vasael.ir

کد خبر: ۳۶۶۵
تاریخ انتشار: ۲۳ دی ۱۳۹۵ - ۱۲:۲۰ - 12 January 2017
فقه سیاسی/ استاد ایزدهی/ جلسه 50

انتصاب الهی ملاک مشروعیت حکومت در اندیشه امیرمؤمنان است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل ـ استاد درس خارج حوزه علمیه قم با اشاره به نقش مردم در حکومت گفت: از دیدگاه امیرمؤمنان علی(ع) ملاک مشروعیت، انتصاب الهی است؛ چون اگر مشروعیت حکومت فقط منوط به انتخاب مردم و دائر مدار پذیرش آنها بود اعراض از اهل بیت نمی بایست خللی را متوجه مشروعیت حکومت کند و نباید سبب ایراد و اشکال و اعتراض حضرت باشد.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، حجت الاسلام والمسلمین سید سجاد ایزدهی روز شنبه بیست و چهارم بهمن ماه 1394 در جلسه پنجاهم درس خارج فقه سیاسی در مدرسه عالی فیضیه قم در ادامه بحث پیرامون خاستگاه مشروعیت حکومت، روایاتی را دالّ بر عدم نقش مردم در مشروعیت حکومت مطرح کرد و در همین زمینه به بیان مطالبی پرداخت که گزیده آن در پی می آید.

1. از جمله روایاتی که می توان به فقرات متعدد آن در اثبات عدم نقش مردم در مشروعیت حکومت استناد کرد، نامه ای است که امیرالمؤمنین علیه السلام پس از شهادت محمدبن ابی بکر به اصحاب خود می نویسد، در فرازهایی از این نامه، حضرت می فرماید:

الف) «لَا یخْطُرُ عَلَى بَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا الأمر بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله  عَنْ أَهْلِ بَیتِهِ»؛ از این عبارت به دست می آید که ملاک مشروعیت از دیدگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام، انتصاب الهی است؛ چون اگر ملاک مشروعیت حکومت، انتخاب و رأی مردم بود حضرت نمی بایست از اعراض مردم نسبت به اهل بیت شکوه و اعتراض کند.

ب) «وَ رَأَیتُ أَنِّی أَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ فِی النَّاسِ»؛ اگر ملاک، رأی و مقبولیت مردمی باشد امیرالمؤمنین نباید خود را احقّ مردم نسبت به خلافت بداند؛ چرا که اقبال مردم به دیگران بود.

ج) «فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً وَ هَدْماً یکُونُ مُصِیبَتُهُ أَعْظَمَ عَلَی مِنْ فَوَاتِ‏ وَلَایةِ أمورکُمُ»؛ در این عبارت، امیرالمؤمنین با وجود عدم اقبال مردم از ولایت خود سخن می گوید و این در صورتی صحیح است که برای آن حضرت از قبل ولایتی ثابت بوده باشد.

د) «یا مَعْشَرَ قُرَیشٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ أَحَقُّ بِهَذَا الأمر مِنْکُمْ»؛ این فقره از روایت صراحت دارد در اینکه حقانیّت، مستند به رأی مردم نیست بلکه یک امر پیشینی است.

2. اقبال مردم نسبت به یک شخص و گزینش و انتخاب او به عنوان حاکم، تنها موجب تحقق خارجی حکومت اوست؛ حاکم منصوب الهی در صورت عدم اقبال مردم به او همچنان مشروعیت خود را خواهد داشت؛ اما حکومت او در خارج محقّق و مستقر نخواهد شد، به سخنی دیگر، رأی و اقبال مردم مصدر مشروعیت نیست، اما عدم اقبال مردمی موجب عدم استقرار و تحقق حکومت خواهد شد.

