به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام و المسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در نخستین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد با حضور طلاب و روحانیون برگزار شد، به اهمیت و تاریخچه بحث ولایت فقیه اشاره کرد.
خلاصه درس:
نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی در این جلسه، با تعریف و تشریح مبانی ولایت فقیه به حدیثی از امام محمدباقر (ع) اشاره کرد و گفت: بنا به فرموده این امام همام اسلام پنج پایه و بنیان شامل نماز، زکات، حج، روزه و ولایت دارد که این پنج مورد در یک ردیف و ارزش نیستند بلکه ارزشمندترین آنها ولایت است؛ زیرا ولایت مفتاح و کلید است.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی همچنین با اشاره به سابقه تاریخی موضوع ولایت فقیه اظهار کرد: اینکه برخی میگویند ولایت فقیه را امام خمینی (ره) تأسیس کرده، یا مرحوم نراقی مطرح کرده و امام راحل آن را پرورش داده؛ از جمله حرفهای بیدلیل است، ما با دلایل و مستندات ثابت میکنیم که ولایت فقیه از زمان شیخ مفید (ره) شروع شده و تا حالا هم ادامه دارد.
تقریر درس:
موضوع بحث کتاب «الولایة و الحکومة» است و در این جلسات موضوع ولایت و حکومت را از منابع قرآنی، روایی، عقلی، اجماع و همچنین از تقریرات علما در کتابهای فقهی دنبال کنیم تا ببینیم نگاه اسلام راجع به نظام سیاسی و حکومتی چیست؟ و آیا در منابع دینی درباره این موضوع ادله فقهی مستند و محکم وجود دارد یا خیر، اگر وجود دارد بحث را به آن مستند میکنیم؛ در غیر این صورت از دلیل عقلی و سیره استفاده خواهیم کرد.
قبل از شروع بحث به دلیل آنکه عنوان بحث، ولایت فقیه است اجازه بدهید امروز ورود بحث ما در اهمیت همین دو عنوان باشد که اسلام چقدر به فقه اولاً، و سپس به ولی و ولایت اهمیت داده و به اندازهای که میتوانیم این دو واژه را معنا کنیم.
اهمیت تفقه در دین
حدیث اول عن الکافی عن الصادق (ع) جلد 1 باب 31 حدیث 6: «تَفَقّهُوا فِی الدّینِ فَإِنّهُ مَنْ لَمْ یَتَفَقّهْ مِنْکُمْ فِی الدّینِ فَهُوَ أَعْرَابِیٌّ إِنّ اللّهَ یَقُولُ فِی کِتَابِهِ لِیَتَفَقّهُوا فِی الدّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلّهُمْ یَحْذَرُونَ»؛ امام صادق (ع) مىفرمود دین را خوب بفهمید؛ زیرا هر که دین را خوب نفهمد مانند صحراگرد است، خداوند در کتابش مىفرماید (124 سوره9) در امر دین دانش اندوزند و چون بازگشتند قوم خود را بیم دهند شاید آنها بترسند. [1]
در دین اسلام تفقه و عمق نگری کنید؛ زیرا اگر کسی در دین تفقه نکند بیابانی و به دور از دین و فرهنگ دینی است. عامی به امر دین کسی است که به امر دین خود جاهل باشد که به او اعرابی میگویند. اعرابی با اعراب فرق میکند، یک اعراب داریم که جمع عرب است و یک اعراب در قرآن داریم که به معنای نادان و ناآگاه است. وقتی میگوید: «الاعراب اشد کفرا و نفاقا» نمیخواهد بگوید تمام اعراب اشد کفر و نفاق هستند بلکه آن اعرابی که بیاباننشین، دور از شهر و دور از حوزه پیامبر بودند و به وی دسترسی نداشتند و طبیعتاً آگاهی آنها هم کمتر بوده مدنظر است.
پس کسی که به فقه آشنا نباشد از نظر امام صادق (ع) اعرابی است. این مطلب بسیار مهم است؛ زیرا ما میتوانیم نقش فقاهت در مسلمانی را از این حدیث کاملاً درک کنیم.
