vasael.ir

کد خبر: ۴۸۱۳
تاریخ انتشار: ۱۷ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۵:۳۹ - 06 April 2017
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه61

بیعت غدیر آغاز و الگوی بیعت‌های سیاسی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ استاد درس خارج فقه سیاسی با اشاره به اقسام بیعت، قسم سیاسی بیعت را آنگونه که امروزه در برخی جوامع معدود عربی دیده می شود، الگوبرداری از بیعت غدیر خم به عنوان نخستن بیعت سیاسی تاریخ اسلام دانست و گفت: پس از واقعه غدیر بود که بیعت به معنای حکومتی و سیاسی رواج یافت.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی روز یکشنبه شانزدهم اسفندماه 1394 در جلسه شصت و یکم درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم پس از بحث پیرامون اقسام بیعت سیاسی مطالبی نیز در عدم جواز بیعت بیان کرد که ذیلاً اهم آن تقدیم می شود.

1. برخی، قسم سوم بیعت یعنی بیعت بر امر حکومت را بیعت سیاسی دانسته اند و توجیهاتی نیز برای آن اقامه کرده اند اما از آنجا که در میان قبائل عرب، ساختار حکومتی وجود نداشت و آنچه در میان آنها مرسوم بود را حداکثر می توان نظم قبیله ای دانست و نه حکومت، بیعت متداول میان آنها با رئیس قبیله را نمی توان گونه ای از بیعت سیاسی دانست.

2. مهمترین نوآوری رسول خدا دگرگون کردن ساختار اجتماعی حاکم در میان اعراب بود؛ برای نخستین بار به قبایل متفرّق عرب در قالب ساختار سیاسی واحد، نظم و انتظام بخشیده شد و حکومتی متمرکز تشکیل شد؛ یعنی یک امّت واحده متشکل از قبایل مختلف عرب در سرزمینی مشخص و تحت لوای یک حکومت.

3. پیش از واقعه غدیر، بیعت اگرچه در میان عرب امری شناخته شده بود اما رویکردی سیاسی نداشت و صرفاً اعلام وفا به بزرگ قبیله بود. رسول خدا در واقعه غدیر بیعت را با منطقی جدید به کار گرفت و به آن صبغه سیاسی و حکومتی بخشید. پس از آن بود که بیعت سیاسی در میان حکّام عرب متداول شد و حتی امروزه در میان برخی نظام های حکومتی بدوی عربی دیده می شود.

4. باید دانست آنچه پس از واقعه غدیر در میان جامعه عرب رخ داد تغییر ماهیت بیعت نبود بلکه صرفاً تغییر رویکرد به شمار می رود؛ یعنی ارائه مفهوم و ماهیت پیشینی بیعت با منطقی جدید و برای ساختار نو.

5. به عنوان شاهدی بر سیاسی نبودن بیعت غدیر، به شیوه رفتار انصار پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله استناد شده است. در واقعه سقیفه، انصار نقش محوری داشتند حال آنکه پیش از آن برخلاف اهل مکه هیچگاه خیانت نکرده بودند. گفته شده است که توجیه تغییر مشی غیرمنتظره انصار راست نمی آید جز اینکه تلقّی آنها از بیعت غدیر را غیر حکومتی بدانیم؛ بطلان این نظر با تأمل ابتدایی در صراحت الفاظ رسول خدا صلی الله علیه و آله دالّ بر ولایت سیاسی امیرالمؤمنین علیه السلام روشن می شود. در اینصورت دلیل تغییر رفتار انصار را باید بازگشت به تعصبات جاهلی قبیله ای دانست یعنی همانکه قرآن کریم پیش از آن خبر داده بود: ««أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُم».

6. تأمل در روایات غدیر رهنمون‌گر به این حقیقت است که الفاظ روایات به گونه ای در حاکمیت و سیاست صراحت دارد که غیر از این ظهور قابل فرض نیست؛ اگرچه «گول بودن» متأمل جز این را برای او نتیجه دهد!

7. روایات متضافری دالّ بر عدم جواز نقض بیعت وجود دارد، کثرت روایات به گونه ای است که الزامی بودن بیعت و جایز نبودن نقض آن از دید عرف اعراب در آن دوره زمانی را به عنوان امری مسلّم می توان نتیجه گرفت. دلیل عدم جواز چنین نقضی نیز «غدر» بودن آن است؛ به این معنا که نقض بیعت از مصادیق پیمان شکنی است و پیمان شکنی نیز در شرع مبین قویاً مذمت و نهی شده است.

