به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله مقتدایی، در جلسه شانزدهم درس خارج ولایت فقیه که روز چهارشنبه 28مهر سال 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید، بعد از بیان مباحث اخلاقی به ادامه بررسی ادله قرآنی اثبات ولایت امیرمومنان و ائمه طاهرین علیهم السلام پرداخت و گفت: علاوه بر این که روایات شیعه شأن نزول آیه ولایت در سوره مائده را امیرمومنان علیه السلام بیان کرده اند، علما، تفاسیر و مسانید اهل سنت نیز بدان اعتراف کرده اند که طبری، واحدی، سیوطی، سبط ابن جوزی، شبلنجی، ابن حجر عسقلانی، تفسیر درّالمنثور، کنز العمال، مسند ابن وردویه، مسند ابن الشیخ، صحیح نسائی و کتاب الجمع بین الصحاح الستة از این قبیل هستند.
وی در ادامه گفت: حضرت امیرمومنان علیه السلام در محاجّه ای که با خلیفه اول داشتند بیش از 43 مورد استدلال برای اثبات حقانیت خویش در ولایت، وصایت و جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ذکر فرمودند که یکی از آن موارد شأن نزول همین آیه شریفه است.
آیت الله مقتدایی در پایان گفت: وقتی این آیه نازل شد، جمعی دور هم در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله جمع شدند و گفتند: درباره این آیه چه میگویید؟ بعضی گفتند: اگر بخواهیم به این آیه کافر شویم باید به آیات دیگر نیز کافر شویم و اگر این آیه را قبول کنیم ذلتی برای ماست که علی ابن ابیطالب علیه السلام را بر ما مسلط نماید! با هم گفتند: میگوییم قبول داریم که پیامبر صادق است ولی زیر بار اوامر حضرت علی علیه السلام نمیرویم و او را اطاعت نمی کنیم.
تقریر کامل بحث آیت الله مقتدایی به شرح ذیل می باشد:
خلاصه ای از مباحث گذشته
بحث این است که این ولایت برای ائمه ما نیز ثابت است یا خیر؟ بعد از اثبات آن باید ببینیم آیا به فقیه نیز تفویض شده یا خیر؟ که در این صورت قائل به ولایت فقیه خواهیم شد و همان کلام حضرت امام خمینی(ره) است که میفرمود ولایت فقیه ادامه ولایت انبیاء و الله است.
آیات را در دو دسته بررسی میکنیم:
دسته اول: آیاتی که ولایت را برای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و خصوص امیرالمومنین علیه السلام ثابت میکند.
دسته دوم: آیاتی که ولایت را برای پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و تمامی ائمه علیهم السلام ثابت می کند.
ابتدا آیات دسته اول را بیان می کنیم: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ* وَ مَن یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغَلِبُونَ/مائده آیه 55 و 56
«إِنَّمَا» در اول آیه برای حصر است یعنی تنها ولیّ شما سه نفر هستند:
1- خدا
2- رسول خدا
3- کسانی که ایمان آوردند.
ظاهر این است که «ولیّ» همان معنی تکفل و تصدی امور است و عرفاً نیز به همین معنی است. مثلاً وقتی گفته فلانی ولیّ یتیم یا ولی مرأة است؛ یعنی سرپرستی و اداره امور او در دست اوست. کسی که ولی میت است باید امور تجهیر، دفن و کفن را به عهده بگیرد.
مضافاً بر اینکه این را به خداوند نیز انتساب میدهد، پس منظور ولایت مطلقه کلی است.
علاوه بر اینها در روایات نیز بر این دلالت دارد که ولایت در اینجا تصدی امور و رهبری جامعه است.
مصادیق ولیّ در آیه سه مورد است:
1- «الله» که روشن است که خدا بر بندگان ولایت دارد.
2- رسول نیز مشخص است و روشن است که ولایت بر بندگان دارد.
3- این مرحله منحصر در امیرالمومنین علیه السلام است زیرا قیدی دارد مبنی بر اینکه مؤمنینی ولیّ شما هستند که نماز میخوانند و زکات میدهند در حالی که در رکوع هستند؛ یعنی مومنی که متصف این وصف باشد ولیّ شما است.
