vasael.ir

کد خبر: ۳۸۲۷
تاریخ انتشار: ۱۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۶ - 02 January 2017
در ششمین جلسه درس خارج فقه آیت الله جوادی آملی مطرح شد:

خراسان با ورود امام رضا به یک حوزه عملیه جهانی تبدیل شد- رضاع و نَسب جامع بین محرمیت و حرمت نکاح هستند

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله جوادی آملی در ششمین جلسه درس خارج فقه نکاح،رابطۀ محرمیّت و حرمت نکاح و همچنین نظریه تکامل امامت را بررسی کرد.

به گزارش سرویس حقوق پایگاه اطلاع رسانی فقه حکومتی وسائل، آیت الله جوادی آملی صبح دوشنبه3 آبان ماه 1395 در  ششمین جلسه درس خارج فقه در مسجد اعظم،رابطۀ محرمیّت و حرمت نکاح و نظریه تکامل امامت را مورد بررسی داد و گفت:  در عصر قدماء مسئله امامت یک مسئله ناشناخته و تکامل نیافته بود به طوری که فقیهی مثل ابن جنید با اینکه قائل به عصمت ائمه نبود در عداد علمای شیعه آورده میشود چون هنوز عصمت امام برایشان به یک مسئله مسلّم و یقینی تبدیل نشده بود و این نظریات مطرح شد و تکمیل گردید تا به ما رسیده است. در روایتی امام رضا از یکی از ملازمانشان میپرسند بحث امروز در خراسان چیست و او پاسخ میدهد بحث روز این است که امام را باید مردم انتخاب کنند یا باید از طرف پیغمبر باشد؟ در اینجا امام با حالات تعجب فرمودند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَد». که این روایت بیانگر این مطلب است که شأن امام در آن جامعه ناشناخته بوده و این مظلومیت اهل‌بیت و شیعیانشان بوده که به خاطر اینکه حکومتی در دستشان نبوده نتوانستند مردم را نسبت به شأن خود آگاه کنند. امام رضا با قدم نهادن در خراسان آنجا را تبدیل به یک حوزه عملیه جهانی کردند و بعد از ایشان توسط شاگردانشان و بعد از آن ها هم توسط فقهاء و علماء این نظریه آنقدر مطرح شد تا به تکاملی رسد که اکنون ما به آن اعتقاد داریم؛ اما چون شأن امام در عصر قدماء مثل الآن شناخته شده نبود محمد بن سنان را به خاطر اینکه روایاتی در فضائل اهل‌بیت نقل میکرده تضعیف کردهاند در حالیکه شأن این ذوات مقدسه آنقدر بالاست و تا جایی که نقل فضیلت آنها به مرحله توحید و ملزومات آن ورود پیدا نکند، نباید نسبت غلوّ به روات آن داد. اما نکته ای که در مورد رابطه محرمیت و حرمت نکاح لازم است گفته شود این است که برخی از اسباب فقط حرمت نکاح میآورند بدون اینکه محرمیّت درست کنند مثل جمع بین أختین و برخی مثل رضاع و نَسب جامع بین محرمیت و حرمت نکاح هستند

آیت الله جوادی آملی در ابتدایِ این جلسه از درس خارج نکاح به بیان رابطۀ محرمیّت و حرمت نکاح پرداخت و گفت: برخی از اسباب فقط حرمت نکاح میآورند بدون اینکه محرمیّت درست کنند مثل جمع بین أختین و برخی نیز جامع بین محرمیت و حرمت نکاح هستند مثل رضاع و نَسب.

وی خاطر نشان کرد: در مبحث حرمت نکاح بالرضاع باید به چند مطلب دقت داشت؛ یکی اینکه با توجه به اصالت الحل و قاعدۀ ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾، در مسئله نکاح، در مسئله حرمت بالرضا باید ببینیم، رضاع چهمقدار باعث حرمت نکاح است؟

استاد درس خارج حوزه عملیه قم در بیان مطلب دوم گفت: برخی از فقها در این مسئله به اجماع و شهرت استناد کردهاند، اما در اینجا اجماع و شهرت قابل اعتماد و حجت نیستند، چون با توجه به وجود روایات متعدّد در این مبحث احتمال مدرکی بودن آنها وجود دارد.

وی مطلب سوم را به نقد کلام صدوق و مفید اختصاص داد و بیان داشت: شیخ صدوق و مفید قائل‌اند در علائم رضاع، پانزده رضعه «اصل» است و بقیه علائم و أمارات مثل علامت هستند در حالیکه این سخن تام نیست چون در لسان روایات این سه همعرض با هم ذکر شدهاند و اگر قرار باشد یکی اصل باشد، «إنبات لحم و شدّ عظم» باید اصل تلقّی شود چون موافق با یک امر تکوینی است.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء، در بیان مطلب چهارم به یک نکته دینی، فقهی، اخلاقی اشاره کرد و گفت: ما سه نوع غذا داریم غذای عرفی، که همان نان و گوشت و برنجی است که تناول میشود، و این یک غذای بالقوّة است چون غذا باید با متغذّی هم‌سنخ باشد، وقتی که این غذا تبدیل به خون و گوشت شود، همسنخ انسان می‌شود و تبدیل به غذای بالفعل میشود که همان غذای علمی است و غذای معنوی و دینی انسان نیز همان است که امام صادق در ذیلِ آیه شریفه ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی‌ طَعامِهِ﴾ فرمودند: این طعام همان علمی است که باید دقّت شود از چه کسی أخذ میشود و ما در اینجا با همان غذای بالفعل و علمی کار داریم.

آیت الله جوادی آملی بیان داشت: اگر پانزده رضعه صورت گرفت اما از حیث ظاهری هیچ اثری در آن بچه صورت نگرفت و انبات لحم و شدّ عظم تحقّق پیدا نکرد در اینجا اگر این اثر نکردن از بالا آوردن شیر و بیرون دادن آن باشد یقینا میتوانیم به اصالة الحلّ و استصحاب عمل کرده و حکم به عدم حرمت نکاح کنیم اما اگر عدم انبات لحم و شد عظم از مریضی و امثاله باشد، در اینجا نیز اگر یقین داشته باشیم که فقط انبات لحم و شدّ عظم علامیت دارد باز حکم به عدم محرمیت میکنیم، اما اگر چنین یقینی حاصل نشود حداقل‌اش این است که جا برای احتیاط وجود دارد.

