vasael.ir

کد خبر: ۴۰۴۹
تاریخ انتشار: ۱۶ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۰ - 05 January 2017
فقه امر به معروف/ استاد شب زنده دار/ جلسه 108

بررسی اعتبار کتاب جعفریات در دیدگاه علماء

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - محقق خوئی در «تکملة مبانی منهاج الصالحین» به‌ مناسبت این کتاب را بحث کرده‌اند که حرف ایشان بخشی از فرمایش صاحب جواهر است و اعلام می دارد سند نجاشی به کتاب او تمام است، اما اشکال در اینجا است آن کتابی که نجاشی ذکر می‌کند، منطبق بر مابأیدینا نیست. پس آن کتابی که سند تام دارد، لم‌یصل الینا، و این کتابی که وصل إلینا فاقد سند است، بنابراین نسبت به این کتابِ موجود سند نداریم.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح سه شنبه، بیست و هفتم شهریور 1395 در جلسه 108 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، به بررسی اعتبار کتاب جعفریات و روایات آن پرداختند و اقوال علماء در این زمینه را نقل کردند.

 
خلاصه مباحث گذشته:

بحث در ادله‌ای بود که به آنها استدلال شده برای اثبات این که «علم» شرط وجوب است. دو دلیل را بررسی کردیم، دلیل سوم روایت کتاب جعفریات بود: «لَایَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَایَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ إِلَّا مَنْ کَانَ فِیهِ ثَلَاثٌ رَفِیقاً بِمَا یَأْمُرُ بِهِ رَفِیقاً بِمَا یَنْهَى عَنْهُ عَدْلًا فِیمَا یَأْمُرُ بِهِ عَدْلًا فِیمَا یَنْهَى عَنْهُ عَالِماً بِمَا یَأْمُرُ بِهِ عَالِماً بِمَا یَنْهَى عَنْهُ.». تقریب استدلال عرض شد، و مناقشة صدوری را جواب دادیم، اما دو اشکال دلالی پابرجاست.

 

مناقشة صدوری دوم: سند

این روایت، از نظر سند و صدور، ثابت نیست و حجت نیست؛ به خاطر وجوه متعدده:

 

اعتبار کتاب جعفریات

این کتاب جعفریات یا اشعثیات (چون «اشعث» لقب راوی‌ای است که از طریق او این کتاب منتشرشده‌است) یا موسویات (چون از موسی‌بن‌اسماعیل بن موسی‌بن‌جعفر است)، ثابت نیست.

 

نظر بزرگان دربارة این کتاب

1- صاحب جواهر

صاحب جواهر در ص398 ذیل روایت «لایصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة إلا بإمام[1] » که از کتاب «جعفریات» نقل کرده، فرموده‌است: «المروی عن کتاب الأشعثیات لمحمد بن محمد بن الأشعث بإسناده عن الصادق عن أبیه عن آبائه عن علی علیهم السلام «لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة إلا بإمام» ‌الضعیف سندا، بل الکتاب المزبور على ما حکی عن بعض الأفاضل لیس من الأصول المشهورة بل و لا المعتبرة، و لم یحکم أحد بصحته من أصحابنا، بل لم تتواتر نسبته إلى مصنفه، بل و لم تصح على وجه تطمئن النفس بها، و لذا لم ینقل عنه الحر فی الوسائل و لا المجلسی فی البحار مع شدة حرصهما، خصوصا الثانی على کتب الحدیث، و من البعید عدم عثورهما علیه، و الشیخ و النجاشی و إن ذکرا أن مصنفه من أصحاب الکتب إلا أنهما لم یذکر الکتاب المزبور بعبارة تشعر بتعیینه، و مع ذلک فإن تتبعه و تتبع کتب الأصول یعطیان أنه لیس جاریا على منوالها فإن أکثره بخلافها، و إنما تطابق روایته فی الأکثریة روایة العامة إلى آخره.»[2] .

می‌فرماید: این کتاب، از اصول مشهوره نیست، بلکه حتی این هم ثابت نیست که از اشعث است، مثل کافی کلینی نیست که به نحو تواتر است. «بل و لم‌تصح علی وجه تطمئن النفس بها»: نه تنها به نحو تواتر نیست، بلکه به هر نحو انسان به اطمینان نمی‌رسد. و لذا نه شیخ حر از ایشان نقل کرده و نه مرحوم مجلسی، با این که این دو بزرگوار حریص بوده‌اند که از هر کتاب معتبری حدیث نقل کنند. و بعید است که این کتاب هم به دست آنها نرسیده باشد. و بیشتر روایات این کتاب هم با عامه و اهل سنت موافق است. فلذا صاحب جواهر، لایعتنی به این روایات.

