به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ این مقاله ضمن تحلیل و بسط دو مفهوم ارزش ذاتی و ارزش ابزاری در حوزه طبیعت و محیط زیست و تطبیق آن با رویکردها و نحلههای غالب فلسفه و اخلاق محیط زیست به مطالعه این بحث در حوزه حقوقی، بویژه حوزه مربوط به خسارات زیست محیطی و ارزیابی آنها پرداخته است. فرض اساسی این نوشتار بر این امر استوار است که هنوز قوانین و رویکردهای حوزه محیط زیست رنگ و بویی مبتنی بر انسان محوری دارند و از رویکردهای طبیعت محوری که انسان نیز جزئی از آن بشمار آمده، غففلت گردیده است. در نهایت برآیند این مقاله تأکید بر رویکرد انسان «طبیعت محور» با الهام از آموزههای اسلام در عرصه فلسفه و حقوق محیط زیست است.
مقدمه
از گذشتههای بسیار دور تاکنون از طبیعت و محیط زیست و جایگاه و همچنین تأثیر آن در جوامع انسانی برداشتهای متعددی شده است. از جمله اینکه طبیعت به عنوان موجودی خطرناک، امری آشفته و بینظم ،به مثابه پدیدهای منظم، امری جدا از انسان، ماشین، زیبا،به صورت کالایی در خدمت انسان، ضرورت بقا و به عنوان امری مرموز و عیجب و نظایر آن....توصیف گردیده است.
در این زمینه فلسفه محیط زیست در کنار اخلاق محیط زیست مکتبی است در فلسفه که راجع به ارزشها و چرایی مسئله حمایت و حفاظت از محیط زیست و بویژه درباره حق اشیاء و ارزش سیستمهای غیرانسانی محیط و تعهد اخلاقی انسانها نسبت به حفاظت از آن بحث مینماید.
این رشته در نقطه مقابل مطالعات سنتی اخلاق و فلسفه که معمولا به رابطه بین انسانها با هم میپردازند قرار دارد. در این حوزه رابطه جدیدی شکل گرفته است به نام رابطه انسان با محیطزیست و عناصر آن در سوالاتی مطرح میگردد از جمله اینکه
1- غیر انسانها در طبیعت چه ارزشی دارند؟
2- آیا مستقل از منافع انسانند یا وابسته به منافع انسانی هستند؟
3- آیا هر چیزی که برای انسان مفید است ارزشمند است یا عناصر حیات مستقل از گزاره سودانگارانه اند؟
4- آیا محیط زیست به این دلیل حفاظت میگردد که منافع انسانی به خطر افتاده و این جریان صرفا ابزاری در جهت تأمین منافع انسانی است؟
5- آیا طبیعت ذاتا و فارغ از منافع انسانی شایسته احترام و حفاظت است؟
6- منظور از ارزش مستقل از منافع انسانی کدام است؟
این سؤالات در میان فلاسفه محیط زیست بحثها و نظریههای فراوانی را به همراه داشته و حتی نمود عینی ای نیز در برخی از قوانین یافته است.
مقاله حاضر به برخی از جنبههای این مسئله پرداخته،و سعی نموده است که تنها به برخی از جنبههای این مسئله به گونهای مختصر و مفید بپردازد. برایناساس در قسمت نخست به بررسی مفهوم ارزش ذاتی و ارزش ابزرای و رویکردهای برآمده از آن و در قسمت دوم به تأثیر ارزش ذاتی و ارزش ابزاری در حوزه حقوق محیط زیست پرداخته و در نهایت سعی شده است رویکردی جامع با الهام از تعالیم اسلامی ارائه شود.
بخش اول
1- مفهوم ارزش ذاتی و ارزش ابزاری
الف)-مفهوم ارزش ذاتی
منظور از ارزش ذاتی این است که وقتی شی ارزش ذاتی دارد که آن شیء در برابر چیزی که ارزش آن وابسته به هدف یا موجود دیگری است قرار میگیرد. برایناساس هر شیء را باید مستقل و مجرد از همه منافع، مضار و ارزشهای وابسته به آن ارزش گذاری نمود.
«آرنه ناس» در تحلیل ارزش ذاتی و اقسام آن معتقد به دو برداشت از این مفهوم است.
