vasael.ir

کد خبر: ۴۷۰۹
تاریخ انتشار: ۲۱ فروردين ۱۳۹۶ - ۱۳:۱۸ - 10 April 2017
نظام سیاسی اسلام/ آیت الله اراکی/ جلسه13

قوام نظام سیاسی در فقه شیعه در گرو ولایت عالم عادل است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله اراکی با بیان معنای امامت و ولایت از منظر قرآن گفت: ولایت، حتی ولایت بر انفس و اموال اختصاص به شریعت مبین اسلام یا فقه شیعه ندارد؛ بلکه همچنانکه از شیوه حکومت داری صاحب منصبان در همه نظام های سیاسی فعلی بر می‌آید، اساس و قوام هر نظام سیاسی و هر حاکمیتی ولایت است؛ در این میان به عنوان یک وجه تمایز، فقه شیعه تنها فرد عالم عادل را صالح برای منصب ولایت می‌داند.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، در سیزدهمین جلسه سال تحصیلی 96-95 در درس خارج فقه سیاسی اسلام که روز یکشنبه شانزدهم آبانماه 1395 در مدرسه دارالشفاء برگزار شد، در ادامه بحث حکومت‌داری در عصر غیبت ضمن بررسی برخی آراء،  مطالب ارزشمندی را نیز در تبیین مقدمات نظریه ولایت فقیه بیان داشت که ذیلاً اهم آن تقدیم می شود.

1. بنا به آیات کریمه قرآنی امامت به معنی ریاست و فرمانروایی است و واژه «حُکم» نیز که در بعض آیات به همراه الفاظ «کتاب» و «نبوّت» به کار رفته است معنایی جز فرمان و دستور ندارد.

2. بعض اهل نظر فرمانروایی سیاسی جامعه را وظیفه و مأموریت انبیاء نمی‌دانستند و از این رو «حُکم» اعطایی به آنها را به غیر معنای لغوی آن تفسیر کرده اند؛ حال آنکه مقام فرمان و دستور مقام اصلی انبیاء و جانشینان آنها بوده است.

3. از دیدگاه حضرت امام - قدّس الله نفسه الزّکیه – خدای متعال علی العموم علماء عادل را برای فرمانروایی سیاسی جامعه نصب کرده است و در هر دوره زمانی این وظیفه را به نحو خاص به یکی از انبیاء و یا اوصیاء محوّل کرده است. بنا به این دیدگاه در زمان عدم دسترسی به منصوب خاص، علماء عادل به عنوان منصوب عام وظیفه حکومتداری را به عهده دارند.

4. اولیاء امور دو وظیفه بر عهده دارند: اجراء احکام ثابت الهی در حقّ مولّی علیه و رعایت و صیانت از مصالح و منافع او؛ اگرچه مصالح به حسب زمان و موقعیت تغییر می کند.

5. ولایت امر منحصر به ولایت کلان بر جامعه نیست بلکه تمامی پست ها و مناصب خرد حکومتی نیز از مراتب ولایت امر محسوب می شود. بر این اساس مسئولین موظف به رعایت وظایفی هستند که بر عهده اولیاء امور است و از اهمّ این وظائف رعایت مصالح مولّی علیه در محدود کاری فرد مسئول است.

6. ولایت، حتی ولایت بر انفس و اموال اختصاص به شریعت مبین اسلام یا فقه شیعه ندارد بلکه همچنانکه از شیوه حکومتداری صاحب منصبان در همه نظام های سیاسی فعلی بر می آید، اساس و قوام هر نظام سیاسی و هر حاکمیتی ولایت است. در این میان به عنوان یک وجه تمایز، فقه شیعه تنها فرد عالم عادل را صالح برای منصب ولایت می داند.

تقریر سیزدهمین جلسه درس خارج نظام سیاسی اسلام آیت الله اراکی تقدیم می‌شود.         

