vasael.ir

کد خبر: ۴۰۱۲
تاریخ انتشار: ۱۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۰:۳۶ - 04 January 2017
در یادداشتی نظرات فقهی آیت الله جوادی آملی تبیین شد؛

دیدگاه غرب به انسان بدون در نظر گرفتن وجوه معنوی است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ بر اساس نظرات فقهی حضرت آیت الله جوادی آملی در جلسه دهم تا دوازدهم خارج فقه نکاح در سال تحصیلی 94ـ95 ، در انسان شناسی اسلامی از نظر قرآن کریم، هدف نهایی آفرینش انسان سعادت، پیشرفت، هدایت، معنویت، پرورش، تقوا، تکامل، و رستگاری و در یک جمله، قرب به خداوند است که از طریق عبادت، تزکیه، جهاد، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زکات، امانتداری، وفای به عهد و پایداری در نماز به دست می آید. به بیان دیگر، هدف نهایی انسان رستگاری است که از طریق قرب به خدا حاصل میشود و هدفی بالاتر از آن وجود ندارد اما در انسان شناسی غربی به انسان زمینی بدون در نظر گرفتن وجوه معنوی او نگاه شده است و با همین دید نسبت به انسان قضاوت می کنند.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی وسائل، علوم انسانی به انسانشناسی برگشت دارد و در انسانشناسی غربی به انسان زمینی بدون در نظر گرفتن وجوه معنوی او نگاه شده است و با همین دید نسبت به انسان قضاوت میکنند. در طول تاریخ، دیدگاه دانشمندان مغرب زمین دربارة آفرینش انسانهای نخستین، فراز و نشیبهای بسیاری داشته است از اینکه انسان همانند گیاهان از زمین میروید، شروع شده و به اینکه نطفة نر و ماده همة جانوران در فضا وجود داشته و وجود خواهد داشت که وقتی به زمین مرطوب فرو می آیند و با هم لقاح می یابند و موجودات به شکل انسان پدید می آیند، ادامه پیدا کرده، تا اینکه نظریه ترانسفورمیسم، یعنی تبدل انواع و اینکه انسان از نسل حیوانات دیگر است و تکامل یافته و به این صورت درآمده است  و در نهایت، نظریه فیکسیسم که براساس آن، انسان به صورتی که هست، آفریده شده است در انسان شناسی اسلامی از نظر قرآن کریم، هدف نهایی آفرینش انسان سعادت،قرب به خدا و در نهایت مشاهده حق تعالی می باشد که بالاترین کمال و سعادت یک انسان است

 

تفاوت انسان‌شناسی اسلامی و انسانشناسی غربی

علوم انسانی به انسانشناسی برگشت دارد و در انسانشناسی غربی به انسان زمینی بدون در نظر گرفتن وجوه معنوی او نگاه شده است و با همین دید نسبت به انسان قضاوت میکنند.

اما در انسان شناسی اسلامی همانطور که از آیات و روایات برداشت میشود، انسان چند بُعدِ متمایز از یکدیگر دارد که یکی همان خودِ حیوانی اوست که انسانشناسی غربی فقط نظر به این بُعد دارد و یکی هم خود معنوی و الهی و خلیفةاللهی انسان است که اگر در آیاتی مثل آیه شریفه ﴿وَ مَا ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لکِن کَانُوا أَنفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ﴾، بحث ظلم به نفس مطرح شده است به اقتضای دوئیتی که بین ظالم و مظلوم وجود دارد، باید دو وجه در انسان وجود داشته باشد که یکی به دیگری ظلم کرده باشد. در این آیات وجه حیوانی انسان ظالم و وجه معنوی و خلیفة‌اللهی انسان مظلوم واقع شده است.

مسئولیت وجه حیوانی انسان با نفسِ حیوانی و جسمانی اوست و مسئولیت وجه خلیفة‌اللهی انسان با خداوند است که ناموس هم شقّی از همان وجه است و اگر کسی به آن تجاوز کند با رضایت وجه حیوانی این تجاوز فصل نمیشود و حکم شرعی سر جایش محفوظ است.

مسئله نکاح، به خاطر وجود امور حیوانی مثل شهوت و بضع و ... یک امر حیوانی و به خاطر وجود مسائلی همچون حرمت انسان، ناموس و ... امری الهی تلقّی میشود لذا میتوان گفت به خاطر تلفیق هر دو وجه در موضوع نکاح، این موضوع یک موضوع الهی- انسانی است.