این جنبه نفیاش بود اما جنبه اثباتی آن «تَفَقَّهُوا فی دینِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصیرَةِ وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَی الْمَنازِلِ الرَّفیعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَلیلَةِ فِی الدّینِ وَ الدُّنْیا وَ فَضْلُ الْفَقیهِ عَلَی الْعابِدِ کَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَی الْکَواکِبِ، وَ مَنْ لَمْ یتَفَقَّهْ فی دینِهِ لَمْ یرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً»؛ در دین خدا دنبال فهم عمیق باشید؛ زیرا فهم عمیقِ دین، کلید بصیرت و بینایی و کمال عبادت و سبب تحصیل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دین و دنیا بوده و برتری فقیه بر عابد، مانند برتری آفتاب است بر کواکب و کسی که در دینش فهم عمیق نجوید، خداوند هیچ عملی را از او نپسندد. [2] در حدیث نخست ندانستن فقه مصداق اعرابی بودن است و در حدیث دوم کسی که فقه فرامیگیرد کلید بصیرت است.
اهتمام منابع دینی به ولی و ولایت
اما در مورد ولایت و والی این حدیث شریف در جلد اول وسایل الشیعه آمده است، این حدیث بسیار مهم است؛ زیرا زیربنای بحث ما این حدیث بوده و محور ولایت و حکومت دینی از این حدیث کاملاً پیدا است.
«عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ، عَن أبیهِ و عَبدِ اللَّهِ بنِ الصَّلتِ جَمیعاً، عَن حَمّادِ بنِ عیسى، عَن حَریزِ بنِ عَبدِ اللَّهِ، عَن زُرارَةَ، عَن أبی جَعفَرٍ علیهالسلام، قالَ: بُنِیَ الإِسلامُ عَلى خَمسَةِ أشیاءَ: عَلَى الصَّلاةِ وَالزَّکاةِ وَالحَجِّ وَالصَّومِ وَالوِلایَةِ»[3]
حدیث روشن است و ترجمه نمیخواهد؛ امام باقر (ع) میفرماید: اسلام پنج پایه و بنیان دارد شامل نماز، زکات، حج، روزه و ولایت. طبق این حدیث بعد راوی سؤالی به ذهنش رسید، «قالَ زُرارَةُ: فَقُلتُ: وأَیُّ شَیءٍ مِن ذلِکَ أفضَلُ؟»؛ ای امام شما فرمودید پنج چیز زیربنای اسلام است آیا این پنج مورد در یک ردیف و ارزش هستند یا مراتب آنها از نظر ارزش تفاوت دارد؟ ارزشمندترین آنها کدام است؟ فرمود: «الوِلایَةُ أفضَلُ»؛ مرتبه ولایت از چهار مورد دیگر بسیار بالاتر است. دلیلش چیست؟ «لِأَنَّها مِفتاحُهُنَّ»؛ به این علت که ولایت مفتاح و کلید است.
ارزشهای کلیدی و کلید ارزشها در اسلام
نکته ظریف این است که در حدیثی که راجع به فقه خواندیم و گفتیم «تفقهوا فی دین الله، فإن الفقه مصباح البصیره» کلمه مفتاح هم در آنجا و هم در این حدیث به کار رفته و گفته شده ولایت مفتاح است؛ پس هم فقه و هم ولایت جنبه مفتاحی و کلیدی دارند.
در هر دو تعبیر از روایات استفاده میشود؛ «الوِلایَةُ أفضَلُ لِأَنَّها مِفتاحُهُنَّ» ولایت افضل است؛ چون کلید نماز، کلید زکات، کلید روزه و کلید مابقی ارزشها است. من در تحقیقی این روایت را اینگونه به کار بردم که مجموعه معارف دین در دو عنوان «ارزشهای کلیدی و کلید ارزشها» میگنجد.
این را در ذهنتان داشته باشید، این نکته اساسی است وقتی یک نگاه کلان به همه آموزههای دینی بکنیم دو عنوان بیشتر نیست؛ ارزشهای کلیدی؛ یعنی چیزهایی که اسلام روی آنها حساب باز کرده و کلید ارزشها. از این حدیث میآموزیم نماز، روزه، حج و زکات ارزشهای کلیدی هستند اما این ارزشهای کلیدی یک کلید دارند و کلید این ارزشها ولایت است.
