vasael.ir

کد خبر: ۳۷۸۵
تاریخ انتشار: ۱۵ آذر ۱۳۹۵ - ۱۹:۰۹ - 05 December 2016
درس خارج ولایت فقیه آیت الله مقتدایی / جلسه 7

بیان اقسام سه گانه ولایت تشریعی و شواهد قرآنی آنها

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ عضو شورای عالی حوزه اظهار داشت: ولایت تشریعی سه قسم دارد: ولایت در قانون گذاری، ولایت در قضاوت و ولایت بر مجتمع که برای اثبات ولایت فقیه از ولایت بر مجتمع استفاده می کنیم و به معنای زعامت بر جامعه است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله مقتدایی در هفتمین جلسه درس خارج ولایت فقیه که روز سه شنبه مورخه23 شهریور سال 95 در مدرسه مبارکه دارالشفاء برگزار گردید به بیان اقسام ولایت تشریعی و شرح آن پرداخت و گفت: بعد از آن که معنای ولایت تکوینی را متوجه شدیم و مراتب آن را فهمیدم نوبت به بررسی ولایت تشریعی می رسد و باید اقسام آن را بدانیم که در این درس به سه قسم آن می پردازیم و آیات مرتبط با آن را بیان خواهیم کرد.

وی در ادامه گفت: گاهی مراد از ولایت تشریعی، ولایت در تقنین است و گاهی مراد ولایت در قضاوت و رفع خصومت است که در مورد نبی مکرم اسلام آیاتی بیان شده است و این حق را به ایشان تفویض کرده اند که اگر با علم نبوت باشد جای اعتراضی در این مورد نیست و اگر با علم ظاهری باشد که نیازمند بیّنه است و حتی طبق روایات متقن این حق نبی مکرم برای ائمه علیهم السلام نیز ثابت می شود.

این استاد حوزه در پایان اظهار داشت: قسم سوم ولایت تشریعی ولایت بر مجتمع است که برای اثبات ولایت فقیه از این نوع ولایت استفاده می کنیم و به معنای زعامت بر جامعه است.

 

تقریر کامل درس آیت الله مقتدایی به شرح ذیل می باشد:

خلاصه ای از مباحث گذشته

 مرحوم کلینی در کافی جزء احادیث باب «من أذی المسلمین و احتقرهم» آورده است که ابان بن تغلب از امام باقر(ع) نقل کرده است.

«قَالَ: لَمَّا أُسْرِیَ بِالنَّبِیِّ(ص) قَالَ یَا رَبِّوَ مَا یَتَقَرَّبُ إِلَیَّ عَبْدٌ مِنْ عِبَادِی بِشَیْ‌ءٍ أَحَبَّ إِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ کُنْتُ إِذاً سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا إِنْ دَعَانِی أَجَبْتُهُ وَ‌ إِنْ سَأَلَنِی أَعْطَیْتُهُ.»

در ادامه فرمود: با این امور تا جایی نزدیک خداوند می‌شود که خداوند او را دوست می‌دارد و زمانی که من بنده ای را دوست داشتم، در این زمان من چشم بینا و گوش شنوا و و زبان گویای او می شوم  و دست او می شوم که اشیاء را برمی‌دارد؛ یعنی اعضایش خدایی می‌شود. این مقرب شدن بنده نزد خدا در اثر انجام فرائض و نوافل باید توجیه شود که به چه معناست؟

مرحوم مجلسی در مرآة العقول در شرح کافی در ذیل می‌فرماید: «أقول: تمسّک بعضُ الصوفیة و الاتحادیة و الحلولیة و الملاحدة بظواهر تلک العبارات و أعرضوا عن بواطن هذه الاستعارات فضلوا و أضلوا ویحکمون باتحاده تعالی بجمیع اصناف الموجودات حتی الکلاب و الخنازیر و القاذورات سبحانه و تعالی عما یقولون علوا کبیرا»

یک عده افراد ظاهر بین ظواهر این عبارات را که استعاره است اخذ کردند و از بواطن اِعراض کردند و گمراه شدند و حکم کردند به اینکه خداوند در همه موجودات حتی کلاغ و خوک و مدفوع‌ها حلول پیدا می‌کند. این مطالب کفر صریح است که هم عقلاً محال است و هم شرعاً رد شده است. نه تنها این روایات دلیل قول آنان نیست بلکه رد قول آنهاست.

