vasael.ir

کد خبر: ۳۷۶۸
تاریخ انتشار: ۱۱ آذر ۱۳۹۵ - ۱۶:۱۹ - 01 December 2016
فقه امر به معروف/ استاد شب زنده دار/ جلسه 102

شرائط آمر و ناهی، مأمور و منهی، مأموربه و منهی‌عنه

پایگاه اطلاع رسانی وسائل - مقام پنجم در بحث بررسی تفکیکی اجراء امر به معروف و نهی از منکر است که به تبیین شرائط هر کدام از آمر، ناهی، مامور به ، منهی عنه، مامور و منهی پرداخته و اقوال مختلف در این بحث را مورد توجه قرار می دهد.

به گزارش سرویس مکتب دفاعی پایگاه اطلاع رسانی وسائل؛ آیت الله محمد مهدی شب زنده دار، صبح یکشنبه، چهاردهم شهریور 1395 در جلسه 102 درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در دار التلاوه مسجد اعظم قم، در ادامه درس خارج فقه امر به معروف و نهی از منکر در سال جدید تحصیلی پس از اتمام مقام چهارم بحث شرائط امر به معروف را آغاز نمود.

 

مقدمه

 

مطلب اول: توصیه‌هایی دربارة دهة ذی‌الحجه

جناب موسی، نبی است انسان کامل است، اما برای این که استعداد بیشتری پیداکند، باید چهل روز به میقات برود و از همة علائق بریده بشود تا این نفس آمادگی پیداکند برای دریافت معنویت‌های بیشتر. ما هم برای ترقیات معنوی، نیاز به میقات‌های چهل‌روزه داریم.

انسان برای ترقیات معنوی، نیاز به دو کار دارد:

یک رکن، زدودن رذائل است؛ مثل غضب و تندی مزاج، حسد، بخل، بی‌تفاوتی. یکی از راه‌هایی زدودن این رذائل، همین میقات‌های چهل‌روزه است. معمولاً در چهل روز، عادات، یا ترخیص داده می‌شود یا برگشت می‌شود. اگر مثلاً با خواب‌آلودگیِ بعد از نماز، چهل روز از طریق مثلاً مباحثه مبارزه کند، بعد از چهل روز، این عادت کم‌کم برمی‌گردد.

پایة دوم، واجد صفات حمیده شدن است مثل ایمان و یقین؛ اگر چه داشته باشد و بخواهد به مراتب بالاترش برسد. اینجا هم میقات‌های چهل‌روزه نیاز است.

با این میقات‌ها، نفس‌های چموش که بعضاً زیر بار نمی‌رود را می‌شود رام کرد.

بر این میقات‌ها، از نذر هم می‌توان کمک گرفت. مرحوم آیت‌الله حائری در دفتر خاطرات‌شان دیدم که نوشته‌بودند: دیدم این درس‌ها نمی‌گذارند به تفسیر برسم، یک دوره تفسیر مجمع‌البیان را با نذر مطالعه کردم.»، البته باید طوری باشد که سنگین نباشد. من خودم در ابتدای درس خارج دوست داشتم شرح لمعه» مطالعه کنم؛ نذرکردم مقداری (ولو یک خط) هر شب شرح لمعه مطالعه کنم.

 

مطلب دوم: شیوة درس‌خواندن

مطلب دوم این است که این سجیة سلف صالح در نظام دِراسی حوزوی، یک نظام تجربه‌شده‌ای است که نتایج ملموس دارد و حوزه‌های علمیه بر این اساس، محققین فراوانی تحویل داده‌است. البته روش‌های جدید هم محسَّناتی دارد، ولی نباید باعث بشود که محسنات روش‌های گذشته را کناربگذاریم.

 

رکن اول: پیش‌مطالعه

اولین رکن شیوة سلف، این است که مباحث را به طور ارتجال شرکت در درس‌ها و بحث‌ها نداشته باشیم؛ مثل مجلس روضه نباشد که نمی‌دانیم منبری چه می‌خواهد بگوید، بلکه حتماً قبلش مطالعه و فکرکنیم؛ قبلش انسان خودش مراجعه و فکرکند؛ خود انسان، قبل از درس، با مطالعه به کتاب و سنت و ادله، بر اساس ادله ببیند چه می‌شود گفت، یک مختاری پیداکند، ولو مختار ظنّی. پس قبل از درس، با مطالعه و فکر اجمالی، یک مختاری پیدامی‌کند و یک استدلالی هم برای آن دارد. اگر بعد از درس فهمید که درست بود، یطمئن بنفسه که ما هم اهل طریقیم. اگر مواضع خطا برایش روشن شد، کم‌کم این مواضع خطا برطرف می‌شود و اهل طریق می‌شود. بنابراین این مطالعه و فکرِ قبل البحث، یکی از ضروریاتی است که مورد تجربة علما و بزرگان بوده‌است. مرحوم مرحوم استاد می‌فرمود: آ شیخ ابراهیم محلاتی[1] می‌فرمود: طلبه‌ای که مطالعه نکند و به درس بیاید، هم وقت خودش را ضایع می‌کند هم وقت استاد را.

 

رکن دوم: تقریرنویسی

رکن دوم، تقریرنویسی است. این که الآن مرسوم است، اَمالی است؛ تقریر، این است که مطلب را دریافت کند، بعد خودش مطلب را بازخوانی کند که: «این استدلال چه عناصری در آن مأخوذ بود؟ و چطور این استدلال به این نتیجه رسید؟»، این را بازخوانی کند و بعد ماحصل را بنویسد. این باعث می‌شود که خوب حلاجی کرده هضم کند، و چون به کتابت درمی‌آورد، هم قدرت نقلش بالا می‌رود، و هم نوشتن برایش آسان می‌شود، و هم آن مطلب بهتر برایش جا افتاده و در ذهنش می‌ماند.

یکی از جاهای خیلی خوب برای نوشتن تقریر، کتابخانه است که فکر انسان مستجمع است. این تقریرنویسی، مکمل و متمم درس است. کسی که مدتی اینچنین، آن ماسبق، و این تقریر را مداومت داشته باشد، اگر استعداد متوسطی داشته باشد، رشدمی‌کند.

مرحوم نائینی در جواب یک استفتاء نوشته بودند که مقصود میرزا از وجوب عینی اجتهاد (که باعث شده‌بود حتی بعضی کسبه در صدد برآیند که به حوزه بروند)، کسانی هستند که شرایطی داشته باشند، از جمله توانایی نوشتن تقریر، چرا که چنین کسانی هستند مرجوّ اجتهادند.

 

رکن سوم: مباحثه

و رکن سوم، مباحثه است. بعد از آن فکر، و بعد از شرکت در درس، و بعد از تقریرنویسی، این حرف‌ها را با یک همپای خودش یا بهتر از خودش در میان می‌گذارد، خطاهای خودش را متوجه می‌شود، یک بازخوانی دیگری انجام می‌شود. بعد هم برمی‌گردد آن تقریرات را اصلاح می‌کند.

جهات دیگری هم هست؛ مثل حفظ‌کردن رئوس مطالب.

در تعطیلات حوزه، درس تعطیل نیست

تعطیلات حوزه، برای سطح ضرر دارد، اما برای درس‌های خارج، اینطور نیست؛ چون درس خارج، نیاز به فکر و تأمل و تتبّع دارد. در روز تعطیلی، کلاس درس تعطیل است، ولی درس تعطیل نیست.

بحث ما به حسب متن جواهر و شرائع رسید به شرایط امر به معروف و نهی از منکر.

