vasael.ir

کد خبر: ۴۰۹۱
تاریخ انتشار: ۱۸ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۷ - 07 January 2017
یادداشت اقتصادی:

بررسی رابطه مذهب و رفتار مصرف‏ کننده در سایر ادیان (غیر اسلام)

پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل _ در کشورهای غربی مطالعات گسترده‏ای در زمینه رابطه اقتصاد و مذهب صورت گرفته است.این مقاله تلخیصی از مقاله دو کارشناس اقتصادی است که این موضوع را بررسی می کند.

به گزارش سرویس اقتصاد پایگاه اطلاع رسانی وسائل در کشورهای غربی مطالعات گسترده‏ای در زمینه رابطه اقتصاد و مذهب صورت گرفته است که در ادبیات اقتصادی ایران اثری از آنها نیست. این مقاله تلاش دارد به بخشی از این مطالعات بپردازد، که می تواند انتقال خوبی از دانش اقتصاد دینی به ایران جهت بهره برداری در مطالعات اقتصاد اسلامی باشد.
1ـ بررسیهای علمی اثر دین بر رفتارها
توجه علوم اجتماعی به دین تنها طی چند دهه اخیر نبوده است. از جمله آدام اسمیت ـ پدر علم اقتصاد ـ در کتاب ثروت ملل بخشی را به دین اختصاص داده است (اسمیت 1965، 46ـ740). اما حرکت جدی در زمینه دین از اوایل قرن بیستم آغاز شد. ارائه دیدگاههایی مانند دیدگاه ماکس وبر، لمپتون، رودنسون و ... به این حرکت، شکل داد. این حرکت در نیمه دوم قرن تشدید شد و شاخه‏های مختلف علوم را در بر گرفت.
در زمینه رابطه دین با رفتارهای اقتصادی، تحقیقات مختلفی انجام شده است. مانند مذهب و تفاوت اقتصادی کشورها (وبر 1905؛ تاونی1926) دین و نگرشها و رفتارهای اقتصادی افراد (گری لی1963؛ پایل 1992؛ مایر و شارپ 1962) دین و رفتارهای مصرفی (کهف 1972؛ صدیقی 1972؛ آزی و ارنبرگ 1975؛ داگلاس1976) دین و تولید (کهف، 1991؛ صدیقی، 1979؛ عبدالمنان 1991).
2ـ بررسیهای علمی در زمینه رابطه اقتصاد و دین
سابقه مباحث اقتصادی-دینی به قدمت اندیشه‏های دینی باز می‏گردد، امّا بحث علم اقتصاد و دین از زمان آدام اسمیت، آغاز شد. آدام اسمیت مباحثی از رفتارهای کلیسا و روحانیون را در نظریه‏های اقتصادی خود گنجاند، مانند این که روحانیون و معلمان مذهبی نیز مانند دیگران در رفتارهایشان خودمحوری را ملاک دارند، رفتارهای مذهبی روحانیون مانند رفتارهای اقتصادی افراد است (اسمیت [1776]، 1965، 60ـ740). وبر 130 سال بعد، دیدگاه «تفاوتهای اقتصادی افراد و جوامع، می تواند ناشی از تفاوتهای مذهبی آنها باشد» را ارائه کرد (وبر [1905] 1958). در خیزش جدید جوامع اسلامی، نظریات جدیدی مبنی بر تأثیر دین بر رفتارهای اقتصادی در 30 سال اخیر شده است. از این رو، بعضی از محققان به نظریات آدام اسمیت بازگشته و بررسی رفتارهای دینی بر اساس مبانی اقتصادی را محور مطالعات خود قرار داده‏اند.
در کنار این روند، اندیشمندان دینی تلاش کرده‏اند، اقتصاد سنتی سرمایه‏داری را به نقد بکشند. بعضی نیز تلاش کرده‏اند، ابعادی از نظامهای اقتصادی مبتنی بر مذهب را ترسیم کنند.
بر این اساس می‏توان مجموع مطالعات در زمینه رابطه اقتصاد و دین را در چهار دسته برشمرد:
1- تشریح و تبیین رفتارهای دینی بر اساس مبانی اقتصادی، مانند آنچه آدام اسمیت بیان می‏کند.
2- نقد اقتصاد سنتی بر اساس مبانی دینی.
3- بررسی و تبیین نظامهای اقتصادی یا ابعادی از آن بر اساس دین.
