به گزارش سرویس فرهنگ و هنر پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ کتاب «فمینیسم و رسانه های تصویری» به قلم سلمان رضوانی، توسط مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما و انتشارات دفتر عقل منتشر گردیده است.
فمینیسم مفهومی اجتماعی است و ارائه تعریفی دقیق از آن با توجه به شاخه ها و گرایشهای مختلف آن کاری دشوار است. در مجموع میتوان این جریان را طرز تفکری دانست که حقوق اجتماعی و سیاسی زنان را با حقوق مردان برابر میداند و برای تحقق آن از هیچ کوششی فروگذار نیست. به باور نظریه پردازان فمینیستی، سرآغاز این جنبش به قرن هفدهم برمیگردد، ولی حرکت ساماندهی شده آن به قرن نوزدهم در کشور فرانسه بر میگردد که با اعتراض به مردسالاری آشکار حاکم بر اعلامیه حقوق بشر فرانسه شکل جدیتری به خود گرفت. آنگاه با موجهای اول، دوم و سوم خود توانست در جای جای دنیا، هوادارانی را برای خود دست و پا کند. در ایران نیز باید مشروطیت را نقطه اساسی در تغییر نگرش زنان دانست. در این زمان، آنان خواسته یا ناخواسته در مسیر دگرگونیهای فرهنگی مغرب زمین و به نوع الگوبرداری از آنها پرداختند. در اواخر دوران قاجاریه، جنبش های نوبنیادی در پشتیبانی از حقوق زنان، ایجاد شد و مقاله هایی در ترویج دیدگاههای غربی که به ظاهر در پی واگذاری حقوق برابر به زنان بودند، نگاشته شد. سیاست کشف حجاب از پیآمدهای چنین اندیشه هایی بود که در سال 1317 به بهانه آزاد کردن نیمی از نیروهای انسانی جامعه اجرا شد. پس از انقلاب اسلامی نیز، بار دیگر در سالهای 1361 تا 1367نمایی تازه یافت و گروه های ضد انقلاب به شدت از آن پشتیبانی کردند. ازاین رو، در خارج از ایران نیز، بنیادهایی چون بنیاد پژوهشهای زنان ایرانی، روشنگران و مطالعات زنان در تقویت این جریان فکری شکل گرفت. هم اکنون نیز این جریان، توسط چهره های شناخته شده گاه و بیگاه جلوه هایی تازه می یابد. این پژوهش، به نظریه های فمینیستی و افزایش دیدگاه معرفتی نسبت به این جریان سیاسی ـ اجتماعی می پردازد. ازاین رو، با بررسی دقیق پیشینه تاریخی آن، امتداد این جریان را در سالهای اخیر در ایران اسلامی پی می گیرد. از آنجا که این نوشتار صبغه رسانه ای نیز دارد، نگارنده به بررسی اجمالی رابطه فمینیسم و هنر، به ویژه رسانه های تصویری پرداخته و بررسی و تحلیل برخی از شاخص های فمینیستی در برنامه های تلویزیونی را در دستور پژوهش خویش قرار داده است.
فمینیسم اگرچه به معنای کنونی آن واژهای نوین است، ولی قدمتی به اندازه تاریخ دارد. مبنای اندیشه فمینیسم که در زبان فارسی «زن گرایی»، «زن محوری» و «زن مداری» است، تساوی حقوقی زن و مرد بوده است. اولین کسانی که چنین نهضتی را آغاز کردند نویسندگان متون ادبی هستند که در کتابهای خود به بیان ظلم و ستم مردان علیه زنان پرداختهاند. با آغاز قرن بیستم، مبارزه فمینیسمها علیه مردان سازمان یافتهتر شد و زنان به عرصههای علوم و مسایل تحقیقاتی قدم گذاشتند و کوشیدند تاریخ، جامعه شناسی، روان شناسی، اقتصاد و ... را که عرصههایی کاملاً مردانه بود، با بینش زنانه تفسیر و بررسی کنند. از ویژگیهای دیگر این قرن، تنوع و چند گانگی در اندیشه فمینیسم است که منشأ پیدایش تفکرات متفاوتی در این جنبش شد، نظیر: فمینیسم لیبرالیستی، مارکسیستی، رادیکالی و سوسیالیستی. فمینیسم مفهوم زن را در کثرت میجوید نه در وحدت، زیرا فمینیسم گفتمانی چند صدایی است که از پلورالیسم استقبال میکند و به تفاوتها ارج مینهد. بنابراین فمینیسم درک مفهوم زن را در دگرگونی میداند و نه در رکود، زیرا فمینیسم حرکتی همیشه پویا و در حال بازنگری است.
