vasael.ir

کد خبر: ۴۸۱۲
تاریخ انتشار: ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۶:۴۵ - 03 May 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه19

انکار فرمانروایی سیاسی امامان معصوم مرادف با نفی شیعه‌گری است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی با استناد به روایات شریفه دالّ بر رهبری سیاسی امامان معصوم(ع) گفت: مقام فرمانروایی ائمه اطهار(ع) امر تعیین شده الهی و خارج از اختیار و دخالت بشر بوده؛ یعنی همان مُلکی که خدا دارد به امامان طاهرین نیز منتقل شده است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در نوزدهمین جلسه سال تحصیلی 96-95 در درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز دوشنبه پانزدهم آذرماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد؛ در ادامه بحث مقدماتی ولایت فقیه، روایات دیگری را دالّ بر مقام رهبری سیاسی ائمه اطهار(ع) مورد بحث قرار داد که گزیده آن در پی می‌آید.

1. از جمله روایات وارده که مقاطعی از آن بر مقام فرمانروایی سیاسی ائمه اطهار علیهم السلام دلالت دارد زیارت جامعه کبیره است، این حدیث از حیث سند صحیح است و اشکالات وارده بر سند آن بی‌وجه است.

2. در زیارت جامعه کبیره عباراتی همچون «قادة الامم»، «ساسة العباد»، «السادة الولاة»، «اولوا الامر» و غیره به کار رفته است که صریح در مقام فرمانروایی امامان معصوم علیهم السلام است.

3. پیش از این امامت به «فرمانروایی سیاسی» تفسیر و معنا شد؛ با عنایت به این حقیقت، انکار رهبری سیاسی ائمه اطهار به منزله نفی اعتقاد به ائمه و نفی شیعه گری است.

4. از روایات وارده و از جمله فرازهایی از زیارت جامعه چنین می‌توان نتیجه گرفت که رهبری سیاسی ائمه اطهار علیهم السلام بر اساس نصب الهی بوده است و انتخاب و دخالت بشری در آن راه نداشته و ندارد.

5. در روایتی که از امام رضا علیه السلام نقل شده است، آن حضرت در تفسیر دو آیه شریفه قرآن کریم ائمه اطهار علیهم السلام را اولوالامر واجب الاطاعه می داند که مورد حسد دیگران واقع شدند.

تقریر نوزدهمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.     

عبارات درون پرانتز اضافات مقرّر است.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

مقدمه

(بحث در مجموعه روایاتی بود که دلالت بر مقام فرمانروایی ائمه معصمومین علیهم السلام داشت، پیش از این هشت روایت خوانده شد و به تفصیل در دلالت آنها بحث شد، در ادامه روایاتی دیگر در این‌باره مطرح می شود)

 

روایت نهم

روایت نهم روایتی است که صدوق به سند صحیح از امام باقر علیه السلام روایت می‌کند.

«عن أبی جعفر علیه السلام فی قول الله عز و جل یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ قال الأئمة من ولد علی و فاطمة ع إلى أن تقوم الساعة»؛ اکمال الدین، جلد 2، ص 213.

 روایت می فرماید اولوالامر که اطاعت آنها واجب است ائمه علیهم السلام هستند، با توجه به اینکه در این روایت به اطاعت از اولوالامر دستور داده شده است جای شک و تردید باقی نمی ماند که مراد از اولوالامر، صاحبان فرمانروایی سیاسی است.

 

روایت دهم

حدیث دهم زیارت جامعه کبیره است، این زیارت‌ همانطور که بیان خواهیم کرد به سند صحیح و قوی از امام هادی علیه‌السلام وارد شده است و مقاطع متعددی از آن در مقام فرمانروایی سیاسی همه‌ ائمه اطهار - سلام الله تعالی علیهم- صراحت دارد.

ما ابتدا سند روایت را می‌خوانیم و سپس اشاره‌ای به آن مقاطع می‌کنیم.

 

الف. بررسی سند حدیث

(فقرات مختلف سند حدیث را طبق نقل صدوق بررسی می کنیم).

(1)«حدثنا علی بن أحمد بن محمد بن عمران الدقاق رضی الله عنه و محمد بن أحمد السنانی و علی بن عبد الله الوراق و الحسین بن إبراهیم بن أحمد بن هشام المکتب».