در ادامه می‌فرماید: «فهذه الأخبار نافیة لمذاهبهم الفاسدة الخبیثة لا مثبتة لها، و لها عند أهل الإیمان و أصحاب البیان و أرباب اللسان معان واضحة ظاهرة تقبلها الأذهان و مبنیة على مجازات و استعارات شائعة فی الحدیث و القرآن، و مشتملة على نکأت بلیغة استحسنها أرباب المعانی، و لا تنافی عقائد أهل الإیمان»

خلاصه روایت این است که خداوند می‌فرماید من به منزله گوش و زبان مؤمن می‌شوم یعنی این دست و زبان به گونه‌ای است که خلاف نمی‌کند.

همه افراد این ولایت تکوینی را در حد معمول دارند اما عده‌ای که با خدا ارتباط دارند و  بنابر این روایت مطیع خدا هستند و به جایی رسیدند که محبوب خداوند شدند، قدرت فوق‌العاده‌ای دارند و مثل انبیاء و اولیاء شدند و با این اعضا کارهای خارق عادت انجام می دهند مانند حضرت عیسی که با دست خودش پرنده ای درست کرد و در او دمید و پرواز کرد که این همان قدرت ماخوذ از ناحیه خداست.

 

ولایت تکوینی

قسم اول از اقسام ولایت، ولایت تکوینی بود؛ یعنی صحت تصرف در موجودات که این استیلاء برای هرکسی وجود دارد و دارای مراتبی است.

 پایین ترین و عادی ترین مرتبه آن تصرفات جاری است یعنی افراد می‌توانند اشیاء را در زندگی جابجا کنند؛ یعنی شیئی را از جایی به جای دیگر منتقل کنند و یا حتی ساخت و ساز کنند یا چیزی را تخریب کنند.

افرادی که ارتباطشان با خدا نزدیک است و مقرب عندالله هستند، ولایت و استیلاء بیشتری به آنها داده می‌شود که می‌توانند تصرفات خارق عادت در مخلوقات داشته باشند، مانند حضرت موسی(ع) که قرآن فرمود: ﴿فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِیَ ثُعْبَانٌ مُبِینٌ﴾ و یا حضرت عیسی(ع) می‌فرمود: ﴿أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ﴾ با گِل یک مجسمه مرغ و پرنده درست می‌کنم ﴿فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْراً بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ در او می‌دمم و به اذن خدا پرنده می‌شود.

همچنین پیامبر اسلام(ص) نیز معجزاتی داشتند و حتی غیر انبیاء از اولیاء مانند آصف برخیا که از خواص حضرت سلیمان بود نیز اینگونه تصرفات را می‌توانستند انجام دهند. علمای بزرگ نیز کراماتی داشتند که به عنوان مثال برای علامه حلی نقل کرده‌اند یکی از شاگردان او می‌گوید: «دیدم شب به طرف حرم امیرالمومنین علیه السلام می‌رود و می‌دانستم حرم بسته است دنبال استاد رفتم دیدم به در که رسیدند قفل باز شد و استاد وارد شدند.»

بیان  کردیم که در کافی نیز روایت داریم که خداوند می‌فرماید: «وَ إِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ إِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ» بنده‌ام به واسطه نوافل به من نزدیک می‌شود «حَتَّى أُحِبَّهُ» من او را دوست می‌دارم «فَإِذَا أَحْبَبْتُهُ» وقتی او را دوست داشتم در این صورت «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرَهُ الَّذِی یُبْصِرُ بِهِ وَ لِسَانَهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدَهُ الَّتِی یَبْطِشُ بِهَا»

به وجوهی این عبارت معنا شد و خلاصه‌اش این بود که وقتی انسان به خدا نزدیک می‌شود، سعه وجودی و رفعت شأنی پیدا می‌کند و خدا به منزله چشم و گوش و دست و پا و اعضاء و جوارح او می‌شود؛ یعنی قدرت بر انجام کارهای خدایی پیدا می‌کند و از باب «المومن ینظر بنورالله» می‌تواند بواطن امور را ببیند و کارهای خدایی و خلاف عرف و عادت از او سر می‌زند.

