vasael.ir

کد خبر: ۴۲۵۱
تاریخ انتشار: ۲۰ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۴ - 08 February 2017
فقه امر به معروف/ استاد شب زنده دار/ جلسه 119

بررسی قول عدم اشتراط تاثیر در وجوب امر به معروف

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - شیخ طوسی در کتاب شریف تبیان با بیان این نکته که احتمال تاثیر به عنوان شرط وجوب امر به معروف وجود ندارد عنوان می کند ادله موجود بیانگر این عدم شرطیت است.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح دوشنبه ، سوم آبان ماه 1395 در جلسه  119 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم،به بررسی ادله قول اول در باب شرطیت تاثیر برای وجوب امر به معروف پرداختند.

خلاصه مباحث گذشته:

 

بحث در شرط ثانی بود؛ احتمال تأثیر یا امکان تأثیر یا تجویز تأثیر به عنوان عنوان این شرط قرارداده‌شد، شش قول در این شرط با قائلینش را هم گفتیم.

 

ادله‌ی قول اول

قول اول این بود که اصلاً شرط نیست و حتی اگر علم داری تأثیر ندارد، باز واجب است که امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر کنی. و این، مسلک شیخ طوسی در تبیان است، اگرچه در «الجمل و العقود فی العبادات» این را هم شرط دانسته‌اند، و همچنان مرحوم کاشف الغطاء در حاشیه‌ی تبصره و برخی معاصرین در «فقه الصادق».

دلیل اول: معذرتاً إلی ربکم

دلیل اول آیه‌ی 164 شریفه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف است: «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‌ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُونَ». خداوند به خاطر آزمایش آن قوم ماهیگیری در روز شنبه را بر آنها حرام کرد، از طرف دیگر در همان روز شنبه ماهی‌های زیادی در آب نمایان می‌شدند تا آزمایش آنها تکمیل شود. عده‌ای از آنها برای این که با ظاهر این حکم مخالفت نکرده باشند، در روز شنبه حوضچه‌هایی درست می‌کردند و ماهی‌های زیادی که می‌آمدند را به آن حوضچه هدایت می‌کردند و فردا صیدش می‌کردند. عده‌ای از این قوم، آنها را نهی از منکر کردند. عده‌ای هم به این ناهیان عن المنکر اعتراض کردند که: «چرا این قوم را نهی‌ازمنکر می‌کنید؟»، گفتند: معذرتاً إلی ربکم؛ تا نزد پروردگارتان عذر داشته باشیم.

دو نکته

قبل از تقریب استدلال، دو نکته‌ی تمهیدیه را باید عرض کنم:

نکته‌ی اول: معترضین چه کسانی بودند؟

نکته‌ی اول، این است که «إذ قالت امَّةٌ منهم» چه کسانی هستند؟ چهار احتمال و نظریه در این باب وجود دارد:

احتمال اول: عُصات

احتمال اول این است که گویندگان این مطلب، عده‌ای از همین عصات بوده‌اند که یوم‌السبط صیدمی‌کرده‌اند؛ برای این که از شرّ نهی‌ازمنکر اینها خلاص بشوند، چنین حرفی زده‌اند، یا استهزاءً گفته‌اند. پس به حسب این احتمال، این قوم دو دسته بوده‌اند: عصات، و ناهین از منکر.

بعض مفسرین همین قول را اختیارکرده‌اند و برخی روایات هم همین را تأییدمی‌کند؛ از جمله: «و کانوا فی‌ المدینة نیفا و ثمانین ألفا، فعل هذا منهم سبعون ألفا و أنکر علیهم الباقون، کما قصّ اللّه: وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ (الآیة). و ذلک أنّ طائفة منهم وعظوهم و زجروهم، و من عذاب اللّه- تعالى- خوّفوهم، و من انتقامه و شدائد بأسه حذّروهم. فأجابوهم عن وعظهم: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ‌ بذنوبهم هلاک الاصطلام، أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً. أجابوا القائلین لهم هذا: مَعْذِرَةً إِلى‌ رَبِّکُمْ‌. فلمّا نظر العشرة آلاف و النّیف أنّ السّبعین ألفا لا یقبلون مواعظهم و لا یخافون بتخویفهم إیّاهم و تحذیرهم لهم، اعتزلوهم إلى قریة [أخرى قریبة] من قریتهم. و قالوا: نکره أن ینزل بهم عذاب و نحن فی خلالهم.».

احتمال دوم: ساکتین و مأیوسین پس از یأس

نظریه‌ی دوم این است که اینها جماعتی از غیرعاصین بودند؛ یعنی سه جماعت بوده‌اند: عصات، ناهین عن المنکر، و ساکتین. لکن ساکتین، از اول ساکت نبوده‌اند، ابتدا امربه‌معروف می‌کرده‌اند ولی بعد مأیوس شده‌اند. پس اینها ساکتینی بوده‌اند که قبلاً خودشان هم آمربه‌معروف بوده‌اند ولی مأیوس شده‌اند و حالا به دیگران می‌گویند: «چرا امربه‌معروف می‌کنید؟».

بزرگانی به این قول قائل شده‌اند، از جمله صاحب تفسیر کنزالدقائق.[1] اما ما بر این نظریه‌ی دوم شاهد روایی‌ای پیدانکرده‌ایم.

