vasael.ir

کد خبر: ۳۹۱۷
تاریخ انتشار: ۰۱ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۱ - 21 December 2016
درس خارج فقه نکاح حجت الاسلام حق پناه/ جلسه2

نکاح حقیقت شرعی ندارد

پایگاه وسائل ـ حجت الاسلام حق پناه در بحث استحبباب نکاح ضمن اشاره به این نکته که چون از قبل اسلام کلمه نکاح رایج بوده و مردم در شعر و غیر شعر و نیز در نثر بر السنه شان جاری بوده و استفاده می کردندگفت: نکاح یک حقیقت شرعی نیست مانند بیع می ماند که حقایق لغویه و عرفیه است و اسلام تصرفاتی کرده و شرایط عدمی و شرایط وجودی را آورده است

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین حق شناس در جلسه دوم از درس فقه زنان (خارج نکاح) مورخ 6 مرداد ماه 95 که در سالن پژوهش های مرکز تخصصی زن و خانواده برگزار گردید در ادامه مباحث گذشته به بحث استحباب نکاح پرداخت.
وی در ادامه به بحث محلل در ازدواج پرداخت  و گفت: این ازدواج دوم باید واقعی و جدی باشد و اگر کسی از اول قصد ازدواج دائم نداشته باشد و تنها صورت سازی کند تا عنوان محلل حاصل شود چنین ازدواجی باطل است هیچ اثری برای حلال شدن زن به شوهر اول نخواهد داشت لذا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این جمله نقل شده: لَعَنَ اللهُ مُحَلِّلُ وَ المُحَلِّلُ لَه – خدا لعنت کند و دور کرده از رحمت خودش محلل را و کسی که این حلالیت برای او می خواهد صورت بگیرد که اشاره به همین ازدواج های صوری و ساختگی دارد.
ایشان سپس در ادامه به پیاده سازی و توضیح عبارت (النّکاح مستحبّ فی حدّ نفسه بالاجماع) پرداختند.


اهم مباحث استاد حق شناس به شرح ذیل می باشد:
در جلسه گذشته مقدماتی راجع به کتاب النکاح را مطرح کردیم؛ بحث این جلسه در ادامه بحث لغوی خواهد بود و سپس خواهیم رسید به بحث استحباب نکاح.
حضرت آیت الله فاضل لنکرانی بعد از نقل اقوال می فرمایند: (قلتُ إنَّ هُنا أمرَینِ لابُدَّ مِن مُلاحَظَتِهِما ، الأوَّلُ اِستِعمالُ هذَا اللَّفظِ فِی الکِتابِ کَثیراً ) این جا از نظر عبارتی دقت بفرمایید استعمال اضافه شده است چون هذا بدل است اعرابی نمی گیرد لذا اعرابی که می خواهد برای هذا باشد بر سر اللفظ می آید (اِستِعمالُ هذَا اللَّفظِ فِی الکِتابِ کَثیراً) یعنی یکونُ کَثیراً این الف و لام اللفظ، الف و لام عهد ذکری است یعنی همین لفظ نکاح ، لفظ نکاح در کتاب زیاد استعمال شده است– و ظاهِرُ أنَّ المُرادَ مِنَ اللَّفظِ فِی الجَمیعِ هُوَ العَقد- ایشان ادعای ظهور می کند و می فرمایند:
ظاهر این است که مراد از لفظ در همه این موارد عقد است (عقد النکاح) حتی در مثل آیه 230 سوره بقره « الوارِدِ فِی الرَّجُلِ مُحَلِّل» در اینجا ایشان به این مناسبت یک کلامی را بیان کرده اند که خودش یک فلسفه ای است و یک بحث دراز دامنی دارد و ما مختصری از آن را آورده ایم، این آیه شریفه در صدد نفی یک رسم غلط جاهلی است چون آیه 231 سوره بقره این است: (الطّلاقُ مَرّتان فَإمساکٌ بِمَعروف أو تَصریحٌ بِاِحسان) می دانید که در کتاب شرح لمعه طلاق رجعی دو بار محقق می شود و برای بار سوم زن بر مرد حرام می شود باز مجدد اگر این زن با یک مرد دومی ازدواج کرد (ازدواج دائم) خب نزدیکی هم بکند و بعد با اختیار خودش نه صوری، این شوهر دوم آن زن را طلاق بدهد آن مرد که مرد اول است می تواند با این زن مجددا ازدواج کند و باز سه مرتبه می تواند این زن را طلاق بدهد که جمعا می شود شش مرتبه، باز برای بار ششم که او را طلاق داد این زن بر او حرام می شود و نیاز به محلل دوم دارد، برای بار سوم اگر او را بگیرد و او را طلاق بدهد که مجموعا می شود نه بار، حرام ابدی می شود ظاهرا والله العالم.
در جاهلیت چنین چیزی بوده، برای اینکه زن را اذیت بکنند این کار را انجام می دادند که یک رسم غلط جاهلی بود و قرآن کریم برای این که جلوی این رسم را بگیرد این جمله را فرمود: الطّلاقُ مَرّتان، طلاق دو بار است (رجعی) بعد از دو طلاق فَإمساکٌ بِمَعروفٍ، یا این زن را نگه بدارد و با او ازدواج کند به خوبی و عاشروهن بالمعروف أو تَصریحٌ بِاِحسان، یا رها کند او را با احسان.


