به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه دهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که یازدهم آبان 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در حسینیه شهدای مصلای امام خمینی(ره) بجنورد برگزار شد، به وظیفه خبرگان اشاره کرد و گفت: کار خبرگان کاشفیت ولی فقیه است نه جعل ولایت.
خلاصه درس گذشته
حجتالاسلام و المسلمین ابوالقاسم یعقوبی، در جلسه نهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به آیه 44 سوره مائده، اظهار کرد: بر اساس تورات، نبیّون و انبیاء آمدند، حکم کردند و داوری کردند، همچنین دسته دیگری به نام ربانیون و احبار بودند که به علت اینکه با کتاب خدا آشنا بوده و متحفظ کتاب الهی بودند، با چنین سرمایه و دستمایهای، بر اساس مجوز تورات حکومت و داوری میکردند.
وی افزود: ما در دین اسلام به ربّانیون، فقها میگوییم و همان نقشی که ربانیون در دین یهود داشتند فقهای ما هم دارند.
امام جمعه بجنورد ادامه داد: بر اساس این آیه غیرمعصوم هم اجازه حکم و حکومت دارد؛ یعنی قرآن این اجازه را به او داده، در درجه اول انبیاء و معصومان الهی را مطرح میکند و بعد کسانی که به کتاب خدا آشنا هستند.
وی تصریح کرد: پس این ولایت عَرضی نبوده بلکه طولی است و در زمانی که نبیّ و معصوم نیست و یا هست اما ما به او دسترسی نداریم چه کنیم؟ راه باز است، اسلام بنبست ندارد، اگر پیغمبر یا امام برود یا غایب شود، احکام اسلام تعطیل نمیشود، «یحکم بها النبیون و الاحبار بما استحفظوا» به علت اینکه احبار به کتاب خدا آشنایند، کارشناس دین هستند، فقیهاند، احبارند و ربانیون هستند، حق دارند بر اساس دین خدا قضاوت کنند و احکام الهی را اجرا کنند.
خلاصه درس حاضر
حجتالاسلام و المسلمین یعقوبی در دهمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهلِها»، اظهار کرد: در عصری که امام معصوم زنده بوده و حضور دارد مصداق امانت، امام است؛ اما وقتی امام نیست چه؟ تکلیف امت چیست؟
وی ادامه داد: در عصر غیبت هم امانت را به اهلش بسپارید؛ یعنی به کسانی بدهید که شایستگی این جایگاه را دارند و شایستگی هم به این است که دینشناس باشد، فقیه باشد و دین را کاملاً بشناسد تا بتواند امانت دین را بهدرستی تبیین و تبلیغ کرده و درست اجرا کند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: در نظام فکری شیعه، علما و فقها هستند که میتوانند این بار را به منزل برسانند والا اگر کسی «لا اله الا الله» بگوید مسلمان میشود؛ اما نمیتواند این بار سنگین را عهدهدار شود.
وی گفت: ما میگوییم ولایت جعلی است؛ یعنی خداوند ولایت خود را بر پیامبر جعل کرده و در عصر غیبت این ولایت به فقها جعل شده، «انا حُجتُ الله و هم حجتی علیکم»؛ یعنی همانطور که خدا ولایت را برای پیغمبر جعل کرده و پیغمبر برای ائمه (ع) جعل کرده است، در عصر غیبت، ائمه(ع) این ولایت را برای فقهای جامعالشرایط جعل کردهاند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی اظهار کرد: ولایت موضوعی است که باید خداوند آن را جعل و نصب کند و اینگونه نیست که مردم خود هر کس را برای ولایت تشخیص دادند او ولیّ شود، بلکه باید معیارهای جعل الهی را داشته باشد، بله مردم از طریق خبرگان خود ولیّ را کشف میکنند، خبرگان جعل ولیّ نمیکنند بلکه کشف ولیّ میکنند.
وی افزود: خداوند معیارهایی را داده و گفته فقها باید چنین ویژگیهایی را داشته باشند، خبرگان میآیند میگویند این ویژگیها با فلانی تطبیق میکند، پس خبرگان ولی را کشف کرده و تطبیق میکنند، نه اینکه برای فقیه جعل ولایت کنند.
تقریر درس
موضوع بحث استدلال بر اصل ولایت فقها از ادله اربعه است که عرض کردیم نخستین دلیل، دلیل تلفیقی بین عقل و نقل است که طبق مبادی کلامی که در مورد آن صحبت کردیم آیات قرآن و روایاتی که بعد خواهیم خواند این نکته عقلی را تأیید کرده و مؤید همین نکته هستند.
