به گزارش سرویس جامعه و تمدن اسلامی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین احمد مبلغی، عضو مجلس خبرگان رهبری، شنبه 20/09/95 در یازدهمین جلسه درس خارج فقهالاجتماع بحث شأن و منزلت اجتماعی با اشاره به موضوع نمایان سازی ظرفیتهای نهفته در آیات داستان یوسف در زمینه شأن شناسی اظهار داشت: در جلسه قبل مطرح شد که نقطه تمایز بخشِ شأن در جامعه شناسی، تاکید بر دو عنصر اجتماعی بودن و ایجابی بودن است.
با توجه به این که فقه الاجتماع از علم الاجتماع تغذیه می کند و در علم الاجتماع، توجه به این دو عنصر معطوف است، باید در آن (فقه الاجتماع) به هنگام بررسی شأن، به این دو عنصر توجه شود و مراجعه به منابع دینی بر این اساس شکل گیرد.
مطلب این جلسه:
آنچه در این جلسه ارایه می شود کوششی است تا نشان دهد در قرآن می توان شأن را با دو عنصر علم الاجتماعی آن مطالعه کرد؛ داستان یوسف را به عنوان نمونه انتخاب کردیم و صرفا به دنبال نمایان سازی ظرفیتهای نهفته در آیات این داستان هستیم تا به دست آید که چگونه در زمینه شان شناسی به معنای جامعه شناختی آن می توان به سمت قرآن رفت و با دستانی پر برگشت.
طبعا این مطالعه، تمرینی است و بیش از یک رصد اولی جهت آشنایی ذهن نیست و مطالعه عمیق تر در جای خود طبق نظم مباحث ارایه خواهد شد.
نکتهای مقدمهای:
ابتدا متذکر می شویم منابع دینی به خصوص قرآن از ظرفیت بسیار بالایی برای بازخوانی و خوانش با نگاه های جامعه شناختیِ برخوردار است.
اگر با رویکرد جامعه شناختی که می خواهد در واقع، قواعد حاکم بر جامعه را از قرآن استنباط کند به سراغ قرآن برویم، می توانیم که جامعه شناسی را بازسازی و بازتولید کنیم و اگر با رویکرد فقهی که می خواهد احکام را استنباط کند به سراغ قرآن برویم، می توانیم فقه الاجتماع را تولید کنیم.
جهت بهرهگیری از قرآن، لازم است در خود، افکندن نگاه دقیق، تجزیه و تحلیل گونه ، و به عبارت دقیق تر: در خود، مهارت "چندگونه نظر کردن" به آیات را تقویت کنیم، در این صورت است که متناسب با ظرفیت های بیانی قرآن فهم از آن شکل می گیرد.
متأسفانه کم گذاشتن ما در رجوع به قرآن، کم گذاشتن ما در استناد دقیق به قرآن و بی توجهی به مفردات و کیفیت چینیش و ترتب آنها باعث شده است که منطق و روش استخراج و استنباط از قرآن هم چنان از کاستی های بسیاری برخوردار باشد و از ضعف زیاد رنج ببرد و هم چنان قرآن در عرصه تولید یا بازتولید و بازتنظیم جامعه شناسی مهجور بماند.
داستان حضرت یوسف و برادران ظرفیت این را دارد که با رویکردهای مختلف در جامعه شناسی به آن مراجعه کرد و مطالعه ای متمرکز بر شأن و منزلت را به انجام رسانید.
شأن در داستان یوسف:
با رویکرد «شأن شناسی» که در ذیل رویکرد جامعه شناختی قرار می گیرد میتوانیم از داستان حضرت یوسف و برادران، مطالب دقیقی را استنباط نماییم، در این جلسات، مقصود اصلی استنباط این مطالب به صورت دقیق نیست، بلکه ترسیم یک تصویر اولیه جهت نمایان شدن ظرفیتهای نهفته در آیه است.
اگرچه مطالعه شأنیت شناسانه نسبت به حضرت یوسف و یعقوب علیهمالسلام در این آیات از ظرفیتهای زیادی برخوردار است ولی در این جلسه به مطالعه شأنیت شناسانه برادران حضرت یوسف پرداخته می شود.
مراد از مطالعه شأن شناسی این است که در آیه، مطالبی وجود دارد که ناشی از پذیرش شأن و اعتبار بخشیدن به آن است و اگر شأن و منزلت اجتماعی را در نظر نگیریم، جوانبی از آیه مبهم باقی می ماند.
