به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله سید احمد علمالهدی، امام جمعه شهر مقدس مشهد و عضو خبرگان رهبری در حالی بیست و یکمین جلسه درس خارج فقه الحکومه خود را در یازدهم آبانماه سال 94 در مدرسه سلیمانیه مشهد برگزار کرد که در ادامه بررسی «جواز اقامه الحکم فی عصر الغیبه»، به شبهات وارده بر دلیل عقلی جواز قیام و تشکیل حکومت در عصر غیبت اشاره کرد.
خلاصه درس گذشته:
عضو خبرگان رهبری در تبیین شبهه مرحوم مغنیه گفت: ایشان در اصل تشکیل حکومت اسلامی بحثی ندارند، اما عقیده دارند که حتّی یک مقلّد متدیّن آشنا با قوانین اسلامی هم میتواند حکومت اسلامی تشکیل بدهد و لازم نیست که حاکم فقیه باشد.
وی در ادامه در جواب به این شبهه گفت: جواب نقضی آن این است که مرحوم مغنیه با آن نظرشان در واقع حق را به اصحاب سقیفهی بنیساعده دادهاند؛ زیرا آنها میگفتند برای تشکیل حکومت اسلامی همان قوانین اسلام کافی است و لازم نیست حاکم منصوب از جانب پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) باشد.
آیت الله علم الهدی در ادامه به جواب حلّی اشاره کرد و گفت: در خصوص اینکه حاکم بایستی عالم باشد، هم آیات و هم روایات بر آن دلالت دارد که نمونه آن آیه 247 سوره بقره که درباره رهبری طالوت است و دیگری آیه 35 سوره یونس که حضرت زهرا سلام الله علیها در مقام استدلال به شایستگی امیرالمؤمنین علیه السلام به این آیه استشهاد فرمودند که این آیه صراحت دارد به این که مقلّد نمیتواند حاکم بشود.
خلاصه درس امروز:
امام جمعه مشهد در ابتدای درس به شبهه عدم پیروزی حکومت اسلامی در صورت سرنگونی حکومت طاغوت که مرحوم آیةالله سید احمد خوانساری بیش از بقیه بر آن تأکید داشتند اشاره کرد و در جواب این اشکال گفت: اگر تکلیفی بنا به ادلّهی آیات و روایات بر گردن ما ثابت شد، آیا به صرف شک در نتیجه میتوانیم تکلیف را ساقط بدانیم؟ بلکه هیچ فقیهی نداریم که قائل به این باشد که شک در نتیجه مُسقط تکلیفی که ثابت شده است میشود.
آیت الله علم الهدی در ادامه با استناد به خطبه حضرت علی(علیه السلام) پاسخ دوم را اینگونه مطرح کرد: آیا در مسألهی جواز قیام، وجود ناصر لازم است یا علم به امکان انتصار؟ چیزی که در مسألهی قیام برای تشکیل حکومت لازم است وجود ناصر است نه امکان انتصار، چنانکه امیرالمؤمنین(علیه السلام) در خطبهی شقشقیه قیام حجّت را به امکان انتصار پیوند ندادند بلکه وجود ناصر را برای این مسأله کافی دانستهاند که شرط تنجّز تکلیف وجود ناصر است نه امکان انتصار.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مقدّمه و طرح موضوع بحث
بحث ما در مورد شبهات وارد شده بر دلیل عقلی جواز قیام و تشکیل حکومت در زمان غیبت بود.
قیام گاهی برای مقصدی دیگر است (مانند امر به معروف و نهی از منکر) که منجر به تشکیل حکومت میشود؛ به عنوان مثال اگر برای نهی از منکر قیامی صورت بگیرد که پس از پیروزی و سقوط عامل منکر، منجر به تشکیل حکومت بشود، قبلا جواز و بلکه وجوب آن ثابت شد.
تقریر شبههی «عدم امکان انتصار»
گاهی قیام برای خود تشکیل حکومت است؛ مثلاً در کشوری حکومت طاغوت باشد و قیام برای براندازی آن و تشکیل حکومت دینی صورت بگیرد؛ آیا صرفاً برای تشکیل حکومت قیام جایز است یا خیر؟ شبههی معروف «عدم امکان انتصار» به این نوع قیام وارد شده است و مبنای آن این است که امکان ندارد در زمان غیبت قیامی برای تشکیل حکومت صورت بگیرد و به پیروزی بینجامد. البته این شبهه الان (و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی) زیاد مطرح نیست ولی هنوز هم گاهی از جانب بعضی متحجّرین مطرح میشود که آیا واقعاً قیام برای تشکیل حکومت اسلامی به نتیجه رسید و ما توانستیم حکومت اسلامی را تشکیل بدهیم یا نه؟
مرحوم آیةالله سید احمد خوانساری (متوفّای ۳۰ دی ۱۳۶۳) از مراجعی بودند که روی این شبهه بیش از بقیه تأکید داشتند و عقیده داشتند که قیام برای تشکیل حکومت در زمان غیبت به پیروزی منتهی نمیشود و گرچه بتوانیم حکومت طاغوت را ساقط کنیم، ولی قدرت تشکیل حکومت اسلامی (به آن معنای تامّ و کاملی که در زمان معصوم علیه السلام بوده است) را نداریم.
