به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ کتاب «سبک زندگی براساس آموزه های اسلامی با رویکرد رسانه ای» به قلم حمید فاضل قانع، در سال 1392، توسط انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما منتشر گردیده است.
موضوع سبک زندگی و مباحث پیرامونی آن، به¬صورتی که امروزه از این اصطلاح خاص اراده می¬شود، از نیمه قرن نوزدهم میلادی در ادبیات جامعهشناسان و روانشناسان اجتماعی و سپس در حوزه مطالعات فرهنگی وارد شد؛ گو اینکه هر جامعه برای شکل¬گیری و رشد اجتماعی، نیازمند بهره¬مندی از الگوهای متعدد رفتاری و کنشی در سطوح گوناگون است. مدتی است که در جامعه ما نیز به ادبیات ویژه این موضوع توجه میشود، ولی طبیعی است به اقتضای اسلامی بودن جامعه ایرانی، بر سبک زندگی اسلامی ـ ایرانی تأکید ویژه¬ای شود. بر این اساس، برای نهادهای اثرگذار فرهنگی، همچون خانواده، آموزش و رسانه، توجه به آموزههای اسلامی و الهام گرفتن از الگوهای معرفی شده در این آموزه¬ها، برای شکل دادن به نوعی از سبک زندگیِ متناسب با شاخص¬های فرهنگی خاص جامعه ایرانی، مهم خواهد بود. پژوهش حاضر نیز که با اهتمام مرکز پژوهش¬های صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران به انجام رسیده است، می¬کوشد به¬عنوان یکی از نخستین گام¬ها در این عرصه، برخی از شاخص¬های سبک زندگی اسلامی را در سطح فردی و اجتماعی استخراج و معرفی کند.
در حوزه مطالعات فرهنگی، سبک زندگی مجموعه رفتارها و الگوهای کنش هر فرد است که به ابعاد هنجاری و معنایی زندگی اجتماعی نظر داشته باشد. طبیعی است بر اساس چنین رویکردی، سبک زندگی افزون بر اینکه بر ماهیت و محتوای خاص تعاملات و کنش¬های اشخاص در هر جامعه دلالت دارد و بیانگر اغراض، نیات، معانی و تفسیرهای فرد در جریان عمل روزمره و زندگی روزانه است، نشان-دهنده کمّ و کیف نظام باورها و ارزشهای افراد نیز خواهد بود. بدین ترتیب، از سبک زندگی، مجموعه-ای از الگوها و عناصر رفتاری نظام¬مند و مرتبط اراده می¬شود که یک کل متمایز از کل¬های دیگر را پدید می¬آورد. البته چنین برداشتی از مفهوم سبک زندگی افزون بر اینکه پشتیبانی آخرین و جدیدترین دیدگاه¬های صاحب¬نظران این عرصه را به همراه دارد، از قابلیت خوبی برای بومیسازی مفهوم سبک زندگی بر اساس اقتضائات جامعه ایرانی ـ اسلامی برخوردار است.
مسئله مهم در رسانه ملی برای کاوش و پژوهش درباره سبک زندگی آن است که یکی از الگوهای مهم در سبک زندگی که آموزه¬های اسلامی نیز به آن توجه ویژه دارند، چگونگی ترویج و تبلیغ مجموعه¬ای از الگوهای زندگی به منظور پذیرش بهتر و گسترده¬تر اجتماعی است. در آموزه¬های دین مبین اسلام همواره بر این نکته تبلیغی تأکید ویژه¬ای شده است که مخاطب، هماهنگی آموزه¬های دینی را با نیازها و فطرت خود به درستی درک کند. طبیعی است در پی فراهم آمدن چنین درک و برداشتی، مخاطب به آسانی این آموزه¬ها را میپذیرد و الگوهای پیشنهادی را در مسیر زندگی خود به کار خواهد گرفت. در این راستا، اگر رسانه¬های عمومی جامعه اسلامی به عنوان یکی از گذرگاههای مهم تبلیغ و ترویج الگوهای رفتاری، قصد داشته باشند برای انسان امروز، الگویی از سبک زندگی دینی ترسیم کنند و آن را در سطحی فراگیر نهادینه سازند، باید بکوشند با تصرف حس زیباییشناسی مخاطب، سازگاری آموزه-های اصیل دینی و الگوهای رفتاری برآمده از این آموزه¬ها را با فطرت انسانی تبیین و آشکار کنند.
