vasael.ir

کد خبر: ۳۸۶۴
تاریخ انتشار: ۰۹ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۱۰ - 29 December 2016
قواعد فقه حکومتی؛ آیت الله خاتمی/ جلسه 15

مستثنیات قاعده نفی سبیل تخصصاً از تحت قاعده خارج هستند

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ آیت الله خاتمی در ادامه بحث از قاعده نفی سبیل به سه تنبیه اشاره کرد و پیرامون مستثنیات قاعده گفت: در این موارد چون بحث آزادی عبد بوده و معامله معمولی نیست، تخصصاً از تحت قاعده خارج می باشد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله سیداحمد خاتمی، عضو شورای عالی حوزه های علمیه کشور و استاد درس خارج حوزه علمیه قم، هفتم مهرماه سال 1395 در پانزدهمین جلسه درس خارج فقه حکومتی، در تتمه قاعده نفی سبیل به سه تنبیه اشاره کرد.

 

خلاصه درس گذشته:

آیت الله خاتمی ولایتهائی که در فقه از کافر نفی شده است را مصادیق قاعده نفی سبیل دانست و گفت: هشت ولایت در فقه مطرح شده که از کافر نفی شده است که عبارتند از: ولایت در حکومت، قضاوت، قیمومیّت بر صغار، مجانین و سفهاء مسلمانان، تجهیز امور دفن پدر، فسخ نذر فرزند، ولایت در ازداوج دختر باکره، امور وقفی.

وی دیدگاههای فقهاء را در مسأله اجیر شدن مسلمان به دست کافر برشمرد و گفت: این اقوال ریشه در این دارد که آیا کافر در این اجیر، سبیل بر مسلمان است یا نیست؟ پس ملاحظه میکنید قاعده نفی سبیل قاعده مؤثری است.

عضو خبرگان رهبری در پایان این جلسه مواردی که در قانون اساسی با نظر به قاعده نفی سبیل بیان شده است را مطرح کرد.

 

خلاصه درس حاضر:

عضو شورای عالی حوزه در ابتدای جلسه به سه تنبیه از تنبیهات قاعده نفی سبیل اشاره کرد و  گفت: تنبیه اول درباره تبیین الفاظ «جعل» و «کافرین» و «مومنین» و «سبیل» است.

آیت الله خاتمی در ادامه هر یک را مورد بررسی قرار داد و گفت: مراد از جعل، جعل تشریعی است و مراد از کافرین، مطلق کافرین اعم از بالغ و نابالغ است و طبق روایات مراد از مومنین، مسلمانان اعم از شیعه و اهل سنت هستند.

وی درباره واژه سبیل گفت: سبیل در آیه 141 سوره نساء در معنای سلطه به کار رفته است همانگونه که در آیات 91 و 93 سوره توبه و آیه 41 سوره شوری و آیه 34 و 90 سوره نساء سبیل به معنای سلطه آمده است.

عضو خبرگان رهبری در ادامه، روایاتِ هم معنایِ روایت «الاسلام یعلو و لا یعلی علیه» را در تنبیه دوم مورد بررسی قرار داد و گفت: از آنجایی که این روایات مانند روایت «الاسلام یعلو...» صریح الدلاله نیستند به عنوان مؤید بیان میشود.

وی در تنبیه سوم، چهار مورد از موارد استثناء قاعده نفی سبیل را بیان کرد و گفت: در این موارد چون بحث آزادی عبد بوده و معامله معمولی نیست، تخصصاً از تحت قاعده خارج می‎باشد.

 

در ادامه نظر شما را به تقریر متن درس پانزدهم خارج فقه حکومتی آیت الله خاتمی جلب می کنم.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام أَکْمَلُ النَّاسِ عَقْلًا أَحْسَنُهُمْ‏ خُلُقاً.[1] عاقلترین مردم کسی است که از همه خوش اخلاق تر باشد.

 

قاعده نفی سبیل یا قاعده استقلال جامعه اسلامی در جلسات گذشته مطرح شد. ما در این جلسه چند تنبیه مهم داریم.

 

تنبیهات:

تنبیه اول:

در آیه « وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (النساء، 141) چند کلمه مهم وجود دارد که باید مراد از آن معلوم شود؛ آن کلمات عبارتند از:

واژه مهم اول در آیه، کلمه « جعل » است؛ قبلا عرض شد که مراد از آن، جعل تشریعی است. یعنی خدای سبحان حکمی که سبب سلطه کفار بر مومنین است قرار نداده است.