سوال: همیشه منشأ کارهایی که صورت می گیرد الهی نیست مانند کار مرتاضان که اعتقادی به خدا نیز ندارند!

پاسخ: حتی همان‌ مواردی که در ظاهر خداشناس نیستند با ریاضت‌هایی که می‌کشند به نوعی بازگشت به فطرت الهی‌شان پیدا می‌شود که می‌توانند این کارها را انجام بدهند و بالاخره از طرف خدا می گیرند، منتهی اگر مقدمات مشروع باشد مثل کار پیامبران و اولیاء مشروع است و اگر مقدمات نامشروع باشد نامشروع می‌شود در واقع ریاضتی که می کشد در روحش اثر می گذارد.

پس این ولایت دو مرتبه داشت که بیان کردیم که مراتب کامل آن مربوط به اولیاء خداست.

 

ولایت تشریعی

قسم دوم از اقسام ولایت، ولایت تشریعی است که مراتبی دارد:

 

1.ولایت بر تشریع و قانونگذاری (ولایت تقنین)

در این قسم کسی که ولایت دارد می‌تواند حکم و قانون وضع کند و این ولایت مختص خداوند است و هیچ شخصی چنین ولایتی ندارد و در قرآن هم به صورت متعدد تکرار شده است: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾ انعام آیه 57 و یا ﴿ألا لَهُ الْحُکْمُ﴾ قصص آیه 80

اگر بگویید حکم به معنای زمامداری و سیاست مُدُن نیز می‌آید پس چگونه می‌گویید در آیه مراد قانون‌گذاری است و مخصوص خداوند است؟

در جواب می‌گوییم در این آیات به قرینه‌ای که ذیل آیه است مراد از حکم را قانون‌گذاری می‌داند چون در ادامه یکی از آیات که می‌فرماید: ﴿إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلَّهِ﴾ آمده است ﴿أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ﴾ سوره مبارکه یوسف. پس معلوم می‌شود مراد از حکم، قانون‌گذاری و مخصوص خداوند است. اگر معنایش زعامت و حکومت باشد با این مصداق نمی سازد.

حق حکم و قانون‌گذاری مختص خداست و پیامبر اسلام(ص) نیز حق چنین کاری را ندارد. اینکه می‌گوییم غیر او حق ندارد و پیامبر فقط مبین و رسول و رساننده است شاهد قرآنی نیز دارد که در قرآن می‌فرماید: ﴿وَ أَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ﴾ سوره مبارکه نحل آیه 44 : ما قرآن را به تو نازل کردیم تا احکام را برای مردم بیان کنی.

قانون‌گذاری از طرف خداوند است که ذکر را نازل می‌کند و پیامبر وظیفه بیان آن برای مردم را دارد و لذا می‌فرماید: قرآن را بر تو نازل کردیم که مجموعه احکام و تکالیف عباد است برای اینکه برای مردم بیان کنی نه اینکه خودت جعل کنی.

در عرف نیز مجلس قانون‌گذاری و شورا داریم اما اینها قانون‌گذار بر موازین شرع هستند و برای اداره کشور و برقراری نظم و انضباط، قانون مصادیق حکم شرعی را که از طریق فقهاء استخراج شده است؛ بیان می‌کنند و لذا شورای نگهبان بالای سر آنهاست که ببیند منطبق بر شرع باشد و از قانون شرع تجاوز نکرده باشد چرا که اصل وضع قانون مختص به خداوند است.