3. رسول خدا صلی الله علیه و آله در ضمن یک روایت می فرماید: «إِنَ‏ إِمَامَکُمْ‏ وَ وَلِیکُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَوَازِرُوهُ وَ نَاصِحُوهُ وَ صَدِّقُوهُ فَإِنَّ جَبْرَئِیلَ‏ أَمَرَنِی بِذَلِکَ»؛ امام و ولی شما علی بن ابیطالب است، او را یاری و تصدیق کنید و خیرخواه او باشید؛ چون جبرئیل چنین چیزی را امر کرده است، روایت دلالت آشکاری دارد بر اینکه امر امامت تابع منطقی آسمانی است و موکول به مردم و قبول آنها نیست و مردم تنها موظف به تصدیق و نصرت امام منصوب هستند.

 

تقریر پنجاهمین جلسه  فقه سیاسی استاد ایزدهی در ادامه تقدیم می‌گردد.

بسم الله الرحمن الرحیم

الصلاه والسلام علی اشرف الانبیا والمرسلین حبیب الهنا و طبیب قلوبنا ابی القاسم المصطفی محمد، اللهم صل علی محمد و آل محمد.

 

مقدمه

بحث ما درباره ادلّه حکومت اسلامی بود که در آن ادلّه ملاک مشروعیت حکومت، انتصاب الهی معرفی شده بود و برای نقش مردم جایگاهی لحاظ نشده بود؛ قاعده لطف و گستره آن نسبت به حکومت اسلامی را بررسی کردیم و اکنون به روایات باب که عمدتاً از امیرالمؤمنین علیهالسلام نقل شده است می رسیم، بنا به این روایات تمام الملاک برای مشروعیت حکومت، انتصاب الهی است؛ برخی از این روایات را در اینجا مرور می کنیم.

 

روایت  اول

پس از شهادت محمد بن ابی بکر در مسیر مصر، امیرالمؤمنین علیهالسلام به اصحاب خود نامه می نویسد؛ در این نامه به نکته مدنظر ما با عبارات مختلفی اشاره شده است.

