به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح سه شنبه ، شانزدهم آذر ماه 1395 در جلسه 134 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، به بررسی قول سوم در باب وجوب امر به معروف و شرطیت احتمال تاثیر پرداخت و نظر علماء پیرامون این قول و ادله موجود را مورد نقد و نظر قرار داد.
خلاصه مباحث گذشته:
عرض شد که در روایات عامه هم بعضی مرویّاتی است که ممکن است دلالت کند بر این که: «تأثیر، شرط وجوب امربهمعروف است.». علت خواندن این روایات، این است که اگر دلالت این روایات تمام بشود و اشکال ما بر روایات خاصه فقط از ناحیهی سند باشد، مجموعهای از روایات فراهم میشود که بدون مشکل صدوری دلالت بر قول دوم میکند. اما اگر کسی اشکال دلالی به آن روایات خاصه داشت، این روایات تأثیری برای او ندارد؛ چون اگرچه مجرد سنّیبودن باعث عدم وثاقت نمیشود[1] ، ولکن رواتشان برای ما مجهول است. الا این که روایات عامه به حدی برسد که باعث تواتر اجمالی یا معنوی بشود، کما این که در بعضی موارد (مثل فضائل ائمه و شجاعت امیرالمؤمنین) هم همینطور است و ما نمیتوانیم روایات عامه را کناربگذاریم.
متن روایات
در این کتاب[2] از سنن ابیداود نقل شده: «عن ابیاُمیّة الشعبانی قال: سئلتُ اباثعلبةالخشنی فقلتُ کیف تقول فی هذه الآیة علیکم انفسکم؟ قال: اما والله لقدسئلتَ عنها خبیراً»: از یک آدم مطلع سؤال کردی؛ «سئلتُ عنها رسولَ الله فقال: بل ائتمروا بالمعروف و تناهَوا عن المنکر حتی اذا رأیتَ شُحّاً مُطاعاً و هویً متَّبَعاً و الدنیا مُؤثَرة، و إعجابَ کلِّ ذی رأیٍ برأیه، فعلیک یعنی بنفسک، و دَع عنک العوام.»: به حسب این نقل میفرماید: مردم دنبال آز و حرصشان هستند، شما اگر آز و حرص و طمع و هوی و هوس دیدید که اینها را بر آخرت برگزیدهاند و هر کس نسبت به رأی خودش اعجاب دارد و میگوید که خودش اینجور میفهمد و درنتیجه حرفتان اتّباع نمیشود[3] ، اگر سر و کارتان با چنین افرادی افتاد، هوای خودت را داشته باش و عوام را رهاکن. ولی الآن اینجور نیست؛ «فإن ورائکم أیامَ صبر»: پشت سر شما ایامی است که باید صبرکنید و دندان روی جگر بگذارید؛ کما این که پیش آمد و امیرالمؤمنین 25سال خانهنشین شد. «فیها مثلُ قبضٍ علی الجَمَر»: مثل این است که کسی آتش را در دست بگیرد، «للعامل فیه مثل اجر خمسین رجلا یَعملون مثلَ عملِه». وجه استدلال به این روایت، روشن است؛ میگوید: وقتی اثر ندارد، شما وظیفهای ندارید.
روایت دوم از تفسیر عبدالرزاق است: «عن الحسن أن ابن مسعود سئله رجلٌ عن قوله: «علیکم انفسکم»، فقال: أیها الناس! إنّه لیس بزماننا، فإنها الیوم مقبولة.»: زمان عمل به این آیه که «علیکم انفسکم» است، الآن نیست؛ چون الآن میپذیرند. «ولکنه قداوشک أنیأتی زمانٌ تأمرون بالمعروف فیصنع بکم کذا و کذا، أو قال: فلایقبل منکم.»؛ بنا بر یک نسخه: یک زمانی میآید که از شما پذیرفته نمیشود. اما بنا بر نسخهی دیگر (که فیصنع بکم کذا و کذا) اشاره به شرط امنیت میکند. «فحینئذٍ علیکم انفسکم لایضرکم من ضلّ اذا اهتدیتم».
الدر المنثور: عن ابنعُمر أنّه قیل له: «لو جلستَه فی هذه الأیام، فلمتأمر و لمتنهَ، فإن الله قال: علیکم انفسکم.»، فقال: «إنها لیست لی و لأصحابی»: این آیه، مال من و اصحاب من (ابنعمر) که در این زمان زندگی میکنیم نیست؛ «لأنّ رسول الله قال: «ألا و لیَبلُغ الشاهدُ الغائبَ»، فکنّا نحن الشهود و أنتم الغُیَّب. ولکن هذه الآیة، لأقوام یجیئون من بعدنا إن قالوا لمیُقبَل منهم»؛ این آیه، مال آن جایی است که وقتی میگویند، نمیپذیرند، آن جاست که خداوند میفرماید: «علیکم انفسکم لایضرکم من ضل إذا اهتدیتم».
سنن ابنابیداود: عن عبداللهبنعمرو بنالعاص قال: «بینما نحن حول رسول الله صلّی الله علیه و آله، إذ ذکر الفتنة»؛ یعنی خود حضرت یادآور فتنه شدند که یک چنین مسألهای در راه است؛ فقال: «إذا رأیتم الناس قدمَرَجَت عُهودُهم و خَفّت اماناتُهم و قاموا هکذا» و شَبَّک بین اصابعه: حضرت انگشتان دستانشان را در هم کردند و فرمودند اینطور میشود. فقلت: کیف افعل عند ذلک جعلنی الله فداک؟ فرمود: «اَلزِم بیتَک، أملِک علیک لسانَک، خُذ بما تَعرِف، و دَع ما تُنکِر، و علیک بأمر خاصة نفسک، و دَع عنک أمراً عامّاً.»: آن روز باید خودت را بپّایی و به وظایف شخصی خودت برسی و کاری به مردم نداشته باشی.