 

2- محقق خوئی

فرمایشاتی هم محقق خوئی در «تکملة مبانی منهاج الصالحین» به‌مناسبتْ این کتاب را بحث کرده‌اند و حرف ایشان بخشی از فرمایش صاحب جواهر است و می‌فرماید که سند نجاشی به کتاب او تمام است، اما اشکال این است که آن کتابی که نجاشی ذکرمی‌کند، آن کتاب، منطبق بر مابأیدینا نیست. پس آن کتابی که سند تام دارد، لم‌یصل ذلینا، و این کتابی که وصل إلینا، این سند به آن نمی‌خورد، پس ما نسبت به این کتابِ موجود سند نداریم، و ممکن است کسی فکرکرده این همان است و برداشته اسم محمدبن‌اشعث را روی آن گذاشته‌است.

آن زمانی که ما نوجوان بودیم، چون کتب امام اجازة چاپ نداشت، تحریرالوسیلة امام، به اسم «آ سید ابوالحسن اصفهانی» چاپ شده‌بود. اینجا هم باید ما سند داشته باشیم و به صرف این که نام این شخص روی این کتاب است اکتفانکنیم.

 

3- آقای حائری

شیخنا الاستاد آقای حائری، به این مطالب وارد نشده‌اند و اشکال دیگری دارند، این موسی که نوة امام موسی‌بن‌جعفر است، حالش مجهول است. اسماعیل (پسر امام موسی‌بن‌جعفر و پدر موسی) خودش ثقه است، اما پسرش موسی را نمی‌دانیم. به صرف پسر امام بودن، وثاقت کسی اثبات نمی‌شود، بلکه برخی از این تؤطئه‌ها را همین پسران ائمه با سعایت‌هایشان نزد سلاطین جور می‌کرده‌اند، پس مجرد این که پسر امام باشد، وثاقتش اثبات نمی‌شود، چه برسد به نوة امام. و ما نمی‌توانیم دین را بر اساس فرمایش آنها بنابگذاریم الا این که وثاقت‌شان اثبات بشود.

 

4- حاجی نوری

مرحوم حاجی نوری که انصافاً در این فنّ از مَهرة فن است، اولین کتابی که مورد بحث قرارداده‌است در خاتمة مستدرک، همین جعفریات است. و شواهد فراوانی را نقل کرده و از فرمایشات صاحب جواهر جواب می‌دهد. ما اگر بخواهیم همة آن حرف‌ها را بیاوریم، طول می‌کشد، خودتان مراجعه کنید.

جناب محدث نوری، در خاتمة مستدرک خواسته از اشکال آقای حائری هم جواب بدهد، مِن‌جمله این که ابن‌طاوساز این کتاب با عنوان «کتاب عظیم‌الشأن» یادمی‌کند؛ اگر ابن‌طاوس او را ثقه نمی‌دانست، اینطور از این کتاب یادنمی‌کرد.

آقای خوئی این حرف را نمی‌پسندند؛ می‌فرمایند: سیدبن‌طاوس از متأخرین است و حرفش ملاک نیست. ما از این اشکال جواب دادیم که اخبار سیدبن‌طاوس محتمل‌الحس و الحدس است و بسیاری از کتاب‌ها نزد ایشان بوده‌است.

قرینة دیگرِ حاجیِ نوری، این است که غضائری دربارة روایات اشعثیه‌ای که نقل می‌کند، می‌گوید: «لابأس به». اگر موسی که در سند اشعثیات است ثقه نباشد، نمی‌شود غضائری بگوید: «لابأس به»، خصوصاً که جناب غضائری خیلی‌ها را قدح کرده‌است؛ معلوم می‌شود وثاقت موسی از واضحات بوده‌است.

این هم حجت به آن معنا نیست، می‌توانیم بگوییم: در آن باب، خلاف واقع نقل نکرده.

پس حاجی نوری، از کسانی است که خواسته بفرماید معتبر است.

 

5- محقق خوانساری

محقق خوانساری در جامع المدارک اسم آقای خوئی را نمی‌برد، حرف‌هایش را نقل کرده و جواب می‌دهد و از آن جواب‌ها معلوم می‌شود که این کتاب را قبول دارد.

 

6- مرحوم امام

مرحوم امام در بعض کلمات‌شان مایل هستند به این که این کتاب، معتبر است.

 

7- آیت‌الله بروجردی

آیت‌الله بروجردی در صلات جمعه یا خمس‌شان مایل به حجیت این کتاب هستند.

 

نظر استاد

این کتاب، یستحق که یک بحث عمیقی درباره‌اش بشود و قرائن و شواهدی که دربارة این کتاب است، بررسی بشود. دربارة این کتاب، سه قول هست: یک قول قائل به اعتبار است مطلقاً، یک قول قائل به عدم اعتبار است مطلقاً، یک قول وسط هم داریم که آن احادیثی که شهیداول (که ثلث این کتاب را تلخیص کرده) نقل کرده معتبر است چون سند دارد، ولی آن احادیثی که نقل نکرده معتبر نیست.

این کتاب، در دست صاحب وسائل نبوده؛ وگرنه صاحب وسائل از خیلی از کتاب‌هایی که اعتبار کمتری دارند نقل کرده‌است.

این کتاب، بعداً به دست حاجی نوری می‌رسد توسط کسی که از هند آورده‌است. بعداً هم قطب راوندی از آن نقل می‌کند.

