vasael.ir

کد خبر: ۳۸۸۸
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۱ - 29 December 2016
قواعد فقه حکومتی؛ آیت الله خاتمی/ جلسه 16

ظاهر آیه نفی سبیل بیانگر نفی مطلق سلطه کفار بر مسلمانان است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله خاتمی با اشاره به دیدگاه کسانی که جعل در آیه را تکوینی می دانند گفت: سبیل در آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» نکره در سیاق نفی است که افاده عموم می کند پس در هیچ مقطعی نباید سلطه باشد؛ نه اینکه اگر یک سال سلطه باشد، اشکال ندارد بلکه این خلاف ظاهر آیه است زیرا ظاهر آیه بیانگر نفی مطلق السلطه است.

به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله سیداحمد خاتمی، عضو شورای عالی حوزه های علمیه کشور و استاد درس خارج حوزه علمیه قم، 24 مهر ماه 1395 مصادف با سیزدهم محرم الحرام 1438 هـ ق در جلسه شانزدهم درس خارج فقه حکومتی، به ادامه تنبیهات پیرامون قاعده نفی سبیل پرداخت.

 

خلاصه درس گذشته:

عضو شورای عالی حوزه در ابتدای جلسه به سه تنبیه از تنبیهات قاعده نفی سبیل اشاره کرد و  گفت: تنبیه اول درباره تبیین الفاظ «جعل» و «کافرین» و «مومنین» و «سبیل» است.

آیت الله خاتمی در ادامه هر یک را مورد بررسی قرار داد و گفت: مراد از جعل، جعل تشریعی است و مراد از کافرین، مطلق کافرین اعم از بالغ و نابالغ است و طبق روایات مراد از مومنین، مسلمانان اعم از شیعه و اهل سنت هستند.

وی درباره واژه سبیل گفت: سبیل در آیه 141 سوره نساء در معنای سلطه به کار رفته است همانگونه که در آیات 91 و 93 سوره توبه و آیه 41 سوره شوری و آیه 34 و 90 سوره نساء سبیل به معنای سلطه آمده است.

عضو خبرگان رهبری در ادامه، روایاتِ هم معنایِ روایت «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» را در تنبیه دوم مورد بررسی قرار داد و گفت: از آنجایی که این روایات مانند روایت «الاسلام یعلو...» صریح الدلاله نیستند به عنوان مؤید بیان میشود.

وی در تنبیه سوم، چهار مورد از موارد استثناء قاعده نفی سبیل را بیان کرد و گفت: در این موارد چون بحث آزادی عبد بوده و معامله معمولی نیست، تخصصاً از تحت قاعده خارج میباشد.

 

خلاصه درس امروز:

آیت الله خاتمی با اشاره به دیدگاه کسانی که جعل در آیه را تکوینی می دانند گفت: سبیل در آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» نکره در سیاق نفی است که افاده عموم می کند پس در هیچ مقطعی نباید سلطه باشد؛ نه اینکه اگر یک سال سلطه باشد اشکال ندارد بلکه این خلاف ظاهر آیه است زیرا ظاهر آیه بیانگر نفی مطلق السلطه است.

وی در ادامه به نسبت ایمان و اسلام اشاره کرد و گفت: طبق آیات و روایات مراد از ایمان در آیه اسلام است لذا براساس قاعده نفی سبیل، کفار بر هیچ یک از مسلمانان اعم از شیعه و سنی حق سلطه و برتری ندارند.