مراد طلاق رجعی است که سه مرتبه است، طلاق سوم رجوع و بازگشتی ندارد و یک بحث دیگری هم هست که هر طلاق در یک مجلس جداگانه باید باشد، مرد بعد از طلاق سوم حق رجوع ندارد و زن بر او حرام می شود و لو اینکه زن با مرد دیگری ازدواج کند و با او آمیزش داشته باشد و شوهر دوم با اختیار خودش او را طلاق بدهد که در این صورت شوهر اول می تواند با آن زن ازدواج نماید.
حالا برگردیم به بحثی که آیت الله فاضل آوردند- (حتَی تنکحَ زوجاً غیره فإن طلّقهَا فلا تحلُّ له مِن بَعده حَتی تنکحَ زوجاً غیرَه) این تنکحَ در اینجا که آمده ایشان می گویند که اینجا هم به معنای عقد است اما از نظر فقهی یک شرطی دارد، اگر بخواهد مجددا بر آن شوهر اول حلال بشود آن نزدیکی است و آن نزدیکی از روایات بدست می آید و از خود لفظ به دست نمی آید و گرنه خود لفظ نکاح در اینجا به معنای عقد است نه به معنای نزدیکی، می گوید: (وَ إشتراطُ الوطی فیهِ یعلمُ من دلیلٍ آخر لا من نفسِ هذهِ الآیه)، وگرنه خود آیه کلمه نکاح را آورده (تنکح) او به معنای عقد است، خب این یک امر که این لفظ در قرآن زیاد استعمال شد، این لفظ ظهور در عقد دارد.

 

الثانی: ثبوتُ عدمِ الحقیقهِ الشَّرعیهِ فِی هَذا الباب بوجهٍ
به هیچ وجه من الوجوه نکاح حقیقت شرعی ندارد چون از قبل اسلام کلمه نکاح رایج بوده و مردم در شعر و غیر شعر و نیز در نثر بر السنه شان جاری بوده و استفاده می کردند، نکاح یک حقیقت شرعی نیست ، مانند بیع می ماند که حقایق لغویه و عرفیه است که اسلام تصرفاتی کرده و شرایط عدمی و شرایط وجودی را آورده، شارع امضاء فرموده همان نکاح عقلایی را با اعتبار یک امور وجودی مثلا فرموده که مهریه باید مشخص باشد، در توانش باشد یا مثلا زن و مرد چه وظایفی دارند آن عدمیّهٍ، آن شرایط عدمی را آورده که در جای خودش به آن خواهیم رسید.
ایشان از این مقدمه نتیجه گرفته است که مراد به کلمه نکاح معنای عقد است اما نه صرف عقد لفظی بدون اثر،  بلکه عقدی که اثری هم داشته باشد و آن اثر سلطنت ناموس زن باشد.
راجع به محلل که در اینجا آمده بیشتر باید رویش فکر کرد چون یکی از ایراداتی که گرفتند گاهی برخی مشکلات یا فیلم هایی ساختند و امثال اینها دقت کنید که این ازدواج دوم باید واقعی و جدی باشد و اگر کسی از اول قصد ازدواج دائم نداشته باشد و تنها صورت سازی کند تا عنوان محلل حاصل شود چنین ازدواجی باطل است، هیچ اثری برای حلال شدن زن به شوهر اول نخواهد داشت لذا پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) این جمله نقل شده: لَعَنَ اللهُ مُحَلِّلُ وَ المُحَلِّلُ لَه – خدا لعنت فرموده و دور کرده از رحمت خودش محلل را و کسی را که این حلالیت برای او می خواهد صورت بگیرد که اشاره به همین ازدواج های صوری و ساختگی دارد.
یک کلمه در اینجا آمده ( النّکاح مستحبّ فی حدّ نفسه بالاجماع ) اینجا سه تا قید آمده سه تا کلمه آمده که اینها همه اش معنا دار است النکاح یعنی طبیعی نکاح با قطع نظر از عوارض، قید اولش "مستحبٌّ" در مقابل حرام و مکروح و واجب، قید دیگر هم "بالاجماع" و قید سوم آن "فی حدّ نفسه" که طبیعی نکاح است، همه اینها احتیاج به دلیل و بررسی دارد، بله جناب صاحب عروه نوشته اند ولی باید دید که آیا دلیل هم بر آن دلالت می کند؟ یا دلیل بر آن دلالت نمی کند.

