به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ حجتالاسلاموالمسلمین الهی خراسانی در جلسه بیست و یکم سلسله دروس خارج فقه با موضوع «امربهمعروف و نهی از منکر با رویکرد تربیتی ـ حکومتی» به بررسی مفهومی دو واژه معروف و منکر در روایات کتاب امربهمعروف و نهی از منکر وسائل الشیعه پرداخت.
موضوع: بررسی مفهوم معروف و منکر در روایات
5-[1] مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطُّوسِی قَالَ رُوِی عَنِ النَّبِی ص أَنَّهُ قَالَ: لَا تَزَالُ أُمَّتِی بِخَیرٍ مَا أَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَوْا عَنِ الْمُنْکرِ وَ تَعَاوَنُوا عَلَی الْبِرِّ وَ التَّقْوَی فَإِذَا لَمْ یفْعَلُوا ذَلِک نُزِعَتْ مِنْهُمُ الْبَرَکاتُ وَ سُلِّطَ بَعْضُهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ لَمْ یکنْ لَهُمْ نَاصِرٌ فِی الْأَرْضِ وَ لَا فِی [2]السَّمَاءِ[3].
در عبارت روایت عطف تعاون بر تقوی همردیف با امربهمعروف و نهی از منکر قرار دادهشده است. گویا جامعه اسلامی جامعهای است که هم در امر به معروف و هم در مشارکت در خیر فعال هستند و این یعنی امربهمعروف و نهی از منکر یک مقوله اجتماعی است؛ لذا معروف باید از واضحات باشد و لازمه لاتزال در روایت این است که معروف و منکر و بر و تقوی از مفاهیم واضح باشند.
البته مقصود از واضح بودن این نیست که هرچه جامعه معروف بداند کما اینکه در روایت سابق بحث شد. درنتیجه برای معروف بودن امری در جامعه ضابطه وجود دارد؛ به علت اینکه احتمال انحراف جامعه نسبت به برخی امور ممکن است.
6- [4] وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِی مَاجِیلَوَیهِ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ (عَنِ النَّوْفَلِی عَنِ السَّکونِی)[5] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِی ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ أَمَرَ بِمَعْرُوفٍ أَوْ نَهَی عَنْ مُنْکرٍ أَوْ دَلَّ عَلَی خَیرٍ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِیک وَ مَنْ أَمَرَ بِسُوءٍ أَوْ دَلَّ عَلَیهِ أَوْ أَشَارَ بِهِ فَهُوَ شَرِیک.[6]
اشکال: ممکن است کسی بگوید ظاهر روایت این است که معروف لزوماً خیر نیست؛ چراکه در روایت بعدازآن لفظ خیر نیز آمده است؛ و با توجه به روایت و همان نکته قبل، بر و تقوی نیز باید با معروف تفاوت داشته باشند و درنتیجه خیر و بر و تقوی همه غیر از معروف هستند و معروف الزامات و واجبات است نه مستحبات و...
پاسخ: این برداشت صحیح نیست به علت اینکه تفاوت این جملات به فصل آنها است، در روایت سابق بحث تعاون در بر و تقوی بود و در این روایت نیز فعل اول امر است و فعل دوم دلالت است که غیر از امر کردن است و این نوع عطفها مفید برای اثبات تغایر بین الفاظ نیست، چراکه تفاوت این الفاظ و جملات در افعال آنها است و لذا حتی میتواند این افعال هردو دال بر یکی بودن متعلقات خود داشته باشند و حتی میتوان گفت که سیاق جمله دلالت بر یکی بودن معروف و بر و تقوی دارد و شاهد قرآنی آن نیز: اتامرون الناس بالبروتنسون انفسکم می باشد که امر به تقوی و بردارد و اگر بتوان گفت که این آیه نیز در همین سیاق روایت هست میتوان یک وحدت مفهومی بین معروف و بر و تقوی و خیر را در نظر گرفت که این وحدت یا تام است و یا عموم و خصوص مطلق؛ چراکه در آیات هم تعاونوا وهم امر استعمال شده است و میتوان گفت که اینها تماماً یکی هستند.
