به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح یکشنبه ، نهم آبان ماه 1395 در جلسه 120 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، به بررسی آیه 164 سوره اعراف پرداختند که مرحوم طوسی با استناد به آن عدم شرطیت تاثیر را استفاده می نمودند.
خلاصه مباحث گذشته:
بحث، در استدلال به آیهی مبارکهی 164 سورهی مبارکهی اعراف بود: «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ». گفتیم: دو تقریب برای استدلال به این آیه هست؛ در تقریب اول از «معذرةً» استفاده کردیم، حاصل بیان استدلال این بود که معترضین میگفتند: شما که عقیدهتان این است که آنها عذاب میشوند، پس چرا نهیازمنکر میکنید؟!
گفتیم که ناهین عن المنکر دو جواب دادند، جواب اولشان این بود که: «فرضاً حرف شما درست باشد و اثر نداشته باشد، ولی ما «معذرةً» انجام میدهیم؛ تا عذر داشته باشیم.»؛ پس معلوم میشود تکلیفی هست، وگرنه معذرتخواهی معنی ندارد. پس عند عدم التأثیر و حتی علم به عدم تأثیر، چنین تکلیفی هست. و چون این مطلب را خدای متعال نقل میکند (و رد نمیکند)، تقریر خدای متعال به حساب میآید.
مناقشهی اول این بود که این تکلیف، مال امم سابقه است و به ما ربطی ندارد. استصحاب شرائع سابقه هم اشکالاتی دارد که تفصیلاً گذشت.
اشکال دوم این بود که ممکن است در شریعت آنها اینچنین بودهاست که وقتی علم هم دارند، باید تذکربدهند و وظیفهای دارند، اما معلوم نیست که آن وظیفه امربهمعروف باشد، شاید از باب عدم اندراس دین یا رفع بدعت باشد.
در این که «معترضین چه کسانی بودهاند؟»، احتمال پنجمی هم بعضی مفسرین (فکرکنم آلوسی) گفتهاند که ممکن است بعضی از آمرین بالمعروف بودهاند؛ که در عین این که فعالیت میکردهاند، میگفتند: «این کاری که ما میکنیم، چه فایدهای دارد؟!»[1] ، پس احتمالات پنج تا میشود.
این اشکال دومی که کردیم، با بعض روایات وارده که میگفتند: مکلف به امربهمعروف هستند، سازگار نیست. ولی جواب این است که آن روایات، از نظر سند مشکل دارد. در تفسیر «کنزالدقائق» روایاتش جمع شده و هست. پس چون آن روایات از نظر سند تمام نیست، پس این جواب دوم را ردنمیکند.
اشکال سوم: وظیفهی واقعی یا ظاهری؟
اشکال سوم این است که درست است که «معذرةً» در جایی معنا پیدامیکند که تکلیفی باشد، اما این که ناهین عن المنکر در این آیه تکلیفی بر گردن خود احساس میکردهاند، اعم است از این که آن وظیفه، آیا وظیفهی واقعی بوده؟ یا این که حکم واقعی را نمیدانستهاند چیست؟
ممکن است برای آنها شبههی حکمیه بوده و در شریعت آنها در شبهات حکمیهی وجوبیه برائت جاری نمیکردهاند؛ کما این که در شریعت ما هم اخباریها همینطورند. اگر از این باب باشد، به درد ما نمیخورد؛ چون در شریعت ما، در شبهات وجوبیه هم برائت جاری میکنیم.
و ممکن است برای آنها شبههی قبل الفحص بوده؛ چون گفته شده که این داستان در زمان حضرت داود علیهالسلام بوده و ایشان در آن منطقه حضور نداشتهاند. ممکن است آن مردم بگویند: «ما الآن حکم خدا را نمیدانیم، و راهی هم برای سؤال از حضرت داود نداریم. ولی بعداً که به ایشان دسترسی پیداکردیم، میپرسیم.»، پس حتی اگر هم در شبهات وجوبیه برائت جاری میکردهاند، اما چون قبل الفحص بوده، برائت جاری نمیکردهاند.
بررسی اشکالات وارد بر تقریب دوم
تقریب دوم این بود که از «ربکم» استفادهکردهاند؛ بزرگانی مثل علامه طباطبائی فرمودهاند: از تبدیل «ربنا» به ربکم میفهمیم که میخواستهاند به آنها بفهمانند: همین شمایی هم که میگویید: «فایدهای ندارد» مسئولید.[2] پس این آیه دلالت میکند بر این که کسی که عالم به عدم تأثیر است هم باید نهی از منکر کند.
اشکالات تقریب اول
آن اشکالاتی که بر تقریب اول گفتیم، اینجا هم میآید.
استظهار از «ربکم»
این که ناهین عن المنکر به جای «ربنا» از عبارت «ربکم» استفاده کردهاند، احتمال خوبی است، اما آیا در حد دلالت است؟ یا اضافه به مخاطب شده برای تحریک عواطف؟ شاید این لطیفه در نظر باشد که برای «تحریک عواطف» است. این احتمال که «شما هم مسئولید» و مرحوم علامه طباطبائی فرمودند، درست است که قویتر است، اما آنقدر قوی نیست که دلالتی درست بشود که بتوان طبق آن فتواداد.
