vasael.ir

کد خبر: ۳۷۷۷
تاریخ انتشار: ۲۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۱ - 14 January 2017
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه51

دلالت خطبه شقشقیه بر عدم نقش مردم در مشروعیت حکومت

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ استاد درس خارج فقه سیاسی حوزه علمیه قم با بررسی دلالت خطبه شقشقیه پیرامون نقش مردم در حکومت گفت: حضور مردم تنها ابزار برای تحقق حاکمیت است و فی نفسه مصدریت ندارد؛ بنابراین رجوع مردم به یک فرد و اقدام برای تحقق حکومت، اگر منجر به حاکمیت فردی غیر از منصوب الهی شود از دیدگاه شرع باطل است.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی روز یکشنبه بیست و پنجم بهمن ماه 1394 در جلسه پنجاه و یکم درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم به بررسی خطبه شریفه شقشقیه و دلالت آن بر جایگاه مردم در مشروعیت حکومت پرداخت که گزیده بیانات وی در پی می آید.

 1. از جمله روایاتی که می توان عدم نقش مردم در مشروعیت حکومت را از آن نتیجه گرفت خطبه شقشقیه امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه است.

2. اگرچه خطبه شقشقیه در مقام شکایت از خلفاء نسبت به غصب خلافت توسط آنهاست اما فرض اولیه این شکایت، انتقاد از رفتار مردم در بیعت با خلفاء است؛ چون اگر بیعت مردم نبود غصب خلافت محقق نمی شد؛ نتیجه اینکه از دیدگاه امیرالمؤمنین علیه السلام مردم نمی توانند از جانب خود حاکم را انتخاب کنند و با بیعت خود به او مشروعیت ببخشند.

3. امیرالمؤمنین علیه السلام آنگاه که از انتخاب خود توسط  مردم سخن می گوید، آن را مستحسن می داند و به بیعت مردم برای اثبات وجاهت مردمی حکومت خود و لزوم تبعیت افراد طاغی همچون معاویه استناد می کند؛ اما در جایی که مردم به دیگران اقبال کرده و با آنها بیعت می کنند، آنها را – ولو بالالتزام – مورد اعتراض و انتفاد قرار می دهد. از شیوه رفتار آن حضرت می توان پی برد یک امر پیشینی یعنی حقانیت حاکم وجود دارد و تحسین و تقبیح رفتار مردم دائر مدار اقبال و عدم اقبال آنها به حاکم مشروع است.

4. کناره گیری اعتراضی امیرالمؤمنین علیه السلام از حاکمیت، تنها در صورتی معنا دارد که برای آن حضرت در حکومت نصیبی وجود داشته باشد بدون آنکه اقبال و بیعت مردم در آن مدخلیتی داشته باشد؛ به تعبیر دیگر، اعتزال اختیاری از حکومت معنا ندارد، مگر اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام در امر حکومت نصیبی داشته باشد که ناشی از احقّ بودن آن حضرت است.

5. تعابیر امیرالمؤمنین علیه السلام در اعتراض نسبت به غصب حق به گونه ای صراحت دارد که قابل انکار نیست مگر اینکه سندیّت نهج البلاغه انکار شود.

6. از خطبه شریفه شقشقیه چنین نتیجه می شود که حضور مردم تنها ابزار برای تحقق حاکمیت است و فی نفسه مصدریت ندارد؛ بنابراین رجوع مردم به یک فرد و اقدام برای تحقق حکومت او اگر منجر به حاکمیت حاکمی غیر از منصوب الهی شود از دیدگاه شرع باطل است.

تقریر پنجاه و یکمین جلسه فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

عبارات عربی برگرفته از جزوه ولایت فقیه اثر استاد ایزدهی است.

عبارات درون پرانتز اضافات مقرر است.