وی در ادامه همانند جلسه قبل به بررسی بقیّه روایات این باب پرداخت و با مطرح کردن دو روایت از عبدالله بن سنان، با توجه به روایات دیگر باب، حصر موجود در هر دو روایت را اضافی دانست و به عدم انحصارِ علامیِّتِ رضاع در انباتِ لحم و شدِّ عظم تصریح کرد.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم گفت: برخی از علماء و فقهاء، وقتی به رواتی مثل محمد بن سنان میرسند به خاطر نقل فضائل اهلبیت، اینها را تضعیف میکنند اما همانطور که علامه بحر العلوم نیز تصریح کردهاند، نقل فضائل جرم محسوب نمیشود و نباید اینگونه روات را رمی به غلو کرد.

وی بیان داشت: نظری بودن مسئله ولایت و عدم تکامل آن در عصر قدماء عامل مهمی در اینگونه قضاوتها در مورد برخی روات مثل محمد بن سنان است. در عصر قدماء مسئله امامت یک مسئله ناشناخته و تکامل نیافته بود به طوری که فقیهی مثل ابن جنید با اینکه قائل به عصمت ائمه نبود در عداد علمای شیعه آورده میشود چون هنوز عصمت امام برایشان به یک مسئله مسلّم و یقینی تبدیل نشده بود و این نظریات مطرح شد و تکمیل گردید تا به ما رسیده است.

آیت الله جواد آملی در این زمینه به روایتی از امام رضا اشاره کرد و گفت: در روایتی امام رضا از یکی از ملازمانشان میپرسند بحث امروز در خراسان چیست و او پاسخ میدهد بحث روز این است که امام را باید مردم انتخاب کنند یا باید از طرف پیغمبر باشد؟ در اینجا امام با حالات تعجب فرمودند: «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَد». که این روایت بیانگر این مطلب است که شأن امام در آن جامعه ناشناخته بوده و این مظلومیت اهل‌بیت و شیعیانشان بوده که به خاطر اینکه حکومتی در دستشان نبوده نتوانستند مردم را نسبت به شأن خود آگاه کنند.

وی در بیان تکامل نظریه امامت افزود: امام رضا با قدم نهادن در خراسان آنجا را تبدیل به یک حوزه عملیه جهانی کردند و بعد از ایشان توسط شاگردانشان و بعد از آن ها هم توسط فقهاء و علماء این نظریه آنقدر مطرح شد تا به تکاملی رسد که اکنون ما به آن اعتقاد داریم؛ اما چون شأن امام در عصر قدماء مثل الآن شناخته شده نبود محمد بن سنان را به خاطر اینکه روایاتی در فضائل اهل‌بیت نقل میکرده تضعیف کردهاند در حالیکه شأن این ذوات مقدسه آنقدر بالاست و تا جایی که نقل فضیلت آنها به مرحله توحید و ملزومات آن ورود پیدا نکند، نباید نسبت غلوّ به روات آن داد.

استاد درس خارج حوزه عملیه قم در بیان روایت سوم خاطر نشان کرد: این روایت نشان می‌دهد که معیار در حرمت بالرضاع، إنبات لحم و شدّ عظم است.

وی روایت چهارم در این جلسه، که روایت هشتم باب دوم باشد مورد بررسی قرار داد و گفت: از این روایت بر میآید که یکی دو رضعه و حتی سه رضعه نیز در نشر حرمت بالرضاع کفایت نمی‏کند و اگر روایاتی مبنی بر نشر حرمت با رضعه یا رضعتان باشد باید حمل بر تقیه شوند چون این قول موافق با فتوای عامه است.

رئیس بنیاد وحیانی اسراء روایت پنجم، یعنی روایت مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ الْعَبْدِیِّ را دالّ بر کفایت ده رضعه دانست و آن‌را معارض روایاتی عنوان کرد که کمتر از پانزده رضعه را کافی نمی‏دانند.

وی در بیان روایت ششم گفت: این روایت مکاتبهای از علی بن مهزیار است که هم سؤال و هم جواب به صورت مکاتبه ردّ و بدل شده است لذا احتمال تقیّهای بودن آن را تقویت می‏کند؛ در این روایت آمده است رضاع قلیل و کثیرش فرقی نمی‏کند و هر طور که باشد در نشر حرمت کفایت میکند.

آیت الله جوادی آملی در رابطه با این روایت بیان داشت: چند محمِل برای تفسیر این روایت وجود دارد: یکی جمعی که شیخ طوسی بیان داشته و فرمودهاند: منظور از اینکه بین قلیل و کثیرش فرقی نیست یعنی بعد از رسیدن به حدّ نصاب بین قلیل و کثیرش فرقی نیست. یکی هم اینکه روایت را حمل بر تقیّه و یکی هم اینکه بگوییم منظور از اینکه قلیل و کثیرش فرقی نمی‏کند این است که در این هر یک از پانزده رضعه، چه کم بخورد یا زیاد بخورد فرقی ندارد

وی در تبیینِ روایت فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ گفت: در این روایت از کلمه «الْمَخْبُورَة» استفاده شده که شش نسخه درباره این کلمه آمده است که ضبط آن را از اعتبار میاندازد، در این روایت آمده است: اگر یک دایه‌ای باشد، مرتّب این بچه را شیر بدهد، چنین رضاعی میتواند نشر حرمت بکند.

استاد درس خارج حوزه علمیه قم در پایان این درس روایت زید بن علی را که روایت دوازدهم این باب است بیان کرد و گفت: در این روایت امیرالمومنین رضعه واحده را به منزله صد رضع دانستهاند و ما به جز حمل این روایت بر تقیّه راهی دیگر نداریم.

 

 

متن تقریر درس 6 خارج نکاح آیت الله جوادی آملی

 

 

خلاصه درس گذشته

بررسی حکمِ رضاع، در صورت اختلاف علائم/ سهو قلم برخی از فقهای بزرگ، در نسبت «ندانستن» به معصومین/ دقت در اختلافات علائم، مانع نسبت دادن جهل خودمان به معصومین/ عاصم بودنِ همۀ علائمِ موجود در روایات، در باب رضاع/ بیان یکی از موارد مفهوم داشتن تحدید / خلاصه‌ای از مباحث مطرح شده، حولِ علائم رضاع صحیح/ بیان موارد مناقشه در باب علائم رضاع/ بررسی روایات علائم رضاع صحیح/ روایت چهارم/ روایت عَبْدِاللهِ بْنِ بُکَیْرٍ/ روایت پنجم/ روایت عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ/ وجه الجمع بین روایت پنجم و روایات عدم کفایت ده رضعه/ اشکال صاحب وسائل به شیخ طوسی در مفهومگیری از روایت پنجم/ روایت ششم/ روایت عُمَرَ بْنِ یَزِیدَ/ حمل روایت ششم بر رضعات متفرق یا عدم رعایت موالات یا انکار و یا تقیه/ تبیین چگونگی حمل روایت بر مقامِ انکار/ تفاوت برداشتِ خواننده یک متن با شنونده آن/ یکی از فوائد اجازه قرائت، آگاهی به مراد جدّی در روایت/ فوائد اجازۀ قرائت/ تبیین اجمالی حدیث: «إِنَّمَا یَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِه‌»/ روایت هفتم/ روایت عَبْدِ الرَّحْمَنِ/ تطبیق مقام انکار با روایت ششم/