واژه مهم دیگر آیه، کلمه « کافرین و مومنین » است؛ هل البلوغ شرط فی الکافر و المومن ام لا؟ آیا حکم قاعده نفی سبیل اختصاص به کافر بالغ دارد؟ آیا حکم قاعده نفی سبیل اختصاص به مومن بالغ دارد؟ آیا شامل اطفال می شود؟ طبق اطلاق آیه باید گفت آیه شمول را می رساند. بنابر اطلاق آیه مطلب روشن می شود که به ترتیب بیان می شود.

الف- طبق اطلاق، فرزند نابالغ کافر هم حق سلطه بر مسلمان ندارد. کسی حق ندارد عبد مسلم را به ملک بچه نابالغ کافر دربیاورد. در زمان که بازار بردگی گرم بود؛ برده سرمایه بود؛ حالا کافری، عبد مومنی را برای بچه اش بخرد باید گفت:  «وَ لَنْ یَجْعَلَ اَللّهُ لِلْکافِرِینَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ سَبِیلاً» (النساء، 141) با وجود دلیل لفظی کار به چیزی دیگر نداریم. آنچه اینجا برای ما مهم است اطلاق آیه می باشد. مساله تابعیت امر فرا دینی است. اطفال المسلمین یؤدون من المومنین و اطفال الکفار یؤدون کفاراً.

ب- آیا طفل مسلمانی را می توان زیر سلطه کافر درآورد؟ به همان بیان که بالغ مسلمان را نمی توان به ملک کافر در آورد بچه مسلمان را هم نمی توان به ملک کافر در آورد.

ج - ما المراد من المومنین هل المراد من المومنین الشیعه خاصةً ام المراد عامه المسلمین؟ پاسخ این است که مراد عامه المسلمین است. واژه إیمان در قرآن، در صورتی که مقصود اعتقاد باشد معنای عام آن مد نظر است. البته در لسان برخی از روایات، ایمان به معنای شیعه به کار رفته است. ولی در این آیه، مقصود اسلام است نه تنها خصوص شیعه چون ادبیات ائمه علیهم السلام تا ظهور حضرت حجت (عج) زندگی مسالمت آمیز است. یعنی غیر شیعه را باید به عنوان مسلمان حساب کرد.

در روایت به برخورد صحیح با اهل سنت اشاره شده است و لذا در روایات نمازگزار و اهل زکات را اهل ایمان دانسته و نسبت کفر را از آنها دور کرده اند. مانند روایت « وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا (این عده گاهی سه یا دو ثقه و حداقل یک ثقه وجود دارد.) عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ (حسن بن محبوب) عَنْ عَلِیِّ بْنِ رِئَابٍ ( از خوبان اصحاب امام صادق علیه السلام اینها دو برادر بودند؛ علی از سران شیعه و یمان بن رئاب از سران خوارج بود) عَنْ حُمْرَانَ بْنِ أَعْیَنَ (برادر زرارة بن اعین سنسن شیبانی است خاندان پر برکت فرزندانی مانند عمران، زراره، عبدالملک؛ بنابراین اسم روایت با توجه به سهل بودن امر سهل راوی، معتبره است. روایت صحیح یعنی المصرح بعدالتهم؛ البته به لحاظ احمد بن محمد، روایت صحیحه است.) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام فِی حَدِیثِ الْإِسْلَامِ وَ الْإِیمَانِ قَالَ وَ اجْتَمَعُوا عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّکَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ فَخَرَجُوا بِذَلِکَ مِنَ الْکُفْرِ وَ أُضِیفُوا إِلَى الْإِیمَانِ.» [2] پس اگر کسی اهل نماز و زکات باشند کافر نیستند.

آخرین واژه مهم، کلمه سبیل است؛ مواردی بسیاری در قرآن ماده سبیل به کار رفته است که مراد از آن سلطه می باشد. تنها به معنای حجت و دلیل نیست. مانند سوره توبه آیه 91 و 93؛ سوره شوری آیه 41؛ سوره نساء آیه 34 و آیه 90؛ ما از این شش آیه، یک آیه را می خوانیم.