یک آیه دیگر در قرآن هست که از آن موضوع ولایت استدلال میشود «ان الله یامرکم ان تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل» [1]، این آیه از آیاتی است که حضرت امام (ره) و دیگران در موضوع ولایت فقیه به آن استدلال کردهاند، البته در خود روایت عمر بن حنظله این آیه استدلال شده که در بحث روایات به آن میپردازیم؛ اما این آیه در خود روایات هم بهعنوان برداشت از ولایت آمده است.
اینجا برای اینکه بتوانیم استدلال کنیم اولاً باید بگوییم کلمه امانت در این آیه به چه معنا است، امانات را به اهلش برگردانیم یعنی چه؟ این امانت «خلقی» است؟ اینکه مردم اماناتی دارند و آن را طلب میکنند که امانات ما را به ما برگردانید، این یکی از مصادیق امانات خلقی است و همچنین «خالقی»، امانتی است که خدا دارد و مقصود احکام شرعیه است، احکام شرعیه را بهعنوان مصداق امانات دانستهاند، مجمعالبیان میگوید احکام اسلامی را همانگونه که هست اجرا کنید، پیاده کنید، خدا از شما میخواهد امانت را به اهلش برگردانید؛ یعنی همانطور که خداوند احکام را وضع کرده شما همانطور اجرای کنید.
این یعنی برگرداندن به اهلش، پس این کلمه امانت یک معنای اطلاقی دارد که هم امانت خلقی و هم امانت خالقی را شامل میشود؛ اما معنای دیگری هم برایش گفته شده که اصلاً مراد از امانت، مصداق اکملش امامت است، امامت را به اهلش بسپارید «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهلِها»؛ این امانات را به اهلش بسپارید، چرا امانات؟ چون اهل بیت یکی پس از دیگری بودهاند که جمع آنها امانات میشوند، امام قبلی این امانت را به امام بعدی بسپارد، بعدی به امام بعدی الی آخر.
امانات را به اهلش بسپارید، به اهلش بدهید، پس یک مصداقی که گفته شده و در روایات هم مؤید دارد این است که «نحن الامانة»، در ذیل این آیهها روایاتی داریم که در اصول کافی ج 1، ص 276 امام میفرماید: «نحن الامانة»؛ یعنی ما امانتیم، این امان را به دست اهلش بدهید؛ یعنی امامت و ولایت امت اسلام نباید به دست نااهلان بیفتد، نا اهلان همان است که قبلاً گفتیم «سُفها» نه فقها و علما و اهل آن.
ذیل آیه هم میتواند مؤید همین موضوع باشد؛ «وَإِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ أَن تَحکُموا بِالعَدلِ»، با معنایی که از کلمه حکم عرض کردیم که اعم از قاضی و والی است، این آیه را هم میتوانیم اینگونه معنا کنیم؛ وقتی حکومت کردید و عهدهدار زمامداری جامعه اسلامی شدید ولایت و امارت شما بهگونهای باشد که بر اساس عدل رفتار کنید، حال چه در بحث قضاوت که زیرمجموعه ولایت است، از این آیه عرض کردیم هم حَکم استفاده میشود و هم حاکم؛ یعنی قضاوت و حاکمیت یعنی ولایت.
حالا در آن روایت عمر بن حنظله این موضوع را مفصلتر خواهیم گفت؛ پس بنابراین امام هم در بحث ولایت فقیه به این آیه استدلال کرده و میفرماید که آیه شریفه «وَإِذا حَکَمتُم بَینَ النّاسِ» در مسائل حکومت ظهور دارد و قاضی و همه حکومتکنندگان را شامل میشود، این فرمایش حضرت امام است و این همان معنای اطلاقی است که عرض کردیم اعم از قاضی و والی است.
پس این یکی از آیاتی است که اگرچه کلمه ولایت در آن مستقیماً نیامده؛ اما از تفاسیر و روایاتی که ضمیمه این آیه هست و نیز بر اساس موضوعی که قبلاً گفتیم که باید در یک جامعه قیّم و رییس باشد، وقتی اینها را با هم جمع کنیم تلفیقاً یکی از ادله اثبات ولایت میشود.
امامت و ولایت امانت الهی است
در عصری که امام معصوم زنده است و حضور دارد مصداق امانت، امام است؛ اما وقتی امام نیست چه؟ تکلیف امت چیست؟ در عصر غیبت هم امانت را به اهلش بسپارید؛ یعنی به کسانی بدهید که شایستگی این جایگاه را دارند و شایستگی هم به این است که دینشناس باشد، فقیه باشد و دین را کاملاً بشناسد تا بتواند این امانت دین را بهدرستی تبیین و تبلیغ کرده و درست اجرا کند.