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و الصلاة علی سیدنا محمد و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین

مقدمه

در جلسات پیش گفتیم بنا به آیات کریمه قرآن و روایات متواتر و متضافر از رسول اکرم و ائمه هدی سلام الله تعالی علیهم اجمعین، خلافت و جانشینی رسول خدا و فرمانروایی بعد از آن حضرت امری فیصله یافته بوده است و خدای متعال از همان آغاز بعثت رسول اکرم موضوع جانشینی و فرمانروایی پس از آن حضرت را روشن و مبیّن ساخته بود؛ بلکه بنا بر آنچه از آیات قرآنی و روایات استفاده می‌شود، در طول تاریخ خدای متعال همواره فرمانروایی منصوب و تعیین شده از سوی خود بر روی زمین و در میان جامعه بشر داشته است.

 

ادامه؛ معنای امامت، مُلک و ریاست

بحث فعلی تمهید و مقدمه‌ای برای ورود به مبحث جانشینی امامان معصوم در دوران غیبت و در مسئله فرمانروایی است. به این آیه رسیدیم: «أَمْ یَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ آتَیْنَآ آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا»[1]؛ چنانکه گفته شد، در این آیه خدای متعال صراحتاً می‌فرماید که ما به آل ابراهیم ملک عظیم بخشیدیم. آیه دیگری می‌فرماید: «وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّیَّتِی قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[2]؛ این دو آیه یکدیگر را تفسیر می‌کنند.

از آیه سوره‌ی نساء چنین استفاده می‌شود که خدای متعال به درخواست حضرت ابراهیم علیه السلام پاسخ مثبت داد و از همین رو است که در آیه سوره بقره فرموده است: «وَآتَیْنَاهُم مُّلْکًا عَظِیمًا». بنابراین ملک عظیم همان ملک امامت است و امامت به معنی فرمانروایی، مُلک و ریاست دنیوی است.

 مؤیدات دیگری از آیات کریمه قرآن برای این معنا وجود دارد؛ از جمله این آیات:

« وَ تِلْکَ حُجَّتُنا آتَیْناها إِبْراهیمَ عَلى‏ قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجاتٍ مَنْ نَشاءُ إِنَّ رَبَّکَ حَکیمٌ عَلیم‏وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ کُلاًّ هَدَیْنا وَ نُوحاً هَدَیْنا مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسى‏ وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیى‏ وَ عیسى‏ وَ إِلْیاسَ کُلٌّ مِنَ الصَّالِحینَ وَ إِسْماعیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلاًّ فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمینَ وَ مِنْ آبائِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِمْ وَ إِخْوانِهِمْ وَ اجْتَبَیْناهُمْ وَ هَدَیْناهُمْ إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقیمٍ ذلِکَ هُدَى اللَّهِ یَهْدی بِهِ مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ لَوْ أَشْرَکُوا لَحَبِطَ عَنْهُمْ ما کانُوا یَعْمَلُون‏أُولئِکَ الَّذینَ آتَیْناهُمُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ فَإِنْ یَکْفُرْ بِها هؤُلاءِ فَقَدْ وَکَّلْنا بِها قَوْماً لَیْسُوا بِها بِکافِرین‏»[3].

می‌فرماید ما به آل ابراهیم سه چیز بخشیدیم: کتاب، حکم و نبوّت؛ در اینجا «حُکم» در کنار «کتاب و نبوّت» آمده است؛ این بدین معناست که آن ملک اعطایی همین حکم است؛ یعنی مُلک همان حکومت و فرمانروایی است.

 

فصل و فرمان؛ معنای «حُکم» از قرآن

پیشتر حکم را امر و نهی، دستور و فرمان معنا کردیم.

اشکال: بعض مفسّرین معاصر حکم را به غیر از این معنا و به «معرفت و حکمت» تفسیر کرده اند.

جواب: در زبان عرب هیچگاه حُکم به معنای معارف نیامده است. در تفسیر آیات قران  و واژگان قرآنی نباید از خود مایه گذاشت – و تفسیر به رأی نباید کرد – بلکه باید دید زبان عرب چه می‌گوید.