 

خلاصه درس امروز

تحریرِ محل بحث در مسئله حرمتِ بالرضاع/ تضعیف اجماع و شهرت در باب حرمت بالرضاع/ هم عرض بودنِ أماراتِ رضاعِ صحیح/ بیان فرق، بین غذای عرفی و علمی و دینی/ تبیینِ مفهوم «غذای دینی»/ ردّ قول شیخ مفید مبنی بر اصل قرار دادن «پانزده رضعه» در علائم رضاع/ بررسی حکمِ رضعات پانزده‌گانه‌ای که در مغتذی اثر نکرده/ بررسی روایات مربوط به أمارات و علائم رضاع/ روایت اول و دوم/ روایت عبدالله بن سنان/ نظری بودن مسئله امامت و ناشناخته بودن آن در عصر قدماء، علّت رمیّ بسیاری از رُوات به غلوّ / گشایش حوزه عملیه جهانی خراسان با ورود امام رضا به طوس/ تکامل نظریه امامت از زمانِ امام رضا تا کنون/ علم امام به دنیا و آخرت، گذشته و آینده/ رمیِ محمد بن سنان به غلوّ، به خاطر نقل فضائل اهل بیت/ تحقّق غلوّ، فقط در صورتِ دخیل دانستن اهل‌بیت، در حیطه توحید/ مظلومیّت شیعه، علّت غلّو انگاشتنِ فضائل اهل بیت/ روایت چهارم/ روایت مُوسَى بْنِ بَکْرٍ/ روایت پنجم/ روایت مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ الْعَبْدِیِّ/ روایت ششم/ روایت عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ/  کلامِ فیضِ کاشانی در رابطه با استبصار و تهذیبِ شیخ/ حمل روایت ششم بر کراهت یا تقیّه /

 

مقدمه

تبیینِ رابطه بین محرمیّت و حرمت نکاح در اسباب تحریم

تحریر محل بحث این بود که در فصل چهارم از قسم اول که محرَّمات نکاح را بیان داشتند، فرمودند: «نَسَب» سبب حرمت نکاح است، «رضاع» سبب حرمت نکاح است و «مصاهره» هم «فی الجمله» سبب حرمت نکاح است و استیفای عدد هم سبب حرمت نکاح است. بین این اسباب چهارگانه یک فرق جوهری است؛ بعضی‌ها هم مَحرَمیت می‌آورند و هم حرمت نکاح، چون هر مَحرَمی «حرام النکاح» است. بعضی‌ها فقط حرمت نکاح می‌آورند بدون مَحرَمیت؛ نظیر جمع بین اختین؛ نظیر استیفای عدد؛ یعنی کسی که چهار همسر دارد پنجمی حرام است، این حرمت پنجمی با مَحرمیت همراه نیست، جمع بین «أُختین» با مَحرمیت همراه نیست و مانند آن. جامع بین این اقسام چهارگانه نَسَب و رضاع و مصاهره و استیفای عدد، حرمت نکاح است. گاهی با مَحرمیت همراه است گاهی نیست. آنچه که جمع بین مَحرمیت و حرمت نکاح می‌کند همین مسئله نَسَب و مسئله رضاع است که نَسَب هم محرَمیت می‌آورد هم حرمت نکاح؛ رضاع هم مَحرَمیت می‌آورد و هم حرمت نکاح.

 

تحریرِ محل بحث در مسئله حرمتِ بالرضاع

مطلب دیگر این است که صورت مسئله به این وجه تأمین شده بود که اصل اولی بر اساس «اصالة الحِل» حلّیت است. قاعده مستفاد از آیه 24 سوره مبارکه «نساء» این بود که فرمود: ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾؛ یعنی از این محَرَّمات که گذشتیم، «اصل» حلّیت است. پس این أماره و آن اصل، حلّیت را می‌رساند. باید ببینیم که رضاع چه مقدار باعث حرمت نکاح است که هم از آن اصل و هم از این قاعده قرآنی فاصله بگیرد.

 

تضعیف اجماع و شهرت در باب حرمت بالرضاع

مطلب بعدی آن است که در جریان رضاع هم بین قدماء(رضوان الله علیهم) اختلاف نظر هست هم بین متأخرین. اگر ادعای اجماع کردند یا ادّعای شهرت فتوایی نمودند، بر فرض تمامیت این ادّعا، این حجّت نیست، چون با بودن این همه روایات، هم اجماع آن مستند هست هم شهرت آن. بنابراین اینچنین نیست که خودش بتواند ذاتاً حجت باشد و یکی از ادله و حجت‌های شرعی به حساب بیاید، ممکن است در حدّ تأیید از اینها استفاده بشود. پس نه اجماعی بین قدماء است، نه اجماعی بین متأخرین؛ نه آن شهرت روایی هست که مشکل را حل کند در بین قدماء، نه شهرت روایی بین متأخرین است که مشکل را حل کند و اگر اجماعی ادّعا بشود یا شهرتی ادّعا بشود، سند آن همین روایات بیست و پنج ـ شش‌گانه‌ای است که بعضی از آنها خوانده شد بعضی از آنها هم باید خواند بشود. با بودِ این همه روایات هرگز نمی‌شود این اجماع‌ها یا این شهرت‌ها را مثلاً تعبّدی دانست و حجّت تلقی کرد.

 

هم عرض بودنِ أماراتِ رضاعِ صحیح

مطلب بعدی آن است که این سه أماره‌ای که ذکر شده است یکی إنبات لحم و شدّ عظم و یکی هم پانزده رضعه و یکی هم رضعه یک شبانه‌روز کامل، اینها سه اصل، سه أماره و سه قاعده در عرض هم هستند، یا بعضی اصل هستند و بعضی‌ها فرع؟ آنچه که از مرحوم مفید(رضوان الله علیه)[1] و «فی الجمله» از مرحوم صدوق[2] برمی‌آید این است که این بزرگواران فرمودند آن پانزده رضعه «اصل» است، بقیه مثلاً علامت هستند و این تام نیست، چون همه اینها در عرض هم هستند، هر سه در عرض هم هستند، اگر بنا باشد یکی «اصل» باشد و بقیه «أماره»، آن‌که از اثر خبر می‌دهد که به نام إنبات لحم و شدّ عظم آن می‌تواند «اصل» باشد؛ آنوقت این پانزده رضعه یا یک شبانه‌روز کامل شیر دادن، اینها عبرة و علامت باشند که با این، آن إنبات لحم و شدّ عظم حاصل می‌شود. اگر بنا شد یکی «اصل» باشد بقیه أماره، اُولی این است که إنبات لحم و شدّ عظم را ما «اصل» قرار بدهیم و آنها «أماره»، چون این امر تکوینی را دارد نشان می‌دهد.