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاه و السلام علی اشرف الانبیا و المرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 

ادامه روایات؛ روایت چهارم

روایت دیگری که دلالت بر عدم نقش مردم در مشروعیت حکومت دارد، خطبه شقشقیه امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه است. امیرالمؤمنین علیه السلام در این خطبه می فرماید:

«أَمَا وَاللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ - ابن ابى قحافه - وَ إنَّهُ ‏لِیعْلَمُ ‏أَنَّ مَحَلِّی‏مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا. ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَلا یرْقَى إلَی الطَّیرُ فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَأی بَینَ أَنْ أَصُولَ بِیدٍ جَذَّاءَ – جدّ-  أو أَصْبِرَ عَلَى طَخْیةٍ – ظلمة – عَمْیاءَ یهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى یلْقَى رَبَّهُ! فَرَأَیتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَینِ قَذًى وَ فِی الْحَلْق شَجاً أَرَى تُرَاثِی نَهْباً»؛[1]

 

(آگاه باشید به خدا سوگند! ابابکرجامه خلافت را بر تن کرد؛ در حالی که می دانست جایگاه من نسبت به حکومت اسلامی، همانند محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت می کند. او می دانست که سیل علوم از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دورپرداز اندیشه ها به بلندای ارزش من نتوانند پرواز کرد؛ پس من ردای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و دراین اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پا خیزم یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان باایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس میراث مرا به غارت می برند!)[2]

 

دلالت بر مدّعا

آنچه از این روایت در جهت اثبات مدّعا یعنی نفی نقش مردم و رأی آنها در مشروعیت حکومت قابل استفاده است در ضمن نکاتی بیان می شود.

 

اول؛ مقام شکوه و اعتراض

این خطبه در مقام شکایت است و شأن نزول آن شکایت از دیگران در غصب خلافت حقّه امیرالمؤمنین علیه السلام است. از سوی دیگر فرض اولیه این شکایت انتقاد از رفتار مردم در بیعت با خلفاء است؛ یعنی شکایت از غصب خلافت معنایی ندارد الا اینکه رجوع مردم به خلفاء از دیدگاه حضرت اشتباه باشد.

وجه این نظر این است که – ممکن است گفته شود – خلفاء توسط مردم انتخاب شدند یا حداقل اینکه حکومت آنها با بیعت مردم استقرار یافت و متکی به بیعت مردم بود؛ بنابراین جایی برای شکوه از خلفاء نیست چون اگر بیعت مردم نبود برای خلفاء، خلافت ثابت نمی شد.

 

با توجه به این مطلب می توان نتیجه گرفت که انتقاد از غصب خلافت توسط خلفاء اگرچه ابتدائا و در اصل متوجه خلفاء است ولی مردم و رفتار آنها را نیز شامل می شود، به این ترتیب می توان نتیجه گرفت امیرالمؤمنین علیه السلام رجوع مردم به حاکمی که مشروعیت الهی ندارد را باطل می داند و از دیدگاه آن حضرت مردم نمی توانند از جانب خود حاکم را انتخاب کنند و با بیعت خود به او مشروعیت ببخشند؛ چون در غیر این صورت یعنی اگر رأی و بیعت مردم در مشروعیت حکومت نقشی داشت جایی برای اعتراض به مردم وجود نداشت.

 

چرایی استناد به بیعت مردم

امیرالمؤمنین علیه السلام در اینجا از غصب خلافت و بالالتزام از شیوه رفتار مردم در قبول و بیعت با خلفاء شکوه و انتقاد می کند، از سوی دیگر در موضعی دیگر بیعت گسترده مردم با خود و اجتماع بی سابقه آنها در حمایت و قبول خود را به عنوان یک دلیل قبول حاکمیت از جانب خود عنوان می کند؛ به تعبیری دیگر در یک موضع از انتخاب مردم گلهگذاری می کند و در موضعی دیگر آن را می پذیرد.

از این حقیقت می توان چنین نتیجه گرفت که جایگاه و نقش مردم در حاکمیت، تحقق بخشیدن به آن است، یعنی مردم نقشی در مشروعیت حاکمیت ندارند؛ بلکه تنها آن را به فعلیت می رسانند؛ در جلسه قبل برای نقش مردم مثالی زده شد و آن تحقق خارجی جلسه درس استاد در نتیجه حضور متعلّمان بود، گفتیم یک استاد بدون داشتن شاگرد نیز همچنان جایگاه علمی خود را دارد و حضور و عدم حضور شاگردان تنها در تحقّق و نمود خارجی دانش استاد مؤثر است.

بنابراین بطور خلاصه باید گفت تحسین انتخاب و اقبال مردم نسبت به حاکمیت در یک موضع و تقبیح آن در موضعی دیگر معنا ندارد، مگر با این منطق و توجیه که جایگاه و نقش مردم در حاکمیت، تحقق حاکمیت و فعلیت بخشی به آن است. اگر مردم در انتخاب حاکم راه صواب در پیش گرفتند شایسته تحسین و تمجید هستند و اگر در انتخاب خود به راه  ناصواب رفتند سزاوار نکوهشند.