ایشان بعد از پیروزی انقلاب تحفّظ داشتند که مبادا این نظرشان موجب تضعیف نظام بشود، چون تضعیف نظام را جایز نمیدانستند. انسان کمحرف و محتاطی بودند و این شبهه را فقط نزد خصّیصین و شاگران خاصّشان عنوان میکردند.
آقای محمدرضا حکیمی نقل میکنند که زمانی خدمت آیةالله خوانساری رسیدند و از ایشان حلّیّت طلبیدند بابت غیبتهای احتمالی و ... ایشان علیرغم کمحرفیشان پرسیدند که «چه گفتید؟» گفتم: «چون شما وارد مبارزه و همراه امام نمیشدید، میگفتیم شاید توجّه به مسائل (موقعیت مردم و ستمهای نظام شاهنشاهی و...) نداشتید.» ایشان گفتند: «اشتباه کردید، من توجّه داشتم و جنایات شاه و ضرورت مبارزه با شاه را نیز میدانستم؛ منتها حرکت نکردن من به خاطر این بود که حرکت را جایز نمیدانستم، زیرا ابزار تشکیل حکومت بعد از سقوط نظام شاه را نداریم. نیروهای متعبّد و مؤمن و دور از هوای نفس و خدمتگزار به تعداد کافی نداریم که به وسیلهی آنها حکومت دینی تشکیل بدهیم؛ این که معتقد به عدم امکان انتصار قیام در زمان غیبت بودم به خاطر این عدم وجود امکانات بود.»
این شبهه را ایشان قویتر از بقیه مطرح میکردند و اعتقاد داشتند که: چون انتصار ممکن نیست، قیام واجب نیست و چون در مسیر قیام ممکن است خونهایی از مسلمین ریخته شود و اموالی از ایشان ضایع شود، پس اصل قیام جایز نیست.
دلایل قائلین به حرمت قیام با عدم قطع به انتصار
از دیدگاه ایشان دو دلیل بر عدم امکان انتصار دلالت میکند: دلیل عقلی و دلیل نقلی. دلیل نقلیشان روایاتی است که بعداً در مورد آنها بحث میکنیم و مدخلی هستند برای ورود به بحث اثبات جواز تشکیل حکومت در زمان غیبت با دلیل کتاب و سنّت.
اما دلیل عقلیشان این است که اگر امکان انتصار باشد، وجود مقدّس امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشّریف خودشان ظهور میفرمایند و از این که ایشان در پس پردهی غیبت به سر میبرند، معلوم میشود که امکان انتصار وجود ندارد و عدم امکان انتصار در علم الهی گذشته است. پس از آنجا که خداوند انسان را به چیزی که قابل تحقّق نیست یا این که انسان از انجام آن ناتوان است تکلیف نمیکند، پس ما در این مورد تکلیفی نداریم و حالا که تکلیف نداریم، از آنجا که قیام امکان خونریزی دارد (و خونریزی در جایی که انصار قطعی نیست، عبث میباشد) پس اصل قیام جایز نیست.
اینجا اگر نتوانیم اصل قیام و تشکیل حکومت را به عنوان تکلیف واجب ثابت کنیم، نمیتوانیم جوازش را (در مقابل حرمت) ثابت کنیم و یقیناً قیام جایز نخواهد بود. زیرا قیام متوقّف به ریختن خون مسلمین است و چیزی که باعث ریختن دماء مسلمین به عبث باشد جایز نیست.
ممکن است در وهلهی اول، جواز قیام بسیار بدیهی باشد و این مسأله برای ما غیرقابل هضم باشد که قیام علیه حکومت طاغوت جایز نباشد.
در ابتدا که قیام امام رحمه الله به عنوان امر به معروف و نهی از منکر بود همهی علماء پشتیبان ایشان بودند. اما پس از قضیهی 15 خرداد –و مبارزه با کاپیتولاسیون- که امام مبارزه با حکومت را مطرح نمودند، بخش عمدهای از علمای متعبّد هم از ایشان فاصله گرفتند. زیرا خونهایی ریخته شد و علمایی که معتقد بودند تشکیل حکومت امکانپذیر نیست، این خونریزی عبث را جایز نمیدانستند.