برای دریافتن اینکه کدام مؤمن بود که متصف به چنین صفتی شده است باید به روایات مراجعه نماییم.
مرحوم طبرسی در تفسیر آیه ابتدا در کتاب شریف مجمع البیان میفرماید :«تدل الآیة الکریمة علی ان الذی یتولی تدبیر امور المخلوق و القیام بامورهم و تجب طاعة علیهم»
ولیّ مورد اشاره در آیه کسی است که اولا متصدی تدبیر امور مخلوق شود و ثانیاً به امور مردم رسیدگی کند و ثالثاً اگر دو شرط قبلی را داشت بر مردم واجب است از او اطاعت کنند.
پس سومین کسی که در ردیف خدا و پیامبر صلی الله علیه و اله ولایت بر خلق دارد، شخص امیرالمؤمنین علیه السلام است.
مرحوم طبرسی در ادامه میفرماید: روایات دیگری نیز هست که علامه امینی در الغدیر با طرق مختلف از شیعه و سنی نقل میکند.
علاوه بر این روایاتی نیز داریم که مراد از ولیّ را مطلق ائمه میدانند.
بحث اخلاقی
در بحث اخلاقی از سبک زندگی اسلامی سخن به میان آمد و اینکه هر انسانی در معاشرت با دیگران چه روشی داشته باشد و باید چه اموری را رعایت کند و از چه اموری اجتناب نماید.
باید در اخوت و برادری، چه در حضور و در غیبت صداقت، درستی و یگانگی باشد که در غیر این صورت در روایات به ذو لسانین تعبیر شده است. پس شخص باید یک رنگ باشد و در حضور و غیاب هر شخص به گونه های مختلف سخن نگوید.
اگر شخص با دیگری بنای رفاقت میگذارد اما هدفش از این بناء بر دوستی این است که از حالات آن طرف اطلاع پیدا کند و از عثرات، زلاّت و گناهان او که مستور و پوشیده است اطلاع یابد تا روزی علیه او به کار بگیرد، در روایات به اشد وجه مذمت شده است.
مرحوم کلینی در کافی بابی تحت همین عنوان دارد: «باب مَن طلب عثرات المؤمنین و عوراتهم» حکم کسی که دنبال کارهای خلاف و لغزشهای مومنین و کارهایی که مخفی میکنند هست.
یا در وسائل آمده است: «باب تحریم إحصاء عثرات المؤمن و عوراته لاجل تعییره بها»؛ باب حرام بودن کنترل کردن لغزشهای مؤمن و اعمال مخفی او برای افشاگری و کوبیدن شخصیت مؤمن.
مرحوم مجلسی (ره) میفرماید: من اعظم الخیانة فی الصداقة و الاخوة: از اعظم خیانت در صداقت، دوستی و برادری است که انسان سعی کند عیب برادر مؤمن خویش را از طریق طرح دوستی به دست آورد و در موقع مناسب به رخ بکشد و علیه او تبلیغ کند.
روایات مذمت عدم صداقت در برقراری دوستی
عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُکَیْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) وَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالا أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ إِلَى الْکُفْرِ أَنْ یُوَاخِیَ الرَّجُلَ عَلَى الدِّینِ فَیُحْصِیَ عَلَیْهِ عَثَرَاتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِیُعَنِّفَهُ بِهَا یَوْماً مَا./الکافی، کلینی، ج2، ص354
امام باقر و امام صادق علیهما السلام فرمودند: نزدیکترین چیزی که انسان را به کفر می کشاند این است که انسان برادری و دوستی با برادر دینی خود برقرار کند تا اثرات و لغزشها و گناهان او را احصاء کند برای اینکه یک روزی همینها را برای او عیب بگیرد و به رخش بکشد.
امروزه بین احزاب و گروهها تحت نامهای مختلف سعی میکنند از طریق ایجاد برخی رفاقت ظاهری به مسائل خصوصی طرف مقابل دسترسی پیدا میکند و برای روزی که لازم باشد آبروی او را میبرد.
روایت به صراحت میگوید مطلع شدن بر لغزش افراد از طریق دوستی برای استفاده علیه آن شخص انسان را به کفر نزدیک میکند.