4- تشریح و تبیین رفتارهای اقتصادی تحت تأثیر دین.
بررسی ما بیشتر از نوع چهارم و از زاویه خاص تأثیر دین بر رفتارهای مصرفی است. بر این اساس مطالعات در این زمینه را در دو دسته مرور می‏کنیم:
1- اثر مذاهب مختلف بر رفتارهای اقتصادی از جمله رفتار مصرفی جوامع (بُعد کلان)
2- اثر مذاهب مختلف بر رفتارهای مصرفی افراد (بُعد خرد)
3- اثر مذهب در تابع مطلوبیت و رفتار مصرف‏کننده (تفاوت رفتار مصرف کننده مذهبی و غیر مذهبی در هر مذهب).
3ـ اثر مذاهب مختلف بر رفتارهای اقتصادی و مصرفی جوامع (بُعد کلان)
دیدگاه وبر، درباره «ایجاد نظام سرمایه‏داری و پیشرفت اقتصادی کشورهای مسیحی حاصل اصلاح دینی یعنی گرایش به مذهب پروتستان»، به عنوان اولین دیدگاه جدی ارائه شده در این زمینه بود. ماکس وبر در کتاب معروف خود (اخلاق پروتستان و روح سرمایه‏داری، 1905 م.) نتیجه می‏گیرد که نظام سرمایه‏داری و پیشرفت آن، حاصل این اصلاح دینی است. (وبر؛ 150). وبر می‏گوید: این نگاه موجب توسعه یک زندگی اقتصادی عقلانی بورژوایی شد و مهمتر از همه، این جهان‏بینی، نه تنها عامل مؤثر توسعه این شیوه از زندگی، بلکه گاهواره انسان اقتصادی جدید نیز بود. البته این سودگرایی به مرور ماهیت دینی خود را از دست می‏دهد و در خصلت اقتصادی مستحیل می‏شود (وبر؛ 51ـ149).
این دیدگاه، چالشهایی جدی بین اندیشمندان مختلف، از جمله جامعه‏شناسان و اقتصاددانان ایجاد کرد و موجب شد، مطالعات بسیاری در این زمینه صورت گیرد. می‏توان این مطالعات را به دو دسته تقسیم کرد:
- برخی، این مسأله را از بعد کلان مورد توجه قرار داده‏اند و تفاوت رفتارها و موقعیت اقتصادی جوامع پیرو مذاهب مختلف را بررسی کرده‏اند
- دیگران به بررسی تفاوت رفتارهای فردی پیروان مذاهب مختلف پرداخته‏اند.
3-1 بررسیهای تاریخی انجام شده
وبر آغازگر بررسی از بعد کلان، درباره تفاوت اقتصادی جوامع پیرو مذاهب مختلف است. بر اساس نظریه وبر، در قواعد دینی پروتستان - برخلاف کاتولیک - تجمع ثروت نفی نشده، بلکه تجمل‏طلبی نفی و کار نکردن و ناتوانی در اداره امور اقتصادی شخصی و مصرف زیاد نکوهش شده است (وبر، 48ـ133). نتیجه این امر افزایش پس‏انداز و انباشت سرمایه بود، که موجب رشد سرمایه‏داری کشورهای پروتستان شد (وبر، 148). بیشتر پژوهشگران این زمینه، تلاش کرده‏اند، نتیجه این نظریه (یعنی تفاوت رشد اقتصادی) را مورد بررسی، آزمون یا نقد قرار دهند و کمتر در صدد بررسی اصل اثر مذهب بر مصرف بوده‏اند.
در مقابل وبر، دیدگاههای مخالفی ارائه شده است. از جمله تاونی(1926) و ساموئلسون(1993) در یک بررسی تاریخی تلاش می‏کنند، نظرات وبر را رد کنند. ساموئلسون توضیح می‏دهد که تقریبا همه نهادهای سرمایه‏داری که به عنوان محصول پروتستان مطرح می‏شود، پیش از این جنبش - هرچند محدودتر - وجود داشته‏اند. وی نتیجه می‏گیرد رهبران اولیه مذهب پروتستان، علاقه جدّی وفهم کافی نسبت به موضوعات اقتصادی نداشتند.
دلاکرو (1995) نیز شواهدی تجربی تاریخی ارائه می‏کند، که برخی از پیشرفته‏ترین مناطق دوران مورد اشاره وبر، کاتولیک مذهب بوده‏اند. همچنین بیشتر ثروت بعضی از مناطق پروتستان‏نشین، متعلق به کاتولیکها بوده است. رابرت تولیسون(1992) نیز با تفاوت در استدلالها و شواهد ارائه شده، به نتایج مشابهی دست می‏یابد.
