به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه وسائل؛ کانال تلگرامی حجت الاسلام محسن غرویان اقدام به نشر مصاحبه ای قدیمی از ایشان با موضوع فلسفه هنر، کاربردهای آن و نیز طرح آن در حوزه های علمیه نموده که تقدیم مخاطبین عزیز می گردد
معنا و مفهوم فلسفة هنر چیست؟
«فلسفة هنر» ترکیب اضافی است و مانند فلسفة اخلاق، فلسفة سیاست، فلسفة اقتصاد، فلسفة حقوق، فلسفة فیزیک و فلسفة ریاضی، از سنخ فلسفههای مضاف شمرده میشود. در فلسفههای مضاف، از مبادی تصوّریه و تصدیقیة یک علم خاص بحث میشود. هنر خود یک علم است و امروزه بحثهای تئوریک و نظریِ فراوانی تحت عنوان دانش و رشتة هنر در مراکز علمی تدریس و تعلیم داده میشود. البته خودِ هنر حقیقتاً (و به قول فلاسفه هنرِ به حمل شایع) از مقوله فعل و عمل است اما هنرشناسی از مقولة دانش و علوم متداول دیگر میباشد. فلسفة هنر –به عنوان مثال- از این بحث میکند که اصلاً «زیبایی» چیست و چه تعریفی دارد؟ هنر به چه معناست؟ و فصلِ ممیّز هنر از غیر هنر چیست؟ اینگونه بحثها در فلسفة هنر، بحث از مبادی تصوریه است. همچنین فلسفة هنر به پاسخ سؤالاتی از این قبیل میپردازد که آیا انسان یک موجود هنر طلب است؟ آیا انسان خلاقیت هنری دارد؟ آیا ریشة هنردوستیِ آدمی، فطرتِ الهی است؟ آیا فطرتِ جاودانگی و خلود بنمایة ذوق هنری آدمی است؟ آیا حیوانات دیگر نیز همچون انسان، ذوق هنری دارند؟ چرا؟ هنر با طبیعت و فلسفة ماتریالیستی و طبیعی چه نسبتی دارد؟ هنر با فلسفة ماوراءالطبیعی چه نسبتی دارد؟ هنر مبتذل و هنر غیر مبتذل چه تفاوت جوهری با یکدیگر دارند؟ پایهها و مایههای فلسفی هنرِ مبتذل و غیر مبتذل چیست؟ آیا غایت و غرض نهاییِ هنر، لذّت است؟ معنا و مفهومِ لذت و ألم از دیدگاه هنر چیست؟ آیا لذت و ألم تنها در مرتبة حس مطرح میشود یا لذت و ألم معقول هم داریم؟ و سؤالاتی از این دست.
فلسفة هنر با «انسانشناسی» چه نسبت و رابطهای دارد؟
حقیقتاً هنر از سنخ علوم انسانی است و موضوع آن بُعدی از ابعاد وجودی انسان است. از این رو لازم است در بحثهای تئوریک و نظری که در باب هنر و فلسفة آن مطرح میشود، نخست پایهها و اصول انسانشناسی به درستی تبیین گردد. هر یک از فلسفههای عالَم، انسان را به گونهای خاص و از دریچه و دیدگاهی مناسب با جهانبینیِ خود تعریف میکنند. بنابراین هر تعریفی که از انسان به دست دهیم، مسلماً در تعریف ما از هنر تأثیر میگذارد. از دیدگاه اسلام هم نخست باید تعریف روشن و مشخصی از انسان بر اساس جهانبینی توحیدی و الهی ارائه دهیم و آنگاه به فلسفة هنر و تعریف آن بپردازیم. متأسفانه بزرگانِ از فلاسفة ما در این زمینهها چیزی ننوشتهاند و در آثار خود نیاوردهاند. شما مثلاً در کتاب بزرگ اسفارِ ملاصدرا، یا در الهیاتِ شفای ابن سینا و یا در شرحِ اشاراتِ وی و یا در دو کتابِ گرانسنگ بدایة الحکمة و نهایة الحکمة از علامة فقید آیت الله طباطبایی (ره) چیزی در باب فلسفة هنر نمیبینید. حتی فیلسوفانِ معاصرِ ما همچون حضرت آیت الله مصباح یزدی در کتابِ ارجمند و ذیقیمتِ «آموزش فلسفه» بحثی در باب فلسفة هنر مطرح نکردهاند. به نظر حقیر بایستی بزرگانی همچون استاد مصباح، استاد جوادی آملی، استاد حسنزادة آملی، استاد انصاری شیرازی، استاد جلال الدین آشتیانی و کلیة فضلایی که دستی در فلسفة اسلامی دارند و در این زمینه صاحب تألیفات و آثار مکتوب و درسی میباشند، به تدریج اینگونه بحثها را نیز وارد فلسفة اسلامی کنند و دیدگاه حکمت متعالیه و فلسفة الهی را در این مقولات بیان نمایند. « فلسفة هنر» بایستی بخشی از کتب درسیِ فلسفه را به خود اختصاص دهد تا طلاب علاقهمند به فلسفههای مضاف و فلسفة کاربردیِ اسلامی، حضور و تأثیر فلسفة الهی را در ساحتهای مختلف حیات بشری به خوبی احساس و لمس کنند.