 

مقام پنجم: شرایط امر به معروف و نهی از منکر

جایگاه این بحث[2]

این مبحثی که می‌خواهیم واردش بشویم، درحقیقت داخل می‌شود در مقام پنجم از مقامات دوازده‌گانه‌ای که گفتیم در کتاب «امربه‌معروف» وجود دارد و گفتیم تمام ابحاث کتاب «امربه‌معروف»، یا لااقل اهم مباحثش، در این دوازده مقام قرارمی‌گیرد؛ که فهرست آن مقامات را عرض می‌کنم:

مقام اول: فی اهمیة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الآثار المترتبة علیهما

مقام دوم: حول الموضوع من معرفة المعروف و المنکر و الأمر و النهی

مقام سوم: حول الحکم و خصائصه؛ این وجوب، عینی است یا کفائی،؛ تعبدی است یا توصلی، فوری است یا با تراخی؟

مقام چهارم: حول معرفة الموضوع بمعنی المخاطب؛ مخاطب این حکم، چه کسانی است؟ همة مکلفین؟ یا علما؟ یا بخشی از علما؟

مقام پنجم: حول شرائط آمر و ناهی، و مأمور و منهی، و مأموربه و منهی‌عنه. چون بحث ما طبق شرائع و جواهر است، این مبحث امروز، داخل در این مقام

مقام ششم: مراتب و کیفیت ترتیب هر مرتبه

مقام هفتم: فی سائر الوظائف فی قبال التارکین و الجاهلین و المُقْدمین؛ آیا غیر از امربه‌معروف، وظایف دیگری هم داریم یا نه؟ مثلاً در قلبت تنفر از او داشته باش، یا صورتت را در هم بکش. جاهل را جای امربه‌معروف نیست، اما ارشاد جاهل چه حکمی دارد؟ و سوم این که چه وظیفه‌ای نسبت به کسانی که امر به معروف می‌کنند داریم؟

مقام هشتم: فی بیان مصادیق المعروف. معنایش در مقام دوم مشخص شد، مصادیقش چیست؟ آنجا عرض کردیم یکی از جاهای خیلی مناسب که بشود واجبات را استقصاکرد، همین کتاب امر به معروف است.

مقام نهم: فی بیان مصادیق منکر. خیلی از چیزهایی که در مکاسب محرمه طرح می‌کنیم، جایش اینجاست مثل غیبت و کذب، که فقط بتناسبٌ‌مایی آنجا ذکرشده. یک مصادیقی مثل نماز است، اصلش را در جای خودش باید بحث کنیم، ولی خیلی از محرماتی که جای خاصی ندارد را می‌شود اینجا بحث کرد.

مقام دهم: فی احکام الخلل و الشروط.

یازده: فی ما یتعلق بالآداب. قصد اخلاص داشته باشد، قصد تحقیر نداشته باشد..

دوازده: فی جملة من المسائل التی جرت العادة لذکر بعضها لبعض المناسبات اگرچه از مسائل امر به معروف نباشد. مثل: «للفقیه اجراء الحدود» یا «للفقیه القضاء» که جایش کتاب حدود و قضاء است اما بعضاً اینجا متعرض شده‌اند.

چون می‌خواهیم دوستان متنی برای پیش‌مطالعه داشته باشند، ما طبق این ترتیب بحث نمی‌کنیم. اما جای هر بحث را می‌توانیم طبق این ترتیب مشخص کنیم.

شرط اول: علم به معروف و منکر

ارتباط «علم به معروف» با «امر به معروف»

شرط اول، علم به معروف و منکر است؛ رابطة «علم به معروف» با «امر به معروف» چه رابطه‌ای است؟

اقول در مسأله

در این باره چهار قول داریم:

قول اول: شرط شرعی وجوب

قول اول این است که شرط شرعی وجوب است؛ آمر به معروف، مادامی که علم به معروف نداشته باشد، امربه‌معروف بر او واجب نیست. مثل استطاعت برای حج است؛ کسی که استطاعت نداشته باشد، حج بر او واجب نیست، اینجا هم کسی که علم به معروف و منکر نداشته باشد، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر بر او واجب نیست. حضرت امام در تحریر این قول را پذیرفته.

قول دوم: شرط شرعی واجب

قول دوم این است که این شرط، شرط واجب است، نه شرط وجوب؛ مثل طهارت برای صلات است؛ اگر کسی متطهر نباشد، طهارت خبثی یا حدثی نداشته باشد، اینطور نیست که نماز بر او واجب نباشد، لکن چون آنچه واجب است، نمازِ مشروط به طهارت است، باید برود طهارت تحصیل کند. پس حتی آن جایی که علم ندارد، امربه‌معروف بر او واجب است، لکن باید برود علم را تحصیل کند.

قول سوم: شرط عقلی وجوب

قول سوم این است که این شرط، نه شرط واجب است، نه شرط وجوب است، بلکه یک شرط عقلی است و بازگشتش به شرط «قدرت» است. تکالیف، مشروط به قدرت هستند، اما نه به عنوان شرط شرعی، بلکه شرط عقلی است، از شرایط عامة تکلیف است. بعضی قائلند که علم به معروف، شرط وجوب نیست (شارع وجوبش را معلق به این علم نکرده‌است) شرط واجب هم نیست، بلکه یک شرط عقلی است؛ چون دخیل در قدرت بر امربه‌معروف است. این هم نظریة آقاضیاء در شرح تبصره است.

قول چهارم: مقدمة عقلی واجب

قول چهارم این است که لا شرطا شرعیا، و لا عقلیا. بلکه اگر می‌گوییم: «علم لازم است»، همانطور که صاحب شرائع در متن فرموده، «الاول ان یأمنه من الغلط فی الانکار»؛ برای این است که اگر انسان معروف را نشناسد و همینجور اقدام به امر و نهی کند، ممکن است غلط از کار دربیاید. برای این که در چالة امربه‌منکر نیفتد، عقل می‌گوید: «برو یاد بگیر»؛ همانجور که عقل می‌گوید: «باید مقدمة واجب را بیاوری» و مقدمة واجب، نه شرط شرعی برای وجوب است و نه شرط شرعی برای واجب است. عقل است که می‌گوید مقدمات سفر حج را باید فراهم کنی. اینجا هم همین که یک منکری واقع شد، برای این که امنیت پیداکنم از این که در غلط بیفتم و عقابِ «نهی از واجب» دامنگیرم بشود، عقل می‌گوید: «برو علم پیداکن». پس وزان علم به معروف، وزان مقدمات واجب است؛ که نه شرط شرعی است نه شرط عقلی (از شرایط عام تکلیف) است، فلیُحذَف العلم بالمعروف من سجلّ الشروط؛ کما این که شارع فقط همینقدر می‌گوید که: «نمازِ با طهارت، واجب است.»، و این را نمی‌گوید که: «باید از رختخواب بلند بشوی بروی شیر آب را بازکنی و...».