«وَالوالی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیهِنَّ»؛ و والی کسی است که ما را بهسوی این ارزشها راهنمایی کرده و میرساند. این حدیث از احادیث مهم بوده و سند آنهم سند صحیحی است به نام عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ قمی و پدرش هاشم که اینها از معاریف هستند؛ یعنی هیچکسی در مورد اینها خدشهای وارد نکرده است. بعد در سندها بیشتر بحث کرده و معیارهای رجالی را بیان خواهیم کرد اما اجمالاً بدانیم عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ عَن أبیهِ هر دو بزرگوار بوده و هر دو مورد وثوق هستند و کلینی از اینها نقل میکند، یک معیار صحت سند این است که کلینی از کسی نقل کند و یکی از کسانی که کلینی بسیار از او نقل کرده عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ است.
تعداد روایاتی که کلینی از عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ نقل کرده هفت هزار و 140 حدیث بوده و بیشتر احادیث کلینی از عَلِیُّ بنُ إبراهیمَ است، یکی از معیارهای صحت سند این است که کلینی از کسی حدیث نقل کند و ازجمله کسانی که مرحوم کلینی خیلی به او اعتماد کرده علی بن ابراهیم قمی است.
البته این حدیث دو سند دارد؛ یعنی علی بن ابراهیم این حدیث را از دو نفر نقل کرده هم پدرش و هم عَبدِ اللَّهِ بنِ الصَّلتِ، عَن حَمّادِ بنِ عیسى. حماد هم آدم مهمی است، حَریزِ هم آدم مورد وثوقی است که اینها را بعداً توضیح میدهیم، زُرارَةَ هم که از اصحاب چند امام بوده؛ بنابراین از لحاظ سند حدیث بحثی در آن نیست.
بنابراین در آغاز بحث دو حدیث نقل کردیم یکی در اهمیت تفقه در دین و دیگری در اهمیت ولایت و والی که ترکیب این دو، «ولایت فقیه» میشود، ولایت فقیه ریشه روایی دارد، ریشه دینی دارد، هم در قرآن و هم در روایات کلمه ولی و ولایت یا مولی فراوان داریم که بعداً اشاره خواهیم کرد.
کلمه فقه هم در قرآن یکجا مفصل راجع به همین فقه به معنای مصطلح که ما داریم در مورد آن بحث میکنیم هست؛ هرچند که واژه فقه در وادیهای دیگر هم به کار رفته که مورد بحث الآن ما نیست.
این «لیتفقهوا فی الدین» که در آیه شریف آمده مطلق است قید ندارد، حتماً بدانیم که تفقه در دین به معنای تنها مسئلههای دین را دانستن نیست؛ زیرا خود آیه شریفه میگوید حوزههای علمیه برای تفقه در دین تأسیس شدهاند.
تفقه در دین یعنی فقیه باید آنچه مربوط به دین اسلام است را بداند، پس باید فقه الاحکام، فقه الاخلاق، فقه السیاسه، فقه الاقتصاد، فقه الاجتماع و ... را بداند؛ وقتی میگوییم فقیه یعنی معیارها در همه ابعاد در دست وی باشد، در مسائل احکام دین معیارها دستش باشد، در مسائل اجتماعی چگونه مدیریت کند، در مسائل سیاسی چگونه تحقیق کند، در مسائل اقتصادی چگونه نظر بدهد؛ ازاینرو باید این «یتفقهوا فی الدین» را تعمیم بدهیم، حوزههای علمیه را هم به همین موازات تعمیم بدهیم؛ پس اساس حوزههای علمیه بر تفقه در دین است. تفقه در دین هم واژه گستردهای بوده و به تعبیری باید اینها را یکبهیک معنا کنیم.