دلیل دوم: دو آیهی بعدی
دلیل دوم بر عدم اشتراط این شرط، دو آیهی بعدی (اعراف:165و166) است: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُون، فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئین». منظور از «نسوا» این است که: «عَمِلوا عمل من نسی». و الا اگر فراموش کردهبودند، معذور بودند. «عذاب بئیس» یعنی «عذاب شدید»، «عتوا» یعنی «تکبروا» یعنی روی گرداندن و متنبّه نشدند. وقتی تکلیف اول فایده نداشت، نهیازمنکر هم فایده نداشت، عذاب شدید هم فایده نداشت، درنهایت بوزینه شدند.
تقریب استدلال
تقریب استدلال به این دو آیهی مبارکه هم به دو نحوه است؛ تقریب اول، استدلال به آیه است بلا مؤونة الروایات. و تقریب دوم، استدلال به آیتین است به کمک روایات وارده ذیل این آیات.
تقریب اول: بدون کمکگرفتن از روایات
تقریب اول را علامه طباطبائی و بعضی شاگردان ایشان و بعضی بزرگان دیگر از خود آیه استظهارکردهاند:
مقدمهی اول این است که خدای متعال در این آیات میخواهد حال این جمعیت را کلاً برای ما بیان کند.
مقدمهی دوم این است که این آیه در مقام بیان سرانجام آنهاست، و فقط ناهین عن المنکر را نجات داده، پس معلوم میشود بقیهشان هلاک شدهاند و همه (از جمله ساکتین و معترضین به ناهین عن المنکر) جزء «اخذنا الذین ظلموا» هستند. پس ساکتین هم هلاک شدهاند.
مقدمهی سوم: ساکتین کسانی بودند که معتقد بودند اثر ندارد.
نتیجه: وقتی این سه آیه را کنار هم بگذاریم، دلالت میکند که خدای متعال، این ساکتینی که معتقد به «عدم اثر» بودند را هلاک کرد. و هلاک نمیشود قومی مگر به خاطر معصیت، پس آنها که علم به عدم اثر داشتهاند و نهیازمنکر نکردهاند هم معصیت کردهاند، پس نهیازمنکر حتی در فرض علم به عدم تأثیر هم واجب است.[3]
اشکالات
اشکالات آیهی قبل
مما ذکرنا در اشکالات آیهی قبل، اینجا هم اثبات میشود که شاید تکلیف آنها بوده ولی تکلیف ما نباشد. شاید این تکلیف، تکلیف واقعی آنها نبوده و شبههی حکمیه داشتهاند و برائت جاری نکردهاند؛ یا به این دلیل که تکلیف آن قوم در شبهات حکمیه احتیاط بوده، و یا چون قبل الفحص بوده تکلیفشان احتیاط بودهاست.
ممکن است ساکتینی در این قوم نبودهاند
مضافاً بر این که این بیان، توقف دارد بر این که: «این معترضین، همان ساکتینی باشند که صیاد نبودهاند.»، اما اگر همان صیادها که عصات بودهاند به ناهین عن المنکر اعتراض کردهباشند، این استدلال تمام نیست؛ چون در این صورت، ساکتینی که عذاب بشوند نداریم تا بتوانیم نتیجه بگیریم که: «پس حتی اگر احتمال اثر ندهیم، باز هم نهیازمنکر بر ما واجب است، وگرنه مثل ساکتینِ در این آیه مستحق عذاب میشویم.».
آلوسی از شیخ الاسلام نقل میکند که گفته: «اگر این مقصود باشد، باید «لعلکم» میفرمود.». اما یک توجیهاتی هست؛ از جمله این که به اعتبار «قوم» به آنها ضمیر «هم» برگردانده، ولی انصاف این است که این جواب خلاف ظاهر است.[4]
همچنین اگر به قول مفسرین، این اعتراض، «تقاوُلٌ بینهم» بوده و خودشان به خودشان گفتهاند، باز هم استدلال تمام نیست؛ چون در این صورت هم ثابت نمیشود که ساکتینی وجود داشته و عذاب شدهاند تا اثبات بشود که: «مقابل منکر، نباید کسی ساکت بماند ولو احتمال اثر ندهد.». ولکن این قول هم خلاف ظاهر است، خصوصاً بعد از این که روایات عدیدهای داریم بر این که سه گروه بودهاند.