البته این روایات، بحثهایی دارد؛ که اگر شرایط زوال دین باشد و بیضهی اسلام در خطر باشد، وظیفهی دیگری به عهدهی ماست غیر از امربهمعروف. در آن شرایط، وظیفهی امربهمعروف را نداریم، اما وظیفهی نجات اسلام که اندراس دین پیش نیاید، وظیفهی دیگری است که ولو بلغ ما بلغ هم باید انجام بشود. بعضی علما نقل میکردند که قبل از انقلاب وقتی بعضی مراجع به حضرت امام اشکال کردند که: «اینها رحم ندارند، مردم را میکشند، جواب این خونها را کی میدهد؟!»؛ امام میفرمودند: «اگر صدهزارنفر هم کشته بشود، اشکالی ندارد؛ من خودم جوابگو هستم.».
پاسخ اول از این روایات: مجهولبودن روات
مشکلی که این روایات دارد، این است که وثاقت افرادی که این روایات را نقل کردهاند، برای ما ثابت نیست.
پاسخ دوم: امکان جعلیبودن توسط سلاطین جور
علاوه بر این که این روایات را اگر ثقات هم نقل میکردند، لا بأس بحجیتها. اما این شبهه هم هست که ممکن است این شبهات را دستگاههای جور ساختهباشند و پخش کردهباشند. این روایات آنقدر زیاد نیست که اطمینان پیداکنیم مجعول نیست؛ ممکن است سَلطات جور اینها را جعل کرده باشند و در جامعه پخش کردهباشند تا کسی علیهشان شورش نکند. چون این احتمال (جعل سلطات) خیلی عقلائی است، این روایات نمیتواند باعث حجیت بشود.
نتیجه: عدم اثبات قول ثانی
پس مجموعاً برای قول ثانی نتوانستیم یک دلیل معتمدی پیداکنیم و بگوییم: «وجوب امر به معروف، مشروط به خود تأثیر است.».
ادلهی قول ثالث: احتمال تأثیر
قول ثالث، همان قول مشهور است؛ که وجوب امربهمعروف، مشروط به احتمال تأثیر است، و این احتمال هم در هر درجهای که باشد؛ ولو شک داری، و حتی احتمالِ اثر کمتر از پنجاه درصد است، و بلکه حتی اگر ظنّ قوی بر خلاف داری و فقط مثلاً دهدرصد احتمال تأثیر میدهی، باز هم امربهمعروف واجب است.
هم معمول متقدیمن و هم معمول معاصرین، معمولاً فرمودهاند: احتمال تأثیر کافی است. دلیل بر این قول چیست؟ فعلاً دو دلیل عرض میکنیم.
دلیل اول: عدم انقداح حقیقت امر در نفس
دلیل اول این است که به حسب آنچه که در اصول گفتهاند و تحقیق شدهاست، «امر» عبارت است از بعث به رجاء ایجاد داعی بر فعل در مأمور. این حقیقت، در مواردی که انسان احتمال تأثیر نمیدهد، منقدح در نفس نمیشود؛ چون رجائی نیست. این رجاء وقتی حاصل میشود که لااقل احتمال تأثیر وجود داشته باشد؛ کف حصول رجاء، احتمال است. پس اصل احتمال تأثیر ولو به حد شک هم نرسد، از مقوِّمات صدور امر است. پس این شرط درواقع یک شرط عقلی است؛ شارع که میفرماید: «مُر بالمعروف»، وقتی این امر ممکن است از من سربزند که احتمال تأثیر بدهم، اگر چنین احتمالی ندهم، ممکن نیست این امر از من صادربشود. و آنچه هم که صادر میشود صرفاً لفظ است، نه این که حقیقتاً امر باشد.
اشکال: امر و نهی قرآن به عصات؟
پاسخ: این آقا میگوید: شامل آنها نمیشود، کما این که گفتهاند: کفار مکلف به فروع نیستند.
اشکال: پس عقابشان بیمعناست!
پاسخ: این آقا میتواند جواب بدهد: امر نیست، ولی حقیقت تکلیف، اراده و کراهت است. در مانحنفیه هم نسبت به عصات، کراهت لزومیه دارد.
دلیل دوم: لغویت
دلیل دوم که بسیاری از فقها به آن استدلال کردهاند مِنهم فیض در مفاتیح[4] ، آقاضیاء در شرح تبصره[5] و غیرواحدی از فقها، گفتهاند: امر و نهی، در جایی که اثرنمیکند، لغو و بلافائده است. بنابراین اگر خدای متعال به ما امرکند که جایی که احتمال تأثیر نیست امرکنیم، ما را به یک حرف بلافایده دعوت کردهاست. دلیل اول میگفت: «امرکردن ممکن نیست»، این دلیل میگوید: میشود امرکرد، ولی فایدهای ندارد. چون فایده ندارد، امر شارع به آن، امر به مالافائدة له است. و چون احکام دائرمدار مصالح و مفاسد است، پس کشف میکنیم که ادلهی امربهمعروف مقید است، اگرچه در خلال ادلهی امربهمعروف این قید نیامدهاست.
پس در فرض مجرد «احتمال» وجوب امربهمعروف اثبات میشود، اما این احتمال در چه حدی باید باشد؟ آیا مظنه لازم است؟ بقیهی شرایط که «مظنّه» داشته باشیم یا تأثیر واقعی، با اطلاق رفع میشود. ولی احتمال تأثیر را نمیشود رفع کرد؛ چون به خاطر حکم عقل، بدون احتمال تأثیر، یا امر و نهی در نفس ما منقدح نمیشود، و یا اگر هم بشود لغو است و شارع به آن امرنمیکند.