 

2.ولایت بر قضاء و فصل الخصومات

قسم دوم از اقسام ولایت تشریعی ولایت علی القضاء و فصل الخصومات است. قاضی ولایت دارد که بین مردم حکم کند و این ولایت بر حکم یک قسم ولایت تشریعی است و بر مردم اطاعت واجب است و تمرد از آن جایز نیست و این ولایت قطعا برای نبی گرامی و اهل بیت(ع) از طرف خداوند ثابت است و پیامبر و امامان نیز افرادی را برای قضاوت در بین مردم انتخاب می‌کردند و شاهد این قسم هم قرآن است.

 

شواهد قرآنی

در آیه اول می‌فرماید: ﴿فَلاَ وَ رَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّى یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾ سوره مبارکه نساء آیه 65

«لاَ» اول در «فَلاَ وَ رَبِّکَ» لای نفی است که دو امر را نفی می‌کند:

  1. نرفتن برای قضاوت نزد پیامبر
  2.  رفتن برای قضاوت نزد پیامبر و نپذیرفتن حکم پیامبر بعد از قضاوت

آیه شریفه می‌فرماید: اولاً حق ندارید نزد غیر پیامبر بروید و ثانیاً اگر پیامبر قضاوت کرد حق ندارید اطاعت نکنید.

معنی آیه: قسم به پروردگارت که ایمان نمی‌آورند و مؤمن نیستند تا اینکه تو را حَکَم قرار دهند و بعد از این نیز از قضاوت تو ناراحت نباشند و کاملاً تسلیم قضاوت تو باشند. (مثلاً کسی که بر علیه او حکم داده شده بگوید من قضاوت پیامبر را قبول ندارم)

پس در ابتدا این ذهنیت را نفی می کند که اگر می توانید قضاوتتان را نزد غیر پیغمبر ببرید یا اگر پیامبر در مورد شما قضاوت کرد حق دارید قبول نکنید، هرگز! قسم به پرودگارت که این گونه نیست و تا زمانی که این گونه رفتار کنند ایمان به پرودگار ندارند.

این جهتی که بیان شد فقط اختصاص به پیامبر دارد و الاّ در قضاوت‌های الان حق اعتراض دارند و بعد تجدید نظر می‌شود. پس پیامبر معصوم است و خطا نمی‌کند و قضاوت او عین واقع است ولی در قضات دیگر گرچه عادلند و عمداً اشتباه نمی‌کنند چون شرط عدالت است اما ممکن است خطا کنند.

پیامبر گاهی بر اساس آنچه که خودش می‌داند و گاهی بر اساس بیّنه قضاوت می کند که در صورت دوم می‌گویند بر اساس واقع حکم نکرده است بلکه بر اساس ظاهر حکم نموده است که در صورت دوم احتمال خطا نیز می رود.

آیه دوم در سوره مبارکه احزاب آیه 36 است که می فرماید: ﴿وَ مَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاَ مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاَلاً مُبِیناً﴾: وقتی پیامبر قضاوتی کردند مردم اختیاری ندارند تا بگویند قبول داریم یا قبول نداریم و رد کنند. «اذا قضی الله» همان قضاوت پیامبر است که برای استحکام می‌آورد که قضاوت خدا و پیامبر یکی است.

شان نزول آیه راجع به ازدواج «زید بن حارثه» است که غلام حضرت خدیجه بود و قبل از بعثت پیامبر، خدیجه این غلام را خریده بود و به پیامبر هدیه کرد و زید مسلمان شد و طائفه‌اش او را طرد کردند. پیامبر زید را برای دلجویی به عنوان پسرخوانده خود اختیار کرد و از مسلمان‌های فعال بود و از فرماندهان لشگر اسلام شد و در جنگ موته بعد از جعفر بن ابیطالب فرمانده لشکر بود و به شهادت رسید.

پیامبر صلاح دیدند که زینب دختر عمه خود (بنت جحش ) را به ازدواج زید در بیاورند اما برای قریش سخت بود و برای دختر نیز سخت بود و حتی برادر دختر هم مخالف بود ولی زید اصرار داشت. پیامبر برای سنت شکنی و شکستن سنت غلط دستور دادند و خانواده عمه پیامبر بعد از حکم قبول کردند.

