به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه بیستم درس خارج ولایت فقیه که روز سه شنبه 4 آبان سال 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید در ادامه بررسی آیات مربوط به اثبات ولایت، به بیان آیه 59 سوره نساء در مورد وجوب اطاعت از اولی الامر پرداخت.
خلاصه ای از مباحث گذشته
آیت الله مقتدایی به بررسی روایاتی پرداخت که مصداق آیه شریفه «انما ولیکم الله...» را به سائر ائمه معصومین (علیهم السلام) نیز تسری می دهند.
وی در بیان استدلال بدان روایات گفت: از روایت «فُضلاء» استفاده می شود که مراد از «الذین آمنوا» امامان معصوم (علیهم السلام) هستند منتها امیرالمؤمنین (علیه السلام) یکی از مصادیق مفهوم ولایت است که در روز غدیر به نام او ابلاغ شد.
این استاد حوزه در ادامه گفت: عدم ابلاغ ولایت، مساوی با تمرّد از فرمان انجام رسالت است و اگر این ابلاغ انجام نشود به منزله این است که پیامبر در هیچ مرحله رسالت خویش را انجام نداده است یعنی همه آن زحمات هدر است و پیامبر هیچ مزدی برای رسالت ندارد.
وی در پایان اظهار داشت: در برخی روایات به اعطای حله در نماز نیز اشاره شده است که طبق نظر مرحوم مجلسی با روایت اعطای انگشتر قابل جمع است و همچنین شبیه همین قضیه ممکن است برای سائر ائمه (علیهم السلام) نیز اتفاق افتاده باشد که برخی منابع روائی موید این مطلب است.
خلاصه درس حاضر
آیت الله مقتدایی در ابتدای جلسه به سیره اخلاقی حضرت امام(ره) در قبل و بعد از انقلاب اشاره داشت و گوشه ای از اخلاص و تواضع حضرت امام (ره) را بیان کرد.
سپس وی در ادامه بررسی آیات مربوط به اثبات ولایت، به بیان آیه 59 سوره نساء در مورد وجوب اطاعت از اولی الامر پرداخت و گفت: شاید نکته اینکه دوبار کلمه «اطیعوا» تکرار شده است این باشد که پیامبر، هم بالذات واجب الاطاعة است چون خودش در امور جاری مردم دستور میدهد و هم بالتبع واجب الاطاعة است؛ یعنی چون پیامبر دستور خدا را بیان میکند واجب الاطاعة است.
عضو شورای عالی حوزه در پایان با بررسی صحیحه ابوبصیر در اثبات اولی الامر بودن ائمه اطهار علیهم السلام اظهار داشت: با تبیین و تبلیغ پیامبر اسلام و گرفتن دست علی عیله السلام و معرفی او به مردم، امام علی علیه السلام سزاوارترین فرد برای جانشینی ایشان بود و از خود مردم به آنها اولاتر بود و این سیره در مورد امامان بعدی نیز ادامه داشت.
تقریر درس
سیره اخلاقی حضرت امام(ره) قبل و بعد از انقلاب
روش امام در مورد انتشار عکس ایشان قبل از شروع نهضت و بعد از آن کاملا متفاوت بود و بعد از انقلاب به کلی روش ایشان تغییر کرد.
قبل از شروع انقلاب واقعا آنچه که از ایشان دیده میشود این بود که شخصی بود فانی فی الله به هیچ وجه اجازه نمیدادند از ایشان عکس بگیرند در حالیکه از دیگر آقایان و مراجع عکس میگرفتند و بین طلاب و حتی مردم توزیع میشد.
زمانی عکسی قلمی از ایشان منتشر شده بود و عکاسی هُما با نقاشی، چهره ایشان انجام داده بود و تکثیر کرد و خیلی هم طالب داشت. همچنین اجازه نمیدادند در موقع رفت و برگشت برای درس حوزه جمعی همراه ایشان باشند بلکه خودشان تنها برای درس که بعد از درس آقای بروجردی دایر میشد، به مسجد اعظم میآمد و برمیگشت.