ممکن است کسی مناقشه کند که: این، یک احتمالی در آیه است، ظهور نیست، فلذا حتی مفسرین سلف در این مسأله سه قول دارند؛ مثلاً ابنعباس و امثال ایشان هم در این مسأله خیلی تشویش خاطر داشتهاند که: سه گروه بودهاند یا دو گروه؟ ساکتین عذاب شدند یا نه؟ نقل شده که بعضاً گریه هم کردهاند در معنای آیه، یک بار کسی معنایی از این آیه کرد، خُلّتی به او داد. ممکن است این آیه فقط خواستهباشد پندی بدهد که بالاخره عصات به گرفتاریها و عذابهایی دچار میشوند، مواظب باشید شما هم مبتلانشوید. بنابراین این که ما به طور جزم از این آیه استظهارکنیم که خدای متعال حال این گروه را دارد بیان میکند و همه به عذاب دنیوی و اخروی گرفتارشدند، یک ظهور قویای نیست که فقه را بتوانیم بر اساس آن بناکنیم. این احتمالاتی که در خیلی تفاسیر گفته شده، در حد ظهور نیست.
تقریب دوم: با کمکگرفتن از روایات
تقریب دوم این است که با مؤونهی روایات متعددهی ذیل آیه که میفرماید: یک گروه را نجات داد و دو گروه را عذاب کرد، اثبات بشود که ساکتینی بودهاند، و نتیجه بگیریم که پس اگر کسی مقابل منکر ساکت بماند ولو احتمال اثر ندهد، معصیت کردهاست.
از جملهی این روایات، روایتی است که در روضهی کافی است: «سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی قَوْلِهِ تَعَالَى فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ قَالَ کَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ یَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً وَ صِنْفٌ لَمْ یَأْتَمِرُوا وَ لَمْ یَأْمُرُوا فَهَلَکُوا.»[5] . این روایت، چون در کافی است، طبق مبنای ما حجت است.
در تفسیر کنزالدقائق: «قال: افترق القوم ثلاث فرق: فرقة نهت و اعتزلت، و فرقة أقامت و لم تقارف الذّنوب، و فرقة قارفت الذّنوب. فلم تنج من العذاب إلّا من نهى. قال جعفر: قلت لأبی جعفر: ما صنع بالّذین أقاموا و لم یقارفوا الذّنوب؟ قال: بلغنی أنّهم صاروا ذرّا.»[6] .
پس اگر از آیه هم نفهمیم، از این روایات میففهمیم که ساکتین عذاب شدند، این را ضم میکنیم به همان که ساکتین معتقد بودند اثر ندارد. نتیجه این میشود که بر آنها هم نهیازمنکر واجب بوده اگرچه احتمال اثر نمیدادهاند، پس بر ما هم کذلک.
اشکالات
آن اشکالاتی که گفتیم (که شاید تکلیف آنها بوده ولی تکلیف ما نباشد، و شاید تکلیف ظاهری آنها بوده)، اینجا هم هست. مضافاً بر این که اشکالات دیگری هم ممکن است وارد بشود.
نتیجه: استدلال به آیات تمام نیست
پس استدلال به آیات مبارکات برای اثبات قول اول (که احتمال اثر شرط نیست) تمام نیست.
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.
بحث در استدلال به آیهی مبارکهی 164 سورهی مبارکه اعراف بود «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون».
گفتیم دو تقریب برای استدلال به این آیهی شریفه هست تقریب اول استفادهی از واژهی معذرت بود در پاسخ آمرین به معروف و ناهین از منکر که به معترضین میدادند که حاصل بیان استدلال این بود که معترضین اینها میگفتند بابا این فایدهای ندارد حالا یا از اول میگفتند یا بعد از این که مدتی خودشان امر به معروف و نهی از منکر کرده بودند به این نتیجه رسیده بودند و یا این که خودِ آن طایفهی عاصین بودند اما میگفتند فایدهای ندارد به ما میگویید ما که بنا نداریم تسلیم شما بشویم و شما هم که عقیدهتان این است که خدا ما را خلاصه عذاب خواهد کرد و هلاک خواهد کرد برای چه میآیید به ما میگویید؟ و یا این که روی بهانهجویی، بالاخره این اعتراض آن ساکتینی بودند روی بهانهجویی این حرف را میزدند ولی بنای عمل به این وظیفه نداشتند.
یک احتمال پنجمی هم که دیروز ذکر نکردیم دیشب توی بعضی از کلمات مفسرین دیدم که گفتهاند شاید در آلوسی بود که این معترضین در حقیقت بخشی از همان آمرین به معروف و ناهین عن المنکر بودند، دست از امر به معروف و نهی از منکرشان هم برنداشته بودند، در عین این که فعالیت میکردند همان موقع هم میگفتند حالا مثلاً چه فایدهای دارد ما این کار را میکنیم، زحمت بیجایی نیست که ما داریم میکشیم، اینها را که خدا عذابشان میکند نه این که ترک کرده بودند و ساکت شده بودند حالا این هم یک احتمال است که گفته شده پس احتمالات میشود خمسه.