در این روایت نیز میتوان گفت ازآنجاکه در سیاق روایت سابق نیز آمده بود لذا خیر همان معروف است و برای این مطلب حتی شاهد روایی دیگر میتوان ارائه داد؛ الدال علی الخیر کفاعله، دال به معنی راهنمایی کننده و حرکت دهنده به سمت خیر است. لذا میتوان استفاده نمود که خیر و معروف در معنا نزدیک به هم هستند.
خلاصه نتایج تا این روایت:
1-انحصار معنای معروف در حسن که اعم است از عقلی و شرعی.
2-عدم شمول لفظ معروف برای تمام جزئیات شریعت
3-عدم انحصار آن بر امور لازم و الزامی، ولی تأکید داشتن بر اینکه باید از امور مهم و دارای نقش در حیات اجتماعی باشد.
7-[7] مُحَمَّدُ بْنُ یعْقُوبَ عَنْ عَلِی بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ یقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْی عَنِ الْمُنْکرِ أَ وَاجِبٌ هُوَ عَلَی الْأُمَّةِ جَمِیعاً فَقَالَ لَا فَقِیلَ لَهُ وَ لِمَ قَالَ إِنَّمَا هُوَ عَلَی الْقَوِی الْمُطَاعِ الْعَالِمِ بِالْمَعْرُوفِ مِنَ الْمُنْکرِ لَا عَلَی الضَّعِیفِ الَّذِی لَا یهْتَدِی سَبِیلًا إِلَی أَی مِنْ أَی یقُولُ مِنَ الْحَقِّ إِلَی الْبَاطِلِ وَ الدَّلِیلُ عَلَی ذَلِک کتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلُهُ وَ لْتَکنْ مِنْکمْ أُمَّةٌ یدْعُونَ إِلَی الْخَیرِ وَ یأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکرِ[8]- فَهَذَا خَاصٌّ غَیرُ عَامٍّ کمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی- أُمَّةٌ یهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یعْدِلُونَ[9]- وَ لَمْ یقُلْ عَلَی أُمَّةِ مُوسَی وَ لَا عَلَی کلِّ قَوْمِهِ وَ هُمْ یوْمَئِذٍ أُمَمٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ الْأُمَّةُ وَاحِدٌ فَصَاعِداً کمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَ جَلَ إِنَّ إِبْراهِیمَ کانَ أُمَّةً قانِتاً لِلَّهِ[10]- یقُولُ مُطِیعاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیسَ عَلَی مَنْ یعْلَمُ ذَلِک فِی هَذِهِ الْهُدْنَةِ مِنْ حَرَجٍ إِذَا کانَ لَا قُوَّةَ لَهُ وَ لَا عَدَدَ وَ لَا طَاعَةَقَالَ مَسْعَدَةُ وَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یقُولُ وَ سُئِلَ عَنِ الْحَدِیثِ الَّذِی جَاءَ عَنِ النَّبِی ص- إِنَّ أَفْضَلَ الْجِهَادِ کلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدَ إِمَامٍ جَائِرٍ مَا مَعْنَاهُ قَالَ هَذَا عَلَی أَنْ یأْمُرَهُ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ وَ هُوَ مَعَ ذَلِک یقْبَلُ مِنْهُ وَ إِلَّا[11] فَلَا.[12]
فقره آخر روایت از وسئل عن الحدیث... است که شرط است امام جائر بداند عدل چیست و از او قبول کند و اگرنه یعنی اگر آن را عدل نداند یا قبول نکند که در این صورت فلا.
اینجا ممکن است گفته شود معرفت شخص دخیل است که با اندک تأملی واضح میشود که مقصود روایت شرط وجوب در امربهمعروف است نه معروف بودن معروف بلکه شرط وجوب، معروف دانستن شخص است.