 

محورهای انسان شناسی

در این نوشتار، به چهار محور مهم در انسانشناسی اشاره میشود. این محورها نقش اساسی تری در شکل گیری نظامهای مختلف انسان شناسی دارند و تأثیر به مراتب بیشتری نیز بر دانش مدیریت میگذارند و عبارتند از: ماهیت انسان؛ آفرینش انسان؛ هدف از زندگی انسان؛ طبیعت انسان.

در خصوص تفاوت ماهیت و طبیعت انسان باید گفت: طبیعت به ویژگیهای روحی و روانی انسان اشاره میکند، حال آنکه ماهیت و حقیقت انسان، بر قوه محرک فعالیتهای مادی و معنوی انسان تأکید دارد

.

آفرینش انسان

در طول تاریخ، دیدگاه دانشمندان مغرب زمین دربارة آفرینش انسان های نخستین، فراز و نشیب های بسیاری داشته است: از اینکه انسان همانند گیاهان از زمین می روید، شروع شده و به اینکه نطفة نر و ماده همة جانوران در فضا وجود داشته و وجود خواهد داشت که وقتی به زمین مرطوب فرو می آیند و با هم لقاح می یابند و موجودات به شکل انسان پدید می آیند، ادامه پیدا کرده، تا اینکه نظریه ترانسفورمیسم، یعنی تبدل انواع و اینکه انسان از نسل حیوانات دیگر است و تکامل یافته و به این صورت درآمده است  و در نهایت، نظریه فیکسیسم که براساس آن، انسان به صورتی که هست، آفریده شده است.

اما اینکه نگرش غرب در دوران معاصر دربارة آفرینش انسان چیست؟ در شرایط فعلی نگرش غالب و حاکم بر جامعه غربی، سکولاریسم است. سکولاریسم به حذف یا بی اعتنایی و به حاشیه راندن نقش دین در ساخت های مختلف حیات انسانی، از قبیل سیاست، حکومت، مدیریت، علم، عقلانیت اخلاق و... گرایش دارد. براساس سکولاریسم الحادی، دین و خدا امری غیرواقعی و زاییده جهل، ترس یا حاکمان قدرت طلب است  و هیچگونه واقعیت خارجی ندارند. به این ترتیب، می توان گفت: لازمه این دیدگاه آن است که آفرینش موجودات ازجمله انسان، یک امر زمینی است و به خدا ربط ندارد. همچنین بر مبنای اندیشه سکولاریستی میتوان گفت: جهان موجود خود پیدایش و انسان نیز بخشی از همین جهان طبیعت است که براساس یک فرایند تحولی پدید آمده است

.

آفرینش انسان در قرآن

دربارة پیدایش و آفرینش انسان آیات فراوانی وجود دارد: برای نمونه، خداوند در سورة سجده می فرمایند: الَّذِى أَحْسَنَ کُلَّ شىء خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الاِنسَـنِ مِنْ طِین ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَـلَة مِّن مَّآء مَّهِین ثُمَّ سَوَّیهُ وَ نَفَخَ فِیهِ مِن رُّوحِهِ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ والأَبْصَـرَ والأَفْئِدَةَ قَلِیلا مَّا تَشْکُرُون وَ قَالُواْ ءَاِذَا ضَلَلْنَا فِى الأَرْضِ أَءِنَّا لَفِى خَلْق جَدِیدِ بَلْ هُم بِلِقَآءِ رَبِّهِمْ کَـفِرُونَ قُلْ یَتَوَفّیکم مَّلَکُ الْمَوْتِ الَّذِى وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ(سجده: 7ـ10)؛ خداى متعال کسى است که هر چیزى را زیبا، خوب و نیک آفرید و آفرینش انسان را از گِل آغاز کرد. نسل انسان را از آبى فرومایه قرار داد و بعد از خلقت انسان از روح خودش ـ روحى که منسوب به خداست ـ در او دمید. در آیة مبارکه، قبل از دمیدن روح در انسان، ضمیر غایب را به کار مىبرد، اما بعد از آنکه روحى در او دمیده شد، انسان مخاطب قرار مىگیرد که: و جعل لکم السمع والابصار والافئدة قلیلاً ما تشکرون؛ براى شما چشم و گوش و دلها قرار دادیم، گروه اندکى از شما سپاسگزارید. بعد مى فرماید: و قالوا ءاذا ضللنا فى الارض ءانا لفى خلق جدید؛ کافران گفتند: وقتى ما در زمین گم شدیم؛ یعنى بدن ما متلاشى شد، اجزای آن پخش شد، دوباره آفرینشى نو خواهیم داشت؟! از روى تعجب مى پرسیدند که چطور مى شود، آدمى که ذرات بدن او در خاک زمین گم شده و نابود شده است، دوباره زنده شود. اما خداوند در پاسخ آنها مىفرماید: قل یتوفیکم ملک الموت الذى وُکِّلِ بکم ثم الى ربکم تُرجعون؛ اى پیغمبر به آنها بگو، فرشته مرگ، شما را دریافت مىکند و بار دیگر به سوى پروردگارتان بازگردانده مىشوید.