دو تا جواب دادند: جواب اول ایشان این بود که حرف شما فرضاً درست باشد و این تأثیر نداشته باشد ولی ما معذرتاً الی ربّکم انجام میدهیم. این جواب گفتم دلالت میکنم بر این که معلوم میَشود تکلیفی هست اگر تکلیفی نباشد معذرت خواهی یعنی چه؟ پس این آیه دلالت میکند عند عدم التأثیر و العلم بعدم التأثیر و فرض عدم التأثیر، باز یک تکلیفی بر دوش ما هست، فلذا است معذرتاً الی ربّنا این کار را میکنیم که از آن وظیفه خارج شده باشیم و نسبت به او تفریطی از ما سر نزده باشد و چون این مطلب را خدای متعال نقل میفرماید از آنها، ولو آنها حالا مردمی هستند که معصوم نیستند و قولَشان برای ما حجت نیست ولی چون خدای متعال نقل میفرماید این مطلب را دلالت بر تقریر میکند که خدا دارد میپذیرد این مطلب را.
بر این استدلال تا به حال دو تا مناقشه عرض کردیم مناقشهی اول این بود، که این بالاخره برای امم سابقه هست چه ربطی به ما دارد و بخواهید از راه استصحاب شرایع سابقه اثبات بکنید این همان اشکالاتی را دارد که در ادلهی وجوب امر به معروف و نهی از منکر بیان کردین تفصیلاً.
اشکال دوم این بود که بله ممکن است در شریعت آنها این چنین بوده است که وقتی علم هم دارند باید امر به معروف و نهی از منکر بکنند ولی معلوم نیست... اشکال دوم این است این معذرت دلالت میکند بر این که آنها میخواهند بگویند یک وظیفهای به عهدهی ما هست و ما بر اساس آن وظیفه داریم وعظ را انجام میدهیم اما معلوم نیست که آن وظیفهای که آنها میگویند بر عهدهی ما باشد مسئلهی امر به معروف و نهی از منکر باشد شاید از باب عدم اندراس دین باشد از باب رفع بدعت باشد و جهات دیگر. پس بنابراین... که آنها امور اُخر هستند بنابراین اثبات نمیتواند بکند این اشکال دومی که کردیم با بعض روایات وارده که آنها میگفتند که ما مکلف به امر به معروف هستیم ما مکلف به معروف هستیم از این جهت پس معلوم میَشود وجهی که در نظرشان بوده همین مکلف بودن به امر به معروف است این شبهه وجود دارد در جواب ثانی و لکن جوابش این است که آن روایات از نظر سند محل اشکال هست و هم آن روایت علی بن الحسین ظاهراً هست در همین جایی که آدرس دادند در تفسیر کنزالدقائق مراجعه میفرمایید، روایات آنجا جمع شده همهی روایات را ایشان جمع فرمودند. بنابراین چون آن روایت از نظر سند مثلاً تمام نیست بنابراین این احتمال دافعی ندارد و جواب دوم را هم میشود اینچنین داد.
و اما جواب سوم که از این استدلال میشود داد این است که اینها میگویند ما معذرتاً الی ربّکم داریم این کار را میکنیم. معذرت درست است قبول داریم در جایی جا پیدا میکند که تکلیف باشد، وظیفهای باشد، اما این اعم است از این که آن وظیفه چه بوده وظیفهی واقعی بوده که وظیفهی واقعی این بوده که عند العلم بعدم التأثیر حتی امر به معروف و نهی از منکر واجب است این وظیفه بوده و معذرتاً الی الله تبارک و تعالی به لحاظ این حکم میگفتند و یا این که نه اینها حکم واقعی را نمیدانند اصلاً چه هست و برای آنها شبههی حکمیه بوده و در مسلک آنها و شریعت آنها شبهت حکمیهی وجوبیه برائت برش جاری نمیشده کما این که اخباریون ما الان چی میگویند میگویند در شبهات وجوبیه برائت نیست در شبهات تحریمیه برائت است، پس میگوید معذرتاً الی ربّکم است چون شما هم میگویید که فایدهای ندارد ولی ما نمیدانیم وقتی فایدهای ندارد تکلیف ساقط است یا ساقط نیست؟ امر به معروف واجب است یا واجب نیست این شبهه شبههی وجوبیه است ما هم الان دسترسی به حجت نداریم نمیدانیم پس بنابراین باید معذرتاً الی ربّنا چه کار کنیم امر به معروف بکنیم چون شبهه موضوعیه است وجوبیه است اگر بر این اساس باشد این به درد شریعت ما نمیخورد چون در شریعت ما ثَبَت که در شبهات وجوبیه هم برائت هست.
و محتمل است که آن معذرتاً الی ربّکم آنها باز بر اساس این نباشد که حکم واقعی این بوده است که باید عند العلم بعدم التأثیر هم امر به معروف و نهی از منکر بکنیم، و برای این نبوده است که در شبهات حکمیهی وجوبیه برائت جاری نمیََشود، برای این بوده است که برای آنها شبهات حکمیهی قبل الفحص بوده معَ إمکان الفحص بعد بُرهةٍ و زمانٍ چون گفته میَشود که این داستان اصحاب السبت در زمان حضرت داوود علی نبینا و آله و علیه السلام بوده حضرت داوود سلام الله علیه در آن منطقه تشریف نداشتند که ساحل بحر بوده و بندری بوده که این داستان در آنجا به وقوع پیوست. حالا مردم آنجا بعد از این که چنین مسئلهای بوده الان میگویند ما نمیدانیم حکم واقعی خدا چه هست راهی هم الان برای این که از حجت زمانمان که حضرت داوود هست بپرسیم نداریم پس در شبهات حکمیهی قبلش الفحص با امکان فحص که بعد از مدتی میتوانیم فحص کنیم هم در زمان ما و هم در زمان آنها گفته میَشود که چی؟ باید احتیاط کنیم معذرتاً الی ربّ باید بکنیم. پس لعلّ وجهش این بود بنابراین این معذرتاً الی ربّکم اینجور نیست که از آن اشتراط عدم اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به تأثیر یا احتمال تأثیر استفاده بشود به خاطر این که این احتمالات هم وجود دارد. این استفادهی از کلمهی معذرت با اجوبهی ثلاثه.