احتمال سوم: ساکتین از ابتدا بدون احتمال تأثیر

احتمال سوم این است که سه طایفه داریم، طائفه‌ی ساکتین، از اول احتمال تأثیر نمی‌داده‌اند.

احتمال چهارم: ساکتین از ابتدا با احتمال تأثیر

احتمال چهارم: نه به خاطر عدم احتمال تأثیر، بلکه به خاطر عدم مبالات ساکت بوده‌اند، ولی به خاطر بهانه‌ی خودشان اعتراض کرده‌اند. روایات عدیده‌ای داریم که اینها سه طایفه بوده‌اند نه دو طایفه.

بعضی تفاسیر مؤید این احتمال است؛ ص220 در تفسیر علی بن ابراهیم از امام باقر سلام‌الله علیه: «و فی تفسیر علیّ بن إبراهیم‌: حدّثنی أبی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیدة، عن أبی جعفر- علیه السّلام- قال: وجدنا فی کتاب علیّ- علیه السّلام- أنّ‌ قوما من‌ أهل‌ إیلة من ثمود، و أنّ الحیتان کانت سیقت إلیهم یوم السّبت لیختبر اللّه طاعتهم فی ذلک. فشرعت إلیهم یوم سبتهم فی نادیهم و قدّام أبوابهم فی أنهارهم و سواقیهم، فبادروا إلیها فأخذوا یصطادونها. فلبثوا فی ذلک ما شاء اللّه، لا ینهاهم عنها الأحبار و لا یمنعهم العلماء من صیدها. ثمّ إنّ الشّیطان أوحى إلى طائفة منهم: إنّما نهیتم عن أکلها یوم السّبت و لم تنهوا عن صیدها. فاصطادوها یوم السّبت، و أکلوها فیما سوى ذلک من الأیّام. فقالت طائفة منهم: الآن نصطادها. فعتت. و انحازت طائفة أخرى منهم ذات الیمین، فقالوا: ننهاکم من عقوبة اللّه أن تتعرّضوا لخلاف أمره. و اعتزلت طائفة منهم ذات الشّمال‌، فسکتت فلم تعظهم، فقالت للطّائفة الّتی وعظتهم: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً.». پس سه طائفه شدند. و این روایت هم با احتمال آخر سازگار است.

نکتة دوم: ناهین عن المنکر دو جواب دادند

این آیه می‌گوید: ناهین عن المنکر دو جواب می‌داده‌اند؛ جواب اول این بوده که: «معذرة إلی ربکم» و جواب دوم هم این بوده که: «لعلکم تتقون»؛ شاید تقوا پیشه کنند و دست از این کار بردارند.

تقریب استدلال به آیه

تقریب استدلال، به دو نحو است:

تقریب اول: احتمال اثر نمی‌داده‌اند

تقریب اول این است که مآل کلام مجیبین در مقام جواب این است که سلَّمنا حرف شما درست باشد که اثرنمی‌کند، ما به «معذرة إلی ربکم» این کار را می‌کنیم؛ که نزد خدای متعال عذر داشته باشیم. عذرآوردن در پیشگاه خدای متعال، در جایی است که وظیفه‌ای بر عهده‌ی انسان باشد؛ اگر وظیفه‌ای نداشته‌باشیم، عذرخواهی معنی ندارد. پس در همان ظرف عدم اثر، تکلیف وجود ‌داشته‌است. پس در ظرف عدم احتمال تأثیر، و بلکه یقین به عدم تأثیر، واجب است

ممکن است کسی بگوید: «این قوم اشتباه کرده‌اند، چه حجیتی برای ما دارد؟!»، جواب این است که خدای متعال که این مطلب را برای ما نقل می‌کند و (ردنمی‌کند)، نشان می‌دهد که جواب آنها درست است.

تقریب دوم: احتمال اثر می‌داده‌اند

تقریب دوم این است که نگفته‌اند: «معذرة إلی ربِّنا»، گفته‌اند: «معذرة إلی ربکم». همین تبدیل «ربکم» که متناسب با مقام بود به «ربنا»، دلالت می‌کند بر این که شما هم در پیشگاه پروردگارتان مسئولید، فلذا می‌گویند: «ربکم». ناهین عن المنکر، با تبدیل «ربنا» به «ربکم» می‌خواهند به معترضین بگویند: علی‌رغم این که اثر ندارد، شما هم وظیفه دارید؛ فلذا از شما و ما سؤال می‌کنند. بزرگانی از اهل تفسیر، این نکته را فرموده‌اند. پس با این تقریب ثانی هم می‌شود گفت که در ظرف علم به عدم اثر هم وظیفه بر عهدة ما هست.

در جواب اول می‌گویند: ما به خاطر «معذرة» می‌گوییم، ولو حرف شما درست باشد و احتمال تأثیر نباشد. جواب دوم این است که حرف شما درست نیست و احتمال تأثیر هست.

بررسی اشکالات وارد بر این استدلال

آیا این استدلال به تقریبه تمام است یا نه؟

اشکال اول: تکلیف امت سابقه

اشکال اول که مشترک است بین دو تقریب، این است که این آیه دلالت می‌کند که در امم سابقه اینطور بوده‌است، اما چه کار به شریعت محمد دارد صلوات‌الله علیه و آله؟! این، مثل آیات دیگری است که می‌فرماید: «بر بنی‌اسرائیل فلان تکلیف واجب است» ولی بر ما واجب نیست.