این بخش از سند، مستفیضه است؛ یعنی حداقل چهار نفر از مشایخ صدوق راوی حدیث هستند، این استفاضه حدیث ما را حتی از اثبات وثاقت روایان بی‌نیاز می‌کند؛ علاوه بر این، ترضی صدوق نیز نسبت به راویان حدیث وجود دارد.

 پیش از این در محل خود گفتیم ترضی صدوق یعنی تعبیر «رضی الله عنه» توسط وی نسبت به مشایخ خودش نه تنها مفید وثاقت است بلکه مفید اشد از وثاقت است؛ «رضی الله عنه» گفتن توسط صدوق تعارفی و تشریفاتی نیست چون وی یک فقیه و محدث و یک انسان عادل با تقواست که به کلامی خود پایبند است؛ تعبیر «رضی الله عنه» اشاره‌ آیه شریفه قرآن کریم است که می فرماید: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّة جَزاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها أَبَداً رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّه»[1]‏.

 بنابراین اگر راوی عادل و ثقه نباشد و در کلام او لغزش و کذب و امثال آن وجود داشته باشد صدوق از او با «رضی الله عنه» تعبیر نمی‌کند؛ «رضی الله عنه» یعنی «رضی الله عن افعاله»، صدوق این تعبیر را نسبت به کسی که شیخ اوست به کار برده است؛ یعنی او را می‌شناسد و از نزدیک با او معاشرت داشته است.

تعبیر «رضی الله عنه» درباره یک راوی اقوی است از اینکه درباره او گفته شود «فلانی ثقة» و به وثاقت او شهادت داده شود. نتیجه اینکه با این تعبیر صدوق درباره مشایخ خود جای شک و تردید نسبت به وثاقت آنها باقی نمی ماند و اینکه بعض از بزرگان در این امر تشکیک کرده‌اند تشکیک «فی محله» نیست ( و وجهی ندارد).

 

اشکال و جواب

(اشکال: آیا ممکن است در مورد این مشایخ توثیق صدوق با جرح دیگری تعارض کرده باشد و به این خاطر در وثاقت آنها تشکیک شده باشد؟)

جواب: تعبیر «رضی الله عنه» شهادت بر عدالت راوی است، شهادت بر این است که این شخص «یرضی الله عن افعاله»، اگر شهادت دیگری در جای دیگر برخلاف آن وجود داشت با آن معارض می شد؛ ولی در مورد مشایخ صدوق چنین چیزی نداریم.

اشکال: تعبیر «رضی الله عنه» بیشتر از یک دعا نیست و نمی توان گفت شهادت بر وثاقت است.

جواب: خیر، این دعا در قرآن کریم در شأن دسته ای از انسان‌ها آمده است و یک دعای خاص است؛ لذا با «رحمة الله علیه» فرق می‌کند. اگر می‌گفت: «رحمة الله علیه»، ما از این تعبیر صرفاً دعا را استفاده می کردیم، چون «رحمه الله علیه» برای هر کسی که بر ظاهر ایمان باشد مطرح می‌شود؛ ولی «رضی الله عنه» دعای ویژه‌ای است و این دعا را برای هر کس نمی‌گویند.

تعبیر «علیهالسلام» هم همینگونه است. «علیه‌السلام» اگر چه به حسب ظاهر مثل دعا است ولی بیش از دعای صرف است؛ دعایی است که دلالت بر علو شأن مدعو له دارد.

اهل سنت هم تعبیر «رضی الله عنه» را بر جلالت شأن استفاده می کنند و در حقیقت «رضی الله عنه» یک شبه اصطلاح بین اهل حدیث است که دلالت بر جلالت شأن دارد؛ صرف دعا و دعای محض مثل بقیه ادعیه نیست. اهل سنّت نیز نسبت به هر کس «رضی الله عنه» نمی گویند و تنها در مورد صحابه پیامبر و کسی که او را عادل محض می‌دانند و مقام بالایی برای او قائل هستند چنین تعبیری به کار می برند.

 این مقطع از سند حدیث که چهار تن از مشایخ صدوق هستند قطعاً مقعطی است که نسبت به صدور روایت از راوی بعدی می توان اطمینان داشت؛ چون نمی توان پذیرفت که همگی این چهار نفر در نقل حدیث اشتباه کرده باشند. ادامه سند حدیث پس از این چهار تن را می خوانیم.