 

بیان فرق، بین غذای عرفی و علمی و دینی

مطلب بعدی آن است که در غذا ما یک غذای عرفی داریم و یک غذای علمی به اصطلاح؛ نه علمی یعنی علم دینی، آن غذایی که در علوم عقلیه مطرح است؛ غذای دینی چیزی دیگر است که در ذیل آیه ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی‌ طَعامِهِ﴾[3] مطرح است. پس «فهاهنا امور ثلاثه» امر اول این است که غذا در عرف چیست؟ همین نان و برنج و گوشت و میوه را می‌گویند غذا، این غذای «بالقوّه» است نه غذای «بالفعل»، چون غذا باید شبیه مغتذی باشد. این نان، این گوشت، این برنج شبیه اعضا و جوارح نیست، این غذای او نیست. این تا تبدیل نشود به خون، غذای بدن نمی‌شود، تا تبدیل نشود به ویتامین غذای بدن نمی‌شود. غذا باید شبیه مغتذی؛ یعنی غذاخور باشد. این شیر غذای کودک نیست، بلکه غذای «بالقوّه» کودک است؛ غذای «بالفعل» او آن وقتی است که به صورت خون دربیاید به صورت ویتامین دربیاید و گوشت بدن بشود و خون در بدن بشود، آن غذای «بالفعل» است. پس یک غذای عرفی داریم، یک غذای علمی داریم، یک غذای دینی.

 

تبیینِ مفهوم «غذای دینی»

آن غذای دینی که در ذیل آیه ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی‌ طَعامِهِ﴾ هست. آنجا از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که انسان علمی را که یاد می‌گیرد ببیند از چه کسی یاد می‌گیرد؟ ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی‌ طَعامِهِ﴾؛ فرمود: یعنی«عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُه‌»[4] از چه کسی دارد یاد می‌گیرد؟ این بدن به هر حال غذا می‌خواهد، غذای بدن یا «بالفعل» است یا «بالقوّه»؛ اما غذای روح که آن هم گاهی «بالفعل» است و گاهی «بالقوّه»، آن به علم برمی‌گردد. «علم» غذای روح است و اگر مادری شیر داد و کودکی را فرزند خود قرار داد، آن معلّم که علم یاد می‌دهد آن هم «أَبٌ عَلَّمَکَ»[5] آن هم به منزله پدر او خواهد بود. به هر حال در ذیل آیه ﴿فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلی‌ طَعامِهِ﴾ از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) است که فرمود: «عِلْمُهُ الَّذِی یَأْخُذُهُ عَمَّنْ یَأْخُذُه‌».

 

ردّ قول شیخ مفید مبنی بر اصل قرار دادن «پانزده رضعه» در علائم رضاع

گفتند وقتی بخواهید بچه‌تان را به یک دایه بدهید مواظب باشید که شیر حلال به او بدهد، به هر دایه‌ای برای شیر ندهید! این هم همینطور است؛ پس این فعلاً محل بحث نیست. پس اگر ما بخواهیم یکی از این امور سه‌گانه را اصل قرار بدهیم، همان إنبات لحم و شدّ عظم باید باشد که امر تکوینی است، آن پانزده رضعه یا یک شبانه‌روز کامل، اینها عِبْرة و علامت برای آن غذای تکوینی و رشد است. اینچنین نیست که طبق فرمایش مرحوم مفید، پانزده رضعه بشود «اصل»؛ این پانزده رضعه یک رقمی است، این اثر نیست.

 

بررسی حکمِ رضعات پانزده‌گانه‌ای که در مغتذی اثر نکرده

مطلب بعدی آن است که اگر یک وقتی در اثر بیماری این شیر هیچ اثر نکرده، پانزده رضعه شد، یا یک شبانه‌روز شد؛ ولی در اثر بیماری این کودک شیرخوار، این پانزده رضعه هیچ اثر نکرده است، یا اگر یک مختصر اثر کرده باشد محسوس نیست و قابل حساب آوردن نیست. آیا این هم نشر حرمت می‌کند یا نشر حرمت نمی‌کند؟ برخی‌ها گفتند چون معیار پانزده رضعه است، این پانزده رضعه حاصل شده است. بعضی می‌گویند درست است که این پانزده رضعه است؛ اما تعبد محض که نیست، این باید به إنبات لحم و شدّ عظم هم ختم بشود؛ ولی در اثر بیماری هیچ اثر نکرده است. یک وقت است که هیچ اثر نکرده، مثل اینکه شیر را برمی‌گرداند، بله آن استصحاب حلّیّت و ﴿أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ و آن «اصالة الحِل» و اینها سرجایش محفوظ است، قبلاً حلال بود الآن هم حلال است؛ اما اگر نه، اثر کرده منتها اثر آن در دیرزمان ظاهر می‌شود، اگر انسان جزم به حرمت نداشته باشد جای احتیاط هست؛ برای اینکه این پانزده رضعه شد، اگر ما جزم داشته باشیم «إلاّ و لابدّ» إنبات لحم و شدّ عظم معیار اصلی است، آن پانزده رضعه و یک شبانه‌روز عِبْرة و علامت است، بله، انسان اطمینان دارد که اینجا نشر حرمت نشده است؛ اما یک چنین جزمی حاصل نشده و حتی مرحوم مفید می‌فرماید اصل آن پانزده رضعه است؛ بنابراین جا برای احتیاط هست. پس اگر یک وقتی کودک بیمار بود؛ مثل اینکه این شیر را برگرداند که هیچ اثری نکرده باشد، اینجا هم استصحاب حلّیت هست، هم آن «اصالة الحِل» است هم ﴿وَ أُحِلَّ لَکُمْ ما وَراءَ ذلِکُمْ﴾ است و مانند آن و اگر چنانچه «بالفعل» اثر نکرده؛ ولی «بالقوة القریبة من الفعل» در آینده اثر آن ظاهر می‌شود، اینجا به همان حرمت باقی است و اگر هم خیلی ما شک داشته باشیم، جا برای احتیاط است.