إن قلت: قرآن که داستان‌سرایی نمی‌کند، پس معلوم می‌شود وظیفه‌ی ما هم هست.

جواب این است که اینجا یک امر مشترکی است که به آن لحاظ است که این داستان را قرآن برای ما نقل می‌کند، نه این که نقل این داستان نشان بدهد به همه‌ی خصوصیاتش ما هم با آن قوم مشترکیم. مثلاً ممکن است نقل این داستان، برای پندآموزی در این حوزه‌ی اطاعت و عصیان است، نه برای آموزش «ما یُعصی به».

پاسخ: استصحاب

کسی می‌تواند از این اشکال اینطور جواب بدهد که وقتی در شرائع سابقه اثبات شد، ما همان را استصحاب می‌کنیم. و یکی از ادله‌ی عشره بر وجوب امربه‌معروف همین بود که به واسطه‌ی آیات قرآن استفاده می‌کردیم که تکلیف امم سابقه بوده آنگاه استصحاباً در حق خودمان هم اثبات کنیم.

این استصحاب، اشکالات عدیده‌ای داشت که تکرارنمی‌کنیم.

اشکال دوم: از چه بابی واجب بوده؟

ممکن است «معذرة» نه در اثر این باشد که امربه‌معروف وظیفه‌شان بوده؛ چون مواردی داریم که گفتن و وعظ‌کردن و اشکال‌کردن واجب است ولو می‌دانی تأثیر ندارد، ولی نه از باب امربه‌معروف.

مثل مواردی که می‌دانیم اگر نگوییم، به اندراس شریعت و هدم منجرمی‌شود. مثلاً سابقاً علما می‌فرمودند: شما که ماشین سوارمی‌شوید به مسافرت بروید، از موسیقی‌های حرامی که راننده‌ها گوش می‌دهند نهی کنید اگرچه اثر نداشته باشد؛ چون اگر نگویید، این حکم خدا منسیّ می‌شود.

مرحوم آقای شاه‌آبادی برای نماز به مسجدی در خیابان لاله‌زار می‌رفتند و آن مسیر را هم پیاده به مسجد می‌رفتن، به این منظور که یک عمامه‌به‌سری را ببینند متذکربشوند.

یا مثل مواردی که می‌دانیم اگر نگوییم، بدعتی گذاشته می‌شود؛ اینجا هم باید گفت ولو اثر نکند، برای این که بدعت جانیفتد.

پس مواردی داریم که اظهار لازم است ولو اثرنکند. امربه‌معروف، باب دیگری است که ممکن است که ممکن است مشروط به احتمال اثر باشد. و معلوم نیست که در این آیه، آیا منشأ وجوب گفتنِ آن امت، امربه‌معروف بوده‌است؟ یا منشأش امتثال اوامر اُخر بوده که مثلاً حکم خدا منسیّ نشود یا بدعتی در دین گذاشته نشود؟ این هم جوابی است که بعضی علما گفته‌اند، از جمله در «تفسیر نمونه».

 


[1] - ‌جماعة من أهل القریة، یعنی: صلحاءهم الّذین اجتهدوا فی موعظتهم، حتّى أیسوا من إیقاظهم.
 
 
مقرر: احسان جمشیدی
 
 
 
مشروح این جلسه درس خارج فقه استاد شب زنده دار را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
 
 
بسمه تعالی

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف و لعنة الله علی اعدائم اجمعین.

بحث در شرط ثانی بود که احتمال تأثیر یا امکان تأثیر یا تجویز تأثیر عنوان این شرط قرار داده شد. گفتیم اقوال ستّه در این مسئله موجود است که این‌ها اهم اقوال است.

قول اول این بود که اصلاً این چیزها شرط نیست و حتی اگر علم داری به این که تأثیری ندارد و ممتنع است تأثیر، باز واجب که امر به معروف و نهی از منکر بکنی و این مسلک برای شیخ طوسی در تبیان است حالا بعضی از دوستان نوشتند که در جُمل العلم و العمل شبخ طوسی قائل به اشتراط به احتمال شده احتمالاً، حالا باید مراجعه بشود. ظاهراً تجویز اثر را شرط وجوب دانسته‌اند در الجُمل و العبود فی العباد. حالا اگر این باشد ایشان دو قولی می‌شود دو قول دارد، در کتاب تبیان‌شان قائل به عدم اشتراط شدند حالا در آن کتاب فقه‌شان قائل به اشتراط شدند و هم‌چنین مرحوم کاشف الغطاء در حاشیه‌ی تبصره و بعض معاصرین در فقه الصادق.