فرق بیان اول با دوم در این است که بیان اول میگفت: صدور امر از من ممکن نیست. بیان دوم میگوید: صدورش ممکن است، ولی لغو است.
اشکال: اگر شارع احتمال تأثیر بدهد
إن قلت که: شما احتمال تأثیر نمیدهی، و این مساوقه ندارد با این که شارع هم احتمال اثر نمیدهد. ممکن است شارع احتمال تأثیر بدهد و لذا به من بگوید: «ولو احتمال تأثیر هم نمیدهی، باید امربهمعروف کنی.».
پاسخ: شارع نمیتواند به من بگوید: «تأثیر دارد»
جوابش همان جوابی است که در بحث «قطع» گفته شده؛ که در بحث «قطع» شارع نمیتواند به قاطع بگوید: «لاتعمل بقطعک»؛ چون قاطع حینما هو قاطعٌ، نمیتواند به خلاف قطعش تصدیق کند. لذا بعضی بزرگان گفتهاند که لزوم اتّباع قطع، معلَّق است بر این که شارع نگوید: «لازم نیست»؛ اگر شارع بگوید: «وقتی قطع داری، لازم نیست عمل کنی.»، ما که از شارع داغتر نیستیم. اینجا گفتهاند: درست است که این تعلیق هست، ولی شارع نمیتواند بگوید: «أیها القاطع لاتعمل بقطعک»؛ چون در ذهن قاطع تناقض پیش میآید؛ که از طرفی (به خاطر قطعش) واجب است به آن عمل کند، و از طرف دیگر به خاطر ترخیص شارع واجب نیست به آن عمل کند. پس اگرچه آن قضیهی تعلیقیه وجود دارد، اما نمیتواند به آن قضیهی تعلیقیه عمل کند و به من بگوید: «لازم نیست به قطعت عمل کنی»، آنجا در باب «قطع» مشکلش این است. اینجا هم وقتی که من احتمال تأثیر نمیدهم، شارع نمیتواند به من بگوید: «من احتمال تأثیر میدهم، پس لغو نیست و باید امرکنی.».
گاهی ما احتمال میدهیم شارع که به ما گفته: «امربهمعروف کنید»، اهدافی دارد که یکی از آن اهداف تأثیرپذیرفتن مأمور است، اما اهداف دیگری هم دارد مثل این که تمرینی باشد برای ما که خجالت نکشیم به دین عمل کنیم. مثلاً به طرف میگویند: «برو بالای منبر حرف بزن؛ نه این که فکرکنی ما استفاده میکنیم، میخواهیم خودت حرفزدن را یادبگیری.». در این صورت این جواب درست نیست؛ چون در این صورت عقل ما حکم به لغویت چنین تکلیفی ندارد. ولی فرض این است که در باب «امربهمعروف» هدفی نیست جز همین که اقامهی فرائض بشود. اگر اثر و هدف فقط همین باشد، وقتی که مکلف احتمال تأثیر را نمیدهد، شارع نمیتواند به او بگوید: «امرکن»؛ چون مکلف، چنین امری را لغو دانسته و قطع دارد که شارع چنین تکلیفی را متوجه او نکردهاست.
این «إن قلت» تتمهای است برای بیان دوم که اگر چه ما احتمال تأثیر نمیدهیم، ممکن است شارع احتمال اثر بدهد و درنتیجه امربهمعروف بر ما واجب باشد. وقتی من اینجا احتمال میدهم، پس شارع هم نمیتواند به من بگوید: «احتمال نده».
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
عرض شده که در روایات عامه هم بعض مرویات هست که دلالت بر این ممکن است بکند که تأثیر شرط وجوب امر به معروف و نهی از منکر هست حالا به بعضی از آن روایات اشاره میکنیم علت خواندن آن روایات هم این است که اگر این روایات هم دلالتش تمام بشود و اشکال ما از ناحیهی سند باشد در آن روایات خاصه، یک مجموعهی متراکمی از روایات فراهم میشود که ممکن است بگوییم موجب اطمینان به صدور میشود چون در خاصه و عامه به طور مکرر و فراوان روایاتی است که بر این مسئله دلالت میکند از این جهت مهم است و الا اگر این جهت نبود حالا ما دیگر کاری به روایات عامه نداشتیم از سنن ابی داوود در این کتاب نقل شده:
«عن ابی أُمیة الشعبانی قال سئلتُ ابا ثعلبة الخشنی و قلتُ کیف تقول فی هذه الآیة علیکم انفسکم قال أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ سَأَلْتُ عَنْهَا خَبِیرًا» از یک آدم مطّلع سئوال کردی، حالا وجه مطلع بودنش هم روشن میشود چی هست «سألتُ عنها رسول الله» من خودم همین سئوال تو را از پیامبر کردم و ایشان جواب دادند «سألتُ عنها رسول الله صلی الله علیه و آله فقال بَلِ ائْتَمِرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَتَنَاهَوْا عَنِ الْمُنْکَرِ» شما معروفها را انجام بدهید و از منکرها اجتناب بکنید «حَتَّى إِذَا رَأَیْتَ شُحًّا مُطَاعًا وَهَوًى مُتَّبَعًا و دنیا معثرة، وَإِعْجَابَ کُلِّ ذِی رَأْیٍ بِرَأْیِهِ ، فَعَلَیْکَ یعنی بِنَفْسِکَ وَدَعْ عَنْکَ الْعَوَامِّ» میفرماید که (به حسب این نقل) اگر یک آز و حرص مطاعی را دیدی که مردم دنبال آز و حرصهایشان هستند و یک هوای متّبعی دیدی که دنبال هوا و هوسهای خودشان هستند و دنیا معثرة، با ثاء، یعنی دنیایی که انتخاب کردند آن را، آن را برگزیدند به آخرت کار ندارند