دلیل اینکه حضرت امیر علیه السلام آنجا که بحث از انتخاب خود آن حضرت است اقبال مردم را مستحسن دانسته و محل استناد می داند – چنانکه در نامه به معاویه بیعت مردم با خود را به او گوشزد می کند – و آنجا که مردم رو به سوی دیگران بردند و با آنها بیعت کردند آنها و رأی آنها را – ولو بالالتزام و نه با کلام صریح – مورد انتفاد و شکوه قرار می دهد این است که یک امر پیشینی وجود دارد و آن حقانیت حاکم است.

اگر مردم سراغ حق رفتند شایسته تمجید هستند و اگر ناحق را پیروی کردند و با آن بیعت کردند، همچنانکه امر ناحق شایسته مذمت است بیعت مردم هم بالالتزام نادرست و سزاوار مذمت است؛ این خود نشان دهنده آن است که نقش مردم چیزی فراتر از تحقق حاکمیت نیست؛ ضمن اینکه موظف به تحقق حاکمیت حق و بیعت با حاکم مطلوب هستند.

 

اشکال و جواب

اشکال؛ این خطبه اصلاً در مقام بیان نقش و عدم نقش مردم در مشروعیت حکومت نیست بلکه تنها شکایت از غصب خلافت است.

جواب؛ بله در مقام بیان چنین مطلبی نیست اما به ملازمه بر آن دلالت دارد. امیرالمؤمنین علیه السلام چنین فرموده است که خلافت خلیفه اول مشروعیت ندارد. می فرماید: «لَقَدْ تَقَمَّصَهَا فُلانٌ وَ إنَّهُ ‏لِیعْلَم ‏أَنَّ مَحَلِّی‏مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا».

می پرسیم چرا خلیفه اول شایسته خلافت نبود؟ مگر شایسته بودن برای حاکمیت، امری جدای از قبول و بیعت مردمی است؟ مگر ایجاد شایستگی برای حکومت با نفس حضور مردم محقق نمی شود؟

اگر خاستگاه مشروعیت حکومت، حضور مردمی و بیعت آنهاست در اینجا یعنی در مورد خلیفه اول حاصل شده است و جایی برای انتقاد و اعتراض باقی نمی ماند؛ در این فرض اصلاٌ امر پیشینی به نام حقانیت و نصب الهی وجود ندارد (اما چون با وجود اقبال مردم و تحقق حاکمیت خلفاء، امیرالمؤمنین علیه السلام حاکمیت مستقر را مورد عتاب و اعتراض قرار می دهد،  نتیجه می گیریم که مقبولیت مردمی نمی تواند حاکمیت را مشروعیت ببخشد).

 

دوم؛ توصیف به «محوریت اجتماع»

بنا به این خطبه شریفه از دیدگاه حضرت امیر علیه السلام پوشیدن لباس خلافت مقید است به اینکه فرد منتخب، اشرف الخلق باشد و انتخاب و اقبال مردم فی نفسه مشروعیت ساز نیست.

در این خطبه امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید بهتر از او وجود ندارد و از این رو خلافت می بایست به آن حضرت برسد و نیز می فرماید شخص غاصب خود می داند که من از او بهترم و برای خلافت بهترین گزینه هستم؛ پس چرا خلافت را واگذار نمی کند و غصب کرده است؟

 

دو نکته مستفاد از خطبه

دو نکته در این خطبه وجود دارد و قابل استفاده است: اول، شکایت حضرت امیر علیه السلام از خلفاء و دوم اینکه حاکمیت تابع ملاک است و نه تابع حضور مردم.

البته از این روایت نمی توان انتصاب الهی را به عنوان ملاک مشروعیت به دست آورد بلکه حداکثر دلالت آن این است که حاکم می بایست افضل الافراد باشد؛ یعنی حاکمیت بدون اینکه مستند به رأی مردم باشد وابسته به یک ملاک پیشینی است و این ملاک پیشینی همان افضلیت است.

 

سوم؛ اعتزال اعتراضی  

«فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیتُ عَنْهَا کَشْحاً»؛ پس من ردای خلافت را رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گرفتم.

اگر ادعای مصدر بودن انتخاب و رأی مردم برای مشروعیت حکومت درست باشد این کلام نمی بایست از امیرالمؤمنین صادر می شد.

(اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان اعتراض، از حاکمیت اعتزال کرده است تنها در صورتی معنا دارد که بپذیریم برای آن حضرت در حکومت نصیبی وجود داشته است و اقبال و بیعت مردم نیز مدخلیتی در آن نداشته است. به سخنی دیگر) اعتزال از حکومت معنا ندارد مگر اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام در امر حکومت نصیبی داشته باشد که از احقّ بودن آن حضرت نسبت به مردم ناشی می شود.

 

اشکال و جواب

اشکال؛ ممکن است کسی بگوید مردم در غدیر با امیرالمؤمنین بیعت کردند و در اینجا که می فرماید از حکومت کناره گرفتم، مراد حضرت این است که پیش از این حاکم بودم ولی کودتا کردند. به این ترتیب مبنای استناد و استدلال حضرت به رأی مردم است.

جواب؛ (حتی اگر این مطلب را بپذیریم، باید توجه داشت که) در غدیر قبل از انتخاب، انتصاب بوده است (یعنی امیرالمؤمنین علیه السلام در غدیر از سوی رسول خدا صلی الله علیه و آله و به امر الهی به منصب امامت و حاکمیت منصوب شد و پس از این نصب بود که مردم به حسب وظیفه شرعی خود و در جهت اطاعت امر الهی به بیعت با آن حضرت روی آوردند. بنابراین حاکمیت و امامت امیرالمؤمنین اگرچه همراه با بیعت مردم بود اما مطلقاً مستند به آن نبود و جز نصب الهی ملاکی نداشت).

 

چهارم؛ دوران بین الامرین

« طَفِقْتُ أَرْتَأی بَینَ أَنْ أَصُولَ بِیدٍ جَذَّاءَ أو أَصْبِرَ عَلَى ظلمة عَمْیاءَ یهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ»؛

این کلام نصّ است در اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام ناچار از دو گزینه بود؛ یا می بایست بدون توجه به مقدمات امر و بیعت مردم، برای تصدی حکومت اقدام کند – در حالی که تحقق حکومت با چنین وضعیتی امکان نداشت –  یا بر امری که عادتاً تحمل ناپذیر بود، صبر پیشه کند.

هر یک از این دو امر - رفتن بدون یار یا ماندن در عین سوختن! -  دلالت بر غصب حکومت از جانب خلفاء دارد. عمل «بِیدٍ جَذَّاءَ» دو گونه تعبیر دارد. اول؛ اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام بدون آنکه عوامل محقّقه حکومت در خارج فراهم باشد بخواهد برای تصدی حکومت اقدام کند. دوم؛ اینکه (گفته شود) مقتضی برای حکومت آن حضرت وجود داشت اما دشمن مانع بود و حضرت امیر یاری لازم از سوی مردم برای تحقق مقتضی یا رفع مانع را نداشت.

عبارات حضرت امیر علیه السلام در شکوه از غصب حق خود صراحت دارد و قابل انکار یا توجیه نیست مگر اینکه سندیت نهج البلاغه را انکار کنند؛ چنانکه برخی از اهل سنّت چنین کردهاند، ابن ابی الحدید می گوید از امیرالمؤمنین علیه السلام به نحو متواتر نقل شده است که فرمود من مظلوم واقع شدهام.

 

پنجم؛ صبر بر امر عظیم

«فَرَأَیتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى فَصَبَرْتُ وَفِی الْعَینِ قَذًى وَ فِی الْحَلْق شَجاً أَرَى تُرَاثِی نَهْباً»؛