1- ارزش ذاتیای که ممکن است«تجریدی»بوده و شیء را با«ارزشی که آنگونه هست» و خارج از هرگونه عنوان سلبی و مقایسهای،ارزشمند نماید
2- ارزشی که در سلب مفهوم نسبت به مالک یا اشیاء مشابه ارزشگذاری میشود
ب)-مفهوم ارزش ابزاری
ارزش ابزاری برخلاف ارزش ذاتی به این معنا است که وقتی چیزی ارزش ابزاری دارد که ارزش و بهای خود را در انتساب به هدف یا موجود دیگری میگیرد .به عبارت دیگر در این برداشت ارزش هر شی متغییر و کاملا وابسته به موجود ارزش گذار است.
2- ارزش ذاتی و ارزش ابزاری در حوزه محیط زیست
تیلور در اثر مشهور خود تحتعنوان «احترام به طبیعت» برای بیان ارزش ذاتی میگوید: هرکس از گل، درخت یا درختچهای مراقبت نموده باشد،ارزش آن را میداند.
در حوزه محیط زیست این مسئله به چالش کشیده میشود که آیا عناصر طبیعت فی نفسه دارای ارزش ذاتی و مستقل هستند یا از آن جهت ارزشمندند که انسان برای آنها ارزش قائل گردیده است. سود یا زیان را آیا صرفا میتوان برای هویتهای انسان به کار برد یا میتوان آن را به گونهای ویژه و فارغ از همه معیارهای اقتصادی حاکم بر جوامع انسانی که تابعی از اقتصاد بازار است به گیاهان و جانوران نیز تعمیم داد. تیلور معتقد است که هیچ موجود زندهای ذاتا «پستتر» یا «برتر» از دیگری نیست و تنها این تمایز هنگامی آشکار میشود که ما آنها را به منافع انسانی گره میزنیم. برای مثال وقتی گفته میشود «غذا برای مرغ خوب است» این خوب بودن برای خود مرغ است یا انسانی که میخواهد در نهایت از گوشت آن بهرهمند گردد؟
برایناساس درخصوص واقعیت ارزش در فلسفه محیط زیست دو گونه برداشت وجود دارد.
1- محیط زیست به«خودی خود» و در«ذات خود» ارزشمند است.
2- محیط زیست از آن جهت ارزش دارد که مستقل از موجود ارزشگذار است.
به عبارت دیگر در تحلیل نخست، ارزش ذاتی جنبه «تجریدی» و در تحلیل دوم جنبه «سلبی» دارد و طبیعت صرفا برای طبیعت خواسته میشود. به عبارت رساتر در جنبه سلبی، ارزش هرچند مستقل، ولی محتوای مقایسهای و بین الاذهانی به خود میگیرد چرا که در اینجا ارزش از موجود ارزشگذار جدا میگردد. بههمینسبب جنبه «تجریدی» ارزش فراتر و خالصتر و نابتر و مقدمتر از جنبه سلبی ارزش است.
در مقابل از نقطه نظر اقتصاد محیط زیست، محیط طبیعی ارزش ابزاری دارد، به عبارت دیگر فایده داری محیط زیست صرفا تا جایی است که بتوان برای ارضای خواستههای بشری از آنها بهرهبرداری نمود. در این رویکرد جنبههای«زیبایی شناختی»، «مذهبی» و «شناخت شناسانه» طبیعت فراموش میشود چرا که این جنبهها به هیچوجه ارزش مادی و پولی ندارند. در تقویت و گسترش این مفهوم رقیب در محیط زیست جریانهای تاریخی و فلسفی غرب تأثیر بسیار عمیقی نهادهاند که در رأس آنها میتوان به آنها به مسائل محیط زیست اشاره نمود.
در این جریان دو اصل به کمک این رویکرد شتافت.
1- «اصل ارزش»که براساس آن آنچه برای انسان مفید باشد،ارزشمند است
2- «اصل آسیب» به این معنا که آنچه برای انسان مضر باشد باید طرد گردد.
نقطه مشترک این اصول نفی هرگونه «جایگاه اخلاقی مستقل» برای عناصری غیر از انسان است. بر همین اساس نیز همواره تحلیلهای اقتصادی از عناصر محیط زیست مورد انتقاد قرار میگیرد که دیدگاهی مادیگرایانه و انسانمحورانه دارند.