ثمرة چهار قول

سؤالاتی که طبق هر قول باید بررسی شود

نتیجه این می‌شود که اگر معصیتی از کسی واقع شد و کسی او را بدون علم به آن منکر نهی کرد بعد رفت و فهمید آن عمل منکر بوده و آن نهیْ وَقَعَ فی محله، باید طبق هر قول، به سؤالات زیر پاسخ دهیم[3] :

سؤال اول: آیا تکلیفی گردنش بوده یا نه؟

سؤال دوم: اگر تکلیفی گردنش بوده، آیا امتثال کرده یا معصیت؟

سؤال سوم: بعد از علم، آیا تکلیفی نسبت به نهی‌ازمنکر دارد یا ندارد؟

سؤال چهارم: آیا تجرّی کرده یا نه؟

در پاسخ به سؤال چهارم، بحث از تجرّیِ «وجوب نهی‌ازمنکر» نیست؛ چون اگر بر او واجب نبوده، تکلیفی برای تجری نبوده. و اگر تکلیفی متوجه او بوده، تجری معنی ندارد؛ چون نهی کرده. مقصود از تجری، تجریِ «حرمت نهی از معروف» است در فرض احتمال وجوب فعل؛ که وقتی احتمال وجوب آن فعل را بدهد، اگر کسی را نهی از آن فعل کند، این امرش، هم ممکن است امتثال وجوب نهی‌ازمنکر باشد، و هم ممکن است عصیان «حرمت نهی‌ازمعروف» باشد. بعد که علم پیدامی‌کند که آن فعل حرام بوده و نهی‌ازمنکرش وقع فی محله، می‌فهمد که «حرمت نهی‌ازمعروف» را عصیان نکرده و فقط تجری کرده‌است؛ البته تجری در این حد که محتمل‌الحرمه را مرتکب شده، نه در این حد که معلوم‌الحرمه را مرتکب شده و بعد فهمیده حرام نبوده.[4]

در پاسخ به سؤال چهارم، ثمره‌ای ظاهرنمی‌شود؛ چون وقتی که احتمال وجوب آن فعل را بدهد، طبق هر چهار قول تجرّی در حد انجام محتمل‌الحرمه کرده، و اگر احتمال وجوب ندهد و امر دائر باشد بین حرمت و حلیت، طبق هیچ‌یک از چهار قول تجرّی نیست.[5]

پس برای تحقیق ثمره بین چهار قول، کافی است که طبق هر قول، به سه سؤال اول پاسخ دهیم.[6]

طبق قول اول: شرط شرعی وجوب

اگر شرط وجوب بوده (طبق قول اول)، چیزی بر او واجب نبوده (و تکلیفی نداشته، پس معصیتی نکرده. بنابراین پس از علم، اگر موضوع باقی باشد، باید مجدداً نهی کند.)

طبق قول دوم: شرط عقلی وجوب

اگر شرط واجب بوده (طبق قول دوم)، تکلیف «نهی از منکر» متوجه او بوده ولی واجب را اتیان نکرده (و در صورت تقصیر در کسب علم، در امتثال نهی از منکر، معصیت کرده)؛ چون نمی‌دانسته، مثل نمازِ بی‌وضو خواندن است. و لذا اگر موضوع باقی است، باید دومرتبه نهی کند.

طبق قول سوم: شرط شرعی واجب

اگر شرط عقلی وجوب بوده (طبق قول سوم)، «علم به منکر» چون به شرط «قدرت» برمیگردد، پس عاجز از امتثال بوده (و چون «قدرت» از شرایط عامة تکلیف است، پس اصلاً تکلیفی نداشته و درنتیجه معصیتی هم نکرده حتی اگر در تحصیل علم به حرمت منکرِ انجام‌شده مقصّر بوده‌است. حال که علم پیداکرده، وجوب می‌آید. و اگر موضوع باقی است، باید مجدداً نهی کند.).

طبق قول چهارم: مقدمة عقلی واجب

اما اگر نه شرط وجوب است نه شرط واجب (طبق قول چهارم)، تکلیفِ «وجوب نهی از منکر» متوجه او بوده، و چون واجبْ توصلی است، فصدر عنه الامتثال و تکلیف را انجام داده. (و پس از علم به منکر، تکلیفی متوجه او نیست، الا این که بگوییم: «نهی از منکر، پس از یک بار امتثال، اگر شرایطش باقی است، باز هم واجب است.».).

خلاصه و جدول نتایج

می‌توانیم ثمرات این چهار قول را برای تحلیل هر چه بهتر، در جدول زیر خلاصه کنیم:

قول اول قول دوم قول سوم قول چهارم

نهی از منکر آیا واجب بوده خیر بله خیر بله

امتثال کرده یا معصیت؟ معصیت کرده معصیت کرده معصیت نکرده امتثال کرده

آیا الآن واجب است؟ بله بله بله خیر

 


[1] - آشیخ ابراهیم محلاتی، هم علماً و هم عملاً از بزرگان بوده‌است و میرزای شیرازی او را به فارس فرستاد و در همانجا مرحوم شد.

[2] - استاد، این بحث را در انتهای جلسه فرمودند.

[3] - این سؤالات، در بیان استاد، تفکیک نشده‌بود.

[4] - به این مطلب که بحث «تجری» نسبت به «امر به منکر» است، در پرسش و پاسخِ بعد از درس، استاد تصریح کردند.

[5] - این مطلب که «در پاسخ به سؤال چهارم، ثمره‌ای ظاهرنمی‌شود.»، از مقرر است. استاد فقط در بررسی قول چهارم متعرض این مطلب شدند و فرمودند که تجری کرده‌است. این نتیجه (که در پاسخ به این سؤال، ثمره‌ای بین اقوال ظاهرنمی‌شود.) به استاد عرضه شد و ایشان تأییدکردند و فرمودند که: «غرض‌، از طرح «تجرّی»، بیان ثمرة جدیدی بین اقوال نبود.»، بلکه خواستند بگویند: طبق قول چهارم، اینطور نیست که تماماً امتثال کرده‌باشد و عدم علم هیچ مشکلی درست نکرده‌باشد، بلکه لااقل در فرض احتمال وجوب، تجرّی در حد انجام محتمل‌الحرمه مرتکب شده‌است.

[6] - در بررسی ثمره طبق هر قول، مطالبِ درون پرانتز، از مقرر است.

 

مشروح این جلسه درس خارج فقه استاد شب زنده دار را می توانید در ذیل ملاحظه بفرمایید

 

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله تعالی علی سیدنا و نبینا أبی القاسم محمد و علی آله الطیبین الطاهرین المعصومین لا سیما بقیة الله فی الارضین ارواحنا فداه و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

 

تذکّر اخلاقی:

خدای متعال را شکرگزاریم که فرصت دیگری به ما عنایت فرمود که سال تحصیلی جدیدی را آغاز کنیم و ان شاء الله در راه علم و معرفت و تعالی، گام‌های مضاعف دیگری را بحول الله و قوته برداریم و بحمدالله این سال تحصیلی در یکی از بهترین ایام سال که مورد عنایات ویژه خدای متعال هست آغاز می‌شود یعنی دهه اول ماه مبارک ذی الحجة الحرام.

من فقط یک نکته اشاره کنم برای خودم و شما عزیزان که قبلاً هم این نکته را عرض کرده‌ام: این نمازی که در این ماه بعد از نماز مغرب وارد شده است که کسی که آن نماز را بجا بیاورد با ثواب حجاج شریک خواهد بود که یک فرصت مغتنمی است برای کسانی که این توفیق نصیب‌شان نشده، این آیه‌ای که در این نماز تعبیه شده و قرار داده شده برای همه ما پیام مهمی دارد:

«وَ واعَدْنا مُوسى‏ ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً»

جناب موسی(علی نبینا و آله علیه السّلام)، انسان کامل است، معصوم است، نبی است اما در عین حال برای این که ظرف وجودی او استعداد دریافت مراتب بالاتر را پیدا کند، باید چهل روز به مقیات برود. و از همه علائق بریده بشود تا این که این نفس آمادگی پیدا کند برای دریافت مطالب بالاتر و معنویت‌های ارزشمندتر.