حجت این قول، حالا قائلینش هر کس می‌خواهد باشد وجوهی است. وجه اول و دلیل اول آیه‌ی شریفه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی اعراف آیه‌ی 164 «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم * وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً قالُوا مَعْذِرَةً إِلى‏ رَبِّکُمْ وَ لَعَلَّهُمْ یَتَّقُون‏»

قبل از تقریب استدلال دو نکته‌ی تمهیدیه عرض می‌شود:

نکته‌ی اول این است که در این که «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ» این چه کسانی هستند مَن هُم؟ این امتی که «قالَتْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدیداً»، این‌ها چه کسی هستند؟ چهار احتمال و نظریه در این باب وجود دارد:

احتمال اول این است که گویندگان این مطلب عده‌ای از همان عصات بودند که صید می‌کردند یوم السّبت، بر خلاف امر خدای متعال این‌ها یوم السّبت صید می‌کردند که حرام بود بر آن‌ها صید یوم السّبت، خدای متعال یک امتحانی را مثلاً قرار داده بود برای آن امت، برای اهل آن قریه و شهر که روز شنبه‌ای که ماهی‌ها روی آب می‌آمدند و فراوان بودند و این‌ها معاش‌شان از صید ماهی بود، منع شدند از صید کردن ماهی، امتحاناً لهم، این امتحان همیشه برای همه‌ی انسان‌ها در همه ادوار هست حالا آن موقع‌ها مثل این‌که یک خرده سخت‌تر بوده. عده‌ای از این عصات که خودشان صیاد بودند و صید می‌کردند و به این حرف عمل نمی‌کردند به این نهی خدای متعال، این‌ها به واعظین و آمرین به معروف و ناهین از منکر می‌گفتند برای چی؟ «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ» تخلّصاً از هی که این‌ها هی می‌گویند می‌گویند برای چی می‌گویید؟ این‌ها را که خدا می‌بردشان به جهنم، توی دنیا عذاب‌شان می‌کند توی دنیا هلاک‌شان می‌کند آخرت هم که عذاب شدید است، برای چی به این‌ها می‌گویید؟ برای این‌که به حساب خودشان از شرّ این‌ها راحت بشوند و هی نیایند امر به معروف و نهی از منکرشان بکنند می‌گفتند برای چه می‌گویید این که اثر ندارد. پس خودِ آن عصات به آمرین به معروف و ناهین از منکر و واعظین به خودشان این حرف را می‌زنند و یا استهزاءً، استهزاءً به ایشان می‌گفتند که برای چه این کار را می‌کنید. پس به حسب این احتمال و این نظریه این قوم دو دسته بودند؛ یک دسته عُصات بودند، یک دسته آمرین به معروف و ناهین عن المنکر و مُعتمرین به این امر الهی و مُنتَهین از این امر الهی بودند این دو طایفه، این طایفه به آن طایفه این حرف را می‌زدند حالا همه‌ی ایشان یا بعض‌شان. این تفسیری است که بعضی از مفسرین این را اختیار کردند و بعض روایات هم شاهد بر این است که همین‌جور بوده.

در صفحه‌ی 218 تفسیر کنز الدقائق جلد پنجم روایتی است از علی بن الحسین علیهما السلام که مفصل است این روایت، حضرت می‌فرمایند تا این که می‌رسد به این‌جا که می‌فرماید طبق این نقل «وَ کَانُوا فِی الْمَدِینَةِ نَیِّفاً وَ ثَمَانِینَ أَلْفا» هشتاد و خرده‌ای هزار نفر جمعیت آن شهر کنار دریا بوده «فَعَلَ هَذَا مِنْهُمْ سَبْعُونَ أَلْفا» هفتاد هزار نفرشان عاصی بودند و یوم السّبت صید می‌کردند «وَ أَنْکَرَ عَلَیْهِمُ الْبَاقُون‏» پس بنابراین دو طایفه بیش‌تر نبودند؛ گناهکاران و باقون که منکر هستند ساکت نیستند، باقون همه انکار می‌کردند. بعد می‌گفتند چی؟ « کَمَا قَصَّ اللَّهُ تَعَالَى وَ سْئَلْهُمْ عَنِ الْقَرْیَةِ الَّتِی کانَتْ حاضِرَةَ الْبَحْرِ و ذلک أنّ طائفة منهم وعظوهم و زجروهم و من عذاب اللَّه خوفوهم و من انتقامه و شدائد بأسه حذروهم‏» این باقون این کار را می‌کردند «فأجابوهم عن وعظهم‏» آن هشتاد هزار نفر همه‌شان یا بعض‌شان جواب می‌دادند «لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ بذنوبهم هلاک الاصطلام أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً» این یک نظریه. بعد می‌فرماید که «فلمّا نظر العشرة آلاف و النّیف أنّ السّبعین ألفا لا یقبلون مواعظهم و لا یخافون بتخویفهم إیّاهم و تحذیرهم لهم، اعتزلوهم إلى قریة أخرى قریبة من قریتهم» آن هفتاد هزار عصیان می‌کردند این باقون که باقون می‌شود ده هزار و خرده‌ای، آن که هشتاد هزار و خرده‌ای بود دیگر، هفتاد هزار که گنهکار بودند ده‌هزار و خرده‌ای هم آدم‌های درستی بودند؛ مطیعین بودند و واعظین و منکرین للمنکر و آمرین بالمعروف بودند وقتی که دیدند دیگر حرف‌ها اثر نمی‌کند و خدا می‌خواهد عذاب‌شان بکند رفتند یک قریه‌ی دیگر بعد دیدند که خدا آن‌جا را عذاب کرد آمدند دیدند این‌ها شدند به شکل قرده‌ی خاسرین. این روایت خیلی مفصل دو صفحه‌ای تقریباً هست از علی بن الحسین سلام الله علیه راجع به این آیه‌ی شریفه.

پس روی این حساب دو طایفه ما بیش‌تر نداریم؛ عاصین و منکرین للمنکر و مطیعین. این عاصین به این‌ها این حرف را می‌زدند و آن‌ها حالا جوابی می‌دادند که بعداً می‌گوییم. این نظریه‌ی اول.