بنسون با بیان اخلاق «بوقلمون صفت غربی» معتقد بود که انسان محوری تا چه حد موضوع توجه ما را به غیر انسان محدود نموده است. بعد از جنگ جهانی دوم و با شتاب روزافزون دستاندازی انسان بر محیط زیست،جریان نگاه ابزاری به محیط زیست مورد انتقاد قرار گرفت و کسانی مانند «آلدو لئوپولد» بر لزوم شکلگیری اخلاقی جدید تحتعنوان «اخلاق زمین» که در آن رابطه انسان و محیطزیست را اخلاقی میکند تأکید نمود.
3- ارزشها در رویکردهای فلسفه محیط زیست
در کنار رویکردهای متعددی که در حوزه محیط زیست مطرح گردیده است دو نوع رویکرد در تحیل فلسفه محیطزیست غالب است.
1- رویکرد انسان محور که طبیعت و محیط زیست را به منافع انسانی پیوند میزند و غالبا طبیعت،ارزش ابزاری دارد.
2- رویکرد طبیعت محور که بانقد الگوی نخست برای طبیعت و عناصر آن ارزشی مستقل قائل است.
الف)-رویکرد طبیعت محور
اگر در رویکرد انسان محور «طبیعت» عنصری وابسته به تبعی محسوب میشود و در نهایت به منافع انسانی گره میخورد، در این رویکرد طبیعت و محیط زیست ارزش ذاتی دارد. در این رویکرد به هیچوجه انسان و مسائل و منافع مادی وی مطرح نیست بلکه طیبعت،فی نفسه و به خودیخود ارزشمند است. این رویکرد ما را فارغ از مضار یا منافع آن وا میدارد که هر دو حوزه محیط زیست طبیعی و انسانی را حفاظت نموده و ارج نهیم.
طبیعت نه از آن جهت که منافع انسانی به خطر افتاده، آلودگیها و مخاطرات گسترش یافته شایسته و احترام و حفاظت است،بلکه فارغ از همه اینها طبیعت به خودیخود شایسته احترام خواهد بود. هرچند این رویکرد در سالیان اخیر از سوی فلاسفه محیط زیست مورد تأکید قررا گرفته و سعی شده است این دیدگاه قانونی گردد،لیکن باید توجه داشت که از لحاظ مطالعه «تاریخ فلسفه میحط زیست» تئوریهای مربوط به ارزش ذاتی طبیعت جنبه نوینی نداشته و میتوان زمینههای آن را در اندیشههای یونان باستان و فلسفه اسلامی یافت.
در تئوریهای غیرانسان محور در زمینه ارزش ذاتی طبیعت دو جریان فلسفی متفاوت قابل توجه است:
1- نظریه«عینی»تیلور
2- نظریه«ذهنی»هلمز رولستون
نظریه نخست که بیشتر برخاسته از رویکردی کانتی از مسئله ارزش در محیطزیست است، معتقد است که مطابق قواعدی جهانشمول و انسانی آدمی باید اخلاقا به طبیعت احترام بگذارد.در مقابل در برداشتی ذهنی،طبیعت دارای ارزشی مستقل از فعالیتهای انسانی است، در این برداشت ما غالبا از عنوان «ارزش درونی» اخلاقی به جای«ارزش ذاتی» صحبت مینماییم. این برداشت به دلیل تناقضهای موجود در نظریه و نزدیکی آن با بنیانهای نظری رویکرد انسان محور مورد انتقاد قرار گرفته است.
دسته دیگری از متفکرانی که بر رویکرد طبیعت محور تأکید دارند، معتقدند که اخلاق صرفا تنظیم رابطه انسان با انسان و یا با خدا نیست بلکه این رابطه باید به فراتر از انسان نیز گسترش یابد، این رابطه باید به رابطه اخلاقی جهان طبیعی غیربشری(محسوسات و جمادات)نیز پیوند بخورد .
ب)-رویکرد انسان محور
در این رویکرد هدف از محی طزیست نه برای محیط زیست بلکه در واقع حمایت از انسان و منافع انسانی است. این شخص انسانی است که ارزش دارد و تنها علایق یا اهداف انسانی هستند که موضوع داوری اخلاقی قرار میگیرند. در این رویکرد برداشتی ابزاری از مسئله محیط زیست قوی است، به گونهای که حمایت، پاکسازی و بهبود محیط زیست انسانی از اولویت اساسی نیز برخوردار است، امری که آلن آن را «انسان محوری ابزاری» مینامد.