(2) «قالوا حدثنا محمد بن أبی عبد الله الکوفی أبو الحسین الأسدی»؛

متاسفانه  در متن کتب اصلی ما هنوز تحقیق درستی انجام نگرفته است و اغلاط متنی زیادی در آنها وجود دارد. در کتاب عیون اخبار الرضا یک «واو» زائد میان دو اسم «محمد بن أبی عبد الله الکوفی» و «أبو الحسین الأسدی» وجود دارد به گونه ای که دو نفر به نظر می آید؛ حال آنکه این دو اسم متعلق به یک نفر است.

«محمد بن أبی عبد الله کوفی» یا «أبو الحسین اسدی» شخص معروفی است و همان محمد بن جعفر اسدی است. نجاشی در حق او گفته است: «کان ثقة صحیح الحدیث»[2]. مرحوم شیخ نیز در کتاب الغیبة درباره‌ او گفته است: «و قد کان فی زمان سفراء المحمودین اقوام ثقات ترد علیهم التوثیقات من قبل المنصوبین للسفارة من الاصل منهم ابوالحسین محمد بن جعفر الاسدی رحمة الله علیه».

 مراد از «سفراء المحمودین» نوّاب اربعه ولی عصر علیه‌السلام است و مرحوم شیخ با این عبارت تصریح دارد به این که وی ثقه است؛ همچنین درباره‌ او از حضرت صاحب علیه‌السلام توقیعی آمده است: «بالری محمد بن جعفر العربی فلیدفع إلیه فإنه من ثقاتنا»[3]. بنابراین وثاقت محمد بن ابی عبدالله کوفی جای تشکیک نیست.

(3) «قالوا حدثنا محمد بن إسماعیل المکی البرمکی»؛

محمد بن ابراهیم برمکی هم وثاقتش جای تردید نیست و توثیق صریح دارد.

(4) «قال حدثنا موسى بن عمران النخعی»؛

این روای نیز به وثاقت او تصریح شده است.

 

قوّت سند حدیث

با توجه با آنچه گفته شد رجال سند همگی از ثقات هستند و سند بسیار قوی است.

 

ب. بررسی دلالت حدیث

موسی بن عمران نخعی از امام هادی علیه‌السلام روایت می‌کند.

«قال حدثنا موسى بن عمران النخعی قال قلت لعلی بن محمد بن علی بن موسى بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن أبی طالب ع علمنی یا ابن رسول الله قولا أقوله بلیغا کاملا إذا زرت واحدا منکم»؛

راوی عرض می کند گفتار بلیغی به من بیاموز که اگر خواستم یکی از شما دوازده امام را زیارت کنم با این قول بلیغ زیارت کنم.

 «فقال إذا صرت إلى الباب فقف ...»؛ حضرت آداب زیارت را برای موسى بن عمران نخعی نقل می‌کند.

 (از فرازهای مختلف این روایت سه مقطع برای اثبات مقام فرمانروایی سیاسی ائمه اطهار علیهم السلام مفید استناد است:)

 

مقطع اول؛

«ثم قل السَّلَامُ عَلَیْکُمْ یَا أَهْلَ بَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ ... وَ قَادَةَ الْأُمَمِ وَ أَوْلِیَاءَ النِّعَمِ وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْیَارِ وَ سَاسَةَ الْعِبَادِ وَ أَرْکَانَ الْبِلَادِ وَ أَبْوَابَ الْإِیمَانِ وَ أُمَنَاءَ الرَّحْمَنِ»؛

(تعابیر و اوصاف «قَادَةَ الْأُمَمِ» و«سَاسَةَ الْعِبَادِ» و «أَرْکَانَ الْبِلَادِ» در مدعای ما یعنی مقام فرمانروایی سیاسی ائمه معصومین علیهم السلام صراحت دارد).