یک آیه دیگر هم در قرآن داریم که البته من ندیدهام در توضیح آیه فوق به آن استدلال کنند؛ اما به ذهنم آمد که میتواند ما را در فهم این آیه کمک کند. در اواخر سوره احزاب در آیه 72 آمده است: «إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً» [2] این آیه میفرماید ما یک امانتی داشتیم که آن را بر آسمانها و زمین و بر کوهها عرضه کردیم؛ اما زیر بار نرفتند «فَأَبَیْنَ» ابا کردند که این مسؤولیت را قبول کنند، ولی انسان پذیرفت «وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً»، خب حالا بحث این است که این چه امانتی است که آسمانها نتوانستند این بار را بکشند، زمین قبول نکرد، کوهها گفتهاند این خیلی بار سنگینی است ولی انسان قبول کرده است؟
در روایات آمده که «هی ولایة امیرالمؤمنین» [3] در اصول کافی، ج یک، ص 413 امام صادق (ع) فرمود: «هی ولایة امیرالمؤمنین»، این امانت که بر عالم هستی عرضه شد و آسمان و زمین و کوه آن را نپذیرفتند اما انسان پذیرفت ولایت امیرالمؤمنین است، وقتی میگوییم از نگاه ائمه اطهار(ع) یک مصداق امانت در قرآن ولایت است به ضمیمه این آیه کاملاً آیه اولی تقویت میشود که امانت را به اهلش بدهید یعنی چه؟
اجمالاً وقتی این آیه را کنار آیه قبلی میگذاریم و با توجه به تفسیر و تطبیقی که امام صادق (ع) ارائه دادهاند، میتوانیم استنباط کنیم که امانتی که باید به اهل آن سپرده شود ولایت امت است، زعامت امت اسلامی است، اگر نگوییم صد در صد باید بپذیریم که لااقل یکی از مصادیق روشن آن این است.
همین مقدار کافی است، لازم نیست صد درصد تطبیق کند، همین که یک مصداق آن امامت و ولایت باشد برای استدلال کافی است و وقتی از ما بپرسند شما به چه دلیل این استدلال را میکنید؟ میگوییم به علت اینکه حداقل یکی از مصادیق آن را ائمه (ع) تعیین کردهاند.
همین مقدار برای استدلال کافی است، البته استدلالهای بعدی میآیند و آن را تقویت میکنند و این نکته به آنها ضمیمه میشود، یک نکته تفسیری در اینجا هست که بد نیست عرض کنیم که «فَاَبَینَ اَن یَحمِلنَها»، ما در قرآن دو رقم ابا کردن داریم یکی ابای اشفاقی و دیگری ابای استکباری، ابای اشفاقی از شفقت میآید؛ شفق؛ یعنی ترس، اینکه کوه و آسمانها و زمین این امانت را قبول نکردند نه اینکه از این امانت بدشان میآمد و میخواستند از زیر بار در بروند بلکه میگفتند این خیلی سنگین است ما نمیتوانیم این بار را بکشیم به همین علت زیر بار نرفتند نه اینکه مخالف بودند، درعینحال که میدانستند ولایت چه امر مهمی است ولی گفتند این کار ما نیست، پس بنابراین ابای اشفاقی میشود، این ابا مذموم نیست؛ چون شاید کسی باشد که نتواند بار را بردارد بگوید ما اهلش نیستیم، نه که قبول نداریم بلکه ما نمیتوانیم این را حمل کنیم و بکشیم، وقتی ما نمیتوانیم بکشیم، این مدح است باید یک مدال هم به او داد که اینقدر عاقل است که میگوید این کار ما نیست.
در روایات هم داریم که امام صادق (ع) فرمودند: «لا ینبغی للمؤمن ان یذل نفسه»؛ مؤمن خودش را ذلیل نمیکند، از امام پرسیدند مگر مؤمن خود را با دست خود ذلیل میکند؟ فرمود: بله، «یتعرض لما لا یطیق» متعرض و خواهان انجام کاری میشود که طاقتش را ندارد، این ذلیل کردن خود است که کسی باری را متضمن و عهدهدار شود که نتواند آن را بکشد، این خود یک ذلت پذیری است، حالا این یک موضوع اخلاقی بود که زمینه بحث فقهی شد.
علما و فقها عهدهدار امانت الهی هستند
پس وقتی این آیه را به ضمیمه این آیه کنار هم بگذاریم اجمالاً میتوانیم بگوییم امانتی به نام امامت و ولایت هست که در هر عصری، هر مصری و در هر شرایطی باید به اهلش داد، حال اهلش چه کسانی هستند؟ هم عقل و هم عرف میگوید اگر شما دینی و مکتبی دارید مکتبشناس هم دارید، اجرای احکام و مقررات را به کارشناس بدهید، مجری کسی باشد که به قانون آشنا باشد تا بتواند آن را درست اجرا کند.