سابقه تاریخی مبحث ولایت فقیه
این ورود بحث ما است، از آنجا که ما میخواهیم موضوع ولایت فقیه را بهصورت مفصل بحث کنیم اول این دو واژه را از لحاظ لغت معنا میکنیم، ولایت یعنی چه؟ فقه یعنی چه؟ فقیه یعنی چه؟ باید در مورد اینها مقداری بحث کنیم، معنای این دو، کلید و زیربنای بحث ما است، بعد به ادله اربعه برمیگردیم و میبینیم که ادله اربعه در مورد ولایت فقیه و ولایت بعد الامام المعصوم چه نظری دارند، باید ببینیم از آیات چه میفهمیم بعد برویم سراغ روایات، بعد برویم ببینیم اجماعی در بین داریم، اصلاً آیا عقل هم در اینجا جای میدانداری دارد یا ندارد؟ بعد به حوزه گستردهای که برای ولایت فقیه است ورود کنیم، آیا حداقلی میشویم یا حداکثری؟ آیا ولایت فقیه محدود به چند امر است یا مطلق است؟ پاسخ این سؤال را پیدا کنیم که چرا ولایت مطلقه؟ ولایت مطلقه از کجا به دست میآید؟ از نظر فقهی و دینی چه دلیلی برای ولایت مطلقه داریم؟ امور حسبیه یعنی چه؟ حوزه حسبیه چقدر وسیع بوده و شامل چه چیزهایی میشود؟
اجازه بدهید با اینکه این حدیث را بیان کردیم اما یک تائید از امام خمینی (ره) و فقیه حاکم بیاوریم، ویژگی امام ما این است که فقیه حاکم بود؛ یعنی نبض مسائل سیاسی و حکومتی را در دست داشت و آنها را تجربه کرد و در عمل، فقه به معنای فقه حکومتی و اجتماعی را پیاده کرد.
به این دلیل نگاههای امام در مسائل فقهی میتواند کاملاً واقعبینانه باشد و روایاتی که امام در این رابطه معنا کرده، معناهای ویژهای دارد. اینکه میگویند ولایت فقیه را امام (ره) تأسیس کرده، یا مرحوم نراقی مطرح کرده و امام راحل آن را پرورش داده؛ ازجمله حرفهای بیدلیل است، ما ثابت میکنیم که ولایت فقیه از زمان شیخ مفید (ره) شروع شده و تا حالا هم ادامه دارد. ادله را میآوریم، عبارتهای این بزرگواران را خواهیم آورد که چطور بزرگان ما از شیخ مفید گرفته به بعد، همه موضوع ولایت را با عناوین گوناگون مطرح کردهاند.
حال تنها برای اینکه این مبحث در ذهن شما ترسیم شود فهرست واژههایی که فقهای ما در طول تاریخ در رابطه با ولایت فقیه مطرح کردهاند را مرور میکنیم تا بدانید که تنها ولایت فقیه نگفتهاند بلکه عبارات گوناگونی در کتابهای فقهی ما وجود دارد که بعضی از بزرگان آنها را شمارش هم کردهاند.
در کتابهای فقهی ما کلمه حاکم هزار و 800 بار به کار رفته است، بدون شک حاکم امام معصوم نیست؛ چون این کتابها بعد از امر عصمت و در دوران غیبت صغرا نوشته شدهاند و همه اینها میگویند وقتی امام در دسترس نیست باید چهکار کنیم؟ میگویند به حاکم رجوع کنید.
کلمه امام 800 مورد مثلاً امره الی الامام، کلمه فقیه 265 مورد نظیر امره الی الفقیه و کلمه سلطان 170 مورد که در مورد آن بحث خواهیم کرد تا ببینیم وقتی میگویند سلطان ظل الله است منظور کدام سلطان است؟ و اینکه در روایات کلمه سلطان آمده و در کتابهای فقهی سلطان به فقها و علما هم اطلاق میشده است.
کلمه ناظر یا من ینظر 31 مورد آمده است که میگویند ناظر امر باید این امر را فیصله دهد. کلمه نائب الغیبه؛ یعنی کسی که در عصر غیبت نائب امام است 27 مورد و کلمه والی 10 مورد آمده که همه اینها در کتابهای فقهی شمارش شده است.