رسالة أمیرالمؤمنین علی علیه السلام إلى أصحابه بعد مقتل محمد بن أبی بکر رحمه الله‏ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ‏ عَنْ أَبِیهِ جُنْدَبٍ قَالَ: «دَخَلَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ وَ حُجْرُ بْنُ عَدِی وَ حَبَّةُ الْعُرَنِی‏ وَ الْحَارِثُ الْأَعْوَرُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ سَبَإٍ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیهالسلام بَعْدَ مَا افْتُتِحَتْ مِصْرُ وَ هُوَ مَغْمُومٌ حَزِین‏... فَلَمَّا مَضَى لِسَبِیلِهِ ص‏ تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الأمر بَعْدَهُ فَوَ اللَّهِ مَا کَانَ یلْقَى فِی رُوعِی‏ وَ لَا یخْطُرُ عَلَى بَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا الأمر بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله  عَنْ أَهْلِ بَیتِهِ وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ‏ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ فَمَا رَاعَنِی إلّا انْثِیالُ‏ النَّاسِ عَلَى أَبِی بَکْرٍ وَ إِجْفَالُهُمْ إِلَیهِ لِیبَایعُوهُ فَأَمْسَکْتُ یدِی‏ وَ رَأَیتُ أَنِّی أَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ فِی النَّاسِ مِمَّنْ تَوَلَّى الأمر بَعْدَهُ فَلَبِثْتُ بِذَاکَ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى رَأَیتُ رَاجِعَةً مِنَ النَّاسِ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ یدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِینِ‏ اللَّهِ وَ مِلَّةِ مُحَمَّدٍضلی الله علیه و آله وَ إِبْرَاهِیمَ علیهالسلام فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً وَ هَدْماً یکُونُ مُصِیبَتُهُ أَعْظَمَ عَلَی مِنْ فَوَاتِ‏ وَلَایةِ أمورکُمُ الَّتِی إِنَّمَا هِی مَتَاعُ أَیامٍ قَلَائِلَ ثُمَّ یزُولُ مَا کَانَ مِنْهَا کَمَا یزُولُ السَّرَابُ وَ کَمَا یتَقَشَّعُ‏ السَّحَابُ فَمَشَیتُ عِنْدَ ذَلِکَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ فَبَایعْتُهُ وَ نَهَضْتُ فِی تِلْکَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاغَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ وَ کَانَتْ‏ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعُلْیا وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ‏ فَتَوَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الْأمور فَیسَّرَ وَ سَدَّدَ وَ قَارَبَ وَ اقْتَصَدَ فَصَحِبْتُهُ مُنَاصِحاً وَ أَطَعْتُهُ فِیمَا أَطَاعَ اللَّهَ فِیهِ‏ جَاهِداً وَ مَا طَمِعْتُ أَنْ لَوْ حَدَثَ بِهِ حَدَثٌ وَ أَنَا حَی أَنْ یرَدَّ إِلَی الأمر الَّذِی نَازَعْتُهُ فِیهِ طَمَعَ مُسْتَیقِنٍ وَ لَایئِسْتُ مِنْهُ یأْسَ مَنْ لَا یرْجُوهُ وَ لَوْ لَا خَاصَّةُ مَا کَانَ بَینَهُ وَ بَینَ عُمَرَ لَظَنَنْتُ أن لَا یدْفَعُهَا عَنِّی فَلَمَّا احْتُضِرَ بَعَثَ إِلَى عُمَرَ فَوَلَّاهُ فَسَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا وَ نَاصَحْنَا وَ تَوَلَّى عُمَرُ الأمر حَتَّى إذا احْتُضِرَ قُلْتُ فِی نَفْسِی: لَنْ یعْدِلَهَا عَنِّی فَجَعَلَنِی سَادِسَ سِتَّةٍ فَمَا کَانُوا لِوَلَایةِ أَحَدٍ أَشَدَّ کَرَاهِیةً مِنْهُمْ لِوَلَایتِی عَلَیهِمْ فَکَانُوا یسْمَعُونِّی أُحَاجُّ أَبَا بَکْرٍ وَ أَقُولُ: یا مَعْشَرَ قُرَیشٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ أَحَقُّ بِهَذَا الأمر مِنْکُمْ مَا کَانَ فِینَا مَنْ یقْرَأُ الْقُرْآنَ وَ یعْرِفُ السُّنَّةَ وَ یدِینُ دِینَ الْحَقِّ فَخَشِی الْقَوْمُ إِنْ أَنَا وُلِّیتُ عَلَیهِمْ أَنْ لَا یکُونَ لَهُمْ فِی الأمر نَصِیبٌ مَا بَقُوا فَأَجْمَعُوا إجماعاً وَاحِداً فَصَرَفُوا الْوَلَایةَ إِلَى عُثْمَانَ وَ أَخْرَجُونِی مِنْهَا رَجَاءَ أَنْ ینَالُوهَا وَ یتَدَاوَلُوهَا إذ یئِسُوا أَنْ ینَالُوا مِنْ قِبَلِی ثُمَّ قَالُوا: هَلُمَّ فَبَایعْ وَ إلّا جَاهَدْنَاکَ فَبَایعْتُ مُسْتَکْرِهاً وَ صَبَرْتُ مُحْتَسِباً فَقَالَ قَائِلُهُمْ: یا ابْنَ أَبِی طَالِبٍ إِنَّکَ عَلَى هَذَا الأمر لَحَرِیصٌ‏ فَقُلْتُ: أَنْتُمْ أَحْرَصُ مِنِّی وَ أَبْعَدُ أَ أَنَا أَحْرَصُ إذا طَلَبْتُ تُرَاثِی وَ حَقِّی الَّذِی جَعَلَنِی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَوْلَى بِهِ أَمْ أَنْتُمْ إذ تَضْرِبُونَ وَجْهِی دُونَهُ وَ تَحُولُونَ بَینِی وَ بَینَهُ؟ فَبُهِتُوا وَ اللَّهُ لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ‏ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْتَعْدِیکَ‏ عَلَى قُرَیشٍ فَإِنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِی وَ أَصْغَوْا إِنَائِی‏ وَ صَغَّرُوا عَظِیمَ مَنْزِلَتِی وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِی حَقّاً کُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ فَسَلَبُونِیهِ ثُمَّ قَالُوا: إلّا إِنَّ فِی الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ وَ فِی الْحَقِّ أَنْ تَمْنَعَهُ فَاصْبِر.[1]