توصیف کتاب:
این کتاب از هفت فصل تشکیل یافته که عبارتند از:
1. کلیات
2. نظریه ها و شاخصه های فمینیسم
3. تاریخ فمینیسم در ایران
4. فمینیسم و هنر
5. فمینیسم و رسانه های عمومی
6. فمینیسم و سینما
7. فمینیسم و تلویزیون
پیشگفتار
فمینیسم، همان جنبش زنان است که ریشههای آن به دوران روشنگری اروپا و بیداری این قاره از خواب قرون وسطایی میرسد،. به طور کلی، جریانهای بعد از دوران روشنگری مانند انقلاب کبیر فرانسه زمینه شکلگیری جنبش فمینیستی را فراهم آورد. طولی نکشید که این خیزش اجتماعی، همه مرزهای جغرافیایی را درنوردید و به حوزههای فکری نیز وارد شد. فمینیسم که اساس خود را بر دفاع از حقوق زنان بنا نهاد، به شاخهها و جریانهای متنوعی تقسیم شده است. این جریان همانند دیگر جریانهای فکری غربی به بیراهه رفت و نتایج زیانباری برای زنان به بار آورد، بهگونهای که برخی فمینیستهایی که با افتخار از این جریان دفاع میکردند، در نهایت، با انتقاد شدید از این جریان و از آثار مخربی که در مورد زنان داشت، اظهار پشیمانی کردند. کشور ما نیز از نفوذ این جریان در امان نمانده است و بهویژه در سالهای اخیر، شاهد رشد جریانهای مختلف فمینیستی در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و هنری هستیم.
جلوههایی از این تفکر در تلویزیون نیز به چشم میخورد که در برنامههای مختلف شاهد آن هستیم. این پژوهش بر این اساس شکل گرفتکه با بررسی فمینیسم و شناخت شاخصهای آن و نگاه گذرا به برخی سریالهای تلویزیونی، بتواند جلوههایی از شاخصهای فمینیستی را که در این برنامهها مشهود است، مطرح کند و برای اصلاح آن چارهای بیاندیشد. بدیهی است بررسی مسائل مربوط به زن، حقوق زن و نظام شخصیت زن یکی از ضرورتهای تلویزیون است، ولی در این میان، نکته مهم چگونگی پرداختن به این موضوع و همچنین آگاهی دستاندرکاران و برنامهسازان تلویزیون از افکار و عقاید مختلفی است که حول محور این موضوع (مسائل زنان) وجود دارد.
نکته مهم دیگر، زاویه نگاه برنامهسازان این رسانه مهم و اثرگذار به زن است که ضرورت دارد این زاویه نگاه، با فرهنگ دینی و اسلامی متناسب باشد. در غیر این صورت، رسانه راه انحراف را در پیش میگیرد و به جای کمک به حل مسائل و مشکلات زنان در جامعه و برداشتن باری از دوش بیش از نیمی از پیکر اجتماع، بر مشکلات آنان خواهد افزود. راهی که فمینیسم در غرب پیمود، نه تنها مشکلی از زنان حل نکرد، بلکه مشکلات جدید و پیچیدهتری را گریبانگیر زنان ساخت که همه به برخی از این مشکلات آگاهی داریم. این پژوهش با هدف شناخت اجمالی فمینیسم و تنوع نظریههای آن، جریانشناسی فمینیسم در ایران، بررسی اجمالی رابطه فمینیسم و هنر بهویژه رسانههای تصویری و در نهایت، تحلیل برخی شاخصهای فمینیستی در برنامههای تلویزیونی، انجام پذیرفته است.
