به گزارش سرویس جامعه و پایگاه اطلاع رسانی وسائل، با شکلگیری اندیشه جدید در دوره روشنگری یکی از مفاهیم نویی که ایجاد شد مفهوم جامعه مدنی بوده است.
به بیان دیگر با شکلگیری و برآمدن نظام سرمایهداری تغییرات بزرگی در روابط اجتماعی و تمام ساختار سیاسی و اجتماعی جوامع ایجاد شد؛ جامعه مدنی معادل در انگلیسی یا لاتین به معنای جمهور شهروندان است یا فرانسوی یا آلمانی به معنای شهر یا سیوا به معنای دولت - شهر گرفته شده است که در یونان قدیم پولیس خوانده میشد.
سیر تکامل جامعه مدنی
به طور کلی جامعه مدنی را میتوان در سه دوره زیر نشان داد:
1. دوره تمدن باستان، که با شکلگیری دولت - شهر همراه بود.
2. دوره مدرن و رشد جوامع سرمایهداری صنعتی، که با رسمیت یافتن حقوق بشر و فردیت همراه بود.
3. دوره اخیر از دهه 70 میلادی به این سو، یعنی دوره گسترش جامعه مدنی در کشورهای در حال توسعه که با خواست دموکراسی و رشد جنبشها و با خواست دگرگونیهای جامعهمحور به جای دولتمحور همراه بوده است (علمداری:2015).
اندیشه جامعه مدنی به دنبال عصر روشنگری و برای رهایی انسان از بند کلیسا و با تأکید بر اینکه آزادی حق طبیعی افراد است، بود.
رشد فردیت؛ لازمه جامعه مدنی
یکی از پیششرطهای شکلگیری جامعه مدنی در مفهوم مدرن، رشد فردیت است، مفهوم فردیت را میتوان به ذهن آگاه و مستقل و خردگرا نسبت داد، در عین حال این ویژگی به شرایطی اطلاق میشود که حقوق فرد مستقل از حقوق جمع، چه خانواده، طایفه، قبیله، ایل، قوم و ملت به رسمیت شناخته شود؛ در حالی که در جهان مدرن فرد دیگر بخشی از طبیعت نیست و خود را در برابر طبیعت تعریف میکند چراکه طبیعت ابژه انسان شده است و انسان قدرت سلطه بر طبیعت را یافته است.
به یک بیان، اوج فردگرایی انسان در جامعه مدنی را میتوان در فلسفه اگزیستانسیالیسم سارتر مشاهده کرد. در اینجا دیگر فرد تصمیمگیرنده و مسئول سرنوشت خویش است و این عقلانیت خودبنیاد است که بشر را در راستای رسیدن به توسعه راهنمایی میکند، آنچه که در جامعه مدنی به انسانها آموزش داده میشود آزاد بودن انسان است. در حالی که آزادی همواره آرزوی انسانها بوده است اما این تنها دروغی بیاساس است.
انسانها در جامعه مدنی هیچگاه به آزادی دست نیافتند و نمییابند بلکه آنان تنها قادرند در میان الگوهای طراحی شدهای که اساساً نظام سرمایهداری برایشان بهوجود آورده است دست به انتخاب بزنند. به این معنا که انسان دیگر نه تنها آزاد نیست بلکه حتی نسبت به عدم آزادیاش نیز آگاهی ندارد یا به بیان دیگر او تنها خیال میکند که آزاد است. در این جامعه انسان از بند رها نشده است بلکه به او این اختیار داده شده است که از میان دربندبودنهای متفاوت دست به انتخاب بزند.
از جمله اصول اساسی در جامعه مدنی وجود آزادی بیان، آزادی مطبوعات، نهادها و محافل مردمنهادی است که بتوانند آزادانه فعالیت کنند. اما تمام این موارد از حربههای نظام سرمایهداری است که به هیچ وجه اجازه انقلاب به جامعه ندهند و تنها اشکال استثمارشان را تغییر میدهند و به تعبیر دیگر خر همان خر است ولی پالانش عوض شده است.