 

روایت؛ بررسی سندی

یک اشکال این روایت ذکر نام عبدالله بن سبأ است چون چنین فردی وجود خارجی ندارد و شخصیت او یک شخصیت خیالی است. اشکال دیگر روایت این است که در کتاب سلیم بن قیس وارد شده است؛ در حالیکه این کتاب سندیت صحیح و قابل قبولی ندارد.

از اشکالات وارد بر روایت که اعتبار سندی آن را مخدوش می کند جواب هایی می توان داد؛ از جمله اینکه شبیه به این روایت و مفاد آن، روایات زیادی وجود دارد که برخی از عبارات آنها دقیقاً شبیه به برخی عبارات همین روایت است.

جواب دیگر اینکه اگرچه در روایت نام عبدالله بن سبأ ذکر شده است؛ اما این فرد به عنوان ناقل روایت نیست، تا روایت به خاطر آن سنداً مخدوش باشد.

نکته و جواب سوم اینکه مفاد این روایت که فرمایشات امیرالمؤمنین علیهالسلام پیرامون وقایع تاریخی است جزء تاریخ مسلّم شیعه است و جای هیچ شک و شبههای ندارد.

 

روایت؛ بیان ماوقع

پس از قتل محمد بن ابوبکر عدهای نزد امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدند که از جمله آنها عبدالله بن سبأ بود، بنا به این روایت، امیرالمؤمنین علیهالسلام می فرماید پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله مسلمانان در امر خلافت با هم درگیر شدند و من گمان نداشتم آنها خلافت را از اهل بیت پیامبر به دیگران برگردانند و واگذار کنند و مرا از آن منع کنند.

من دیدم که مردم با فلانی بیعت کردند؛ چارهای برایم نماند و من نیز بیعت کردم در حالیکه خود را نسبت به کسانیکه متولی امر خلافت شدند احقّ و سزاوارتر به مقام و جایگاه رسول خدا می دیدم، اگر می خواستم حق خود را بگیرم اصل اسلام در خطر قرار می گرفت و دیدم که اگر اقدام به احقاق حق خود کنم اسلام به مصیبتی دچار می شد که اعظم از فوت ولایت من بود؛ بنابراین اقدام به بیعت کردم.

پس از آن با ابوبکر از جایگاه خیرخواهی مصاحبت کردم و از او در آنچه اطاعت الهی بود اطاعت کردم ... پس از او عمر بن خطاب در مسأله خلافت و انتخاب جانشین برای خود مرا نفر ششم از شش نفر قرار داد!!

 

دلالت روایت؛ نفی مصدریت امّت

این روایت با تشریح وقایع پس از رحلت رسول خدا و چگونگی انتخاب جانشین و خلفای پس از آن حضرت نشان دهنده این است که مردم در فرآیند انتخاب خلیفه هیچ نقشی ندارند؛ بیعت مردم در اینجا اعلام وفاداری متأخر است؛ مثلاً خلیفه دوم با سازوکاری مشخص خلیفه بعد از خود را تعیین می کند و مردم نیز با خلیفه منتخب بیعت می کنند بدون اینکه در انتخاب او نقشی داشته باشند.