و بیان دوم این بود که از کلمهی ربّکم استفاده کردند که بزرگانی مثل علامهی طباطبایی و غیر ایشان میفرمایند این که گفتند «معذرتاً الی ربّکم» نگفتند «معذرتاً الی ربّنا»، یا نگفتند «معذرتاً الی الله تبارک و تعالی»، ربّکم گفتند این برای این است که میخواهند بگویند همین شمایی که دارید میگویید اثر ندارد شماها هم پیش ربّتان مسئول هستید ما برای این که به همان ربّ شما جواب بدهیم این کار را داریم میکنیم این به کار بردن این ادبیات که ربّکم میخواهند بگویند همین شمایی که دارید میگویید فایدهای ندارد شما مسئول هستید خدا هم این را تقریر فرموده این مطلب آنها را که دارد نقل میکند تقریر فرموده پس دلالت میکند بر این که کسی که عالم به عدم تأثیر هم هست نه وظیفهاش این است که این کار را انجام بدهد.
این تقریر دوم و بیان دوم هم آن اشکالاتی که در آنجا گفتیم اینجا هم هست یعنی همین اشکالی که امروز طرح کردیم اینجا هست. بله شما هم باید این کار را بکنید چون میدانستند اینها هم مثل خودشانند الان دستشان به حجت نیست شبههی حکمیهی وجوبیه است میگویند شما هم باید جواب بدهید، ممکن است شبهات حکمیهی قبل الفحص است شما هم باید جواب بدهید و علاوه بر این که خیلی از این وجوب در بیاید برای امم سابقه هست چه ربطی به ما دارد، مگر از آن راهها بخواهیم بگوییم. علاوه بر اینها این دلالت ربّکم یک لطیفهای است یک احتمال خوبی هست اما آیا در حد دلالت است که میخواهند این را بگویند یا نه این اضافه برای تحریک عواطف است ما میخواهیم جواب خدای شما را بدهیم این فرق میکند تا بگوییم میخواهیم جواب خدای خودمان را بدهیم. نه، جواب همین خدای شما را که دوستش دارید شما هم اطاعت میکنید میخواهیم جواب او را بدهیم، این ممکن است برای تحریک عواطف باشد، این لطیفه در نظر باشد، نه بیان این باشد که شما مسئول هستید. بله این احتمالی که شما مسئول هستید که علامهی طباطبایی فرمودند این ارجح است اما در حد ظهور، نه. دو تا احتمال است یکی احتمالش ممکن است قویتر باشد اما در حدی که ظهور درست باشد و دلالت درست بشود که فقهیاً بشود بر او تکیه کرد همچنین دلالتی محل اشکال هست.
پس بنابراین به این مقطع اول به این آیهی مبارکهی 164 استدلال به این آیهی مبارکه مشکلٌ برای اثبات عذم اشتراط.
آیهی دومی که به آن استدلال شده آیهی 165 و تتمهی آن که در آیهی 166 بیان شده است.
بعد از آن آیهی 164 خدای متعال میفرماید: «فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ» این قوم صیادون بعد از این که فراموش کردند موعظهها و تذکراتی که به آنها داده میشد این فراموش کردند نه که یک موقع یادشان رفت، یعنی عَملوا عمل مَن نسی، به لحاظ این که عملشان مثل عمل کسی است که نسیان کرده و فراموش کرده فلذا گفته میشود نَسوا، و الا اگر فراموش کرده بودند که معذور بودند «رُفِع النسیان»، « فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ وَ أَخَذْنَا الَّذینَ ظَلَمُوا بِعَذابٍ بَئیسٍ بِما کانُوا یَفْسُقُون» بئیس یعنی شدید معنا کرده است. این آیهی 165 «فَلَمَّا عَتَوْا عَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خاسِئین» دو عذاب مُتتالی است؛ اول اینها گوش نکردند به این موعظهها به این پندها به این امر به معروف و نهی از منکرها گوش نکردند، ما اینها را به عذاب شدیدی گرفتار کردیم که شاید متنبّه بشوند، دیدیم باز هم فایدهای ندارد عَتوا، یعنی تکبّروا استکبار ورزیدند حتی بعد از این که عذاب ما را دیدند دیگر حالا که این کار را کردند آن عذاب خیلی خیلی شدید که کونوا قردةً خاسئین را بر آنها، آنها را به شکل بوزینه درآوردیم به شکل بوزینه درآوردن بعد از این بود که به عذاب بئیس گرفتارشان کردیم که آن هم فایدهای نکرد، پس خودِ تکلیف اولی که فایده نکرد، گفته شد آقا صید نکنید حرام است گناه است عقاب دارد دنیا هلاکتان میکنیم، آخرت... این فایدهای نکرد، امر به معروف و نهی از منکرشان هم کردند فایدهای نکرد، خدا بعد از آن امر به معروف و نهی از منکر به عذاب شدید گرفتارشان کرد فایده نکرد. چهار مرحله خودِ او، امر به معروف، عذاب شدید، این سه مرحله گذشت فایدهای نکرد؛ حالا کونوا قردةً خاسئین، این آیهی 165 و 166. تقریب استدلال به این دو آیهی مبارکه هم به دو نحو است تقریب اول استدلال به آیه است بلامعونة الروایات به خودِ آیه استدلال میکند بدون استمداد گرفتن از روایات واردهی در ذیل آیه، نظر به خودِ آیات بکنیم و تقریب دوم استدلال به آیتین است و معونة الروایات الوارده فی ذیلهما.