فصل اول: کلیات
مطالب این فصل عبارتند از:
1. بیان موضوع
2. اهمیت موضوع
3. پرسش های پژوهش
4. شیوه پژوهش
5. پیشینه پژوهش
6. اهداف پژوهش
7. مفهوم شناسی فمینیسم
8. پیشینه فمینیسم
9. فمینیسم پست مدرن
نگارنده در قسمتی از این فصل آورده است: ریشههای فمینیسم که درواقع همان جنبش زنان است، به دوران روشنگری اروپا و بیداری این قاره از خواب قرون وسطایی میرسد. جریانهای پس از دوران روشنگری مانند انقلاب کبیر فرانسه نیز زمینهساز جدی شکلگیری جنبش فمینیستی شدند. طولی نکشید که این جنبش، مرزهای جغرافیایی را در نوردید و در همه حوزههای فکری وارد شد. فمینیسم که اساس خود را بر دفاع از حقوق زنان بنا نهاد، به شاخهها و جریانهای متنوعی تقسیم شد. البته این جریان همانند دیگر جریانهای فکری در غرب به بیراهه رفت، بهگونهای که برخی از فمینیستهایی که پیشتر با افتخار از این جریان دفاع میکردند، درنهایت، به انتقاد از آن پرداختند و از آثار زیانبار آن برای جامعه و زنان اظهار پشیمانی کردند. کشور ما نیز از نفوذ این جریان در امان نماند و بهویژه در سالهای اخیر، شاهد رشد جریانهای مختلفی از فمینیسم در کشور و در حوزههای مختلف فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی هستیم. حتی رسانه ملی نیز تصویرگر جلوههایی از این تفکر است نگارنده اهداف پژوهشش را چنین برمی شمرد:
1. شناخت اجمالی فمینیسم، تاریخچه و تنوع نظریههای آن
2. جریانشناسی فمینیسم در ایران
3. بررسی اجمالی رابطه فمینیسم و هنر
4. بررسی اجمالی نظریههای فمینیستی درباره سینما
5. تحلیل برخی شاخصهای فمینیسم در برنامههای تلویزیون جمهوری اسلامی ایران
فصل دوم: نظریه ها و شاخصه های فمینیسم
نگارنده معتقد است: با وجود گونهگونی نظریههای فمینیستی، سه نظریه اصلی قابل شناسایی است. در واقع، تنوع نظریههای فمینیستی از تبیینهایی سرچشمه میگیرد که طرفداران هر کدام از این سه نظریه ارائه دادهاند.
1. نظریه تفاوت جنسی زنان با مردان
2. نظریه نابرابری جنسی زنان با مردان
3. نظریه ستمگری جنسی مردان با زنان
فصل سوم: تاریخ فمینیسم در ایران
مباحث این فصل عبارتند از:
1. دوره های تاریخی حرکت های فمینیستی در ایران
2. دسته بندی جریان های فمینیستی در ایران
3. ویژگی های فمینیسم در ایران
نگارنده ویژگیهای فمینیسم در ایران را چنین برمی شمرد:
1. تبلیغ و تأیید تساوی و مشابهت کامل زن و مرد. فمینیستهای ایران هم مانند دیگر فمینیستهای جهان، بدون درنظر گرفتن تفاوتهایی که میان زن و مرد وجود دارد، خواستار برابری بیقید و شرط آن دو هستند. این امر در بسیاری از نوشتههای آنان دیده میشود.
2. تأکید بر تقابل و دشمنی زن و مرد
3. تأکید بر حقوق از دست رفته زنان و بی توجهی به اخلاق در روابط میان مرد و زن
4. زشت پنداری خانه داری
5. تغییر نگرش در مسائل جنسی میان زنان
6. نفی ارزش های دینی به عنوان عامل محدود کننده زنان
فصل چهارم: فمینیسم و هنر
این فصل از کتاب دارای مباحث هنری متعددی است که به ترتیب عبارتند از:
1. فمینیسم و هنر
2. فمینیسم و شعر
3. فمینیسم و موسیقی
4. فمینیسم و معماری
5. فمینیسم و مجسمه سازی
6. فمینیسم و عکاسی
نگارنده معتقد است: فمینیسم، اصول تاریخ هنر را زیر سؤال میبرد و میکوشد با تصحیح دیدگاه تاریخی هنر، تعریفهای جدیدی از صنعت و فن ارائه دهد. فمینیستها استدلال میکنند که هنر از راه تصویرپردازی، تداعی و موقعیت فرهنگیاش، با استفاده از نمادهای مبالغهآمیز در مورد حسن و عیب زنانه، ابزاری در خدمت انطباق نقش جنسی با جامعه بوده است.
نظریه فمینیستی، به مفروضات بنیادین هنر میتازد و معتقد است تجربه دوباره هنر از منظر فمینیستی؛ یعنی «جدا کردن آن از یک موقعیت برج عاجی باارزش، و دیدن آن نه بسان منعکسکننده منفعل تاریخ اجتماعی، بلکه بسان ابزاری که در هر دوره تاریخی، میتواند به مثابه نیروی اجتماعی پرقدرتی بهکار آید، چنانکه به کار آمده است.