در نظام فکری ما علما و فقها هستند که میتوانند این بار را به منزل برسانند والا اگر کسی «لا اله الا الله» بگوید مسلمان میشود؛ اما نمیتواند این بار سنگین را عهدهدار شود.
ابای استکباری درباره شیطان آمده است، ابای استکباری ابای شیطان است «ابا و استکبر» فرمود: سجده کن اما شیطان ابا کرد و استکبار هم ورزید و گفت من چرا سجده کنم؟ من از آتشم و او از خاک.
پس دو ابا در قرآن هست؛ ابای اشفاقی که مذموم نبوده و در این آیه هست و دیگری ابای استکباری که ابای شیطان است. یکی از القاب امام حسین (ع) که ابن ابی الحدید در کتاب شرح نهجالبلاغه خود گفته این است که امام حسین «سَیِّدُ أَهْلِ الاِباءِ الَّذی»؛ یعنی سرور کسانی که زیر بار ظلم نرفت. الاِباءِ الَّذی یعنی زیر بار ظلم نرفت و تن به ظلم و ذلت نداد.
یک آیه دیگر هم در این زمینه هست که ضمیمه بحث میکنیم که این دو سه آیه در مجموع کاملاً مطلب را میرسانند؛ درباره حضرت موسی (ع) یک آیه هست که وقتی با فرعون درگیر شد و رفت با فرعون بحث کرد گفت فرعون این امت را نجات بده، آنها را به من بده تا آنها را از این سرزمین ببرم.
تعبیر زیبای قرآن این است که حضرت موسی (ع) به فرعون گفت: «أَنْ أَدُّوا إِلَیَّ عِبَادَ اللَّهِ» [4] این عبادالله را به من ادا کن، ادا معمولاً در مورد امانت به کار میرود و میگویند ادای امانت، گویا حضرت موسی (ع) این خلق را امانت الهی میداند که باید به دست امین سپرده شود. لذا ما به ائمه میگوییم امین الله، امین الله هستند؛ یعنی امین امانات الهی هستند، امانات الهی یکی دین و دیگری متدینین هستند.
موسی (ع) میفرماید: ای فرعون من آمدهام به تو بگویم این عبادالله امانت هستند و تو باید این امانات را ادا کنی؛ یعنی به من بدهی زیرا تو لیاقت زعامت و سرپرستی این مردم را نداری، من امین الله هستم، من باید اینها را سرپرستی کنم.
اینجا نمیتوانیم بگوییم حضرت موسی (ع) میخواسته به مردم مسأله یاد بدهد، اینجا که جای این حرفها نیست که موسی (ع) بگوید ای فرعون اینها را رها کن که من میخواهم به آنها مسأله یاد بدهم اصلاً بحث مسأله نیست، مسأله رهبری و اداره است و جایگاه تو این نیست که امین این مردم باشی، امین اینها من هستم؛ ازاینرو همه انبیا میگفتند «ابلغکم رسالات ربی و انا لکم ناصح امین» این «ناصح امین»؛ یعنی هم خیرخواه و هم امین شما هستم، میتوانم امانت را درست ادا کنم.
پس این آیه هم اگرچه بحثی از امامت و ولایت در آن نبوده و حتی کلمه امانت هم در آن نیست؛ اما به ضمیمه آن «ادوا الیه الأمانة» که امانات را ادا کرده و برگردانید، میشود از این آیه در بحث امامت و ولایت استفاده کرد.
البته بعضی از بزرگان هم ازجمله آیتالله جوادی در کتاب خود به این نکته اشاره کردهاند اما زود رد شدهاند، ایشان در مقام و بحث دیگری بودهاند، من آیه را از آنجا آورده و کنار این گذاشتم دیدم خود این میتواند مؤید این بحث و مطلب باشد.
«ان ادوا الی عبادالله» گویا میگوید ان ادوا الیّ امانات الله، امانات الهی را به من بده، پس مردم امانت هستند، این امانت باید به دست امین باشد امین الله کیست؟ ائمه (ع)، اما در عصری که دسترسی به ائمه نداریم چه کسی؟ علمای دین، در روایت «ذلک بان مجال الامور بید العلما بالله الامناء» که امام حسین (ع) در منا خطبه خواند هم این تعبیر به کار رفته است، «علمای بالله» هم امین هستند؛ پس در عصر غیبت امین الله و امین دین الله فقهاء هستند که باید زعامت امت را به آنها سپرد.