اما تقریب اول: تقریب اول این است که علامهی طباطبایی قدس سره و بعض تلامذهی ایشان و بعضی بزرگان دیگر میگویند از این آیه استظهار میشود از خودِ آیه که خدای متعال در این آیهی 164و165و166 میخواهد حال این جمعیت را کلاً بیان کند برای ما که این جمعیتی که در کنار بحر میزیستند و این تکلیف به آنها شد که صید نکنید روز شنبه، اینها بالاخره سرانجام و فرجام اینها چه شد؟ این طایفه.
اگر آیهی مبارکه در مقام این است که سرانجام آنها را بیان بکند آیه فقط فرموده که چه کسانی را نجات دادیم؟ آمرین به معروف را نجات دادیم پس معلوم شد همهشان دیگر هلاک شدند؛ چون فرمود: «أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ» نجات یافتگان اینها هستند پس معلوم میشود بقیه نجات یافته نیستند. این مقدمهی اول. پس از آیه این استفاده میشود، از آیهی شریفه. یعنی دو تا مقدمه تا حالا گفته شد؛ مقدمهی اولی چی بود؟ این بود که بالاخره از این آیات 164و165و166 این استفاده میشود که خدای متعال میخواهد حال این جمعیت را بیان کند برای تاریخ الی آخر الآباد، که این جمعیت وضعیت و سرانجامشان به کجا انجامید، این استظهاری است که از آیه میشد.
مقدمهی دوم این که خدای متعال فقط چه فرموده؟ خدایی که در این مقام است فقط فرموده آنها را نجات دادیم. وقتی در این مقام بود و فرمود آنها را نجات دادیم معلوم میَشود غیر آنها ناجی نیستند و همه میَشوند جزو «و أخذنا الذین ظلموا».
س: چه جوری استظهار میکنیم شاید دارد سه گروه میکند که یک گروه را نجات دادیم، یک گروه را هم اخذ کردیم....
ج: کجا گفته یک گروه، دو گروه؟ ظاهر این است که دارد داستان اصحاب سبت را میگوید و میخواهد بگوید این اصحاب سبت معالشان به کجا انجامید، اصحاب سبت هم چی هستند همهی این گروه هستند، این گروه آنها نجات پیدا کردند یعنی بقیه نه. شما درآورید میگویید سه تا است، کجا گفته آیه که سه تا است؟ داستان اینها را میخواهد بیان بکند یعنی سه گروه هم که باشند باشند آن منافاتی با این ندارد، بالاخره حالا این گروه هم میخواهد بیان بکند که اینها سرانجامشان به کجا انجامید.
بعد پس از این آیه استفاده میکنیم که آن ساکتینی که صیاد نبودند، آن گناه را انجام نمیدادند، اینها هم هلاک شدند. از آن طرف مقدمهی سوم اینها همانطور که گفته شد کسانی بودند که معتقد بودند اثر ندارد، پس اینجور بودند دیگر، اینها همانهایی بودند که میگفتند اثر ندارد «لِم تعظونَ» بنابراین خود آیات، این سه تا آیه را وقتی کنار هم بگذاریم و توجه به آن بکنیم، دلالت میکند که خدای متعال این ساکتینی را که معتقد به عدم اثر بودند إمّا من البدو و إمّا بعد از اینکه مدتی خودشان هم امر به معروف کردند و بقیهی احتمالات، این میگوید ما همه را... پس بنابراین میفرماید ما اینها را هم هلاک کردیم، هلاک نمیشود الا بر اثر معصیت. مجازات نیست مگر به معصیت. پس معلوم میَشود سکوت و عدم امر به معروف حتی مع العلم بالعدم و عدم التأثیر حرام است و واجب است که امر به معروف و نهی از منکر بشود، پس از این مقطع، از خودِ این آیهی شریفه بلامعونة من الروایات این استفاده را میکنیم.