تحقیقات دیگری اما نظر وبر را تأیید می‏کنند. تروور روپر(1963) در تحقیق خود درباره جمعیت تجار جمهوری آلمان در قرن هفدهم نتیجه میگیرد اکثریت افراد فعال در جوامع تجاری جمهوری آلمان در این قرن، کالوینیست بوده‏اند.
آلن(1998) در تحقیق پیرامون دستمزد در اروپا طی سالهای 1500 تا 1750 میلادی، نتیجه میگیرد، دستمزد واقعی طی این دوره بطور متوسط در نمونه شهرهای پروتستان مورد بررسی 4% افزایش یافته است، در حالی که در نمونه شهرهای کاتولیک 19% کاهش داشته است.3
3-2 بررسیهای انجام شده در دوره معاصر
در دوره معاصر مبتنی بر نظریه وبر نیز، پژوهشهایی در زمینه اثر اختلاف مذاهب بر رشد اقتصادی انجام شده است.
بَرو (2002) در بررسی رابطه بین مذهب و توسعه اقتصادی، در کشورهای مختلف و عمدتا مسیحی نتیجه میگیرد: «گرچه دینداری همراه با توسعه اقتصادی، کاهش می‏یابد، اما ماهیت این رابطه با تغییر اندازه توسعه یافتگی تفاوت می‏کند».
مک کلری(2002) بر مبنای نظریه وبر، با استناد به مبانی مذهبی مذاهب اصلی جهان، رابطه بین اعتقاد به رستگاری و اعمال اقتصادی را در مذاهب مسیحیت (کاتولیک و پروتستان)، اسلام، هندو و بودیسم بررسی کرده، نتیجه می‏گیرد بین اعتقاد به صدقه و اطمینان از پاداش اخروی در مذاهب مختلف رابطه مثبت وجود دارد. در مذاهب اسلام هندو و بودایی هر دو اینها زیاد، درکاتولیک اولی زیاد و دومی تا حدودی زیاد و در پروتستان هر دو کم است.
گویسو، ساپینزا و زینگالز (2002) با استفاده از داده‏های میدانی از صدها هزار نفر از 66 کشور جهان و دارای مذاهب مختلف، اثر مذاهب مختلف را بر روی نگرشهایی که برای رشد اقتصادی، مثبت ارزیابی می‏شود بررسی کردند و نتیجه گرفتند مذهب روی نگرشهای مناسب برای رشد اقتصادی تأثیر مثبت دارد. تنها استثنا در این زمینه، تمایل نژادی (بر اساس مذهب) است.
همچنین می‏توان به پژوهشهایی نظیر مطالعات گلاه و ووریس (1989)، نیس بت(1989)، هیت، واترز و واتسون (1995) پالدام (1999) و مانند آنها نیز اشاره کرد.
هر چند این مطالعات در زمینه کل جوامع انجام شده است، اما زمینه‏ساز مطالعات مربوط به اثر مذهب بر رفتارهای اقتصادی در سطح خرد بوده است.
4ـ اثر مذاهب مختلف بر رفتارهای مصرفی افراد (از بُعد خرد)
طی 40 سال اخیر در زمینه رابطه رفتار اقتصادی با مذهب، تحقیقات مختلفی صورت گرفته است. بعضی از این تحقیقات با استفاده از مدلهای مصرف (روابط اقتصادی)، انجام شده‏اند، اما بعضی، صرفا به بررسی رابطه رفتارهای مصرفی و نوع مذهب پرداخته‏اند.
داگلاس(1976) با بررسی رابطه بین ارزشهای اخلاقی و رفتار مصرف‏کننده در سطح خرد، نتیجه می گیرد بین فرانسوی الاصل یا آمریکایی الاصل بودن زن خانواده و رفتار مصرفی، رابطه قوی‏ وجود دارد.
 هریشمن (1983) در بررسی رابطه مذهب و مصرف، رابطه بین پیروی از مذاهب پروتستان، کاتولیک و یهود بودن با انتخاب محل تفریح آخر هفته، وسیله نقلیه و نگهداری حیوان اهلی در منزل، بین آمریکاییان، نتیجه می گیرد که بین مذهب و رفتارهای مصرفی یاد شده، رابطه معناداری وجود دارد.