8-[13] وَ عَنْ عَلِی عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ یحْیی الطَّوِیلِ صَاحِبِ الْمُقْرِی[14] قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّمَا یؤْمَرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ ینْهَی عَنِ الْمُنْکرِ مُؤْمِنٌ فَیتَّعِظُ أَوْ جَاهِلٌ فَیتَعَلَّمُ فَأَمَّا صَاحِبُ سَوْطٍ أَوْ سَیفٍ[15] فَلَا.[16]
نکته: گویا روایت میگوید که افراد قدرتمند، نه مؤمن هستند جاهل؛ بلکه عامداً اینگونه عمل مینمایند.
این روایت صراحت دارد در عدم نقش داشتن علم به معروف، در معروف یا واجب شدن آن چراکه اگر اثر میداشت در معروف بودن قطعاً وجوبی در کار نبود.
امربهمعروف زمانی که مردد بین این دو چیز باشد ساقط میشود:
1-معروف، معروف نباشد.
2-به خاطر شرایط از وجوب ساقط باشد و این کار شما امر نباشد.
درنتیجه زمانی که معصوم بگوید اینجا امربهمعروف ثابت است یعنی هردو جزء وجود دارند؛ و درنتیجه معروف دانستن چیزی در معروف بودن یا معروف شدن آن اثر ندارد.
مقصود از فیتعلم در روایت چیست؟
یعنی اثر میگذارد و عمل میکند ولی او نمیداند که این معروف است و نکته این فقره این است که معروف فقط از واضحات عقلایی نیست زیراکسی که نسبت به واضحات عقلایی جاهل نیست درنتیجه اثبات میکند که جزئیات شریعت هم در دایره معروف است.
اشکال: پس مراد از ارشاد جاهل چیست؟
در پاسخ برخی توجیه کردهاند که امام در مقام بیان اثبات امربهمعروف و نهی از منکر نبودهاند بلکه در مقام اثبات امربهمعروف و نهی از منکر نسبت به امام جائر بودهاند.
اشکال به توجیه فوق: امام در این روایت تطبیق دادهاند امربهمعروف و نهی از منکر را بر شخص جاهل و اگرنه میتوانستند بگویند جاهل را باید تعلیم داد، لذا نسبت به جاهل نیز امربهمعروف و نهی از منکر معنی دارد و نتیجه این تطبیق این است که امربهمعروف و نهی از منکر واقعاً جنبه اجتماعی دارد و باید جامعه را سالم ساخت و لذا حتی فردی که علم ندارد هم باید او را متوجه ساخت و جامعه باید آگاه باشد.
والسلام.
[1] التهذیب 6- 181- 373.
[2] وَ رَوَاهُ الْمُفِیدُ فِی الْمُقْنِعَةِ أَیضاً مُرْسَلًا (المقنعة 129.)
[3] وسائل الشیعة؛ ج 16؛ ص 123
[4] الخصال 138- 156.
[5] لم یرد فی الأصل و ذکر المصنّف فی الهامش- کذا فی أربع نسخ (بخطه ره).
[6] وسائل الشیعة؛ ج 16؛ ص 124
[7] الکافی 5- 59- 16.
[8] آل عمران 3- 104.
[9] الأعراف 7- 159.
[10] النحل 16- 120.
[11] وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِی الْخِصَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ الْحِمْیرِی عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ وَ ذَکرَ الْمَسْأَلَتَینِ (الخصال 6- 16.) وَ رَوَاهُ الشَّیخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یعْقُوبَ کذَلِک (التهذیب 6- 177- 360).
[12] وسائل الشیعة؛ ج 16؛ ص 126
[13] الکافی 5- 60- 2 و التهذیب 6- 178- 362.
[14] فی نسخة من التهذیب المصری و فی نسخة المنقری (هامش المخطوط) و فی التهذیب و الکافی صاحب المنقری و فی الخصال البصری.
[15] وَ رَوَاهُ الصَّدُوقُ فِی الْخِصَالِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ سَعْدٍ عَنْ یعْقُوبَ بْنِ یزِیدَ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیرٍ عَنْ یحْیی الطَّوِیلِ الْبَصْرِی مِثْلَهُ (الخصال 35- 9).