نظریه‌ی دوم این است که این‌ها جماعتی از غیر عاصین بودند یعنی ما در حقیقت سه طایفه داریم این‌جا، عاصین، طایفه‌ی دوم ساکتین، طایفه‌ی سوم آمرین بالمعروف و ناهین عن المنکر. منتها این ساکتین از اول ساکت نبودند، این‌ها هم ساکت نبودند اول امر به معروف می‌کردند وعظ می‌کردند مدتی، بعد مأیوس شدند. پس از الساکتین الآیسین بعد الوعظ مدّتاً، حالا این ساکتینی که اول وعظ می‌کردند و احتمال تأثیر می‌دادند بعد که دیدند تأثیر ندارد و دیگر اثر ندارد، حالا این‌ها به آن آمرین به معروف و ناهین از منکر می‌گویند که چرا این کار را می‌کنید؟ فایده‌ای ندارد که. این هم یک نظریه است و بزرگانی از اهل تفسیر هم این نظریه را انتخاب کردند مِنهُم همین خودِ صاحب تفسیر کنز الدقائق است که ایشان می‌فرمایند که «وَ إِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ جماعة من أهل القریة، یعنی: صلحاءهم الّذین اجتهدوا فی موعظتهم، حتّى أیسوا من إیقاظهم.» این جماعتی هستند که خیلی کوشش کردند در موعظه کردن آن‌ها، تا دیگر مأیوس شدند از این که آن‌ها به حرف بروند و گوش کنند و زنده بشوند و از ذوب و خواب غفلت بیرون بیایند این هم نظریه دوم.

برای این نظریه‌ی دوم حالا به این شکل ما حالا فعلاً روایتی در این تتبّع ناقصی که داشتیم پیدا نکردیم که شاهد روایی هم داشته باشد، ولی این‌جور استظهار کردند عده‌ای که این طایفه‌ی دوم هم یعنی این طایفه، یک طایفه‌ی اینچنینی هستند این هم احتمال دوم.

احتمال سوم و نظریه‌ی سوم این است که ما این‌جا سه طایفه داریم؛ همان عصات و آن طایفه‌ی غیر ساکت آمر و ناهی از منکر و سوم طایفه‌ی ساکت که این‌ها از اول احتمال تأثیر نمی‌دادند، نه بعد از این‌که إجتهدوا و وعظوا، فهمیدند اثر ندارد اصلاً از همان اول احتمال تأثیر نمی‌دادند و لذا اقدام به این کار نکردند. پس این‌ها هم به نظر خودشان به خاطر این نکردند که احتمال تأثیر نمی‌دادند. پس فرق این احتمال سوم با دوم این است که آن‌ها اقدام به وعظ می‌کردند ولی بعد دیدند که اثر ندارد ترک کردند در قبال آن طایفه‌ای که نه آن‌ها. این هم احتمال سوم.

احتمال چهارم این هست که باز همین سه طایفه است ولی این ساکتین اینجور نبود که احتمال تأثیر ندهند، نه، روی عدم مبالات امر به معروف و نهی از منکر نمی‌کردند منتها این حرف را هم که آمدند به واعظین زدند روی بهانه بود روی بهانه که بابا اثر ندارد برای چه می‌روید می‌گویید؟ این‌ها یعذّبهم الله فی الآخرة، توی دنیا هم که هلاکشان می‌کند این‌ها حرف را گوش نمی‌کنند. این‌ها از روی بهانه می‌آمدند می‌گفتند.  روایات عدیده‌ای هم داریم که این‌که بالاخره این‌ها سه طایفه بودند نه دو طایفه روایات فراوانی است که بر این مسئله هم دلالت می‌کند حالا بعضی‌های آن را می‌خوانیم.

در همین صفحه‌ی 220 در تفسیر علی بن ابراهیم « حدّثنی أبی، عن الحسن بن محبوب، عن علیّ بن رئاب، عن أبی عبیدة، عن أبی جعفر علیه السّلام» از امام باقر سلام الله علیه است «قال: وجدنا فی کتاب علیّ- علیه السّلام- أنّ قوماً من أهل إیلة من ثمود» آن شهر اسمش ایله بود به حسب این نقل و داستان همان یوم السبت را نقل می‌کند می‌فرماید که... من حالا روایت طولانی است همه را عرض نمی‌کنم. خلاصه مدتی این‌ها این کار را می‌کردند «فلبثوا فی ذلک ما شاء اللّه، لا ینهاهم عنها الأحبار و لا یمنعهم العلماء من صیدها. ثمّ إنّ الشّیطان أوحى إلى طائفة منهم: إنّما نهیتم عن أکلها یوم السّبت و لم تنهوا عن صیدها» شیطان آمد به این‌ها گفت که بابا خوردنش روز شنبه اشکال دارد، حالا بنابراین که سبت روز شنبه باشد. اما از صید کردن شما منع نشده حال این‌که اینجور نبود  این کار را کردند «فاصطادوها یوم السّبت، و أکلوها فیما سوى ذلک من الأیّام فقالت طائفة منهم: الآن نصطادها» یک طایفه گفتند بله ما روز شنیه صید می‌کنیم «و انحازت طائفة أخرى منهم ذات الیمین، فقالوا: ننهاکم من عقوبة اللّه أن تتعرّضوا خلاف أمره» این هم شدند طایفه‌ی دوم که ناهین عن المنکر هستند «و اعتزلت طائفة منهم ذات الشّمال فسکتت فلم تعظهم، فقالت للطّائفة الّتی وعظتهم: لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِکُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَدِیداً.» پس سه طایفه شد، این طایفه‌ی سوم اصلاً از اول امر به معروف هم نکردند، نه این‌که مدتی کردند و بعد دیدند که فایده‌ای ندارد. این‌ها هم امر به معروف نکردند آمدند این حرف را زدند و این حرف هم با آخری می‌خواند که اصلاً امر به معروف و نهی از منکر نکردند، تازه اشکال می‌کردند اعتراض می‌کردند به واعظین و آمرین به معروف و ناهین عن المنکر که برای چه این کار را می‌کنید.