در این زمینه به چند نکته قابل توجه است:
1-تأکید برادران بر عُصبه بودن خود:
آنها گفتند «نحن عصبه »این توجه کانونی آن ها به عصبه بودن خود، بیانگر آن است که این گروه بودن آنان به مثابهک واقعیت اجتماعی نزدشان مطرح بوده است، به گونه ای که در مقام گفتگو با پدر به آن تمسک می کنند و آن را دلیل قدرت و هویت خود می دانند و حضرت یعقوب نیز آن انکار نمیکند.
2- توقع کارکرد از آنان به عنوان یک گروه:
با توجه به این که در شأن، توقع دیگران نسبت به کارکرد یک عنصر محوری است می بینیم که در فضای داستان، توقع کارکرد از آنان به نحوی منعکس است، به صورت زیر:
الف) در فضای کلی قرآن، کارکرد اقتصادی این گروه مورد توجه قرار گرفته و به آنها توقع حل مشکل اقتصادی خاندان یعقوب متوجه شده است.
ب) کارکرد مشورتی آنها مورد توجه قرار گرفته است. قرآن با عبارت قال قائل منهم نظر فردی از آنان را متمایز می کند و آن را برجسته می نماید، نکته قابل توجه در آیه که اشاره به شأن و منزلت آنها به عنوان گروه دارد، این است که تصمیم نهایی آنها به وقوع می پیوندد و این ناشی از اطلاعات دقیق و مدیریت هوشمندانه آنها بوده است؛ هر چند نیت ناصادق داشتند.
آنها می خواستند که یوسف هم کشته نشود و هم این که توسط کاروانی از پیرامون پدر دور گردد و دقیقا این امر محقق می گردد.
3-بیان حضرت یعقوب ناظر به پیدایش شأن ویژه و جدید برای گروه برادران است:
بیان یعقوب که در ذیل می آید، چند معنا در تفسیر آن می توان لحاظ کرد:
قال: یا بنیّ لا تدخلوا من باب واحد و ادخلوا من ابواب متفرقه
الف: با هم بودن شما باعث چشم خوردن شما می شود.
ب: باهم بودن شما باعث حسادت دیگران به شما می شود .
ج: باهم بودن شما باعث می شود که با بنیامین همان کاری بکنید که به خاطر با هم بودنتان با یوسف کردید.
د: باهم بودن شما باعث می شود که به شما به عنوان افراد صاحب شأن و منزلت اجتماعی آسیبی برسد و از این طریق به شأن و منزلت شما هم آسیب برسد به این صورت کها ظرفیت های پیش روی شما که باعث تقویت شأن و منزلت شما می شود از بین برود و یا اینکه همین شأن ومنزلتی که در سفر قبل به دست آورده اید و با عزیز مصر نشست و برخواست موثر داشته اید، نابود و ویران شود.
سؤال: کدام گزینه درست است؟ به نظر آخری، برای توضیح سؤالی را مطرح می کنیم و آن این که این شأن و منزلت آنان از کجا به دست امده بود؟
جواب: برادران یوسف در سفر دوم، برادرانی تلقی می شوند که عزیز مصر در سفر اول، به صورت ویژه از آنها دیدار نموده است و مورد لطف قرار گرفتهاند و از آنها درخواست کرده است که با برادر دیگرشان برگردند تا وضع بهتری پیدا کنند؛ لذا اکنون میهمانان رسمی برای عزیز مصر هستند.
طبق معنای آخر یعنی «د» حضرت یعقوب به شأنی که ایجاد شده و هم چنین نسبت به شأنهای آینده که ممکن است در امتداد این بیاید توجه نموده است؛ بنابراین از آیات شناخت شأن به دست می آید.
نکته در خور توجه (که بعدا در جای خود آن را توضیح خواهیم داد) این است که شأن و منزلت در نگاه قرآنی فقط به شأنها و نقشهای برجسته ملموس و آشکار که اجتماعی و معروف شده است صدق نمیکند؛ بلکه به شأنها و نقشهای نرم، ناپیدا و غیر ملموس که در گوشهای از جامعه در حال شکل گرفتن است و از یک نفر یا تعدادی شروع می شود و بعد فراگیر میگردد نیز تعلق میگیرد، آیه مبارکه « قوموا لله مثنی و فرادی » به عنوان شاهدی بر این مطلب، قابل تامل و بررسی دقیق است./102/825/م
مقرّر: مهدی طالعی اردکانی