و إعجاب کلّ ذی رأی برأیه، هر کسی هم از رأی خودش که میگوید ما اینجور می فهمیم نسبت به او اعجاب دارد و استبداد به رأی دارد قهراً یعنی حرف تو مؤثّر نمیشود در اثر این که او شحّ مطاع دارد هوای متّبع دارد بالاخره دنیا را بر آخرت ترجیح داده است حاضر نیست از مال بگذرد از جان بگذرد و رأی خودش را، خیلیها هستند دیگر معاذالله رأی خودشان برایشان متّبع هست تا برای من معلوم نشود که چرا باید حجاب داشت قبول ندارم میگویی خدا فرموده میگوید نه من باید بفهمم علت آن را، تا برای من معلوم نشود فلان امر قبول نمیکنم یعنی رأی خودش متّبع است نه رأی مولا، نه رأی خدای متعال، اگر دیدید اینجوری شد و سر و کارتان با چنین افرادی آمد دیگر فعلیک بنفسک، هوای خودت را داشته باش، وَدَع عنک العوام، آنها را رهایشان کن، بعد میفرماید که البته الان زمان ما اینجوری نیست «فَإِنَّ مِنْ وَرَائِکُمْ أَیَّامَ الصَّبْر» پشت سر شما یک ایامی است که باید صبر کنید یعنی این حالت پیش میآید دائم باید غصه بخورید دندان روی جگر بگذارید و صبر پیشه بکنید همانطور هم که پیش آمد دیگر، بعد از رسول خدا صلوات الله علیه این حالت پیش آمد و امیرالمؤمنین خانه نشین شد بیست و پنج سال امیرالمؤمنین خانه نشین شد «صَبْرٌ فِیهِنَّ مِثْلُ قَبْضٍ عَلَى الْجَمْرِ» مثل این است که آتشی را کسی بخواهد در دست بگیرد «لِلْعَامِلِ فِیهِنَّ مِثْلُ أَجْرِ خَمْسِینَ رَجُلا یَعْمَلُونَ مِثل عَمَلِهِ».
برای پس استدلال به این روایت دیگر وجهش روشن است دیگر، که میگوید در آن صورت شما وظیفهای نداری، وقتی که میبینید اثر نمیکند دیگر وظیفهای نداری. این یک روایت.
روایت دوم از تفسیر عبد الرزّاق نقل میکند:
«عن الحسن أنّ ابن مسعود سئله رجلٌ عن قوله "علیکم أنفسکم" فقال أیها الناس إنّه لیس بزمانها فإنها الیوم مقبولة» زمان عمل به این آیه که «علیکم انفسکم» هست الان نیست الان که میپذیرند اینجور نیست که فقط علیکم انفسکم الان «فإنّها الیوم مقبولة و لکنّه قد أوشک أن یأتی زمانٌ تأمرون بالمعروف و یسأل بکم کذا و کذا أو قال فلایقبلُ منکم» یک زمانی میآید که از شما پذیرفته نمیشود بنابر این نسخه، اما از «یسألُ بکم کذا و کذا»، آن نه، یعنی ضرر ممکن است به شما بزنند آن میشود برای شرط آخری که عبارت است از این که مأمون از ضرر باشد اما فلایقبلُ منکم، از شما پذیرفته نمیشود. آن زمان «فحینئذٍ علیکم أنفسکم لایضُرّکم من ضلّ إذا اهتدیتم»
فقط این روایات که نبود بعضیها مثل فهو یقبلُ منه داشتیم روایات اینجوری داشتیم، بنابراین که کسی فقط اشکال سندی آنجا داشته باشد اما اگر اشکال دلالی در آنجا دارد که بله آن اصلاً آن روایت دیگر دلالت نمیکند اما اگر کسی دلالتهایش را میپذیرفت ولی میگفت سندهای آن اشکال دارد درست؟ آن وقت اینها مؤید آن میشد و میتوانست بگوید برای یک حجمی از روایات در خاصه و عامه، اما اگر ما گفتیم اصلاً در خاصه ما روایاتی که دال بر این مسئله باشد نداریم، همه را مناقشه کردیم دلالتاً هم. بله دیگر آنها، فقط میماند این روایات، این روایات هم که برای اسنادش، آدمهایی در آن هستند که ما نمیشناسیم اصلاً اینها را. حالا سنی بودن... مجرد سنی بودن که لابأس به، برای این که کافر حربی هم اگر ثقه باشد اصولیین ما میگویند قولش مقبول است، ما وثاقت میخواهیم حالا سنی باشد، کافر باشد، خلافاً با آنهایی که قول شیعه را اصلاً نمیپذیرد ولو ثقه باشند اما شیعه اینجوری نیست، شیعه میگوید آدمی که راستگو است، معتمَد است ولو حالا مذهبش فاسد باشد، قولش حجت است، نقلش حجت است، نقل او نه فتوایش، نقلش حجت است.اگر به حدی برسد که اطمینان پیدا کنیم همهی اینها جعلی نیست، بله و لذا روایات عامه را نمیتوانیم ما به طور کلی مذاهب دیگر اسلامی را که اگر اینقدر زیاد باشد که یک تواتر اجمالی برای ما درست میکند یا یک تواتر معنوی برای درست میکند کما این که همینطور هم هست، مثلاً در روایات عامه و خاصهی زیدیه و کسان دیگر، فرق دیگر، نسبت به فضائل اهل بیت علیهم السلام، این قدر توی... آنها گفتند اینها گفتند شیعه گفته همه گفتند که برای انسان قطع حاصل میشود، که همهی اینها مجعول نیست. پس بنابراین شجاعت امیرالمؤمنین علیه السلام به این همه روایاتی که در بین خاصه و غیر خاصه هست برای ثابت میشود چون تواتر معنوی پیدا میکند، تواتر اجمالی پیدا میکند و لذا روایات حتی روایات آنها برای این جهت مهم است که روی هم رفته تواتر درست میکند.