فقهای ما بحث ولایت فقیه را تنها به تعبیر فقیه یا ولایت و نه با عنوانهای گوناگون به کار بردهاند، ازجمله اینکه امروز میگوییم این موضوع ریشه هزار و 200 یا هزار و 300 ساله دارد و در فقه ما این عبارات به کار رفته است؛ له الاذن، من الیه الاذن، من الیه الامر، من له الحکم و ... که چنین تعبیرهایی در فقه زیاد داریم.
پس بنابراین علاوه بر واژه فقیه و ولی، ما واژههای دیگری در فقه داریم که از آنها هم بحث ولایت فقیه استنباط میشود و این واژهها در سراسر کتب فقهی وجود دارند؛ از بحث طهارات تا بحث دیات در همه اینها این عبارات پخش است که فقها را مرجع فیصله دادن اختلافات در حوزههای گوناگون دانستهاند.
ضرورت تدوین کتاب جامع «الولایه» در فقه
این را عرض کردم تا مقدمهای باشد و ذهنتان آماده شود که موضوع ولایت فقیه بحث بسیار مفصلی است، البته ما در فقه کتابی با عنوان کتاب الولایه نداریم؛ یعنی در 56 کتابی که در فقه داریم کتابی با عنوان کتاب الولایه نداریم، انشاء الله آیندگان آن را اضافه کنند؛ زیرا واقعاً کتاب زیربنایی و مهمی است در حالی که الآن موضوع در سرتاسر فقه پخش است.
اینجور نیست که بحث ولایت فقیه در یکجا جمع باشد، همه ریزهکاریها، استدلالها و مصادیق آن در یکجا جمع نیست، در کتابهای زیادی فقها به مناسبتهای مختلف مثلاً در خمس بحث ولایت فقیه را مطرح کردهاند، به مناسبت مثلاً زکات ولایت فقیه مطرح شده، به مناسبت سفیه و مهجور ولایت فقیه مطرح شده است، کسی که زنش را رها کرده و رفته و این زن سالهای سال بیسرپرست است آیا فقیه میتواند از طرف زوج او را طلاق دهد؟
تعبیر امام تفسیر این حدیث بنی الاسلام علی خمس است که عمومی مطرح کردند ولی با زبان سادهای از این روایت مبنای ولایت فقیه را بیان کردند امام باقر (ع) میفرماید: «أما لَو أنَّ رَجُلاً قامَ لَیلَهُ و صامَ نَهارَهُ، و تَصَدَّقَ بِجَمیعِ مالِهِ، و حَجَّ جَمیعَ دَهرِهِ، و لَم یَعرِف وِلایَةَ وَلِیِّ اللَّهِ فَیُوالِیَهُ، و یَکونَ جَمیعُ أعمالِهِ بِدَلالَتِهِ إلَیهِ، ما کانَ لَهُ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وعَزَّ حَقٌّ فی ثَوابِهِ، و لا کانَ مِن أهلِ الإِیمانِ؛ [4] اسلام بر پنج چیز بنا شده است: بر نماز و زکات و حج و روزه و ولایت. من گفتم: کدامیک از اینها برتر است؟ فرمود: ولایت برتر است؛ چون کلید آن موارد است و صاحب ولایت است که راهنماى مردم بهسوی آن موارد است. بدانید که اگر کسى همواره شبهایش را به عبادت بگذراند، روزهایش را روزه بگیرد، همه مالش را انفاق کند و همه عمرش را حج بگزارد امّا ولایت ولىّ خدا را نشناسد تا تحت ولایت او درآید و همه کارهایش با راهنمایى او صورت بگیرد بر عهده خداوند عزّ و جل نیست که به او ثواب دهد و از مؤمنان هم به شمار نمی آید»./903/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
[1]. اصول کافی: جلد یک، باب 31، حدیث 6.
[2]. تحف العقول: ص 302، بحارالانوار: ج 10، ص 247، ح 13.
[3]. وسائل الشیعه: جلد اول، مؤسسه آل البیت، صفحه 13.
[4]. اصول کافی: جلد یک.