روایت دیگر
ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَبْعَدُ مَا یَکُونُ الْعَبْدُ مِنَ اللَّهِ أَنْ یَکُونَ الرَّجُلُ یُوَاخِیَ الرَّجُلَ وَ هُوَ یَحْفَظُ عَلَیْهِ زَلَّاتِهِ لِیُعَیِّرَهُ بِهَا یَوْماً مَا.
مرآة العقول، علامه مجلسی، ج10، ص403، ح7
تعبیر تقریبا نظیر همان روایت قبلی است منتها اینجا میفرماید دور کنندهترین کاری که انسان را از خدا دور میکند این است که لغزشهای او را حفظ میکند برای اینکه یک روزی برای او عیب بگیرد.
تعبیر بسیار عجیب است که میگوید مطلع شدن بر لغزشهای دیگران از طریق دوستی برای اینکه روزی علیه آن شخص استفاده شود انسان را بیشتر از هر کار خلافی از خدا دور میکند.
عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ علیه السلام یَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم یَا مَعْشَرَ مَنْ أَسْلَمَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُخْلِصِ الْإِیمَانَ إِلَى قَلْبِهِ لَا تَذُمُّوا الْمُسْلِمِینَ وَ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِهِمْ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِهِمْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ تَعَالَى عَوْرَتَهُ یَفْضَحْهُ وَ لَوْ فِی بَیْتِهِ الکافی، کلینی، ج2، ص354، اسلامیة.
اسحاق بن عمار گوید از حضرت امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: پیامبر اسلام(ص) فرمود: ای کسانی که به زبان اسلام آوردید ولی ایمان به قلبتان رسوخ نکرده است؛ مسلمین را مذمت نکنید و دنبال و تحقیق و تجسس در امور دیگران و عورات آنها نباشید. کسی که دنبال کند امور پوشیده دیگران را همان کار را خداوند با او میکند و کسی که خدا با او این گونه معامله کند خداوند خود او را رسوا میکند ولو اینکه در خانهاش گناهی را مرتکب شود.
مرحوم مجلسی در مرآة العقول میفرماید: معنی این روایت این است که خداوند وصفی دارد که ستار العیوب است حتی به این دو ملک سفارش میکند گناهان شخص را بپوشانند اما اگر نسبت به دیگران این کار را کرد به این معنی است که خداوند آن عنایت و لطف را بر میدارد و ستاریت خود را از او بر میدارد و به دو ملک هم میگوید او را رسوا کنید.
همین روایت را مرحوم مجلسی از ابوبرده نقل میکند که اضافهای در صدر دارد.
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْجَارُودِ عَنْ أَبِی بُرْدَةَ قَالَ صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ(ص) ثُمَّ انْصَرَفَ مُسْرِعاً حَتَّى وَضَعَ یَدَهُ عَلَى بَابِ الْمَسْجِدِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ یَا مَعْشَرَ النَّاسِ مَنْ آمَنَ بِلِسَانِهِ وَ لَمْ یُخْلِصْ إِلَى قَلْبِهِ لَا تَتَبَّعُوا عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ فَإِنَّهُ مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِینَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَوْ فِی جَوْفِ بَیْتِهِ. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شیخ صدوق، ص241، دار الشریف الرضی.
با پیامبر(ص) نماز خواندیم و پیامبر فورا از مسجد خارج شدند و در حال خروج در حالیکه دستشان را به در گرفتند و خطاب به مردم فرمودند: ای کسانی که با زبان ایمان دارید اما ایمان در قلب شما رسوخ پیدا نکرده است؛ یعنی از ابتدا میفرماید این فاسق است.
همانطور که در قرآن هم میفرماید: قَالَتِ الْأَعْرَابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنَا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لاَ یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمَالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ/ سوره مبارکه حجرات آیه14
کسانی که میآمدند و میگفتند ما ایمان آوردیم وحی آمد که ای پیامبر به آنان بگو شما ایمان نیاوردید بلکه بگویید اسلمنا یعنی تسلیم شدیم و ایمان هرگز در قلبتان وارد نشده است.
اگر ایمان در قلب رسوخ کند آثارش در اعضاء و جوارح پیدا میشود که گناه را ترک میکند.