 

در ادامه نظر شما را به تقریر درس شانزدهم خارج فقه حکومتی آیت الله خاتمی جلب می کنم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

عن مولانا أَمِیر الْمُؤْمِنِینَ علیّ علیه السلام یَقُولُ‏ أَیُّهَا النَّاسُ اعْلَمُوا أَنَّ کَمَالَ‏ الدِّینِ‏ طَلَبُ الْعِلْمِ وَ الْعَمَلُ بِهِ أَلَا وَ إِنَّ طَلَبَ الْعِلْمِ أَوْجَبُ عَلَیْکُمْ مِنْ طَلَبِ الْمَالِ إِنَّ الْمَالَ مَقْسُومٌ مَضْمُونٌ لَکُمْ قَدْ قَسَمَهُ عَادِلٌ بَیْنَکُمْ وَ ضَمِنَهُ وَ سَیَفِی لَکُمْ وَ الْعِلْمُ مَخْزُونٌ عِنْدَ أَهْلِهِ وَ قَدْ أُمِرْتُمْ بِطَلَبِهِ مِنْ أَهْلِهِ‏ فَاطْلُبُوهُ.[1] مولی امیرالمؤمنین فرمودند: بدانید که کمال دین به طلب علم و عمل به آن است. طلب علم بر شما واجب تر از طلب مال است. مال به هر حال به شما خواهد رسید و برای شما تضمین شده است اما علم نزد اهلش مخزون است و به تحقیق امر شدید که دنبال آن بروید و آن را طلب کنید.

بحث ما قواعد حکومتی فقه بود که بعد از بیان اولین قاعده (قاعده حفظ نظام)، قاعده نفی سبیل (استقلال جامعه اسلامی) را به عنوان قاعده دوم مطرح کردیم.

 

تنبیهات قاعده نفی سبیل:

بحث تنبیهات قاعده نفی سبیل بوده که سه تنبیه در جلسه گذشته بیان شد.

 

تنبیه چهارم:

در این تنبیه رابطه صدر و ذیل آیه نفی سبیل بیان خواهد شد.

« اَلَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ فَإِنْ کانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اَللّهِ قالُوا أَ لَمْ نَکُنْ مَعَکُمْ وَ إِنْ کانَ لِلْکافِرِینَ نَصِیبٌ قالُوا أَ لَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَ نَمْنَعْکُمْ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ فَاللّهُ یَحْکُمُ بَیْنَکُمْ یَوْمَ اَلْقِیامَةِ وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً»(نساء/141) این آیه درباره منافقین فرصت طلب می باشد؛ منتظر فرصت هستند اگر پیروزی به نفع کفار باشد؛ می گویند ما خطر مسلمانان را به شما گوش زد کردیم. اما اگر پیروزی به نفع مسلمانان باشد؛ می گویند ما کمک کردیم سهم ما را بدهید. خدا در این آیه می فرماید روز قیامت معلوم خواهد شد که شما جزء کدام دسته هستید.

بحث ما این است که بین صدر و ذیل آیه چه ارتباطی وجود دارد. صدر سخن از فرصت طلبی منافقین است. اما ذیل سخن از عدم سلطه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» است. درباره این فقره از آیه، چند دیدگاه وجود دارد.

دیدگاه اول: برخی عبارت « لن یجعل الله» را مختص به قیامت دانسته اند.

دیدگاه دوم: برخی عبارت « لن یجعل الله » را مختص به حوزه حجت و برهان دانسته اند.

دیدگاه سوم: برخی عبارت « لن یجعل الله » را مختص به حوزه تشریع دانسته اند.

دیدگاه چهارم: برخی عبارت « لن یجعل الله » را مختص به حوزه تکوین دانسته اند.

ما گفتیم اگر مراد از ذیل آیه، حوزه تکوین باشد؛ خلاف واقع خواهد بود. چون در دوره خود پیامبر خدا صلی الله علیه و آله گاهی پیروزی بود و گاهی شکست بود. در جنگ بدر پیروزی بود و در جنگ احد شکست بود. مرحله اول جنگ حنین شکست بود. بنابراین اگر ما مراد از جعل را جعل تکوینی بدانیم؛ خلاف واقع است. مولای حکیم که ذات مقدس ربوبی است  عین واقع می گوید.