این در استدلال به آیهی 164، حالا در آیهی بعد و آیات بعد که دارد میگوید «أَنْجَیْنَا الَّذینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ» این را دارد میفرماید، میخواهیم به اینجا استدلال کنیم که آیه دارد میگوید ما اینها را نجات دادیم، آیه که دارد میگوید ما اینها را نجات دادیم با توجه به آن دو مقدمه از آن در میآید که فقط اینها نجات پیدا کردند، صیادها نجات پیدا نکردند آن گروه، ساکتین و معترضین هم نجات پیدا نکردند. این که ساکتین و معترضین نجات پیدا نکردند با این که مفروض این است که از سخنشان استفاده میشود که اینها قائل به عدم اثر بودند، این دلیل میَشود بر این که پس تکلیف اینها داشتند، تکلیف داشتند.
جواب دوم این است که نه، اصلاً حرف شما درست نیست که میگویید اینها حتماً جهنمی هستند و اثر ندارد، نه ما احتمال میدهیم که با این گفتههای ما لعلّهم یتّقون.
این هم به خدمت شما عرض شود که بیان اول. آیا این بیان تمام است؟
ممّا ذکرنا در اشکال قبل، اینجا هم روشن میَشود فوقش چیه؟ فوقش اثبات میکند که در آن شریعت این چنین بوده، فوقش این است. ثانیاً....
پس بنابراین جواب سابق و جواب دوم اینجا هم چطور است؟ اینجا هم میآید یعنی آن جوابهایی که آنجا دادیم میآید، مضافاً به این که این بیان توقف دارد بر چی؟ بر این که این معترضین همان ساکتینی باشند که صیاد نبودند؛ اما اگر معترضین خودِ آن صیادها هستند که عصات هستند...
بعد یک توجیهاتی هست که نه، برای این گفته «لعلّهم یتّقون» به اعتبار این که آن را قوم گفته، به اعتبار این که قوم گفته «قوماً الله مهلکهم» آن وقت میگوید «لعلّهم». شاید آن قوم که حالا تو خودت هم از همانها هستی، ولی انصافش این است که خلاف ظاهر است این احتمال.
و همچنین اگر اینها همان آمرین به معروف باشند که امر به معروفَشان را هم ترک نکردند فقط یک سئوالی بن خودشان طرح کردند که به قول مفسرین «تقاولٌ بینهم» این تقاول که در کتب تفسیر دیدید یعنی همین، یعنی خود این آمرین به معروف دست از امر به معروف و نهی از منکرشان برنداشته بودند ولی یک سئوالی با هم دیگر داشتند که حالا چه فایده دارد، ما این زحمتهای بیجا نمیکشیم، زحمت بیخودی نیست که بر خودمان داریم هموار میکنیم. اگر این هم باشد باز عقاب آنها.... نمیشود گفت که شامل آنها میَشو،د ولکن ظاهر این است که هم آن قول خلاف ظاهر است که اینها، هم این؛ به خصوص بعد از اینکه روایات عدیده داریم که میگوید سه گروه بودند و اینها آنها نیستند.
و اما تقریب ثانی:
و اما تقریب دوم این است که با معونهی روایات متعددهی واردهی در ذیل آیه یا مستقلاً که میفرماید خدای متعال یک گروه را نجات داد، دو گروه را عذاب کرد. ما در این تقریب اول از خودِ آیه میخواستیم استفاده کنیم به این که یک گروه نجات پیدا کردند، کلاً بقیه عذاب شدند، از خود آیه. حالا اگر کسی در این مناقشه کند... که این را یادم رفت آنجا عرض کنم. که حالا این یک احتمالی است، یک ظهور در آیه نیست، فلذا حتی سلف ما، مفسرین سلف مثل ابن عباس در مسئله سه قول دارد و آنها هم توی مسئله خیلی تشویش خاطر داشته ابن عباس که بالاخره دو گروه عذاب شدند یا یک گروه عذاب شدند، آن ساکتین بالاخره عذاب شدند یا عذاب نشدند، گاهی گریه میکرد به حسب نقلی که شده، گاهی دنبال این بود که معنای آیه را بفهمد، یک وقت یک کسی معنایی کرد خوشش آمد و به او لباس و خلّد داد، از اول خیلی واضح نبوده حتی برای آنهایی که معاصر بودند، برای آنها هم واضح نبوده. این یک احتمالی است که حالا خدای متعال واقعاً در این آیه میخواهد علاوه بر آن پندهایی که دنبال است، پندها دنبال است که بشر را توجه بدهد که بابا ما امتحان داریم، عصات در هر مذهبی در هر جایی گرفتاریهایی برایَشان پیدا خواهد شد، در دنیا در آخرت. مطیعین اهل نجات هستند و شما پند بگیرید، این دنیای زودگذر خودتان را جوری بگذرانید که گرفتار عذاب آخرت نباشید، در آنجا ناجح باشید، رستگار باشید، اینها. دنبال بیان این مطالب قرآن شریف. اما حالا این خصوصیت که حالا اهل آن قریه حالا همهشان را ما عذاب کردیم، یا بخشی از آنها را ما عذاب کردیم و بخشی را عذاب نکردیم، اینها دیگر یک چیزهای جزئی است که تأثیری در این مطالب معنوی و پندآموز ندارد این خصوصیات. بنابراین این که ما به طور جزم استظهار بکنیم فرمایش محقق علامه قدس سره را که حتماً از آیه میفهمیم که خدای متعال حال این گروه را میخواهد بالاخره بیان بفرماید و چون میگوید ما فقط آنها را نجات دادیم پس معلوم میشود که بقیه را نجات نداده و همه گرفتار شدند به عذاب دنیوی و اخروی، این هم یک چیز قویای نیست، ظهور قویای نیست که ما فقه را بر اساس آن بتوانیم بنیاد کنیم، خیلی از چیزهایی که گاهی ما در کتب تفسیر گفته میشود احتمالاتی است که گفته میشود اما این احتمالات به حد ظهور نیست که بخواهیم بر اساس آن فتوا بدهیم و اینجا از آن موارد است، بله، ممکن است به ذهن میآید شاید اینچنین باشد، بعید هم نیست اما در حد ظهور حجت.