به هر حال پیامبر میفرماید ای مردمیکه به زبان ایمان آوردهاید و در قلب خود ایمان خالصانه ندارید در امور مخفی مردم تجسس نکنید زیرا کسی که به دنبال کشف امور مخفی مردم باشد خداوند امور مخفی او را آشکار می سازد و او را رسوا میکند، حتی اگر گناهی را در مخفی گاه انجام داده باشد.
اثبات قرآنی ولایت امیرمومنین علیه السلام
خداوند متعال ولایت و سرپرستی و رهبری جامعه را هم به پیامبر تفویض کرده و هم به وجود مبارک امیرالمؤمنین و امامان معصوم علیهم السلام اعطا کرده است از این آیه این گونه استفاده شد: إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَ هُمْ رَاکِعُونَ: ولیّ شما خدا و رسول و مومنین هستند و قیدی برای مومن ذکر کرده و شان نزول آیه نیز در مورد امیرالمومنین علیه السلام است که در حال رکوع، انگشتر را صدقه دادند.
روایتی نیز از مجمع البیان از ابوذر غفاری در شان نزول آیه نقل کردیم ،افراد کثیری از علمای اهل تسنن هم این شأن نزول را نقل کردند.
مرحوم طبرسی در مجمع البیان می فرماید: بیش از 30 کتاب از منابع معروف اهل سنت وجود دارد که قضیه شأن نزول آیه در مورد امیرالمومنین علیه السلام را ذکر کرده اند.
طبری، واحدی، سیوطی، سبط ابن جوزی، شبلنجی، ابن حجر عسقلانی، تفسیر درّالمنثور، کنز العمال، مسند ابن وردویه، مسند ابن الشیخ، صحیح نسائی و کتاب الجمع بین الصحاح الستة این موضوع را نقل کرده اند.
همه اینها اعتراف دارند که شأن نزول آیه امیرالمومنین علیه السلام است و علاوه بر آن خود حضرت در برخی موارد حساس، این شأن نزول را که در مورد خودشان هست، نقل می فرمایند.
برای نمونه در الغدیر نقل میکند از کتاب سلیم بن قیس هلالی «انه استدل به فی الصفین مع حضور جماعة علی حقانیته فی ضمن الاستدلال بموارد آخر.»
در صفین در جمع زیادی که حضور داشتند حضرت علی علیه السلام به این آیه تمسک کردند و فرمودند: من بودم که این آیه در مورد من نازل شد.
در غایه المرام از ابوذر غفاری نقل میکند که امیرالمومنین در روز شورا به این آیه تمسک کردند که مرحوم صدوق در خصال حدود چهل و سه مورد را میشمارد که امیرالمؤمنین در روز شورا بعد از مرگ عمر به آنها بر حقانیت نیت خود استدلال کردند.
در خصال شیخ صدوق آمده است: «عن ابی سعید ورّاق عن ابی عبدالله فی حدیث عدّ احتجاجات امیرالمؤمنین علی ابی بکر»
بعد از آنکه مردم دور ابوبکر را گرفتند و او خلیفه مسلمین شد، بعد به ظاهر اظهار پشیمانی میکرد در یک مرحله ملاقات مخفیانه ای با امیرالمؤمنین برقرار کرد. وقتی به حضور امیرالمؤمنین علیه السلام رسید از این کار اظهار پشیمانی کرد که من خودم نمیخواستم و مردم جمع شدند. گویا میخواست بگوید من مقصر نیستم.
امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند چرا قبول کردی؟
ابوبکر گفت: روایتی از پیامبر رسیده که «لایجتمع امتی علی خلاف»؛ امت من بر خلاف مجتمع نمیشوند؛ یعنی هرجا امت من جمعاً کاری انجام دهند همان حق است و خلاف شرع نیست و من دیدم مردم اتفاق کردند فکر کردم لابد حق همین است.
آن حضرت فرمودند: این چه اجماعی است که امثال ابوذر، عمار و دیگران حضور نداشتند؟!
ابوبکر گفت: من آن موقع که قبول کردم نمیدانستم ابوذر، سلمان و عمار مخالف هستند و بعد از قبول کردن فهمیدم وگرنه اگر از اول میدانستم قبول نمیکردم.
