vasael.ir

کد خبر: ۴۸۱۱
تاریخ انتشار: ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۶ - ۱۱:۳۱ - 01 May 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه18

پیامد شعار جدایی دین از سیاست انکار امامت و رسالت است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی با طرح روایات مبنی بر مقام فرمانروایی سیاسی امامان معصوم(ع) گفت: کسی که قائل به جدایی دین از سیاست شود، نه تنها منکر امامت، بلکه منکر رسالت رسول خدا(ص) است؛ زیرا بر اساس جهان بینی سیاسی اسلام، مقام فرمانروایی تنها شایسته حضرت حق است؛ لیکن خداوند حکمرانی و فرمانروایی خود بر عالم را از طریق امامان معصوم(ع) اعمال می‌کند.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی در هجدهمین جلسه سال تحصیلی 96-95 در درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز یکشنبه چهاردهم آذرماه 1395 درمدرسه دارالشفاء برگزار شد در ادامه بحث پیرامون مقام فرمانروایی سیاسی ائمه معصومین علیهم السلام با طرح سه روایت دیگر به بیان مطالبی در این زمینه پرداخت که ذیلاً گزیده آن تقدیم می شود.

1. پیشتر گفته شد بر اساس جهان بینی سیاسی اسلام مقام فرمانروایی تنها شایسته حضرت حق است؛ لیکن خدای متعال حکمرانی و فرمانروایی خود بر عالم را از طریق گماشتگان و منصوبین خود اعمال می کند و این مأموران، انبیاء الهی و امامان معصوم هستند.

2. قول به امامت به این معناست که از سوی خدای متعال فرمانروایانی برای امر حکومتداری پس از رسول خدا تعیین شده اند که فرمان آنها همچون فرمان الهی وجوب اطاعت دارد.

3. نتیجه قول به امامت این است که انکار لزوم سیاست در اسلام و ادعای تفکیک میان این دو ملازم خواهد بود با انکار امامت و بلکه انکار رسالت رسول خدا صلی الله علیه و آله.

4. در یک روایت آمده است: «اَنَّ الْأَئِمَّةَ خُلَفَاءُ اللَّهِ». خلافت در این روایت جز به معنای مُلک و فرمانروایی نمی تواند باشد چون علاوه بر قرائن قرآنی، اساساً جز مُلک خلافت پذیر نیست؛ ضمن اینکه در صورت تشکیک در صراحت لفظ می توان به اطلاق لفظ «خلافت» و شمول آن بر «خلافت در مُلک» نیز استناد کرد. نتیجه اینکه منصوبین خدای متعال در زمین و خلفای او فرمانروایان سیاسی جامعه هستند.

5. در روایت دیگری آمده است: «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ»؛ در این روایت نیز «ولاة امر» صریح در معنای حاکم و فرمانروا است.

6. روایت مفصلی در منابع روایی وارد شده است که بعض فقرات آن به صراحت بر مقام فرمانروایی ائمه معصومین علیهم السلام دلالت دارد: «إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ ... بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ ... وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ ... عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ».

در این روایت تعابیر«نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ»، «تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ»، «إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ»، «مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ»، «عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ» و «مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ» همگی بر مقام فرمانروایی سیاسی امامان معصوم علیهم السلام دلالت و صراحت دارد.

تقریر هجدهمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.     

عبارات درون پرانتز اضافات مقرّر است.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

مقدمه

پیش از این پنج مطلب از مطالب مربوط به فقه نظام سیاسی خوانده شد. در ادامه، به مطلب ششم با عنوان «نصب فقهاء از سوی معصومین برای فرمانروایی در عصر غیبت» وارد شدیم. در این مبحث سه مقدمه مطرح می شود که دو مقدمه آن را به تفصیل بحث کردیم.

مقدمه اول؛ در جلسات قبل، این مقدمه را که اشاره‌ای به جهان بینی سیاسی بود مفصلاً بحث کردیم. گفتیم بر مبنای جهان بینی سیاسی اسلامی اصولاً فرمانروایی، چه در جهان و چه در جامعه انسانی مخصوص خداست و خدای متعال در فرمانروایی و در هیچ بخشی از بخشهای جهان آفرینش شریک نمی‌پذیرد؛ «لا یُشْرِکُ فی‏ حُکْمِهِ أَحَداً» و «لَمْ یَکُنْ لَهُ شَریکٌ فِی الْمُلْک»‏. این مقدمه را قبلاً به تفصیل بحث کردیم و اینجا به عنوان مقدمه دخول در بحث ولایت فقیه به آن اشاره شد.