آیه «اَلرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى اَلنِّساءِ بِما فَضَّلَ اَللّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ فَالصّالِحاتُ قانِتاتٌ حافِظاتٌ لِلْغَیْبِ بِما حَفِظَ اَللّهُ وَ اَللاّتِی تَخافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَ اُهْجُرُوهُنَّ فِی اَلْمَضاجِعِ وَ اِضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اَللّهَ کانَ عَلِیًّا کَبِیراً» (نساء/ 34) در این آیه آمده است که اگر خانمی ناشزه شد باید به ترتیب در مورد او کارهائی انجام داد. شاهد ما در این آیه عبارت «فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً» است. واژه سبیل در اینجا سلطه است معنا ندارد که در معنای حجت به کار رفته باشد. قرآن می فرماید اگر زن ناشزه شد، اول او را نصیحت کنید، اگر اصلاح نشد محل خواب را جدا کنید، اگر دوباره اثر نکرد می توانید او را تنبیه کنید. آیا این چیزی جز سلطه است. اگر مطیع شدند دیگر سلطه ای ندارید.

 

تکمله:

آیه دیگر برای محل بحث آیه « وَ لا تَرْکَنُوا إِلَى اَلَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ اَلنّارُ وَ ما لَکُمْ مِنْ دُونِ اَللّهِ مِنْ أَوْلِیاءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُونَ» (هود/ 113) می باشد که قرآن می فرماید: «و به کسانی که [به آیات خدا، پیامبر و مردم مؤمن] ستم کرده اند، تمایل و اطمینان نداشته باشید و تکیه نکنید که آتش [دوزخ] به شما خواهد رسید و در آن حال شما را جز خدا هیچ سرپرستی نیست، سپس یاری نمی شوید.»

لا ترکنوا یعنی اعتماد نکردن، امام باقر علیه السلام فرمود مراد از لا ترکنوا أی رکون طاعه؛ یعنی شما مومنین به کفار، اعتماد طاعتی نداشته باشید. سخن آنها را نشنوید؛ این یعنی نفی سلطه؛ زیرا سلطه پذیری، فرمان بری است.

 

تنبیه دوم:

آیا روایات محدود است بر روایت « الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه» یا روایات دیگر هم در این عرصه داریم؟ پاسخ این است که روایات دیگر نیز داریم. اما صراحتِ روایتِ «الاسلام یعلو...» را ندارند و لکن به عنوان مؤید بحث می آوریم.

 

روایت اول:

رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ سِنَانٍ (مشهور یقلولون بضعفه) عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَعْیَنَ ( از برادران زراره) عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام‏ فِی النَّصْرَانِیِّ یَمُوتُ وَ لَهُ ابْنٌ مُسْلِمٌ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ‏ یَزِدْنَا بِالْإِسْلَامِ إِلَّا عِزّاً فَنَحْنُ نَرِثُهُمْ وَ لَا یَرِثُونَّا. [3] نصرانی می میرد و فرزند مسلمان دارد؛ امام باقر علیه السلام فرمود: خدای سبحان با اسلام بر عزتمان افزوده است. ما از آنها ارث می بریم اما آنها از ما ارث نمی برند.

 

روایت دوم:

عن سماعه بن مهران ( وی در زمان امام کاظم علیه السلام واقفی بوده است و ثقه لکن اسناد شیخ صدوق به سماعه را باید در مشیخه دید. آیا سند جناب شیخ صدوق به زراره سند صحیح است؟) عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ‏ سَأَلْتُهُ عَنِ الْمُسْلِمِ هَلْ یَرِثُ‏ الْمُشْرِکَ‏ فَقَالَ نَعَمْ فَأَمَّا الْمُشْرِکُ فَلَا یَرِثُ الْمُسْلِمَ.[4]

 

روایت سوم:

وَ رُوِیَ ( با واژه « رُوِیَ » آغاز شده لذا معلوم می شود روایت مرسله است.) عَنْ أَبِی الْأَسْوَدِ الدُّؤَلِیِ‏ (بنیان گذار علم نحو است که امیر المومنین کلیات علم نحو را به او فرمود.) أَنَّ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ کَانَ بِالْیَمَنِ فَاجْتَمَعُوا إِلَیْهِ وَ قَالُوا یَهُودِیٌّ مَاتَ وَ تَرَکَ أَخاً مُسْلِماً فَقَالَ مُعَاذٌ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص یَقُولُ- الْإِسْلَامُ یَزِیدُ وَ لَا یَنْقُصُ‏ فَوَرَّثَ الْمُسْلِمَ مِنْ أَخِیهِ الْیَهُودِیِّ.[5] یهودی مرده است و یک بردادر از او باقی مانده است. معاذ گفت از پیامبر شنیدم که این بردادر مسلمان از بردار یهودی خود ارث می برد.