این به همه ماها می‌آموزد که ما در زندگی برای ترقیات معنوی نیاز به میقات داریم، میقات‌های چهل روزه. انسان برای تهذیب نفس دو کار باید انجام بدهد. یک کار این است که این رذائلی که خدای نکرده ممکن است دامنگیر انسان شده، این رذایل را بزداید. کسی حالت غضب دارد، خشم‌آلودگی دارد، تندی مزاج دارد، این یک صفت غیرمطلوبی است، از رذائل اخلاقی است. حسد خدای نکرده دارد، بخل دارد، تنبلی دارد، بی‌تفاوتی دارد، این‌ها همه صفاتی است که مطلوب نیست، از رذائل اخلاق است. پس این‌ها را باید زدود، چه جور اینها را می‌شود زدود؟

یکی از راه‌ها همین میقات‌های چهل روزه است که چهل روز معمولاً که توصیه فرموده‌اند، اینجا هم خدای متعال به حضرت موسی (علی نبینا و آله علیه السّلام) می‌فرماید، معمولاً عادات در چهل روز، یا ترخیص می‌شود یا برگشت داده می‌شود. الان فرضاً این مشکله را دارد، می‌تواند برای چهل روز همّش را بر رفع آن بگمارد. اگر مثلاً می‌بیند که خواب‌آلودگی دارد، صبح بعد از نماز نمی‌تواند، باید بخواند. چهل روز مبارزه منفی می‌کند؛ می‌بیند در کتابخانه‌اش که در منزلش هست، فشار به او وارد می‌شود، بلند بشود بیاید حرم، زیارتی بکند یا یک مباحثه‌ای بگذارد، بین الطلوعین مباحثه بکند. این چهل روز که گذشت دیگر کم‌کم این عادت برمی‌گردد. و همین طور سایر صفاتی که خدای نکرده دامنگیر انسان هست، این میقات به درد این می‌خورد که اینها را بزداید.

پس یکی زدودن این رذائل اخلاقی است.

پایه دوم و رکن دوم، تحلّی به صفات حمیده و واجد آنها شدن است. حالا این هم خودش مراتبی دارد. واجد اصل آن بشود یا واجد مراتب آن. ایمان، یقین. پس اصل ایمان را دارد، اصل یقین را دارد، می‌خواهد مراتب بالاتر را پیدا بکند، اینجا هم میقات‌های چهل روزه مؤثر است، هم در اصل واجدیت محامد اخلاقی، هم در ارتقاء آن‌ها به مراتب بالاتر.

این میقات که انسان برای خودش برنامه‌های این‌چنینی قرار بدهد که حتی بعضی از این عناصر فقهی هم مثل نذر، عهد، یمین برای مدت‌های موقت، این می‌تواند به انسان کمک بکند. مرحوم آیت‌الله حائری قدس سره من در دفتر خاطرات‌شان دیدم، ایشان فرموده «من دیدم این درس و بحث‌ها و این‌ها نمی‌گذارد من تفسیر مطالعه کنم. با نذر، یک دوره مجمع البیان مطالعه کردم.»

البته باید نذر را سنگین نگرفت، مدت کوتاه کماً و کیفاً جوری باشد که مشکل نیافریند. من خودم تازه که درس خارج، خدا توفیق داد شرکت می‌کردم، دلم می‌خواست یک دوره شرح لمعه مطالعه کنم که انسان ماسبق را فراموش نکند. نذر کردم هر شب مقداری ولو یک خط، هر شب مقداری شرح لمعه مطالعه کنم. حالا یک خط شد، نصف صفحه شد، یک صفحه شد، ولی این استمرار داشت تا تمام شد.

با این میقات‌ها گاهی نفس‌های چموش که به این زودی زیر بار می‌خواهد نرود با تعبیه این چهزها در کنار آن در این میقات‌ها می‌شود موفقیت به دست آورد.

 

تذکّر تحصیلی:

مطلب دومی که تذکراً لنفسی و لکم عرض می‌کنم این است که این سجیه و رویه سلف صالح ما در نظام دراسی حوزوی، این یک نظام تجربه داده شده، نتایج مملوس‌داری است که حوزه‌های علمیه براساس این، محققین فراوانی را بحمدالله تحویل داده‌اند، آن‌هایی را که بر این اساس کار کرده‌اند. البته روش‌های جدیدی هم جهات مثبت دارد که ما آن مثباتش را می‌توانیم بگیریم و اضافه کنیم ولی نکند جهات مثبت خودمان را فراموش کنیم و آن‌ها را از دست بدهیم. این چند امر که از ضروریات و ارکان موفقیت تحصیل هست، این‌ها را باید همیشه مد نظر داشته باشیم و براساس آن مشی کنیم.

 

مطلب اول:

اولین مطلب این است که مباحث را به طور ارتجال، شرکت در بحث‌ها و درس‌ها نداشته باشیم. مثل مجلس روضه نباشد که آدم حالا نمی‌داند منبری چه می‌خواهد بگوید. حالا می‌رود آنجا برای ثواب و استفاده‌اش؛ نه، حتماً قبل آن، مطالعه و فکر باشد؛ دو چهز. یعنی انسان خودش باید یک اجتهادی بکند به این شکل که قبل از این که مراجعه به کلمات بکند، بالاخره انسان سطح خوانده، مدتی تحصیل کرده، راه و روش را می‌داند، آشنا است.

خودش با مراجعه به کتاب و سنت و ادله، مسأله را، مدعا را، مطلوب را در نظر بگیرد، براساس ادله ببیند چه می‌شود گفت و باید چه گفت. یک مختاری پیدا کند ولو این مختار، مختار ظنی باشد. لازم نیست که قطع باشد، لازم نیست اسناد به خدا و پیغمبر بدهد. ولو مختار ظنی باشد. پس یک مختاری پیدا بکند. برای این مختار استدلال بیاورد، یک بیانی بیاورد. بعد به کلمات مراجعه می‌کند، درس مراجعه می‌کند، مباحثه می‌کند یا یظهر له که این بیان درست بود، یا یظهر له که خلاف بود.

اگر فهمید درست بود، پیاپی کم‌کم این درست‌ها اضافه می‌شود و بعد خودش یطمئن بنفسه که ما هم من اهل الطریق هستیم. اگر پیوسته مواضع خطا برای او روشن شد، کم‌کم این مواضع خطا رفع می‌شود، ردع می‌شود و می‌فهمد که این جور بود، اشتباهش اینجا بود، اشتباهش آنجا بود، این اشتباهات برطرف می‌شود، قهراً می‌شود من اهل الطریق.

بنابراین، این مطالعه و فکر قبل البحث یکی از ضروریاتی است که این موردِ تجربه‌ی علما و بزرگانی بوده و به این توصیه می‌فرمودند.

مرحوم آقای حاج شیخ ابراهیم محلاتی رضوان الله علیه که از اعاظم علمای اسلام هست هم علماً و هم عملاً. کسی که وقتی از دنیا رفت یکی از بزرگان در خواب دید عالم برزخ را چراغانی کرده‌اند برای ورود آقای حاج  شیخ ابراهیم محلاتی. همین است که میرزای شیرازی او را به شیراز فرستاد و الان قبر شریف‌شان در شیراز است. مرحوم استاد نقل می‌فرمود که ایشان می‌فرمود من طلبه‌ای که پیش مطالعه نکند بیاید درس، فاسق می‌دانم چون هم وقت خودش را تلف می‌کند، هم وقت استاد را.