روزی بعد از اتمام درس در مسجد اعظم در حالی که امام در حال گذاشتن عبا روی دوش خود و پایین آمدن از منبر بود یکی از طلبهها که میخواست برای سلامتی ایشان صلوات بفرستد با صدای بلند فریاد زد «برای سلامتی حضرت آیة...» حضرت امام(ره) همانجا با صدای بلند فرمود: ساکت! و آن طلبه ساکت شد و امام بدین وسیله از شعاردهی به نفع خود جلوگیری میکرد.
یک بار درسشان که تمام شد مقارن شد با پخش اذان از مسجد اعظم و اذان درست هنگام تمام شدن درس قبل از فرود ایشان از منبر پخش شد. ما ناراحت شدیم و سه نفر بودیم رفتیم به آن حجره زیر مناره و به آن طلبهای که اذان گفته بود اعتراض کردیم که چرا صبر نکردی؟ و مقداری تعرّض و تندی کردیم. بعد این طلبه شب رفته بود منزل امام برای عذرخواهی که من خیال کردم درستان تمام شده وگرنه اذان را شروع نمیکردم. فردا امام در درسشان قبل از شروع درس تذکری دادند و فرمودند از آقایانی که به من علاقه و محبت دارند خواهش میکنم فقط قلبی باشد و ابراز نکنند.
در مسجد سلماسی هم که تدریس داشتند مسجد پر میشد، گاهی روی پلهها میایستادند و مینشستند هرچه میگفتیم صندلی یا منبر بگذاریم که صدای شما برسد، ایشان به احترام آیة الله بروجردی که منبر داشتند قبول نکردند. البته آن وقت بلندگو هم نبود ولی صدای ایشان رسا بود.
بعد از آقای بروجردی ایشان را راضی کردیم که منبری تهیه کنیم ولی از ناحیه خود ایشان هیچ اقدامی نشد. چند نفر طلبه پول جمع کردیم که یک منبر بسازیم هفده تومان هزینه منبر شد و من پنج تومان دادم و روز اولی که نشستند روی منبر سه پلهای، درس نگفتند بلکه فقط موعظه کردند و فرمودند مرحوم نائینی هم برای درس گفتن بر روی منبر گریه کرد و گفت: اینجا با آن پایین چند وجب بیشتر فاصله ندارد ولی نفس انسان موجب غرور انسان میشود و این آیه شریفه را قرائت کردند:
قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى ثُمَّ تَتَفَکَّرُوا ما بِصاحِبِکُمْ مِنْ جِنَّةٍ إِنْ هُوَ إِلاَّ نَذیرٌ لَکُمْ بَیْنَ یَدَیْ عَذابٍ شَدیدٍ/سوره مبارکه سبأ آیه 46
نصیحت کردند که قیام لله داشته باشید و اگر جایی رفتید با یکدیگر رقابت نکنید و این قضیه را گفتند که یک شخصی از روحانیون در قم در درس ها بودند که مدتی بود ایشان را ندیده بودم، بعد از مدتی ایشان را دیدم و گفتم: کجایی؟
گفت: در فلان شهر روحانی مستقر شدم.
امام فرمودند: گفتم در منطقه شما وضعیت چگونه است؟
گفت: در مورد جایی که سه نماز جماعت برپا میشود چه بگویم؟
امام فرمودند: گفتم این که خوب است.
او گفت «کلٌّ یَلعَنُ بَعضُهم بَعضاً» هر جماعتی جماعت دیگر را لعن میکند و علیه یکدیگر تبلیغ میکنند.
خلاصه روش ایشان قبل از شروع نهضت این گونه بود که اجازه نمیدادند شعاری به نفع ایشان شود، حتی یک روز بعد از درس در مسجد اعظم من سؤالی داشتم و همراه ایشان از مسجد اعظم بیرون آمدم که سؤالم را بپرسم از فاصله درب مسجد اعظم تا خیابان ارم خیابان موزه بود که در طرف حرم و راسته مسجد اعظم مغازه نداشت و در طرف مقابل مغازه داشت روزها موقع آفتاب در زمستان مغازه دارانی که مشتری در برخی ساعات نداشتند برای استفاده از آفتاب به دیوار حرم تکیه میدادند و مینشستند. من که همراه امام از مسجد بیرون آمدم و در خیابان موزه در پیاده رو به سمت خیابان ارم حرکت میکردیم مشاهده میکردم وقتی از مقابل این مغازه داران عبور میکردیم یک نفر بلند نشد و سلامی نکرد چون نمیشناختند یعنی امام در زمان آقای بروجردی سعی داشت شناخته نشود.