اهمیت این نکته زمانی چند برابر می¬شود که متوجه باشیم سبک زندگی، صرفاً بحثی کتابخانهای یا آرشیوی نیست، بلکه میخواهد در همه جای زندگی فردی و اجتماعی انسان¬ها حضوری پیوسته و پررنگ داشته باشد. پس نمی¬توان همه چیز آن را در قالب قانون، بخشنامه و دستورالعمل ارائه کرد. بر این اساس، بسیاری از جنبههای آن نیازمند ضمانت اجرای درونی است و بخش¬های مهمی از آن باید با تبلیغ همیشگی و اقبال عمومی به صورت هنجارهای اجتماعی درآید. در این مرحله، نقش رسانه¬های همگانی، به ویژه رسانه ملی به عنوان نهادی مهم در جامعهپذیری افراد، کاملاً پررنگ است تا به کمک ابزارهای دیداری و شنیداری خود، از ظرفیت¬های گسترده زیباییشناختی و هنری برای ترویج و تثبیت سبک زندگی اسلامی بهره برد.
نوشتار حاضر که به اندازه ضرورت به مباحث کلاسیک سبک زندگی اشاره و تا حدی به دیدگاه¬های اندیشمندان غربی توجه کرده است، بیشتر میکوشد بر رویکرد آموزههای اسلامی متمرکز شود و از این آموزه¬ها، الگوهایی در قالب سبک زندگی اسلامی به دست دهد. پس هدف از پژوهش حاضر، بررسی آموزههای اسلامی و کاوش در آن برای معرفی مجموعه¬ای از الگوهای زندگی دینی، متناسب با فرهنگ و ویژگی¬های خاص جامعه ایرانی است.
توصیف کتاب:
پیشفرض کلی بحثهای این کتاب، آن است که جامع بودن آموزه¬های اسلامی، همه جنبهها و زوایای زندگی انسان را در بر میگیرد. پیش¬فرض دیگر، توجه به آموزه¬های اسلامی به عنوان یک نظام مفهومی کامل است که اجزای آن با همدیگر ارتباط مستحکم دارد و هدف هر بخش، تکمیلکننده اهداف دیگر بخشهاست. طبیعت کار در اینگونه پژوهش¬ها که می¬کوشد با واکاوی در آموزه¬های دینی و در چارچوبهای پذیرفته¬ شده علمی و منطقی به استخراج و استنتاج مفاهیم، شاخص¬ها و الگوها بپردازد، آن را خارج و فراتر از چارچوب¬های نظری متداول و متعارف قرار می¬دهد. نویسنده معتقد است، ماهیت استقرایی این پژوهش اقتضا می¬کند برای تحقیق از روش توصیفی استفاده شود؛ هرچند در مواردی به تحلیل و تبیین نیز پرداخته است.
نگارنده برای تأمین هدف پژوهش، پرسشهای زیر را پی گرفته است:
1. منشأ، پیآمدها و کارکردهای سبک زندگی چیست؟
2. دین در شکل¬گیری سبک زندگی جامعه چه نقشی می¬تواند عهدهدار شود و اساساً در این عرصه چه جایگاهی میتوان برای دین در نظر گرفت؟
3. قلمرو سبک زندگی اسلامی چیست و چگونه می¬توان آن¬ را دسته¬بندی کرد؟
بنابراین، نویسنده کتاب ساختار کلی کتابش را در پنج فصل تنظیم کرده است.