 اگر چنانچه روایات فقط إنبات لحم و شدّ عظم بود، ظهور در فعلیت داشت؛ اما وقتی یک فقیهی مثل مرحوم مفید می‌فرماید که خود پانزده رضعه «اصل» است، اگر پانزده رضعه را ایشان «اصل» قرار می‌دهد، اینجا پانزده رضعه حاصل شد. ما اگر این پانزده رضعه را نمی‌داشتیم، یا آن یوم و لیلة را نمی‌داشتیم، یا برای ما مسلّم شده بود که آنها عِبْره هستند برای إنبات لحم و شدّ عظم، بله انسان می‌گفت که این اثر ندارد؛ اما وقتی یک فقیهی مثل ایشان می‌گوید که «اصل» پانزده رضعه است و خیلی از آقایان هم می‌گویند پانزده رضعه نشر حرمت می‌کند، آنوقت ما جزم داشته باشیم که هیچ اثر ندارد کار آسانی نیست.

غرض آن است که یک وقت می‌گوییم إنبات لحم را اصل قرار می‌دهیم که اینجا حاصل نشده است، یک وقت می‌گوییم إنبات لحم را به پانزده رضعه برمی‌گردانیم، می‌گوییم پانزده‌ رضعه‌ای که إنبات لحم داشته باشد، باز هم اینجا حاصل نشده؛ یک وقت است که می‌گوییم إنبات لحم و شدّ عظم کالعدم است، این را که مرحوم مفید نمی‌تواند بگوید. بنابراین آنجا که هیچ اثر نکرده، مثل آن است که شیر را برگردانده باشد، بله آنجا نشر حرمت نمی‌کند ولو پانزده رضعه هم حاصل شده باشد؛ اما اگر نه، در آینده اثرش ظاهر می‌شود، کافی است.

 احتیاط در اینگونه از موارد، مخصوصاً در نفوس و دماء احتیاط واجب است؛ اگر چنانچه پانزده رضعه شد، ولی در اثر بیماری آنطور نبود مثل اینکه شیر برگردانده باشد، شاید در آینده دور اثر بکند، این جای احتیاط هست.

 

بررسی روایات مربوط به أمارات و علائم رضاع

قبل از اینکه روایات باب دوم که 25 روایت است بخشی از آنها خوانده شد بخشی هم بنا شد بخوانیم را تمام بکنیم، این روایت باب سه که سهم تعیین کننده‌ای در إنبات لحم و شدّ عظم دارد را ملاحظه بفرمایید. روایت باب سه، یعنی وسائل، جلد بیستم، صفحه 382، باب سه از ابواب «مَا یَحْرُمُ بِالرِّضَاعِ».

 

روایت اول و دوم/ روایت عبدالله بن سنان

آنجا مرحوم کلینی[6] (رضوان الله تعالی علیه) «عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلام‌»، دارد که «لَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ الدَّم‌» این لسان، لسان حصر است؛ البته حصرش می‌شود حصر اضافی، ولی معیار و اصل را «اثر» قرار داد.

روایت دوم این باب که مرحوم کلینی[7] از «عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ عَبْدِاللهِ بْنِ سِنَان‌» نقل کرد این است که می‌گوید، «سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلام یَقُولُ لَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْم‌» این نشان می‌دهد که این «اصل» است، اگر چنانچه ما بخواهیم به پانزده یا یک شبانه‌روز اکتفا بکنیم، برای اینکه آنها عِبْره و علامت هستند که این شدّ عظم شده است. اما این را اصلاً بی‌اثر بدانیم این دشوار است.

عبدالله بن سنان که موثق است، آن محمد بن سنان بود. آن هم مرحوم بحر العلوم(رضوان الله علیه) فرمود که جُرمی ندارد، مگر اینکه روایات فراوانی در فضیلت اهل بیت(علیهم السلام) نقل کرده است.

 

نظری بودن مسئله امامت و ناشناخته بودن آن در عصر قدماء، علّت رمیّ بسیاری از رُوات به غلوّ

 ببینید آن روز مسئله امامت و ولایت برای خیلی‌ها حل نشده، اینکه درباره ابن جنید می‌گویند او قابل عفو است، برای اینکه مسئله عصمت انبیاء تا حدودی شاید ثابت شده باشد؛ اما عصمت ائمه و اینها آن روز مسئله نظری و پیچیده بود. ولایت و خلافت اینها که انسان می‌تواند در حدّ فرشته باشد برای خیلی‌ها نظری بود، بعد کم‌کم ثابت شد که می‌تواند معلم ملائکه باشد و به مراتب از ملائکه بالاتر باشد، این بعدها ثابت شد. شما ببینید این حدیث نورانی که مرحوم کلینی(رضوان الله تعالی علیه) در باب جوامع توحید در جلد اول کافی از وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) نقل می‌کند که وجود مبارک حضرت از بعضی از خدمتگزاران خود سؤال کرد که مسئله روز چیست؟ در خراسان چه خبر است؟ عرض کرد اینها دارند سؤال می‌کنند که امام را مردم باید تعیین کنند یا از طرف پیغمبر باشد؟ مسئله روز این است که خلیفه را چه کسی باید تعیین کند؟ بعد حضرت شروع کرد آن بیان را فرمودند، فرمود مگر امام را مردم می‌شناسند؟ «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَد» در تمام روی زمین مردی مثل امام نیست. اینجا اینجور است. فرمود مگر امام، دومی دارد؟! «الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا یُدَانِیهِ أَحَد»؛ مثل آفتاب است، مگر دو تا آفتاب در عالَم داریم؟!

 

گشایش حوزه عملیه جهانی خراسان با ورود امام رضا به طوس

 اینها را چه کسی باید حل کند؟ اگر نبود اصرار وجود مبارک امام زمان؛ یعنی امام رضا که ـ آن روز وارد خراسان شد، آنجا حوزه علمیه جهانی گردید ـ فرمود: أحدی همتای امام نیست: «فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذا»[8] مگر عقل بشر می‌شناسد که امام کیست تا امام را تعیین کند؟! این می‌شود انتخابات، امام جانشین پیغمبر است انتخاباتی نیست. «فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذا» این حرف‌ها را گفت و گفت و گفت تا شیعه‌ها فهمیدند.

 

تکامل نظریه امامت از زمانِ امام رضا تا کنون

چرا درباره ابن جنید خیلی از بزرگان می‌گویند این از فقهای ماست و با اینکه درباره عصمت و این چیزها مشکل داشت، آن روز از نظری‌ترین و پیچیده‌ترین مسایل بود، مگر حل شده بود آن روز؟ بعدها به وسیله اینها حل شد. فرمود بشر انتخاب بکند یعنی چه؟! مگر بشر امام را می‌شناسد؟! برای خیلی از علماء حرف‌های تازه بود، از بس گفتند و گفتند و گفتند برای ما حل شد. فرمود: «فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذا»، مگر عقل بشر می‌شناسد؟!