 

مطلب دوم:

مسأله دوم و رکن دوم در نظام دراسی ما تقریرنویسی است. این تقریری که عرض می‌کنم، غیر از این است که الان مرسوم است. این که الان مرسوم است أمالی است. تقریر، این است که مطلب را از درس دریافت می‌کند، بعد خودش در ذهن خودش بازخوانی می‌کند که مدعا چه بود، چه استدلالاتی بر این شد، این استدلالات چه عناصری در آن مأخوذ بود، و چه جور این عناصر به این نتیجه منجر شد. این را در ذهن خودش بازخوانی می‌کند، استحضار می‌کند این‌ها را، بعد ماحصل را به عبارت می‌آورد. این باعث می‌شود که یک حلاجی خوبی از این مسأله بشود، آن را هضم می‌کند و چون به عبارت می‌آورد، هم قوت کتابت و نقل ما فی الذهن به عبارت برای او پیدا بشود و وقتی که تکرار شد آسان می‌شود یعنی بعضی‌ها مثلاً تقریر می‌خواهند بنویسند، دو ساعت، سه ساعت وقت [صرف می‌کنند]. نه، وقتی آدم آن جور قدرت پیدا کرد بعد از مدتی، در بیست دقیقه می‌تواند این درس را بنویسد. بعضی از تلامذه محقق خویی در نجف اشرف که من در قم با آن‌ها آشنا هستم، می‌فرمودند ما می‌رفتیم درست آیت‌الله خویی، بعدش می‌رفتیم درس مثلاً آیت‌الله حلی.

بیست دقیقه بین این‌ها فاصله بود، درس آقای خویی که تمام می‌شد، بیست دقیقه می‌نشستیم تقریرات درس را می‌نوشتیم و می‌رفتیم. و یک جا از جاهایی که آدم می‌تواند تقریر بنویسد کتابخانه است که فکرش مستجمع است و آنجا کارش همین است.

این تقریرنویسی به این شکل که عرض کردم خیلی مکمّل درس است، متمّم درس است و کسی که مدتی این چنین آن ماسبق و این تقریر را مداومت در آن داشته باشد، معمول این است که اگر استعداد متوسطی هم داشته باشد، رشد می‌کند و عرض کردم آقای نائینی قدس سره در جواب یک استفتایی که سؤال شده «این که میرزای شیرازی فرموده اجتهاد واجب عینی است، [مقصود چیست؟]» میرزای شیرازی این فتوی را در آن زمان فرموده بوده، که عده‌ای حتی از کسبه و این‌ها کارها را رها کرده بودند تا بیایند حوزه‌ها، و مشکل شده بود برای عده‌ای، استفتاء می‌کنند از آقای نائینی.

آقای نائینی می‌فرماید «مقصود میرزا، همگان نیستند؛ کسانی هستند که این شرایط را داشته باشند» یکی از شرایطی که ایشان ذکر می‌فرماید این است که «قدرت بر نوشتن تقریر داشته باشند. اگر قدرت بر تقریر دارد این مرجوّ است به این که می‌رسد به اجتهاد، فلذا بر او لازم است که بیاید. اما اگر این قدرت را ندارد این لایُرجَی منه الاجتهاد، لزومی ندارد بیاید.» این قدر این مؤثر است.

 

مطلب سوم:

و مطلب سوم که از ارکان روش تحصیلی حوزه‌ها است، مباحثه است. حتماً مباحثه لازم است. بعد از آن فکر و بعد از شرکت در درس و بعد از تقریر نویسی، این‌ حرف‌ها را حالا بیاید با یک زمیل خودش که همپای خودش هست یا بهتر از خودش است، در میان می‌گذارد، إن قلت و قلت می‌کنند، ممکن است خطاهایی را انسان خودش متوجه نشده باشد در آن بحث. علاوه بر این، همین که دارد می‌گوید، یک بازخوانی دیگری دارد انجام می‌شود، یا وی گوش می‌کند و او می‌گوید که بازخوانی برای او انجام می‌شود، بعد، مواضعی که ممکن است غفلت شده باشد این‌ها را متوجه می‌شود و برمی‌گردد آن تقریرات را هم ممکن است اصلاح کند.

بنابراین این جهت هم خیلی مهم است که این سه تا رکن خیلی مهم است. اگر این سه تا روش، در دانشگاه‌های ما، در دبیرستان‌های ما این‌ها اعمال بشود [به فوائدش اذعان خواهند کرد] که بعضی از دبیرستان‌ها که بعضی بچه‌های ما می‌روند الان آنجاها هم دارند این را اعمال می‌کنند، یعنی مباحثه گذاشته‌اند برای بچه‌ها. دیده‌اند این خیلی مؤثر است.

پس این سه تا را اگر ملتزم بشویم حالا جهات دیگری هم که هست که آن‌ها هم البته خیلی مهم است؛ حفظ‌کردن، رؤوس مطالب را حفظ کردن خیلی مهم است.

ان شاء‌الله امیدوارم که علی هذا المنهج [به نتائج مطلوبی برسید.]

 

مطلب چهارم:

و یک مطلبی که اخیراً زیاد هم بزرگانی می‌فرمایند و گفته می‌شود، البته تعطیلات حوزه زیاد است، این درست است، این تعطیلات برای «سطح» ضرر زیادی دارد، اما برای درس‌های خارج و پژوهش، اینطور نیست. چرا؟ برای این که اینجا دیگر جای فکر و تأمل است. تأمل و فکر، فرصت می‌خواهد، تتبع می‌خواهد، مراجعه می‌خواهد. من وقتی درس مرحوم آیت‌الله آقای حاج شیخ کاظم تبریزی قدس سره می‌رفتم چون می‌نوشتم درس ایشان را، تقریر می‌نوشتم و بعد هم برای ایشان می‌خواندم، لذا باید خیلی حساب شده [می‌بود]، و این‌ها را هم می‌نوشتم، هم منابعش، هم...، این قدر از این تعطیلات خوشم می‌آمد. آن روز روزی بود که من تمام وقتم را می‌توانستم وقف مراجعه به مصادر و منابع بکنم، آن‌هایی که فکر می‌خواهد، آن‌هایی که کار دارد. نه این که روز تعطیلی، کار، تعطیل است، درسِ بیرون تعطیل است اما مطالعه و نوشتن و فکر کردن و این‌ها سر جای خودش موجود است و در بحث‌های خارج، جای پژوهش هست. آنجا این قدر تعطیلی‌ها مشروط به این که استفاده از تعطیلات بشود مفید است و مضر نخواهد بود.

امیدوارم خدای متعال به همه ما توفیق عنایت بکند که ان شاء‌الله به نحوی که مورد رضای خودش و اولیاءش و بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه هست ان شاء الله کار تحصیلی‌مان را انجام بدهیم که موجبات رضایتمندی آن بزرگوار که موجب رضایت رسول خدا و خدای متعال هست فراهم بشود.

 

شرایط امر به معروف و نهی از منکر

بحث ما رسید به حسب متن شرایع و جواهر به شرایط امر به معروف و نهی از منکر:

«و کیف کان فلایجب النهی عن المنکر ما لم یکمل شروطٌ اربعة»

 

شرط اول: علم به معروف و علم به منکر

شرط اولی که برای امر به معروف و نهی از منکر ذکر شده علم به معروف و علم به منکر است.

 

اقوال:

در این مسأله اقوال اربعه‌ای لعلّ وجود داشته باشد.

قول اول:

قول اول که ظاهر شرایع و بسیاری از بزرگان است و می‌شود گفت قول معروف سلفاً و خلفاً همین قول است، این است که علم به معروف و علم به منکر، شرط وجوب است. یعنی مادامی که علم نداشته باشد، اصلاً وجوبی نیست. مثل استطاعت برای حج، کسی که مستطیع نباشد حج بر او واجب نیست، ایجاد استطاعت هم واجب نیست.

این قول اول است و نظریه اول هست که صاحب شرایع می‌فرماید، صاحب جواهر هم همین را تقویت می‌فرماید، می‌فرماید مثل استطاعت برای حج است، مرحوم امام هم در تحریر الوسیله فرموده‌اند مثل استطاعت برای حج است.

مثلاً ما یک جا قرار گرفته‌ایم که یک معامله‌ای دارد می‌شود، ما اصلاً بلد نیستیم معامله شرایطش چیست ولو ممکن است آن‌ها خلاف دارند انجام می‌دهند. ما چون علمش را نداریم امر به معروفی و نهی از منکری هم بر ما واجب نیست.