بعد از فوت مرحوم آقای بروجردی همه بزرگان مجلس ترحیم به نام خود برگزار میکردند و اینکه چه کسی زودتر مجلس بگیرد دعوا بود اما به امام هرچه اصرار کردیم که یک مجلس ترحیم برگزار کند نپذیرفت در نهایت گویا شب هفدهم یا هجدهم بعد از فوت آقای بروجردی یک عده از شاگردان امام جلسه ای به نام امام برگزار کردند.
در رساله عملیه بعد از آقای بروجردی این همه رساله از بیوت دیگر مراجع کارتنی به مناطق مختلف ارسال میشد اما در بیت ایشان از یک عدد رساله نیز خبری نبود که به یکی از مقلدان بدهند.
اما بعد از پیروزی روش عوض شد بخاطر اینکه قدرت و نفوذ رهبر جامعه باید بیشتر باشد و عکس و شعار را اجازه میداد که شعار بدهند یا عکس بگیرند و صد در صد اجازه میدادند حتی یک بار که خدمتشان بودیم به مزاح فرمودند: مردم میآیند از یک طرف شعار میدهند «خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار» و بعد بلافاصله میگویند «اللهم عجل لولیک الفرج». کنایه از اینکه وقتی ظهور زودتر انجام شود عمر من هم کوتاهتر میشود.
بررسی آیه اولی الامر در اثبات ولایت امامان معصوم علیهم السلام
آیه دومیکه میشود برای اثبات ولایت ائمه اطهار به آن تمسک کرد آیه شریفه ذیل است:
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُم/ سوره مبارکه نساء آیه 59: اینجا خداوند به اطاعت از پروردگار، رسول و اولی الامر امر میکند.
اطاعت خداوند به این است که تمام فرایض و دستورات او اطاعت شود و انجام شود و اطاعت رسول یعنی اطاعت اوامر او و البته اوامر پیامبر دو دسته است:
1- اوامری که در احکام است؛ مانند امر به نماز و روزه که همان اوامر خداوند است یعنی به طور مجاز میگوییم امر پیامبر چون مبین احکام خداست گرچه بالعرض به پیامبر نسبت داده میشود که امر پیامبر است اما بالاصالة امر خداست.
2- اوامری که برای تدبیر امور ملت و رهبری جامعه است که دستورات خود پیامبر است پس این دستورات هم وجوب اطاعت دارد.
پس از همین که این اطلاق آیه این اوامر را شامل میشود معلوم است که پیامبر حق اِعمال ولایت دارد.
شاید نکته اینکه تکرار شده است و دوبار کلمه «اطیعوا» آمده است این باشد که دو نوع اطاعت است یکی اطاعت از خود پیامبر است که پیامبر بالذات واجب الاطاعة است چون خودش در امور جاری مردم دستور میدهد و نوعی دیگر اینکه پیامبر بالتبع واجب الاطاعة است یعنی چون پیامبر دستور خدا را بیان میکند واجب الاطاعة است لذا کلمه «اطیعوا» تکرار شد.
به هر حال از اینکه پیامبر به دو نوع واجب الاطاعة است معلوم میشود که حق تدبیر امور را دارد. اما امروز بحث ما فعلا در قسمت سوم آیه است یعنی ﴿أُولِی الْأَمْرِ﴾ که اطاعتشان واجب است.
معنای اولی الامر
اولی الامر یعنی صاحبان امر و امر به معنی رویدادها و مسائل مربوط به جامعه است زیرا خطاب به مومنین است و مراد اوامر و نواهی است که در حیطه رهبری جامعه است پس معلوم میشود که عدهای هستند که اولی الامر هستند.