این روایت، در دعائم و تحف هم هست، خود این کتاب‌ها هم بحث مفصلی دارد، به علاوة این که اینجا نیازی به بحث از این کتاب‌ها هم نداریم.

دربارة این کتاب، میل، بر این است که این کتاب، معتبر است. به‌خصوص با قرائنی که ‌آیت‌الله داوری در کتاب‌شان جمع کرده‌اند.

 

ضعف سند این حدیث صرف نظر از سند کتاب

ما الآن به این کار نمی‌پردازیم؛ چون نیازی به این کار نداریم؛ لأمرین: اولاً اشکال دلالی کردیم، ثانیاً در خصوص این روایت یک شخصی هست که لانعرفه؛ سند این روایت به این نحو بود: «أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ.»

محمد، همان محمد بن محمد بن اشعث است؛ چون به کتاب که نگاه کنیم، متوجه می‌شویم برای این که تکرارنشود، تخلیص کرده. موسی‌ای که اشعث از او نقل می‌کند، همان نوة امام کاظم است. «اَبی» همان اسماعیل است فرزند امام کاظم. طبق حرف‌های قبلی اگر محمد بن محمد بن اشعث، و موسی و اسماعیل را ثقه بدانیم، حرف، سر این است که «این «عبدالله»ی که در ابتدای حدیث است، کیست؟»، این شخص مجهول‌الحال است.

 


[1] - یعنی امام معصوم.
[2] - جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام؛ ج‌21، ص: 398.
 
 
مشروح این جلسه درس خارج فقه استاد شب زنده دار را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید
 
 
بسمه تعالی

 

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا ابوالقاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف. و لعنة الله علی اعدائهم اجمعین.

 

 

 بحث در ادله‌ای که به آن استدلال شده است برای اشتراط وجوب امر به معروف و نهی از منکر به علم به معروف و علم به منکر. رسیدیم به روایت جعفریات که این بود:

«قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ لَا یَنْهَى عَنِ الْمُنْکَرِ إِلَّا مَنْ کَانَ فِیهِ ثَلَاثٌ رَفِیقاً بِمَا یَأْمُرُ بِهِ رَفِیقاً بِمَا یَنْهَى عَنْهُ عَدْلًا فِیمَا یَأْمُرُ بِهِ عَدْلًا فِیمَا یَنْهَى عَنْهُ عَالِماً بِمَا یَأْمُرُ بِهِ عَالِماً بِمَا یَنْهَى عَنْهُ.»

تقریب استدلال بیان شد و مناقشات سه گانه‌ای که در استدلال بود عرض شد که البته یکی از مناقشات که مناقشه ثانی بود گفتیم قابل تخلص هست و ممکن است جواب داده بشود اما دو اشکال دیگر پابرجا بود.

مناقشه چهارمی که وجود دارد این هست که گفته شده است و می‌شود که این روایات؛ هم آن که از جعفریات هست، هم آن که در دعائم الاسلام هست، هم آن که در تحفل العقول هست، چون این روایت در هر سه منبع وجود دارد. این از نظر سند و صدور ثابت نیست و حجت نیست.

اما جعفریات به خاطر وجوه متعدده؛ یکی این که اصل این کتاب جعفریات که به آن اشعثیات هم گفته می‌شود، موسویات هم گفته می‌شود به خاطر جهات مختلفی که در این کتاب و اسناد این کتاب هست، چون همه این روایات از امام جعفر صادق سلام الله علیه هست؛ جعفریات گفته می شود، چون راوی این کتاب که از ناحیه او منتشر شده حداقل اگر مؤلف نباشد ناشر هست، چون اختلاف است که مؤلف هست یا ناشر هست. محمد بن الاشعث و چون ایشان لقبش اشعث هست و ناشر یا مؤلف این روایات که هزار روایت در آن کتاب شاید باشد معروف به اشعثیات شده. و چون این روایت از موسی بن اسماعیل بن موسی بن جعفر سلام الله علیه هست یعنی نوه موسی بن جعفر سلام الله علیه؛ موسی که پسر اسماعیل هست، اسماعیل هم پسر موسی بن جعفر، این روای که به محمد بن اشعث این روایات را نقل کرده ایشان هست موسویات گفته، نسبت به آن یا چون از حضرت موسی بن جعفر هست موسویات گفته شده.

علی أی حالٍ اشکال اولی که فرموده شده این هست که این کتاب ثابت نیست و صاحب جواهر رضوان الله در همین بحث امر به معروف و نهی از منکر در صفحه 398 در آن جا فرموده است که... بعد از این که این روایت را نقل می‌کند از کتاب اشعثیات که «لا یصلح الحکم و لا الحدود و لا الجمعة الا بالامام‏» نه اجرای حدود و نه حکم و نه صلات جمعه هیچ کدام درست نیست مگر بإمامٍ که این امام هم گفتند یعنی امام معصوم و به این استدلال خواستند بکنند که در زمان غیبت نه اجرای حدود می‌شود کرد، نه قضاوت می‌شود کرد و نهی نماز جمعه می‌شود خواند. بعضی از روایت خواستند استدلال این چنینی بکنند.