 

قول دوم:

قول دوم این هست که این شرط است و شرط واجب است نه شرط وجوب، مثل طهارت برای صلات. اگر کسی متطهِّر نباشد، طهارت حدثی یا خبثی نداشته باشد، این جور نیست که نماز بر او واجب نباشد. نماز بر او واجب است منتها چون آن واجب که نماز است مشروط به طهارت است، پس باید برود تحصیل طهارت بکند، پس وجوب، مطلق است [ولی] واجب، مشروط است. عده‌ای هم این را فرموده‌اند که علم به منکر و علم به معروف، شرط واجب است نه شرط وجوب. بنابراین در آن مثالی که زدیم آنجا هم امر به معروف یا نهی از منکر، واجب است بر این آقا، منتها وقتی اطلاع ندارد، پس باید برود کسب معرفت بکند، برود بفهمد این معامله درست بود، این کار درست بود یا نه، تا تکلیف خودش را انجام بدهد.

 

قول سوم:

قول سوم این است که این شرط، نه شرط واجب است نه شرط وجوب است شرعاً. شرط هیچ کدام نیست، شرطاً شرعیاً؛ شرط هیچ کدام نیست بلکه این یک شرط عقلی است و بازگشت آن به شرط قدرت است. تکالیف، مشروط به قدرت است اما نه شرطاً شرعیاً بلکه شرطاً عقلیاً؛ از شرایط عامه عقلی تکلیف است. بعضی قائلند به این که علم به منکر و علم به معروف شرط وجوب نیست. شارع، معلق نکرده وجوبش را به این علم، شرط واجب هم نیست بلکه یک شرط عقلی است چون این دخالت در قدرت بر امر به معروف و نهی از منکر است. حالا توضیح این که چه جوری می‌فرمایند این مطلب را، ان شاء الله در محل خودش. این هم نظریه آقای آقا ضیاء قدس سره، محقق عراقی در شرح تبصره است.

 

قول چهارم:

قول چهارم و نظریه چهارم این است که لاشرطاً شرعیاً و لا عقلیاً؛ این اصلاً شرط نیست، نه شرط شرعی است، نه برای وجوب، نه برای واجب، نه شرط شرعی است نه شرط عقلی. بلکه اگر می‌گوییم علم لازم است، همان طور که صاحب شرایع در متن فرموده «الاول أن یعلمه منکراً لیأمن من الغلط» یا «لیأمن الغلط فی الانکار»  این برای این است که اگر انسان، معروف را نشناسد، منکر را نشناسد و همین جور اقدام به امر و نهی بکند، ممکن است غلط از کار در بیاید. به منکر امر کرده باشد، از یک معروف نهی کرده باشد. برای این که در چاله امر به منکر یا نهی از معروف نیفتد، عقل می‌گوید برو یاد بگیر. همان جور که عقل می‌گوید «مقدمه واجب را باید بیاوری».

مقدمه واجب، نه شرط شرعی است برای وجوب، نه شرط شرعی است برای واجب. شارع، یک عملی را بر گردن ما می‌گذارد، عقل ما می‌گوید شما این کار را نمی‌توانی انجام بدهی. شارع می‌گوید «من از شما می‌خواهم اگر استطاعت داری، سلامتی را داری و تخلیة السِّرب و الطّریق هست (که امسال برای ایران نیست)، اگر این‌ها بود، من وقوف به عرفات را از تو می‌خواهم در روز نهم ذی الحجة.» من که در قم هستم عقلم به من چه می‌گوید؟ می‌گوید «این تکلیف را از شما خواسته، بنابراین شما تا حرکت نکنی، از فلان وقت نروی ثبت‌نام بکنی، بلیط نگیری، در کاروانی قرار نگیری، نمی‌توانی آن روز آن جا باشی.» عقل می‌گوید برو این کار را انجام بده. شرع دیگر نسبت به این‌ها کاری ندارد. مأخوذ در خطاب شرع نیست، نه شرط واجب است، نه شرط وجوب است، هیچ کدام.

اینجا هم همین جور است، می‌گوید: شارع به من می‌گوید امر به معروف بکن، نهی از منکر بکن، همین که یک منکری واقع شد، این امر شارع به این که نهی کن، فعلی می‌شود. من برای این که امنیت پیدا کنم از این که در غلط بیفتم، به منکری امر بکنم، معروفی را نهی کنم و عقاب آن کار دامنگیر من بشود، عقل می‌گوید برو علم پیدا بکن. پس وزان علم به معروف و منکر، وزان مقدمات واجب است که نه شرط شرعی است، نه شرط عقلی. این‌ها شرط نیست. این به خاطر این جهت است. بنابراین در اینجا هم همین جور می‌شود. لا شرطاً شرعیاً و لا شرطاً عقلیاً لا للواجب و لا للوجوب.

آن وقت نتیجه چه می‌شود؟ نتیجه این می‌شود که اگر یک عملی از یک نفری واقع شد، و شخصی آن فرد را مثلا نهی کرد، نمی‌دانست این واجب است یا حرام، ولی نهی کرد و بعد رفت فهمید اتفاقاً‌ منکر بوده و این نهی وقع فی محله. اگر شما بگویید شرط وجوب بوده، اینجا چیزی بر او واجب نبوده اصلاً. اگر بگویید شرط واجب بوده، این واجب را درست انجام نداده. درست است نهی وقع فی محله، اما این خبر نداشته. پس بنابراین واجب را انجام نداده، حالا که فهمید، دو مرتبه باید نهی کند اگر موضوع باقی بود. اما اگر بگویید، نه شرط واجب است، نه شرط وجوب است، هیچ دخالتی ندارد؛ پس آن تکلیف انجام شده منتها یک تجرّی کرده، پس عقاب تجری دارد، یا قبح تجری دارد ولی تکلیف را انجام داده. چون واجب هم که واجب تعبدی نیست،‌ واجب توصّلی است پس بنابراین وظیفه را انجام داده.

این چهار نظریه و چهار قول در این شرط اولی است که اینجا بیان شده.

 

سؤال: شرط بودن یعنی یتوقف علیه الشیء؟

جواب: نه، شرط بودن غیر از این است که ما یتوقف علیه الشیء است. شرط است یعنی بدون آن، آن امر مولی صحیح نیست، اما چه کسی می‌گوید؟ نه این که خود شارع می‌گوید، عقل دارد می‌گوید. مثلاً عقل می‌گوید اگر عبدی قدرت ندارد، عاجز است، قبیح است شارع به او بگوید «إفعل» پس این شرط است، اما نه شرطی است که شارع من حیث أنّه شارعٌ آمده فرموده؛ آنجایی شرط شرعی می‌شود که بله عقل نمی‌گوید، شارع می‌تواند آن را شرط اخذ بکند، می‌تواند نکند. اما اینجا شارع لابد منه است که این شرط را داشته باشد.

اما مقدمه را بیاورد یا نیاورد، این که شرط نیست، عقل هم نمی‌گوید. می‌گوید قدرت که دارد، وقتی شما امر کردی، آن محاسبه می‌کند، می‌گوید مولی این را از من خواسته، من هم که قدرت به انجام آن دارم، و آن را نمی‌توانم انجام بدهم الا به این که این طی طریق را کرده باشم برای حج. باید وضو بگیرم، همین طور در رختخواب هستم، آب هم که اینجا نیست، شارع باید بگوید که بلند شو، قدم بردار، قدم اول را، قدم دوم را؟ این‌ها همه مقدمه است دیگر. پیاپی قانون جعل کند، پیوسته بگوید؟ نه، شارع می‌گوید نماز با وضو می‌خواهم، من هم که می‌بینم بر این قدرت دارم، این چیزی که بر آن قدرت دارم لایتحقق و لایحصل الا به این که بلند بشوم، قدم‌هایم را بردارم، بروم سر شیر، شیر را باز کنم، دست‌هایم را ببرم جلو...، این‌ها مقدمات عقلیه است که عقل یدرک که بدون انجام این کارها، آن واجبی که به گردن شما بود تحقق پیدا نمی‌کند.