حال باید ببینیم مصداق این اولی الامر چه کسانی هستند که در قرآن اطاعت از آنها واجب شده است؟ از ظاهر قرآن هم مصادیق قابل شناسایی نیست پس باید از روایات کمک بگیریم. البته کسی که اولی الامر شده است، مسلماً باید ویژگیهایی داشته باشد و ویژگیها را هم باید از روایات استفاده کنیم.
روایات مصادیق اولی الامر
روایت صحیحه ابی بصیر که در کتاب کافی مرحوم کلینی جلد 1 ص 288 بیان شده است:
قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ) فَقَالَ نَزَلَتْ فِی عَلِیِ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهم السلام فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ النَّاسَ یَقُولُونَ فَمَا لَهُ لَمْ یُسَمِّ عَلِیّاً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ علیهم السلام فِی کِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَالَ فَقَالَ قُولُوا لَهُمْ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم نَزَلَتْ عَلَیْهِ الصَّلَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ اللَّهُ لَهُمْ ثَلَاثاً وَ لَا أَرْبَعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ عَلَیْهِ الزَّکَاةُ وَ لَمْ یُسَمِّ لَهُمْ مِنْ کُلِّ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً دِرْهَمٌ حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ یَقُلْ لَهُمْ طُوفُوا أُسْبُوعاً حَتَّى کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آلی و سلم هُوَ الَّذِی فَسَّرَ ذَلِکَ لَهُمْ وَ نَزَلَتْ (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) وَ نَزَلَتْ فِی عَلِیٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فِی عَلِیٍّ مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِیٌّ مَوْلَاهُ وَ قَالَ صلی الله علیه و آله و سلم أُوصِیکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ وَ أَهْلِ بَیْتِی فَإِنِّی سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یُفَرِّقَ بَیْنَهُمَا حَتَّى یُورِدَهُمَا عَلَیَّ الْحَوْضَ فَأَعْطَانِی ذَلِکَ وَ قَالَ لَا تُعَلِّمُوهُمْ فَهُمْ أَعْلَمُ مِنْکُمْ وَ قَالَ إِنَّهُمْ لَنْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ بَابِ هُدًى وَ لَنْ یُدْخِلُوکُمْ فِی بَابِ ضَلَالَةٍ
ابوبصیر گوید: از حضرت امام صادق(ع) در شأن نزول این آیه پرسیدم : آن حضرت فرمود آیه شریفه در شأن حضرت علی بن ابیطالب و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شده است.
عرض کردم مردم میگویند پس چرا خداوند نام علی و فرزندانش را صریحا در قرآن ذکر نکرده است؟
حضرت امام صادق علیه السلام فرمود: به مردم بگویید بر پیامبر خدا که درود خدا بر او و آلش باد حکم نماز نازل شد اما مشخص نکرد که سه یا چهار رکعت باشد تا اینکه پیامبر آیه را تفسیر کرد و رکعات آن را مشخص کرد.
نیز آیه زکات بر پیامبر نازل شد اما مشخص نشد که از هر چهل درهم یک درهم زکات دارد تا اینکه رسول الله آیه زکات را تفسیر نمود سپس آیه حج نازل شد اما نگفت هفت شوط طواف لازم است تا اینکه رسول الله آیه را تفسیر کرد و بیان نمود که اشواط هفتگانه واجب است.
در مورد امام علی و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نازل شد و پیامبر در تفسیر آیه در مورد علی فرمود: هر کسی من مولای اویم علی مولای اوست و نیز فرمود: در مورد کتاب خدا و اهل بیت خودم به شما سفارش میکنم، زیرا من از خدا خواستم بین قرآن و اهل بیت من جدایی نباشد تا اینکه در کنار حوض کوثر مرا ملاقات کنند و خداوند این دعای مرا مستجاب کرد.
فرمود: اهل بیت من اعلم از همه شما هستند و نیز فرمود: اهل بیت من شما را از مسیر هدایت خارج نمیکنند و در مسیر گمراهی وارد نمیکنند.