صاحب جواهر می‌فرماید:

«الضعیف سنداً بل الکتاب المزبور (که اشعثیات باشد) على ما حُکى عن بعض الأفاضل لیس من الأصول المشهورة بل و لا المعتبرة»

 نه از اصول مشهوره است، جزو آن اصول اربعه مشهوره نیست. از این هم که بگذریم حالا مشهوره نباشد، حالا ممکن است یک کتابی مشهور نباید ولی معتبر باشد. می‌گوید نه معتبره هم نیست.

«و لم یحکم أحدٌ بصحّته من أصحابنا بل لم تتواتر نسبته الى مصنّفه»

اصلاً این هم که حتماً از محمد بن اشعث هست این هم ثابت نیست چون به حد تواتر نسبت به ایشان داده نشده، مثل کافی کلینی نیست، مثل تهذیب شیخ طوسی نیست که به نحو تواتر به اصحابش نسبت داده بشود.

«بل و لم تصحّ على وجه تطمئنّ النّفس بها»

حالا یک کسی بگوید متواتر نباشد، اما حجت ظنیه بر آن قائم باشد این هم کفایت می‌کند. می‌گوید این هم نیست.

«و لذا لم ینقل عنه الحرّ فی الوسائل و لا المجلسیّ فی البحار»

فلذا این دو محدث بزرگوار؛ نه شیخ حر در وسائل از این کتاب روایت نقل کرده، نه مرحوم مجلسی،

«مع شدّة حرصها خصوصاً الثّانى على کتب الحدیث»

با این که این دو تا حریص بودند که هر کتابی که معتبر هست مطالبش را نقل کنند به خصوص مرحوم مجلسی که خیلی هم در صدد این نبود که کتاب معتبر باشد، چون می‌خواسته همه را جمع بکند و ضایع نشود. با آن شدت حرصی که مرحوم مجلسی دارد در عین از این کتاب نقل نکرده..

«و من البعید عدم عثورهما علیه»

ممکن است بگویید این کتاب‌ به دست‌شان نرسیده باشد. خیلی بعید است این کتاب به دست آن‌ها نرسیده باشد.

«و الشّیخ و النّجاشى و ان ذکرا انّ مصنّفه من أصحاب الکتب الّا انّهما لم یذکرا الکتاب المزبور بعبارة تشعر بتعیینه»

بله، مرحوم نجاشی در احوالات محمد بن الاشعث و هم چنین شیخ طوسی، بله فرمودند که ایشان کتاب دارد، سند هم به کتابش ذکر کردند اما یک جوری نیست که ما بگوییم آن کتابی که این‌ها گفتند همین کتابی است که الان به دست ماست و این روایات از این کتاب است.

«و مع ذلک فانّ تتبّعه و تتبّع کتب الأصول یعطیان انّه لیس جاریاً على منوالها فانّ أکثره بخلافها»

ایشان فرموده حالا این‌ها را که بگذاریم کنار، اصلاً شما روایات این کتاب را وقتی تتبع می‌کنید و از آن طرف کتب اصولیه خودمان را مثل کافی و تهذیب و استبصار و من لایحضره را تتبع می‌کنید اصلاً این سِنخش غیر از آن‌ها است. و اکثر روایاتی که این جا ذکر شده برخلاف روایاتی است که در آن کتب ذکر شده است.

«و انّما تطابق روایته فی الأکثر روایة العامّة الی آخره...»

ایشان می‌فرماید. حالا از آن بعض افاضل، کلام بعضی افاضل هست که صاحب جواهر هم نقل می‌کند و قبول می‌کند. می‌فرماید که بیشتر روایاتش هم با روایات اهل خلاف و عامه موافق است. بنابراین یک کتاب این جوری که روایاتش هم این جوری هست نمی‌شود به آن استناد جست فلذا صاحب وسائل جواهر قدس سره در جواهر روایات اشعثیات یا جعفریات را لایعتنی بها و به آن‌ها استدلال نمی‌فرماید به این جهت.

این جا مرحوم حاجی نوری قدس سره که انصافاً در این فن از مَهره‌ فن است، کتابشناس و رجال‌شناس بسیار مهمی است اولین کتابی که مورد بحث قرار داده در خاتمه مستدرک همین جعفریات است و ایشان اصرار دارد و شواهد فراوانی را اقامه می‌کند و حرف صاحب جواهر را هم نقل می‌کند و یک یک جواب می‌دهد از فرمایشات صاحب جواهر.

 این بحث حالا یک بحث طویل الذیلی است که ما اگر بخواهیم همه آن‌ها حرف‌ها را بیاوریم و بحث کنیم، این را من عرض می‌کنم که مراجعه بفرمایید حتماً این مراجعه می‌خواهد و مطالعه شخصی لازم دارد که آن را مطالعه می‌فرمایید.