اینجا هم چه بدانی فلان چیز معروف است، چه ندانی، چه بدانی منکر است چه ندانی، این قول می‌گوید وقتی معروفی ترک دارد می‌شود ولو شما نمی‌دانی، شارع به شما می‌گوید «مُرْ بالمعروف». منکری که دارد انجام می‌شود ولو شما نمی‌دانی این منکر است، شارع دارد به شما می‌گوید «و انْه عن هذا المنکر» این را شارع دارد می‌گوید. این خطاب متوجه ما هست، فعلی هم می‌شود، منتها ما در این ظرفی که خبر نداریم، عقل‌مان می‌گوید برای این که در چاله و چوله‌های غلط نیفتی، برو یاد بگیر که چه معروف است، چه منکر است، درست امر بکنی، درست نهی بکنی. این، حرف عقل است نه از باب شرط بودن برای واجب. اگر شرط واجب باشد معنای آن این است که اگر در زمانی که علم پیدا نکردی، گفتی، آن تکلیف انجام نشده. مثل این که نماز بی‌طهارت کسی بخواند. اگر امر به معروفِ معلوم، واجب است آن وقت که معلوم نبوده، اگر نهی از منکرِ معلوم واجب است آن وقت که برای شما منکرِ معلوم نبوده. پس بنابراین این قول اخیر...

 

سؤال: شرط واجب یعنی عقلی است؟

جواب: نه، شرط وجوب است أما شرطاً عقلیاً. یعنی همان که در شرایط عامه تکلیف می‌گویند که تکلیف به عاجز و غیرقادر قبیح است. عقل می‌گوید قبیح است نه این که یک شرطی است که شارع اخذ کرده آن را در اثر یک مصالحی.

 

سؤال: شرط عقلی است.

جواب: شرط عقلی است درست، پس بنابراین شرط شرعی نیست. اگر شما شرط‌های عقلی را می‌خواهید ذکر کنید، بقیه شرایط عقلی را هم ذکر کنید. شرط شرعی را می‌خواهیم ذکر کنیم یعنی شرطی است که به شارع نسبت بدهیم. می‌گوییم شارع شرط فرموده است. این می‌گوید این، شرطاً عقلیاً نه شرطاً شرعیاً.

 

سؤال: ... بعد بدون علم اگر انجام بدهد...

جواب: نه، طبق سه، اصلاً نمی‌تواند انجام بدهد. چون می‌گوید قدرت ندارد، اگر نرفت علم پیدا نکند، اصلاً نمی‌تواند فعل را انجام بدهد؛ قدرت ندارد، عاجز که از او صادر نمی‌شود. حالا باید توضیح بدهیم حرف آقای آقا ضیاء که چطور می‌شود شرط عقلی، چون می‌گوید علم به شرط عقلی برمی‌گردد که همان قدرت باشد.

و اما چهارم می‌گوید اصلاً شرط نیست. این چیست؟ یک عملی است، این علم برای این است که آدم در چاله و چوله نیفتد. این برای این است.

پس بنابراین طبق این قول چهارم این می‌شود که یک کسی که اَمَر بمعروفی که لایعلمه و نَهَی عن منکری که لایعلمه، اتفاقاً تیر به هدف خورد ولی او نمی‌دانست، بنا بر اینکه این شرط واجب باشد امتثالی از او سر نزده، چون نمی‌دانسته، مثل نماز بی‌وضو خواندن است. اما اگر بگوییم نه، این شرط واجب نیست، شرط وجوب هم نیست، پس صدَرَ منه الامتثال؛ امتثال از او سر زده، امر به معروف کرده، نهی از منکر کرده، منتها چون وقتی انجام می‌داد نمی‌دانسته که این الان امر به معروف است یا امر به منکر است، یا آن نهی که انجام می‌داده، نمی‌دانسته که این نهی از معروف است یا نهی از منکر است، پس یک تجرّی از او صادر شده. این تجرّی کرده.

 

سؤال: می‌شود بدون مقدمه انجام داد؟

جواب: نمی‌شود، ولی شرط نیست. اگر شرط باشد معنای آن این است که نمی‌شود اصلاً فرض کنیم ولو به فرض محال که آن مشروط محقق بشود بدون این. اما اینجا می‌شود [چون] شرط آن نیست؛ این‌ها مقدماتِ حصول آن هستند که شارع، آن را مأخوذ نمی‌دارد نه در واجب آن و نه در وجوب آن و نه در تکلیف آن.

 

سؤال: عقل، مأخوذ می‌داند؟

جواب: نه عقل هم مأخوذ نمی‌داند. مثلاً عقل می‌گوید نمازی که از رختخواب بلند بشوی و گام‌ها را برداری و شیر را باز کنی و دست به ...، این جور می‌گوید؟ یا می‌گوید نماز واجب است؟ لذا شرط نیست، قید برای نماز نیست. بله می‌گوید این نمازی که بر تو واجب است بدون آن کارها نمی‌توانستنی انجام بدهی یا تحقق به آن ببخشی. بله شما مجبور هستی.... فلذا می‌گوییم مقدمه واجب، واجب نیست بلکه امرٌ لابد منه است که آدم به حسب ادراک عقلی‌اش می‌فهمد اگر این‌ها را نیاورد، آن واجب را نمی‌تواند انجام بدهد اما وجوبی ندارد، فلذا وجوب غیری هم در اصول، این‌ها تبیین شده دیگر: فلیحذف الوجوب الغیری من سجلّ الوجوبات. اینجا هم گفته می‌شود فلیحذف اشتراط العلم بالمعروف و المنکر من سجلّ شروط باب امر به معروف و نهی از منکر. بی‌خود ذکر شده. این از شروط آن نیست.

پس بنابراین این چهار نظریه مهم در این باب است که باید این انظار را بررسی کنیم.

 

جایگاه بحث شروط در مقامات دوازده‌گانه امر به معروف و نهی از منکر

من یک خلاصه از اینجا عرض کنم و بعد وارد بحث شویم:

این مبحثی که وارد شدیم، این در حقیقت داخل می‌شود در مقام پنجم از مقامات دوازدگانه‌ای که گفتیم در کتاب امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد و گفتیم ابحاث کتاب امر به معروف و نهی از منکر، کل آن یا اهم آن در این دوازده مقام قرار می‌گیرند که من فهرست آن مقامات را فقط عرض می‌کنم. تفصیل آن را در جلسه هشتم پارسال عرض کردیم.

 

مقام اوّل:

المقام الاول فی اهمیة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر و الآثار المهمة المترتبة علیهما، که پانزده روایت خواندیم در این باب. البته آثار مترتبه؛ آثار اجتماعی، آثار سیاسی و آثار دیگر که در روایات هست که دیگر آن‌ها را وارد نشدیم و گفتیم آن‌ها بحث‌های خاص خودش را دارد.

 

مقام دوم:

المقام الثانی حول الموضوع من معرفة المعروف و المنکر و الأمر و النهی. معروف چیست، منکر چیست، امر یعنی چه، نهی یعنی چه، موضوع شناسی، این‌ها.