در فصل نخست، به کلیاتی همچون بررسی مفهومی سبک زندگی، تمایزهای آن با مفهوم فرهنگ و نقش دین در شکل¬گیری سبک زندگی پرداختهایم. همچنین به منابع قابل اتکا برای بررسی آموزه¬های اسلامی درباره الگوهای زندگی به طور گذرا اشاره کردهایم. باور ما آن است که سبک زندگی، نه تنها گسسته و بریده از نظام باورها و ارزش¬های حاکم بر جامعه نیست، که نگرش و گرایش¬های برآمده از آموزههای دینی، هم بخشی از سبک زندگی را تشکیل می¬دهد و هم در شکل¬گیری دیگر بخش¬های آن به صورت جدی و ژرف، اثرگذار است.
در فصل دوم، بخشی از نگرش برآمده از آموزه¬های اسلامی، همچون دیدگاه اسلام درباره فطرت، هویت انسانی و معناجویی انسان برای زندگی تبیین شده است.
در فصل سوم، به برخی از ارزش¬ها و هنجارهای متکی بر آموزههای دینی، با تأکید بر مواردی پرداخته شده که جلوه بیشتری در سبک زندگی دارد. مباحث ارائه شده در این دو فصل، صبغه معرفتی پررنگی دارد، اما به عنوان پشتوانه الگوهای رفتاری و عینی قابل مشاهده در سطح جامعه، از اهمیت بازخوانی و توجه دگرباره برخوردار است.
در فصل چهارم، نگارنده به الگوهای عینی¬تر و ملموس¬تر سبک زندگی در حوزههای گوناگون فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی میپردازد. نوع موضوعات و مسائل این فصل، اقتضا می¬کرد حجم بیشتری داشته باشد و صفحههای بیشتری به خود اختصاص دهد. مباحثی مانند الگوی مصرف، اوقات فراغت، میانه¬روی در رفتار، مناسبات تولید و توجه به محیط زیست انسانی، از مهم-ترین موضوعهای مطرح در این بخش است. هرچند گستره موضوعات قابل طرح در این زمینه بسیار فراتر از موضوعات اندکی است که در این فصل به آنها پرداختهایم، در این نوشتار کوشیدهایم فقط به مهم¬ترین موارد قابل ارائه و مرتبطترین موضوعات با مباحث سبک زندگی، بسنده کنیم.
نویسنده در فصل پنجم برآن است تا بر اساس سبک زندگی هنجاری و تجویزی ارائه شده در فصلهای پیشین، به وضعیت موجود الگوهای زندگی در جامعه ایرانی، توجه و آن را با معیارهای برآمده از الگوهای دینی ارزیابی کند. روشن است در سراسر فصلها و مباحث، به نقش اثرگذار رسانه و نیز نقاط ضعف و قوّت کنونی آن در ایفای نقش خود پرداخته شده است. پژوهش حاضر، یکی از گام¬های نخست در قلمرو سبک زندگی با رویکرد دینی است و هرچند ضرورت طرح چنین مباحثی در جامعه اسلامی کاملاً روشن است، چنین کارهایی را آغازی دیرهنگام در این مباحث و رویکردها میتوان دانست.
لازم به ذکر است کتاب از شش فصل تشکیل یافته که به ترتیب عبارتند از:
1. کلیات
2. نگرش در سبک زندگی اسلامی
3. ارزش و گرایش در سبک زندگی اسلامی
4. کنش در سبک زندگی اسلامی
5. آسیب شناسی الگوهای موجود سبک زندگی
6. نقش رسانه در ترویج سبک زندگی
فصل اول: کلیات
نگارنده در بخشی از این فصل نوشته است: برای آشنایی با الگوهای رفتاری که آموزه¬های اسلامی تأیید، ترویج یا معرفی کرده است و برای اینکه بتوانیم به کمک این الگوها، یک مجموعه منسجم رفتاری، ارزشی و اعتقادی را به¬عنوان یک سبک زندگی فراهم آوریم، ابتدا باید دستکم به اجمال با ادبیات مباحث مرتبط با مفهوم سبک زندگی آشنا شویم و میزان تمایز و تطابق آن را با مفاهیم هم¬جوار، مانند فرهنگ و هویت بشناسیم. همچنین ضروری است نقش و جایگاه دین را در فرآیند شکلگیری سبک یا سبک¬های زندگی بررسی کنیم. این مهم به ما کمک میکند بر اساس پیش¬فرضهایی که در مقدمه به آنها اشاره کردیم، سیر مباحث را با دقت بیشتری به پیش بریم. یکی دیگر از نکتههای مورد اشاره در این فصل، بررسی پیشینه اینگونه مباحث در منابع اسلامی است. روشن است که ما با ادبیات خاص مربوط به «سبک زندگی» نمی¬توانیم در منابع اسلامی به کاوش بپردازیم، ولی در طول چهارده قرنی که از ظهور آیین اسلام گذشته است، می¬توانیم منابعی را شناسایی کنیم که با ادبیات دینی، به مباحث متناظری اشاره کرده¬اند که اکنون در مفهوم نوپای سبک زندگی به آنها توجه میشود.
