریت و راهبری شود؛ نه اینکه ما جریان مدرن شدن را اسلامی بکنیم! به تعبیر دیگر ایده جهانی اسلام، مدرنیته اسلامی نیست.

 

عصر ظهور از منظر سه رویکرد به تمدن غرب

در این سه رویکرد تصویر عصر ظهور بدهند که جامعه آرمانی اسلامی است هم متفاوت می باشد. رویکرد اول، ظهور را تحریف می کند به اینکه آن جامعه آرمانی این طور نیست که یک انسان اصل باشد و او آن را ایجاد کند؛ بلکه بشریت، خودش آرام آرام به سمت آن جامعه حرکت می کند و آن همین جامعه مدرن است. فرآیند مدرنیزاسیون، فرآیند رسیدن به عصر ظهور است! آنها در کلمات شان ناچار هستند جامعه آرمانی اسلام را به نفع جامعه آرمانی لبیرال دموکراسی تحریف بکنند و بگویند جامعه آرمانی اسلام، همان جامعه لیبرال دموکراسی است که مطلوب انبیاء بوده است! و این هم آرام آرام به وسیله خود بشر ایجاد می شود و ما در حال حرکت به سمت ظهور هستیم.

رویکرد دوم قاعدتاً می گویند همین تکنولوژی همراه با اخلاق عصر ظهور را شکل می دهد. بعضی هایشان می گویند اینکه در روایات اشاره شده که مؤمنین با امام خودشان در ارتباطند و امام شان با همه عالم صحبت می کند، منظور همین رسانه های امروزی است. اگر در بعضی تعابیر بیان شده در کف دست خودشان امام شان را می بینند، منظور همین ابزارهای مدرنی است که ساخته شده که در آن تصویر دیده می شود. یعنی عصر ظهور را یک جامعه مدرن و اخلاقی تصور می کنند.

اما در رویکرد سوم جامعه عصر ظهور، جامعه ای بر محور امام است که همه شئونش صبغه ولایت امام دارد و بلد الامین تشکلی می شود. در قرآن، آیه شریفه «وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمینِ»(تین/3) به خود امام و به وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم تفسیر شده است.(1) ائمه «أَرْکَانَ‏ الْبِلَادِ» هستند و «بلد» بر حول امام شکل می گیرد.(2) یعنی وصف جامعه، اخلاقِ امام می شود؛ نه اینکه امام شان امام معصوم است؛ بلکه صفت امام، جاری در جامعه می شود و جامعه، نورانی به نور امام می شود. در واقع جامعه دیگری درست می شود؛ جامعه ای که غیب عالم برایش مکشوف و مشهود است، همه با ملکوت عالم در ارتباطند و عقول شان کامل می شود. علوم دیگری در اختیارشان قرار می گیرد و جنس علم، با جنس این علوم متفاوت است و کارآمدی دیگری پیدا می کنند، در عین حال خبری هم از این پیشرفت و توسعه غربی نیست؛ یعنی جامعه عصر ظهور، از استحاله جامعه مدرن فراهم می شود، نه اینکه جامعه مدرن صرفا اصلاح شود. نه اینکه مانند رویکرد دوم بشر بخشی از راه راهش را با تجربیات خودش طی کرده است و با حضور حضرت حجت فقط اصلاحاتی انجام شود.

واقعیت این است که این سه رویکرد، در جهات مختلفی با هم متفاوت اند. این رویکرد سوم، بخصوص با بحران هایی که برای انقلاب اسلامی پیش آمده، بیشتر خودش را نشان می دهد. در یک دوره ای، تلقی این بود که اگر قدرت به دست ما بیافتد و آدم های مؤمن بیایند و بر مسند امور بنشینند، جامعه دینی می شود. بعد کم کم متوجه شدند که این طور نیست و چیزهای دیگری هم لازم است. کم کم ایده هایی طراحی شد که باید ترکیبی از دانشگاهیان و حوزویان بنشینند و برنامه ریزی جامعه اسلامی را انجام دهند. در مرحله بعد این ایده طرح شد که باید یک آدم های میان رشته ای داشته باشیم که هم علوم حوزوی و هم علوم مدرن را بلد باشند. این ایده هایی بود که دنبال می شد. وقتی با هیچ کدام از این مدل ها، آن واقعه مطلوب اتفاق نیفتاد، کم کم به این سمت رفته ایم که این علوم انسانی، ابزار طراحی جامعه اسلامی نیستند. ان شاء الله به اینجا هم خواهیم رسید که فرقی بین علوم انسانی و غیر انسانی نیست. ریاضیات مدرن ابزار طراحی جامعه دینی نیست؛ فیزیکش هم همین طور است؛ زیست شناسی اش هم همین طور است. البته باید تفکراتی که در جبهه معتقد به تمدن اسلامی و حکومت دینی هستند، مورد ارزیابی و دقت قرار بگیرد و آن تفکرِ بهتر انتخاب بشود.

ان شاء الله به توفیق الهی در جلسات بعدی سعی می کنیم بنیان های فکری این رویکرد سوم را تبیین کنیم و نگاه نسبت به توحید، رسالت و خلافت الهی؛ نگاه نسبت به جریان حرکت تاریخ و نگاه نسبت به دولت سازی و جامعه سازی را توضیح دهیم. و البته باید اشاره کنیم که الزامات این رویکرد سوم چیست که تا بتوانیم یک تمدن دیگری در مقابل تمدن گسترده غرب ایجاد بکنیم که با استحاله تمدن غرب به سمت جامعه آرمانی حرکت کند. باید توجه کنیم که کدام نقاط باید دستخوش تحول بشود؛ کجا نقطه های حساس و گلوگاه های اصلی کار هستند که اگر در آنجا تحولی اتفاق افتاد، امکان حرکت به سمت جامعه مطلوب فراهم می شود؛ انسان های ترازی که می خواهند حرکت جامعه اسلامی را راهبری کنند و برای حرکت جامعه اسلامی به سمت تمدن اسلامی برنامه ریزی بکنند و جامعه را از بحران تجدد عبور بدهند، چگونه انسان هایی هستند. کسانیکه بتوانند جریان تجدد را در مسیر به سمت جامعه آرمانی استحاله کنند و به تعبیر دیگر تمدن مدرن را در جهاز هاضمه تمدن اسلامی هضم کنند. باید بررسی کنیم این انسان ها چه اطلاعات و آگاهی ها و مهارت هایی باید داشته باشند که موفق به طی گام های اساسی این مسیر شوند و بتوانند فرهنگ تمدن غرب را در تمدن اسلام استحاله کنند. و الحمد لله رب العالمین. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم..../229/ر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۱:۵۳
طلوع افتاب
۰۶:۰۸:۰۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۰۸
اذان مغرب
۲۰:۱۶:۳۳