پدر ما در مشهد بعد از تبعید امام رحمه الله مبدع تعطیل نماز جماعت بودند و مرحوم اسماعیل کلاتی –که فرد زاهد و مقدّسی بودند- به پدرم فرمودند: «اشتریت مرضاة المخلوق بسخط الخالق...؟![1]» اعتقاد ایشان این بود که این قیام برای تشکیل حکومت، هرچند مورد اقبال مردم واقع میشود، لیکن مورد رضایت پروردگار نیست.
جواز امر به معروف و نهی از منکر همیشه ثابت و قطعی بوده است، ولی بحث عدم انتصار قیام و پیروزی و تشکیل حکومت به عنوان یک مسألهی قطعی در دوران غیبت نزد علماء پذیرفته شده بود و برخی مانند مرحوم خوانساری تا آخر عمر هم بر نظرشان ثابت بودند و میگفتند علیرغم پیروزی انقلاب، باز هم انقلابیون نمیتوانند یک حکومت جامع و کامل دینی تشکیل بدهند.
امام رحمه الله خودشان بودند و تعدادی طلبهی همراه ایشان، ولی از آن طرف همهی قدرتهای دنیا (حتّی چین و شوروی) حامی شاه بودند و امام رحمه الله و انقلابیون هیچ حامی خارجی نداشتند؛ به همین خاطر شبههی عدم امکان انتصار بسیار جدی بود و علماء معتقد بودند که عوامل و امکانات تشکیل حکومت به هیچ عنوان مهیا نبود.
همچنین کسانی که معتقد به عدم امکان انتصار بودند، تمام قیامهای شیعه را در طول تاریخ رد میکردند؛ چون در رأس هیچکدام از قیام علماء نبودند و فقهائی هم که به شهادت رسیدند به خاطر دشمنی دشمنان بود.
در طول تاریخ هیچ فقیهی تشکیل حکومت نداد و اوّلین حرکتی که تحت عنوان ولایت منصوب به ائمه علیه السلام انجام شد و به پیروزی رسید، قیام حضرت امام خمینی رحمه الله و پیروزی انقلاب اسلامی ایران بود.
شبهه، شبههی قویی است و باید کاملاً فهمیده و ارزشگذاری شود؛ زیرا از همان ابتداء که امام رحمه الله بحث ولایت فقیه را مطرح کردند، کسی این شبهه را جدّی نگرفته است و به آن پاسخگویی نشده است. الآن هم خیلی از علماء متدیّن (که در مشهد هم زیاد هستند) به خاطر همین شبههای که هنوز برایشان مطرح است، هرچند ظاهراً تقیه میکنند، ولی انقلاب را قبول ندارند؛ البتّه نظام را خوب میدانند (که بهرحال از نظام جائر طاغوت غیرفقیه بهتر است) ولی این که انقلاب به حق بوده و این نظام، ولایی و دینی و منسوب به امام عصر عجّل الله تعالی فرجه الشّریف باشد را قبول ندارند.
پاسخ شبههی عدم امکان انتصار:
در مقابل این شبهه، چند جواب مقدّماتی مطرح میشود:
اولا بر فرض این که قبول کنیم در علم الهی گذشته که قیام در عصر غیبت به انتصار نمیانجامد، آیا به مجرد این شک در نتیجه، تکلیف از گردنمان ساقط است یا نه؟ یعنی اگر تکلیفی بنا به ادلّهی آیات و روایات و ... بر گردن ما ثابت شد، آیا به صرف شک در نتیجه میتوانیم تکلیف را ساقط بدانیم؟ یک وقتی هست که ما علم به عدم انتصار داریم، ممکن است مسقط تکلیف باشد؛ ولی کسی راجع به عدم انتصار (که علم به آینده و در واقع علم غیب است) قطع و علم ندارد. این ادّعا هم که «در علم خدا گذشته است» پایه و اساسی ندارد و بر فرض هم که در علم خدا گذشته باشد، کسی به آن قطع ندارد و تنها شبههی آن مطرح است.
خود امام خمینی رحمه الله هم نسبت به انتصار قطع نداشتند؛ نقل شده که وقتی شاه رفت، امام رحمه الله در اندرونی استراحت میکردند و وقتی به ایشان خبر داده شد، با تعجّب سه مرتبه فرمودند: «الله اکبر» این نشان میدهد که خود ایشان هم قطع به پیروزی نداشتند.