افرینش خدایی

از مجموع نکته هاى موجود در این آیات، بر دو نکته تأکید مى کنیم: نکته اول، قرآن تصریح مى کند: غیر از بدنى که ابتدا از گِل آفریده شده است، چیز دیگرى نیز به آن اضافه شده است که روح نامیده مى شود. پس آدمى غیر از آفرینش مادى، داراى روح الهى نیز هست.

نکته دوم، اینکه برخلاف جسم، روح گم نمى شود، بلکه هنگام مرگ روح او گرفته مى شود، در جایگاه امنى محفوظ مى ماند تا به سوى خدا بازگردد. پس اولاً، وجود انسان منحصر به ماده نیست، بلکه روح هم دارد. ثانیاً، روح بعد از مرگ بدن باقى مى ماند و انسانیت انسان به همان روح اوست. اگر تنها بدن بود، جا نداشت که قرآن بگوید: ثم سوّیه و نفخ فیه من روحه، بلکه باید بفرماید که انسان را از گل و نطفه آفرید. روح به عنوان گوهر وجود انسانی و مستقل از ویژگیهای ماده دارای سه خاصیت عمده است:

1- اصل درک و شعور در مرتبه خودآگاهی: خودآگاهی از ویژگیهای روح انسان است. اینکه درک می کند که وجود دارد؛ یعنی در عین حال هم مدرِک است و هم مدرَک.

2- تمایلات و رغبتها: اینکه انسان از چیزی خوشش میآید، یا از چیزی متنفر میشود، حالتی است که با درک توأم است. گرایشهایی که در درون انسان است، از خواص روح میباشد.

3- قدرت تصمیمگیری و اراده: تأثیر و تأثر در عالم ماده ناشی از قدرت اراده موجود مادی نیست. روابط میان موجودات مادی روابطی شرطی و اگری است. اگر شرایط محقق آنها فراهم شود، بهطور غیرارادی و بدون تصمیمگیری قبلی ایجاد میشوند. درحالیکه، مفاهیم متعالی، ایثار، گذشت، خودداری مواردی است که ناشی از قدرت اراده و انتخاب اختیار است.

 

هدف از زندگی

در غرب دیدگاههای گوناگونی دربارة هدف از زندگی انسان وجود دارد. از نظر اپیکور، هدف نخستین و نهایی زندگی انسان دستیابی به لذت است و حتی از نظر او، سعادت نیز جز از طریق لذت جویی امکانپذیر نیست. او لذات را به معنای فقدان رنج دایم جسمی و روحی می داند و آن را به دو دسته لذت در حرکت، که ملازم با درد و رنج است و نیز لذت در سکون تفکیک میکند. لذت اخیر، فاقد درد و رنج است و آدمی را دچار آلام جسمی و روحی نمیکند. مثلاً، لذت دوستی اینگونه است. اپیکور، طرفدار این نوع لذت است. طرفداران مکتب رواقی هدف از زندگی انسان را در ابتدا شناخت طبیعت و زندگی بر وفق آن دانسته و سپس، هدف از زندگی را دستیابی به فضایلی همچون حکمت، عدالت، شجاعت و سخاوت و آزادی می دانند از نظر نیچه، هدف زندگی پرداختن به تن و زندگی زمینی است. او میگوید: انسان آن هنگام انسان است که به حیوانیت او توجه شود. از نظر او، پیش از آنکه از انسان، انتظار تفکر و تعقل داشته باشیم، باید به جنبه حیوانیت و نیازهای غریزی او توجه کنیم و مهمتر آنکه، عقل و نطق نیز باید در خدمت حیوانیت بشر و ارضای نیازهای حیوانی او باشد. با توجه به آنکه، در تفکر غالب مغرب زمین در مورد هدف زندگی انسان اختلافنظر بسیاری وجود دارد. اما در اوضاع فعلی تفکر غالب بر غرب، تفکر اومانیستی، سکولاریستی و ایندنیایی بودن است. براساس این تفکر، هدف از زندگی انسان، لذت، ثروت، قدرت و استفاده از متاع و مزایای طبیعی و مادی است .