یکی از بزرگان بر تکوینی بودن جعل در آیه، اصرار دارد. می گوید مراد از سبیل، سلطه تکوینی است یعنی خدای سبحان در دراز مدت کفار را بر مسلمین مسلط نمی کند. بله در مقطع کوتاه مانند جنگ احد اشکالی ندارد. علمکرد فرصت طلبانه منافقین بیان شده که به کفار گفتند: ما شما را از خطر مؤمنین با خبر کردیم. یعنی ما در پیروزی شما سهمی داریم. در آخرت پرده ها کنار می رود و منافقین و کفار سلطه ای ندارند. در دنیا هم در دراز مدت کفار سلطه ای ندارند.

این سخن صحیح نیست. زیرا نکره در سیاق نفی است. «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» نکره در سیاق نفی افاده عموم می کند. در هیچ مقطعی نباید سلطه باشد؛ نه اینکه یک سال سلطه باشد اشکال نداشته باشد. این خلاف ظاهر آیه است. ظاهر آیه، نفی مطلق السلطه است.

 

اشکال:

پیوند صدر با ذیل آیه با تشریعی دانستن جعل، چگونه ممکن است؟

ما در بحث تشریعی دانستن جعل گفتیم موارد استثناء از قاعده نفی سبیل از باب تخصّص است نه از باب تخصیص.

 

جواب:

اولا: آیا آیه یا روایتی داریم که بگوید باید همه صدر و ذیل آیات به هم مرتبط باشند؟ به عبارت فنی آیا همه جا سیاق دلیل است؟ جواب این است که سیاق همه جا دلیل نیست. بلکه در برخی روایات تصریح دارد که سیاق دلیل نیست مثل آیه تطهیر؛ این آیه در وسط بحث زوجات النبی آمده است. اما در عین حال روایات متواتر داریم که این آیه درباره خمسه طیبه است. آیه دیگر، آیه غدیر است: «اَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ اَلْإِسْلامَ دِیناً» (مائده/3) اول آیه درباره محرمات است اما در وسط این مباحث آیه غدیر آمده است. پس ما نمی توانیم سیاق را همه جا دلیل و شاهد بگیریم.

ثانیا: اگر مراد از جعل تکوینی باشد؛ این ملازم با جعل تشریعی است. وقتی خدا در تکوین، سلطه کفار بر مسلمین را نخواسته است به طریق اولی در عرصه تشریع هم سلطه آنها را نمی خواهد.

 

تنبیه پنجم:

مراد مؤمنین در آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» چه کسانی هستند؟ آیا فقط شامل شیعه ها می شود؟ اگر این معنا را قبول کردیم مفهومش این می شود که سلطه کفار بر اهل سنت اشکال ندارد. ما در گذشته هم گفتیم که مراد از مومنین، مسلمین هستند. در اینجا برای تفصیل بیشتر، اصطلاح ایمان و اسلام را تبیین می کنیم. برای روشن شدن واژه ایمان و اسلام چند بحث لازم است که عبارتند از:

1.  نسبت بین ایمان و اسلام چیست؟

2.  دلیل این ادعا که مراد از ایمان در آیه، اسلام است، چیست؟

 

نسبت بین ایمان و اسلام:

در قرآن غالبا اسلام مقابل شرک قرار داده شده است.

1.  « قُلْ إِنِّی أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ أَوَّلَ مَنْ أَسْلَمَ وَ لا تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ » (انعام/14) بگو: من مأمورم نخستین کسی باشم که فرمان خدا را گردن نهد، و فرمان یافته ام که هرگز از مشرکان مباش.

2.  « ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً وَ ما کانَ مِنَ اَلْمُشْرِکِین » (آل عمران/67) ابراهیم نه یهودی بود و نه نصرانی، بلکه یکتاپرست حق گرایی مسلم بود، و از مشرکان نبود.

3.  « لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ اَلْمُسْلِمِینَ » (انعام/163) او را شریکی نیست، و به این [یگانه پرستی] مأمورم، و نخستین کسی هستم که [در این آیین] تسلیم [فرمان ها و احکام] اویم.