إنّ الصبر علی الأمر العظیم بحیث یتمثّل بالقَذَى فِی الْعَینِ وَ الشَجی فِی الْحَلْق لامعنی له فی کلام إمیر المؤمنین إلّا وقوع عملٍ لایتحمّل عادةً من جانب أحدٍ و هو ینطبق علی نهب میراثه ع و بسلب حقّه و غصب منصب الولایة. و الّذی یدّعی علی المطلوب، أنّ الخلفاء تصدّی أمر المجتمع بإستناد أمرهم إلی المجتمع بالبیعة و القول بأنّ الصبر علی هذه الکیفیة الشدیدة بعد ما إستند أمر الحکومة إلی الناس لامعنی له إلّا بأنّ رجوع النّاس بتحقّق ولایة أحدٍ بعد ما لم یستند إلی المصدر المشروع غیر وجیهٍ بل إقبال الناس إلی حاکمٍ و التسبیب إلی تحقّق حاکمیته - إی حاکم - من دون إستناد إلی المصدر المشروع کان غیر جیدٍ. فتحصّل من الروایة عدم موقفٍ للّناس فی مصدر المشروعیة بل کان شأنهم تحقّق الحکومة فی الخارج من دون عنایة إلی مصدر الحکومة المتحقّقة. فبعد ممّا لابدّ من حضور الناس فی تحقّق الحکومة ینقسم حضور الناس فی البیعة مع الحاکم و التسبیب فی تحقّق حکومته إلی الحضور الموجب لتحقّق الحکومة المشروعة و الحضور الموجب لتحقّق الحکومة الجائرة و أمیر المؤمنین بعد ما إشتکی حضور الناس فی البیعة مع الخلفاء، إستند أمر ولایته إلی بیعة الناس. فلا معنی لهذا الکلام إلّا أنّ للّناس شأناً آلیاً فی تحقّق الحکومة إی حکومةٍ کانت. فحضور الناس لو کان موجباً لتحقّق الحکومة المطلوبة یعدّ مطلوباً و لو کان یوجب تحقّق السلطة الغیر المشروعة فیکون غیر جیدٍ.

(ترجمه و تبیین: صبر بر امر عظیم به گونه ای که با عبارت «فِی الْعَینِ قَذًى وَ فِی الْحَلْق شَجاً» از آن تعبیر می شود، بیانگر رخداد امری است که عادتاً غیر قابل تحمل است؛ امری که با غارت میراث، سلب حق و غصب منصب امیرالمؤمنین علیه السلام تطبیق می کند.

اظهار صبر عظیم از سوی امیرالمؤمنین علیه السلام به کیفیت بیان شده در حالی انجام می شود که خلفاء، حکومت خود را به بیعت مردم مستند می کردند.

بنابراین می توان نتیجه گرفت که رجوع مردم به یک فرد و اقدام برای تحقق حاکمیت و ولایت او در صورتی که مستند به شارع نباشد و مصدر مشروع الهی نداشته باشد، وجه شرعی نداشته و از دیدگاه شرع باطل است؛ در چنین حالتی استناد حاکم به تحقق حاکمیت خود به وسیله بیعت مردم – بدون آنکه مستند به نصب و مشروعیت الهی باشد – نیز مردود است.

حضور مردم در بیعت با حاکم و سببیّت آنها در تحقّق حکومت را می توان دو قسم دانست؛ حضوری که موجب تحقق حکومت مشروع می شود و حضوری که حکومت جائر را محقق می سازد.

در یک جمع بندی از دلالت روایت می توان گفت مردم در مشروعیت بخشی به حاکمیت نقشی ندارند و تنها موجب تحقق خارجی حاکمیت می شوند؛ فارغ از اینکه اساساً چنین حکومتی از دیدگاه شرع واجد مشروعیت می باشد یا خیر.

به سخنی دیگر از خطبه شریفه جز این بر نمی آید که حضور مردم تنها نقش آلی و ابزاری برای تحقق حاکمیت دارد و فی نفسه مصدریت ندارد؛ اگر این حضور موجب تحقق حکومت مطلوب شرعی شد مطلوبیت خواهد داشت و اما اگر سلطه غیر مشروع را به ارمغان آورد، وجه شرعی نداشته و مردود است.)

در مورد اینکه چگونه میان این روایت و امثال آن و میان روایاتی که از نظر دلالت در نقطه مقابل هستند و نقش محوری در مشروعیت جکومت را از آن مردم می داند در جلسات آتی بحث خواهیم کرد.

 

مبنای مشروعیت حکومت از دیدگاه اهل سنّت

از دیدگاه اهل سنّت هر گاه حکومت یک حاکم استقرار پیدا کند مشروعیت خواهد داشت و مردم ملزم به تبعیت هستند؛ حتی اگر استقرار حکومت او با توسل به زور و فریب باشد؛ به عبارت دیگر از نظر آنها قهر و غلبه موجد مشروعیت است، اکنون نیز در نظام سیاسی اهل سنّت همین منطق حاکم است؛ چنانکه الازهر مصر تا آخرین لحظات پیش از پیروزی انقلاب مردمی در مصر حاضر به پذیرش و تأیید قیام مردم علیه دستگاه حاکمه نشد؛ با این توجیه که حاکم فعلی اولوالامر است و باید از او اطاعت شود.

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

 


[1] نهج البلاغه، خطبه 3(شقشقیه)

[2]  نهج البلاغه، محمد دشتی

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