 

هدف نهایی آفرینش از دیدگاه قرآن

از نظر قرآن کریم، هدف نهایی آفرینش انسان سعادت، پیشرفت، هدایت، معنویت، پرورش، تقوا، تکامل، و رستگاری و در یک جمله، قرب به خداوند است که از طریق عبادت، تزکیه، جهاد، خشوع در نماز، اعراض از لغو، پرداخت زکات، امانتداری، وفای به عهد و پایداری در نماز به دست می آید. به بیان دیگر، هدف نهایی انسان رستگاری است که از طریق قرب به خدا حاصل میشود و هدفی بالاتر از آن وجود ندارد.

 

طبیعت انسان

در دیدگاههای مغرب زمین دربارة طبیعت و سرشت انسان سه نوع دیدگاه وجود دارد:

1-  دیدگاه مثبت: دانشورانی همچون فروم و اریکسن معتقدند: انسان استعداد خاصی برای خوب بودن دارد، ولی اینکه او خوب است یا نه، بستگی دارد به اجتماعی که در آن زندگی میکند و دوستانی که به ویژه در کودکی با آنان رابطه برقرار می سازد. همچنین مردم گرایانی مانند مزلو و راجرز معتقدند: انسان استعداد خوب بودن و خوب شدن را دارد. از نظر آنان، اگر نیازهای اجتماعی در تصمیم های انسان دخالت نکند، او به خوبی خود را نشان خواهد داد. رمانتیستها مانند روسو نیز معتقدند انسان از بدو تولد صاحب یک خوبی طبیعی است و هر عمل بعدی که انجام میدهد، برآمده از شرایط اجتماعی مخرب است نه ناشی از چیزی در ذات خود او.

2- دیدگاه منفی: فرویدگرایان معتقدند: انسان سرشتی اهریمنی دارد. او با غرایزی بر انگیخته می شود که ریشه های زیست شناختی دارد. تجربه گرایان مانند هابز معتقدند که انسان فقط در جهت منافع خود حرکت میکند. از نظر او انسان گرگ است؛ یعنی موجودی سلطه جو، طبعاً متمرد، طالب هرج و مرج و ذاتاً دارای خاصیت منفی است.

سودگرایان معتقدند: انسان فقط در پی برآوردن نیاز خود به لذت و گریختن از مواجه با رنج است. اوتولوژیستها مانند لورنز به این باورند که انسان فطرتاً شرور است. به این معنا که با نیاز به پرخاشگری بر ضد همنوعان خود به دنیا میآید نیچه معتقد است: انسان جانوری تودرتو و دروغگوست که بهسبب حیله گریها و زیرکیهایش برای جانوران دیگر ترسناک میباشد.

3- دیدگاه خنثی: رفتارگرایانی مانند واتسن و اسکینر معتقدند: انسان ذاتاً خوب یا بد نیست، او را محیطش می سازد. به باور نظریه پردازان اجتماعی، مانند باندورا و میشل خوبی یا بدی را چیزی به انسان می آموزد که برایش پاداش به ارمغان می آورد و از مجازات می رهاند. اگزیستانسیالیستها، مانند سارتر می گویند که انسان اساساً خوب یا بد نیست. هر عملی که انسان انجام میدهد، بر جوهر سرشت انسان اثر می گذارد. ازاینرو، اگر عملکرد همه آدمها خوب باشد، سرشت آنان نیز خوب خواهد بود، و بعکس. براساس این نظر، انسان مجبور طبیعت و محیط است. بنابراین، از دیدگاه دانشوران مغرب زمین انسان از نظر طبیعت می تواند خوب، بد، یا خنثا باشد.