 

مقطع دوم؛

«وَ أَشْهَدُ أَنَّکُمُ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ الْمَهْدِیُّونَ الْمَعْصُومُونَ الْمُکَرَّمُونَ الْمُقَرَّبُونَ الْمُتَّقُونَ الصَّادِقُونَ الْمُصْطَفَوْنَ الْمُطِیعُونَ لِلَّهِ الْقَوَّامُونَ بِأَمْرِهِ الْعَامِلُونَ بِإِرَادَتِهِ الْفَائِزُونَ بِکَرَامَتِهِ اصْطَفَاکُمْ بِعِلْمِهِ وَ ارْتَضَاکُمْ لِغَیْبِهِ وَ اخْتَارَکُمْ لِسِرِّهِ وَ اجْتَبَاکُمْ بِقُدْرَتِهِ وَ أَعَزَّکُمْ بِهُدَاهُ وَ خَصَّکُمْ بِبُرْهَانِهِ وَ انْتَجَبَکُمْ بِنُورِهِ وَ أَیَّدَکُمْ بِرُوحِهِ وَ رَضِیَکُمْ خُلَفَاءَ فِی أَرْضِهِ وَ حُجَجاً عَلَى بَرِیَّتِهِ».

«القوّامون بأمره»؛ یعنی نه تنها قائم به امر هستند؛ بلکه قوّام به امر هستند، قوّام به امر یعنی پر قیام به امر خدایند. امر خدا نیز همان دستور اوست و دستور او دستور ملکیت و فرمانروایی است.

«خلفاء فی أرضه»؛ این تعبیر نیز بیانگر مسئله فرمانروایی است.

 

مقطع سوم؛

«تَوَلَّیْتُ آخِرَکُمْ بِمَا تَوَلَّیْتُ بِهِ أَوَّلَکُمْ وَ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَعْدَائِکُمْ وَ مِنَ الْجِبْتِ وَ الطَّاغُوتِ وَ الشَّیَاطِینِ وَ حِزْبِهِمُ الظَّالِمِینَ لَکُمْ الْجَاحِدِینَ لِحَقِّکُمْ وَ الْمَارِقِینَ مِنْ وَلَایَتِکُمْ وَ الْغَاصِبِینَ لِإِرْثِکُمْ الشَّاکِّینَ فِیکُمْ الْمُنْحَرِفِینَ عَنْکُمْ وَ مِنْ کُلِّ وَلِیجَةٍ دُونَکُمْ وَ کُلِّ مُطَاعٍ سِوَاکُمْ وَ مِنَ الْأَئِمَّةِ الَّذِینَ یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ».

 روایت می فرماید: همان طور که به شما پیوستم و فرمانروایی شما را پذیرفتم از فرمانروایان غیر الهی هم برائت می‌جویم؛ در این عبارات اوصاف فرمانروایان ضد الهی بیان می شود و اصلاً وجود فرمانروا به غیر از ائمه اطهار علیهم‌السلام را رد می کند؛ چون می‌گوید من از هر مُطاعی جز شما اعلام برائت می‌کنم و این به معنی حصر فرمانروایی در آنهاست یعنی نه تنها فرمانروا هستند بلکه تنها فرمانروایان هستند و هیچ کس جز آنها حق فرمانروایی ندارد.

 

صراحت واژگان در فرمانروایی امامان

در این روایت چند تعبیر و واژه به صراحت در مورد ائمه اطهار به کار رفته است: «قادة الامم»، «ساسة العباد»، «القادة الهداة»، «السادة الولاة»، «اولوا الامر»، «القوامون بأمره» و«خلفاء فی أرضه»، این واژگان صریح در مقام فرمانروایی هستند و بلکه اصرح از این واژگان در دلالت بر فرمانروایی و این که ائمه اطهار فرمانروایان و رهبران سیاسی نمی توان یافت.

 

شیعهگری؛ معنا و مفهوم

گفتیم که امامت یعنی فرمانروایی سیاسی و اگر کسی رهبری سیاسی ائمه اطهار را نفی کند شیعه گری را نفی کرده است. شیعه‌گری یعنی اعتقاد به اینکه فرمانروایان سیاسی ائمه اطهار هستند و نه غیر آنها یعنی همین معارفی که در زیارت جامعه آمده است؛ خطاب به ائمه اطهار عرض می شود: شمایید ساسة العباد، شمایید قادة الهداة، شمایید سادة الولاة، شمایید اولوا الامرو من از فرمانروایان جز شما بریء هستم.