 

علم امام به دنیا و آخرت، گذشته و آینده

ما کسی را می‌خواهیم از گذشته و آینده خبر داشته باشد، افراد عادی از کوچه و پس‌کوچه شهرشان بی‌خبر هستند. من می‌خواهم از ازل خبر داشته باشد، از ابد خبر داشته باشد، از برزخ خبر داشته باشد، از قیامت خبر داشته باشد، از بهشت خبر داشته باشد، همه آن در کف دست او باشد؛ ما یک چنین آدمی می‌خواهیم! این امام است. به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به حضرت عرض کردند که فلان افسری که شما تربیت کردی، در جبهه جنگ خیلی خدمت به اسلام کرد و شربت شهادت نوشید، حالا ما تسلیت بگوییم یا تبریک؟ فرمود نه، تسلیت بگویید، چون آنطور که من خواستم تربیت نشد، فرمود: «بَلْ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ الشَّمْلَةَ الَّتِی أَصَابَهَا یَوْمَ خَیْبَرَ مِنَ المَغَانِمِ لَمْ تُصِبْهَا المَقَاسِمُ لَتَشْتَعِلُ عَلَیْهِ نَارًا»؛[9] این در جنگ خیبر یک پارچه‌ای را بدون اجازه ما غارت گرفته، الآن در کنار قبرش این شعله دارد؛ این است، ما چنین آدمی می‌خواهیم که بداند الآن در قبر فلان شخص چه خبر است؟ فرمود: «فَأَیْنَ الِاخْتِیَارُ مِنْ هَذَا وَ أَیْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذا»، تا شما بگویید جبرئیل و میکائیل قبول می‌کند، اما تا بگویید امام صادق و امام کاظم(سلام الله علیهما) خیلی‌ها سخت‌شان است می‌گویند اینها غلوّ است. انسان کامل کجا، ملائکه کجا! غرض این است که اول خیلی از این چیزها برای آنها روشن نشده بود، بعدها مسئله کم‌کم حل شده است.

 

رمیِ محمد بن سنان به غلوّ، به خاطر نقل فضائل اهل بیت

به هر تقدیر در جریان محمد بن سنان مرحوم بحر العلوم حرفش این است که او جُرمی ندارد، فقط فضایل اهل بیت و ائمه را نقل می‌کند، این کجای آن غلوّ است. اگر بگوییم امام صادق(سلام الله علیه) به منزله جبرئیل است، غلوّ است؟ امام صادق(سلام الله علیه) بالاتر از عزرائیل است، غلوّ است؟ اگر حکومت دست اینها بود می‌گفتند ما که هستیم! علومشان را می‌گفتند. در بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهج البلاغه هست که قَسَم یاد کرد، این دیگر عوالی اللئالی که نیست، این نهج البلاغه است و این هم چاپش هم هست و صفحه آن هم روشن است. فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ کُلَّ رَجُلٍ مِنْکُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ‌ وَ جَمِیعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ وَ لَکِنْ أَخَافُ أَنْ تَکْفُرُوا فِیَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلّیٰ الله عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ»[10] قَسَم به خدا! من بخواهم سرنوشت تک‌تک شما را بگویم از کجا آمدند به کجا ختم شدند می‌دانم؛ ولی می‌ترسم کافر بشوید و بگویید علی(سلام الله علیه) بالاتر از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است. این دیگر در عوالی اللئالی یا فلان کتاب که نیست، این در نهج البلاغه است و قَسَم حضرت امیر(سلام الله علیه) هم هست؛ ما یک چنین آدمی می‌خواهیم. ما می‌خواهیم از گذشته و حال و آینده ما و از بهشت و جهنم ما و از اوضاع ما خبر بدهد. اینها را محمد بن سنان نقل می‌کرد، مرحوم بحرالعلوم می‌گوید اینجا کجایش غلوّ است؟! لذا خودشان تقویت می‌کنند که محمد بن سنان نزد ما معتبر است. این را در الفوائد الرجالیة دارند؛[11] البته همه این روایت‌ها مربوط به عبدالله بن سنان است که همه فقهاء و محدّثین او را صحیح می‌دانند. مربوط به محمد بن سنان هم نیست؛ ولی محمد بن سنان هم باشد طبق نقل مرحوم بحرالعلوم فرمود او جُرمی ندارد، تا شما بگویید این غلوّ است،

 

تحقّق غلوّ، فقط در صورتِ دخیل دانستن اهل‌بیت، در حیطه توحید

غلوّ است، اگر ـ معاذالله ـ مسئله توحید باشد بله؛ اما او که چنین حرفی نمی‌زند. شما ببینید عالَم با اسمای الهی دارد اداره می‌شود: «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ‌ء»،[12] «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی» در این دعای سمات[13] همین است این دعای کمیل[14] همین است «بِأَسْمَائِکَ الَّتِی، بِأَسْمَائِکَ، الَّتِی بِأَسْمَائِکَ الَّتِی». این اسماء را ذات أقدس الهی یاد انسان کامل داد: ﴿وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ﴾[15] بعد به وجود مبارک خلیفه‌اش فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾[16] تازه ملائکه شاگرد «خلیفة الله» هستند در حدّ إنباء، نه در حدّ تعلیم؛ این کجا و آن کجا! به آدم نفرمود: «یا آدم علّمهم باسماء هؤلاء»! فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ ملائکه آن حدّ نیستند که عالِم به اسماء بشوند، فقط گزارش باید به آنها بدهی؛

 

مظلومیّت شیعه، علّت غلّو انگاشتنِ فضائل اهل بیت

این انسان کامل است. حالا وقتی که شیعه مظلوم بود «مَا مِنَّا إِلا مَقْتُول»[17] این حرف‌ها گفته نشد خیال می‌کنند که این غلوّ است. توحید اگر روشن بشود که ازلیت یعنی چه؟ ابدیت یعنی چه؟ سرمدیّت یعنی چه؟ آنوقت معلوم می‌شود که انسان کامل یک مُشت علم دارد، سرّش این است که آن ازل معلوم نیست، آن ابد معلوم نیست، آن سرمدیّت محل بحث نیست؛ اگر آن نامتناهی معلوم بشود آنوقت معلوم می‌شود که اینها در برابر آن هیچ غلوّی نیست.

 

ادامۀ بیان روایت دوم

به هر تقدیر اینجا فرمود به اینکه از عبد الله بن سنان هست، از محمد بن سنان نیست. عبدالله بن سنان عرض می‌کند «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلام یَقُولُ لَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا أَنْبَتَ اللَّحْمَ وَ شَدَّ الْعَظْم‌». اگر بنا بشود این امور سه‌گانه یکی اصل بشود بقیه أماره، اُولی این است که ما إنبات لحم و شدّ عظم را ما «اصل» قرار بدهیم. این روایت را مرحوم شیخ طوسی هم نقل کرده است.