امیرالمؤمنین وقتی ابوبکر را مجاب کرد فرمود: پس حالا برو اعلان کن و مثلا استعفا بده، ولی ابوبکر این کار را نکرد.
در آن جلسه 43 مورد استدلال کرد که یکی همین آیه ﴿انما ولیکم الله﴾ است.
آن حضرت فرمود: اُنشدک بالله الی الولایة من الله مع ولایة رسول الله فی آیة زکاة الخاتم أم لک؟/ الخصال ، شیخ صدوق، ج2، ص548، ح30
این ولایتی در حد ولایت پیامبر از طرف خدا نازل نشد تو را به خدا بگو مربوط به توست یا مربوط به من است؟
ابابکر جواب داد: «بل لک» آری در شأن تو بود.
پس روشن است که آیه ﴿انما ولیکم الله﴾ در شأن امیرالمؤمنین است.
یک جهت استدلال دیگری که هست، شعری از حسان بن ثابت است که در همان زمان وقوع این ماجرا شعری سروده است و مشخص می شود که قضیه روشنی بوده است.
فانت الذی اعطیت اذ کنت راکعا زکاة فدتک النفس یا خیر راکع
تو بودی که در حال رکوع زکات را اعطا کردی. نفس من فدای تو باد ای بهترین رکوع کننده!
فانزل فیک الله خیر ولایة و بینها فی محکمات الشرایع
شما این کار را کردی و درباره شما نیز خداوند آیه درباره ولایت نازل کرد.
خلافت بلا فصل علی از پیامبر
آنچه که ما از آیه میخواستیم کاملا استفاده میشود که خداوند این ولایت و تدبیر امور جامعه را به پیامبر عرضه کرد و بعد نیز به امیرمومنان علیه السلام منتقل شد، منتها میخواهیم در ضمن عرض کنیم که بالملازمه میفهماند که خلیفه بلافصل پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم، امیرالمؤمنین علیه السلام است.
شاهد بر این مطلب نیز این است که عدهای این آیه را برنمیتافتند که چرا پیامبر اسلام، امیرمومنان علیه السلام را جانشین قرار دادند.
در این رابطه روایتی نیز وجود دارد که بیان می کنیم.
- عن احمد بن عیسی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جده عن رسول الله فی قول الله تعالی (یعرفون نعمة الله ثم ینکرونها) سوره نحل آیه 83 قال لما نزلت «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا» اجتمع نفر من اصحاب رسول الله فی مسجد المدینة فقال بعضهم لبعض ما تقولون فی هذه الآیة؟ فقال بعضهم ان کفرنا بهذه الآیة نکفر بسایرها و ان آمنا فان هذا ذل حین یسلط علینا ابن ابی طالب فقالوا قد علمنا انه صادق فیما یقول ولکن نتواله و لا نطیع علیا فیما أمرنا. فنزل هذه الآیة «یعرفون نعمة الله ثم ینکرون» الکافی، کلینی، ج1، ص427
وقتی این آیه نازل شد، جمعی دور هم در مسجد پیامبر جمع شدند و میگفتند درباره این آیه چه میگویید؟ بعضی گفتند اگر بخواهیم به این آیه کافر شویم باید به آیات دیگر نیز کافر شویم و اگر این آیه را قبول کنیم ذلتی برای ماست که علی ابن ابیطالب علیه السلام را بر ما مسلط نماید! با هم گفتند: میگوییم قبول داریم که پیامبر صادق است ولی زیر بار اوامر حضرت علی علیه السلام نمیرویم و او را اطاعت نمی کنیم.
امام صادق علیه السلام میفرماید: بعد از این اجتماع این آیه نازل شد که مراد از نعمت خدا «ولایت» است یعنی عدهای هستند که ولایت را شناختند ولی انکار میکنند.
پس این روایت شاهد این است که اولاً مراد از ولایت؛ همان «صاحب اختیاری» است؛ زیرا گفتند هذا ذلّ؛ یعنی ما سرپرستی علی را نمیپذیریم ثانیاً از آیه استفاده میشود که خلافت علی نعمت خداست و آنها زیربار نمیروند.
لذا این روایت میتواند شاهد این باشد که آیه علاوه بر اثبات ولایت، وصایت حضرت را نیز ثابت می کند./904/926/ر
تقریر: محسن جوادی صدر