 

تبیین برخی فقرات روایت

« فَوَ اللَّهِ مَا کَانَ یلْقَى فِی رُوعِی‏ وَ لَا یخْطُرُ عَلَى بَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تَعْدِلُ هَذَا الأمر بَعْدَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله  عَنْ أَهْلِ بَیتِهِ»؛ این عبارات دلالت بر این دارد که از دیدگاه امیرالمؤمنین علیهالسلام ملاک  مشروعیت، انتصاب الهی است؛ چون اگر مشروعیت حکومت فقط منوط به  انتخاب مردم و دائر مدار پذیرش آنها بود اعراض از اهل بیت نمی بایست خللی را متوجه مشروعیت حکومت کند و نباید سبب ایراد و اشکال و اعتراض حضرت باشد.

«وَ لَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ‏ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ»؛ در این عبارت امیرالمؤمنین از واگذاری حکومت به دیگران شکوه می کند و این خود دلالت بر آن دارد که حضرت، حکومت و حقانیت را از آن خود می داند و ملاک مشروعیت را پذیرش مردم نمی داند.

«وَ رَأَیتُ أَنِّی أَحَقُّ بِمَقَامِ رَسُولِ اللَّهِ فِی النَّاسِ»؛ اگر ملاک، رأی مردم باشد امیرالمؤمنین چنین مطلبی را نباید می فرمود و نباید خود را احق مردم نسبت به خلافت بداند.

«فَخَشِیتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِیهِ ثَلْماً وَ هَدْماً یکُونُ مُصِیبَتُهُ أَعْظَمَ عَلَی مِنْ فَوَاتِ‏ وَلَایةِ أمورکُمُ »؛ در این عبارت، امیرالمؤمنین با وجود عدم اقبال مردم از ولایت خود سخن می گوید و این در صورتی صحیح است که برای آن حضرت از قبل ولایتی ثابت بوده باشد.

«یا مَعْشَرَ قُرَیشٍ إِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ أَحَقُّ بِهَذَا الأمر مِنْکُمْ»؛ از این عبارت چنین برمی آید که حقانیت مستند به رأی مردم نیست بلکه یک امر پیشینی است.

«إذا طَلَبْتُ تُرَاثِی وَ حَقِّی الَّذِی جَعَلَنِی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَوْلَى بِهِ»؛ دلالت این عبارت نیز همانند عبارت پیشین است.

 

ادامه؛ بررسی دلالت روایت

امیرالمؤمنین علیه السلام رجوع و اقبال مردم به خلفاء را باطل و مردود می داند و شکایت آن حضرت از این موضوع بر عدم مدخلیت اقبال مردمی در حقانیت و مشروعیت حکومت دلالت روشنی دارد.

با توجه به شکایت حضرت از بیعت مردم با خلفاء می توان نتیجه گرفت که از دیدگاه امیرالمؤمنین بیعت مردم با کسانی که مشروعیت الهی ندارند از اساس باطل است و بیعت مردم در این جهت نقشی ندارد؛ چون می دانیم همین مردم سرانجام با خود امیرالمؤمنین بیعت کردند.

اگر قرار بر این باشد که اقبال و بیعت مردمی مشروعیت ساز باشد نباید فرقی میان بیعت آنها با خلفاء و بیعتشان با حضرت امیر وجود داشته باشد و هر دو به یک ملاک صحیح باشد؛ از آنجا که  حضرت در اینجا نسبت به بیعت مردم اعتراض دارد به روشنی به دست می آید که مشروعیت حکومت حضرت امیر علیه السلام  مستند به بیعت مردم نیست، بلکه یک امر پیشینی است.

با توجه به این مطلب نکته دیگری می توان نتیجه گرفت و آن اینکه استدلال و استناد امیرالمؤمنین به بیعت مردم در برخی نامه ها و خطب آن حضرت تنها از روی مجادله و یا تقیه بوده است و نیزهمراهی امیرالمؤمنین با دستگاه حاکمه و با مردم تنها به جهت مصلحت بوده است.