مقدمه دوم؛ این مقدمه را نیز تفصیلاً بحث کردیم. در این مقدمه گفتیم خدای متعال که فرمانروا است و فرمانروایی می‌کند، برای اعمال فرمانروایی خویش بر جامعه‌ بشر باید گماشتگانی داشته باشد؛ یعنی منصوبانی که از طریق آنها فرمانروایی خویش را در جامعه بشر اعمال کند. گفتیم این منصوبان و گماشتگان انبیاء و اوصیاء یا رسل و امامان علیهم السلام هستند.

مقدمه سوم؛ بحث فعلی ما در همین مقدمه سوم بود. بعد از آنکه به ادلّه فراوان، معلوم و ثابت شد که رسول اکرم از سوی خدا برای فرمانروایی مبعوث شده است - چنانکه قرآن کریم می فرماید: «إِنَّا أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الْکِتابَ بِالْحَقِّ لِتَحْکُمَ بَیْنَ النَّاس‏» -  جای این سؤال است که پس از آن حضرت چه کسانی فرمانروا هستند؟ گفتیم بنا به ادله فراوان کتاب و سنّت، این فرمانروایان امامان معصوم علیهم السلام هستند.

همچنین دانستیم که امامت اصلاً به معنی آن است که فرمانروایانی از سوی رسول اکرم و از سوی خدای متعال بعد از رسول اکرم تعیین شده‌اند که فرمان آنها فرمان خداست و اطاعت از آنها واجب است. با توجه به این معنا، امامت عین سیاست است و اگر کسی منکر سیاست شود منکر امامت است؛ چه بخواهد چه نخواهد، چه بداند و چه نداند. منکر سیاست نه تنها منکر امامت است بلکه منکر رسالت رسول خدا است؛ یعنی اگر کسی قائل به جدایی دین از سیاست شود بالملازمه رسالت رسول خدا را انکار کرده است.

روایاتی را خواندیم که بر نصب امام معصوم برای فرمانروایی سیاسی دلالت داشت. از کتاب کافی دو روایت را از باب «أَنَّ الْأَئِمَّةَ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ وَ خَزَنَةُ عِلْمِه» و سه روایت را از باب «أَنَّ الْأَئِمَّةَ ع وُلَاةُ الْأَمْرِ وَ هُمُ النَّاسُ الْمَحْسُودُونَ الَّذِینَ ذَکَرَهُمُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ» خواندیم.

 

ادامه؛ مطلب ششم، روایت ششم

در کتاب کافی بابی تحت عنوان «اَنَّ الْأَئِمَّةَ ع خُلَفَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِهِ وَ أَبْوَابُهُ الَّتِی مِنْهَا یُؤْتَى‏»  وجود دارد.  مرحوم کلینی در این باب این روایت را نقل می‌کند: «الْحُسَیْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِیُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ عَنِ الْجَعْفَرِیِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا ع یَقُولُ الْأَئِمَّةُ خُلَفَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَرْضِهِ»؛ کافی، جلد 1، صفحه 193.

در این روایت صراحتاً به جایگاه ائمه اطهار به عنوان فرمانروایان سیاسی اشاره شده است. روایت می فرماید ائمه علیهم السلام خلفاء الله در زمین هستند.

 

مراد از خلافت؛ خلافت در مُلک و فرمانروایی

در این روایت مراد از خلافت، خلافت در چه چیزی است؟

اولاً: در عبارت «خلفاء الله»، خلافت الهی نصّ در خلافت در مُلک است و جز این معنا، خلافت دیگری تصور نمی شود؛ به عنوان مثال خلافت در خالقیت معنا ندارد. به عبارت دیگر خلافت باید در امری باشد که خلافت پذیر است و جز مُلک چنین نیست. وقتی دانستیم خدا «ملک الناس» است، خلیفه او خلیفه در مُلک خواهد بود و تعبیر «خلفاء الله فی ارضه» صریح و نصّ در خلافت در ملک است.

ثانیاً: در صورت تردید و شک در صراحت و نصوصیت، اطلاق لفظ «خلافة» را می توان دلیل آورد. اطلاق خلافت شامل خلافت در مُلک نیز می‌شود.