روایت دیگر:
«الدرُ المنثور عن ابن عمر أنّه قیل له لو جلستَ فی هذه الایام فلم تأمُر و لم تنه» چه عیب دارد که در این روزگار بنشینی و نه امر بکنی و نه نهی بکنی، کار به کسی نداشته باشی «فإنّ الله قال علیکم أنفسکم» خدا فرموده که علیکم انفسکم، ما چکار به دیگران داریم؟ «و قال إنّها لیست لی و لأصحابی» این آیه برای من و اصحاب من که در این زمان زندگی می کنیم نیست، از کجا می فهمیم نیست؟ ...
«لأنّ رسول الله صلی الله علیه و آله قال علی فالیبلُغ الشاهدُ الغائبَ فکنّا نحن الشهود و أنتم الغیب و لکن هذه الآیة لأقوام یجیئون من بعدنا إن قالوا لم یقبل منهم» برای افرادی است که وقتی میگویند از آنها نمیپذیرند، آنجا خدا میفرماید که برای «عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُم»(مائده، 105) اما وقتی که میپذیرند وظیفه داری که بگویی.
«سنن ابن ابی داوود عن عبد الله بن عمرو بن العاص قال بینما نحن حول رسول الله صلی الله علیه و آله إذ ذُکر الفتنة (یا إذ ذَکر الفتنة)» یعنی خود حضرت فتنه را یادآور شدند که یک چنین مسئلهای در پیش است «فَقَالَ: إِذَا رَأَیْتُمُ النَّاسَ قَدْ مَرِجَتْ عُهُودُهُمْ وَخَفَّتْ أَمَانَاتُهُمْ وَکَانُوا هَکَذَا وَ شَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ» بعد حضرت این طور کردند دستشان را فرمودند مردم اینجوری بودند «قَالَ : فَقُمْتُ إِلَیْهِ ، فَقُلْتُ : کَیْفَ أَفْعَلُ عِنْدَ ذَلِکَ جَعَلَنِی اللَّهُ فِدَاکَ؟» آن روزگاری که چنین چیزی پیش میآید همه یک دست شدند و توی هم فرو رفتند بنا دارند حرفها را قبول نکنند «قَالَ: الْزَمْ بَیْتَکَ وَامْلِکْ عَلَیْکَ لِسَانَکَ وَخُذْ بِمَا تَعْرِفُ وَدَعْ مَا تُنْکِرُ وَعَلَیْکَ بِأَمْرِ خَاصَّةِ نَفْسِکَ وَدَعْ عَنْکَ أَمْرَ الْعَامَّةِ» آن روز وظیفهی تو این نیست که خودت را بپایی و به وظایف شخصی خودت بپردازی، محرمات را ترک کنی واجبات را انجام بدهی، خودت به وظایفت عمل بکنی کاری دیگر به مردم نداشته باشی. آن روزی که چنین مسئلهای پیش بیاید، آن فتنهای که حضرت فرموده که، آنها یک دست شدند که مقابله کنند به حرف نمیروند حرف فایدهای ندارد آنروز، برای بحثهایی البته این دارد که مجموع ادله اگر زبان دین در آن باشد اگر بیضهی اسلام در خطر باشد و امثال اینها، آنها وظایف آخری هست، وظیفهی امر به معروفی را ندارید اما وظیفهی نجات اسلام، این که نگذاری اسلام از بین برود اندراس دین پیش نیاید، آنها یک مباحث و تکالیف آخری است که آن بلغَ ما بلغ هم گاهی، باید انجام بشود. بعضی از علما نقل میکردند که در جلساتی که در آن زمان قبل از انقلاب مرحوم امام قم بودند مراجع با هم می نشستند صحبت میکردند راجع به بعضی از مسائل، امام میفرمودند اگر صد هزار نفر هم کشته بشوند جا دارد اشکالی ندارد من جواب دارم پیش خدای متعال، که دین دارد از بین میرود اندراس دین دارد پیش میآید ایشان این را تشخیص داده بودند که اندراس دین دارد پیش میآید میفرمایند اگر صد هزار نفر هم کشته بشوند در این راه بله ما وظیفه داریم بعضی اشکال میکردند که ما جواب خون را چی بدهیم؟ اینها که دین ندارند میزنند میکشند ایشان اینجوری جواب میدادند آن یک مطلب آخری است این بحث برای امر به معروف و نهی از منکر ظاهری است یعنی سجدهی سهو نمیکند فلان نمیکند حالا میخواهی به او بگویی یا روی آن را نمیگیرد یا چکار نمیکند کارهای شخصی و اما دین در خطر باشد آن بابٌ آخرٌ که دفاع از دین آن مسئلهی آخر است.