نمایندهی ایشان در تهران مرحوم غرویان که از بازاریها بود میگفت من در نجف خدمت امام رحمه الله رسیدم و به ایشان گفتم اینقدر شما میگویید که مردم بایستند و مبارزه کنند و خون بدهند تا شاه برود، اصلاً مگر امکان دارد که شاه برود؟ امام فرمودند: «من تکلیفم این است که به مردم بگویم، میخواهد شاه برود یا نرود.»
بهرحال هیچ فقیهی نداریم که قائل به این باشد که شک در نتیجه مُسقط تکلیفی که ثابت شده است میشود. اگر تکلیف ثابت شد (اقامهی حدود الهی و...) شک در نتیجه مسقط آن نخواهد بود و هر هزینهای داشته باشد را هم بایستی پرداخت کرد.
مسألهی دوم این است که آیا در مسألهی جواز قیام، وجود ناصر لازم است یا علم به امکان انتصار؟ چیزی که در مسألهی قیام برای تشکیل حکومت لازم است وجود ناصر است، نه امکان انتصار. چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام در خطبهی شقشقیه فرمودند:
أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أن لا یُقَارُّوا عَلَى کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا[2]
ایشان قیام حجّت را به امکان انتصار ندانستهاند، بلکه وجود ناصر را برای این مسأله کافی دانستهاند.
پس شرط تنجّز تکلیف وجود ناصر است، نه امکان انتصار.
پس حرف اوّل این است که شک در نتیجه مسقط تکلیف نیست و حرف دوم این است که (بنا بر قول امیرالمؤمنین علیه السلام) منجّز تکلیف، وجود ناصر است نه امکان انتصار.
با همهی احترام و ارادتی که محضر مرحوم آیةالله خوانساری داریم، میگوییم اگر نظر ایشان مبنی بر «شرطیت انتصار کامل» برای «جواز قیام و تشکیل حکومت» درست است، پس تکلیف حکومت امیرالمؤمنین علیه السلام چه میشود که ایشان علیرغم این که علم داشتند به وقوع جنگهای جمل و صفّین و نهروان و ... ولی حکومت تشکیل دادند.
مظلومیت امیرالمؤمنین علیه السلام را از بعضی کلمات ایشان میتوان فهمید:
وَ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْکُمْ تَکِشُّونَ کَشِیشَ الضِّبَابِ لَا تَأْخُذُونَ حَقّاً وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَیْماً قَدْ خُلِّیتُمْ وَ الطَّرِیقَ فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ وَ الْهَلَکَةُ مُتَلَوِّمِ [3]
بهرحال امیرالمؤمنین علیه السلام علم به عدم وجود امکانات داشتند و حکومت تشکیل دادند. حتّی میتوان گفت که ناصرین و امکانات حضرت خیلی کمتر از زمان ما بود، زیرا به عنوان مثال از اول انقلاب تا کنون حتّی یک رئیس قوهی قضائیه مانند ابوموسی اشعری نداشتهایم. تعداد ما و یاوران ما خیلی از زمان امیرالمؤمنین علیه السلام بیشتر بود.
در زمانی که ما در کمیته بودیم، روزی در خدمت امام خمینی رحمه الله بودیم، بنده از همه کوچکتر بودم. آقایان شروع کردند اعتراض به امام رحمه الله که ما با تحصیلات حوزوی حالا باید با دزد و قاچاقچی و ... مبارزه کنیم؟
در همان حال عدهای برای ملاقات با امام رحمه الله و اعزام به جبهه به حسینیهی جماران آمده بودند و شعار میدادند. امام رحمه الله با وجود این که فوقالعاده انسان قوی و با تملّک نفس بالایی بودند، با شنیدن صدای رزمندگان متغیّر شدند و فرمودند: «این صداها را میشنوید؟ اگر امیرالمؤمنین علیه السلام ده نفر از اینها را داشتند مظلوم واقع نمیشدند.»
اگر تشکیل حکومت کامل و جامع در زمان حال امکانپذیر نیست، در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام که اصلاً فراهم نبود! اگر قرار باشد حکومت به طور کامل با تمام ایادی تشکیل بشود که این در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام هم تشکیل نشد. پس عامل تنجّز تکلیف وجوب قیام و تشکیل حکومت وجود ناصر است، نه امکان انتصار.
[1] . جملهی امام سجّاد علیه السلام خطاب به یزید بن معاویه؛ محدث نوری، میرزا حسین؛ مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحهی 209
[2] . سید رضی؛ نهجالبلاغه، خطبهی سوم (شقشقیه)
[3] . نهجالبلاغه؛ تصحیح مرحوم عزیزالله عطاردی، صفحهی 142