واژه «فرهنگ» در کاربردهای متأخر و امروزین خود، اصطلاحی علمی است که در دو سده گذشته و همزمان با شکوفایی و گسترش دانش¬هایی مانند مردم¬شناسی و سپس انسان¬شناسی، در محافل علمی و مجامع دانشگاهی تثبیت گردیده است و معنای دقیق و خاصی از آن اراده می¬شود. حتی معنای آن در مورد فرد و جامعه نیز متفاوت و متمایز است. بر این اساس، هنگامی که در مورد فرد به کار می¬رود، معنای فرهیخته یا پرورش¬یافته را می¬رساند، ولی زمانی که در مورد جامعه به کار می¬رود، دسته¬ای از ویژگی¬ها و دستاوردهای خاص جامعه انسانی اراده میشود که انتقال آن از نسل¬های پیشین به نسلهای پسین، در چهارچوبی خاص صورت می¬گیرد که جامعهشناسان آن را فرآیند «جامعه¬پذیری» می¬خوانند.
فصل دوم: نگرش در سبک زندگی اسلامی
این فصل از کتاب، بر این پیش¬فرض استوار است که سبک زندگی، به جلوه¬های عینی رفتار محدود نیست و باورها و نگرش¬های افراد را نیز دربرمیگیرد. از اینرو، هدف این فصل، بازخوانی مهم¬ترین باورهای اسلامی مرتبط با مفهوم و عناصر سبک زندگی است.
نگارنده معتقد است، بر اساس آموزه¬های اسلامی، انسان حقیقی کسی است که با شکوفایی استعدادهای نهفته در وجود خویشتن، حیات الهی خود را به فعلیت برساند و سعادت جاودانی خود را پی گیرد. قرار گرفتن در چارچوب این نظام معنایی، انسان و جامعه را از گرفتار آمدن در پدیده «از خود بیگانگی» حفظ و ترجیحها و سلیقههای او را در تغییر الگوهای رفتاری به سوی سبک زندگی مبتنی بر آموزه¬های دینی هدایت می¬کند. انسان در بُعدهای بینشی، گرایشی و توانشی خود، از عناصری سرشتی برخوردار است که گزینش و تصمیم¬گیری آگاهانه انسان، جهت¬گیری بسیاری از آنها را مشخص می¬کند. بعثت پیامبران و فرو فرستادن کتابهای آسمانی، همگی در راستای فعال ساختن فطرت انسان و بهرهگیری درست او از مجموعه عناصر سرشتی خود ارزیابی می¬شود. این حرکت و دگرگونی می¬تواند بخشی از فرهنگ جامعه انسانی را پدید آورد و شیوه¬های معیّن و الگوهای مشخص رفتاری انسان را نیز تعریف و تبیین کند.