از مجموع این دو سه آیه که کنار هم گذاشتیم و با آن پشتوانه عقلی که گفتیم هیچوقت نمیشود یک جامعه دینی بدون یک زعیم و رهبر باشد نتیجه میگیریم که قرآن در حقیقت به مسأله ولایت، زعامت و رهبری امت توجه داشته و با این الفاظ و با این قالبهای متعدد به ما منتقل کرده است.
ولایت فقهای جامعالشرایط در عصر غیبت از سوی ائمه (ع) جعل و نصب شده است
یک آیه دیگر هم هست که بعضی اشاره کردهاند میشود از این آیه هم بهگونهای بحث ولایت امت را استنباط کرد؛ آیه این است «وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصیراً»[5]، مردمی که در فشار ظالمها قرار گرفتهاند، قرآن میگوید به ندای اینها پاسخ دهید، اینها که میگویند خدایا ما مستضعفیم و به ما ظلم شده، زن و مردمان تحت سیطره ظالمها قرار گرفتهاند، مثل یک جامعه طوفانزده، مثل اینکه همه استعدادها را از میان بردهاند، اینها سه تا درخواست دارند؛ یک «رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها»؛ خدایا ما را از این جامعه که اهلش ظالم است؛ یعنی آنکه اهل و زمامدار این جامعه است ظالم است پس خدایا ما را از دست این ظالم نجات بده، حال این اهل را کنار آن اهل بگذارید معنا میدهد، «إِنَّ اللَّهَ یَأمُرُکُم أَن تُؤَدُّوا الأَماناتِ إِلى أَهلِها»، به اهلش بدهید.
اما اگر اهل و زمامدار قریهای ظالم بود امانت را به او ندهید، میشود این نکته را هم استفاده کرد، پس سه درخواست دارند؛ یک اولاً میگویند خدایا ما را از این قریهای که اهل و پیشوای آن ظالم بوده و ما را گرفتار ظلم کرده خارج کن، این جنبه رهایی یافتن از سیطره ظالمان، اما بعد از اینکه رهایی یافتند چه کار کنیم؟ آنها را به حال خود بگذاریم؟ نه میگویند خدایا بعد از آنکه ما را از زیر بار ظلم این ظالمان نجات دادی کسی را جایگزین اینها کن که ولیّ ما باشد تا دوباره ما را به همان ظلم برنگرداند بلکه ما را نجات دهد.
پس معلوم میشود جامعهای که از ظلم میگریزد باید پناهگاهی داشته باشد که قرآن آن پناهگاه را ولیّ میگوید. ولیّ هر دینی متناسب با همان دین و مردم زمان است، ولیّ دین خاتم باید با دین خاتم تناسب داشته باشد. «واجعل لنا من لدنک ولیاً»؛ خدایا برای ما از ناحیه خودت ولیّ جعل کن.
حالا از اینجا میشود آن بحث جعل ولایت را هم بهگونهای استنباط کرد، ما میگوییم ولایت جعلی است؛ یعنی خداوند ولایت خود را بر پیامبر جعل کرده «اعتباری بالعرض» که قبلاً آن را گفتیم، در عصر غیبت این ولایت به فقها جعل شده، «انا حجتالله و هم حجتی علیکم»؛ یعنی همانطور که خدا ولایت را برای پیغمبر جعل کرده و پیغمبر برای ائمه (ع) جعل کرده است، در عصر غیبت ائمه (ع) این ولایت را برای فقهای جامعالشرایط جعل کردهاند.
از این آیه هم غیرمستقیم معلوم میشود که ولایت چیزی است که باید خداوند آن را جعل و نصب کند و اینگونه نیست که مردم خود هر کس را برای ولایت تشخیص دادند او ولیّ شود بلکه باید معیارهای جعل الهی را داشته باشد، بله مردم ولیّ را کشف میکنند و در بحث ولایت به این میرسیم که خبرگان جعل ولیّ نمیکنند بلکه کشف ولیّ میکنند.
خداوند معیارهایی را داده و گفته فقها باید چنین ویژگیهایی را داشته باشند، خبرگان میآیند میگویند این ویژگیها با فلانی تطبیق میکند، پس خبرگان ولی را کشف کرده و تطبیق میکنند، جعل ولایت برای فقیه نمیکنند./903/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. قرآن کریم، سوره نساء، آیه 58.
[2]. قرآن کریم، سوره احزاب، آیه 72.
[3]. اصول کافی، ج 1، ص 413.
[4]. قرآن کریم، سوره دخان، آیه 18.
[5]. قرآن کریم، سوره نساء، آیه 75.