فرمایشاتی هم محقق خویی قدس سره در کتاب الحدود دارند، یعنی تکملة مبانی منهاج الصالحین، مسأله 177 به مناسبت این کتاب را بحث کردند ایشان و ایشان خلاصه حرف محقق خویی بخشی از همین حرفی است که صاحب جواهر از آن بعض افاضل ظاهراً نقل کردند. ایشان می‌فرماید ما قبول داریم محمد بن اشعث این آقا صاحب کتاب بوده، سند نجاشی هم به کتاب او تمام است، این را هم قبول داریم اما اشکال این است که آن کتابی که نجاشی ذکر می‌کند که کتاب چیست ، آن کتاب‌ها منطبق بر ما بایدینا نیست. پس آن که سند تام به آن هست آن لم‌یصل الینا و این نیست. این که وصل الینا آن سند به آن نمی‌خورد. پس ما نسبت به این کتاب موجود سند نداریم و محتمل است این حدسی که کسی زده این همان است و برداشته اسم محمد بن محمد اشعث را روی آن گذاشته. سندی به این نیست، دلیلی بر این نیست، این کتاب همان تصنیف آن بزرگوار است. لعل یک نفری این کتاب را دیده و حدس زده، گمان کرده برای آن بزرگوار است و نام او را بر آن قرار داده.  مثلاً اگر شما عرض کردم چندین بار آن زمانی که ما نوجوان بودیم، جوان بودیم، طلبه بودیم تحریر الوسیله امام چون ممنوع بود چاپ آن در ایران به اسم آقای آسید ابوالحسین اصفهانی چاپ می‌شد. اصلاً روی آن نوشته السید الابوالحسن الاصفهانی.  اگر کسی وارد نباشد در یک کتابخانه‌ای ببینید  این کتاب اسم آقای آسید ابوالحسن روی آن هست حالا چون چاپخانه به خاطر ترس از ساواک و این‌ها این اسم را نوشته بود این به اسم آقای آسید ابوالحسن تمام می‌شود و همه می‌گویند این کتاب آسید ابوالحسن است که روی آن نوشته.

این جا ممکن است... این ما سند باید داشته باشیم که این کتاب برای همان آقا است.  ممکن است کسی حدس زده از یک جاهایی که این همان است، و حال این که در واقع شاید آن نباشد. دلیل بر این که این در واقع آن هم نیست همین است که آن خصوصیاتی که در نجاشی برای آن کتاب ذکر شده با این منطبق نیست.

شیخنا الاستاد آقای حائری قدس سره یک اشکال دیگری دارند به این مطالب وارد نشدند می‌گوید آقا این موسی که نوه امام کاظم(ع) هست این حالش مجهول است. بالاخره تمام این روایاتی که در این کتاب ذکر شده سند می‌رسد به چه کسی؟ یعنی این محمد بن محمد بن الاشعث نقل می‌کند از موسی که این موسی فرزند اسماعیل است که اسماعیل فرزند موسی بن جعفر سلام الله علیهما است.  حالا آن اسماعیل ثقةٌ اما این فرزند ایشان چه؟ شما می‌دانید پسر امام بودن که...  خود گرفتاری‌های جناب موسی بن جعفر ارواحنا فداه از ناحیه ... همان طور که در تاریخ هست قسمتی از ناحیه همین برادرها بوده و سعایت‌هایی که این‌ها می‌کردند بعضی‌هایشان. این‌ها اخبار به این که به موسی بن جعفر وجوهات می‌آید، سؤال می‌شود، این امام رفضه هست، این فلان است، شما چطور نشستید، این‌ها دارند قدرت پیدا می‌کنند، می‌خواهند شما را براندازی کنند،  این‌ حرف‌ها را وقتی به هارون و به مأمون و این‌ها می‌زدند  آن‌ها هم که دنیا طلب بودند و ریاست طلب بودند قهراً برنمی‌تابیدند که یک امام و بزرگواری قدرتمند بشود و بخواهد... این‌ها را که می‌شناختند این‌ها صلاحیت ذاتی دارند، این‌ها... این‌ها را می‌دانستند. پول و مرید و این چیزها هم جمع بشود  آن‌ها... به وظیفه‌شان عمل خواهند کرد. این سعایتی است که این‌ها می‌کردند. این سعایت سعایت کمی نیست ولو فرزند امام است. پسر نوح با بدان بنشست / خاندان نبوتش گم شد. پس مجرد این که فرزند امام هست یا نوه امام هست. بله از باب این که نوه آن بزرگوار هست و چه هست ما احترام می‌کنیم، چون احترام به وُلد شخص احترام به شخص است اما دین را براساس گفته آن‌ها و فتوا را بر اساس گفته آن‌ها بخواهیم بنیانگذاری بکنیم نمی‌شود الا این که وثاقت‌شان ثابت بشود، عدالت‌شان ثابت بشود.

شیخنا الاستاد حائری قدس سره در کتاب صلات جمعه‌شان در ذیل همین روایت که آن جا به عنوان این که این جا صلات جمعه نمی‌شود، طرح می‌کنند روایت را، جواب می‌دهند که این موسی لم یعلم حاله.