انسان از نظر قرآن کریم, کرامت ذاتی و تکوینی دارد و همه آنچه در آسمان¬ها و زمین است، برای او تسخیر گردیده است تا در پرتو اعمال اختیاری خود، به نوع دیگری از کرامت برسد که برخاسته از تلاش اوست و با تکیه بر ارزش¬های والای انسانی و الهی به دست می¬آید. بدین ترتیب، انسان در چارچوب الگوهای رفتاری برآمده از آموزه¬های دینی، به آبادانی زمین میپردازد، جامعه خود را ارتقا میبخشد و از این رهگذر، توشه لازم و کافی را برای نیکبختی اخروی و ابدی خود گردآوری می¬کند. از دیدگاه اسلام، انسان موجودی دارای اختیار معرفی شده است، ولی تحقق هر عمل اختیاری، نیازمند شناخت، گرایش و توانایی است. در حوزه شناخت، اسلام میکوشد توجه بشر را به رابطه مبدأ و معاد معطوف کند؛ زیرا گزینش انسانی که خود و تمام هستی را وابسته به خدا و کمال خود را در نزدیک شدن به خدا می¬داند، متفاوت با دیگران خواهد بود. در حوزه گرایش نیز اسلام به ترجیح گرایش¬های متعالی بر گرایش¬های مادی توصیه می¬کند.
در آموزه¬های اسلامی بر این نکته تأکید شده که سرچشمه دگرگونیهای فردی و اجتماعی، خواست و اراده انسان¬هاست، ولی سمت و سوی این اراده می¬تواند بر اثر همنشینی با اندیشهای جدید تغییر کند. بنابراین، در هر گروه، ملت و امت، معنای زندگی برآمده از جهانبینی و ایدئولوژی، مهمترین عنصر جهتدهنده به رفتارهای فردی و اجتماعی و الگوهای کلی این کنشها به شمار می¬رود. پشتوانه معرفتی مبتنی بر آموزههای دینی می¬تواند کنش افراد جامعه را در چارچوب قالب¬های برتر رفتاری سامان دهد.
ـ اسلام در جهان¬بینی خود، به انسان می¬آموزد از یکسو, هستی وی کاملاً وابسته به خداوند است و از سوی دیگر، زندگی او منحصر به زندگی دنیا نیست. بر این اساس، زندگی دنیا، وسیله و مقدمه رسیدن به نیکبختی اخروی است که باید از آن درست بهره¬برداری کرد و بر کار و تلاش خستگی¬ناپذیر به¬عنوان یک الگوی رفتاری تأکید شده است. سنت¬های اجتماعی برگرفته از آیات قرآن و روایات، در واقع، قوانین و قواعد کلی حاکم بر زندگی انسان است که می¬توان آنها را پیامد گزینش یک سبک زندگی خاص در زندگی دانست.
فصل سوم: ارزش و گرایش در سبک زندگی اسلامی
نگارنده در قسمتی از این فصل می نویسد: ارزشهای جامعه، تابعی از باورها و آرمانهایی است که بر مبنای معیارهای پذیرفته شده در فرهنگ آن جامعه، مطلوب دانسته می¬شود. در نظام فرهنگی اسلام، منشأ مطلوبیت و ارزش هر چیز، به میزان نقش و اثرگذاری آن در تأمین سعادت و کمال انسان بازمیگردد که همان قرب الهی است. ارزش¬ها به¬تدریج در جامعه انسانی، به نوعی از قاعده رفتار تبدیل می¬شوند که جامعه¬شناسان این ارزش¬های تعیّن¬یافته را هنجار می¬نامند.س در جامعه¬ای که فرهنگ آن بر باورهای اسلامی مبتنی است، به¬صورت کاملاً طبیعی، ارزش¬ها و هنجارهای آن نیز یا برگرفته از آموزه¬های اسلامی است یا در هماهنگی کامل با آن قرار دارد و این مسئله باید کاملاً در انواع الگوهای رفتاری آن نمایان باشد. آزادی به عنوان یک امکان که انسان را در رسیدن به کمال مطلوب یاری می-کند، باید در چگونگی و نوع بهره¬وری ارزش¬گذاری شود. در اسلام نیز ارزش آزادی به هدف و مقصد آن بستگی دارد؛ یعنی اگر در مسیر سعادت انسان و موجب تعالی فرهنگی و آموزشی و پرورشی جامعه باشد، امری ارزشمند به¬شمار می¬رود.