 

 

روایت سوم/ روایت محمد بن مسلم

روایت سوم این باب که مرحوم کلینی «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوب‌ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ رِبَاطٍ عَنِ ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلام» نقل کرد. محمد بن مسلم گاهی می‌گویند «عن أحدهما»، گاهی می‌گوید از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه)، گاهی می‌گوید از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه)، گاهی هم نظر شریف او نیست که از کدام یک از این دو ذات مقدس شنیده، می‌گوید: «عن أحدهما» یا گاهی می‌گوید: «عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ عَلَیْهِ السَّلام أَوْ أَبِی عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلام» یعنی یادم نیست، هر کدام از اینها باشد حجّت است. «إذا رَضَعَ الْغُلَامُ مِنْ نِسَاءٍ شَتَّی وَ کَانَ ذَلِکَ» برای او عده‌ای باشد یا «نَبَتَ لَحْمُهُ وَ دَمُهُ عَلَیْهِ» باشد یا «حَرَّمَ عَلَیْهِ بَنَاتِهِنَّ کُلَّهُن‌»[18] این هم نشان می‌دهد که معیار إنبات لحم و شدّ عظم است.

 

روایت چهارم/ روایت مُوسَى بْنِ بَکْرٍ

اما بقیه روایات باب دو که بخش وسیعی از آن روایات خوانده شد. روایت هشتم آن این است، از ابی الحسن(علیه السلام) سؤال کردم که «إِنَّ بَعْضِ مَوَالِیکَ تَزَوَّجَ إِلَی قَوْمٍ فَزَعَمَ النِّسَاءُ أَنَّ بَیْنَهُمَا رَضَاعاً قَالَ أَمَّا الرَّضْعَةُ وَ الرَّضْعَتَانِ وَ الثَّلَاثُ فَلَیْسَ بِشَیْ‌ءٍ إِلَّا أَنْ تَکُونَ ظِئْراً مُسْتَأْجَرَةً مُقِیمَةً عَلَیْه‌»[19] به حضرت عرض کردند که یک ازدواجی اتفاق افتاده، بعضی‌ها می‌گویند اینها هم‌شیر هستند به این رضاع، فرمود بر فرضی که یک بار یا دو بار یا سه بار شیر خورده باشد که این نشر حرمت نمی‌کند، مگر اینکه یک دایه‌ای باشد و اجیر باشد این مرتّب به او شیر داده باشد، وگرنه یک رضعه یا دو رضعه یا سه رضعه، رضاع حاصل نمی‌شود. برخی از اهل سنّت به یک رضعه یا دو رضعه هم بسنده کردند[20] و روایات ما که دارد یک رضعه یا دو رضعه نشر حرمت می‌کند، این محمول بر تقیّه است، برای اینکه بالصراحه روایتی که دارد رضعه یا سه رضعه یا دو رضعه نشر حرمت نمی‌کند داریم، مثل این روایت، و هم روایاتی که حصر می‌کند در پانزده و امثال آن داریم، و هم این موافق با فتوای عامه است.

باید به قدری باشد که بتواند این بچه با او زندگی کند، وگرنه صِرف اینکه یک قطره آب باشد، یک قطره آب هم بی‌اثر نیست، یک قطره دم هم بی‌اثر نیست، این باید بتواند زندگی او را تأمین کند، اینجور است.

: به دقّت عقلی که نیست، طوری باشد که این تأمین بکند غذای یک شبانه‌روز او را، در حالی که این غذای یک شبانه‌روز او را یقیناً تأمین نمی‌کند.

 

روایت پنجم/ روایت مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ الْعَبْدِیِّ

روایت نهم این باب «بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ یَحْیَی عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ زِیَادٍ الْعَبْدِیِّ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ عَلَیْهِ السَّلام قَالَ لَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا مَا شَدَّ الْعَظْمَ وَ أَنْبَتَ اللَّحْمَ فَأَمَّا الرَّضْعَةُ وَ الثِّنْتَانِ وَ الثَّلَاثُ حَتَّی بَلَغَ الْعَشْرَ إِذَا کُنَّ مُتَفَرِّقَاتٍ فَلَا بَأْس‌»؛[21] تا دَه رضعه هم بی‌اثر است این «إِذَا کُنَّ مُتَفَرِّقَاتٍ» برای این ده رضعه است، وگرنه یک رضعه که دیگر متفرقه نیست، یک رضعه را نمی‌شود متفرقه گفت. این معارض با آن روایتی است که می‌گوید که کمتر از پانزده رضعه کافی نیست، اطلاق آن تحدید می‌گوید کمتر از دَه رضعه کافی نیست؛ چه متصلات چه متفرقات؛ چه موالات باشد و چه موالات نباشد، کمتر از پانزده رضعه کافی نیست. این قیدی که دارد «إِذَا کُنَّ مُتَفَرِّقَاتٍ» این حمل بر تقیّه می‌شود.

 

روایت ششم/ روایت عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ

روایت دهم این باب که «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَهْزِیَارَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ عَلَیْهِ السَّلام أَنَّهُ کَتَبَ إِلَیْهِ» علی بن مهزیار «کَتَبَ إِلَیْهِ یَسْأَلُهُ عَمَّا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلام قَلِیلُهُ وَ کَثِیرُهُ حَرَامٌ»[22] مکاتبه است، در مکاتبه هم بوی تقیّه می‌دهد و در آن منطقه هم بودند فقهایی که می‌گفتند یک رضعه بیشتر یا خود رضعه نشر حرمت می‌کند. پاسخ حضرت هم مکاتبه بود نامه هم به دست دیگران می‌رسید، فرمود قلیل و کثیرش نشر حرمت می‌کند. مرحوم صاحب وسائل دارد که ‌«حَمَلَهُ الشَّیْخُ عَلَی مَا إِذَا بَلَغَ الْحَدَّ الَّذِی یُحَرِّمُ» یعنی إنبات لحم یا نشر حرمت می‌کند، این یک؛ «فَإِنَّ الزِّیَادَةَ قَلَّتْ أَوْ کَثُرَتْ تُحَرِّم» یعنی وقتی به نصاب برسد؛ اینکه دارد «قَلِیلُهُ وَ کَثِیرُهُ حَرَامٌ» یعنی وقتی به نصاب رسید، از این به بعد؛ چه کم و چه زیاد نشر حرمت شده است. البته بخشی از جمع‌های مرحوم شیخ طوسی در کتابین او؛ یعنی تهذیب و استبصار، جمع تبرّعی است.