8. آنچه به عنوان «انتخابات» در نظامات سیاسی رایج امروزی دیده می شود غیر از بیعت رایج در میان اعراب صدر اسلام است. وجوه تمایز متعددی میان این دو وجود دارد؛ از جمله آنکه انتخابات بر خلاف بیعت، پیمان و عهد به شمار نمی آید، قابل نقض است، زمان بندی شده و غیر دائمی است.

تقریر جلسه شصت و یکم فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاه و السلام علی اشرف الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد؛ اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 

مقدمه

بحث در بیان اقسام بیعت بود تا بدین وسیله به ماهیت بیعت پی برده شود. سه قسم برای بیعت فرض شد: بیعت بر رسالت در عقبه اول، بیعت بر عدم فرار از جنگ در حدیبیه و بیعت بر حکومت در عقبه دوم. این اقسام سه گانه در جلسه پیش طرح و بحث شد. گفتیم قسم سوم را بیعت به معنای سیاسی آن دانسته اند ولی نظر ما این بود که این قسم نیز غیر سیاسی است و صبغه اجتماعی دارد.

 

ادامه؛ نکاتی در قسم سوم بیعت

الف. شباهت با قاعده امان

شاید بتوان گفت قسم اخیر ذیل قاعده امان قرار می گیرد؛ یعنی همانطور که در مواقع جنگ مردم نسبت به پیامبر برای دفاع از آن حضرت تا پای جان اعلام وفاداری می کردند و همچون سربازانی بودند که از فرمانده خود حمایت و دفاع می کردند در این مورد نیز قبیله یا قبایلی از یک فرد حمایت می کنند تا پس از قدرت یافتن او متقابلاً از آنها حمایت کند. بنابراین قسم سوم بیعت که از آن با عنوان بیعت بر حکومت یاد کرده اند رویکرد سیاسی و حکومتی ندارد.

 

ب. توجیه صبغه سیاسی

ممکن است گفته شود قسم اخیر خود نوعی بیعت سیاسی بوده است. با این توضیح که در میان اعراب صدر اسلام بزرگترین نظم موجود سیاسی همان قبیله بود. حکومت به معنای امروزی وجود نداشت بلکه قبایلی مختلف بودند؛ با نظم و قانون مشخص و مجمع قانونگذاری مشخص. فرمان به دست رئیس قبیله بود و رئیس قبیله را شورای اصلی قبیله تعیین می کرد؛ شورایی که متشکل از افرادی بود که عنوان خطیب قبیله، جنگاور قبیله و مانند آن را داشتند.

پس از تعیین رئیس قبیله همه افراد با او بیعت می کردند. حال با وقوع جنگ افراد قبیله از مجموعه قبیله خود حمایت می کردند. همچنانکه مجموع قبیله، خود را ملزم به حمایت از آحاد افراد قبیله می دانست و از تک تک آنها در مقابل تعدی افراد قبایل دیگر دفاع می کرد.

بنابراین منطق حاکم بر قبایل عرب چنین بود و حکومتی قبیله ای وجود داشت.

 

ج. نظم قبیله ای و نه حکومت قبیله ای

به نظر ما آنچه در میان قبایل مرسوم بود گونه ای از نظم قبیله ای بود و نمی توان آن را حکومت دانست.

 

تغییر نظام اجتماعی؛ نوآوری رسول خدا

ابلاغ وحی و تبلیغ دین درچارچوب دستور به عباداتی همچون نماز، روزه، حج و امثال تنها بخشی از وظایف رسول خدا بود. هنر و نوآوری رسول خدا این بود که نظام اجتماعی موجود را کاملاً دگرگون ساخت. آن حضرت قبائل عرب را تحت یک نظم حکومتی متمرکز و مستقر گردهم آورد؛ نه آنچنانکه پیش از آن حضرت به صورت نظم قبیله ای مرسوم بود.

در نظم قبیله ای عرب مفهومی تحت عنوان «سرزمین» وجود نداشت چون امکان جابجایی قبایل از محل استقرار خود وجود داشت؛ حال آنکه رسول خدا قبایل مختلف را تحت یک امت و ملت واحد، با استقرار در سرزمین مشخص و با حاکمیت کارگزار معلوم اتحاد بخشید یعنی روال مدرنی که پیش از آن وجود نداشت.

بیعت پیش از حاکمیت رسول خدا امری شناخته شده در میان اعراب بود ولی آن حضرت به منطق بیعت آن گونه که مرسوم بود رویکردی سیاسی بخشید. نخستین بار در بیعت غدیر خم این رویکرد جدید محقق شده است  و پس از آن در جریان بیعت با خلفاء شاهد آن هستیم. همچنین آنچه اکنون در برخی نظام های سیاسی عربی همچون عربستان وجود دارد براساس همان مفهوم و منطق «بیعت» با رویکرد سیاسی است که بار نخست در عهد رسول خدا شکل گرفت.