ثالثاً: قرائن قرآنی وجود دارد دالّ بر اینکه مراد از خلیفه خدا در زمین خلیفه در مُلک است.

قرینه اول؛ آیه کریمه «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماء». معلوم است که مراد از خلیفه در این آیه شریفه خلیفه در مُلک و فرمانروایی است؛ چون کسی که از او فساد و سفک دماء سر می زند غیر از حاکمان و کسی که قدرت حکومت دارد، نیست. چنین کسی سفک دماء می‌کند و فساد به پا می‌کند؛ کسی که حاکم نیست فساد و سفک دماء ندارد. ضمن اینکه «جعل» در «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ» ظهور در نصب دارد؛ از این رو خلافت در اینجا باید خلافت در ملک باشد.

قرینه دوم؛ آیه کریمه «یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلیفَةً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَق». در این آیه شریفه نیز چون حکم مترتب بر خلافت در زمین شده است مراد از خلافت، خلافت در حکم و ملک است نه خلافت در جهت دیگر.

 

اشکال و جواب

اشکال: سفک دماء به حاکمان اختصاص ندارد؛ چنانکه قابیل مرتکب قتل شد ولی حاکم نبود.

جواب:  سفک دماء غیر از قتل است. سفک دماء یعنی خون ریزی، کشتار و قتل دسته جمعی و نه قتل یک نفر. افساد فی الارض نیز چنانکه قبلاً اشاره کردیم به معنی ایجاد فساد در نظم حاکم در زمین است؛ نه اینکه کسی مثلاً دزدی کند یا حتی قتل نفسی مثلاً انجام ‌دهد. قتل و دزدی افساد فی الارض نیست بلکه افساد فی الارض وقتی است که نظم عمومی مختل شود و فساد در نظم عمومی به وجود بیاید و این همیشه با قدرت و حاکمیت ملازمه دارد.

 

روایت هفتم

روایت دیگر روایتی است که مرحوم کلینی به سند صحیح از امام باقر علیه‌السلام روایت می‌کند و حضرت در ضمن این حدیث می‌فرماید: «نَحْنُ وُلَاةُ أَمْرِ اللَّهِ فِی عِبَادِهِ»؛ کافی، جلد 1، ص 145.

ما والیان امر خداوند در میان بندگان هستیم. «ولاة امر» لفظ صریحی است و والی امر به معنی حاکم و فرمانروا است.

 

روایت هشتم

«إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاء اِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ ع إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ ... نَامِی الْعِلْمِ کَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ قَائِمٌ بِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ نَاصِحٌ لِعِبَادِ اللَّهِ حَافِظٌ لِدِینِ اللَّهِ ...»؛ کافی، جلد1، ص 203-198؛ اکمال الدین، جلد 2، ص 618-612؛ عیون اخبار الرضا، جلد 1، ص 200-195.

این روایت را مرحوم صدوق با دو سند نقل می‌کند که لااقل یکی از این دو سند صحیح است. مرحوم کلینی هم این روایت را با سند مرفوع نقل می کند ولی مهم این است که این روایت را صدوق با سند صحیح روایت کرده‌ است. روایت مفصل است و در آن به تفصیل، شرح جایگاه امامت و جزئیات صفات امام آمده است. شاید در بین روایات ما روایتی از این روایت مفصل‌تر نداشته باشیم.

این روایت دلالت دارد بر اینکه مقام امامت و مقام خلافت خدای متعال که برای امامان ثابت است به معنی سیاست، فرمانروایی و مُلک است؛ علاوه بر آن مؤیّد معنای خلافت در آیات و روایات پیشین نیز هست. مقاطعی از روایت را در اینجا می خوانیم.

 

«إِنَّ الْإِمَامَةَ هِیَ مَنْزِلَةُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاء اِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُولِ ص وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ ع»؛ این عبارت توضیح  و بیانی برای مقام امامت است.

«مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ»؛ مراد از میراث این است که مقام امامت پس از امیرالمؤمنین به امام حسن و امام حسین علیهما السلام رسیده است.

«إِنَّ الْإِمَامَةَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ»؛ در این عبارت تعبیر«نظام المسلمین» صریح است در اینکه مراد از امامت، امامت در فرمانروایی سیاسی است.

«وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا»؛ امامت صلاح دنیا است نه اینکه تنها صلاح آخرت باشد؛ امام نیامده است تا مردم را فقط به سوی یک زندگی خوش در آخرت راهنما شود.

«إِنَّ الْإِمَامَةَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِ»؛  امامت پایه اسلام است؛ آن پایه‌ای که اگر برقرار شود اسلام همیشه رشد خواهد کرد. به عبارت دیگر اسلام در حال رشد و اسلام پویا اساسش امامت است.

«وَ فَرْعُهُ السَّامِی»؛ امامت فرع بلند اسلام است یعنی بلند ترین شاخه اسلام امامت است.

«بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْ‏ءِ وَ الصَّدَقَاتِ»؛ جمع آوری و آماده سازی و نگهداری اموال عمومی توسط امام انجام می‌گیرد.

 

ادعای سیاسی نبودن امامت ملازم با انکار امامت

تعجب از این است که چگونه برخی مدعیان علم دین، سیاست و دین را جدای از هم می دانند و قائلند به اینکه دین و امامت ربطی به سیاست ندارد. عالم دینی از میان متون دینی لااقل مفاتیح الجنان را باید خوانده باشد و از میان ادعیه و زیارات منقول این کتاب حداقل یک بار دعای جامعه کبیره را خوانده است. در زیارت جامعه کبیره می فرماید: «ساسة العباد و ارکان البلاد». این عبارت چه معنایی دارد؟! چگونه با وجود چنین عباراتی در کتب ما، سیاستمداری ائمه اطهار انکار می‌شود؟

قول به عدم دخالت امام در امور سیاسی به معنی این است که امام امام نیست! کسی که جایگاه سیاسی ائمه اطهار را نفی کند در حقیقت جایگاه فرمانروایی آنها را منکر شده است و یعنی اطاعتشان را واجب ندانسته است؛ چون قبلاً گفتیم وجوب اطاعت به معنی فرمانروایی است.

«وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ »؛

ثغور یعنی حدود؛ اطراف یعنی کنارها. مرزهای بلاد اسلام با امام  پاسداری می شود. وقتی امام نباشد خواه ناخواه فلسطین، اندلس و دیگر بلاد از دست می‌رود و منع ثغور و اطراف حاصل نمی‌شود.

در اینجا نیز باید گفت مراد از «امام» که مرزهای بلاد اسلام با او نگاه داشته می‌شود آن امامی نیست که فقط راهنمای معنوی برای زندگی آخرتی باشد؛ بلکه مراد، امامی است که فرمانروا و رهبر سیاسی باشد؛ چون منع الثغور کار سیاسی است و نه یک کار معنوی اخروی.

«نَامِی الْعِلْمِ»؛ علم امام همیشه در حال فزونی است. خدای متعال آن بنده‌ ای را که بخواهد جهان بشر را فرمانروایی و مدیریت کند، تایید می کند و به او الهام می کند.

«کَامِلُ الْحِلْمِ مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَةِ»؛ امام عقل کامل دارد. در این عبارت «حلم» به معنی عقل است.

«عَالِمٌ بِالسِّیَاسَةِ مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ» امام عالم به سیاست است. همچنین امام مفروغ الاطاعة است یعنی  طاعتش واجب است. پیش از این گفتیم قوام حکومت به وجوب اطاعت است و اصلاً حاکم یعنی «من تجب طاعته». حاکم یعنی آن که فرمانش روا است؛ روا بودن فرمان او نیز به این سبب است که حق دارد فرمان دهد.

 

روایت، تصریح بر سیاست

در این حدیث به صراحت جایگاه امام تبیین شده است و چنین بیان شده است که امام جایگاه سیاسی دارد و بلکه جز جایگاه سیاسی  ندارد؛ حتی نقشی که امام در حفظ نماز، روزه، حج  و امثال این عبادات دارد آن نیز نقش سیاسی امام است.نماز ما از سیاست قابل تفکیک نیست. دستور داده شده است که نماز جماعت بخوانید و در مسجد اجتماع پیدا کنید (این دستور خود یک دستور سیاسی است و می توان گفت به ملاحظه آثار سیاسی و اجتماعی مترتب بر آن صادر شده است و یا حداقل در صدور آن مدخلیت داشته است).

و صلی الله علی محمد و آل محمد.

تقریر: جلال الدین زنگنه 223/907/م

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۴ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۷:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۴:۴۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۱:۱۶
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۵۲