ایمان نوعا مقابل کفر قرار گرفته است.

1.  « أَمْ تُرِیدُونَ أَنْ تَسْئَلُوا رَسُولَکُمْ کَما سُئِلَ مُوسى مِنْ قَبْلُ وَ مَنْ یَتَبَدَّلِ اَلْکُفْرَ بِالْإِیمانِ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ اَلسَّبِیلِ » (بقره/108) بلکه می  خواهید از پیامبرتان [کارهای نامعقول و بیهوده] درخواست کنید، همان گونه که پیش از این از موسی درخواست شد؟ و کسی که کفر را به جای ایمان اختیار کند، تحقیقاً راه راست را گم کرده است.

2.  « وَ لِیَعْلَمَ اَلَّذِینَ نافَقُوا وَ قِیلَ لَهُمْ تَعالَوْا قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اَللّهِ أَوِ اِدْفَعُوا قالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتالاً لاَتَّبَعْناکُمْ هُمْ لِلْکُفْرِ یَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِیمانِ یَقُولُونَ بِأَفْواهِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ وَ اَللّهُ أَعْلَمُ بِما یَکْتُمُونَ» (آل عمران/167) و نیز کسانی را که نفاق و دورویی ورزیدند، معلوم و مشخص کند. و به آنان گفته شد: بیایید در راه خدا بجنگید یا [از مدینه و کیان جامعه] دفاع کنید. گفتند: اگر جنگیدن می  دانستیم، قطعاً از شما پیروی می  کردیم. آنان در آن روز به کفر نزدیک تر بودند تا ایمان. به زبانشان چیزی را می  گویند که در دل هایشان نیست؛ و خدا به آنچه پنهان می  کنند، داناتر است.

3.  «یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَکُمْ وَ إِخْوانَکُمْ أَوْلِیاءَ إِنِ اِسْتَحَبُّوا اَلْکُفْرَ عَلَى اَلْإِیمانِ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَأُولئِکَ هُمُ اَلظّالِمُونَ » ﴿التوبة/23﴾ ای اهل ایمان! اگر پدرانتان و برادرانتان کفر را بر ایمان ترجیح دهند، آنان را دوستان و سرپرستان خود نگیرید و کسانی از شما که آنان را دوست و سرپرست خود گیرند، هم اینانند که ستمکارند.

این تقارن را ببینید؛ شرک در مقابل اسلام و ایمان در مقابل کفر؛ پس اسلام یعنی فقط خضوع در برابر خدا و ایمان یعنی تصدیق قلبی؛

 

حالات مختلف ایمان و اسلام:

1. اگر اسلام و ایمان را تصدیق لسانی بدانیم، نسبت تساوی خواهد بود.

2. اگر هر دو را تصدیق قلبی بدانیم باز نسبت تساوی خواهد بود.

3. اگر اسلام را تسلیم لسانی و ایمان را تصدیق قلبی بدانیم، نسبت عموم خصوص من وجه خواهد بود.

4. اگر اسلام زبانی باشد و ایمان قلبی نباشد در این صورت مانند منافقین صدر اسلام خواهد بود. « وَ إِذا لَقُوا اَلَّذِینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلى شَیاطِینِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَکُمْ إِنَّما نَحْنُ مُسْتَهْزِؤُنَ » (بقره/14) و هنگامی که با اهل ایمان دیدار کنند، گویند: ما ایمان آوردیم و چون با شیطان هایشان [که سرانِ شرک و کفرند] خلوت گزینند، گویند: بدون شک ما با شماییم، جز این نیست که ما [با تظاهر به ایمان] آنان را مسخره می کنیم.

5. اگر در قلب ایمان باشد اما انکار زبانی باشد. دو حالت دارد.

الف- جحد و انکار محض « وَ جَحَدُوا بِها وَ اِسْتَیْقَنَتْها أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُوًّا فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ اَلْمُفْسِدِینَ » (نمل/14) و آنها را در حالی که باطنشان به الهی بودن آن معجزات یقین داشت، ستمکارانه وبرتری جویانه انکار کردند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدان چگونه بود؟!