به عنوان یک تنظیر برای روشن شدن نقش مردم در مشروعیت بخشی حکومت می توان استادی را مثال زد که در صورت وجود شاگرد برای او کلاس درسش دایر خواهد شد و می تواند علم خود را به دیگران انتقال دهد؛ اگر کلاس درس چنین استادی از سوی دیگران مورد استقبال قرار نگیرد و کسی در آن شرکت نکند خللی به جایگاه علمی او وارد نمی شود و او همچنان فی نفسه استاد است و فقط  در این حالت استاد بودن او در خارج تحقق پیدا نمی کند.

اقبال مردم نسبت به مشروعیت حکومت نیز چنین نقشی دارد؛ یعنی تنها موجب تحقق خارجی حکومت حاکم است و حاکم منصوب الهی با عدم اقبال مردم همچنان مشروعیت خود را خواهد داشت، الا اینکه حکومتش در خارج محقق نمی شود، به تعبیری دیگر می گوییم رأی و اقبال مردم ایجاد مشروعیت نمی کند؛ اما عدم اقبال آنها تحقق خارجی را از بین می برد.

 

روایت مؤید

روایت دیگری از امیرالمؤمنین در نهج البلاغه نقل شده است که برخی عبارات آن همان مفاد روایت قبل را بیان می کند.

«فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى‏اللَّهُ‏ عَلَیهِ‏ وَآلِهِ ‏وَسلَّم نَذِیراً لِلْعَالَمِینَ وَ مُهَیمِناً عَلَى الْمُرْسَلِینَ فَلَمَّا مَضَى عَلَیهِ‏السَّلامْ تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الأمر مِنْ بَعْدِهِ فَوَاللَّهِ مَا کَانَ یلْقَى فِی رُوعِی وَلَایخْطُرُ بِبَالِی أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هذَا الأمر مِنْ بَعْدِهِ صَلَّى‏اللَّهُ‏ عَلَیهِ ‏وَآلِه ِ‏وَسلَّم عَنْ أَهْلِ بَیتِهِ وَلَا أَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّی مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِی إلّا انْثِیالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ یبَایعُونَهُ. فَأَمْسَکْتُ یدِی؛[2]»

 

روایت دوم

«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِیدِ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ الْعَلَوِیةِ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنَا الْمَسْعُودِی قَالَ حَدَّثَنَا عَلِی بْنُ الْقَاسِمِ الْکِنْدِی عَنْ سَعْدِ بْنِ طَالِبٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ الْقَاسِمِ الْأَنْصَارِی عَنْ زَیدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ – صلی الله علیه و آله –  أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَى مَا إِنِ اسْتَدْلَلَتُمْ بِهِ لَمْ تَهْلِکُوا وَ لَمْ تَضِلُّوا(لَنْ تَهْلِکُوا وَ لَنْ تَضِلُّوا) قَالُوا بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ إِنَ‏ إِمَامَکُمْ‏ وَ وَلِیکُمْ عَلِی بْنُ أَبِی طَالِبٍ فَوَازِرُوهُ وَ نَاصِحُوهُ وَ صَدِّقُوهُ فَإِنَّ جَبْرَئِیلَ‏ أَمَرَنِی بِذَلِکَ».[3]

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود آیا چیزی به شما بیاموزم که گمراه و هلاک نشوید؟ امام و ولی شما علی بن ابیطالب است. پس او را یاری کنید، تصدیق کنید و خیرخواه او باشید؛ چون جبرئیل چنین چیزی را امر کرده است.

 

دلالت روایت

از این روایت به دست می آید که امر امامت از یک منطق آسمانی پیروی می کند و موکول به مردم و قبول آنها نیست؛ بلکه مردم تنها موظف به تصدیق و همراهی او هستند و بیش از این برای مردم جایگاهی وجود ندارد.

 

روایت سوم

روایت دیگری نیز همچون همین روایت وارد شده است.