در این زمینه، سود و ناسو (1995) در تحقیقی بر روی ژاپنیها و پروتستانهای آمریکایی، نتیجه میگیرند: رفتار مصرفی ژاپنیها و پروتستانهای آمریکایی بطور مشخصی از هم متفاوت است. در این جا افراد به دو گروه مذهبی  و غیرمذهبی تفکیک شده‏اند. بین رفتار مصرفی افراد مذهبی و کمتر مذهبی ژاپنی، تفاوت معناداری یافت نشد، اما بین رفتار مصرفی متدینها و غیرمذهبیهای پروتستان آمریکایی تفاوت معناداری به دست آمد.
بر اساس برخی مطالعات نیز، بین بعضی مذاهب مشابهت‌هایی دیده می‏شود. برخی دیدگاهها، تفاوتهای فرهنگی یا تفاوتهای دیگر را نیز موثر دانسته‏اند. پس نمی‏توان همه تفاوتهای اقتصادی را تنها بر مبنای مذهب توجیه کرد.
رفتارهای موردی افراد درباره مصرف برخی کالاها و خدمات، تحت تأثیر باورهای مذهبی، بویژه سطح رسوخ این باورها نزد افراد است. اگر فردی اعتقاد به ناپسندی مصرف یک کالا یا خدمت داشته باشد، آن را مصرف نخواهد کرد. چنانچه مذاهب از این جهت متفاوت باشند، رفتارهای پیروان آنها نیز متفاوت خواهد بود. مذاهب الهی، در اغلب این اوامر و نواهی اشتراک دارند و می‏بایست بررسی پیروان آنها نتیجه یکسان بدهد. اما تفاوتها می‏تواند ناشی از تحریف در آنها باشد.
بنابراین اثر اعتقاد به دین می‏تواند بطور جدی‏تر وارد مباحث علمی شود.
5ـ اثر مذهب در تابع مطلوبیت و تابع مصرف
بخشی از مطالعات، هزینه‏های مذهبی را به عنوان بخشی از هزینه‏های کلی که انسان برای کسب مطلوبیت انجام می‏دهد، در نظر گرفته‏اند. این تحقیقات مصرف را به دو بخش مذهبی و غیر مذهبی تقسیم ‏و برای هر یک، مطلوبیت جداگانه‏ای در نظر گرفته‏اند، که فرد موجودی خود را صرف تأمین کالاها و خدمات مذهبی و غیر مذهبی می کند به نحوی که مطلوبیت خود را حداکثر کند.
مبنای این نظریات، تبیین تفاوت رفتار افراد متدین و غیر متدین در هزینه‏های مصرفی مذهبی و غیر مذهبی است. این نظریات در شکل ساده خود اثر مذهب بر روی تخصیص دارایی و زمان را برای افراد متدین تبیین می‏کنند، و در شکل پیشرفته‏تر اثر سرمایه انسانی مذهبی بر مقدار هزینه‏ها و زمان صرف شده برای فعالیتهای مذهبی را وارد مدل می‏کند. سپس اثر کیفیت مذاهب، گروههای مذهبی و مراسم مذهبی آنها را وارد مدل می‏کنند.
1ـ5ـ تابع مطلوبیت و تابع مصرف فرد مذهبی
اولین مطلب از این نوع، مقاله آزی و ارنبرگ (1975) است، که مدل تولید خانوار مذهبی برای تبیین ساختار حضور و مشارکت مالی در کلیسا را ارائه می کند. بر اساس این مدل، افراد زمان و داریی خود را جهت حداکثر کردن مطلوبیت دنیا و آخرت به فعالیتهای غیر مذهبی و مذهبی تخصیص می‏دهند.
آزی و ارنبرگ تأکید می‏کنند که ممکن است رفتارهای مذهبی برای زمان حاضر نیز مطلوبیت ایجاد کند، اما در مدل، تنها به مطلوبیت اخروی منجر می‏شود. با این وجود می‏تواند تحلیل خوبی از رفتارهای مذهبی ارائه کند. از جمله نکاتی که در این مدل می توان دید:
-    بر اساس تجربه فعالیتهای مذهبی با بالارفتن سن افزایش می‏یابد، در حالی که منابع قابل اختصاص برای زندگی اخروی با افزایش سن افزایش نمی‏یابد. در این بحث، اثر سن بر افزایش مشارکت مذهبی با توجه به افزایش معمول دستمزد به تبع سن، تا حدی کم توجیه می‏شود.