برای این روایاتی است که به آن استدلال میشود از عامه بر همین که بر اشتراط تأثیر در همین باب احتمال التأثیر و بلوغ الاثر، روایات خاصه و عامه را زحمت کشیدند جمع کردند برای این روایات مشکلی که دارد اینها از نظر سند برای ما روشن نیست که افرادی که این روایات را نقل میکنند وثاقت آنها، امانت آنها و این که کم و زیادی نشده باشد در این روایات برای ما روشن نیست، خود اینها برای ما علم نمیآورد، برای باب واحد هم هست علاوه بر این که این روایات اگر ثقات نقل میکردند و ما مطمئن بودیم آدمهای ثقات نقل کردند برای حجیت آن لابأس بها، اما شبههی این هم هست که این روایاتی که اینجوری امر به این میکند که دع عامه را، به فکر خودت باش، چه باش، ممکن است اینها، دستگاههای جور اینها را درست کرده باشند و پخش کرده باشند این احتمال وجود دارد اینقدر زیاد نیست که ما یقین کنیم اینها مجعول نیست اینها مثل ابوهریرهها و اینها که پول به آنها میدادند یا چیزهایی میدادند میگفتند حدیث جعل بکن، ممکن است برای این که سَلطات جور خیالشان راحت باشد بگویند وظیفهی دینی شما این نیست که کاری بکنید و فلان، اینها را هم جعل کرده باشند و توی جامعه پخش کرده باشد این سه چهار تا روایات اینجوری برای ما یقین نمیآورد چون این چنین احتمال مهم و معتنابه عقلائی وجود دارد که سلطات به خاطر حفظ خودشان و این که مردم در فکر مبارزهی با آنها برنیایند یک چنین چیزهایی را جعل کرده باشند یا پول داده باشند که بگویید، بین مردم منتشر بکنند. از این جهت هست که برای ما اطمینان نمیآورد قطع نمیآورد فقط راهش این بود که سندها تمام باشد آدمهایی باشند که میشناسیم ثقه و معتمد هستند بگویند که آن حجت شرعی میَشد اما چون سندها این چنینی نیست بخواهیم خودمان اطمینان پیدا بکنیم و قطع پیدا بکنیم و از راه اطمینان و قطع پیش بیاییم با توجه به این احتمال معتنابهی که وجود دارد این قطع و این اطمینان برای ما حاصل نمیشود در این روایات پس بنابراین نتیجه این شد که مجموعاً از استقراء و تتبّعی که نسبت به روایات کردیم برای قول ثانی یک دلیل معتمدی نتوانستیم پیدا بکنیم که بگوییم وجوب امر به معروف و نهی از منکر مشروط به تأثیر واقعی است به خود تأثیر مشروط است برای این دلیل معتبری پیدا نکردیم پس این قول هم میرود کنار.
مصباح الشریعه که برای بعضی از عرفا شاید باشد، به امام صادق نسبت داده شده و لذا آیت الله بروجردی که همهی روایات را در جامع الاحادیث آوردند روایات مصباح الشریعه را نیاوردند و ایشان میفرمایند، غیر ایشان هم فرمودند که این برای یک شخص خاصی است که از عرفا است این حرفها او هست نه حرفهای امام صادق علیه السلام باشد و لو کتاب وزینی است از بعض جهات، یعنی برای بعضی از عرف هم حرفهای حسابی دارند اینطور نیست که، خیلی از حرفهای عرفا هم ممکن است حسابی باشد بعضی از جاهای آن، حالا حرفهای ناحسابی هم بعضی از آنها دارند ولی قول بالاخره حجت نیست قول غیر معصوم که حجت نیست برای ما، مگر این که تقلید بخواهیم بکنیم موازین تقلید اگر جاری باشد. نمیتوانیم شریعت را ، دین را، احکام الهی را بر اساس گفتههای این و آن قرار بدهیم.
برای این به خدمت شما عرض شود که قول ثانی.
أمّا القول الثالث: قول ثالث چی بود؟ همان قول معروف و مشهور بین فقها است که احتمال تأثیر. گفتند وجوب امر به معروف و نهی از منکر مشروط به احتمال تأثیر است، حالا این احتمال هر درجهای میخواهد داشته باشد احتمال میدهی اثر دارد باید بگویی و لو علم نداشته باشی به تأثیر، و لو حتی مظنّهی به تأثیر هم نداری شک داری اصلاً پنجاه پنجاه است ولی پنجاه پنجاه هم که باشد احتمال هست دیگر.
حتی این قول میگوید کمتر از شک هم بوده یعنی مظنونت این است که اثر نمیکند، شصت درصد میگویی اثر نمیکند چهل درصد، مظنون عدم تأثیر است یا حتی بالاتر ظنّ قویت به عدم تأثیر است، نود درصد میگویی تأثیر نمیکند ولی ده درصد میگویی تأثیر میکند بله مشهور گفتند چی؟ گفتند احتمال تأثیر.
برای دلیل بر این چه هست؟ دو دلیل حالا فعلاً عرض میکنیم:
دلیل اول این است که فرمودهاند که امر و نهی به حسب آنچه که در اصول گفتند و تحقیق شده عبارت است از بعث به رجاء ایجاد داعی در مأمور. و نهی حقیقی عبارت است از زجر به رجاء ایجاد داعی بر ترک و اجتناب در منهی، امر و نهی حقیقتش این است. این حقیقت در مواردی که انسان احتمال تأثیر نمیدهد منقدح در نفس نمیَشود، رجائی نیست. بعث بکند به رجاء این که یفعل، برای میداند لایفعل.
پس بنابراین وقتی این جاء حاصل میشود که احتمال حداقل وجود داشته باشد، کف این که برای انسان رجاء حاصل بشود این است که مجرد احتمال است حالا اگر این مظنه بود رجاء بیشتری دارد، ظنّ قویای بود رجاء بیشتری دارد، علم داشت به تأثیر برای دیگر رجاء واثق دارد اصل این که بخواهد یک رجاء پیدا بشود صرف الرجاء تحقق پیدا بکند این در صورتی است که احتمال تأثیر را بدهد.