اگر چه افراد میتوانند در مطبوعات سخن بگویند و حرف بزنند اما همه این سخنان تنها در غالب بازتولید نظام سرمایهداری است. یعنی نه تنها برای سیستم آنها خطری محسوب نمیشود بلکه سبب قدرت گرفتن سیستم نیز میشود. در نهایت روز به روز بشر غربی اسیر و گرفتارتر از هر روزش است. اما جامعه نبوی رکن اساسی در عبودیت و بندگی نهفته است.
امت اسلامی؛ اولین فرآورده اندیشه اسلام
در سوی مقابل، نخستین فرآورده سیاسی - انسانی اسلام، امّت اسلامی است که از مدینه النّبی آغاز شد و به صورتی حیرت آور و افسانهوار، قدم در راه رشد کمّی و کیفی نهاد.
هنوز نیم قرن از ولادت این پدیده مبارک نگذشته بود که نزدیک به نیمی از تمامی قلمرو سه تمدّن بزرگ باستانی همسایه خود، یعنی ایران، رم و مصر را درنوردید و یک قرن پس از آن، تمدّنی درخشان و حکومتی عزیز و مقتدر در مرکز جهان پدید آورد که از شرق به دیوار چین و از سوی دیگر به سواحل اقیانوس اطلس و از شمال تا استپهای سیبری و از جنوب تا جنوب اقیانوس هند میرسید.
قرنهای سوم و چهارم هجری و پس از آن، مزین به تمدّنی آن چنان مشعشع است که پس از هزار سال، هنوز برکات علمی و فرهنگی آن را در مدنیت کنونی جهان، میتوان بهوضوح دید (مقام معظم رهبری).
به بیان دیگر آزادی و آزادگی در جامعه نبوی رکن اساسی تلقی میشود. درس بزرگی که پیامبر اسلام(ص) به آدمیان دادهاند این بوده که همواره عزیز باشند و عزت داشته باشند چراکه آزادی انسان در گرو عزت آن است و عزت انسانها در جامعه نبوی در بندگی خداوند نهفته است.
در جامعه نبوی هر چه انسانها تقوای بیشتری داشته باشند در نتیجه آزادتر و عزیزتر هستد نزد پرودگارشان. این نوع آزادی از دل تفکر عقلانی متصل به وحی بیرون آمده است و در آن انسان خود را تنها نمیبیند گر چه او مختار است و اختیار دارد و بر سرنوشت خویش مسئولیت دارد و حتی رسالت دارد ولیکن همه اینها ذیل مقام بندگیاش تعریف و تفسیر میشود.
یکی از مواردی که در جامعه نبوی معنای بسیاری دارد بحث ولایت است که در زمان پیامبر این مهم بر عهده پیامبر خدا بود. اما پس از ایشان جامعه اسلامی نیازمند ولی میباشد که بتواند زعامت و رهبری امت را به عهده گیرد تا بر این اساس جامعه از مسیر الی الله خارج نشود.
این مورد در جامعه مدنی به معنای غربی آن پذیرفته شده نیست و از این با عنوان استبداد سخن میگویند؛ این مفهوم در برابر ارزشهای دموکراتیک آنان مفهومی پست شمرده میشود، اما این مورد در انقلاب اسلامی به گونهای با مردم سالاری تلفیق شده است و نوعی روش حاکمیت را به سپهر سیاست جهان وارد کرده است که علاوه بر عناصر مردمسالارانه عناصر دینی را درون خود دارد.
عدالت نیز یکی از مفاهیمی است که در تمام جوامع رکن اساسی تعریف شده است و بشر در تمام طول تاریخ به دنبال رسیدن به عدالت بوده است. اما عدالت در جامعه مدنی به گونهای تعریف میشود که با گذر زمان رنگ و بوهای عجیبی به خود میگیرد.
امروزه در جامعه مدنی غربی عدالت نئولیبرال مطرح است که به هیچ وجه مستضعفان در آن جایگاهی ندارند ولیکن در جامعه نبوی میبینیم که تمام افرادی که گرداگرد پیامبر بودهاند از اقشار ضعیف و مطرود جامعه بودند. کسانی چون عمار، یاسر و ابوذر همه از قشر مطرود جامعه بودهاند.