پیش از این معنای لغوی حکم را بیان کردیم . حکم یعنی فصل؛ وقتی می‌گوییم کسی حکم به دست اوست یعنی حرف آخر از آن اوست و اوست که دستور و فرمان می‌دهد.

 

چرایی تفسیر «حُکم» به سایر معانی

این ذهنیت و تفکر برای برخی اهل نظر و حتی بعض فقهاء و متفکّرین حاصل شده بود که فرمانروایی و سیاست وظیفه انبیاء و اخلاف آنها نبوده است. بر همین اساس این معنی به ذهنشان نمی‌آمد که حکم اعطایی به انبیاء به همان معنای لغوی آن است.

 

ادامه؛ معنای واژه «حُکم»؛ همانی معنای قرآنی و معنای لغوی

چرا باید واژه قرآنی را از معنای ظاهری و لغوی آن منحرف کنیم و برای آن معنایی ادعا کنیم که اصلاً معنای لغوی این واژه نیست و درهیچ کتاب لغتی گفته نشده است؟! برخلاف آنچه ادّعا شده است، حکم نه به معنای معرفت بلکه به معنای فیصله دادن است؛ اگرچه حُکم نیازمند معرفت است.

 

دیگر مؤیدات قرآنی

(1)

آیه‌ای دیگر که تأکید دارد بر اینکه خدای متعال امامت به معنای ملک و فرمانروایی را به آل ابراهیم داده است این آیه‌ شریفه است: «لَقَدْ آتَیْنا بَنی‏ إِسْرائیلَ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلَى الْعالَمین‏»[4]؛ بعد می‌فرماید:« وَآتَیْنَاهُم بَیِّنَاتٍ مِّنَ الْأَمْرِ». آیه شریفه در موضوع فرمانروایی صراحت دارد و می‌فرماید حکم نبوّت و بیّنات من الامر به بنی اسرائیل داده شد. در اینجا هم اینجا تأکید بر این است که خداوند به بنی اسرائیل یعنی آل ابراهیم از ذریّه اسحاق فرمانروایی داد.

 

(2)

«أَنزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِیهَا هُدًى وَنُورٌ یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُواْ عَلَیْهِ شُهَدَاء»[5]. در این آیه شریفه نیز حکم به معنای فرمانروایی است و نمی توان آن را به معنای حکمت و علم ومعرفت دانست.

در آینده خواهیم گفت خود این آیه یکی از آیاتی است که کاملاً دلالت دارد بر اینکه عالمان عادل به نحو قضیه حقیقیه منصوب از سوی خدا برای فرمانروایی هستند.

 

دیدگاه امام ره؛ دو گونه نصب و نتیجه آن

حضرت امام - رحمة الله علیه - در مبحث ولایت فقیه نکته ای را بیان کرده است که از عالی‌ترین نکات بیان شده در این مبحث است. می‌فرماید خدای متعال دو گونه نصب دارد: نصب عام و نصب خاص.

نصب عام به این معناست که خدای متعال عالمان عادل را به نحو عمومی برای فرمانروایی منصوب کرده است. نصب خاص نیز به این معناست که خدای متعال در هر عصری یک عالم خاص را که نبیّ یا وصی نبیّ است به نحو خصوص برای حکومت تعیین کرده است.

هرگاه دست ما از نصب خاص و دستیابی به منصوب خاص کوتاه بود باید به نصب عام رجوع کرد. عدم دسترسی به منصوب خاص به هر دلیلی می تواند باشد؛ به دلیل غیبت زمانی یا غیبت مکانی و یا هر دلیل دیگری؛ نتیجه اینکه در صورت عدم دستیابی به منصوب خاص، منصوب عام فرمانروا خواهد بود.