بحث از «فلسفة هنر» تا چه اندازه کاربردی است؟
ببینید انسان از دیدگاه ما یک موجودِ تکبُعدی نیست. درست است که مشهور میگویند که انسان یک موجودِ دوبُعدی است، اما این نگاه به انسان، نگاهی بسیار کلی است. انسان حقیقتاً یک موجود صَدبُعدی بلکه هزاربُعدی است! این که میگویم مبالغه نیست بلکه مبتنی بر مطالعات و تحقیقاتِ علمی است. این که روانشناسان میگویند: «ما به تعدادِ انسانها، روانشناسی داریم»! آیا مبالغه است؟ قطعاً مبالغه نیست بلکه حاکی از یک واقعیت است و همین حقیقت، نشان میدهد انسان اطوار و ابعاد و وجوهِ بسیار متنوع و متعددی دارد که با نظر دقّی، اصلاً قابل احصاء و شمارش نیست. روحِ انسان، یکی از پیچیدهترین موجوداتِ شگفتآور عالَم هستی است. روح در برابر بدن، یک بُعد محسوب میشود، ولی خودش دارای هزاران بُعد و پیچ و خم است. علاقهها و علقههای آدمیان بسیار ریز و دقیق و متنوع و پیچیده است. عالِمی که با انسان سر و کار دارد و میخواهد انسانسازی کند، کاری سخت و دشوار پیش دارد. تربیت یک انسان هزاران بار سختتر از تربیتِ یک حیوان یا یک نبات است. ما در حوزههای علمیه، فلسفهای که میخوانیم و مینویسیم و میگوییم مگر جز برای این است که راه و مقصد نهایی هستی را بشناسیم و از راه علم به عمل برسیم و متحقق به حقائق شویم؟ مگر فلسفه جز برای این است که حکیم، عقلِ مُضاهی با عالَم عینی شود؟ و مگر فلسفه هدفی جز آنچه حکیم سبزواری فرموده است دارد:
یا واهب العقل لک المحامد إلی جنابک انتهی المقاصد
برای اینکه به این هدف برسیم، بایستی ابعاد وجودی انسان و روح و نفس او را به درستی و با دقت بشناسیم و بدون شک یکی از ابعاد وجودی روح انسان، بُعد هنری است. فلاسفة گذشتة ما در بحثهای فلسفی و انسانشناسانة خود، فرض و مبنا را بر این قرار دادهاند که انسان موجودی است که تنها یک بعد دارد و ان «عقل» است، در حالی که چنین نیست! درست است که انسان دارای قوة عاقله است و عقل، مبدأ برهان و استدلال است، اما انسان تنها در عقلش خلاصه نمیشود. اینک به نظر میرسد جای بحثهای ذوقی و هنری و شناختِ ابعاد هنریِ روح انسان و فلسفة هنر و زیبایی در فلسفة اسلامی خالی است و اگر این بحثها در متون درسی اضافه شود و طلاب و فضلا در علم النفس فلسفی به اینگونه مباحث نیز بپردازند، آن گاه ثمرات و نتایج آن را در عرصة تبلیغ دین و تربیت دینی نفوسِ جامعه خواهند دید.
پیشنهاد شما برای طرح «فلسفة هنر» در حوزههای علمیه چیست؟
به نظر حقیر، هر تحول فکری و علمی در حوزه بایست از متون درسی آغاز شود. لذا پیشنهاد من این است که در متون درسی فلسفه که از این پس نوشته میشوند، مؤلفین و اساتید محترم فلسفه، این نکته را رعایت نمایند، یعنی کتاب خود را به دو بخش تقسیم کنند: یک بخش مربوط به بحثهای فلسفة محض باشد و بخش دیگر به فلسفههای کاربردی و مضاف اختصاص یابد؛ و در بخش فلسفههای کاربردی و مضاف، فلسفة هنر نیز همانند فلسفة اخلاق، فلسفة حقوق، فلسفة سیاست، فلسفة دین و ... مورد بحث و تحلیل و بررسی قرار گیرد. دغدغة اینجانب همواره این است که مبادا ما چنان در فلسفة محض اسلامی بمانیم و خود را سرگرم بحثهای کاملاً تجریدی و انتزاعی کنیم که از عالَم و آدم و روزگار و حوادثِ ایام و دنیای امروز غافل شویم و آنگاه سر بلند کنیم و ببینیم فلسفههای نفسانیِ حاکم بر دنیا، ذهن و ضمیر همة جوانانِ ما را پر کردهاند و جایی برای فلسفة الهی باقی نمانده است. سخن پایانی بنده این است که تعقل را باید جدّیتر گرفت./924/ص