فمینیسم، زمینهای برای هنرمندان زن آفریده است تا هنر جدیدی به وجود آورند که بر تجربه شخصی و جمعی زنان تأکید کند و مواد و مصالح مرتبط با زندگی زنان را به کار بَرَد. فمینیسم با تشکیک در همه عرصهها میکوشد تعریفی جدید با نگاهی زنانه از هر چیز ارائه دهد. هنر نیز از این قاعده بیرون نیست. ازاینرو، برای هنر نیز ویژگیهای جدیدی تعریف کردهاند. ویژگی هنر فمینیستی، استفاده از فنون ضدکلاسیک است. برای نمونه، لوسی لیپارد یکی از هنرمندان فمینیست، هنر کُنشی و اشیای پیشساخته را چون عناصری تکرار شونده در هنر زنان به کار میگیرد. نوعی انبوهی یکدست بیشتر به صورت بسیار حسی لمسپذیر و تکراری یا تا حد وسواسآمیزی پر از جزئیات، فراوانی شکلهای مدوّر، تمرکز روی نقطه کانونی، فضاهای درونی، فرم شلجمی که به درون خود برمیگردد، لایهها یا چینها، پردهها، گونهای نرمی یا انعطاف توصیفناپذیر در اجرا، پنجرهها، تفصیلات زندگینامهای، حیوانات، گل، نوعی خاص از پرداختن به جزئیات و علاقه به رنگهای صورتی و پاستلی، از جمله ویژگیهای هنر فمینیستی به شمار میآید. البته فمینیستهای سیاه، با اشاره به اروپامحوری نظریه فمینیستی اولیه، با گنجاندن باغبانی و مهارتهای عملی در هنر زنان، چارچوب بازتری برای آن پیشنهاد میکنند.
فصل پنجم: فمینیسم و رسانه های عمومی
این فصل از کتاب که مباحث مربوط به رسانه و فمینیسم را به خود اختصاص داده است دارای بخش های زیر می باشد:
1. پیش بینی فمینیسم درباره رسانه
2. راهبرد فمینیسم در حوزه رسانه
3. مضمون های اصلی در مطالعات رسانه ای فمینیستی
نگارنده در قسمتی از این فصل می نویسد: فمینیستها در گذشته پیشبینی کرده بودند که رسانههای گروهی از جمله سینما و تلویزیون، در آینده به آوردگاه جنبش زنان تبدیل خواهند شد. آنان معتقد بودند از این رسانهها میتوان به عنوان ابزاری ایدئولوژیک بهره گرفت؛ ابزاری که بر ضد تصویرسازی قالبی زنان در رسانههای مردمحور واکنش نشان خواهد داد و آگاهی آنان را از موقعیت کهترشان در جامعه پدرسالار ـ که زنان در آن نقش زیردست دارند ـ افزایش خواهد داد. استدلال آنها این بود که زنان در فیلمها و سریالهای تلویزیونی، نقشهای دوم را داشتهاند، تا نقشهای کلیدی و سرنوشتساز. نظریهپردازان فمینیستی رسانهها معتقدند جهانی که به وسیله رسانهها، بهویژه رادیو و تلویزیون برای ما ترسیم میشود، جهانی مردمحور است که نقش زن در آن به درون خانه یا مشاغل اندکی که زنانه تلقی میگردند، محدود میشود.
بتی فریدن، نویسندهای که پیشتر سردبیر مجلههای زنان بود، معتقداست رسانهها و طیفی از کارشناسان همدست آنها از قبیل پزشکان، روانشناسان و جامعه شناسان، در میان زنان معمولی که نمیتوانند مطابق میل و انتظار ایدهآل «کدبانوی قهرمان سعادتمند» باشند، روح ناامنی، بیم و سرخوردگی میدمند. در دهههای 1970و 1980، گروههای زنان در امریکا به مجوز قانونی بسیاری از ایستگاههای تلویزیونی محلی برای پخش برنامهها، به دلیل بازنمایی جنسیتباورانه زنان در این ایستگاهها و غفلت آنها از موضوعهای خاص زنان، اعتراض کردند. در کشورهای دیگر هم شیوه به تصویر کشیدن زنان در رسانهها، به نقد فمینیستی پرهیجان مشابهی انجامید. برای مثال، در سالهای میانی دهه 1980، کلیر شورت، نماینده پارلمان بریتانیا از حزبکارگر، از چاپ تصویرهای دختران نیمه عریان در مطبوعات عامهپسند چنان خشمگین شد که لایحهای درباره ممنوع کردن چاپ اینگونه عکسها به پارلمان برد. زنان معمولی نیز در سرتاسر بریتانیا، از مبارزه این زن حمایت بسیار کردند. اگرچه لایحه پیشنهادی شورت تصویب نشد، ولی غوغای برخاسته از آن سبب گردید به طور مقطعی، تصویر دختران از صفحه سوم به صفحه هفتم منتقل شود.