این رویکرد در حفاظت از محیط زیست به دنبال این است که صرفا انسان بتواند در یک محیط سالم رشد کند و محیط او در برابر آلودگیها، آفات، خسارتها و آسیبها حفظ گردد. ریچارد روتلی به دنبال طرح مفهوم «آخرین انسان» انسان محوری را در تفکر فلسفی غرب «شووینیسم انسانی» مینامد و نیاز به شکلگیری اخلاقی جدید را متذکر میگردد.
4- ارزشها در نحلههای فلسفه محیط زیست
تمایز در نوع رویکردها منجر به تمایز در شکلبندی گروهها نیز گردیده است.در فلسفه سیاسی محیط زیست دو نحله متقابل شکل گرفته است که مبنای معرفتی آنها در نوع نگاه،تحلیل و ارزشگ ذاری محیط زیست حائز اهمیت است.
الف)-سبز تیره:
سبز تیره تندروترین گرایش در حفاظت از محیط زیست محسوب میشود.این گروهها عموما طرفدار ارزش ذاتی طبیعت بوده و یا حداقل در توجیه آراء و اندیشه های خود از این تئوری بهره میجویند.این گروه که اندیشههای آنان به «بومشناسی ژرف» یا »اکولوژیستهای عمیق» پیوند میخورد به دنبال تغییر روابط انسان با طبیعت هستند. در این رویکرد رابطه انسان و طبیعت یک رابطه یکسویه، نابرابر و مبتنی بر استثمار، نقد میگردد.
بر این اساس معضل محیط زیست و تباهیهای ناشی از آن برآمده از معایب ناشی از مناسبات فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی موجود در جوامع انسانی و نحوه تعامل و نوع رویکرد آنان با طبیعت و محیط زیست نهفته است. این رویکرد تا حدودی به عنوان واکنشی در برابر کارکردهای ویرانگر جوامع غربی و همچنین به مثابه پاسخ به آگاهیهای روزافزون زیستمحیطی شکل گرفت و توسعه یافت.
گاندی معتقد بود که مسائل محیط زیست مسائلی صرفا تکنیکی وفنی نیستند بلکه مسائلی اجتماعی هستند که ناشی از نادیده گرفتن ارزشهای واقعی انسانی است.
سبزهای تیره که اصولا در گروههای چپ و پست مدرن قرار میگیرندو معتقد به تغییرات عمیق در مناسبات اقتصادی و اجتماعی و نوع رویکرد انسان به محیطزیست و مواهب طبیعی هستند. در این اندیشه سرمایهداری به گونهای فعالیت میکند که برای رسیدن به سود حداکثر و انباشت سرمایه همهچیر را نابود میکند. در این فرآیند کاپیتالیسم با سوسیالیسم نیز هم داستان شده و کاپیتالیستها در رسیدن به حداکثر سود و سوسیالیستها نیز در رقابت با قطب مخالف به محیطزیست آسیب زدند.
ب)-سبز روشن:
سبز روشن یا به قول آرنهناس اکولوژیستهای سطحی برخلاف سبزهای تیره، قشر محافظهکار اکولوژیستها هستند. در این نحله غالبا طبیعت و عناصر آن مسائلی هستند که فارغ از چگونه بودن آنها باید ارزشگذاری و داوری گردند.
این اندیشه ،اکولوژیستهای عمیق یا سبزهای تیره را تحتعنوان انسانهایی که »واعظان موعظههای مسیحانه» هستند،غیرواقعی و خیالی ارزیابی میکند که بدون توجه به واقعیات روابط و مناسبات اقتصادی و اجتماعی ابراز میگردند و غالبا آنها را متهم به واپسگرایی و نفی دستاوردهای انسانی میکنند. سبزهای روشن معتقدند که ما نمیتوانیم دنیا و روابط آن را تغییر دهیم و پایهها و مناسبات اجتماعی بر این طریق شکل گرفته است لذا این رویکرد به جای آرمان به دنبال واقعیت و به جای مبارزه و مقابله به دنبال مدیریت مسائل زیستمحیطی است. برایناساس این رویکرد نه به دنبال آرمانشهر زیستمحیطی است و نه میخواهد دستاوردهای انسانی را نفی کند.در این گروه غالبا پراگماتیستها و تکنوکراتها جای میگیرند.
ادامه دارد...............
120/206/د