فَلَوْ سَکَتَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم فَلَمْ یُبَیِّنْ مَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ لَادَّعَاهَا آلُ فُلَانٍ وَ آلُ فُلَانٍ: اگر پیامبر سکوت میکرد و شأن و مقام اهل بیت خود را مشخص نمیکرد و معلوم نمیکرد اهل بیت من چه کسانی هستند البته آل فلان و آل فلان بعد از پیامبر ادعا میکردند ما اهل بیت پیامبریم.
وَ لَکِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْزَلَهُ فِی کِتَابِهِ تَصْدِیقاً لِنَبِیِّهِ صلی الله علیه و آله و سلم ﴿إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً﴾ فَکَانَ عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ فَاطِمَةُ علیهم السلام: به همین خاطر خداوند آیه شریفه تطهیر را در شأن اهل بیت پیامبر و برای تأیید ادعای پیامبر نازل کرد و علی و حسن و حسین و فاطمه علیهم السلام جزء اهل بیت پیامبر شمرده شدند.
فَأَدْخَلَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم تَحْتَ الْکِسَاءِ فِی بَیْتِ أُمِّ سَلَمَةَ ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ إِنَّ لِکُلِّ نَبِیٍّ أَهْلًا وَ ثَقَلًا وَ هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَیْتِی وَ ثَقَلِی: سپس پیامبر همان افراد را در خانه امّ سلمه تحت الکساء قرار داد و گفت: خدایا! هر پیامبر اهل بیتی دارد و این افراد تحت الکساء اهل بیت من هستند.
فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ أَلَسْتُ مِنْ أَهْلِکَ فَقَالَ إِنَّکِ إِلَى خَیْرٍ وَ لَکِنَّ هَؤُلَاءِ أَهْلِی وَ ثِقْلِی: ام سلمه عرض کرد یا رسول الله! آیا من جزء اهل بیت شما نیستم؟ پیامبر فرمود: تو در راه خیر هستی اما اینها اهل بیت و میوه دل من هستند.
فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَانَ عَلِیٌّ أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ لِکَثْرَةِ مَا بَلَّغَ فِیهِ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم وَ إِقَامَتِهِ لِلنَّاسِ وَ أَخْذِهِ بِیَدِهِ: وقتی پیامبر اسلام از دنیا رفت، علی بن ابیطالب علیه السلام باقی مانده بود در حالی که به خاطر تبلیغ فراوان پیامبر و گرفتن دست علی و معرفی او به مردم، حضرت علی علیه السلام اولاترین فرد از مردم به خود مردم بود.
فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ لَمْ یَکُنْ یَسْتَطِیعُ عَلِیٌّ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ أَنْ یُدْخِلَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ وَ لَا الْعَبَّاسَ بْنَ عَلِیٍّ وَ لَا وَاحِداً مِنْ وُلْدِهِ: حضرت علی علیه السلام در حالی به شهادت رسید که بر اساس حکم خدا نمیتوانست محمد بن علی(حنفیه) و یا حضرت عباس بن علی را به عنوان جانشین خود معرفی کند.
إِذاً لَقَالَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى أَنْزَلَ فِینَا کَمَا أَنْزَلَ فِیکَ فَأَمَرَ بِطَاعَتِنَا کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ بَلَّغَ فِینَا رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَ أَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَهُ عَنْکَ: دلیل عدم توانایی حضرت علی بر معرفی محمد بن حنفیه و یا عباس بن علی برای جانشینی خود این بود که حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام میتوانستند بگویند خداوند همانگونه که در مورد جانشینی تو آیه نازل کرد و همانگونه که مردم را مأمور کرد که از تو اطاعت کنند همان مردم را مأمور ساخت که بعد تو از ما اطاعت کنند و همانگونه که رسول الله برای جانشینی تو تبلیغ کرد برای جانشینی ما نیز تبلیغ کرد.