جناب محدث نوری با این که استاد به محدث نوری زیاد اعتماد می‌کنند و ادله و استدلالات ایشان را خیلی جاها قبول می‌کنند، محدث نوری از این هم خواسته جواب بدهد در همان خاتمه مستدرک. حالا آن‌ها جواب‌ها را هم باید ببینید که شما را قانع می‌کند یا نمی‌کند. من جمله از چیزهایی که ایشان می‌فرماید این است که ابن طاووس می‌گوید این کتاب عظیم الشأن. اگر ابن طاووس این موسی را که در تمام سندها نامش مکرر است، اگر ثقه نمی‌دانست چطور می‌گفت این کتاب عظیم الشأن. پس این دلالت می‌کند که سید بن طاووس ثقه می‌دانسته.

آقای خویی این حرف را نمی‌پذیرند می‌گویند چرا... یعنی نقل نکردند ولی می‌گویند  سید بن طاووس از متأخرین است توثقیاتش به درد ما نمی‌خورد.

 ما از این جواب دادیم قبلاً و عرض کردیم سید بن طاووس از کسانی است که همان ملاکی که ایشان در شیخ طوسی و نجاشی می‌فرمایند در مورد سید بن طاووس وجود دارد، یک خرده کمرنگ‌تر اما آن ملاک وجود دارد چون سید بن طاووس عرض کردیم اصلی است که هنوز احتمال حدس و حس از بین نرفته بوده. و اخبار ایشان محتمل الحس و الحدس هست، کتابخانه وسیعی داشته که این کتاب سعد السعود که الان از آن جناب باقی مانده این جا بسیاری از کتب که الان لاعین و لااثر از آن کتاب‌ها خدمت ایشان بوده آن کتاب‌ها و ایشان گلچین کرده یک بخشی از آن را نقل کرده در این کتاب سعد السعودش. کتابخانه عظیمی داشته، بعضی از مستشرقین کتابی نوشتند، کتابخانه سید بن الطاووس خیلی قطور است به اندازه مفاتیح قطرش هست. کتابخانه مهمی داشته و به کتب اصحاب و به کتب قدما تا زمان ایشان ایشان اشراف داشته و دارای یک کتابخانه عظیم این چنینی بوده فلذا اخبارش محتمل الحس و الحدس است.

قرینه دیگری که حاجی نوری اقامه می‌فرماید و با آن می‌خواهد موسی را.... یعنی از آن استفاده می‌شود که موسی آدم ثقه‌ای است. ایشان در سند تا برسد به محمد بن محمد بن الاشعث یک سهل دیباجه. ایشان می‌گوید این یضع الحدیث، غضائری می‌گوید این یضع الحدیث اما روایات اشعثیات که نقل می‌کند لابأس به. این جا کأنّ ... خاصه‌ای وجود دارد که این جا را ایشان دروغ نگفته و وضع نکرده.

 اگر اشعثیات که بالاخره موسی در آن هست می‌رسد به این و این ثقه نیست و به درد نمی‌خورد این چطور ایشان می‌گوید لابأس به. و توجه هم می‌فرمایید که جناب غضائری از آن آدم‌هایی است که خیلی را قدح کرده آن وقت این جا قدح نکند این جوری آدمی که قداح قهاری است ایشان این جا قدح نفرماید معلوم می‌شود این وثاقتش از واضحات بوده. از این راه هم ایشان خواسته بفرماید.

 این هم حجت به آن معنا نیست یک تأییدی می‌تواند داشته باشد. چرا؟ می‌خواهد بگوید نسبت به اشعثیات ایشان وضعی ندارد، همان که هست دارد نقل می‌کند. حالا آن درسته یا درست نیست خودتان باید ببینید. نمی‌خواهد بگوید که من اشعثیات را قبول دارم. یعنی نسبت به آن ایشان خلاف امانت عمل نکرده. ایشان در آن باب وضعی ندارد اما حالا آن درست هست یا درست نیست؟  آن را باید خودتان محاسبه بکنید.

عرض می‌کنم به این که ما در این جا وارد بحث ... این را عرض بکنم بعد آن.

پس بنابراین حاجی نوری از کسانی است که خواسته بفرماید این کتاب معتبر است. محقق خوانساری در جامع المدارک اسم محقق خویی را نمی‌برند ولی حرف‌های آقای خویی را نقل می‌کنند و جواب می‌دهند و از آن جواب‌ها ظاهر می‌شود که ایشان مایل به اعتبار این کتاب هست. همین کتاب موجود.

مرحوم امام قدس سره در بعضی کلمات‌شان مایل به این هستند که این کتاب معتبر است. این کتاب در نظر ایشان بعید نیست که بگوییم این کتاب معتبر است.

آیت‌الله بروجردی قدس سره در صلات جمعه‌شان یا در خمس‌شان ایشان هم مایل به حجیت این کتاب هستند. علی أی حالٍ این کتاب کتابی است یستحق که یک بحث عمیق و همه جانبه‌ای در باره‌اش بشود و قرائن و شواهدی که وجود دارد بر اعتبار این کتاب بررسی بشود ان شاء‌الله این کار را آقایان انجام بدهند ما در این جا به این کار الان نمی‌پردازیم به علت این که نیاز به این نداریم به دلیل امرین.