 

روایت چهارم:

روایت دیگری هم است که در سیاق روایات دیگر آمده است. احتمال داده می شود که اینها یک روایت باشد. فَالْإِسْلَامُ یَزِیدُ الْمُسْلِمَ‏ خَیْراً وَ لَا یَزِیدُهُ شَرّاً. [6] این هم اگر روایت نباشد؛ روایت قبلی برای مدعایمان کافی است. پس روایات در مساله عدم سلطه کافر نسبت به مسلمان، منحصر به روایت « السلام یعلو و لا یُعلی علیه... » نیست.

 

تنبیه سوم: موارد مستثناء از قاعده نفی سبیل:

1.  جائی که شِراع، سبب انعتاق قهری شود. مثلا پسری، پدرکافرش را بخرد؛ از آنجائی که پدر به ملک فرزند در نمی آید، یک لحظه پدر در ملک فرزند قرار می گیرد سپس آزاد می شود.

2.  موردی که کافری به حُرّ بودن یک مسلمانی اقرار کرده و بگوید او را فریب داده و برده اش کرده اند؛ در این صورت اگر مُقِر، مسلمان را خرید با استناد به اقرارش آن عبد مسلمان آزاد می شود.

3.  اگر کافری به مولای عبد یک مسلمانی بگوید: اعتق عبدک عنّی؛ این بنده ات را از طرف من آزاد کن. به نحو شرط فعل نه شرط نتیجه؛ یعنی از طرف من بگو أعتَقتُک؛ اینجا به مولای عبد مسلمان چنین وکالتی می دهد. آن مولی از طرف کافر چنین می کند. آیا این عبد به ملک کافر در می آید؟ اگر به ملک کافر در نیاید نمی توانیم آزادش کنم. لذا فقهاء فرموده اند: یک لحظه این کافر مالک شده و با این ملکیت به مسلمان وکالت داده و آزادش می کنند.

4.  اگر بایع عبد مسلمان، به شرط آزادی، عبد را به کافر بفروشد مرحوم شیهد در دروس ج 3 س 192 و شهید ثانی در الروضه ج  3 ص 241 فرموده اند که این شرط ممضاة بوده و معامله صحیح است.

 

تخصیص یا تخصص:

حال سوال این است که این استثنائات از باب تخصص است یا تخصیص؟ جواب این است اینها تخصص است؛ چون سبیل به اندازه یک لحظه، که نام آن سبیل نیست. عرفا به یک لحظه ملکیت، نمی گویند سلطه پیدا کرده است. پس این موارد استثناء، از مصادیق تخصص است. طبق این قاعده معامله عبد مسلمان به کافر  باطل است. اما چون این کالا و متاع پدر است شارع اجازه داده و گفته است اینجا، مصداق نفی سبیل نیست. در مورد این گفتار کافر که گفت اعتق عبدک عنّی؛ چون کانالی برای آزادی عبد مسلم باز شده است؛ شارع اجازه داده است که این عبد را یک لحظه به ملک کافر در بیاورند و بعد آزادش کنند. اگر این معامله، معامله معمولی بود جایز نبود.

فقاعدةُ نفی السبیل، قاعدةٌ محکمة مستندة یطمئنَّ الفقیه بها؛ این هم قاعده دوم فقهی در عرصه حکومت.

مقرر: حسن حسینعلی

 

پاورقی:

[1] . الکافی (ط - الإسلامیة) کلینى؛ دار الکتب الإسلامیة - تهران، ج‏1 ؛ ص23 ح 17

[2] . وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملى؛ مؤسسة آل البیت علیهم السلام - قم، ج‏1 ؛ ص19ح 14

[3] . من لا یحضره الفقیه؛ ابن بابویه؛ دفتر انتشارات اسلامى؛ قم؛ ج‏4 ؛ ص334 ح 5721

[4] . من لا یحضره الفقیه؛ ابن بابویه؛ دفتر انتشارات اسلامى؛ قم؛ ج‏4 ؛ ص335 ح 5722

[5] . من لا یحضره الفقیه؛ ابن بابویه؛ دفتر انتشارات اسلامى؛ قم؛ ج‏4 ؛ ص334 ح 5720

[6] . من لا یحضره الفقیه؛ ابن بابویه؛ دفتر انتشارات اسلامى؛ قم؛ ج‏4 ؛ ص334

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۱۶ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۶:۵۵
طلوع افتاب
۰۶:۱۱:۳۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۴۰
غروب آفتاب
۱۹:۵۴:۵۸
اذان مغرب
۲۰:۱۳:۱۱