 

انسان در جهان بینی اسلامی

انسان در جهان بینی اسلامی، داستانی شگفت دارد. چنین نیست که او را فقط حیوان ناطق یا حیوان مستقیم القامه و مانند اینها بخواند، بلکه ویژگیها و صفات متعددی به او نسبت داده شده و مدحها و مذمتهای فراوانی از وی شده است. انسان موجودی چندبعدی است و همه ابعاد به صورت بالقوه و یا به صورت فعلیت ضعیف در سرشت او وجود دارد. انسان هم از لحاظ تفکر و ادراک، فراتر از حیوان است و هم از ناحیه حواس مادی و غیرمادی. خداوند از حقیقت انسان خبر داده و می فرماید: وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ (بقره: 30)؛ چون پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینی خواهم گماشت. (فرشتگان) گفتند: آیا در آن کسی را می گماری که در آن تباهی کند و خونها بریزد؟ و حال آنکه ما با ستایشت، تو را تسبیح می گوییم، و به تقدیست میپردازیم. فرمود: من چیزی میدانم که شما نمیدانید.

انسان و خلافت الهی

خدای سبحان در این آیه، از موجودی خبر میدهد که خلیفة اوست. در نظر فرشتگان مقام خلافت و مرتبة مادی انسان، مزاحم یکدیگر جلوه کرد. آنان به مرتبهای از مراتب انسان، که حیوانیت اوست اشاره کردند و آن را با مرتبة خلافت ناسازگار یافتند؛ زیرا مقام خلافت، همانطور که نام آن گویاست تمام نمیشود، مگر اینکه خلیفه در تمام شئون وجودی و آثار و احکام و تدابیری که برای تأمین آنها خلیفه است، نمایشگر مستخلفهعنه باشد.

خدای سبحان در پاسخ فرشتگان، فساد و خونریزی انسان را نفی نکرد، بلکه عنوان کرد که فرشتگان نمیتوانند آن را تحمل کنند، ولی این خلیفة زمینی قادر به تحمل آن است.

در پایان میتوان گفت: قرآن کریم با سه دیدگاه غرب دربارة طبیعت انسان مخالف است. در مقابل، نگاه قرآن به انسان نگاهی واقع بینانه و مطابق با حقیقت است. از یکسو، عالیترین جایگاه را در عالم خلقت برای او اثبات مینماید، اما از سوی دیگر، او را بنده خدا می داند و ارزش او را در عین بندگی تا مقام خلیفةاللهی بالا میبرد و حقایق هستی را به او آموخته و او را مسجود ملائک مینماید. او را صاحب کرامت ذاتی دانسته و بر بسیاری از موجودات برتری بخشیده و ملک و مالک خشکیها و دریاها قرار داده است و حیواناتی را نیز رام او کرده است تا در خدمت او باشند. چنان که میفرماید: لقد کرّمنا بنی آدم و حملنا هم فی البر و البحر و...

 

نظام ارزشی اسلام و غرب

از دیدگاه اندیشمندان اسلامی، ارزشهای اجتماعی دارای دو مبنا هستند: بینشها، گرایشها. هر ارزشی از یک پایه بینشی و نگرشی و یک پایه گرایشی ساخته می شود. از انضمام این دو، ارزش به وجود می آید. ارزش واسطه ای بین بینش و گرایش انسان با کنش اوست. منظور از بینش، بینش انسان نسبت به یک سلسله اعتقادات وواقعیات جهان هستی، ازجمله شناخت خود است که به دنبال آن، گرایشها و میلهایی در انسان برانگیخته میشود.

ارزش در اینجا به معنای اهمیت رفتار و تکیهگاه عملکردهاست و هر نقطهنظری و یا عملی، گرایشی و یا بینشی، اصلی و یا فرعی، که از نظر شخصی، گروهی و یا مکتب و یا مکاتبی اهمیت دارد، ارزش نامیده میشود.