ب- تقیه که برای مومنین است مانند جریان جناب عمار یاسر که قرآن مهر تایید بر آن زده است. « مَنْ کَفَرَ بِاللّهِ مِنْ بَعْدِ إِیمانِهِ إِلاّ مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمانِ وَ لکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْراً فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اَللّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ » (نحل/106) هر کس پس از ایمان آوردنش به خدا کافر شود [به عذاب خدا گرفتار آید]؛ مگر کسی که به کفر مجبور شده [امّا] دلش مطمئن به ایمان است، ولی آنان که سینه برای پذیرفتن کفر گشاده اند، خشمی سخت از سوی خدا بر آنان است و آنان را عذابی بزرگ خواهد بود.

پس در عرصه معنای اسلام و ایمان، نوعا اسلام مقابل شرک و ایمان مقابل کفر واقع شده است.

 

دلیل بر اینکه مراد از ایمان در آیه اسلام است:

مدعای ما این بود که مراد از ایمان در آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» اسلام است. ما آیات و روایات مختلفی داریم که ایمان در معنای اسلام به کار رفته است. در قرآن اسلام در معنای مختلفی به کار رفته است. در اکثر موارد اسلام به معنای ایمان به کار رفته است.

1.  اسلام زبانی بدون ایمان قلبی؛ « قالَتِ اَلْأَعْرابُ آمَنّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمّا یَدْخُلِ اَلْإِیمانُ فِی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطِیعُوا اَللّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اَللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ »(حجرات/14) بادیه نشینان گفتند: ما [از عمق قلب] ایمان آوردیم. بگو: ایمان نیاورده اید، بلکه بگویید: اسلام آورده ایم؛ زیرا هنوز ایمان در دل هایتان وارد نشده است. و اگر خدا و پیامبرش را اطاعت کنید، چیزی از اعمالتان را نمی  کاهد؛ زیرا خدا بسیار آمرزنده و مهربان است.

مرحوم طبرسی ذیل آیه از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نقل می کند «الاسلامُ علانیّه و الایمانُ فی القلبِ و اَشارَ الی صِدره»[2]

2.  اسلام بر مرتبه اول ایمان اطلاق شده است یعنی انقیاد قلبی؛ مانند آیه « اَلَّذِینَ آمَنُوا بِآیاتِنا وَ کانُوا مُسْلِمِینَ » (زخرف‏/69) همانان که به آیات ما ایمان آوردند و همواره تسلیم [فرمان ها و احکام] ما بودند. آیه « یا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا اُدْخُلُوا فِی اَلسِّلْمِ کَافَّةً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ اَلشَّیْطانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ» (البقرة/208) ای اهل ایمان! همگی در عرصه تسلیم و فرمان بری [از خدا] در آیید، و از گام های شیطان پیروی نکنید، که او نسبت به شما دشمنی آشکار است. و آیه «فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ اَلْمُؤْمِنِین» «فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ» (ذاریات/35و36) پس هرکه را از مؤمنان در آن شهر بود [پیش از آمدن عذاب] بیرون بردیم؛ در آنجا جز یک خانه از مسلمانان [که اهلش مطیع خدا بودند، نیافتیم.]

3.  تصدیق لسانی همراه انقیاد قلبی (کلی) و همراه انقیاد قلبی در برابر ریزه کارهای دین؛ مانند آیه « فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتّى یُحَکِّمُوکَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً» (نساء/65) به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن حقیقی نخواهند بود، مگر آنکه تو را در آنچه میان خود نزاع واختلاف دارند به داوری بپذیرند؛ سپس از حکمی که کرده ای دروجودشان هیچ دل تنگی و ناخشنودی احساس نکنند، و به طور کامل تسلیم شوند. این مرحله بالای ایمان است. « إِذْ قالَ لَهُ رَبُّهُ أَسْلِمْ قالَ أَسْلَمْتُ لِرَبِّ اَلْعالَمِینَ » (بقره/131) [و یاد کنید] هنگامی که پروردگارش به او فرمود: تسلیم باش. گفت: به پروردگار جهانیان تسلیم شدم.