 

کلامِ فیضِ کاشانی در رابطه با استبصار و تهذیبِ شیخ

خدا مرحوم فیض را غریق رحمت کند، ایشان در وافی دارد استبصار شیخ طوسی «بضعة من التهذیب» ایشان دو کتاب از کتب اربعه را نوشته؛ ولی اساس همان تهذیب است، استبصار «بضعة من التهذیب».[23]

 

حمل روایت ششم بر کراهت یا تقیّه

«فَإِنَّ الزِّیَادَةَ قَلَّتْ أَوْ کَثُرَتْ تُحَرِّمُ قَالَ وَ یَجُوزُ أَنْ یَکُونَ خَرَجَ مَخْرَجَ التَّقِیَّةِ لِأَنَّهُ مُوَافِقٌ لِمَذْهَبِ بَعْضِ الْعَامَّة» آنجا هم بودند، مکاتبه بودن هم تأیید می‌کند «وَ یُمْکِنُ حَمْلُهُ عَلَی الْکَرَاهَة» یا بر ماده تصرف می‌شود یا در هیأت. «وَ عَلَی تَحْدِیدِ کُلِّ رَضْعَةٍ فَإِنَّهُ إِنْ رَضَعَ قَلِیلًا أَوْ کَثِیراً فَهِیَ رَضْعَةٌ مَحْسُوبَةٌ مِنَ الْعَدَد» اینکه فرمود «قَلِیلُهُ وَ کَثِیرُهُ» یا حمل بر تقیّه است، یک؛ یا حمل بر مازاد آن حدّ است، دو؛ یا حمل است بر خود رضعه. این پانزده رضعه باید باشد؛ حالا بعضی از رضعات در اثر پُرخوری این کودک، یا طولانی بودن خوردن این کودک طول می‌کشد، یک وقت است نه، این کودک کم‌خور است، زود رها می‌کند؛ چه قلیل باشد چه کثیر باشد، رضعه است؛ اما خودش باید رها بکند، خودش در اثر سیر شدن باید رها بکند، نه برای بازی کردن: «فَهِیَ رَضْعَةٌ مَحْسُوبَةٌ مِنَ الْعَدَدِ» به شرط اینکه سیر بشود و ترک بکند: «مِنْ نَفْسِهِ لِمَا یَأْتِی»[24] فعلاً ترک بکند برای مرحله بعد، نه اینکه فقط بازی بکند با پستان.

 

روایت هفتم/ روایت فُضَیْلِ بْنِ یَسَارٍ

روایت یازده این باب که باز از وجود مبارک امام باقر(علیه السلام) است: «لَا یُحَرِّمُ مِنَ الرَّضَاعِ إِلَّا الْمَخْبُورَة»[25] این روایت در مسالک مرحوم شهید است[26] شش نسخه «مخبورة، مجبورة، مخثوره» شش نسخه درباره این کلمه آمده است که چنین روایتی نمی‌تواند ضبط آن معیار باشد. فرمود به اینکه اگر یک دایه‌ای باشد، مرتّب این بچه را شیر بدهد، این می‌تواند نشر حرمت بکند.

 

روایت هشتم/ روایت زید بن علی

روایت دوازده این باب که «زَیْدِ بْنِ عَلِیٍّ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلام» آمده این است که «الرَّضْعَةُ الْوَاحِدَةُ کَالْمِائَةِ رَضْعَةٍ لَا تَحِلُّ لَهُ أَبَدا»[27] یک بار مثل صدبار است؛ این هم حمل بر تقیّه است، برای اینکه آنها گفتند رضعه واحده کافی است./424/900/س

 

پاورقی:

[1] المقنعة، الشیخ المفید، ص502 و 503.

[2] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج3، 476 و 477.

[3] عبس/سوره80، آیه24.

[4] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج1، ص50.

[5] پژوهش های قرآنی، دفترتبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ج49، ص2.

[6] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص438.

[7] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج5، ص438.

[8] الکافی-ط الإسلامیة، الشیخ الکلینی، ج1، ص201.

[9] السیرلابی اسحاق الفزاری، ابو اسحاق الفزاری، ج1، ص239.

[10] شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید، ج10، ص10.

[11] الفوائد الرجالیة، السید بحر العلوم، ج‌3، ص255.

[12] بلد الأمین و الدرع الحصین، ابراهیم الکفعمی العاملی، ص188.

[13] جمال الاسبوع بکمال العمل المشروع، السیدبن طاووس، ص533.

[14] مصباح المتهجد، الشیخ الطوسی، ج1، ص844.

[15] بقره/سوره2، آیه31.

[16] بقره/سوره2، آیه33.

[17] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج2، ص585.

[18] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص382 و 383، باب انه لا ینشر الحرمة من الرضاع الا ما انبت اللحم وشد العظم، ابواب3، ط آل البیت.

[19] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص376 و 377، باب ثبوت التحریم فی الرضاع برضاع یوم ولیلة وبخمس عشرة رضعة متوالیات بشروطها لا بما نقص عن ذلک، ابواب8، ط آل البیت.

[20] مختلف الشیعة فی أحکام الشریعة، العلامه الحلی، ج‌7، ص30.

[21] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص377‌باب ثبوت التحریم فی الرضاع برضاع یوم ولیلة وبخمس عشرة رضعة متوالیات بشروطها لا بما نقص عن ذلک، ابواب8، ط آل البیت.

[22] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص377، باب ثبوت التحریم فی الرضاع برضاع یوم ولیلة وبخمس عشرة رضعة متوالیات بشروطها لا بما نقص عن ذلک، ابواب8، ط آل البیت.

[23] الوافی، الفیض الکاشانی، ج1، ص6.

[24] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص377، باب ثبوت التحریم فی الرضاع برضاع یوم ولیلة وبخمس عشرة رضعة متوالیات بشروطها لا بما نقص عن ذلک، ابواب8، ط آل البیت.

[25] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص378، باب ثبوت التحریم فی الرضاع برضاع یوم ولیلة وبخمس عشرة رضعة متوالیات بشروطها لا بما نقص عن ذلک، ابواب11، ط آل البیت.

[26] مسالک الأفهام، الشهیدالثانی، ج7، ص215.

[27] وسائل الشیعة، الشیخ الحرالعاملی، ج20، ص378، باب ثبوت التحریم فی الرضاع برضاع یوم ولیلة وبخمس عشرة رضعة متوالیات بشروطها لا بما نقص عن ذلک، ابواب12، ط آل البیت.

 

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۰:۴۰
طلوع افتاب
۰۶:۰۷:۰۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۵۵
اذان مغرب
۲۰:۱۷:۲۳