بر اساس کرامت ذاتی انسان، اگر توجه به برابری تمام انسان¬ها ملاک عمل اجتماعی قرار گیرد، همه موانع جداکننده ملتها و افراد از میان برداشته میشود و با همکاری، هم¬گرایی و در نظر گرفتن نقاط مثبت، اعتماد عمومی به¬عنوان بخشی از سرمایه اجتماعی در جامعه تثبیت می¬گردد. در این صورت، رفتارها و کنش¬های فردی و اجتماعی, بالنده¬ و متعالی خواهد شد.
توجه به مفهوم ارزشی عدالت نیز زیربنایی برای رفتار و کنش فردی و اجتماعی پدید می¬آورد که می-تواند مورد توجه و اقبال عمومی جوامع بشری باشد. از نظر اسلام، ملاک عدالت این است که ارتباط افراد و اعضای جامعه با هم به گونه¬ای تنظیم شود که به تکامل مجموعی آنان کمک کند.
خردورزی از ارزش¬های مورد تأکید آموزه¬های اسلامی است؛ تا جایی که ایمان نیز همراه با اندیشهورزی تأیید شده است؛ زیرا در پرتو خردورزی, ایمان و عمل انسان¬ها از انحرافها و در افتادن به گرداب خرافهها درامان خواهد ماند و سبک زندگی مطلوب دین در جامعه رواج می¬یابد. گروه¬های مرجع دو کارکرد اساسی دارند: از یک سو، ارزش¬ها و باورهایی را در جامعه تبلیغ و نهادینه می¬سازند که میتواند سنگ¬بنای شکلگیری سبک زندگی خاص باشد و از سوی دیگر، تراز و معیاری برای سنجش و ارزیابی فاصله یا انحراف الگوهای رفتاری موجود با وضعیت مطلوب به¬شمار می¬روند. این دو کارکرد می¬تواند اهمیت و نقش گروه¬های مرجع را در کشاندن جامعه یا گروه انسانی به سوی سبک زندگی مطلوب دینی نشان دهد. سلسله مراتب اجتماعی، یکی از ابزارهای ارزش¬گذاری در نظام اجتماعی بهشمار می-رود و بر اساس آن نیز الگوهای رفتاری و سبک زندگی افراد و گروه¬های اجتماعی تعیین و تعریف می-شود. اسلام تنها آن دسته از تفاوت¬های اجتماعی را میپذیرد که در تفاوت¬های فردی و عوامل طبیعی ریشه دارد و آن بخشی از نابرابری اجتماعی که زاییده نظام فرهنگی و ارزشی حاکم بر جوامع بشری است و با اختیار افراد و گرایش¬های آنان به وجود می¬آید، از نظر اسلام قابل اصلاح و تعدیل است.
امروزه تحلیل¬های اجتماعی از تأکید بر طبقه و نظام مبتنی بر تولید دست شسته و به سوی تحلیلهای فرهنگی و مبتنی بر مفهوم سبک زندگی گرایش یافته است. با این حال, دیدگاه متعادل اسلام این قابلیت و امکان را دارد که در این شرایط نیز ملاک مناسبی برای انتخاب¬ها و ترجیحات افراد و گروه¬های اجتماعی در اختیار ایشان قرار دهد تا این ترجیحات و سلیقه¬ها، خود, زمینه¬ساز پذیرش یک سبک زندگی متعالی باشد.
فصل چهارم: کنش در سبک زندگی اسلامی
در این فصل به الگوهای پیشنهادی برگرفته از آموزه¬های اسلامی برای عینیترین سطح زندگی اجتماعی، یعنی رفتار و کنش افراد و گروه¬ها پرداخته می شود. این رفتارها اگرچه در چهار گروه فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی دسته¬بندی شده است، هم¬پوشانی این حوزه¬ها و همچنین نگاه جامع و نظاممند اسلام به رفتارها و روابط فردی و اجتماعی، جداسازی کامل مباحث را عملاً ناممکن ساخته است. ملاک گزینش موضوعهای مطرح در هر کدام از حوزه¬های چهارگانه نیز شدت ارتباط آن موضوعها با گستره مفهومی سبک زندگی بوده است. البته روشن است که موضوعهای قابل طرح هرگز محدود به این موارد اندک نیست. در این میان، موضوع الگوهای گذران اوقات فراغت و همچنین الگوی مصرف، به دلیل اهمیت آنها در مباحث مرتبط با سبک زندگی، با تفصیل بیشتری بررسی شده است.