مؤید این مطلب آیه شریفه ای است که می فرماید: «یَحْکُمُ بِهَا النَّبِیُّونَ الَّذِینَ أَسْلَمُواْ لِلَّذِینَ هَادُواْ وَالرَّبَّانِیُّونَ وَالأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُواْ مِن کِتَابِ اللّهِ وَکَانُواْ عَلَیْهِ شُهَدَاء»؛ بنا به این آیه، پس از انبیاء الهی ربّانیون و احبار یعنی عالمان بنی اسرائیل حکم می راندند؛ پس از این نیز می‌فرماید: «وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ» و در آیه‌ بعد: « وَمَن لَّمْ یَحْکُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ». پس از این آیات است که به رسول اکرم صلی الله علیه و آله خطاب می‌شود؛ یعنی خدای متعال تسلسل انبیاء بنی اسرائیل را بیان می‌کند تا می‌رسد به خود رسول اکرم صلی الله علیه و آله. این آیات نیز مفسّر آیه‌ 124 سوره بقره و مفسّر سایر آیاتی است که درباره‌ نصب آل ابراهیم برای حاکمیت است.

 

اقسام دوگانه حکم

حکم دوگونه است. یک گونه حکم همان احکام ثابت الهی است که حاکم نسبت به این قسم احکام، وظیفه انجام و اجرا دارد. گاهی نیز خدای متعال امر کرده است به مصلحت؛ در این مورد که محل حکم حکومتی است وظیفه حاکم تشخیص مصلحت است.

اقسام دوگانه حکم در هر ولایتی وجود دارد و تنها مخصوص ولایت بر جامعه نیست.

 

وظایف دوگانه ولیّ امر

هر جا ولیّ داشته باشیم که مسئولیت ولایت به عهده‌ او باشد دو وظیفه دارد؛ حتی ولایت پدر و جدّ و ولایت بر صغیر نیز به همین نحو است.

وظیفه اول؛ وظیفه اول ولیّ این است که احکام ثابت خدا را در مورد مولّی علیه اجرا کند؛ مثلاً پدر ولیّ است و وظیفه دارد احکام ثابت خدا را در حقّ فرزند اجرا کند.

وظیفه دوم؛ (وظیفه دوم ولیّ رعایت مصالح مولّی علیه و حفظ و صیانت از منافع اوست. مثلاٌ پدر،)وظیفه‌ دیگر او این است که مصلحت فرزند را رعایت کند و پاسدار منافع و مصالح او در هر موقعیت و زمان باشد. مصالح به حسب زمان و موقعیت تغییر می‌کند چنانکه مسائل مالی، تربیتی و فرهنگی مصالح خاص خود را دارند.

بنابراین ولیّ امر این دو وظیفه را نسبت به مولّی علیه به عهده دارد؛ البته این دو کار هر دو، یک کار است و آن اجراء حکم خدا در حق مولّی علیه است.

 

تکرار؛ اقسام دوگانه حکم و امر

 در یک تقسیم بندی می توان گفت امر خدا که ولیّ امر ملزم به انجام آن است به دو شیوه بیان شده است.

اول؛ گاهی می فرماید: صلّ، اقم الصلاة، آت الزکاة، لله علی الناس حج البیت، یا انما غنمتم من شیء فان لله خمسه.

دوم؛ گاهی نیز امر به اصلاح فرموده است: «وَلاَ تُفْسِدُواْ فِی الأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاَحِهَا»[6]؛«إِنْ أُرِیدُ إِلاَّ الإِصْلاَحَ مَا اسْتَطَعْتُ»[7]. در این حالت شارع به اصلاح امور تکلیف کرده است و حاکمان را مکلف کرده است که اصلاح جامعه را به عهده بگیرند. اصلاح جامعه به معنی تأمین مصالح جامعه است.

هر دو قسم، تکلیف الهی است و انجام آن وظیفه هر ولیّ است.

 

ولایت کلان؛ ولایت خرد

 پست‌ها همگی ولایت هستند؛ منتهی ولایت‌های خرد هستند. ما دو قسم ولایت داریم.

اول؛ ولایت کلان، که این ولایت همان ولایت عامه است.

دوم؛ ولایت خرد. هر کسی که مسئولیتی از مسئولیت‌های مدیریتی و حکومتی را در جامعه اسلامی را بر عهده می‌گیرد بخشی از ولایت را بر عهده گرفته است.