امر اول این که ما اشکال دلالی کردیم. حالا این سندش هم درست باشد ولی این روایت را گفتیم دو مناقشه حداقل دارد بر این که نمی‌توانیم به آن استدلال برای مطلوب‌مان بکنیم. اگر یک جایی امر منحصر شد به این کتاب و دلالت و از نظر دلالت اشکالی نداشت قهراً آن جا ملزم هستیم که این بحث را انجام بدهیم.

علاوه بر این؛ خصوص این روایت که الان محل کلام هست یک شخصی در آن هست که لانعرفه. سند این جوری است:

«أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ حَدَّثَنِی مُوسَى قَالَ حَدَّثَنَا أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیٍّ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏»

خب «أخبرنا عبدالله» ایشان می‌گویند «أخبرنا محمد» این محمد همان محمد بن محمد بن الاشعث است. محمد بن محمد بن اشعث می‌گوید... این را از کجا فهمیدیم؟ شما به کتاب که نگاه کنید، اسناد را که نگاه کنید آن‌ها نام برده. این را دیگه تلخیص کرده برای این که تکرار نشود و این‌ها تلخیص کرده. این محمد همان محمد بن محمد بن الاشعث است. «حدثنی موسی» این موسی کدام موسی است که اشعث از او نقل می‌کند؟ همان نوه امام کاظم سلام الله علیه است. یعنی فرزند اسماعیل، محمد بن اسماعیل یعنی موسی بن اسماعیل. «قال حدثنا أبی» این أبی کیست؟ همان اسماعیل است که فرزند امام کاظم سلام الله علیه است. «عن أبیه» که موسی بن جعفر سلام الله علیه باشد، «عن جده» که امام صادق باشد، «عن أبیه» که امام باقر باشد، عن پدرش که امام سجاد باشد از امام حسین سلام الله علیه از امیرالمؤمنین از رسول خدا(ص).

حالا ما طبق حرف‌های قبلی بیاییم محمد را بگوییم محمد بن محمد بن اشعث درسته. بله درسته چون توثیق کردند، نجاشی و این‌ها ایشان را به ثقه. آن موسی هم که نوه امام هست او را هم از روی همان گفته‌ها بگوییم بله ایشان هم ثقه است. اسماعیل را هم بگوییم ثقه هست. این‌هایی که غیر امام هستند ثقه شدند، اما حرف سر این است، این عبدالله که اول هست این کیست؟ عبدالله بن محمد؟ این فرزند همان محمد بن محمد بن اشعث است؟ غیر اوست؟ این شخص مجهولٌ حاله. بنابراین این جامع این کتاب، کسی که این کتاب را جمع کرده این حدیث را از طریق این عبدالله دریافت کرده و این جا آورده و درج کرده. این عبدالله را ما نمی‌شناسیم، آدم ثقه‌ای است، غیر ثقه است؟ نمی‌دانیم و این جاها ببینید همین حدیث اگر کسی ثقه، خیلی درگیر این نباشد که واقعاً آن چه که هست نقل کند همین حدیث...  یک عده نقل کردند عاملٌ یک عده گفتند عالمٌ.  چقدر فرق بین این دو تا است. عاملٌ بما یأمر، یا عالمٌ بما یأمر.  حالا کسی نظرش این است که حالا حضرت گفته عالمٌ شاید هم گفته عاملٌ. حالا ما می‌گوییم. اگر ثقه نباشد این جور است دیگه. خیلی‌ها این جور هستند که مضمونش را می‌گوییم. شیخ اعظم یکی از گلایه‌هایی که می‌کند... از کجا گلایه می‌کند؟ از مردم نه. لابد از ... می‌گوید این‌ها مظنونات را به جای مقطوعات حساب می‌کنند. یک امر ظنی را هم مثل یک امر قطعی می‌گویند و تلقی می‌کنند. فلذا است دین باید بر پایه‌های محکم استوار باشد. این که شخصیت و وجیه و فلان... باید وثاقتش روشن باشد حالا به طرق معتبره شرعیه. و ما این عبدالله را نمی‌دانیم چه حالی داشته.

پس بنابراین خصوص روایت مورد بحث این مشکله را هم دارد. حالا البته من این را طرح کردم و آقایان مراجعه بفرمایید ببینید راه‌ حلی این‌ها دارد، یا راه حلی ندارد. این‌ها بحث‌هایی است که خیلی مطالعه زیاد می‌برد چون کارهای جزیی دارد و باید قرائن جزیی را مورد ملاحظه قرار داد.

