به گزارش سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی وسائل، در رابطه با نکاح آنچه با کنکاش و مطالعه در آیات و روایات به دست میآید، تعظیم و تکریم این سنت حسنه الهی است و به خاطر همین عظمت، شارع مقدّس قوانین و مقرارتی را در آن لحاظ کرده که در سایر عبادات و یا معاملات نظیر آن دیده نمیشود. با اینکه نکاح یکی از عقود است و همانند بیع و اجاره و ... یک طرفش قضیه مالی وجود دارد اما به خاطر وجود مسئله عرض و ناموس در طرف دیگر آن و اهمیت اسلام به این مقوله، حرمت ویژهای نثار آن شده و احکامی که گاهاً میتوان آنها را سختگیرانه توصیف کرد نسبت به نکاح تشریع شده است. به عنوان مثال اگر کسی مال و حتی جان کسی را تلف کرد اولیای مال و یا اولیای دم حق بخشش و رضایت نسبت به متلِف را دارند اما در نکاح اگر به هر علّتی به عرض و ناموس کسی تعرض و تعدّی شود، ولیّ نکاح به هیچ عنوان حق رضایت از متعدّی را ندارد و باید مجازات شود.
در مقام افتاء نیز این تعظیم و حرمت نهادن به مسئله نکاح، بسیار ملموس و محسوس است، تا جایی که فحول فقهاء مثل مرحوم صاحب عروة در باب نکاح، ضمن تصریح به اهمیت فروعاتی که به بنیان خانواده و تربیت برمیگردد، قلمشان در مقام فتوا نسبت به برخی از مسائل لرزیده و حکم به احتیاط دادهاند و برخی نیز مانند شهید ثانی در کتاب مسالک به خاطر اهمیّت مسئله یک فرع فقهی مربوط به نکاح را که بازگشت به مسائل خانوادگی دارد نزدیک به هیجده صفحه تبیین و تشریح کردهاند در حالیکه بنای ایشان در این کتاب بر اختصار و ایجاز گویی بوده است.
فرق نکاح با سایر عقود
نکتهای که فرق نکاح با سایر عقود را بارزتر و نمایانتر میکند این است که، هر چند در اسلام نسبت به نکاح حرمتهای ویژهای گذاشته شده و احکامی در آن تشریع شده که به نوعی بیانگر سختگیری شارع نسبت به نکاح و ناموس و عرض مسلمین است اما از طرفی هم چون هدف شارع ترویج این سنت حسنه است، شرائط را با برخی از احکام تسهیلی جهت ترویج مسئله ازدواج فراهم کرده تا در صورت تمایل طرفینِ عقد، مشکلی از حیث احکام و هنجارهای شرعی در سر راهشان وجود نداشته باشد.
به عنوان مثال در قضیه مال و مملوک و مسائل مربوط به بیع گفته میشود اگر خانه یا مال یا هر مملوک دیگری متعلّق به شخصی بود که دسترسی به او امکان نداشت، در اینجا کسی حق ندارد مال او را بفروشد یا اجاره دهد یا عقد دیگری بر آن جاری کند چون یا دسترسی به او متعذّر است یا متعسّر که در هر دو صورت احکام خاص خود را دارد و باید طبق همان احکام عمل شود. اما در ازدواج و نکاح، این علقهً آسمانی و الهی اگر پدر یا جدّ پدری دختر که اولیای او در عقد نکاح محسوب میشوند، دسترسی به آنها متعذّر یا متعسّر شد، به محض منقطع الربط شدن، این دختر از تحت ولایت اولیای خود خارج و زمام امورات او در ازدواج به دست حاکم خواهد افتاد تا مسیر ازدواج او از حیث مسائل شرعی و دچار مانع نباشد.
در مالی که از صاحبش دور افتاده و دسترسی به صاحب آن متعذر است مسئله ضرر و نفی حرج وجود ندارد و در صورتی که خرید و فروش نشود ضرری متوجه صاحبش نمیشود اما در ازدواج و نکاح به حکم آیه شریفه ﴿مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ﴾ و نبوی شریفه «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ» در صورتی که دسترسی به اولیای عقد وجود نداشته باشد و ازدواج دختر به تأخیر بیافتد هم ضرر متوجه او شده و هم باعث عسر و حرج او خواهد شد لذا اسلام عزیز با حکم به خروج ولایت عقد او از ید پدر و جدّ جلوی این حکم ضرری و حرجی را گرفته است و این نشان میدهد علقۀ مبارک ازدواج در عین حال که حرمت ویژه دارد، این سهولت ها را هم به همراه دارد تا مانعی نسبت به ترویج آن وجود نداشته باشد.
تساهل و عدم سختگیری در مقدمات ازدواج مثل مهریه و صداق
اهل بیت (علیهم السلام) وجوداتی نورانی هستند که با تمسک به سنت و سیره آنها در عرصههای دینی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی میتوانیم خود را از انحراف و جامعه را از انحطاط حفظ کنیم.