 

نصح و شفقت؛ اهم وظایف صاحب ولایت

بنابراین هر صاحب منصب و صاحب پستی در هر رده که باشد موظف است مصلحت مولّی علیه را در محدوده کار خود کاملاً رعایت کند. در روایات نیز وارد شده است که وظیفه عامه مسلمین «نصیحة لائمة المسلمین» یا «نصیحة بالمؤمنین» است؛ یعنی ناصح و خیرخواه باشد. هرگاه فردی نسبت به یک جمع ولایت پیدا کرد اهم وظایف او این است که نسبت به آنها ناصح و مشفق باشد.

 

عدم ظلم شرط اعطای مُلک

دانستیم که خدای متعال درخواست ابراهیم را اجابت کرد و مُلک تا روز قیامت به آل ابراهیم داده شد. اعطای ملک نسبت به زمان مطلق است و قیدی ندارد؛ اما بنا به آیه شریفه به نحو مشروط است و شرط آن عدم ظلم است؛ می فرماید:«لاینال عهدی الظالمین». ما در مباحثمان تبیین کرده‌ایم که مراد از ظلم در اینجا ظلم واقعی است نه ظلم ظاهری.  خداوند فرموده است من عهدم را به کسانی که ظالم هستند نمی دهم؛ یعنی کسانی که در واقع ظالم هستند.

از سوی دیگر تنها خداست که ظلم واقعی برای او معلوم است و ظالم واقعی را می‌شناسد. چون جز خدا کسی عالم به ظالم واقعی نیست بنابراین می توان نتیجه گرفت عهد و مُلک الهی تنها به معصومین از ذریّه آل ابراهیم بخشیده شده است چون تنها معصومین هستند که فی الواقع ظلم از آنها سر نمی‌زند[8].

 

بنی اسرائیل؛ سلب نعمت امامت

بنی اسرائیل یا بنی اسحاق چون مرتکب ظلم شدند نعمت مُلک و امامت از آنها سلب شد؛ چون عدم ظلم شرط اعطای مُلک و امامت بود. آیاتی از قرآن کریم تصریح دارد به اینکه بنی‌اسرائیل از جاده صواب منحرف شدند؛ مثلاً می فرماید: «فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلَاةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ»[9].

در مورد اعطای نعمت مُلک به بنی اسرائیل قرآن کریم می فرماید: « یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ اذْکُرُواْ نِعْمَتِیَ الَّتِی أَنْعَمْتُ عَلَیْکُمْ وَأَنِّی فَضَّلْتُکُمْ عَلَى الْعَالَمِینَ»[10]. این نعمت به قرائن قرآنی، نعمت امامت و ملک و فرمانروایی است؛ چون این نعمت، نعمتی است که به وسیله آن تفضیل و برتری نسبت به دیگران وجود دارد یعنی برتری اراده‌ این افراد بر دیگران است.

پیش از این گفتیم حاکمیت یعنی برتری اراده‌ حاکم بر اراده‌ محکومان و اصلاً ماهیت حکومت و فرمانروایی برتری اراده حاکم نسبت به اراده محکوم است؛ یعنی اینکه اگر او خواست دیگران هم بخواهند و خواست حاکم مقدم بر خواست دیگران باشد.

 

ولایت؛ قوام سیاست؛ عدم اختصاص به شریعت

(معنای ولایت برتری اراده و تقدم خواست یک فرد نسبت به دیگران است. چنین فردی همان حاکم و ولیّ جامعه است که متولّی امور مردم است). با توجه به این معنا، چنانکه قبلاً گفته ایم ولایت، اختصاص به فقه شیعه یا نظریه سیاسی اسلامی ندارد؛ بلکه در همه‌ اعراف سیاسی و در همه‌ نظام‌های سیاسی وجود دارد. اگر ولایت نباشد نظام سیاسی شکل نمی‌گیرد؛ حتی ولایت بر انفس و اموال نیز در دیگر نظام های سیاسی وجود دارد.