بعد از ازدواج، زید با زینب اختلاف پیدا کرد و زینب را طلاق داد و پیامبر قبول کردند که طلاق جاری شود و زینب که دختر معروف از طایفه قریش بود این امر طلاق را نپسندید که به خاطر دستور خداوند به ازدواج با یک برده راضی شود اما بعد از ازدواج همین برده او را طلاق داد و این باعث نگرانی زینب بود، لذا آیه نازل شد: ﴿فَلَمَّا قَضَى زَیْدٌ مِنْهَا وَطَراً زَوَّجْنَاکَهَا﴾: ما زینب را به تو تزویج کردیم که باعث افتخار زینب شد و همواره به دیگر زنان پیامبر گوشزد می‌کرد که شما را پدرانتان به ازدواج پیامبر درآوردند ولی خداوند مرا به ازدواج پیامبر در آورد و این هم شکستن سنت دیگری بود.

اعراب پسر خوانده را مانند پسر می دانستند و  تصور می کردند که نمی توان با همسر پسر خوانده مانند همسر پسر ازدواج کرد.

 

نتیجه

پس معلوم می شود که پیامبر از طرف خدا ولایت بر قضاوت دارد و در این آیه و در این قضاوت دو سنت شکنی جاری شد؛ یکی اینکه با غلام آزاد شده ازدواج را جاری کرد و دوم اینکه عرب ازدواج با عروس را جایز نمی‌دانستند ولی این را پیامبر جایز شمردند و جاری کردند و خواستند اعلان کنند پسرخوانده پسر نسبی نمی‌شود تا بحث محرمیت و عدم جواز ازدواج با عروس مطرح شود.

این دو آیه دلیل است که پیامبر می‌تواند حکم کند و ادله دیگری نیز داریم که بیان می کند اختیارات ثابت شده برای پیامبر در مورد ائمه علیهم السلام نیز ثابت است مانند حدیث غدیر و روایت متواتر منزلت که این گونه است: «من کنت مولاه فعلی مولاه» و

«یا علی أنت منی بمنزلة هارون من موسی إلا أنه لا نبیّ بعدی»

مرحوم میرحامدحسین صاحب عبقات، یک جزء را به حدیث منزلت اختصاص داده است که این روایت متواتر است همان‌طور که هارون وزیر موسی بود و تمام اختیارات موسی را داشت، حضرت علی نسبت به پیامبر این‌گونه بود و از جمله بر قضاء ولایت داشت. همان گونه که هارون وزیر و جانشین موسی علیه السلام بود و تمام اختیارات موسی علیه السلام را داشت در مورد حضرت علی علیه السلام نسبت به پیامبر نیز چنین بوده است.

این آیات و احادیث ثابت می‌کند که ولایت بر قضاء بر پیامبر ثابت است و برای ائمه نیز ثابت است، حال یا خودشان قضاوت می‌کنند و یا به افرادی مأموریت می‌دهند که قضاوت کنند.

 

3.ولایت بر مجتمع

قسم سوم از اقسام ولایت تشریعی ولایت بر مجتمع یعنی زمامداری و حکومت است؛ یعنی حق دارد برای اداره کشور و اداره اجتماع بر مردم ولایت داشته باشد و این ولایت بر اجتماع بحث اصلی ما در ولایت فقیه می‌باشد که اگر رئیس اجتماع شد ولایت‌های دیگر نیز پیدا می‌کند.

به دلیل بر ثبوت و نحوه آن در جلسه آتی خواهیم پرداخت.

مقریر: محسن جوادی صدر/ 904/926

 

                                                                                                       

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۱ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۳۰:۴۰
طلوع افتاب
۰۶:۰۷:۰۹
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۴
غروب آفتاب
۱۹:۵۸:۵۵
اذان مغرب
۲۰:۱۷:۲۳