 

بیعت؛ تغییر رویکرد نه تغییر ماهیت

باید توجه داشت رسول خدا در مورد بیعت امر جدیدی ایجاد نفرمود. همچنانکه آن حضرت در مورد بیع، همان بیع عرفی را امضاء فرمود و فقط قیود و شروطی همچون ربوی نبودن، سفهی نبودن، و مانند آن را اضافه کرد تا بیع شرعی باشد در مورد بیعت نیز به همین نحو عمل فرمود؛ یعنی همان بیعت شناخته شده در میان قبایل عرب را با یک رویکرد سیاسی به بیعت سیاسی تبدیل کرد.

با عنایت به این نکته، مراد از بیعت اعلام وفاداری نسبت به حاکمی است که در مرحله قبل تعیین شده است و اکنون با بیعت مردم حاکمیت او در خارج محقق و متعین می شود.

 

دو نکته تاریخی

(1) انصار؛ عدم خیانت؛ بازگشت به جاهلیت!

با دقت در تاریخ اسلام درمی یابیم که انصار برخلاف اهل مکه هیچگاه به رسول خدا صلی الله علیه و آله خیانت نکردند. با این حال عجیب این است که واقعه سقیفه با محوریت انصار شکل گرفت و این در حالی بود که بیش از هفتاد روز از واقعه غدیر نگذشته بود.

به عنوان یک توجیه چنین گفته شده است که انصار بیعت غدیر را یک بیعت سیاسی تلقی نمیکردند. بطلان این وجه با توجه به تصریح الفاظ رسول خدا واضح است؛ چرا که رسول خدا در واقعه غدیر فرمود: «مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِی أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ»؛ بنابراین جایی برای سوء تلقی باقی نمی ماند.

آنچه درباره این رفتار انصار می توان گفت اینکه رفتار آنها به گونه ای مطابق با تعصبات قبیله ای بود و چنانکه قرآن کریم می فرماید: «أَفَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى‏ أَعْقابِکُم»، انصار مجدداً تابع تعصبات قبیلهای خود شده و این تعصبات را حاکم کردند.

 

(2) تعدد زوجات به انگیزه سیاسی

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله از قبایل مختلف اختیار همسر فرمود ولی از انصار هیچ همسری نگرفت. سرّ آن نیز این واقعیت بود که از جانب انصار هیچ تهدیدی نسبت به رسول خدا وجود نداشت. انصار همواره رسول خدا را حمایت می کردند و آن حضرت بر اساس یک منش و بینش سیاسی از قبیله ای همسر اختیار می فرمود که بتواند با یک پیمان درون قبیله ای آنها را از دشمن به دوست بدل کند.

به عنوان مثال پس از شکست یهودیان خیبر با یکی از زنان این قبیله ازدواج کرد. ازدواج هایی از این قبیل واجد چنین امتیاز سیاسی اجتماعی بود که قبایل عرب یا یهود رسول خدا را داماد خود می دانستند و از این رو مطابق رسوم قبیله ای هیچگاه علیه آن حضرت قیام نمی کردند.

 

تکرار؛ مرور واقعه غدیر؛ نخستین بیعت سیاسی

چنانکه گفتیم نخستین بیعت در نظام سیاسی اسلام در واقعه غدیر صورت پذیرفت. در این واقعه رسول خدا صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را به منصب ولایت منصوب فرمود. آن حضرت از مردم برای امیرالمؤمنین طلب بیعت کرد و مردم با امیرالمؤمنین بر اساس قبول ولایت ایشان بیعت کردند.

روایتی که پیشتر به آن اشاره شد بخشی از واقعه را چنین بازگو می کند: «أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ مَوْلَای وَ أَنَا مَوْلَى الْمُؤْمِنِینَ وَ أَنَا أَوْلَى بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِی مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ انْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ فَقَامَ إِلَیهِ سَلْمَانُ الْفَارِسِی فَقَالَ یا رَسُولَ اللَّهِ وَلَاؤُهُ فِیمَا ذَا فَقَالَ وَلَاؤُهُ کَوَلَایتِی مَنْ کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ فَعَلِی أَوْلَى بِهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْزَلَ اللَّهُ‏ الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً ... أَیهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِی أَنْ أَنْصِبَ‏ لَکُمْ‏ إِمَاماً یکُونُ وَصِیی فِیکُمْ وَ خَلِیفَتِی فِی أُمَّتِی وَ فِی أَهْلِ بَیتِی مِنْ بَعْدِی وَ الَّذِی فَرَضَ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ فِی کِتَابِهِ طَاعَتَهُ وَ أَمَرَکُمْ فِیهِ بِوَلَایتِهِ... أَیهَا النَّاسُ إِنِّی قَدْ أَعْلَمْتُکُمْ مَفْزَعَکُمْ وَ إِمَامَکُمْ بَعْدِی وَ دَلِیلَکُمْ وَ هَادِیکُمْ وَ هُوَ أَخِی عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ(ع) وَ هُوَ فِیکُمْ بِمَنْزِلَتِی فَقَلِّدُوهُ دِینَکُمْ وَ أَطِیعُوهُ فِی جَمِیعِ أُمُورِکُم»[1].