 پس این‌جا چهار احتمال هست که احتمال اولش با بعضی روایات سازگار است احتمال بعدی‌ها هم بعضی‌هایش با بعضی روایات سازگار است این نکته‌ی اول.

نکته‌ی دوم این است که این آمرین به معروف و ناهین عن المنکر دو تا جواب می‌دادند به آن معترضین: یک؛ معذرتاً الی ربّکم، این جواب اول‌َشان، جواب دوم‌شان چه بود؟ این بود که و لعلّهم یتّقون، شاید اثر بکند و این‌ها تقوا پیشه بکنند و دست از صید بردارند. این هم جواب دوم. پس این‌ها هم دو تا جواب مُنهاز از هم می‌دادند دو تا جواب جداگانه، یک جواب واحد نیست دو تا جواب جداگانه است. حالا بعدَ ما تُماهِدَ هذه المقدمه ببینیم تقریب استدلال چگونه می‌شود کرد.

تقریب استدلال به دو نحوه است؛ نحوه‌ی اول و تقریب اول این است که مَعال کلام مُجیبین در مقام جواب این است که حالا سلّمنا حرف شما درست باشد که اثر نمی‌کند فرض کنیم حرف شما که می‌گویید اثر ندارد درست باشد حالا شما، حالا آن‌هایی که می‌گویند اثر ندارد سواءُ کانوا هم العصاة یا این‌ که احتمال دوم باشد که بعد از این که امر به معروف و نهی از منکر کردند و دیگر مأیوس شدند، می‌گویند حالا دیگر فهمیدیم اثر ندارد یا آن سومی‌ها باشند که از اول می‌گویند اثر نداشته، یا آن‌هایی باشند که نه واقعاً اهمال داشتند ولی در مقام بهانه این را می‌گفتند که این اثر ندارد. هر کدامش می‌خواهد باشد جواب اولی که این‌ها می‌دهند این است که فرضاً سخن شما درست باشد و اثر نداشته باشد ما معذرتاً الی ربّکم داریم این کار را می‌کنیم.  اگر این باشد استدلال تمام می‌شود؛ به خاطر این که معذرت، عذر آوردن در پیشگاه خدای متعال در جایی لازم است و زمینه دارد که خدای متعال وظیفه‌ای در آن‌جا بر عهده گذاشته باشد اگر خدا وظیفه‌ای بر عهده نگذاشته  چه معذرت‌خواهی؟ ا می‌گوییم معذرتاً الی ربّنا آب می‌خوریم،  آب مگر حرام بوده یا خدا گفته نخورید که معذرتاً الی ربّکم، کار مباح انجام دادن، چرا این کار مباح را انجام می‌دهی؟ معذرتاً الی ربّکم. معذرت در جایی است که یک وظیفه‌ای یک چیزی بر عاتق انسان باشد بر عهده‌ی انسان باشد. پس جمع این دو تا که می‌گویند باشد حرف شما و لو درست باشد که اثر ندارد اما در عین حال ما معذرتاً الی ربّنا امر به معروف می‌کنیم و نهی از منکر می‌کنیم. این دلالت می‌کند بر این‌ که پس در همان ظرف عدم اثر تکلیفی وجود داشته و این‌ها از باب معذرتاً الی الربّ می‌گویند انجام می‌دهیم.

 ممکن است کسی بگوید که این قوم ممکن است اشتباه کردند آن‌ها معصوم و پیغمبر که نیستند، آن‌ها خیال می‌کنند وظیفه بوده چه حجیتی بر ما دارد؟  جواب هم این است که خدای متعال که دارد این را نقل می‌کند دارد تقریر می‌فرماید که این حرف درست بود، این جواب آن‌ها جواب درستی بود.

پس بنابراین به این سه مقدمه اثبات می‌شود که در ظرف عدم تأثیر و علم به عدم تأثیر حتی، وظیفه هست که انسان امر به معروف کند و نهی از منکر کند فلذا شیخ طوسی فرمود که این آیه دلالت می‌کند.

و اما جواب دوم‌شان این بود که چی؟ و لعلّهم یتّقون، نه حرف شما نیست که می‌گویید اثر ندارد نه احتمال دارد که ... آن جواب دومی دیگر  ربطی به استدلال ندارد چون آن می‌گوید احتمال تأثیر دارد. این تقریب اول.