یکی از موارد تمسک به این سیره مقدسه امر ازدواج و مقدمات آن است، به عنوان مثال در رابطه با مهریه و صداق در نکاح، روایات زیادی رسیده که یک از آنها روایت نورانی امام جواد (علیه السلام) است که در خطبهای خطاب به «ابو الزوجه»اشان فرمودند: «أَنَّ لِکُلِّ زَوْجَةٍ صَدَاقاً وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ أَمْوَالَنَا فِی الْآخِرَةِ مُؤَجَّلَةً مَذْخُورَةً... وَ قَدْ أَمْهَرْتُ ابْنَتَکَ الْوَسَائِلَ إِلَى الْمَسَائِلِ وَ هِیَ مُنَاجَاةٌ دَفَعَهَا إِلَیَّ أَبِی» هر زنی یک مهریه ای دارد امّا ما هر چه از اموال داشتیم در راه خدا دادهایم و در جای دیگر ذخیره است، فعلاً مال فراوانی که به عنوان مهریه دختر شما قرار بدهم نیست؛ ولی یک نسخه خطی از مناجات پدرم امام رضا (علیه السلام) دارم که آنرا مهریهاش قرار میدهم.
این یک فرهنگ است که امام جواد (علیه السلام) در ضمن این خطبه به ما یاد دادهاند و از این طور خانوادهها است که نسل پاک و مطهر به عنوان میراث باقی میماند؛ با وجود چنین فرهنگ غنی ما در جامعهمان راه را اشتباه رفتهایم که اگر انسان بنشیند و به وضع کنونی جامعه و طرز تفکر جوانان در آن و نوع نگرش آنها به ازدواج و مقدمات آن گریه کند، جا دارد.
صعوبت در این مقدمات، دست و پاگیر جوانان شده و متأسفانه با اینکه سنّ بلوغ پایین آمده، سن ازدواج بالا رفته و این مطلب نشانگر معضل و بحرانی بزرگ در وضع فعلی جامعه ماست. که پایانش یا به اعتیاد کشیده میشود یا بی کاری و سرگردانی.
الگوی ما باید اهل بیت و علماء و اولیای خدا باشند؛ شرح حال اولیای خدا را نگاه کنید و ببینید اینها چطور ازدواج کردند و آن را با شرط و شروطی که طرفین، قبل از ازدواج برای جوانان و خانوادههای ایشان قرار میدهند مقایسه کنید! آیا این مسائل به کشاندن جامعه به انحطاط و بالارفتن سن ازدواج و پیر شدن جامعه منجر نمیشود؟ نکاح میتواند سرنوشت ساز باشد، و اگر از راه اصولی و روشمند نسبت به آن اقدام شود میتواند شکوفایی فردی و اجتماعی را در یک امت به دنبال داشته باشد.
تبعات عدم رعایت دستورات اهل بیت در زندگی
ما از آن جهت که در دنیا زندگی میکنیم، به مخلوقات خداوند در این عالم مربوط هستیم و خواسته یا ناخواسته یک تعامل متقابلی بین انسان و سایر کائنات برقرار است.
خداوند متعال در آیه شریفه: ﴿وَ أَنْ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾، اگر مردم بر صراط مستقیم طی طریق کنند، ما هم بر آنها باران نازل خواهیم کرد، به این معنا که اعمال و رفتار ما در برخورد کائنات با ما موثر است. چه اینکه از آن طرف هم بین حوادث روزگار و اعمال ما رابطه است. حوادث روزگار در تفکر ما، زندگی ما، نحوهٴ معیشت ما یقیناً تأثیر دارند.
نکاح و قمر در عقرب هم همین طور است، ما که نمیدانیم و نمیتوانیم بگوییم هیچ رابطهای بین نکاح و قمر در عقرب نیست. این قمر وقتی در برج عقرب دارد حرکت میکند یک سلسله آثاری دارد، در برجهای دیگر یک آثار دیگری دارد که شاید برای امثال ما، این آثار روشن و واضح نباشد اما برای اهلش که اهل بیت هستند این آثار و لوازم ملموس و قابل مشاهده است لذا تبعیت از دستورات آنها در این موارد، جدای از مقام ولایت از باب رجوع جاهل به عالم لازم و ضروری است. و عدم رعایت فرامین آنها ممکن است لوازمی را به همراه داشته باشد که جبران آن دشوار یا غیر ممکن باشد.
برخی به گمان اینکه اینگونه سخنان خرافه و دور از عقل است عمل به آن را ترک میکنند، غافل از اینکه اگر اندکی با علوم عقلیه آشنایی داشتند میتوانستند به درک این مطلب برسند که عقل انسان نسبت به درک بسیاری از مفاهیم ناقص است و در برخی موارد نیز قابلیت علم به مطلبی برایش وجود ندارد که در این دو مورد باید تعبداً تبعیت از عالم به آن قضیه کند.704/س
محرم آتش افروز