-    با وجود این که افزایش دستمزد زنان در طول عمر با افزایش سن کندتر صورت می‏گیرد، ولی با افزایش سن، مشارکت بیشتری در فعالیتهای مذهبی دارند. بر اساس این مشاهدات، این فرضیه آزی ـ ارنبرگ که با افزایش سن، فعالیتهای مذهبی افزایش می‏یابد قوی‏تری می شود.
از جمله اولین تحقیقاتی که در زمینه مقدار فعالیتهای مذهبی و اقتصاد صورت گرفته، پژوهش استارک (1972) جهت تبیین رابطه بین سطح درآمد، مقدار فعالیتهای مذهبی مردم آمریکا است. در بررسی او، رابطه معناداری بین این متغیرها یافت نشد.
با این حال، یاناکن (1992) چنین مطالعه‏ای را با دقت بیشتر برای آزمون رفتارهای گروههای مذهبی مختلف (مانند محافظه‏کار، لیبرال و دیگر گروهها) انجام داد. او برای کل افراد بین سطح درآمد و حضور در کلیسا رابطه منفی، ولی بین سطح درآمد و پرداخت کمک مالی به کلیسا رابطه مثبت به دست آورد. گروههای محافظه‏کار نیز در پرداخت کمک مالی و هم در مقدار حضور در کلیسا فعال‏تر بوده‏اند.
مرکز ملی تحقیقات نظرسنجی آمریکا - در سالهای 90-1986 -  نشان می‏دهد، نسبت حضور در کلیسا برای پیروان مذاهب پروتستان کمتر از کاتولیکهاست. نسبت حضور پروتستانهای اصول‏گرا در کلیسا، بیش از پروتستانهای دیگر (لیبرال) است. سطح درآمد افراد، اثر معناداری بر روی حضور در کلیسا نداشته، در حالی که اثر درآمد بر مقدار کمک مالی به کلیسا مثبت بوده است. با ثبات سایر شرایط، کمکهای پرداختی اصول گراهای پروتستان بیش از پروتستانهای دیگر (لیبرال) و این دو بیش از کاتولیکها بوده است. پروتستانهای سیاه پوست در پرداخت کمک به کلیسا و حضور در کلیسا از پروتستانهای سفیدپوست فعال‏تر بوده‏اند. زنان نیز نسبت به مردان در حضور در کلیسا بیشتر عمل کرده‏اند (یاناکن 1998).
ویلکس، بارنت و هاول(1986) در پژوهشی دینداری را با چهار عامل حضور در کلیسا، اهمیت دادن به ارزشهای مذهبی، پذیرش درونی مذهب و اعتقاد به ارزشهای مذهبی اندازه‏گیری کرده‏اند، و بین دینداری و مقدار هزینه‏ های مذهبی دوره زندگی، درآمد، سن، جنس و مانند آن رابطه معنادار یافته‏اند.
پژوهش اولبریچ و والاس (1983-1984) نتوانست هیچ توجیهی برای این که توقعات یا انتظارات اخروی، باعث مشارکت مالی مذهبی می‏شود و این نکته با بالارفتن سن افزایش می‏یابد، ارائه کند. همچنین ادعای بالا رفتن گرایش زنان به مذهب با دستمزدهای پایین‏تر آنها را، نیز رد کردند. همچنین آزمونهای برابری همزمان پیرامون رابطه بین اعانات به کلیسا و حضور در کلیسا که از سوی سولیوان (1985) صورت گرفت نیز مدل آزی و ارنبرگ را تأیید نمی‏کند.
روی هم رفته به نظر می‏رسد که هزینه فرصت زمانی برای رفتار مذهبی، هم در مقدار و هم در موقعیت زمانی انجام فعالیت برای اعمال مذهبی، تأثیرگذار است. همچنین برخی بررسیهای میدانی نشان می‏دهد هر مقدار دستمزد افزایش می‏یابد، مقدار مشارکت مذهبی، شکل پولی‏تری به خود می‏گیرد.
آن شاخه‏های مذهبی که اعضایشان از سطوح درآمدی و آموزش نسبتا بالایی برخوردارند، بر خدمات حرفه‏ای کلیسا بسیار زیاد اتکا می‏کنند. آنها مراسم مذهبیی را که زمان کمتری می‏برند مورد توجه قرار دهند.