مگر آقای اوباما برای خودش ولایت بر انفس و اموال قائل نیست؟ مگر حکام دیگر در همه جای دنیا از آمریکا گرفته تا آلمان و انگلیس و فرانسه و غیره فرمان جنگ نمی‌دهند؟ مگر هر وقت دلشان خواست به هر جا لشکر کشی نمی‌کنند؟ مگر از مردم به زور برای تامین مخارج مملکتی خود و حتی تأمین مخارج جنگ مالیات نمی‌گیرند؟ این اختیاراتی که حکّام برای خود قائل هستند همان ولایت بر انفس است. ولایت بر انفس و اموال که فقه ما می‌گوید همین است.

بنابراین هر جا حکومت و حاکمیتی باشد ولایت بر انفس و اموال نیز وجود دارد؛ به این معنا که اگر حاکم تصمیم به جنگ گرفت مردم باید اطاعت کنند، اگر تصمیم به اخذ مالیات از مردم گرفت مردم باید مالیات بدهند و مواردی از قبیل. اگر حکومت، حکومتی باشد که هیچ اختیاری نداشته باشد، نه بتواند از مردم مالیات بگیرد و نه بتواند از مردم سرباز بگیرد، این دیگر حکومت نیست.

نتیجه اینکه ولایت بر انفس و اموال اختصاص به نظریه ولایت فقیه ندارد بلکه نظیر چنین ولایتی در همه‌ نظام‌های حکومتی وجود دارد. هر نظام حکومتی قوامش به ولایت بر انفس و اموال است.

 

ولایت عالم عادل؛ امتیاز نظام حکومتی شیعه

فرق نظام حکومتی ما با دیگران این است که در این نظام، ولایت بر انفس و اموال را از آن عالم عادل می داند؛ این است امتیاز ما. مگر می‌شود اختیار جنگ و اختیار اسلحه و اختیار پول و اختیار بیت المال را به دست فردی که عدالت و علم او تضمین شده نیست داد؟  چنین فردی نمی داند چه کند و آنچه را هم می داند تضمینی برای انجام آن نیست.

 

بازگشت؛ بنی اسرائیل؛ سلب نعمت، نزع امامت

چنانکه آیه شریفه قرآن می فرماید: «فبظلم من الذین هادوا»؛  بنی اسرائیل از جاده عدل خارج شدند و آلوده به ظلم شدند. متعاقب آن یکی از بزرگترین حوادث تاریخ روی می دهد و آن نزع مُلک از تیره‌ بنی اسرائیلی آل ابراهیم و انتقال مُلک به تیره بنی اسماعیلی یعنی محمد و آل محمد - صلوات علیهم اجمعین-  است.  حکم و مُلک تا روز قیامت در تیره بنی اسماعیل باقی می‌ماند. در سوره‌ آل عمران نیز به این نزع اشاره شده است: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء»[11].

بحث را با آیه ای از سوره بقره خاتمه می دهیم که آیه مهمی است: « وَإِذْ یَرْفَعُ إِبْرَاهِیمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَیْتِ وَإِسْمَاعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّکَ أَنتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَا أُمَّةً مُّسْلِمَةً لَّکَ»[12]؛ در این آیه کریمه «أُمَّةً مُّسْلِمَةً» اشاره‌ به اسلام کامل است و مراد ذریه طاهره اسماعیل است که سرانجام امامت را به عهده گرفتند. و صلی الله علی محمد و آل محمد.

تقریر: جلال الدین زنگنه.//223/907م


[1]- نساء 54.

[2]  بقره 124

[3] انعام 89-83

[4] جاثیه 16                                                          

[5]- مائده 44.

[6] اعراف 56

[7] هود 88.

[8] این بحث را مبسوطاً در کتاب «حوار فی الامامة‌ بیان کرده ایم؛ این کتاب گفتگویی علمی با آقای محمد مسعری عالم معروف عربستانی درباره‌ مسأله امامت است.

9 مریم 59.

[10] بقره 47.

[11]- آل عمران 26

[12] بقره 128-127.

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۳ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۸:۱۹
طلوع افتاب
۰۶:۰۵:۳۰
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۰:۲۹
اذان مغرب
۲۰:۱۹:۰۲