فصل پنجم: آسیبشناسی الگوهای موجود سبک زندگی
نویسنده اعتقاد دارد، رویکرد کلاسیک و مسلط در شیوه پرداختن اندیشمندان جامعه¬شناسی به موضوعهای گوناگون، نگاه توصیفی است و همین نگاه درباره مفهوم سبک زندگی نیز دیده میشود. بر این اساس، جامعه¬شناسان معمولاً سبک زندگی جاری افراد را تنها توصیف می¬کنند و نگاه ارزشی و تجویزی ندارند. برای مثال، ماکس وبر از نخستین کسانی است که به تبیین نظری رابطه مصرف و سرمایه¬داری غربی می¬پردازد. او در کتاب اخلاق پروتستان و روح سرمایهداری با تأکید بر منش پارسایی پروتستان¬ها که موجب پرهیز از مصرف تجملی و در نتیجه، انباشت سرمایه و سازماندهی عقلانی تولید میشود، با چشم¬انداز جدیدی در مطالعات جامعه¬شناسی به اثرگذاری عامل فرهنگی بر نظم اقتصادی و اجتماعی جامعه مدرن می¬پردازد.
فصل ششم: نقش رسانه در ترویج سبک زندگی
نگارنده در بخشی از این فصل می نویسد، رسانهها و محصولات رسانهای، از مهمترین عوامل اثرگذار بر شکل¬گیری سبک¬های نوین زندگی یا تغییر سبک¬های زندگی است؛ به ویژه آنکه رسانه در جهان امروز، مرزها را درنوردیده و بهدوردستترین و دستنیافتنی¬ترین نقاط زمین رخنه کرده است. در عصر انفجار اطلاعات، رسانهها را می¬توان ابزار «جنگ نرم» و «پدافند غیرعامل» برشمرد. در شرایط کنونی بسیاری از کشورها با ابزار رسانه، هم در پی تثبیت فرهنگ خودی و واکسینه کردن آن در برابر هجوم فرهنگی بیگانه هستند و هم از این ابزار برای معرفی فرهنگ خویش به دیگر جوامع بهره میبرند. قدرت و قابلیت روزافزون رسانه، موجب شده دیگر حتی حکومتها نیز مانند گذشته، آن را تنها ابزاری برای اطلاعرسانی و سرگرمسازی ندانند و از آن به عنوان یک سلاح کارآمد در عرصه «جنگ نرم» بهره گیرند. طبیعی است جوامع برخوردار از ابزارهای رسانهای پیشرفتهتر یا محصولات رسانهای جذابتر، پیشروی فرهنگی سریعتر و موقعیت فرهنگی برتری داشته باشند.
افزون بر شبکههای ماهوارهای و سایتهای اینترنتی، بسیاری از فیلمهای سینمایی، تلهفیلمها، پیامهای بازرگانی و برنامههای تلویزیونی رسانه ملی در جهتدهی به افکار عمومی و ایجاد تغییر در سبک زندگی نقش دارد. امروزه با نشستن در خانه و استفاده از اینترنت و شبکههای تلویزیونی و بدون حضور فیزیکی میتوان الگوهای رفتاری بسیاری را مشاهده و بررسی کرد و از میان آن¬ها الگویی متناسب با سلیقه و ترجیح خود برگزید. اینها امروزه منشأ شکلگیری سبک زندگی برای بسیاری از افراد جامعه شده است. در جامعه ایرانی نیز رسانهها بهویژه تلویزیون، خواسته یا ناخواسته در الگوسازی برای تکتک افراد جامعه نقش پررنگی دارند. رسانهها هم بستری هستند برای تجلی آرزوها و هم آرزوهای جدیدی میآفرینند.