پس بنابراین احتمال تأثیر، اصل احتمال تأثیر ولو مرتبهی آن پایین باشد یعنی احتمال به حد ظنّ هم نرسد، به حد ظن قوی هم نرسد فضلاً عن العلم، اصل احتمال این از مقوّمات صدور امر و نهی است. پس بنابراین شرطٌ در حقیقت عقلی، لاشرطٌ شرعی. شارع که میفرماید مُر بالمعروف، وقتی میتواند این امر از من سر بزند که من احتمال تأثیر بدهم اگر من احتمال تأثیر نمیدهم اصلاً ممکن نیست امر از من سر بزند الا صوریاً که آن امر نیست، بله لقلقهی لسان است همینجور بگویم إفعل، یک وقت شارع میگوید مثل امر نماز است میگوید این آیات را قرائت بکن «ایاک نعبد و ایاک نستعین» قصد معنا که نمیخواهد بکنی که بگویی دروغ میشود، یک کسی گفت من همیشه دورغ میگویم توی نماز. نه، استعمال لفظ در لفظ قرائت نه در معنا، قرائت استعمال لفظ در لفظ است ایاک نعبد و ایاک نستعین که در قرآن است اینجا که میفرماید امر بکند نه این که مقصودش این است که مثل قرائت فقط یک إفعلی از تو صادر شود یک لاتفعلی از تو صادر شود، این امکان دارد ولی به این امر نمیگویند به این نهی نمیگویند، این صیغهی امر است این صیغهی نهی است. امر یعنی اگر معنایش نکنیم واداشتن که بعضی از فقها آنجور معنا کردند که قبلاً عرض کردیم، معنای آن واداشتن نباشد اما این هست که یعنی بعث کن به رجاء ایجاد داعی در نفس طرف، و نهی کن یعنی نهی کن، لاتفعل بگو به رجاء ایجاد داعی در طرف و این انقداح این لایمکن در نفس الا به این که احتمال آن را بدهیم.
س: پس امر و نهی آن عصاتی که میدانیم برنمیگردند بیمعنا است؟ امر و نهی قرآن و خداوند شامل آن عصات نباید بشود؟
ج: میگوید امر شامل آنها نمیشود. نسبت به عصات، آن که قتل میخواهد انجام ندهد مثلاً، همانطور که گفتند کفار مکلف به فروع نیستند. برای به کافر میگویی انجام بده انجام نمیدهد که، به کافر بگویی انجام نمیدهد.
س: ... اگر امر به آنها تعلق نگیرد عقاب بیمعنا میشود.
ج: برای امر نیست اما اگر آن آقا جواب بدهد بگوید من حقیقت تکلیف را اراده و کراهت میدانم، آن اراده دارد آن کراهت دارد نسبت به این عمل، نسبت به آنها هم اراده و کراهت دارد، امر نمیخواهد بکند ایجاد داعی نمیخواهد بکند ارادهی لزومیه دارد نسبت به این آدم. مثلاً اینجوری جواب بدهد مثل آقا ضیاء که میگوید حقیقت واجبات اراده است حقیقت محرمات کراهت است حالا تا ببینیم این فعلاً داریم حالا نقل کفر به قول شما میخواهیم بکنیم، کسی که این حرف را میزند چه استدلالی دارند اینها که میگویند باید احتمال تأثیر بدهید. میگوید آقا احتمال تأثیر بخاطر این جهت است این دلیل اول و بیان اول، دلیل دوم که حالا بعد باید ببینیم که اینها چطوری هستند، راجع به اینها قبلاً هم صحبت کردیم راجع به این ادله.
دلیل دوم که بسیاری از فقها به آن استدلال کردند منهم فیض در مفاتیح، منهم محقق آقا ضیاء در شرح تبصره، از کلمات اینها استفاده میشود و غیر واحدی از فقها، اینها گفتند امر و نهی در جایی که اثر نمیکند لغو است بلافایده است. بنابراین خدای متعال به ما امر کند که جایی که احتمال تأثیر نیست شما امر بکن یا نهی بکن، خدای متعال ما را به یک امر بلافایده دارد وادار میکند حالا و لو از آن حرف قبلی دست برداریم یعنی بگوییم صدور امر امکان دارد آن قبلی میگفت اصلاً صدور امر امکان ندارد. این بیان میگوید نه من نمیگویم صدور امر امکان ندارد امر میشود کرد اما این امر لافایدةَ یترتّبُ علیه. چون این امر ما و نهی ما فایدهای بر آن مترتب نیست پس بنابراین این که شارع بخواهد به این امر بکند امر بما لافائدة تحته میَشود و چون امر بما لافائدة تحته قبیح است باطل است، نادرست است چون احکام دائر مدار مصالح و مفاسد است پس بنابراین کشف میکنیم از این که ادلهای که گفته مُر بالمعروف در حقیقت مقید است این دلیل لبّی به ما میگوید آن امر مقید است ولو در ظاهر دلیل نیامده ولی مُر بالمعروف إذا احتملتَ التأثیر، حداقل این باید باشد که احتمال تأثیر اگر بدهید.