تقریب دوم این است که معذرتاً الی ربّکم، نگفتند معذرتاً الی ربّنا، معذرتاً الی ربّکم نه الی ربّنا، چرا این‌جوری گفتند؟ جایش این است که بگویند ما به خاطر این‌ که پیش پروردگارمان عذر داشته باشیم نه پیش پروردگار شما، معذریم. این تغییر ربّنا با این که مقام او را اقتضا می‌کند و استبدال ربّنا به ربّکم، این دلالت می‌کند بر این‌که معتقَد این‌ها این بوده به این‌ها می‌خواهند بگویند همین ربّ شما، شما هم در پیشگاه پروردگارتان چی هستید همین شمایی که می‌گویید اثر ندارد و در اثر این‌که می‌گویید اثر ندارد سکوت اختیار کردید شما هم در پیشگاه پروردگارتان مسئول هستید، فلذا می‌گوید ربّکم. این تبدیل ربّنا به ربّکم نشان می‌دهد که معتقَد آن‌ها این است که به آ‌ن‌ها می‌خواهند بگویند و با این عبارت‌شان می‌خواهند به معترضین بگویند که شما هم وظیفه دارید علی رغم این که دارید می‌گویید که اثر ندارد وظیفه دارید فلذا پیش همان پروردگار شما ما می‌خواهیم عذر ببریم که از شما و ما سئوال می‌کند. بزرگانی از اهل تفسیر گفتند این تعبیر به ربّکم برای بیان این مطلب است، یعنی نگفتند در بحث استدلال بحث ما، گفتند سرّش این است که این ادبیات را به کار بردند این که این ادبیات را به کار بردند دون آن ادبیات را به این ملاحظه است. پس بنابراین با این تقریب ثانی هم می‌شود گفت که آیه دلالت می‌کند بر این که در ظرف علم به عدم اثر هم و عدم تأثیر هم وظیفه بر عهده‌ی ما هست.

سلّمنا آمنّا که حرف شما درست باشد که این‌ها اثر درشان ندارد اما ما معذرتاً‌ الی ربّنا می‌گوییم درست؟  معذرتاً الی ربّکم گفتن در چه صورتی هست؟ در صورتی که تکلیفی باشد اگر تکلیفی نباشد که معذرت یعنی چی.

 این دو تقریب برای استدلال به آیه‌ی شریفه، آیا این تمام است این استدلال به تقریبیه یا اشکال دارد؟ اشکال اولی که مشترک است بین دو تقریب این است که  این دلالت می‌کند که در امم سابقه این‌چنین بوده، در آن امت و در آن زمان ولی چکار به شریعت محمد صلی الله و آله و سلم دارد؟ این مثل آیات دیگری می‌ماند که بفرماید ما بر بنی اسرائیل چی را واجب کردیم یا چی را حرام کردیم، این نمی‌شود به آن استدلال کنیم که بر ما هم واجب است نسخ شده امم سابق. پس بنابراین این آیه هم ولو دلالت بکند به این تقریبین که آن‌ها می‌گفتند ما وظیفه‌مان است،  بله لعلّ آن موقع وظیفه این بوده که حتی اگر می‌دانی تأثیر ندارد باید امر به معروف کنی نهی از منکر کنی اما آن شریعت الان نسخ شده.

إن قلت، إن قلت که اگر این وظیفه‌ی ما نبود ما الفائده در این‌که خدای متعال این داستان را و این مطالب را نقل بکند؟ داستان‌سرایی که قرآن نمی‌خواهد بکند، قصه‌گویی که قرآن نمی‌فرماید. پس معلوم می‌َشود که آن وظیفه‌ای که برای آن‌ها بوده برای ما هم هست.

جواب این است که نه این‌جا یک امر مشترکی است که به آن لحاظش نه به همه‌ی خصوصیاتش و آن این است که بالاخره یک عده بودند که گناهکار بودند عاقبتشان چی شد، یک عده بودند که آن‌ها گناهکار نبودند، این مسائل که ارتباط دارد با اطاعت خدا و عصیان خدای متعال و آن چه که بر این چیزها مترتب می‌شود. این پند آموزیش در این نقل است، نقل این‌ها برای پند آموزی در این حوزه‌ی اطاعت و عصیان است نه ما یعصی به و ما یطیعُ به، نمی‌خواهد بگوید هر چه ما یعصی به در آن زمان ما یعصی به شما هم هست، هر ما یطیع به در آن زمان ما یطیع به شما هم هست، نه شرایع با هم فرق می‌کنند اصل اطاعت و عصیان که این‌ها بشر در مقام امتحان خدا برمی‌آید، نسبت به اطاعت و عصیان امتحان می‌کند، عصات آن جور سرنوشتی دارند، مطیعین آن‌جور سرنوشتی دارند که این مشترک بین همه است، این را می‌خواهد و نسبت به این و برای این فواید دارد نقل می‌فرماید. اما نه این‌که آن ما یعصی به ایشان هم عیم ما یعصی به شما است و ما یطاع به‌ ایشان هم عین ما یطاع به شما است.

 این اشکال اول است مگر کسی جواب از این اشکال بدهد که  وقتی در شرایع سابقه ثابت شد ما استصحاب شرایع سابقه را می‌کنیم که این هم در بحث تفصیلی یکی از ادلّه‌ی عشره‌ای که اقامه کردیم بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر، یکی از ادلّه‌اش چی بود؟ این بود که به واسطه‌ی آیات قرآن ثابت می‌َشود که در شرایع سابقه واجب بوده، ما استصحاب بقاء آن وجوب برای شریعت خودمان بکنیم. این هم اشکالات عدیده بر آن بود که قبلاً ذکر کردیم و ارجاع به آن‌جا می‌دهیم.