و اما به تعریف دوم یعنی تقریب دوم به لحاظ روایات واردهی در ذیل آیهی شریف بود.
، فی روضة الکافی، «سَهْلُ بْنُ زِیَادٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِیرَةِ عَنْ طَلْحَةَ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع فِی هذه الآیة...» همین آیه مورد بحث که خواندیم اینها را «قَالَ کَانُوا ثَلَاثَةَ أَصْنَافٍ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ أَمَرُوا» یک طایفه بودند خودشان از امر خدا که روز شنبه صید نکنید ائتمار جستند، امتثال کردند «و أمروا» از آن طرف هم به آن گناهکاران امر به معروف کردند و نهی از منکر کردند «فَنَجَوْا وَ صِنْفٌ ائْتَمَرُوا وَ لَمْ یَأْمُرُوا فَمُسِخُوا ذَرّاً» اینها، البته خدا اینها ا به صورت مثلاً مورچه درآورد «وَ صِنْفٌ لَمْ یَأْتَمِرُوا وَ لَمْ یَأْمُرُوا فَهَلَکُوا» پس این آیه دارد میفرماید که آن صنف اینجوری بودند یا.... این روایت از نظر سند چون در کافی هست بنابر آن مسلکی که ما تقویت کردیم روایات کافی حجت است، ولو اینکه فردی که در سند ذکر شده است تضعیف شده باشد یا مجهول باشد.
«عن طلحة بن زید، عن جعفر بن محمد، عن أبیه (علیهما السلام)، فی قول الله: فَلَمَّا نَسُوا ما ذُکِّرُوا بِهِ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ یَنْهَوْنَ عَنِ السُّوءِ، قال: «افترق القوم ثلاث فرق: فرقة انتهت و اعتزلت» نهی از منکر کردند و خوشان را از اینها جدا کردند از ترس اینکه اینها عقاب بشوند و دامن آنها را هم بگیرد رفتند یک جای دیگری که نزدیک آنجا بود و اعتزلت «و فرقة أقامت و لم تقارف الذنوب» یک فرقهای هم نه اقامه کردند، با آنها همراه آنها بودند، در همانجا ماندند ولی خودشان مقترف ذنوب نشدند، صید نکردند «و فرقة اقترفت الذنوب» یک عده هم همانهایی هستند که دستشان آلوده شد به گناه، پس صیادون فارقون الذنوب سوم هستند که در این روایت ذکر شده، ساکتین دوم ذکر شده، آمرین به معروفی که بعد از امر به معروف اعتزلت اول ذکر شده، بعد فرموده: «فلم تنج من العذاب إلا من نهی» از عذاب نجات پیدا نکرد مگر آن گروهی که نهی کرد، پس در این روایات دارد میفرماید که خلاصه این ساکتها عذاب شدند. حالا از آیه هم نفهمیم، از این روایات میفهمیم که اینها عذاب شدند. این را ضمّ میکنیم به چی؟ به آن حرف که این ساکتین همانهایی بودند که معتقد بودند به این که اثر ندارد. پس بنابراین نتیجه چی میشود؟ نتیجه این میشود که... باز این هم تقریب سوم است یعنی تقریب دیگر است یعنی تقریب دوم است بر این آیهی 165 و 166 و الجواب الجواب. آن اشکالهایی که آنجا کردیم اینجا هم هست مضافاً بر این که بعضی اشکالات دیگری هم ممکن است گفته بشود.
پس بنابراین استدلال به آیات مبارکات برای این مسئله تمام شد دو آیه بود یا سه آیه بود که استدلال به آنها انجام شد بعد. روایات وارده، یعنی کسی میگوید ما به آیات حالا استدلال نمیخواهیم بکنیم، به روایات واردهی در باب میخواهیم استدلال بکنیم این هم دلیل بعدی است و حالا ادلهی دیگر. و صلی الله علی محمد و آله و سلم.
پایان
120/907/د