 

مقام سوم:

المقام الثالث حول الحکم و خصائصه؛ حکمی که ما اینجا داریم و ویژگی‌های این حکم. این حکم، وجوب است یا استحباب است؟ این وجوب، عینی است یا کفایی است؟ این وجوب، تعبدی است یا توصّلی است؟ این وجوب، ترک آن کبیره است یا صغیره است؟ این وجوب، فوری است یا با تراخی هم سازگار است؟ این خصائص و آثار و خصوصیات وجوب بود.

 

مقام چهارم:

المقام الرابع حول معرفة الموضوع بمعنی المخطاب. موضوع یعنی مخاطبِ این حکم چه کسی است؟ همه مکلفین هستند؟ یا طائفه خاصی هستند مثلا علماء؟ یا نه، حتی بخشی از علما که العالم بالمعروف، القوی المطاع؟ این امر به معروف بر همگان واجب است یا بر بخشی از مردم واجب است؟ آن بخش هم یک بخش خاصی است باز؟ یا ...

 

مقام پنجم:

حول الشرائط آمراً، ناهیاً؛ شرایط آمر، شرایط ناهی و مأمورٌ به و منهی عنه، شرایطی دارد یا ندارد؟ هر واجبی را باید به آن امر کرد یا واجبِ منجَّز باید باشد؟ هر حرامی را باید از آن نهی کرد یا نه یک شرط دارد، باید منجَّز باشد؟ و هکذا. و هم چنین شرایط مأمور و مَنهِی؛ به هر کسی، هر فاعل منکری یا هر تارک معروفی؟ یا این شرط دارد؟ پس شرایط آمر و ناهی، شرایط مأمور و مَنهِی و شرایط مأمورٌ به و منهیٌّ عنه. این مقام پنجم است، چون بحث ما طبق شرایع و جواهر است، برای این که متنِ مطالعه برای آقایان باشد، این مبحث، داخل در این مقام پنجم می‌شود.

 

مقام ششم:

فی مراتب الأمر و النهی و کیفیة الترتیب بینها. مراتب امر به معروف و نهی از منکر و کیفیت ترتیب که ان شاء الله بعد خواهیم گفت.

 

مقام هفتم:

فی سائر الوظایف فی قبال التارکین للمعروف و الفاعلین للمنکر و الجاهلین بهما و المُقْدِمین لهما. سه مقام است. آیا ما غیر از امر به معروف و نهی از منکر وظایف دیگری در قبال فاعلِ منکر و تارکِ معروف داریم یا نه؟ یک وقت شرایط امر به معروف و نهی از منکر نیست، چیزهای دیگر هست که امر به معروف و نهی از منکر نیست مثل این که گفته با وجوه مُکْفَهِرّه با آن‌ها برخورد کنید، صورت‌های در هم کشیده. این، امر به معروف و نهی از منکر نیست، این یک وظیفه است. یا می‌گوید در قلبت تنفر از آن داشته باشد. هیچ چیزی به او نمی‌توانی بگویی ولی در قلبت باید باشد. این‌ها یک وظایفی است ما داریم در قبال فاعلِ منکر یا تارکِ معروف در جایی که شرایط امر به معروف نیست یا هست. ممکن است دو تا وظیفه داشته باشیم.

و هم چنین در قبال جاهلین به معروف و منکر. در قبال جاهلین به معروف و منکر، جای امر به معروف و نهی از منکر نیست، چون جاهل است، اما اینجا ارشاد جاهل و ابلاغ دین، این وظیفه را داریم.

و سوم، کسانی که اقدام به امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند، ما نسبت به آن‌ها چه وظایفی داریم؟ اعانت، تشویق و امثال این‌ها که اگر یک نفری امر به معروف می‌خواهد بکند، تنهایی نمی‌تواند، شما باید به او کمک کنید. پس وظایف اُخَری که ما در رابطه با فاعلِ منکر و تارکِ معروف داریم یا در مقابل جهال داریم یا در مقابل کسانی که اقدام به امر معروف و نهی از منکر می‌کنند.

 

مقام هشتم:

فی بیان مصادیق المعروف. حالا معروف، معنای کلی آن معلوم شد در آن بحث موضوعی. مصادیق آن یعنی واجبات، مستحبات و این‌ها را که عرض کردیم آن وقت که به نظر می‌آید یکی از جاهای خیلی مناسب برای این که بشود واجبات را استقصاء کرد، همین کتاب امر به معروف است و بسیاری از مباحثی که...، حالا مقام بعدی را بگویم و بعد این مطلب را بگویم.

 

مقام نهم:

فی بیان مصادیق المنکر است.

خیلی از چیزهایی که ما در مکاسب محرمه طرح می‌کنیم جایش آنجا نیست. غیبت، کذب مثلاً، به یک تناسبٌ مایی در کتاب مکاسب محرمه ذکر شده. خیلی از این مباحث، جای آن کجاست؟ جای آن، کتاب امر به معروف و نهی از منکر است که باید مقامٌ فی بیان مصادیق المعروف باشد. حالا یک معروف‌هایی مثل نماز است که خودش یک کتاب می‌شود، پس جدا می‌کنند. اصلش را آنجا بحث می‌کنیم، فروعاتش را یک جا. ولی ما خیلی از واجبات داریم، محرمات داریم، بحث طویل ندارد و این‌ها هم باید بحث بشود از آن. پس اینجا می‌شود ذکر بشود.

 

مقام دهم:

فی احکام الخلل و الشکوک. خیلی وقت‌ها شک برای ما هست که فلان شرط هست اینجا؟ نیست؟ من امر به معروف کردم؟ نکردم؟ خللی که پیش می‌آید. احکام خلل و شکوک.

 

مقام یازدهم:

فی ما یتعلق بالآداب. امر به معروف و نهی از منکر آدابی دارد. در شرع، آداب برای خیلی چیزها ذکر شده. مثلاً می‌گوید آقا آمر بالمعروف بالرفق، با ادب. یک جاهایی می‌گویید رفق و المدارات و هکذا. پس آدابی برای امر به معروف و نهی از منکر وجود دارد، قصد او اخلاص باشد، قصد او تحقیر نباشد و این چیزهایی که به عنوان آداب وارد شده و فقهاء فرموده‌اند، در روایات هم هست.

 

مقام دوازدهم:

فی جملة من المسائل التی جرت العادة بذکرها فی المقام لبعض المناسبات و إن لم تکن من مسائلها حقیقةً.

هم مرحوم امام، هم صاحب شرایع و هم بسیاری از بزرگان، در کتاب امر به معروف، یک مسائلی هم دأب‌شان شده ذکر می‌کنند که واقعاً برای کتاب امر به معروف نیست مثلاً «للفقیه اجراء الحدود». این را در کتاب امر به معروف ذکر کرده‌اند. «للفقیه القضاء» و این‌ها. این‌ها را هم دأب‌شان شده. یا بعض مسائل دفاع، این‌ها برای کتاب جهاد است، آن برای کتاب حدود است، آن برای کتاب قضاء است، اما اینجا عادت شده که یک مقداری هم اینجا بحث بکنند.

مقام دوازدهم اگر کسی بخواهد بحث بکند، حالا آن‌هایی هم که دأب شده، اینجا بیاورد، می‌شود فی المقام الثانی عشر.

حالا این بحثی که ما داریم شروع می‌کنیم برای مقام پنجم بود. ما طبق این تفصیل بحث نمی‌کنیم چون طبق شرایع بحث می‌کنیم. ولی هر جا رسیدیم باید بگوییم این می‌شود زیر مجموعه کدام یک از این مقامات، کسانی که مستقلاً می‌نویسند، می‌توانند ببرند سر جای خودش.

و صلّی الله علی محمد و آله.

907/120/د

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۹ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۱:۵۱
طلوع افتاب
۰۶:۰۱:۰۶
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۲۹
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۰۴
اذان مغرب
۲۰:۲۳:۵۳