در این روایت عبارات و الفاظ چنان در ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام صریح و واضح است که انکار آن حاصل چیزی جز «گول بودن» نیست! از نصوص و روایاتی که واقعه غدیر را بازگو می کند به صراحت می توان سیاسی بودن بیعت غدیر را نتیجه  گرفت. مورد روایات غدیر، ولایت، حاکمیت و سیاست است و اصلاً هیچ فرض دیگری غیر از آن قابل قبول نیست.

پس از واقعه غدیر بود که شأن بیعت به گونه ای تغییر کرد که واجد ملاک و مفهوم نظم سیاسی شد و حکام در ادوار بعدی همگی بر همین منوال سیاسی از مردم اخذ بیعت می کردند؛ چه امیرالمؤمنین علیه السلام و چه خلفاء ثلاثه و حتی معاویه و جمیع حکّام اموی و عباسی.

چنانکه گفتیم بیعت غدیر بیعتی غیر از اقسام سه گانه بیعت است که علماء بیان کرده اند و برخلاف همه اقسام دیگر تنها بیعت سیاسی صدر اسلام بود.

 

نقض بیعت؛ منهی عنه روایت

روایات متعددی دال بر عدم جواز نقض بیعت وجود دارد. کثرت روایات به گونه ای است که حتی اگر نتوان ادعای تواتر نکرد لااقل استفاضه روایات را نمی توان رد کرد. با این وجود اگر – بالفرض ولو با فرض محال – بخاطر تشکیک در سند روایات صدور آنها محل تردید قرار گیرد می گوییم بحث در صدور یا عدم صدور روایات نیست بلکه این روایات من حیث المجموع بر این واقعیت دلالت دارد که در آن دوره زمانی بنا به فهم عرفی که از بیعت وجود داشت الزامی بودن آن امری مفروض و مسلّم بود؛ چرا که – حتی با فرض جعلی بودن روایات وارده در این باب – حداقل می توان گفت اسناد فراوانی ولو جعلی وجود دارد که همگی بر جایز نبودن نقض بیعت دلالت دارد.

بنابراین در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که تلقی عرفی-اجتماعی موجود در میان اعراب در ادوار اولیه اسلام روا نبودن نقض بیعت بوده است.

 

ملاک لزوم بیعت؛ لزوم وفای به عهد؛ ممنوعیت نقض پیمان

با پذیرش الزام عرفی بیعت این سؤال اساسی قابل طرح است که ملاک لزوم بیعت چیست؟ اگر بیعت را عقد ندانیم و صرفاً از سنخ اعلام الوفا بدانیم در اینصورت از حیث لزوم و عدم لزوم همانند شرط ابتدایی خواهد بود. شرط ابتدایی بر اساس رأی مشهور همچون شرط ضمن عقد نبوده و لازم الوفا نیست؛ اگرچه به نظر ما این نظر قابل قبول نیست.

به نظر می آید تمام الملاک برای نقض بیعت «غدر» باشد. غدر به معنی نقض پیمان است. در اسلام پیمان شکنی شدیداً ممنوع شده است و در برخی روایات چنین آمده است: «لِکُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ یُعْرَفُ بِهِ یَوْمَ الْقِیَامَ».

حلیه، خدعه، مکر و غدر چهار واژه ای است که در میدان جنگ و غیر آن به کار می رود. عرب حیله، خدعه و مکر را در میدان جنگ ممنوع نمی داند؛ حیله را تدبیر جنگی دانسته است و در مورد خدعه نیز گفتهاند: «إنّ الحرب خدعة». واژه «خدعه» در قرآن کریم نیز به کار رفته است: «إِنَّ الْمُنافِقینَ یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ»[2]. مکر نیز همچون موارد دیگر است و قرآن کریم می فرماید: «یَمْکُرُونَ وَ یَمْکُرُ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَیْرُ الْماکِرین‏»[3].