 

صراحت دلالت روایت

با توجه به آنچه گفته شد دلالت این زیارت با مقاطع متعدد آن بسیار صریح است و جای هیچ شک و تردیدی در مقام فرمانروایی و جایگاه رهبری سیاسی ائمه اطهار باقی نمی‌گذارد؛ با عنایت به روایتی  که قبلاً خواندیم این رهبری سیاسی ائمه اطهار الی یوم القیامه است، خلاصه اینکه مسئله رهبری سیاسی در اسلام امری تعیین شده و تمام شده عندالله بوده است و دخلی برای بشر در تعیین فرمانروایی سیاسی وجود ندارد.

 

 روایت یازدهم

این روایت نیز صحیحه است، صدوق در امالی به سند خود این روایت را نقل کرده است[4]. در این روایت که از حضرت رضا علیه‌السلام نقل شده است ضمن یک بیان مفصل، درباره جایگاه ائمه معصومین علیه‌السلام نیز مقاطعی وجود دارد، این روایت فرمایشات امام رضا علیه السلام به سؤالات مأمون است و بخاطر مفصل بودن آن تنها برخی مقاطع را ذکر می کنیم.

«قَالَ الْمَأْمُونُ هَلْ فَضَّلَ اللَّهُ الْعِتْرَةَ عَلَى سَائِرِ النَّاسِ فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَانَ فَضْلَ الْعِتْرَةِ عَلَى سَائِرِ النَّاسِ فِی مُحْکَمِ کِتَابِهِ»؛ مأمون – لعنة الله علیه – از امام رضا علیهالسلام پرسید آیا خدا عترت پیامبر را بر مردم تفضیل بخشیده است؟ امام علیه السلام می فرماید خدای متعال در قرآن کریم این فضل را بیان کرده است.

«فَقَالَ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ یَعْنِی الَّذِینَ قَرَنَهُمْ بِالْکِتَابِ وَ الْحِکْمَةِ وَ حُسِدُوا عَلَیْهِمَا فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً»؛

امام علیه السلام در جواب خود به مأمون می فرماید اولی الامر در آیه شریفه «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ» کسانی هستند که در آیه دیگر از آنها به محسودان تعبیر شده است: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنا آلَ إِبْراهِیمَ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ آتَیْناهُمْ مُلْکاً عَظِیماً».

«یَعْنِی الطَّاعَةَ لِلْمُصْطَفَیْنَ الطَّاهِرِین»؛ امام علیهالسلام میفرماید طاعت مخصوص آنهاست و فرمانروایی به آنها اختصاص دارد.

«فَالْمُلْکُ هَاهُنَا هُوَ الطَّاعَةُ لَهُمْ»؛ امام علیه السلام می فرماید اعطای مُلک در آیه شریفه «آتیناهم ملک عظیما» به این معنا است که طاعت به آنها اختصاص دارد و منحصراً آنها مستحق اطاعت هستند و دیگران باید از آنها فرمانبری کنند.

« و کذلک فی الطاعة قال یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فبدأ بنفسه ثم برسوله ثم بأهل بیته»؛ این عبارت عطف بما سبق است؛ یعنی همان طور که ائمه اطهار علیهم السلام در شئونی مثل خمس، انفال و مانند آن با رسول اکرم صلی الله علیه و آله یکسان هستند از نظر طاعت نیز همچون رسول اکرم واجب الاطاعة هستند.

«وکذلک آیة الولایة إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُون‏ فجعل ولایتهم مع طاعة الرسول مقرونة بطاعته»؛

خدای متعال طاعت ائمه اطهار را با طاعت رسول اکرم مقرون به طاعت خود کرده است. معلوم می‌شود همان مُلکی که خدا دارد به امامان طاهرین نیز منتقل شده است، مُلک از آن خدای متعال است؛ چنانکه می فرماید: «قل اللهم مالکَ المُلک» ولی در ادامه می فرماید: «تؤتی المُلک»؛ در فقره اخیر از این روایت عطای ملک  بیان شده است.

و صلی علی محمد و آل طاهرین.

تقریر: جلال الدین زنگنه/223/907/م

 


[1] بینه/7و8

[2] رجال نجاشی ص 373

[3] الغیبة ص 257

[4] ترتیب الامالی، جلد 3، صفحه 50- 39

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۷:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۴:۴۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۱:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۵۲