در یک جمع‏بندی، می‏توان گفت مدل آزی ـ ارنبرگ با مبانی مذهبی مطرح شده است. زندگی را به زندگی دنیوی و اخروی و به تبع آن مطلوبیت را به مطلوبیت دنیوی و اخروی تفکیک می‏کند. هر چند این مطلب در نظرات کهف در سالهای قبل از آن مطرح شده است. با این وجود کهف، این مطلب را برای مسلمانان و ازی ـ ارنبرگ آن را برای مسیحیان بیان کرده‏اند. علاوه بر این مدل آزی ـ ارنبرگ، ویژگی ساده بودن را نیز دارد که ویژگی مهمی برای تحلیل و آزمون تجربی است.
با این وجود، آزی ـ ارنبرگ بحث خود در زمینه تخصیص درآمد و زمان به فعالیتهای مذهبی را در قالب تولید مذهبی خانوار مطرح می‏کنند، به این معنا که فرد با فعالیت (تخصیص زمان یا پول) خود خدمتی مذهبی ایجاد می‏کند که خود از آن مطلوبیت کسب می‏کند، اما در مدلهای بعدی که بر مبنای این مدل گسترش یافته‏اند، بحث مصرف بیشتر مورد توجه قرار گرفته است.
مدل آزی ـ ارنبرگ به علت سادگی و نیز به دلیل این که اساس تقریبا تمامی مدلهای بعدی اقتصادی-مذهبی در غرب می‏باشد، همچنان از اهمیت بالایی برخوردار است.
2ـ5ـ اثر سرمایه انسانی مذهبی بر مقدار هزینه‏ها واعمال (فعالیتهای) مذهبی
استیگلر و بیکر (1977) توضیح می‏دهند که تنها مقدار زمان و دارایی در اختیار فرد، در تخصیص به فعالیتهای مذهبی مؤثر نیستند، بلکه صبغه مذهبی نیز در این تخصیص مؤثر است. بر اساس این مفهوم و ورود بحث سرمایه انسانی مذهبی، در مدل می‏توان گفت ممکن است، افراد به علت عادت و نظیر آن و نه برای کسب پاداش یا رستگاری در زندگی پس از مرگ، فعالیتهای مذهبی خود را افزایش دهند.
بر اساس این دیدگاه، ممکن است با تغییر مذهب، اعمال مذهبی افراد کاهش بیابد، زیرا دانش، اعمال، سنتها و دکترین مذهبی در مذاهب مختلف متفاوت است.
یاناکن (1990) با مطالعات میدانی، اثر سرمایه انسانی مذهبی، زمان و دارایی را بر روی فعالیتهای مذهبی آزمون کرده است. وی با الگوهای مشاهده شده از تغییر فرقه‏ای مذهب، ازدواج بین مذهبی، سن تغییر مذهب، ارتباط بین حضور و پرداخت کمک مالی به کلیسا، اثر آموزش (تربیت) و ازدواج داخل مذهبی بر روی مشارکت در فعالیتهای مذهبی را تبیین میکند. بر این اساس مدلهای سرمایه انسانی با شرایط یاد شده از پشتیبانی تجربی خوبی برخوردارند. از جمله نتایج کلی این تحقیق نیز چنین است :
افراد به سمت مذهبی می‏روند که والدین آنها پیرو آن ‏بوده‏اند. همچنین به مذاهبی گرایش دارند که در محیط آنها حاکم بوده است. بیشتر تغییر مذهبها بین مذاهب نزدیک به هم صورت گرفته و تغییر مذهب مانند تغییر شغل، اغلب در اوایل دوران زندگی که تلاش برای سازگاری با محیط انجام می‏شود، صورت می گیرد. در طول زمان با افزایش سن، منافع تغییر مذهب کاهش و هزینه‏های آن افزایش می‏یابد. در نتیجه، تغییر مذهب در سنین بالا به ندرت انجام می‏شود.
اما عامل سرمایه انسانی مذهبی به خوبی قابل اندازه‏گیری نیست و ملاک مشخص و قابل اتکایی برای آن نمی‏توان یافت. به همین علت مطالعات تجربی در این زمینه کمتر بوده است. همچنین این اثر از عوامل دیگر قابل تفکیک نیست، مثلا این مدل می‏تواند اثرات عادت را نیز در عامل سرمایه انسانی منتقل کند.