برخلاف سه مورد قبل، عرب غدر به معنی پیمان شکنی را به هیچ وجه جایز نمی دانست و اگرچه نسبت به دشمنان باشد. آنچه در بیعت وجود دارد نه شرط ابتدایی بلکه «پیمان» است و از این رو حتی با فرض پذیرش جواز نقض شرط ابتدایی نمی توان به جواز نقض بیعت قائل شد؛ چراکه نقض پیمان مطلقاً ممنوع است حتی نسبت کفار.

 

نقض پیمان؛ نهی روایی، امضاء حکم عرفی

چنانکه گفتیم روایات فراوانی در لزوم وفای به بیعت وارد شده است. این روایات را خواهیم خواند لیکن همانطور که اشاره کردیم این دسته روایات را باید امضاء حکم عرفی ممنوعیت نقض بیعت دانست. به سخنی دیگر چون در عرف عرب «غدر» و پیمان شکنی به شدت مذموم و ممنوع بود روایات شریفه نیز همان ممنوعیت را امضاء فرموده است؛ بلکه اساساً مقوله بیعت تأسیس شارع نبود بلکه امر عرفی متداول میان عرب بوده است. از این رو حتی در صورت ایراد خدشه نسبت به سند روایات باز هم لزوم وفای به بیعت و عدم جواز نقض آن قابل خدشه نیست.

اگر الزام و التزام در حد باور قلبی باشد و صورت بیعت به خود نگیرد البته قابل دگرگونی است ولی در صورت بیعت و پیمان، به هیچ روی برگشت و نقض پذیرفته نیست. به عنوان مثال اگر کسی نسبت به پیامبر خدا تنها بر اساس باور قلبی ایمان داشت ولی برای دفاع و حمایت از آن حضرت بیعت نکرده بود در صورت تغییر این باور و رخداد جنگ اگر به دفاع از رسول خدا نپرداخت نمی توان نقض عهد را به او نسبت داد؛ ولی اگر با وجود بیعت با رسول خدا از دفاع و حمایت او سرباز بزند این عمل او پیمان شکنی و ممنوع است حتی اگر این شخص بیعت کننده از ابتدا کافر بوده و هیچ باور قلبی نسبت به رسول خدا نداشته باشد.

بیعت ولو عقد نباشد و صرف تعهد باشد از آنجا که پذیرش دعوت دیگری است قابل نقض نیست و نقض بیعت «غدر» و پیمان شکنی است. در روایتی از امام صادق علیه السلام چنین آمده است: «قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَجِی‏ءُ کُلُّ غَادِرٍ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِإِمَامٍ مَائِلٍ شِدْقُهُ حَتَّى یَدْخُلَ النَّارَ وَ یَجِی‏ءُ کُلُّ نَاکِثٍ بَیْعَةَ إِمَامٍ أَجْذَمَ حَتَّى یَدْخُلَ النَّارَ». در این روایت «نکث بیعت» ذیل غدر قرار گرفته است و نسبت به آن وعده آتش داده شده است.

خلاصه اینکه نقض بیعت غدر است و غدر به این خاطر ممنوع است که خیانت و پیمان شکنی بوده و مبتنی بر یک قرارداد پیشینی است برخلاف مکر، حیله و خدعه که مسبوق به یک قرارداد نیست.

 

نکته ای به مناسبت؛ تمایز انتخابات و بیعت

انتخابات از مقوله بیعت نیست. بیعت پیمان است ولی انتخابات پیمان نیست؛ در انتخابات چنین نیست که با فرد منتخب پیمانی بسته شود مبنی بر اعلام وفاداری نسبت به او. در انتخابات فرد منتخب برای یک دوره زمانی انتخاب می شود؛ امروز هست و در آینده نیست. همچنین بیعت قابل نقض نیست ولی انتخاب نقض پذیر است. تفاوت دیگر اینکه انتخاب قابل زمانبندی است ولی بیعت دائمی است و شاید نتوان آن را زمانبندی کرد و به همین خاطر است که امیرالمؤمنین علیه السلام مردم را نسبت به نقض بیعت خود سرزنش می کند و – مضموناً – می فرماید من همان هستم که بودم، چرا نقض بیعت کردید؟

و صلی الله علی سیدنا محمد و آله.

 

تقریر: جلال الدین زنگنه/223/907/م



[1] سلیم بن قیس الهلالى، أسرار آل محمّد، صفحه 160. محمد باقر المجلسی، بحار الأنوار، جلد ‏33، صفحه 149 ـ 147

[2] نساء / 142

[3] انفال / 30

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۰:۴۰
طلوع افتاب
۰۶:۰۷:۰۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۵۵
اذان مغرب
۲۰:۱۷:۲۳