نکته مهم برای فمینیستها در بازخوانی عملکرد رسانهها، مسئله «بازنمایی» است. آنها افزون بر درخواست فرصتهای برابر برای زنان، خواهان تعریف جدیدی از زنانگی و تلویحاً مردانگی هستند و معتقدند رسانهها، نقش واقعی زنان را ترسیم نمیکنند، بلکه نقش بازنمایی شده آنها را ـ آنگونه که دلشان میخواهد ـ ترسیم میکنند. به همین دلیل، فمینیستها در برخورد با رسانهها خواهان سهم برابرند. آنان معتقدند در بخش اخبار، اخبار مربوط به زنان حدود هیجده درصد کل اخبار رسانههای خبری جهان را به خود اختصاص داده است که این رقم، پنج برابر کمتر از اخبار مربوط به مردان است. در زمینه تصمیمگیری برای پخش اخبار نیز معتقدند مردان تصمیم میگیرند چه اخباری باید پخش شود یا نشود. از نظر مردان، خبر مهم؛ یعنی درگیری، خشونت، جنگ (سیاسی، اقتصادی، فیزیکی)، قتل، خودکشی، سیل، آتشسوزی و فجایع طبیعی از هر نوع، در حالی که از نظر زنان، خبر مهم؛ یعنی اطلاعات درمورد واقعهای که انسانها را به یکدیگر نزدیکتر میسازد. جنبشهای فمینیستی در ابتدا فقط میکوشیدند به تحلیل تصویرهای جنسیتی و زنان در رسانهها بپردازند، چنان که سارالورا در مقاله خود باعنوان «تصویر زنان در رسانهها» مینویسد:
آنچه فمینیسم دریافته است، حضور زنان در این عرصه به واسطه جاذبههای جنسی، به خصوص برای تبلیغات بوده است. آنان نه تنها در این پروژهها تصاویری از زنان ارائه میدهند، بلکه نشان میدهند چه چیزی از ما (زنان) انتظار دارند. تعریفی که رسانهها از زنان ارائه میدهند، بیشتر تکرار نقشهای کلیشهای و واژگونیحقایق روحی و ذهنی آنان در پوششهای خاص و غیرمستقیم است.
فصل ششم: فمینیسم و سینما
در این فصل به مباحث مربوط به سینمای فمینیستی پرداخته می شود و دارای دو فصل اصلی است:
1. تاریخچه حضور زنان در سینمای جهان
2. تاریخچه حضور زن در سینمای ایران
نویسنده کتاب در قسمتی از این فصل آورده است: از همان روزهای آغازین پا گرفتن صنعت سینما در اواخر قرن نوزدهم، زنان از فهرست عوامل مؤثر فیلمسازی حذف شدند. البته کار بخشهای غیر فنی، چون طراحی صحنه و گریم یا دستیاری تهیهکننده از آن زنان بود. با این حال، پژوهشهای جدید نشان میدهند که نقش زنان در سینمای آن دوران، آن قدرها هم بیاهمیت نبوده است و برخی از آنان به کارگردانی، تهیهکنندگی، تدوین و فیلمنامه نویسی پرداخته و مستقیم یا غیرمستقیم بر روند تولید فیلم اثرگذار بودهاند.
بنا بر اسناد و مدارک موجود، نخستین زنان فیلمساز، فرانسوی و امریکایی بودند. دو تن از هنرپیشههای معروف هالیوود؛ یعنی مری پیکفورد و لیلین گیشن، کارگردانی نیز میکردند، ولی برای اینکه به وجههشان صدمهای وارد نیاید، این امر را مسکوت گذاشتند.