«حَدَّثَنَا أَبِی رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ الْحَسَنِ الْمُؤَدِّبُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِی الْأَصْبَهَانِی عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الثَّقَفِی قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أَبِی هَاشِمٍ قَالَ حَدَّثَنَا یحْیى بْنُ الْحُسَینِ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِیفٍ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ عَنْ سَلْمَانَ الْفَارِسِی قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یقُولُ یا مَعَاشِرَ الْمُهَاجِرِینَ وَ الْأَنْصَارِ أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَى مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِی أَبَداً قَالُوا بَلَى یا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ هَذَا عَلِی أَخِی وَ وَصِیی وَ وَزِیرِی وَ وَارِثِی وَ خَلِیفَتِی إِمَامُکُمْ فَأَحِبُّوهُ لِحُبِّی وَ أَکْرِمُوهُ لِکَرَامَتِی فَإِنَّ جَبْرَئِیلَ أَمَرَنِی أَنْ أَقُولَهُ لَکُمْ»[4]

 

اشکال و جواب

اشکال؛ گستره دلالت این روایات تنها تا به این حد است که مصدر مشروعیت را انتصاب الهی می داند و ثابت می کند که با وجود امام معصوم در میان مردم، حاکمیت تنها از آن اوست و انتخاب مردم تعیین کننده نیست و آنها موظف به اطاعت از حاکم منصوب الهی یعنی امام معصوم هستند. این روایات بیش از این دلالتی ندارد و وظیفه مردم در عصر غیبت را بیان نمی کند.

به عبارت دیگر این روایات به بحث ما نحن فیه یعنی ملاک  نبودن رأی و انتخاب مردم در زمان عدم حضور معصوم مربوط نمی شود و به استناد آنها نمی توان گفت رأی مردم ملاک مشروعیت نیست؛ بلکه تنها می توان انتصاب الهی را به عنوان ملاک مشروعیت در زمان حضور معصوم نتیجه گرفت.

جواب؛ این نکته صحیح است؛ امیرالمؤمنین در روایاتی که در جلسات قبل خوانده شد امر حکومت را به مردم استناد داد و فرمود: «إن هذا امرکم»؛ یا اینکه رسول خدا در روایاتی به رجوع به رأی مردم سفارش فرمود.

غرض از بیان روایات اخیر در اینجا این است که تقابل این دو دسته روایات بیان شود؛ به این معنا که اگر در روایاتی برای مردم به حسب ظاهر جایگاهی برای مردم در مشروعیت تعریف شده است روایاتی نیز وجود دارد که ملاک مشروعیت حکومت را صرفاً انتصاب الهی می داند و مردم را مکلف به تبعیت می داند چنانکه مکلف به انجام عبادات دینی همچون نماز و روزه هستند. این دو دسته روایت در تقابل با یکدیگرند و می بایست به نحوی میان آنها را جمع کرد.

روایت دیگری را در جلسه بعد خواهیم خواند که همان ابتدای خطبه معروف شقشقیه است و مفاد آن بیشتر از روایات اخیر برای بحث ما نحن فیه قابل استناد است. والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته./223/907/م

تقریر: جلال الدین زنگنه

 


[1] ابن الهلال الثقفی، الغارات، جلد 1، 307 ـ 304؛ محمد بن الجریر الطبری، المسترشد فی إمامة علی بن أبی طالب علیه السلام، صفحه 419 ـ 415

[2] نهج البلاغه، نامه 63

[3] الشیخ الصدوق، الأمالی، صفحه 477

[4] الشیخ الصدوق، الأمالی، صفحه 477

 

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۳۰ / ۰۲ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۴:۲۰:۵۲
طلوع افتاب
۰۶:۰۰:۲۸
اذان ظهر
۱۳:۰۳:۳۲
غروب آفتاب
۲۰:۰۵:۴۸
اذان مغرب
۲۰:۲۴:۴۰