فَلَمَّا مَضَى عَلِیٌّ عَلَیهِ السَّلام کَانَ الْحَسَنُ علیه السلام أَوْلَى بِهَا لِکِبَرِهِ فَلَمَّا تُوُفِّیَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُدْخِلَ وُلْدَهُ وَ لَمْ یَکُنْ لِیَفْعَلَ ذَلِکَ وَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ﴾ فَیَجْعَلَهَا فِی وُلْدِهِ
وقتی حضرت علی علیه السلام به شهادت رسید، امام حسن علیه السلام چون برادر بزرگتر بود بعد از پدر اولاترین فرد از مردم به خود مردم بود اما در وقت شهادت با اینکه قرآن میگوید برخی از بستگان مقدم بر دیگران هستند و قهراً پسر بر برادر مقدم است، امام حسن علیه السلام نتوانست فرزند خود را جانشین خود قرار دهد.
إِذاً لَقَالَ الْحُسَیْنُ أَمَرَ اللَّهُ بِطَاعَتِی کَمَا أَمَرَ بِطَاعَتِکَ وَ طَاعَةِ أَبِیکَ وَ بَلَّغَ فِیَّ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم کَمَا بَلَّغَ فِیکَ وَ فِی أَبِیکَ وَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنِّی الرِّجْسَ کَمَا أَذْهَبَ عَنْکَ وَ عَنْ أَبِیکَ: دلیل عدم توانایی امام حسن علیه السلام بر معرفی فرزند خویش برای جانشینی این بود که امام حسین علیه السلام میتوانست بگوید خداوند همان گونه که به اطاعت از تو و پدرت امر کرده است بر اطاعت از من نیز امر کرده است و همانگونه که پیامبر ولایت تو و پدرت را برای مردم ابلاغ کرده است ولایت مرا نیز به مردم ابلاغ کرده است و همانگونه که از تو و پدرت رجس و پلیدی را دور ساخته است از من نیز پلیدی را دور ساخته است.
فَلَمَّا صَارَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ علیه السلام لَمْ یَکُنْ أَحَدٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ یَسْتَطِیعُ أَنْ یَدَّعِیَ عَلَیْهِ کَمَا کَانَ هُوَ یَدَّعِی عَلَى أَخِیهِ وَ عَلَى أَبِیهِ لَوْ أَرَادَا أَنْ یَصْرِفَا الْأَمْرَ عَنْهُ وَ لَمْ یَکُونَا لِیَفْعَلَا ثُمَّ صَارَتْ حِینَ أَفْضَتْ إِلَى الْحُسَیْنِ ع فَجَرَى تَأْوِیلُ هَذِهِ الْآیَةِ ﴿وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ﴾ سوره مبارکه نساء آیه1: وقتی حضرت امام حسین علیه السلام عهده دار امامت شد هیچ کس از بستگانش نمیتوانستند بر علیه او ادعایی داشته باشند در حالی که اگر پدرش و برادرش میخواستند امامت را از او دور کند و به دیگران بسپارند او میتوانست علیه آنها ادعا کند و اقدام کند هرچند که پدر و برادرش بر اساس حکم خدا هرگز نمیتوانستند چنین ادعایی داشته باشند.
ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ ثُمَّ صَارَتْ مِنْ بَعْدِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ علیهم السلام وَ قَالَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّکُّ وَ اللَّهِ لَا نَشُکُّ فِی رَبِّنَا أَبَدا: در نهایت بعد از شهادت امام حسین علیه السلام، امامت و خلافت به امام سجاد علیه السلام و بعد از ایشان به امام باقر علیه السلام و همچنان (تا امام دوازدهم امامت) ادامه دارد. امام باقر علیه السلام در آخر فرمود ای ابوبصیر رجس همان شک است و به خدا قسم ما هرگز در خداوند شک نمیکنیم.
در مرآة العقول در مورد شأن نزول آیه میفرماید مراد این است که حین نزول آیه این سه نفر امام علی، امام حسن و امام حسین علیهم السلام بودند نه اینکه مختص به این سه نفر باشد و قرائنی داریم که شامل بقیه ائمه علیهم السلام نیز میشود./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی صدر