این هم بیان دوم که از باب لغویت پیش میآید. حالا این دو تا دلیل... و معمول فقها میبینید گفتند احتمال تأثیر لازم است. احتمال تأثیر، هم متقدمین معمولاً فرمودند و هم متأخرین مثل مرحوم امام و مرحوم آقای خویی، بزرگان دیگر، معاصرین، مراجع عصر معمولاً فرمودند احتمال تأثیر باید باشد. این احتمال تأثیر از کجا ...آخر اطلاق دلیل آن را ضبط میکند دیگر، ببینید گفته مُر بالمعروف، من میبینم همین که احتمال میدهم دیگر میتوانم اطاعت کنم این امر هم صحیح است برای به اطلاق گفته مُر بالمعروف، تمسک به اطلاق مُر بالمعروف و انهی عن المنکر میکنیم میگوییم سواءٌ این که مظنه داشته باشیم یا نداشته باشیم آنها را به اطلاق ربط میدهیم دیگر، آن احتمالات دیگر را، سواءٌ این که علم داشته باشیم یا علم نداشته باشیم فقط آن مقداری که عقل میگوید باید تقیید بشود آن مقداری است که اگر نباشد صدور امر از من ممکن نیست آن مقدار دلیل عقلی میگوید تقیید میشود حتی تقیید هم نیست این جزو مقوّمات آن چیزی است که امر کردیم این باید باشد اگر نیست من قدرت ندارم پس بنابراین بقیهی شرایطی که مظنه داشته باشیم، تأثیر واقعی بخواهد داشته باشد اینها با اطلاق رفض میشود. مُر بالمعروف، آنها با اطلاق رفض میشود میماند این که احتمال تأثیر را هم رفض کنیم، میگوییم نه احتمال تأثیر را نمیَشود رفض کرد چون بدون احتمال تأثیر انقداح امر و نهی از انسان ممکن نیست، این بیان اول.
بیان دوم چی بود؟ بیان دوم این بود که جایی که احتمال تأثیر نیست این لغو است. اگر احتمال تأثیر نمیدهی لغو است. شارع که نمیآید به لغو امر بکند. إن قلت: که برای شما احتمال تأثیر نمیدهی شاید شارع شما را تخطئه میکند، او میگوید نخیر خیلی هم تأثیر دارد فلذا میگوید امر بکن. شما احتمال تأثیر نمیدهی، احتمال تأثیر ندادن من مساوقه ندارد با این که شارع هم احتمال تأثیر نمیدهد برای شاید شارع احتمال تأثیر میدهد، به من میگوید و لو خودت احتمال تأثیر نمیدهی امر بکن، جوابش این همان جوابی است که در بحث قطع گفته شده که در بحث قطع گفته شده که شارع میتواند به قاطع بگوید لاتعمل بقطعک؟ میبیند اشتباه کرده میگوید لاتعمل بقطعک. نه، چرا؟ چون قاطع حین ما هو قاطعٌ نمیتواند تصدیق کند از این جهت. فلذا بعضی از بزرگان فرمودند که نهی از عمل به قطع و اتّباع به قطع که در اول اصول میگوییم که باید قطع را اتّباع کرد این معلّق است برای این که اگر شارع نگوید لازم نیست اگر شارع بگوید قطع داری ولی نمیخواهد عمل کنی. برای ما که کاسهی از آش داغتر نیستیم که. ولی گفتند درست است این تعلیقه هست ولی شارع نمیتواند بگوید أیها القاطع بالوجوب یا أیها القاطع بالحرمة لاتعمل بقطعک، این را نمیتواند بگوید چرا؟ برای این که در ذهن قاطع تناقض پیش میآید میگوید بابا از یک طرف میگویی این واجب است من هم یقین دارم واجب است، دارم میبینم، از یک طرف میگویی به این واجب عمل نکن. آن نمیتواند تصدیق کند، چون نمیتواند تصدیق کند... شارع درست است که آن قضیهی تعلیقیه وجود دارد اما نمیتواند طبق آن قضیهی تعلیقیه عمل کند. به من بگویی لازم نیست به قطعت عمل بکنی. مشکلهی آن این است. حالا اینجا هم همینجور است، وقتی من احتمال تأثیر نمیدهم یعنی میگویم این تأثیر ندارد یعنی اشتباه هم نمیکنم دیگر، میگویم احتمال تأثیر نمیدهم، شارع چطور اینجا... ولو شارع قائل است به این که اینجا تأثیر دارد و من اشتباه دارم میکنم اما شارع در عین حال به من نمیتواند بگوید مُر، چون میداند انقداح داعی در من نمیَشود یا من لغو دارم میبینم این را، وقتی لغو دارم میبینم نمیتوانم تصدیق کنم که شارع دارد امر به این لغو میکند.
س: ... که مولی یک مستندات و واقعیاتی را میبیند که من نمیبینم به خاطر جلب مصلحتی که من نمیبینم و مولی میبیند امر به معروف کرده...
ج: نه ببینید، یک وقت هست که ما احتمال میدهیم که شارع که به ما گفته امر به معروف کنید، نهی از منکر کنید اهدافی دارد. یک هدفش این است که اگر برای در آن اثر کرد آن، اگر نکرد یک تمرینی باشد برای خودت که خجالت نکشی امر و نهی بکنی، روی شما باز بشود چون خیلیها خجالت میکشند. درست؟ میگوید آقا برو بالای منبر حرف بزن حالا نه این که ما استفاده بکنیم از تو، میخواهیم یاد بگیری حرف زدن را، درست؟ میخواهیم یاد بگیری حرف زدن را، روی شما باز بشود. یک وقت ما احتمال اینجور اثرها را میدهیم بله، اما اگر نه فرض این است که مسئلهی دیگری در باب امر به معروف نیست جز همین که آن آقا اقامهی فرائض بشود آن آقا انجام بده تارک منکر بشود، فاعل معروف بشود، اثر این است، نه یک اثرهای جانبی دیگر، برای اگر این را گفتیم که اثر همین است که آن انجام بدهد و ترک کند این اثر است برای میگوید من احتمال آن را نمیدهم حالا احتمال نیست اشتباه هم نمیکنم احتمال نمیدهم دیگر، احتمال نمیدهم اشتباه هم نمیکنم برای حال شارع بگوید امر بکن پس این امر به کار لغو است.
وصلی الله علی محمد و آل محمد.
پایان
120/901/د