3ـ5ـ اثر گروهها و مؤسسات مذهبی
ویژگیهای مختلف مذاهب یا گروهها و مؤسسات مذهبی نیز ‏ بر مقدار مشارکت افراد در فعالیتهای مذهبی مؤثر است. این گروهها خدماتی ایجاد می‏کنند که افراد با برخورداری از خدمات آنان عبادت انجام میدهند. در واقع بر اساس این ایده اگر خانواری تولید کالا و خدمت مذهبی می‏کند، در قالب کلیسا یا گروهها و نهادهای مذهبی است.
بر این اساس، علاوه بر زمان، دارایی و سرمایه انسانی مذهبی، ویژگیهای گروهها و نهادهای مذهبی نیز بر مقدار احساس رضایتی که فرد از فعالیتهای مذهبی به دست می‏آورد مؤثر می‏باشد؛ چنانچه مراسم مذهبی با شکوه‏تر برگزار شود، افراد بیشتری در آن حضور یابند، حضور قلب افراد را افزایش دهد، به عمق و ژرفای وجود نفوذ کند و ویژگیهایی مانند اینها را داشته باشد، افراد از حضور و مشارکت در فعالیتهای مذهبی احساس رضایت بیشتری خواهند کرد (کار و لاندا 1983، سولیوان 1985، ناکن 1992، والیس1990).
در مباحث جدیدتر به کیفیت سایر افراد مشارکت کننده در مراسم نیز توجه ویژه می‏شود. به این معنا که اشتیاق افراد دیگر موجب تمایل بیشتر فرد به مشارکت در فعالیتهای مذهبی خواهد شد (یاناکن، 1988، مورای 1995)
یاناکن (1992) در بررسی تغییر مذهب نتیجه میگیرد، چون پیوستن به فرقه‏های کوچک (اغلب اصول‏گرا) مستلزم تحمل کردن برچسب مذهبی بودن و رعایت کردن قواعد شدیدتر مذهبی است، برای افراد هزینه‏های بالایی دربر دارد. در نتیجه برای افراد با هزینه فرصت (دستمزد) بیشتر، پیوستن به این فرقه‏ها هزینه‏برتر است. بنابراین بطور نسبی اعضای این فرقه‏ها بیشتر افرادی هستند که دارای هزینه فرصت اجتماعی کمتری می‏باشند.
مونتگومری (1966) بحث پویاتری را در این زمینه ارائه می کند. بر این اساس، بالا بودن هزینه‏های پیروی از فرقه‏های سخت‏گیر، موجب خروج افراد از این فرقه‏ها می‌شود. اما اگر افراد در این فرقه‏ها از سرمایه انسانی مذهبی بیشتری برخوردار باشند، هزینه‏های اجتماعی و اقتصادی بیشتر را، آسان‏تر تحمل می‏کنند.
با بررسی رابطه بین مقدار کمک به کلیسا و اندازه پیروان کلیساهای مختلف، سولیوان(1985) و زالسکی و چک(1994) به این نتیجه رسیده‏اند که بین کمک مالی و فعالیتهای دیگر مذهبی با تعداد پیروان حاضر در مراسم مذهبی، رابطه منفی وجود دارد. علاوه بر این، مشارکت مالی مذهبی کاتولیکها، بسیار کمتر از (حدود دوسوم تا نصف) مشارکت مالی مذهبی پروتستانها است. اما لیپفورد (1995) به این نتیجه می‏رسد که بین تعداد اعضای مشارکت کننده در مراسم مذهبی با مقدار پرداخت سرانه مالی آنها به کلیسا رابطه مثبت وجود دارد. این نتایج دوگانه، بررسیهای بیشتر یا داده‏های کامل‏تر و جدیدتر را طلب می‏کند.
هر چند نظریه اثر گروههای مذهبی به عنوان مکمل مباحث قبلی مطرح است، اما از لحاظ ماهیت دنیوی و اخروی، اندکی با دو نظر قبلی متفاوت است. در بحث آزی ـ ارنبرگ بطور صریح، مطلوبیت جهان پس از مرگ (آخرت) در کنار مطلوبیت دنیا توسط افراد مطرح می‏شود. در بحث سرمایه انسانی نیز تا حدودی چنین است، اما در بحث اثر گروهها و مؤسسات مذهبی، مطلوبیت حاصل از ویژگیهای گروهها بیشتر جنبه دنیوی دارد، که در زمان انجام عبادت حاصل می‏شود. بنابراین نمی‏توان اثر مطلوبیت دنیوی را در جلب افراد به فعالیتهای مذهبی انکار کرد.