این استعمالات قرآنی بود که واژه اسلام کثیرا در معنای ایمان بود. در روایات نیز اسلام در معنای ایمان به کار رفته است.

 

استعمالات روایی اسلام و ایمان

در روایات معصومین، نیز اسلام در دو مورد به معنای ایمان آمده است.

1. ایمان با معنای کلی که شامل مسلم می شود. امام صادق علیه السلام فرمود: الْإِیمَانُ‏ إِقْرَارٌ وَ عَمَلٌ وَ الْإِسْلَامُ إِقْرَارٌ بِلَا عَمَلٍ. [3] پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: لَا یَزْنِی الزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا یَسْرِقُ السَّارِقُ حِینَ‏ یَسْرِقُ‏ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَإِنَّهُ إِذَا فَعَلَ ذَلِکَ خُلِعَ عَنْهُ الْإِیمَانُ کَخَلْعِ الْقَمِیص.‏[4] در این روایت تصریح دارد که زانی و سارق در زمان ارتکاب عمل حرام مومن نیست اما در عین حال مسلمان می باشد.

2. ایمان اصطلاحی خاص که در معنای شیعه تحقق پیدا می کند. امام صادق فرمود: الْإِیمَانُ مَعْرِفَةُ هَذَا الْأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هَذَا الْأَمْرَ کَانَ مُسْلِماً وَ کَانَ ضَالًّا. [5] مراد از « هذا الامر » یعنی شیعه بودن لذا می فرماید اگر کسی این معرفت را نداشت مسلمان می باشد ولی گمراه است. چنین کسی جان و مال و محترم است. لوازم دیگر نیز از توابع اسلام است. بنابراین گوینده شهادتین، مال و جانش محترم است.

 

مطلب پایانی:

در قرآن تقریبا همه موارد ایمان به معنای اسلام است. چون در صدر اسلام جبهه بندی ها به این شکل نبوده است لذا ایمان قرآنی همان اسلام است. البته اسلام دو گونه است؛

الف- اسلام زبانی

ب- اسلام قلبی (اسلام زبانی همراه اعتقاد قلبی) است.

اینکه اهل سنت در عصر غیبت مسلمان هستند مبنای مسلَّم فقه شیعه است. لذا ایمان قرآنی همان اسلام است.

با این توضیحات آیه «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» روشن می شود آیه در مقام بیان این است که منکران خدا بر جهان اسلام (شیعتا کان او سُنّیاً) هیچ سلطه ای ندارند.

با این تنبیهات پرونده قاعده نفی سبیل را می بندیم.

قاعده سومی که در جلسات آینده بحث خواهیم کرد؛ قاعده «لا ضرر و لا ضرار» می باشد. این قاعده، قاعده حکومتی بوده و منابع فراوانی دارد. مرحوم شیخ انصاری در کتاب رسائل آخر بحث برائت بیان کرده است. مرحوم بجنوردی در قواعد الفقهیه و دیگران این قاعده را بحث کرده اند.

مقرر: حسن حسینعلی

پاورقی:

[1] . الکافی؛ کلینی؛ (ط - الإسلامیة)؛ ج‏1 ؛ ص30 ح 4

[2] . مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ طبرسی؛ ج‏9، ص: 208

[3] . الکافی؛ ج‏2 ؛ ص24 ح 2

[4] . الکافی؛ ج‏2 ؛ ص32 و روایت با اضافاتی در الکافی؛ ج‏5 ؛ ص123 ح 4

[5] . الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج‏2 ؛ ص24 و 25

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۶:۵۵
طلوع افتاب
۰۶:۱۱:۳۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۱۳:۱۱