علی أی حالٍ در این کتاب؛ اصل کتاب، سه قول است: لا اعتبار به این کتاب مطلقاً، معتبرٌ مطلقاً و یک قول وسطی هم وجود دارد و آن این است که آن‌هایی را که شهید اول یا شهید ثانی... شهید اول چون تلخیص کرده این کتاب را. ثلث این کتاب را تقریباً تلخیص فرموده. آن‌هایی که ایشان نقل کرده آن‌ها معتبر است چون آن‌ها سند دارند. ولی آن‌هایی که ایشان نقل نکرده باشد معتبر نیست. حالا راجع به اصل کتاب این مسأله هست، این مطلب هست.

البته میل بر این است که بگوییم این کتاب معتبر است. مطالعات که بکنید، قرائنی که وجود دارد به خصوص قرائنی که فاضل معظم آیت‌الله داوری در این کتاب‌شان جمع‌آوری کردند قرائن خوبی است که ایشان جمع‌آوری کردند. این‌ها ممکن است باعث بشود که بگوییم این کتاب در دایره اعتبار هست منتها این سند، این روایت به خصوص دارای این مشکله ویژه هست.

 

سؤال:  بحث مبتنی بر نظرات عامه بودن پس صحت دارد؟

جواب: بله، آن را هم جواب دادند. این طوری نیست. تتبع یک حرف مبالغه‌‌آمیزی است که زده شده و این طور نیست که روایات این کتاب با کتب دیگر ... بله بعضی‌هایش با حرف‌های عامه موافق است.  این جور نیست که همه حرف‌های عامه خلاف باشد. حرف‌های عامه که همه‌اش خلاف واقع نیست. آن‌ها هم بخشی از مطالب‌شان از رسول خدا(ص) است.  آن‌ها درسته.  این هم مطالب آن‌ها باشد و این روایت هم که همه‌اش از رسول خداست، البته به سند امام صادق که می‌رسد به امیرالمؤمنین از رسول خداست. بنابراین مشکلی از این جهت نیست و این آن قدر نیست. صاحب جواهر هم خودش این کتاب را بررسی نکرده، حرف بعض الافاضل را نقل فرموده. اما این که صاحب جواهر فرمود مجلسی نقل نکرده، صاحب وسائل نقل نکرده،  علت نقل‌ نکردن‌شان این بوده که این کتاب به ید آن‌ها نبوده. این کتاب به دست صاحب وسائل نبوده و الا به قول حاجی نوری صاحب وسائل از کتاب‌هایی که خیلی از این هم اشکال بیشتر دارد و اطمینان به آن کمتر است نقل دارد می‌کند. و این کتاب اگر به دست ایشان رسیده بود نقل می‌کرد. مرحوم مجلسی به این کتاب بی‌اعتنا نیست همان طور که گفتند در جلد 102 ظاهراً ایشان آن جا بحث کرده از این کتاب منتها این کتاب باز به دست مرحوم مجلسی نرسیده بوده که باز روایاتش نقل بکند ولی این کتاب را می‌شناخته. این کتاب بعداً به دست حاجی نوری البته رسیده. حاجی نوری یک کسی از هند یک مجموعه‌ای را می‌آورد که در آن مجموعه این کتاب هم وجود داشت و منشأ اولیه برای این که ایشان تصمیم می‌گیرد یک مستدرکی بر وسائل بنویسد، وجود این کتاب بوده که به دست ایشان رسیده. و البته بعداً کسانی دیگر مثل قطب راوندی از این کتاب نقل کرده، شهید اول نقل کرده، بزرگان دیگر از این کتاب نقل کردند، و مجموع آن چیزهایی که انسان در تتبعات می‌بیند که خیلی کار دارد، من دیشب خیلی وقت صرف کردم سر همین. مثلاً در توحید صدوق روایاتی که از این کتاب هست، در امالی صدوق چندین روایت از این کتاب هست، با همین سند و از همین کتاب. این‌ها مجموعه‌اش را که انسان جمع بکند که بیشتر از این‌ها احتیاج به تتبع و تفحص دارد این انسان را همان جور که امام و این بزرگان مدقق مایل به قبول شدند با این که مرحوم امام آدم تیزبینی است به این زودی‌ها به این حرف‌های ساده ایشان قانع نمی‌شوند اما مایل شدند به اعتبار این کتاب و هم چنین مرحوم محقق بروجردی که ایشان باز آدم دقیقی است در این ابواب این‌ها تقویت می‌کند که بگوییم این کتاب معتبر است ولی باز کار بیشتری لازم دارد. ولی این روایت بالاخره این مشکله را دارد.

و اما این روایت در کتاب دعائم هم هست، در کتاب تحف العقول هم هست. خود دعائم بحث مفصل دارد، خود کتاب تحف العقول بحث مفصل دارد، اما دیگه حالا امروز که وقت تمام شد، این بحث‌های این دو کتاب را هم ما اگر بخواهیم وارد آن بشویم این جا نیاز به آن نداریم، جایی که حتماً نیاز به این داشته باشیم ان شاءالله راجع به این کتاب هم عرض می‌کنیم. اگرچه مطالبی می‌خواستم عرض کنم که وقت تمام شد. و صلی الله علی محمد.

پایان.

120/908/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۲:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۴۷
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۶
غروب آفتاب
۲۰:۰۴:۱۹
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۰۶