استحباب النکاح
یادتان باشد که این استحباب النکاح در مسئله 13 عروه که آمده ایشان می فرمایند نکاح امر توصلی است و قصد قربت در او شرط نیست، مستحب که در اینجا می گوییم نه به معنای این است که قصد قربت در او لازم است، خیر خیلی از واجبات و مستحبات داریم که توصلی هستند و قصد قربت در آنها شرط نیست مثل اداء دین، رد سلام، کسی وارد می شود سلام می کند و لو شما در نماز باشید جواب سلام را باید بدهید و فرموده اند واجب است جواب سلام را طوری بدهید که سلام کننده بشنود، یا در ردّ دِین، شما از کسی قرض گرفته اید باید قرضتان را بپردازید واجب است که بپردازید ولی قصد قربت در او لازم نیست؛ نکاح از این قبیل است، حالا بعدا خواهیم گفت که اگر کسی بخواهد ثواب هم ببرد خوب است که قصد قربت هم انجام بدهد، (النّکاح مستحبّ فی حدّ نفسه بالاجماع)
اسلام مانند برخی از ادیان جلو ازدواج را نگرفته، جلوی بی بند و باری و فساد اخلاقی را هم به شدت گرفته است و یک راه معقول وجدان پسند انسانی را جلوی پای انسانها قرار داده است، یک کاری است که هم به نفع فرد است و هم به نفع جامعه است و این نیاز مهم بشری را برطرف می کند (النّکاح مستحبّ فی حدّ نفسه بالاجماع)
(النّکاح مستحبّ فی حدّ نفسه بالاجماعِ والکتابِ وَ سنّهِ المستفیضهِ بلِ المتواترهِ)
اول به اجماع تمسک می کند بعد به کتاب بعد به سنت مستفیضه بلکه به سنت متواتره، عقل در اینجا کاربردی ندارد نه اینکه نکاح امر عقلایی نباشد خیر، عقل حکم به حسن می کند عقل نمی تواند وجوب یا استحباب مطلبی را درک کند عقلی که  شارع می فرمایند عقل فاهم می باشد.


چرا قبل از تمسک به کتاب و قبل از تمسک به روایات کلمه اجماع آمده است؟
نکته اول:
اصولی های ما در کتاب های اصولی، اجماع را به شدت تضعیف می کنند بلکه با خاک یکسان می کنند، مرحوم شیخ انصاری در رسائل می گوید که اجماع برای اهل سنت است (هو الأصل لهم و هم الأصل له) اهل سنت ریشه اجماعند و اجماع هم ریشه اهل سنت است اما همین اصولی ها مانند شیخ انصاری و غیره که در کتاب های اصولی شان اجماع را قبول ندارند به فقه که می رسند ابتدا به اجماع تمسک می کنند و به آن خیلی هم اهمیت می دهند و از آیت الله بروجردی نیز نقل شده است که ایشان فرمودند: از کتاب های فقهی ما 400 حکم وجود دارد که هیچ مدرک و منبعی ندارد به جز اجماع و شهرت.
نکته دوم:
تقریبا از زمان مرحوم صاحب جواهر به بعد این یک روش فقهی است که قبل از اینکه به کتاب و سنت تمسک کنند اجماع را می آورند برای چه؟ برای اینکه فقیهی مثل صاحب جواهر یا مرحوم صاحب عروه بگوید: برداشت من از آیات و روایات برداشت شخصی نیست و قبل از من هم بزرگانی در این آیات و روایات دقت کرده اند و آنها هم مانند من استحباب نکاح را استفاده کرده اند و این یک نظر و دید شخصی نیست. چندی پیش از آیت الله هاشمی شاهرودی پرسیدیم که چرا اجماع را مطرح می کنند؟ ایشان هم جوابش همین بود، این اجماعی که در اینجا وجود دارد اجماع منقول است./924/ص

تهه و تنظیم: احمد رجبی نژاد

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۱:۵۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۰۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۹
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۰۴
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۵۳