مهمترین اصولی که نظریه اندیشمندان اسلام پیرامون مبانی ارزشها بر آنها مبتنی است، چهارده اصل است. بعضی از آنان مربوط به معرفتشناسی، برخی مربوط به فلسفه اولی، برخی مربوط به علمالنفس فلسفی و برخی علمالنفس تجربی است. اکنون بهطور اجمال به آنها اشاره میشود:

1- ارزشها مبتنی بر واقعیتهای عینی است. مفاهیمی که در اخلاق به عنوان مفاهیم ارزشی به کار میرود، مستقل از مفاهیم نظری و عینی نیست. به عبارت دیگر، حسن و قبح و باید و نبایدی که در افعال ارزشی مطرح می شود، مفاهیمی نیست که کاملاً از واقعیتهای عینی بیگانه باشد.

2-  بین علت و معلول ضرورت بالقیاس وجود دارد؛ هر علتی نسبت به معلول خودش این ضرورت را دارد و فرض ضرورت معلول مستلزم فرض ضرورت علت است و از مصادیق آن افعال اختیاری انسان و نتایجی است، که بر آن مرتبت میشود؛ یعنی نتایج افعال اختیاری انسان، معلولهای فعل اختیاری اوست. فعل اختیاری نسبت به آنها ضرورت بالقیاس دارد. بایدها و نبایدهای اخلاقی، تعبیراتی ناشی از همین رابطه ضرورت بالقیاس هستند.

3-  انسان همین بدن مادی نیست و روحی دارد که میتواند تا ابد باقی بماند. با پذیرفتن این اصل، زندگی انسان بعد بینهایت پیدا میکند و نتایج افعال را فقط در رابطه با زندگی مادی نباید مطرح کنیم، بلکه باید تأثیر اینها را نسبت به سعادت و شقاوت ابدی هم بسنجیم.

4- روح انسان اصالت دارد. منظور از اصالت روح، این است که قوام انسانیت انسان به روحش هست. اگر روح نبود، موادی که در بدن انسان هست، انسان نمیشد و مادامی که روح هست، انسانیت انسان باقی است.

5- . روح، قابل تکامل است. این یک اصل فلسفی است که وجود حرکت جوهری اشتدادی در روح است. البته این حرکت در سایه تعلق به بدن حاصل می شود. به هر حال، خود روح هم تکامل می یابد و جوهر نفس کامل می گردد.

6- .روح دارای حب ذات است، ولی نه یک حب است، بلکه یک حب پویا. به عبارت دیگر، در ذات روح یک میلی به سوی تکامل وجود دارد.

7- . حرکت و پویش روح به سوی بینهایت است؛ یعنی اینکه میلی که روح، به کمال دارد، در هیچ حدی متوقف نمی شود.

8-  تکاملی که برای روح حاصل میشود، در اثر افعال اختیاری است؛ چون در ذات روح گرایش به سوی کمال هست. این گرایش است که به صورت اراده ظهور پیدا میکند. ‍

9- روح دارای مراتب طولی و شئون عرضی است؛ یعنی نفس با اینکه موجود واحد بسیطی است، ولی وجود ذومراتبی است. مراتبی که معمولاً فلاسفه برای آن بیان می کنند، حسی، خیالی و عقلی است.

10-  کیفیت پیدایش فعل اختیاری به علت پیچیدگی آن نیاز به تبیین دارد.

11-  کمالات نسبی که مربوط به قوای نازله نفس هستند، درصورتی کمال حقیقی انسان محسوب می شوند که کمک کنند به سیر نفس به سوی بینهایت و آن را در یک مرتبه ای متوقف نکنند.

12- نیت در کار ارزشی تأثیر دارد.

13- . فعلی که از اراده و اختیار انسان سرچشمه می گیرد، طبعاً انگیزهاش از خود نفس است. طبق این اصل، ما هر کاری را به هر انگیزهای نمی توانیم انجام دهیم. هر انگیزه خاص، رابطة مخصوصی با نوع کار و کمیت و کیفیت خاصی دارد.

14- گاهی یک کار، چند انگیزه دارد. در این صورت، آنچه به این کار ارزش میبخشد و ارزش آن را تعیین میکند، همان انگیزه برتر است.

 

براساس این چهارده اصل، این نظریه را ارائه میدهند که:

ارزش فعل اختیاری انسان تابع تأثیری است که این فعل در رسیدن انسان به کمال حقیقی دارد. هر اندازه آن کار در کمال انسان مؤثر باشد، ارزش مثبت خواهد بود و اگر تأثیر منفی دارد، ارزش منفی خواهد داشت.702/س

آتش افروز

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۱:۵۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۰۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۹
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۰۴
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۵۳