بنابراین حمایت از حقوق پابرهنه گان عالم در برابر مستکبرین یکی دیگر از خصیصههای جامعه نبوی است که انقلاب اسلامی نیز این را یکی از ارکان اصلی خود قرار داده بود؛ در جامعه مدنی دولت به گونههای عمل میکند که قانون برایش مقرر کرده است.
به بیان دیگر امروز در جوامع غربی دولت نمیتواند دخالت چندانی در امور داشته باشد و آنها به این خیال سر میکنند که گویی به اوج آزادی رسیدهاند در حالی که این خیال خامی است چراکه گویی از چاله درآمده و در چاه افتادهاند.
به این معنا که این عناصر جامعه مدنی در غرب نیست که دولت را وادار به عقبنشینی کرده است بلکه این نظام سرمایهداری و بازار است که با سلطه خود و با قدرتی که دارد دولت را واپس میزند و دولت را در چنگ خود گرفته است. در جامعه نبوی دولت امت را به حال خود رها نمیکند.
دولت در جامعه نبوی مردم را ذیل چتر حمایت خود میگیرد و به مستضعفان توجه دارد و هدفش تعالی انسان در جنبههای مادی و معنوی است؛ در واقع در جامعه نبوی با صداقت مردم را به تعالی و قرب الی الله دعوت میکنند.
اما در جامعه مدنی غربی با نام آزادی مردم را تحت استثمار به اشکال مختلفی درمیآورند چراکه مردم در نظام سرمایهداری توان اندیشیدن را ندارند که بخواهند آزادانه اندیشه کنند آنها حتی در قالبهایی اندیشه میکنند که خود نظام سرمایهداری برایشان بهوجود آورده است و هیچ گاه نمیتوانند از آن رهایی یابند.
برای همین است که از جامعهشناسان بزرگ خودشان کسانی چون ماکس وبر جهان عقلانی شده غربی را مانند قفس آهنینی میبینند که راه رهایی از آن نیست و برخی دیگر هم چون مارکس راه رهایی از آن را تنها در خودآگاهی طبقاتی کارگران و عمل انقلابی میدید.
البته باید گفت که در نظام غرب کسانی بودهاند که توانستند از ذیل قدرت استعماری سرمایهداری بیرون آیند. کسانی چون هایدگر که وجودشناسی معرفتی دیگری را بنیان نهاد و به بشر گوشزد مینمود اگر میخواهد رهایی یابد باید از خودش بیرون آید و خودش را در برابر خوش بگذارد و آنگاه میتواند رها شود.
انقلاب اسلامی؛ احیاگر مدینه نبوی
روح انقلاب اسلامی ذاتاً احیاکننده جامعه نبوی بوده است. به بیان دیگر انقلاب اسلامی با روی کار آوردن مفهوم ولایت فقیه نوع نگاه جهان سیاست را دچار چرخش دوباره کرد؛ اما انقلاب اسلامی امروز بیشتر از هر زمانی باید مراقب ارزشهایی که برای آن بهوجود آمده است باشد.
در واقع مسئولان باید بدانند که ارزشهای انقلابی در جامعه اسلامی که خود نمود جامعه نبوی است چه چیزهایی هستند و به گونهای عمل نکنند که انقلاب اسلامی را درون نظام سرمایهداری هضم کنند.
انقلاب اسلامی داعیهدار تفکر جهانگستر میباشد و از این رو دارای جنبههای معرفتشناختی خاص خودش است که ذاتاً با جهانبینیهای غربی متفاوت است و یکی از آن موارد جامعه نبوی است که در برابر جامعه مدنی غرب قرار دارد.
یکی از بنیانهای اساسی در انقلاب اسلامی و جامعه نبوی باید حفظ و احیای روحیه انقلاب باشد و روحیه انقلابی جز در عملگرایی معنا مییابد البته پایه این عملگرایی در ارزشهایی همچون جهاد، شهادت و اخوت نهفته است.
بنابراین در جامعه نبوی این روحیات باید احیا شوند تا بر این اساس بتوان روحیه انقلابی خود را حفظ کرد؛ این حفظ ارزشها برای این است که بیرق انقلاب به دست منجی عالم بشریت حصرت مهدی (عج) سپرده شود./102/825/م
پیمان محمود، کارشناس ارشد جامعهشناسی