اشکال دوم این است که ممکن است این معذرتاً الی ربّکم نه بر اثر این باشد که امر به معروف و نهی از منکر آن وقت وظیفه‌شان بوده، چون مواردی ما داریم که گفتن و وعظ کردن و اشکال کردن واجب است ولو می‌دانیم که تأثیر ندارد. یک؛ در مواردی که اگر نگوییم به اندراس شریعت منجر می‌شود و حجر شریعت. مثلاً سابقاً به ما می‌گفتند که علما می‌فرمودند که شماها مثلاً‌ ماشین سوار می‌شوید مسافرت بروید که موسیقی می‌زدند و آهنگ می‌گذاشتند و آن هم آهنگ‌های خیلی کذا که حالا هم می‌گذارند خیلی‌هایشان، شاید در صدا و سیما هم می‌گذارند  شما اگر نگویید فکر می‌کردید اثر نمی‌کند اثر هم نمی‌کرد مخصوصاً این راه شیراز این‌جوری بود ماشین‌ها خیلی عجیب غریب می‌گذاشتند و اثری هم نمی‌کرد گفتنش ولی می‌گفتند باید بگویید نه از باب امر به معروف برای این‌که اگر طلبه در این ماشین‌ها بنشیند و نگوید کم کم مردم خیال می‌کنند حلال است این حکم خدا مهجور می‌َشود، منسیء می‌َشود بدانند حرام است حالا انجام می‌دهند بدهند ولی بدانند حکم خدا این است یک چیزی، استاد مرحوم آقای تبریزی آقای آشیخ کاظم تبریزی قدس سره که دو سال رفته بودند تهران برای فلسفه خواندن زمان آقای شاه آبادی بوده می‌گفت آقای شاه آبادی یک مسجدی را اختیار کرده بود برای نماز جماعت توی لاله‌زار که خیابان لاله‌زار بدترین جای تهران آن موقع بود مشروب فروشی‌ها و سینما‌ها و بی‌حجابی‌ها همه آن‌جا متمرکز بود پیاده هم می‌آمد پیاده هم این مسیر را می‌آمد می‌فرمود برای این که چشم این‌ها به یک عمامه به سر بخورد یک منبّهی باشد که بالاخره یک چیزی هم هست، یک قیامتی، یک حکمی، یک خدایی، پیغمبری، دینی، این مخصوصاً این مسیر را پیاده می‌آیم که یک عمامه به سر روحانی این‌جا رد بشود. حالا برای این که دین خدا مهجور نشود باید گفت حالا گوش می‌کنند یا نمی‌کنند حالا هر چی می‌گی صدا و سیما، ما باید بگوییم که بدانند بابا این نیست مصاحبه می‌کنند آخوند است عمامه هم دارد همه چیز، جلویش این مصاحبه‌گر موهایش بیرون است نمی‌گوید آقا من حاضر نیستم با شما مصاحبه کنم، این حرام است این جایز نیست  حالا نمی‌گویند یا تعاون ... می‌کنند یا عقیده‌اش این است که اثر نمی‌کند ولی ما باید بگوییم که این اشکال دارد روی منبر بگوییم جاهای مختلف بگوییم که این حکم خدا مهجور نماند خیال نشود این حلال است می‌گویند آقایان دارند مصاحبه می‌کنند نگاه می‌کنند هیچ کدامشان حرفی نمی‌زنند که، معلوم می‌شود اشکالی ندارد این حالت پیدا نشود. دو: در جایی که بدعت گذاشته دارد می‌شود اگر بدعت گذاشته بشود باید نهی کرد باید گفت ولو اثر هم نکند چرا چون این بدعت جا نیفتد. پس ما مواردی داریم که اظهار لازم است ولو اثر نکند امر به معروف و نهی از منکر بابٌ آخرٌ، آن ممکن است مشروط باشد اما گفتنی که برای این باشد که منسی نشود احکام الهی، بدعت گذاشته نشود و امثال این‌ها، مشروط به تأثیر نیست و معلوم نیست که در این آیه‌ی مبارکه گفتن آن واعظین منشأش امتثال ادلّه‌ی امر به معروف و نهی از منکر بوده که به آن‌ها مخاطب بوده، یا منشأش امتثال اوامر اُخر بوده که نگذارید حکم خدای متعال منسی بشود، نگذارید بدعت در دین گذاشته شود جلوی این را بگیرید. شاید بخاطر امتثال امر باشد معذرتاً الی ربّکم که ننوشته که ما بر این وظیفه هستیم. پس بنابراین ممکن است این فرمایش آن صُلحا و واعظین آن قوم که معذرتاً الی ربّکم منشأش امر آخری غیر از وجوب امر به معروف و نهی از منکر باشد از وظایف اُخر. این هم جوابی است که بعضی از علما دادند منهم از باب حق شناسی عرض می‌کنم در تفسیر نمونه هم این‌جور جواب داده که این آیه چه جور جور درمی‌آید با این‌که امر به معروف و نهی از منکر مشروط به احتمال تأثیر است این جور جواب دادند.

و صلی الله علی محمد و آله

پایان

120/907/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۰:۴۰
طلوع افتاب
۰۶:۰۷:۰۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۵۵
اذان مغرب
۲۰:۱۷:۲۳