نخستین کارگردان زن دنیا، الیس گی بلاشه از کشور فرانسه است؛ زنی که از قِبَل کار کردن برای گومون، یعنی همان شرکت تولید دوربین، به ابزار لازم برای این کار دست یافت. او کار خود را در سال 1896 با یک فیلم کوتاه یک دقیقهای به نام فرشته خوب در زمین کلم آغاز کرد و معتقد بود این فیلم،نخستین فیلم داستانی دنیاست. او پس از یازده سال کار در فرانسه، آنجا را به مقصد امریکا و موقعیتهای بهتر ترک کرد. گی بلاشه در آنجا فیلمنامههای بسیاری را نوشت و کارگردانی و تهیهکنندگی کرد، مانند فیلم در سال 2000 که در آن، زنان، حکمروای جهانند. صنعت سینمای امریکا در اوایل نخستین دهه قرن بیستم، گسترش قابل ملاحظهای یافت و در مورد زنان، کمتر از اروپا تبعیض قائل شد، به گونهای که پیش از سال 1930، دست کم 26 کارگردان زن در امریکا فعالیت میکردند. البته احتمالاً تعداد کارگردانان، بازیگران و فیلمنامهنویسان زن، بسیار بیشتر بوده، ولی نامشان در عنوانبندی فیلمها نیامده است. لوییز وبر، نخستین و احتمالاً مشهورترین فیلمساز زن امریکایی است. او افزون بر کارگردانی فیلمهایش که به بیش از 75 فیلم میرسد، در نوشتن فیلمنامه، تهیهکنندگی و بازی در آنها نیز شرکت میجست.
در پایان دهه بیست، فیلمهای صامت کنار گذاشته شدند و فیلمهای ناطق از راه رسیدند و به شکل غیر مستقیم، سقوط بسیاری از زنان در عرصه سینما را با خود به همراه آوردند؛ چون ابزار لازم برای ناطق کردن فیلمها بسیار گران بود و فقط شرکتهای بزرگ توانستند به کار خود ادامه دهند. ازاینرو، شرکتهای کوچک و مستقل که تعدادشان بسیار بیشتر بود و بیشتر کارکنان آنها زن بودند، دوام نیاوردند و به دنبال آنها زنان نیز بیکار شدند. این دوره گذرا از صامت به ناطق، برای کارگردان زنی مثل دوروتی آرزنر خطری به همراه نداشت و او توانست به کار خود ادامه دهد و فیلمهای زیاد و مشهوری بسازد؛ فیلمهایی چون کریستوفر استرانگ (1933) با بازی کاترین هپیورن و برقص دختر برقص (1940).
برخی از زنان به جز کارگردانی، در دیگر حرفههایی که در فرآیند فیلمسازی مهم هستند، نقش کلیدی و مؤثری داشتند. برای نمونه، میتوان به آسمارویل، همسر آلفرد هیچکاک اشاره کرد که در بسیاری از فیلمها دستیار او بود، از جمله 39 پله (1935) و بانو ناپدید میشود (1938). او همچنین در نوشتن فیلمنامه برخی از فیلمهای هیچکاک همچون سوء ظن (1941) و سایه یک شک (1943) همکاری کرد. جنبش زنان مستندساز در بریتانیا که جان گریسون آن را بنیاد نهاد، تأثیر عظیمی بر سینمای انگلستان گذاشت و زمینهای را فراهم آورد تا زنان دیگری در این کشور به عرصه کارگردانی راه پیدا کنند، زنانی مانند کیمندر که ابتدا در زمینه طراحی صحنه کار میکرد و سپس به دلیل موقعیتهای بیشماری که جنگ جهانی دوم برای زنان فراهم آورد، توانست کارگردانی و در هر دو عرصه مستند و داستانی فعالیت کند.
دیگر فیلمسازان زن همچون ایون فلچر و باج کوپر نیز چند فیلم مستند کارگردانی کردند. جیل کریگی سنت زنان مستند ساز؛ یعنی پرداختن به مسائل اجتماعی را ادامه داد و نگارش و کارگردانی فیلمهایی چون آن طور که ما زندگی میکنیم (1946ـ1947)، زخم آبی (1950) و زن بودن (1951) را به انجام رساند.
فصل هفتم: فمینیسم و تلویزیون
مطالب این فصل عبارتند از:
الف) جلوه هایی از فمینیسم در تلویزیون
ب) مصداقهای فمینیسم در برنامه های تلویزیونی، این بخش از فصلِ هفتمِ کتاب، دارای مباحث زیر می باشد:
1. فیلم های سینمایی
2. سریال های خارجی
3. سریال های ایرانی
4. برنامه های کودک
5. پیام های کوتاه تبلیغاتی
لازم به ذکر است این کتاب در سال 1385، در شمارگان 1400 نسخه و به قیمت 11000ریال منتشر شده است./601/ص