با فرض اینکه هویت افراد در یک جامعه از راه سبک زندگی انتخابی آنها تولید و بازتولید میشود، باید بپذیریم این سازوکار بیش و پیش از هر چیز، از خلال درونی کردن رفتارها و باورها، در ظرف روزمرگی عمل می¬کند. بدین ترتیب، افراد و گروه¬ها اغلب به صورت ناآگاهانه و بدون آنکه نیازی به فشار بیرونی باشد، همان¬گونه رفتار می¬کنند که باید باشد و از این راه، نظام موجود را پیوسته و در هر لحظه بازتولید میکنند. هر اندازه این سازوکارها درونی¬تر شود، نظام تضمین بیشتری برای تداوم خود دارد و برعکس هر اندازه به جای درونی شدن از سازوکارهای قدرت¬مدار و بیرونی، مانند الزام اجتماعی برای تحمیل یک شیوه زندگی خاص استفاده شود، نظام، شکننده¬تر، تداوم آن، ضعیف¬تر و واقعیت آن، سطحیتر میگردد. در برخی موارد، حکومت¬ها با مشروعیت دادن به برخی سبک¬های زندگی، سبک¬های دیگر را زیرزمینی می¬کنند. هنگامیکه این اتفاق می¬افتد، افراد جامعه دچار چندگانگی میشوند و لازمه زندگی در چنین محیطی، تفکیک حوزه زندگی خصوصی و رفتار عمومی است. افراد برای اینکه میان علاقههای خود و انتظارهای محیط تعادل برقرار کنند، هویت¬های متکثر، چندگانه و حتی گاهی متضاد را برمیگزینند. در همین راستا، متأسفانه در بیشتر فیلمها و سریالها، به جنبههای گوناگون زندگی قشرهای مرفه جامعه توجه میشود و قشرهای متوسط و فرودست نادیده گرفته میشوند.
بیگمان، چنین رویکردی، احساس محرومیت نسبی یا مطلق طبقات متوسط و فرودست را تشدید میکند و با توجه به اینکه امروزه دیگر مفهوم «طبقه» قدرت تحلیل خود را از دست داده و ماهیت نسبتاً متغیر «سبک زندگی» جایگزین آن شده است، روند انحراف رفتاری مخاطبان کمدرآمد یا بدون درآمد این قبیل از محصولات رسانهای، برای کسب درآمد فوری از راههای نامشروع، به آسانی تشدید خواهد شد. توجه به این مسئله، اهمیت برنامه¬ریزی فرهنگی و دینی را در مجموعه رسانه¬های همگانی موجود در جامعه اسلامی نشان می¬دهد. البته پیچیدگی و دشواری این برنامه¬ریزی فرهنگی زمانی آشکار می¬شود که بخواهیم الگوهای مناسب دینی را متناسب با سلیقه افراد جامعه ارائه کنیم. در واقع، همان¬گونه که پیشتر نیز گفتیم، هیچ¬گاه نمی¬توان یک سلیقه خاص را با توسل به روش¬های قهرآمیز بر کل جامعه تحمیل کرد و از نظر فرهنگی این کار عملاً امکان¬پذیر نیست. با دقت در برنامه-ریزی¬های فرهنگی می¬توان با اصلاح باورها و ارزشهای اجتماعی و تثبیت و نهادینه ساختن ارزش¬های دینی در جامعه، مسیر را برای کشاندن سلیقه افراد و گروه¬های اجتماعی به سوی گزینش اختیاری و ترجیحی الگوهای رفتاری متناسب با آموزه¬ها و مطالبات دینی هموار ساخت.
لازم به ذکر است که این کتاب، در 246 صفحه، شمارگان 1200 نسخه و بهای 74000 ریال توسط انتشارات مرکز پژوهشهای اسلامی صداوسیما منتشر گردیده است./924/ص