 6ـ نقد و بررسی نهایی
مطالعه ماکس وبر نقطه عطف مطالعات در زمینه دین و اقتصاد است. وی مذهب پروتستان را عامل کاهش مصرف، افزایش تولید و در نتیجه انباشت سرمایه و رشد سرمایه‏داری بیان می‏کند. بنابراین می‏توان گفت: این اولین نظریه‏ای است که مذهب را با مصرف مرتبط می‏کند. از آن پس مطالعاتی در این زمینه انجام شده است. بعضی از پژوهشهای انجام شده، نظریه وبر را تأیید می کنند و بعضی نیز جنبه‏هایی از آن را رد می‏کنند. با این وجود اغلب این تحقیقات این نکته را که مذهب عامل مؤثری در نگرشها و رفتارها از جمله رفتارهای اقتصادی می باشد را تأیید می‏کنند.
همچنین مطالعات نشان می‏دهد، تفاوتهای اقتصادی جوامع (از بعد کلان) با مذهب رابطه دارند. مطالعات در سطح خرد نیز این مطلب را تأیید می‏کنند.
پس از وبر، بطور کلی سه جنبه اصلی وارد نظریه شده است: 1- اثر دینداری بر رفتار با هدف اخروی، 2- اثر سرمایه انسانی مذهبی بر مقدار تخصیص زمان و دارایی برای فعالیتهای مذهبی (با هدف اخروی)، و 3- اثر گروه مذهبی (یا نوع مذهب) در مقدار تخصیص زمان و دارایی برای فعالیتهای مذهبی است.
بر اساس نظریه‏های یاد شده، می‏توان گفت: مصرف کنندگان متدین نسبت به مصرف کنندگان غیر مذهبی، مصرف متفاوتی دارند، اما تفاوت درجات تدین و ملاک آن مطرح نیست.
اثر سرمایه انسانی مذهبی نیز اینطور نیست که بتواند به عنوان یک ثروت در حال مصرف شدن وارد نظریه شود. به نظر می رسد سرمایه انسانی مذهبی با تعاریف ارائه شده به صورتی سکولار وارد نظریه شده است. در حالی که صبغه مذهبی فرد می‏تواند عاملی برای افزایش ایمان او باشد و این ایمان است که باعث افزایش فعالیتهای با هدف اخروی می‏شود. علاوه بر این، اثر عواملی مانند عادت، تغییر فرهنگ، دورویی و مانند اینها می‏تواند در عمل و تجربه با عامل سرمایه انسانی مخلوط شود و محققان را به اشتباه بیاندازد.
اثر گروهها و مؤسسات مذهبی نیز دارای این نقد می‏باشد که گروه مذهبی عاملی برونزا است و چنانچه این عامل را به صورت یاد شده در نظر بگیریم، دین درونی تبدیل به دین صوری و به نوعی منطبق با نظریه‏های سکولار می‏شود. بویژه این که در این حالت، اعمال مذهبی به خودی خود واجد مطلوبیت می‏شود و عمل برای خدا فراموش شده است و این با واقعیت انطباق ندارد. در مجموع می‏توان گفت نگاه موجود بر این نظریه‏ها، «دین دنیایی شده» است. با این حال برای انطباق این نظریه‏ها با اصول دینی باید راهی بسیار بیشتر را پیمود. از این رو علی‏رغم این که طی سه دهه اخیر مطالعات اقتصاد و دین رشد زیادی داشته است، اما این مطالعات از نظر مبانی دینی ضعیف هستند. همچنین از لحاظ سازگاری درونی و تنقیح عوامل دینی مورد اشاره نیز، ابهامهای قابل توجهی دارند. بر این اساس راه جدی و طولانی‏تری را برای پیشرفت می‏طلبند.


پی نوشت:
1.همچنین می توان رجوع کرد به تحقیقات گاباى (1994)، بلوم و دادلى (2001)، پوستوتنکو (2001) و مانند اینها.


یداللّه‏ دادگر  استادیار گروه اقتصاد دانشگاه مفید.
مرتضی عزتی دانشجوى دکترى دانشگاه تربیت مدرس

323/703/ع

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۳:۰۶
طلوع افتاب
۰۶:۰۸:۵۳
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۹
غروب آفتاب
۱۹:۵۷:۲۱
اذان مغرب
۲۰:۱۵:۴۳